خداوند تأييد کند شما را، و مهم اين است که ايرانيها بفهمند که خودشان مي توانند کار بکنند. در اين طول زمان، اين معنا را همچو کرده بودند که ايرانيها چيزي نيستند و بايد همه، همه چيز را بروند از خارج بياورند، از اروپا بياورند، از امريکا بياورند. اين شد که اسباب اين شد که مغزهاي ايراني به کار نيفتاد و نگذاشتند به کار بيفتد. ايران افرادش، مردمش از ساير افراد، کمتر نيستند بلکه از بسياري از نژادها بالاترند. لکن نگذاشتند که اين استعدادها به کار بيفتد. بايد استعدادها را به کار بيندازند، و دولت و ملت تأييد کنند از اين کساني که اختراع و ابداع مي کنند تا - ان شاء الله - ايران خودش همه چيز را بسازد و مستقل بشود. به هر صورت مي گويم - ان شاء الله - که به دولت تذکر بدهند که همراهي کنند و ملت هم البته موظف است که با شما همراهي کند تا - ان شاء الله - کارها را راه بيندازند. و ايران - ان شاء الله - مستقل بشود، و استقلال وقتي است که با شما ديگر احتياج به اين که دستتان را دراز بکنيد به خارج، چيزي بگيريد نداشته باشيد. (1)
زمان محمدرضا و رضا شاه، دولت، ملت را هيچ حساب مي کرد؛ چنانچه آن کسي که در رأس بود، آن خائني که در رأس بود، همه را هيچ حساب مي کرد. رضاخان همه را هيچ حساب مي کرد و محمدرضا هم اين طور بود و اين اسباب اين مي شد که آنها بتوانند سلطه خودشان را تحميل کنند؛ براي اين که غير از يک نفر کسي نيست. با يک نفر مي شود تفاهم کرد. اين که اينها نمي خواهند پاي ملت در کار باشد، براي اين [ است ] که با ملت تفاهم کردن کار آساني نيست. اما با يک نفر رئيس جمهور با يک نفر نخست وزير، با يک نفر شاه، اينها مي توانند تفاهم کنند و مسائلشان را به او بگويند و اين هم به مردم تحميل کند. مردم هم که در صحنه نيستند و ابرقدرتها نمي خواهند باشند. دولتهايي را هم که سر کار مي آورند، با همين ميزان [ سر ] کار مي آورند که به ملتها کار نداشته باشيد شما؛ شماييد که حاکم هستيد، شماييد؛ بايد همه کارها را خودتان انجام بدهيد. (2)
بايد ما فکر کنيم که چنانچه خودمان بخواهيم کار بکنيم مي توانيم. افکارمان را بايد به کار بيندازيم. شما ملاحظه مي کنيد در همين چند وقتي که اين جنگ بوده است بسياري افکار خودشان را به کار انداخته اند و بسياري از چيزها را درست کرده اند. مي توانيم در طول يک مدت دراز ما از همه چيز مستغني بشويم، از همه کس مستغني بشويم. وقتي که ما مي توانيم خودمان را مستغني کنيم، جوانهايمان را مستغني کنيم، بايد کوشش بکنيم. (3)
خودتان به فکر بيفتيد که براي خودتان انجام بدهيد. کارهاي خودتان را مي توانيد انجام بدهيد. گمان نکنيد که ما حتماً بايد همه چيزمان را از ديگران بگيريم. نه، شما به فکر اين باشيد که همه چيزتان را خودتان درست کنيد. اين ژاپن بود که در سالهاي قبل محتاج بود و خودش به فکر افتاد و خودش کارهاي خودش را درست کرد و الان صادر مي کند به امريکا هم. آن هندوستان بود که در آن زمان، آن قدر احتياج داشت، حالا الان دارد خودش احتياجات خودش را رفع مي کند. مغزهاي شما کوچکتر از مغزهاي ديگران نيست. شما خودتان به فکر باشيد. توجه کنيد که کار خودتان را خودتان انجام دهيد. (4)
الان مهم اين است که کشاورزي بايد چندين برابر سابق باشد. دولت بايد کمک بکند و مردم بايد جدّيت بکنند. من اميدوارم که در اين سالي که مي آيد، به کوشش شماها، به کوشش جوانهاي ما، کشاورزيهاي ما، کارهاي کشاورزي ما همچو بشود که ما محتاج نباشيم به ديگران در خوراکمان. همين طور کارخانه ها کارها را انجام بدهند، خودشان راه بيندازند کارخانه را. شما خودتان بايد انجام بدهيد کار خودتان را. هي منتظر اين نباشيد که يکي ديگر بيايد شما را اداره کند. خودتان اداره کنيد خودتان را. من اميدوارم که همه اين کارها به دست خودتان بشود و هيچ به خودتان خوفي راه ندهيد. (5)
عمده اين است که ما باور کنيم که خودمان مي توانيم. اول هر چيزي، اين باور است که مي توانيم اين کار را انجام بدهيم. وقتي اين باور آمد، اراده مي کنيم. وقتي اين اراده در يک ملتي پيدا شد، همه به کار مي ايستند، دنبال کار مي روند. (6)
در طول اين مدتها که ايران مبتلا به اين بوده است، اين بيماري در او پيدا شده است که ما نمي توانيم کار بکنيم. ما همه چيز را بايد از خارج بياوريم، و يا استمداد کنيم از آنها. اگر يک آپانديس را مي خواهيم عمل کنيم، طبيب از خارج بياوريم، يا اين را بفرستيم به خارج. (7)
اگر ما بيدار بشويم که ما هم موجودي هستيم مثل ساير موجودات و ما هم انساني هستيم مثل ساير انسانها و نژاد ما هم نژادي هست مثل ساير نژادها، اگر اين معنا را ما توجه به آن بکنيم و بفهميم که ما بايد خودمان وسايل زندگي را فراهم کنيم، خودمان براي خودمان کار بکنيم، اگر دستمان را از شرق و غرب کوتاه کنيم و خودمان مشغول فعاليت بشويم، ياد بگيريم لکن بعد از ياد گرفتن خودمان کار بکنيم، نرويم سراغ اين که بنشينيم تا حتي يکي گليمي هم که مي خواهيم، يک پتويي هم که مي خواهيم از آن جا بياورند، يک تفنگي هم که مي خواهيم از آن جا بياورند، اگر ما به اين معنا توجه کنيم و بيدار بشويم، دنبال بيداري، اراده پيش مي آيد که ما بخواهيم که خودمان وسايل اجتماعي خودمان را فراهم کنيم با کوشش خودمان. (8)
اگر در کارخانه هاي ما اين معنا را متنبه بشوند که ما بايد وابسته نباشيم و ما بايد خودمان براي خودمان کار انجام بدهيم، آنها کوشش مي کنند که کارخانه ها را بهتر راه ببرند. و اشخاصي که مغز تفکر صنعتي دارند اين مغزها را به کار مي اندازند. و بعد اين که فهميدند که بايد براي خودمان کار بکنيم و بايد صنعت را هم - چه صنعت بزرگ، چه صنعت کوچک را - خودمان بايد درست بکنيم، اين مبدأ عمل مي شود که بعد از آن بيداري و اين اراده راه بيفتند، و مشغول بشوند و تفکر کنند و مغزها را به کار بيندازند و کار خودشان را خودشان انجام بدهند. (9)
آن روزي که اين ملت فهميد که اگر ما جديت نکنيم براي کشاورزيمان، جديت نکنيم، براي صنعت نفتمان، جديت نکنيم براي کارخانه هاي خودمان، از بين خواهيم رفت و کسي نيست که به ما بدهد، وقتي اين احساس پيدا شد در يک ملتي که من خودم بايد هر چيز مي خواهم تهيه کنم، ديگران به من نمي دهند، اين احساس اگر پيدا شد، مغزها به راه مي افتد و متخصص پيدا مي شود در هر رشته اي و بازوهايي که هر عملي را مي توانند انجام بدهند به کار مي افتند؛ کشاورزي را خودشان درست مي کنند؛ کارخانه ها را خودشان به راه مي اندازند. (10)
مهم اين است که ما بفهميم که ديگران به ما چيزي نمي دهند، ما خودمان بايد تهيه کنيم. اگر اين کشاورزها اين معنا را حاليشان بشود، باورشان بشود که خارج به ما چيزي نمي دهند، خود کشاورزها کار را انجام مي دهند؛ خود ملت انجام مي دهند. از قراري که شنيدم در چين يک وقتي در پشت بامهايشان هم گندم مي کاشتند. علاوه بر زمينهايشان، توي حياطهاشان، در پشت بام هم گندم مي کاشتند. يک مملکت اگر بخواهد خودش به پاي خودش بايستند، مستقل بشود در همه ابعاد، چاره ندارد جز اين تفکر که ما بايد از خارج چيز وارد کنيم از کله اش بيرون کند. مغزش توجه به اين بکند که ما از خارج نبايد وارد بکنيم. اگر يک چيزي نداريم، از خارج برايمان نمي آورند آن [ را ] فلان کار را انجام نمي دهيم، تا خودمان درست کنيم. اگر يک وقت ديديم که ما چنانچه يک کارخانه اي را نمي توانيم راه بيندازيم، اتکال به اين نکنيم که برويم از خارج بياوريم. (11)
در هر صورت تکليف ما اين است که خودمان کار خودمان را انجام بدهيم و ننشينيم که ديگران انجام بدهند. (12)
همان طوري که با شجاعت ابرقدرتها را خارج کرديد، با شجاعت در فرهنگ خودتان کار بکنيد و در کارهاي خودتان، خودتان عمل بکنيد و اتکاي خودتان را هر روز به خارج کم بکنيد، و يک وقتي برسد که هيچ اتکا به خارج، ما نداشته باشيم. همه چيز خودمان را خودمان تهيه کنيم. (13)
خداوند به ما منت گذاشت که اسلام را و ايران را به ما برگرداند و ما خودمان ان شاء الله، الان کار خودمان را انجام مي دهيم و بايد بدانيم که بايد فکرمان اين باشد که ما خودمان مي خواهيم کار بکنيم. اصلاً فکر اين طور بايد برگردد که مملکت، مملکت خودمان است، خودمان هم بايد آبادش کنيم. کشاورز بايد همين فکر را داشته باشد، آنهايي که در کارخانه ها عمل مي کنند بايد همين فکر را داشته باشند، آنهايي که در موارد صنعتي و اينها کار مي کنند بايد فکرشان اين باشد که کشور مال خودمان است، وقتي مال خودمان است، معنا ندارد که يکي ديگر بيايد اداره اش کند، بايد خودمان اداره اش کنيم. (14)
امروز ارزش کار شما به همان اندازه است که دنيا پيشرفت کرده؛ همان معنايي که در دنيا، پيشرفتهايي که در دنيا شده است و اگر کارگر به آن طوري که بايد کار کند، کار نکند وابستگيهايي است که در يک کشوري، در يک محيطي مي شود، غير از آن وابستگيهايي است که در سنين سابق، در قرون سابق بوده در زمان رسول الله بوده است. امروز شما با کار خودتان مي توانيد که يک ارزشي ايجاد کنيد که اصلش آن وقت مطرح نبوده است. با کار خودتان مي توانيد که اين وابستگيهايي که در طول تاريخ [ بوده ] از آن وقتي که شرق و غرب به اين جا راه پيدا کردند و در طول سلطنت منحوس پهلوي پيدا کرده اين کشور [ از بين ببريد ] که مي دانيد همه چيزهايش وابسته شده است و همه افرادش را اينها وابسته کرده بودند و همه گروهها را وابسته کرده بودند. امروز اگر شما کار بکنيد و فعال در کار کردن باشيد، ارزش [ کار شما ] اين است که علاوه بر آن ارزشهاي معنوي و مادي که براي شخص خود شما دارد، علاوه بر اين، يک کشور را شما نجات مي دهيد از وابستگي. ما تا کي بايد وابسته به امريکا، وابسته به شوروي باشيم؟ بالاخره بايد يک امَد داشته باشد. ما بايد ادراک اين معنا را بکنيم که ما که در هر جا کار مي کنيم؛ در امر کشاورزي کار مي کنيم، در امر صنعت و در کارخانه ها کار مي کنيم، بايد خودمان به خودمان تلقين کنيم که ما مستقليم و ما بايد مستقل باشيم. و ما نبايد دستمان را به ديگري دراز کنيم براي اموري که کشورمان محتاج است. ارزش کار شما امروز ارزش يک امري است که نمي شود مقايسه اش کرد با زمانهاي سابق. رسول الله در آن محيط،... دست کارگر... و محل کار را بوسيده تا ارزش کار را در تاريخ عرضه کنند. و ما مفتخريم و شما و همه مفتخرند به اين که يک همچو نشاني پيغمبر اکرم به شما داده. (15)
ما نبايد وابسته باشيم؛ ما بايد مستقل باشيم. ما بايد هر مقداري که خودمان کار مي کنيم، به همان مقدار اکتفا کنيم؛ درصدد باشيم که خود را به آن حدي برسانيم که از کشور ما هم ارزاق گندم و جو و امثال اينها صادر بشود. و اين کشور بسيار مستعد براي اين معناست. و هم کوشش کنيم که ديگران به ما محتاج باشند در امور صنعتي. و مي توانيم و مي توانيد و مي توانيم. (16)
اگر شما تاريخ پنجاه سال سلطنت را ملاحظه کنيد، آن وقت تکليف خودتان را مي دانيد که با ملت بودن چيست و بدون ملت بودن چيست. همه ما بايد براي خدمت به توده هايي که در طول تاريخ هميشه محروم بوده اند، کوشش کنيم. و دولت بايد آنها را مقدم بدارد و مغزهايي را که مشغول به کارند تشويق بکند. و دولت بايد اين فرصت را، که در اين کشور افرادي پيدا مي شوند که خودشان مي توانند کارها را انجام بدهند، غنيمت بشمارد و به تدريج، ان شاءالله، به آن جايي برسند که ما ديگر به خارج احتياجي نداشته باشيم. و مسلماً اينها تشويق مي خواهند و شما بايد به اين فکر باشيد که براي خدا کار کنيد تا نتيجه کارتان تا ابد باقي بماند و بدانيد هر کاري که شما انجام دهيد و ملت از آن استفاده اسلامي و فرهنگي بکند، براي شما فايده دارد. (17)
برادرها! امروز روز کار است. هر کس در هر جا هست بايد کار بکند. ما مي خواهيم خودکفا باشيم؛ خودکفايي را با تبليغات نمي شود کرد، با کار مي شود کرد. رعيت بايد کار بکند، کشاورز بايد کشاورزي بکند، دامدارها بايد دامداري بکنند و باغبانها بايد باغباني بکنند؛ و دانشمندان بايد به طور شايسته دانش خودشان را به دانشجويان منتقل بکنند. و دانشگاه که در رأس امور هست و تقديرات يک کشوري مقدرات يک کشوري بسته به وجود آنهاست، بايد جديت بکنند که روي خودشان را از غرب و شرق برگردانند و به صراط مستقيم، به سوي کعبه آمال، به سوي خداي تبارک و تعالي توجه کنند و جوانان را بسازند براي آتيه اين کشور. و من اميدوارم که همه ما موفق بشويم به خدمت. شمايي که در صنايع هستيد صنعت را تقويت کنيد. آقاياني که در جاهاي ديگر هستند آن کارهايي که به آنها محول است تقويت بکنند. مبلغين تبليغ خودشان را توسعه بدهند و دانشمندان دانش خودشان را توسعه بدهند و منتقل کنند و ننشينند دنبال هم صحبت بکنند و بگويند که حالا که ما داخل کار نيستيم پس بايد کارشکني هم بکنيم. (18)
لکن ما نبايد اکتفا کنيم به آن چيزي که داريم، بايد کوشش کنيم به اين که آن چيزهايي که نداريم تحصيل کنيم. ما نبايد تحت تأثير هيچ قدرتي واقع بشويم، و تحت تأثير هيچ تبليغاتي در عالم واقع بشويم. ما بايد در همه ي امور مستقل باشيم و خودمان کار کنيم، توقع نداشته باشيم که خارج براي ما کار بکنند. (19)
لکن در همه جا بايد اين مطلب بشود که دو تا اصل را بايد همه، همه قشرهاي ملت مراعات کنند: يکي اين که ادراک اين را بکنند که ما اگر اقتصادمان تابع خارج باشد آن وقت يک روز مي بينيد که خارجيها نمي خواهند به ما چيزي بدهند، و وقتي که در را بستند ما بايد تسليم آنها بشويم که هر چه مي گويند عمل کنيم. و اين شايسته يک مملکت اسلامي، يک جمهوري اسلامي نيست که پيوسته به غير باشد در اقتصادش، در گندمش، در جوش، در برنجش، در اينها. اين بايد با همت کشاورزها، با همت قشرهاي متوجه با همت دولت که کمک بکند به کشاورزها، و با اين که همه احساس يک وظيفه بکنند. يک وقت اين است که انسان مي خواهد براي منافعش يک کاري بکند، گندم زياد بشود که منفعت ببرد، خوب، اين يک مسأله اي است که يک قدري هم اختيارش با خودش [ است ] آن نمي خواهد نمي برد. يک وقت کشور شما در يک حالي واقع شده است که وظيفه شرعي الهي است که کارهايي بکنيد که وابسته به غير نباشيد، الان ما يک وضعي داريم چنانچه خداي نخواسته خودکفا لااقل نشويم و نتوانيم خودمان خودمان را اداره بکنيم. خوب، آنها ما را تهديد کردند با اين که حصر اقتصادي مي کنيم. و آن دولتها هم بسيارشان با اينها موافق اند، ولو اين که ملتها موافق نيستند. لکن خوب بعضيها موافق اند با اينها. و ما بايد در عين حالي که به نظر من اين هياهوها هيچ واقعيتي ندارد، لکن ما چنانچه در سطح يک احتمال ضعيفي هم بدهيم بايد مجهز بشويم. (20)
شما مي دانيد که ما در ظرف قريب به پنجاه سال تمام اين کارخانجاتي که ما داشتيم و تمام اين معادني که ما داشتيم در خدمت ملت نبوده است. بلکه زحمت را ملت ما کشيدند و عَمَلگي را آنها کردند، و منافع را دشمنان آنها بردند. شماها در معادن با آن سختيها و با آن زحمتها کار کرديد و کارگران معدن نفت با آن رنجها و زحمتها کار کردند، نتيجه کارهاي همه را دشمنهاي همين ملت بردند. امروز که کشور شما مالِ خود شماست و منافع کشور شما براي خود شما و ملت شماست نبايد با آن روز مقايسه کنيد. امروز وظيفه است براي همه ما که براي اين کشور خدمت کنيم، و اقتصاد اين کشور را به پيش ببريم تا محتاج به ديگران نباشيم. اين اختصاص به کارگرها يا کارخانه هاي خاصي ندارد. در سراسر کشور، آنهايي که مشغول يک کار توليدي هستند، اينها امروز هر کاري بکنند براي کشور خودشان و براي ملت خودشان است؛ و بايد با کمال فداکاري کارها را انجام بدهند، و حفظ نظم در همه جا بکنند. (21)
راهبردهاي تصريحي:
1- مهمترين عامل در تحقق استقلال کشور خوداتکايي است.2- بايد تمام نيازهاي کشور در داخل کشور تأمين شود.
3-« نمي توانيم » تلقين سياستهاي استعماري در ملت ايران است. بايد باور کنيم که « مي توانيم ».
4- کار و درست انجام دادن آن، اساس خودکفايي و استقلال کشور است.
نکات استنباطي:
1- مهمترين عامل تحقق استقلال واقعي در کشور رويکرد « ما مي توانيم » است که مي بايست در تمام سطوح و بخشها مورد توجه قرار گيرد.2- نکته مهمي که منشأ استقلال است حاکم کردن روحيه خودباوري در تمام زمينه تا رسيدن به خودکفايي کامل است.
3- دشمنان تلاش مي کنند روحيه يأس، نااميدي و ناتواني را در ملت خصوصاً جوانان القاء کنند تا جلوي استقلال کشور را بگيرند!
پينوشتها:
1- صحيفه امام (رحمه الله)، ج13، ص 396.
2- صحيفه امام (رحمه الله)، ج15، صص 354 و 355.
3- صحيفه امام (رحمه الله)، ج15، ص 432.
4- صحيفه امام (رحمه الله)، ج13، ص 336.
5- صحيفه امام (رحمه الله)، ج13، ص 336.
6- صحيفه امام (رحمه الله)، ج14، ص 117.
7- صحيفه امام (رحمه الله)، ج14، ص113.
8- صحيفه امام (رحمه الله)، ج13، ص534.
9- صحيفه امام (رحمه الله)، ج13، ص 536.
10- صحيفه امام (رحمه الله)، ج14، ص115.
11- صحيفه امام (رحمه الله)، ج14، ص116.
12- صحيفه امام (رحمه الله)، ج16، ص 5.
13- صحيفه امام (رحمه الله)، ج16، ص84.
14- صحيفه امام (رحمه الله)، ج16، ص 85.
15- صحيفه امام (رحمه الله)، ج16، صص 235 و 236.
16- صحيفه امام (رحمه الله)، ج16، ص241.
17- صحيفه امام (رحمه الله)، ج16، صص493 و 494.
18- صحيفه امام (رحمه الله)، ج17، صص 240 و 241.
19- صحيفه امام (رحمه الله)، ج18، ص362.
20- صحيفه امام (رحمه الله)، ج11، صص 424 و 425.
21- صحيفه امام (رحمه الله)، ج14، صص 45 و 46.
مؤسسه فرهنگي هنري قدر ولايت؛ (1390)، سيره ي سياسي حضرت امام خميني (ره)، ( جلد سوم ) ( اصل خوب انجام دادن کارها و وظايف و مسؤوليتهاي محوله )، تهران: نشر مؤسسه فرهنگي هنري قدر ولايت، چاپ اول