نويسنده: سيد مصطفي طباطبايي
چنان با نيک و بد سر کن که بعد از مردنت عرفي *** مسلمانت به زمزم شويد و هندو بسوزاند
هيچ گمان نمي کنم کسي نظير نابغه ي شرق، سيد جمال الدين، تا اين درجه به فلسفه ي اين شعر عرفي پي برده، آن را به اين مهارت و تردستي سرمشق زندگاني خود کرده باشد.
اين مرد دانا و فيلسوف شرق طوري عمر خود را به آوارگي و بي خانماني به سر برده و به قسمي راحتي و آسايش را بر خود حرام کرده که بزحمت زياد مي توان سرگذشت حزن انگيز و اسف آور او را تتبع نمود.
نگارنده در ظرف سه سال اقامت خود در مصر آنچه در حدود امکان و دسترس بوده تحقيقاتي راجع به حسب و نسب سيد جمال الدين مشهور به افغاني نموده و بالاخره چيزي که هويت او را به طرز قاطعي اثبات کند به دست نياوردم.
در تاريخ نهم مارس 1924 م. اعضاي انجمن رابطه الشرقيه در مصر به پاس زحمات و فداکاريهاي اين پيشواي بزرگ شرق انجمني نموده نطقها و قصيده هاي غرايي از طرف چندين نفر از فضلا ايراد شد.
ولي راجع به ايراني بودن سيد جمال الدين اسدآبادي سخني در ميان نرفت. فقط چيزي که تازه بود اينکه ژورژ کوشتي ارمني که مدتها در مصر و اسلامبول در خدمت سيد جمال الدين اسدآبادي بوده کتابي به زبان فرانسه در تاريخ زندگاني سيد جمال الدين نوشته و دو مرتبه اشاره به يکي از تأليفات او موسوم به الوصيه السياسيه الاسلاميه نموده است که تاکنون چاپ نشده و شايد هم از بين رفته است.
در خصوص وفات فقيد شرق مي نويسد: « جمال الدين روز سه شنبه نهم مارس 1897 ساعت 12 و 13 دقيقه دارِفاني را بدرود گفت. پس از مرگش عبدالحميد فوراً بعضي از مستخدمان قصر را فرستاد تا آثاري که از او باقي مانده به دست بياورند.
ولي سيد جمال الدين خوشبختانه آنها را به دوست امين و وفادار خود ژورژ کوشتي سپرده بود. »
امام به نام، شيخ عبده، مفتي سابق مصر، که ساليان دراز درک خدمت سيد جمال الدين اسدآبادي را نموده و در مسافرتهاي متعدده به اروپا همراه او بوده، تاريخ زندگاني و سرگذشت عبرت انگيز استاد خود را اين طور شروع مي کند.
« يحملنا علي ذکر شيء من سيره هذا الرجل الفاضل جمال الدين الافغاني ما رأيناه من يخالف الناس في امره و تباعد ما بينهم في معرفة حاله و تباين صوره في مخيلات اللايفتين لخيره حتي کانه حقيقة کلية تجلت في کل ذهن بما يلائمه و قوة روحيه قامت لکل نظر بشکل يشاکله و الرجل في صفا جوهره و ذکاء مخيره لم يعبد و هم الواهمين و لم يمسه خرز الخراصين » الخ.
که خلاصه اش اين است: اختلاف آرا و تنوع معتقدات مردم نسبت به سيد جمال الدين، ما را بر آن داشت که اطلاعات خود را درباره ي او به رشته ي تحرير بياوريم.
جمال الدين مانند يک حقيقت کلي است که در هر انساني به مقتضاي حال و فراخور مقام او جلوه گر مي گردد.
روي هم رفته، سيد جمال الدين در بيداري ملل شرق نهضت علمي و ادبي ممالک ايران، هند، مصر، افغان، و ترکيه چنان جانبازي و فداکاري نموده و طوري سر و دستار خود را در اين راه هولناک از کف داده که امروزه ايرانيان او را ايراني، افاغنه او را افغاني، و بالاخره مصريان و ترک ها بيش از ديگران او را ستايش و نيايش مي کنند. از همه ي اينها گذشته به طوري که در يکي دو ماه قبل در جرايد ترکيه و مصر منتشر شد، علاقه مندي آمريکايي ( مستر کراين ) پنج هزار دلار از جيب فتوت خود براي تعمير مقبره ي سيد جمال الدين داده اخيراً اتمام پذيرفته، بيش از همه در نزد اهالي شرق در حور تقدير و ستايش است. آري، سيد جمال الدين منادي حريت و راهب معبد انسانيت شرق محسوب مي شود؛ او محب فقرا و دوستدار ضعفا بود.
او اختر درخشاني بود که شايد پس از قرنها در آسمان مشرق زمين نظيرش طلوع نخواهد کرد.
بنابراين براي او وطن و مأوي يا « و اول ارض مس جلدي ترابها » نمي توان قايل شد. اين قبيل بزرگان مابه الاشتراک بشرند و همان طوري که شاعر عربي در حقشان گفته: « اذا کان اصلي من تراب فکلها، بلادي و کل العالمين اقاربي » و به تمام معني بر آنها راست مي آيد. جمال الدين هيچ وقت اختلاف مذهبي را دستاويز قرار نداده و مانند ساير محصلان ماجراجويي نمي کرد. به همين جهت تا دم واپسين و نفس آخرين يک نفر ارمني يار و مددکارش بود. هنوز کلمات برجسته و فرمايشات حکيمانه اش حتي در کوچه و برزن مصر و ترکيه در افواه مردم است. مخصوصاً مصريان تازه پس از چهل سال خواب غفلت به فلسفه ي اين عبارت سيد جمال الدين « اتفقوا المصريون الايتفقوا » پي برده و در صدد چاره جويي و علاج برآمده اند. سعد زغلول پاشا رئيس مجلس شوراي حزب وفدالمصري، مرحوم شيخ عبده مفتي سابق مصر، قاسم امين منفلوطي، يارودي شيخ موبلخي کبير، رياضي پاشا و صدها هزار نفر ديگر همه از شاگردان و تربيت يافتگان سيد جمال الدين شمرده مي شوند.
سيد جمال الدين قبل از همه چيز در علم معرفت النفوس يد طولايي داشته و درست به فلسفه ي شعر عرفي و اين يک شعر سعدي:
خواهي که به طبعت همه کس دارد دوست *** با هر که درافتي چنان باش که اوست
واقف بوده. من تاکنون ايراني بودن سيد جمال الدين را با ترديد تمام نفي مي کردم. حتي تحقيقاتي هم که از چند نفر شاگردان آن مرحوم از قبيل استاد محترم شيخ رشيد رضا مدير مجله ي المنار سيد جمال الدين اسدآبادي منفلوطي به عمل آوردم چيزي مفهوم نشد، تا آنکه خوشبختانه دانشمند سخن پرور و فاضل نکته سنج مدير مجله ي ايرانشهر خدمت شايان تقديري به عالم مطبوعات ايران فرموده و رساله ي شرح حال و آثار سيد جمال را که به قلم ميرزا لطف الله خان اسدآبادي همشيره زاده ي آن مرحوم است انتشار دادند. مندرجات اين کتاب اگرچه جزئي اختلافي با مطبوعات مصري و بيروتي راجع به ترجمه ي فقيد دارد ولي در خلال سطور و عباراتش بسي حقايق را آشکار مي سازد.
منبع مقاله :
طباطبايي، سيد مصطفي؛ مجله ي ايرانشهر، پاريس، نوامبر 1926