هر انسانی به طور فطری، جویای سعادت است و هیچ‌گاه نمی‌تواند این خواست را از خود سلب کند و می‌توان گفت که همه نظام‌های اخلاقی این حقیقت را پذیرفته‌اند و در آن، اتفاق نظر دارند و اختلاف میان نظام‌های گوناگون اخلاقی، تنها متوجه تشخیص مصداق سعادت است. انسان، هر چند موجودی ازلی نیست، اما ابدی است و حیات جاویدان دارد و در این میان، «زندگی»، تنها سرمایه او برای سعادت یا شادکامی است. زندگی دنیا، مزرعه آخرت است. زمان، گذراست. عمر، رو به کاهش است و ناگهان پایان زندگی فرا می‌رسد. در نتیجه، هر کس خوبی بکارد، شادمانی درو می‌کند و هر کس بدی بکارد، پشیمانی و بدبختی درو خواهد کرد. دنیا، تجارتخانه‌ای است که سود یا زیان آن، در آخرت معلوم می شود. پس سعادتمند، کسی است که کالای او در دنیا، کارهای نیک باشد و دنیا را به چشم دنیا ببیند و به آن در همان حد خودش ارزش نهد.

آنچه در این میان مهم است، تعریف دقیقی از سعادت (شادکامی) و راه رسیدن به آن است. ویسینگ و وان دان یک سازه بهزیستی - روانشناختی کلی را معرفی کردند که به وسیله احساس انسجام و پیوستگی در زندگی، تعادل عاطفی و رضایت کلی از زندگی، مشخص و اندازه گیری می شود. آنها تأکید می کنند که بهزیستی روانی، سازهای چهاربعدی است که شامل: عاطفه، شناخت، رفتار و روابط بین فردی می شود. در سال ۱۹۹۱م داینر، سندویک و پاووت، دریافتند که توازن کلی میان هیجان‌های مثبت و منفی افراد، پیش بینی کنند، احساس به زیستن آنان است. بنا براین یافته، کهنمن در سال ۱۹۹۹م، اظهار کرد که شادی عینی، با ردیابی احساس های زودگذر خوب و بد افراد، قابل اندازه گیری است. طبق این دیدگاه، هیجان‌های مثبت، صرفأ نشان دهنده بهزیستی هستند. در سال‌های ۱۹۹۸ تا ۲۰۰۱م، فرد ریکسون نیز با تفاوت هایی همین دیدگاه را بیان نمود.

در سال‌های ۲۰۰۰م، به بعد، افرادی همانند آرگایل و داینر، با ارائه نظریه بهزیستی روانی، سه مؤلفه برای شادکامی بیان کردند که شامل هیجان‌های لذت بخش، رضایت از زندگی و فقدان عواطف منفی بود. در سال ۲۰۰۴م، با حذف مؤلفه سوم، تجربه های هیجانی و رضامندی را به عنوان مؤلفه های شادکامی معرفی کردند. از نظریه های مهم در باره شادکامی، نظریه زندگی کامل سلیگمن است که در سال ۲۰۰۲م، ارائه کرد. سلیگمن، الگویی از چهار نوع زندگی نیک را مطرح می کند که همچون نظریه ارسطو، بر یک نظام سلسله مراتبی و از ساده به پیچیده، تدوین یافته اند. سلیگمن، ساده ترین زندگی از انواع چهارگانه زندگی خوب (نیک) را «زندگی لذت بخش» می نامد. پس از آن، «زندگی درگیرانه» یا اشتیاق به زندگی قرار دارد و سومین نوع زندگی خوب، «زندگی با معنا» است. چهارمین نوع زندگی - که در حقیقت، پیچیده ترین شکل زندگی نیک است -، «زندگی کامل» است. روانشناسان مثبت گرا بر این باورند که حرکت به سمت یکی از این انواع چهارگانه زندگی خوب (نیک)، خاصه نوع چهارم آن، آدمی را به خشنودی از زندگی، بهزیستی روانی و در نهایت، خوشبختی نائل می‌گرداند.

