بررسي مؤلفه هاي حکمي فلسفي کتاب

کشف المحجوب ابويعقوب سجستاني

بسيار خشنودم که در اين جلسه شرکت ميکنم و در حضور دانشجويان، استادان و علماي شهر قزوين در مورد اسماعيليه و خاصه درباره ي جنبه هاي مثبتي که در بعضي از آثار نوشتاري و افکار آنها وجود دارد، عرايضي را تقديم مي
پنجشنبه، 4 دی 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
کشف المحجوب ابويعقوب سجستاني
 کشف المحجوب ابويعقوب سجستاني

 

نويسنده: کريم مجتهدي




 

 بررسي مؤلفه هاي حکمي فلسفي کتاب

بسيار خشنودم که در اين جلسه شرکت ميکنم و در حضور دانشجويان، استادان و علماي شهر قزوين در مورد اسماعيليه و خاصه درباره ي جنبه هاي مثبتي که در بعضي از آثار نوشتاري و افکار آنها وجود دارد، عرايضي را تقديم مي دارم. (1) در ابتدا- با اجازه شما- درباره ي اسماعيليه بلحاظ تاريخي سخن خواهم گفت تا حتي المقدور بعضي از سوء تفاهمها، تعبيرهاي مشکوک و احتمالاً شايعات ناصواب را برطرف سازم. در کشورهاي اروپايي، اسماعيليه بيشتر، از قرن سيزدهم ميلادي شناخته شده اند، با اينکه حتي قبل از آن تاريخ نيز، در نيمه آخر قرن دوازدهم، يک يهودي اسپانيايي به نام بن جوناه که به ايران آمده، از نزاريان قلعه الموت سخن گفته است. کلاً نبايد فراموش کرد که امروزه اين نهضت را به هر گونه يي که ارزيابي کنيم، باز بايد بدانيم که آن فقط به ايران انحصار ندارد و نبايد تصور کرد که صرفاً جرياني است که در گوشه يي از جهان- مثلاً در قسمتي از کوهستان البرز مرکزي در ايران- رخ داده و به داستانهايي مربوط به حسن صباح و غيره ختم ميشود، بلکه نهضت اسماعيليه در دوره ي طولاني از تاريخ در مصر، کشورهاي آفريقاي شمالي، سوريه، بين النهرين، در نقاط مختلف ايران مطرح بوده و بعد در ديگر کشورهاي آسيايي نيز ادامه داشته است. به هر ترتيب يکي از شايعاتي که درباره ي اسماعيليه بايد رفع شود، بعضي از مطالبي است که مارکوپولو تاجر و جهانگرد ايتاليايي که با پدر و عموي خود در قرن سيزدهم ميلادي در آسيا سفر مي کرده، حدوداً پنج صفحه (به قطع جيبي) در سفرنامه معروف (2) خود آورده است. اولين قسمتهاي اين سفرنامه مربوط به سال 1255 ميلادي است- يعني زمان حکومت هولاکوخان در ايران- در آن تاريخ قلعه الموت سقوط کرده و اسماعيليان نزاري منقرض شده بودند و مارکوپولو فقط شايعاتي را که شنيده، بيان کرده است. او از فسق و فجور اسماعيليه و اينکه چگونه آنها از اين رهگذر جوانها را فريب ميداده و به دور خود جمع مي کرده اند سخن گفته و کاملاً معلوم است که در آن زمان اينها مطالبي بوده است که مثل هميشه معمولاً درباره يک گروه شکست خورده بنحو افراطي ساخته مي شود و بنحو افواهي بيش از پيش رواج پيدا مي کند.
مارکوپولو درباره ي اسماعيليان لفظ «مولِست» (3) را بکار برده که معلوم مي کند او متوجه تلفظ درست کلمه «ملحد» نشده است. اسم پير کوهستان را «علوالدين» (4) آورده که منظور همان علاء الدين محمد است؛ ولي به اسم رکن الدين خورشاه که آخرين اميراسماعيلي الموت بوده و حدوداً يک سال و نيم با مغول درگيري داشته، اشاره نکرده است. بعد از سقوط الموت، خانواده رکن الدين به شهر قزوين برده شدند و بعد خود او ظاهراً به درخواست شخصي به نام خان بالغ فرستاده شده که در بازگشت با حيله و بنحو ناجوانمردانه او را کشتند. اين جريان داستان مفصلي دارد و تا حدودي نيز غم آور است که در اينجا مجال سخن گفتن از آن نيست.
اسماعيليه- بخصوص نزاريان- بهر ترتيب در کتب تاريخي قديم، اسم خوبي ندارند و کلمه «آساسَن» (5) فراسه بمعناي قاتل از لفظ «حشيشيون» که به آنها نسبت مي داده اند، گرفته شده است. البته در اينجا منظور انکار خشونت اسماعيليه نيست. در کتب تاريخيي که به زبان فارسي در اين زمينه موجود است و بدون اغراق شاهکارهاي تاريخ نويسي در ادبيات جهاني محسوب مي شوند، تماماً بنحوي به بيباکي و خشونت آنها اشاره شده است. اگر فقط به تاريخ بيهقي نظر نداشته باشيم که بيشتر در مورد قرامطه و غلّات سخن رفته است، بلکه همچنين از تاريخ جويني و جامع التواريخ نيز سخن بگوييم، با مطالب زيادي درباره ي اين جريان روبرو خواهيم شد که بسيار عبرت انگيز و در خور تأمل است. قسمت فتح نامه الموت در کتاب تاريخ جويني بسيار جالب توجه است، هر جوان ايراني بايد اين متن را سطر به سطر بخواند؛ مبارزه آنها روز به روز و لحظه به لحظه بوده و شايد مسير تاريخي مملکت ما با همين جريانات تغيير و تعيّن پيدا کرده است. اصلاً نمي توان گفت که اسماعيليان يا اقلاً نزاريان در دوره يي از تاريخ، زماني که از خود دفاع مي کردند به ظلم و خشونت متوسل نشده اند، بلکه بايد دانست که افعال اجباري آنها جنبه فرهنگي و عملي آنها را بي اعتبار نمي کند. آنها به هر ترتيب اهل کتاب و مطالعه و تفکر بوده اند و هيچ محقق با انصافي نمي تواند منکر اين مطلب شود. فاطميان مصر که از اسلاف اماميه هستند، نه فقط به فلسفه و حکمت توجه خاصي داشتند، بلکه آنها براي اولين بار دارالحکمه را که نوعي حوزه دانشگاهي بوده در عالم اسلامي تأسيس کردند؛ حوزه ي علميه الازهر در منطقه فسطاط (اسم اوليه قاهره) که در واقع ادامه مکتب اسکندراني فعاليت مي کرده است را نيز آنها بنيان نهادند. نظاميه بغداد، بعداً براي مقابله با حوزه هاي درسي فاطميان تشکيل شده است که البته از مدرسه عالي جندي شاپور هم که از زمان ساسانيان در ايران داير بوده- بخصوص در رشته پزشکي- کمک گرفته و استفاده هاي همه جانبه يي شده است. به هر طريق مي توان تصور کرد که قلعه الموت بيشتر به اين دليل گشوده و فتح شده است که مغولها باروت و منجنيقهاي خاصي در اختيار داشته اند، در صورتي که در ايران استفاده از باروت هنوز شناخته نشده بود. نکته يي که بايد به آن توجه بيشتري کرد، اين است که وقتي که سپاه مغول وارد قلعه مي شوند، از آن همه ثروت و سنگهاي قيمتي و غيره که صحبت بوده و در واقع چيز قابلي هم نبوده است، همانطور که در نوشته هاي تاريخي اشاره شده است، بيشتر کتابهايي را پيدا کردند که در آنجا باقي مانده بود. همين نکته اهميت فوق العاده دارد، زيرا بخوبي نشان مي دهد که اسماعيليه اهل تحقيق و مطالعه بوده اند و شايد در فرق و مذاهب اسلامي، هيچ گروهي به اندازه ي آنها و بطور کلي شيعيان به درس و مطالعه و به بحث و حکمت علاقه نداشته است. در اين جلسه، براي نشان دادن اين جنبه، موضوعي را انتخاب کرده ام که همين مطلب را محرز مي دارد و از کتابي صحبت خواهم کرد که در نوع خود بسيار استثنايي است؛ يعني رساله کشف المحجوب از ابويعقوب سجستاني (سجستان مُعَرب سيستان است). ولي قبل از بحث درباره ي اين مؤلف و يکي از نوشته هاي او، لازم به يادآوري است که در سال 1922 ميلادي، ماسينيون (6)، مستشرق فرانسوي طرحي براي آثار قرامطه تهيه کرده که بعد از او ايوانف (7) روسي بنحو خستگي ناپذيري آن را ادامه داده و در حدود 150 مؤلف که گرايش اسماعيلي داشته اند، شناسايي و معرفي نموده و 691 رساله و کتاب اين فرقه را تشخيص و احصاء کرده است که بيشتر آنها در مجموعه هاي کمياب کتابخانه هاي معتبر دنيا يا در مجموعه هاي شخصي هندوستان محفوظ است. بعضي از اين مؤلفان، ايراني هستند و از دوره ي فاطميان به بعد، بعنوان مثال مي توان ابوحاتم رازي، حميدالدين کرماني، مؤيد شيرازي، احمد نيشابوري و افراد زياد ديگري را نام برد که در اين مجموعه نام ابويعقوب سجستاني حدوداً با بيست عنوان کتاب، جايگاه خاصي دارد. آثار ابويعقوب سجستاني تماماً به زبان عربي است و عناوين آنها بسبب انتقادهاي شديد ناصرخسرو شهرت زيادي دارد.
در مورد زندگينامه ابويعقوب، اطلاعات ما بسيار اندک است؛ همين قدر ميدانيم که از منطقه سکاها (8) يعني جنوب خراسان بوده است، با اينکه نمي توان مشخص کرد که تولد او در سيستان ايران يا در سيستان افغانستان بوده است. اسم او توسط البغدادي با اسم محمدبن احمد نخشابي (يا نسفي)، داعي بزرگ تداعي شده است؛ نخشابي به سال 331 هـ .ق 942 م. در اواخر دوره ساماني به قتل رسيده است. ابويعقوب سجستاني او را بعنوان استاد و مرشد خود نام مي برد و در ابتدا تصور مي شده که خود او هم به سرنوشت استاد دچار شده است، ولي وقتي که محتواي آثار او- بخصوص کتاب الافتخار- بهتر شناخته شد، معلوم گرديد که او تا سال 360 هـ .ق 971 . م هنوز زنده بوده است و در اختلاف نظرهاي ميان اسماعيليه سهيم بوده و در اين زمينه حتي موضع بسيار خاصي داشته است. (9) در مورد آثار ابويعقوب سجستاني، در اينجا فقط به يادآوري چند عنوان معروف اکتفا مي کنيم:
1. کتاب الافتخار که در آن مؤلف سعي کرده به اعتراضات مخالفان جواب دهد.
2. اثبات النبوات که اختصاص به اثبات نبوت دارد و قسمت ششم آن بنوعي فلسفه تاريخ است.
3. الرسالة الباهرة که در مسئله قيامت و برزخ و غيره است.
4. الينابيع که بمعناي سرچشمه هاست. (10)
درباره ي نسخه هاي خطي ابويعقوب بيش از دوازده عنوان آورد اند که احتمالاً بعضي از آنها در دوره هاي اخير در مصر و روسيه و غيره به چاپ رسيده است.
در مورد کشف المحجوب بايد گفت هيچ نسخه خطي به زبان عربي از اين اثر در هندوستان و هيچ جاي ديگر هنوز پيدا نشده است و بهمين سبب، نسخه منحصر بفرد خطي به زبان فارسي که در کتابخانه شخصي سيد نصرالله تقوي پيدا شده است. اهميت فوق العاده يي دارد. اين نسخه، اول بار توسط مستشرق آلماني، پل کراس (11) شناسايي شده و بعداً هانري کربن متن فارسي آن را همراه با ترجمه فرانسوي و مقدمه و شرح انتشار داده است. (12)
به احتمال مقرون بيقين متن فارسي کشف المحجوب از خود ابويعقوب سجستاني نيست و بنظر مي رسد که مترجم ناشناس حدوداً صد سال بعد از تاريخ نگارش آن به اين کار دست زده است. سبک و اصطلاحاتي که در متن فارسي بکار رفته دلالت بر اصالت و قدمت آن دارد و برخلاف تصور بعضي از متخصصان، اين ترجمه نمي تواند از ناصرخسرو باشد، زيرا افزون بر تفاوت سبک نگارش، ناصرخسرو مخالف ابويعقوب بوده و نمي توانسته است در مقام ترويج آثار او برآمده باشد. در ادامه اندکي نيز به محتواي اصلي کتاب کشف المحجوب مي پردازيم.
کتاب شامل هفت مقالت (13) است که اولي در توحيد و دومي در خلق اول، يعني خرد است. سومين مقالت در خلق ثاني يعني نفس و چهارمي در خلق ثالث، يعني طبيعت و پنجمي در خلق رابع، يعني انواع است. مقالت ششم در خلق خامس، يعني نبوت و هفتمي در ذکر خلق ششم است. هر يک از اين مقالات شامل هفت جستار است که در هر يک به يکي از توضيحات لازم درباره ي موضوعات مقالت، پرداخته شده است. مثلاً در مقالت اول که در توحيد است، بطور افراطي بنحو تنزيهي تام به خداوند اشاره مي شود و او کاملاً لايوصف معرفي مي شود؛ يعني فراتر از کلّ امکانات انساني، فراتر از وهم و خيال و عقل، فراتر از هر آنچه قابل تصور است. بنظر مي رسد که اين گفته ها يک جنبه افلوطيني و نوافلاطوني از نوع متأخر آن دارند و سنخيت آنها با سنت ابرقلس محرز است. افکار رايج در اين نوع سنتهاي فکري، همچنين از ريشه هاي اصلي آن گروه از فلسفه هاي اسلامي است که توحيد را بنحو تنزيهي تام بيان مي کنند؛ خداوند برتر از وجود، ولي خالق آن است. در مقالت دوم با هفت جستار جديد، مشخصات عقل عنوان مي شود و اينکه عقل ميان دو جهان فاني و باقي در نوسان است؛ در جستار دوم اين قسمت، گفته مي شود که خرد نزديکترين هستي به فرمان ايزد است؛ در جستار سوم اشاره مي شود که يک سخن مفرد که بر جوهر افتد، آن را «کلمه» مي گويند؛ در جستار چهارم تأکيد بر اين است که وحدت عقل با علم و علم با عقل واجب است. در مقالت سوم، بحث نفس عنوان شده است که بمعنايي مهمترين قسمت بنظر مي رسد و در آن وضع خاص انسان مطرح شده است. مي توان کلاً تصور کرد که سه مقالت اول با اقانيم سه گانه افلوطين، يعني «احد»، «عقل» و «نفس» مطابقت مي کنند. مقالت چهارم درباره ي طبيعت و مقالت پنجم درباره ي انواع است که در جستار پنجم آن دفعتاً به گشتن فضايل از قومي به قوم ديگر اشاره شده است:
علم به وقتي در مردمان يونان بود و ايشان در اين فضيلت معروف بودند و ايشان را فهمهاي تيز و هوش دوربين بود و پس از آن بگشت به مسلمانان و از بيش از هر دو قوم فضيلت در ايران شهر بود و به وقتي در مردمان هندوستان بود و هر گروهي را در اين کتابهاست بسيار ... کي فضيلت علم در يونان باقي بود يا با ايرانيان و هندوان از بهر آنک بايست کي به مسلمانان آيد ... دلاوري از گروهي به گروه ديگر شود چنانک به وقتي دلاوري در ترکان بود، به وقتي در ايرانيان و به وقتي در روميان و به وقتي در عرب و به وقتي در هندوان، اکنون مردمان بربر راست و دليري ايشان ظاهر است... همي ميراث ماند علم پيغمبر به وحي و از وحي به امام و از امام به حجت. (14)
مقالت ششم درباره ي نبوت است و در جستار ششم آن همچنين به اين مطلب اشاره شده است که «تمام شريعتها چون کالبدست کلمه خداي را و کلمه خدا چون روح است همه شريعتها را» و در جستار هفتم همچنين بحث کوتاهي در مورد مهدويت آورده اند. در مقالت هفتم با هفت جستار خاص آن، کلاً درباره ي اين نکته بحث شده که وجود، قرين «بعث» است؛ يعني «هستي» و «بودن» هميشه نزديک به «برانگيختن» است؛ در جستار سوم اين قسمت بنحو تلويحي به مطلب اصلي و بنيادي رساله اشاره شده و آن اين است که مفهوم رستاخيز در نفس پنهان است و اين حقيقتِ اصلي، گويي در حجاب است و همين معناي اصلي کشف المحجوب است؛ نفس متضمن سرمديت خود است.
از طرف ديگر درباره ي اعتقاد ابويعقوب سجستاني به تناسخ، مي توان تصور کرد که اگر هم شايد از متن اوليه عربي اين رساله- که به دست ما نرسيده است- چنين چيزي توهم مي شده است، زيرا فاطميان مصر نيز گويا از اين رساله راضي نبوده اند، ولي در متن فارسي که در دست ماست، اعتقادي به تناسخ ديده نمي شود. منظور از تناسخ بيشتر تبدل نوعي به نوع ديگر است، در صورتي که ابويعقوب فقط اشاره به اضمحلال و شقاوتي کرده است که بر انسان وارد مي شود. انساني که در واقع عميقاً به سعادت و بهجت خوانده شده، اگر بسبب اعمال خود به نتيجه مطلوب نرسد، دچار شقاوت عظيم خواهد شد. بنظر مي رسد که ابويعقوب به سبک خود خواسته است از معاد جسماني سخن بگويد، زيرا جسم نسبت به نفس که بقا مي يابد، بايد قابليت لازم را پيدا کند. انتقادات ناصرخسرو را نمي شود قبول کرد، زيرا او همانطور که مي دانيم کلاً با مسئله اعاده معدوم مشکل داشته و اين امر در آثار او بخوبي آشکار است.
براي اينکه همچنين اندکي در معناي بنيادي کتاب کشف المحجوب، بنحو شخصي فکر کرده باشيم، بايد اولاً در تفاوت موضع خاص اسماعيليه هفت امامي و شيعيان دوازده امامي نيز به تأمل بپردازيم و در ثاني افزون بر رابطه ي نفس با سرمديت که ميان اين دو گروه مي تواند مشترک باشد، بايد درباره ي مفهوم «انتظار» نيز که از مشخصات اصلي اعتقاد شيعيان است بيشتر تحقيق کنيم. بدون اينکه منظور اسماعيليان امروزي باشد، مي توان تصور کرد که شيعيان مي تواند يک امتياز انکارناپذيري نسبت به اسماعيليه داشته باشند. مي توان گفت «انتظار» بمعناي اعتقادي کلمه جنبه انضمامي دارد و مشخصه حيات روحي و دروني شيعيان محسوب مي شود واز اين لحاظ شايد شيعيان باطنيتر از اسماعيليه هستند، مثل اين است که چنين فردي در نهانخانه دل خود سرّي را پنهان دارد که او را عميقاً از خطرات جهان مادي و رخدادهاي روزمره مصون مي دارد. ناملايمتهاي روزگار که گاهي بسيار سخت و ظالمانه است در مقابل صلابت روحي و نفس مطمئنه او رنگ مي بازد. «انتظار» همان اراده به استکمال روحي است. «انتظار» به اين معني نوعي توقع است، توقع نه از ديگري بلکه از خود. «انتظار» وفاداري به ارزشهاي والا و آرماني است؛ «انتظار» تعهد عميق و قبول مسئوليتي است که شخص بعهده دارد، شخصي که خود را مسئول حس نمي کند، توقع و انتظاري نيز از خود ندارد. البته منظور از شخصيت، انانيت نيست، زيرا انانيت همان شقاوتي است که هويت را به بيراهه مي کشاند و شخصيت را مضمحل مي کند. «انتظار» همان حضور بالفعل حيّ و حاضر «اميد» است. از اينکه مصدع وقت شما شدم معذرت مي خواهم.

پي‌نوشت‌ها:

1. اين مقاله متن سخنراني دکتر کريم مجتهدي، استاد فلسفه دانشگاه تهران، در همايش حکمت شيعي و علم و تمدن اسلامي در دانشگاه بين المللي امام خميني قزوين در تيرماه 1389 است که از قالب گفتار بصورت نوشتار درآمده است.
2. serstevens: le livre de Marco polo, texte intégral, mis en francais modern, Albin Michel, paris 1955, p. 114-119.
3. Mulect
4. Aloadin
5. Assain
6. Massignon ( L ) ( 1883-1962 )
7. Ivanov ( M.W )
8. sythes
9. ناصرخسرو در خوان الاخوان، از نسفي بعنوان شهيد نام مي برد ولي در زاد المسافرين (ص 421 )، ابويعقوب را شهيد نمي نامد و بيشتر نسبت به او نظر انتقادي دارد، زيرا او بنحوي قائل به تناسخ بوده است.
10. متن فارسي اين کتاب در مجموعه نوشته هاي ايراني، ش 9؛ بخش ايرانشناسي انستيتو ايران و فرانسه، توسط هانري کربن با ترجمه به زبان فرانسه و مقدمه وتوضيحات لازم بچاپ رسيده است. تهران، 1340 ش/ پاريس، 1961.م.
11. kraus ( paul )
12. در مجموعه نوشته اي ايراني، ش1، تهران 1327 ش/ پاريس 1949.م. متن فرانسه اين کتاب مستقلاً (بدون متن فارسي)، بعد از فوت کربن، در پاريس بچاپ رسيده است:
Abu Ya" gub sejestani: Le devoilement des choses caches, traduit du persn et introduit par H. corbin- verdier- paris 1988.
13. در متن اصلي فارسي به همين صورت نوشته شده است.
14. اين نقل قول با اصل آن مطابقت دارد.

منبع مقاله :
پورحسن، قاسم؛ (1390)، حکمت شيعي؛ باطنيه و اسماعيليه، تهران: بنياد حکمت اسلامي صدرا، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.