هر فرد بايد خودش را موظف بداند

خيال نکند يک کسي که من يک نفرم، من يک نفر چه از من برمي آيد. هر يک نفري به اندازه يک نفر از او کار بر مي آيد. به اندازه همان يک نفر مکلف است کارش را انجام بدهد. الآن همه ما، همه قشرهاي اين ملت، مکلفند که براي اين
سه‌شنبه، 2 دی 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
هر فرد بايد خودش را موظف بداند

 هر فرد بايد خودش را موظف بداند
 

 

گردآوري: مؤسسه فرهنگي هنري قدر ولايت




 

خيال نکند يک کسي که من يک نفرم، من يک نفر چه از من برمي آيد. هر يک نفري به اندازه يک نفر از او کار بر مي آيد. به اندازه همان يک نفر مکلف است کارش را انجام بدهد. الآن همه ما، همه قشرهاي اين ملت، مکلفند که براي اين مملکت کار بکنند، تا اين که با کار اينها اين مملکت اداره بشود؛ درست بشود. مملکت مال خودتان است. خودتان براي خودتان داريد کار مي کنيد. (1)
همه تان در فکر اين باشيد که اين مملکت را راهش بيندازيد. شما خيال کنيد دولت تنها بتواند، نمي تواند. مسأله اين نيست که دولت بتواند کار بکند؛ يک قشر از مردم بتوانند؛ نمي توانند. بايد هر کس در هر جا هست مشغول بشود به خدمت تا اين که بشود اين کار را انجام بدهيم. من که اين جا نشسته ام و يک طلبه هستم به اندازه طلبه اي به مردم سفارش کنم، چه بکنم و شما که صاحب کارخانه هستيد، و خداوند به شما عنايت کرده است شما هم به اندازه خودتان کار را انجام بدهيد؛ کشاورزان هم به اندازه خود. هر کس در آن محيطي که هست آن جا را درست بکند. ان شاء الله بلکه ايران به دست همه درست بشود. (2)
هر فرد بايد خودش را موظف بداند به اين که اين کاري که الآن اين کار جزئي که پشت ميز نشسته به او محول است، اين کاري که به او محول است، روي عدالت عمل بکند؛ منتظر نشود که وزير، عادل بشود. وزير، عادل بشود يا عادل نباشد، شما بايد عادل باشيد. نخست وزير عادل باشد يا نه، براي خودش ضرر دارد و نفع دارد. آن حسابش علي حدّه هست. شما هم حسابتان علي حدّه است، پيش خدا حسابش علي حدّه است، پيش ملت هم حسابش علي حدّه است. شما که اين کار جزئي، اين پيشخدمتي که اين کار جزئي دستش هست، عدالت در آن کارش بايد بکند. آن رئيس اداره هم که در آن جا نشسته آن هم عدالت در همان کار بايد بکند؛ منتظر نشود ديگران عادل بشوند تا او عادل بشود، مثل اين است که من منتظر بشوم ديگران نماز بخوانند تا من نماز بخوانم، يا منتظر بشوم ديگران ناهار بخورند تا من ناهار بخورم! چه طور وظايف طبيعي را آدم اين طوري عمل مي کند. وظايف طبيعي را هر کسي شخصي عمل مي کند؛ شما هيچ وقت انتظار کشيديد ديگران نفس بکشند تا شما بکشيد؟ ديگران نگاه کنند تا شما نگاه [ کنيد ] ؟ هيچ همچو نيست. شما به حسب طبيعتتان وظايف طبيعي را شخصاً عمل مي کنيد. وظايف الهي هم همين طور است. (3)
بايد همه فکر اين معنا را بکنيم که رژيممان را رژيم اسلامي بکنيم. رژيم اسلامي به اين است که افرادي که در کار هستند، اين افرادي که در اين رژيم سر کار هستند، فرض کنيد که مشغول به خدمتگزاري هستند - کارمندهاي دولتي همه شان، هر کدام آن جا که کار مي کنند، کارشان کار اسلامي باشد. (4)
اين يک حرف است که عرض مي کنم که بايد اگر شما علاقه داريد به اين که مملکتتان يک مملکت مستقل بشود، در آن محلي که هستيد آن جا را درستش کنيد، همه بايد هر کسي در محل خودش. شما نرويد سراغ اين که مثلاً روزنامه چطور است. شما کار خودتان را بکنيد. روزنامه نويس هم کار خودش را خوب انجام بدهد. اداري هم کار اداري خودش را انجام بدهد. هر کدام در هر محلي که هستند کار آن محل را خوب انجام بدهند. (5)
هر کدام ما موظفيم خودمان عمل کنيم؛ و موظفيم ديگران را هم وادار کنيم. اگر يک همچو روحيه اي در يک ملتي پيدا بشود، که ان شاء الله اميدوارم پيدا بشود، اگر يک همچو روحيه تعاون معنوي، همان طوري که در اين برهه اي که انقلاب بود يک تعاون مادي پيدا شده بود اين هم معناً بود، اما معاونت راجع به اين بود که اينهايي که مي آمدند در خيابانها تظاهر مي کردند خانه ها به آنها آب مي دادند؛ غذا مي دادند، عرض کنم، مردم کمک مي کردند؛ معاونت مي کردند. اگر يک روحيه معاونت معنوي پيدا بشود در انسان، در همه که هر کسي خودش را موظف بداند به اين که علاوه بر اين که خودش يک آدمي است که مي خواهد عدالت بکند، وظيفه شناس است، پشت ميز که نشسته کار خودش را که مي کند و کار مردم را که مي خواهد انجام بدهد روي وظايف است، نه روي طمع است، نه روي ترس و خوف است، روي وظيفه است آن طوري که وظايف شخصي خود را آدم عمل