پراستفاده‌ترین و متقن‌ترین نظریه در بین نظریه‌های جدید در باره شادکامی، نظریه شادکامی پایداری است که بین سال‌های ۲۰۰۴ تا ۲۰۰۹م، در مقالات مختلفی توسط سونیا لوبومیرسکی ارائه شده است. در «الگوی شادکامی پایدار» لوبومیرسکی، عوامل تعیین کننده سطح شادکامی یا عوامل مؤثر بر شادکامی افراد، به سه دسته طبقه بندی می شوند که عبارت اند از: عوامل وضعی یا تثبیت شده، عوامل مرتبط با شرایط زندگی و عوامل مرتبط با فعالیت‌های ارادی همان گونه که مشهود است، مبتنی بر مبانی و پژوهش‌های تجربی، نظریه ها و دیدگاه‌های مختلفی در باره یکی از دیرینه ترین موضوعات بشر، یعنی سعادت و شادکامی ارائه شده و حتی مداخله هایی نیز برای تأمین آن در جامعه تعریف شده است. مسئله‌ای که ما با آن رو به رو هستیم این است که شادکامی در منابع اسلامی چگونه است؟ از دیدگاه اسلام، شادکامی چگونه تعریف شده و چه مبانی و ساختاری دارد؟ چه راهکارهایی برای دستیابی به آن ارائه شده است؟ و چه نقاط اشتراک و یا افتراقی با شادکامی در روانشناسی مثبت گرا دارد؟

ضرورت و اهداف یکی از ضروری ترین پژوهش ها، بررسی شادکامی (سعادت) در منابع اسلامی است. این بدان جهت است که از یک سو، شادکامی، مطلوب همه بشر بوده، با سرنوشت انسان گره خورده است. هر چند در شادکامی، اختلاف های زیادی وجود دارد و هر کدام از مکاتب و نظریه پردازان، بر اساس اصول و مبانی خود، آن را به گونه‌ای تعریف کرده اند، اما همه در این تردید ندارند که سعادت، منتهای زندگی و هدف نهایی آن است و پس از آن، چیزی وجود ندارد و برای آن غایت دیگری در نظر گرفته نمی‌شود. بنا براین، شادکامی، مسئله ساده و جنبی‌ای نیست؛ بلکه موضوعی سرنوشت ساز و حیاتی به شمار می رود.

از سوی دیگر، آنچه در صحنه عمومی جامعه به چشم می خورد، احساس ناکامی و ناشادکامی است. مردم معمولا معنای شادکامی و عوامل آن را نمی‌شناسند. لذا از آن به دورند و یا دست کم، دچار احساس ناشادکامی اند. از این رو، ضروری است که معنا، مبنا و عوامل شادکامی به درستی شناسایی شوند و به مردم آموزش داده شوند تا احساس شادکامی و نشاط و خرسندی از زندگی به وجود آید. این در حالی است که متون دینی، آکنده از آموزه های سعادت بخش و شادکام کننده‌اند. دین در حقیقت، ارائه کننده برنامه شادکامی است. دین، تعریفی خاص از شادکامی دارد که با واقعیت های نظام آفرینش و حیات انسانی، هماهنگ است و مبنایی مشخص در این باره دارد که بر اساس آن، عوامل متعددی قرار می گیرند و به تحقق شادکامی کمک می کنند. این آموزه‌ها ابتدا باید شناسایی و استخراج شوند و سپس طبقه بندی گردند و بر اساس آنها برنامه‌ای تدوین شود. با این رویکرد، بررسی های اندکی در این زمینه صورت گرفته که هم ناقص‌اند و هم ناکافی.

با رویکرد روانشناختی، تنها یک پژوهش اختصاصی توسط کاظم علی محمدی به عنوان پایان نامه کارشناسی ارشد، صورت گرفته که در سال ۱۳۸۸ دفاع شده است. این پژوهش، هر چند به شادکامی از دیدگاه اسلام و ساخت آزمون آن اختصاص دارد، اما مباحث اسلامی آن به شدت اندک است. ایشان، بیشتر به بررسی دیدگاه های روان‌شناسان، فلاسفه و حکمای اسلامی پرداخته است و در بحثی کوتاه، آیات و روایاتی را بیان نموده و بدون این که پایه روشن و متقنی برای شادکامی از دیدگاه اسلام ارائه کرده باشد، عوامل آن را در چهار گروه دسته‌بندی کرده که عبارت اند از: ۱. مقوله زیستی - رفتاری؛ ۲. مقوله عاطفی - معنوی؛ ۳. مقوله شناختی (فکری - ذهنی)؛ ۴. مقولة صفات شخصیتی. وی برای یافتن آیات و روایات، بیش از سی کلیدواژه را معرفی کرده است؛ ولی مشخص نیست چه توجیهی دارد و بر چه اساسی این واژه‌ها انتخاب شده‌اند که این به دلیل فقدان پایه و چارچوب نظری مشخص است. البته کار ایشان در حد خود قابل تقدیر است؛ اما نمی‌تواند مورد اتکا قرار گیرد؛ بویژه که ایشان آزمونی برای سنجش شادکامی ارائه کرده‌اند که در این مسئله باید با احتیاط عمل نمود.
 
منبع: الگوی اسلامی شادکامی، دکتر عباس پسندیده، صص18-13، مؤسسه علمی فرهنگی دار‌الحدیث، قم، چاپ دوم، 1394