مي کند، براي خودش وظيفه مي داند که براي بچه هايش لباس بخرد؛ اين يک وظيفه اي است پيش آدم، نه خوف است و نه طمع. اگر انسان - آنکسي که متصدي يک کاري است - وظيفه بداند اين را که من حقوق مثلاً مي گيرم وظيفه ام اين است؛ نخير، حقوق هم نمي گيرم وظيفه انسانيم اين است؛ وظيفه اسلاميم اين است که حالا که متکفل يک امري شدم و يک دسته اي به من محتاج اند که کارهايشان را راه بيندازم، کارها را تعويق نيندازم، همان قدري که مي توانم، به هر ترتيبي که جريان دارد جريان بدهم، با رفاقت، جلو و عقب انجام ندهم، خلاف عمل نکنم، اگر جلو و عقب انجام بدهم اين همان کارهاي طاغوت است، طاغوت در يک چيز کم، در يک شعاع کم، چنانچه هر کداممان توجه به همين معنا داشته باشيم، هر کسي به خودش متوجه بشود، خودش را درست کند، اداره اي که داراي پانصد نفر مأمور است، هر مأموري آن کاري را که به او محول است سرش را زير بيندازد و کارش را انجام بدهد، يک اداره درست مي شود، يک وزارتخانه درست مي شود، باقي درست مي شود، همه کشور درست مي شود. اگر يک همچو چيزي در يک کشوري پيدا شد، اين کشور مترقي است. (6)
کشور مترقي اين است که افرادش مترقي باشند. فرد مترقي آن است که وظيفه شناس باشد، وظايف اداريش، وظايف الهيش. اگر انسان وظيفه شناس شد، يک انسان مترقي است؛ يک انسان عادل است. يک مملکتي اگر ان شاء الله موفق بشويم، موفق بشويد، به اين که [ در ] اين مملکت همه وظيفه شناس بشوند و جمهوري اسلامي بشود، جمهوري اسلامي اين است که اداره ماليه اش هم اسلامي باشد؛ اداره عدليه اش هم اسلامي باشد. (7)
هر کس در هر جا هست بايد همان محل خودش را درست کند. در يک اداره اي فرض کنيد که صد نفر، دويست نفر، هستند و پستهايي دارند، اگر اين کسي که اين پست را دارد بگويد که اينها را آن رئيس اداره درست کند يا آن کساني که در پستهاي ديگر دارند، اين درست نمي شود. اين بايد همان پستي را که دارد اداره کند و صحيح اداره کند؛ آن يکي هم آني که دارد صحيح اداره کند؛ وقتي همه صحيح اداره کردند، درست مي شود. وقتي بنا شد که اهل منبر خوب انجام وظيفه کردند، اهل محراب خوب انجام وظيفه کردند و ساير قشرها هر کدام انجام وظيفه اي که به عهده شان است خوب انجام دادند، کشاورزها خوب کشاورزي کردند، کارگرها خوب کارگري کردند، کارخانه دارها خوب کارخانه داري کردند، بر موازين اسلامي و بر موازين انساني عمل کردند، يک مملکت عبارت از همين هاست. کارگرش و کارفرمايش، و عرض مي کنم که کارمندش و دولتش و ملتش و روحانيتش و بازارش و همه چيز، وقتي اينها هر کدام به آن وظايفي که خداي تبارک و تعالي محول کرده بر آنها هر کدام در همان چيزي که محول به آنهاست خوب عمل کردند، اين مملکت بعد از چندي همه اش درست مي شود. (8)
بحمدالله براي اقشار ملت ما يک تحولي پيدا شد که اين تحول اعجاب آور بود که يک جمعيتي که در فکر هيچ اين مسائل نبودند در ظرف مدت کوتاهي از بچه و بزرگ و دانشگاهي و غيردانشگاهي و بازاري و کارگر؛ همه به فکر اين افتادند که بايد اين امور را اصلاح کرد. وقتي يک ملتي به فکر يک مطلبي باشند، درست مي شود، البته بتدريج درست مي شود. مهم اين است که ما هر کدام وظيفه براي خودمان بدانيم، يعني من که يک طلبه هستم اين جا براي خودم وظيفه بدانم که آن قدري که مي توانم خدمت بکنم؛ شما خواهرها هم که در محالّ خودتان هستيد وظيفه بدانيد که يک مملکتي را که آشفته است و خراب کردند و از بين بردند؛ خودتان با همتتان اين مملکت را بسازيد و تربيت کنيد. (9)
ما اميدواريم که همه چيزمان متحول بشود. در زير سايه اسلام و پرچم اسلام همه چيز مي توانيم پيدا کنيم. همه آزاديها، همه نحوه استقلال، هر طوري بخواهيد بکنيد در اسلام هست. استقلال فکري، استقلال فرهنگي، استقلال اقتصادي، همه چيزش در اسلام هست و من اميدوارم که بتوانند همه قشرها که اين مسائل را هر کس در محل خودش پياده بکند. و همه بايد خدمت بکنيم. امروز يک وظيفه است براي همه ما که به اين مملکت خدمت بکنيم. مملکتي که دست ما نبود حالا رسيده دست ما. بايد طوري عمل بکنيم که خيال نکنند ما نمي توانيم مملکتمان را اداره بکنيم. الحمدلله مي توانيم اداره بکنيم. (10)
ما موظيم که اين مکتب را حفظش کنيم که اگر حفظش نکنيم آسيب برمي دارد. بايد کاري بکنيم که آسيب برندارد و آن کار اين است که اگر چنانچه در هر جا هستيم به وظايفي که آن جا هست عمل کنيم. اگر يک کشوري همه اشخاصي که در آن هستند وظيفه شناس بودند و به آن وظيفه و کاري که به او محول است، خوب انجام بدهد، آن کشور زود اصلاح مي شود. (11)

راهبردهاي تصريحي:

1- هر فرد مي بايست وظايفش را بشناسد و آنها را به بهترين نحو انجام دهد.
2- مسائل و مشکلات فرارو نبايد مانع از انجام دادن وظايف باشد.
3- اگر هر فردي وظيفه ي خود را به درستي انجام بدهد مملکت ساخته مي شود.
4- راه سازندگي و پيشرفت مملکت از فرد آغاز مي شود و به جامعه مي رسد.
5- کار در زماني مؤثر است که مفيد و براي جامعه باشد.

نکات استنباطي:

1- فرهنگ شروع و انتظار کار مفيد و وظيفه شناسي از ديگران، ناصحيح است. فرهنگ شروع از خود صحيح است.
2- برداشت سطحي از فرهنگ غرب و رواج غرب زدگي توسط نظام فاسد شاهنشاهي، وظيفه شناسي و جديّت در انجام وظيفه را کمرنگ و ضعيف کرده بود و دشمنان همين را مي خواستند تا کشور هميشه عقب مانده باشد.

پي‌نوشت‌ها:

1- صحيفه امام (رحمه الله)، ج8، ص 352 .
2- صحيفه امام (رحمه الله)، ج8، صص 474 و 475 .
3- صحيفه امام (رحمه الله)، ج9، ص 15 .
4- صحيفه امام (رحمه الله)، ج9، ص 14 .
5- صحيفه امام (رحمه الله)، ج9، ص 159.
6- صحيفه امام (رحمه الله)، ج9، صص 16 و 17 .
7- صحيفه امام (رحمه الله)، ج9، ص 17 .
8- صحيفه امام (رحمه الله)، ج9، صص480 و 481 .
9- صحيفه امام (رحمه الله)، ج10، ص 76 .
10- صحيفه امام (رحمه الله)، ج11، ص 187 .
11- صحيفه امام (رحمه الله)، ج12، ص 54 .

منبع مقاله :
مؤسسه فرهنگي هنري قدر ولايت؛ (1390)، سيره ي سياسي حضرت امام خميني (ره)، ( جلد سوم ) ( اصل خوب انجام دادن کارها و وظايف و مسؤوليتهاي محوله )، تهران: نشر مؤسسه فرهنگي هنري قدر ولايت، چاپ اول



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط