چکيده
سرآغاز شکل گيري نظام جهاني همراه با اکتشافات دريايي بود که بر مناسبات سنتي کشورها تأثير گذاشت چرا که با کشف مسيرهاي جديد دريايي، کشورهاي اروپايي توانستند با دور زدن دماغه ي « اميدنيک » در جنوب آفريقا بر سرزمين هاي مشرق زمين از جمله منطقه ي خليج فارس و کشورهاي درياي عمان و اقيانوس هند تسلط يابند و با برقراري روابط تجارت دريايي ميان هند و اروپا، کشورهاي مسير تجارت سنتي از جمله عثماني را از منافع آن محروم سازند. در مقابل اين تهديدات، امپراتوري عثماني تلاش نمود ضمن ورود به منطقه ي خليج فارس و درياي عمان و بسط نفوذ خود به سمت شرق، کشورهاي اروپايي را در اين منطقه نيز مانند مديترانه تهديد نمايد و همواره از منافع شريان اقتصادي مبادلات جهاني شرق و غرب برخوردار باشد.واژگان کليدي:
عثماني، تجارت، نظام جهاني، اکتشافات دريايي، اقيانوس هنددرآمد:
قبل از اينکه به بررسي تلاش عثماني در قرن شانزدهم براي نفوذ در خليج فارس و درياي عمان بپردازيم، بهتر است ابتدا نگاهي گذرا به افزايش حضور اروپايي ها در مشرق زمين داشته باشيم که با کشف راه هاي دريايي صورت گرفت، يعني شريان هايي که زمينه و اسباب شکل گيري نظام سرمايه داري بورژوازي را فراهم نمودند و در يک فرايند تاريخي گره تداوم و تکامل نظام جهاني و نظام سرمايه داري را با يکديگر استحکام بخشيد. اگرچه درباره ي حدود ثغور نظام جهاني(2) و دامنه ي فعاليت آن در مناطق مختلف در ده ي دهم هجري/ شانزدهم ميلادي اتفاق نظر وجود ندارد ولي همه ي پژوهشگران تاريخي درباره ي ارتباط نظام جهاني با اکتشافات دريايي موافقت دارند. اساساً يکي از ويژگيهاي اصلي نظام جهاني را کشف و گسترش راه هاي دريايي مي دانند، يعني زماني که کشورهاي اروپايي توانستند با کشف و تسلط بر راه هاي دريايي جديد و تجهيز کشتي هاي اقيانوس پيما به سرزمين هاي ماوراي بحار دسترسي داشته باشند، رخدادي تاريخي که پيامد آن تصرف سرزمين هاي ماوراي بحار، تسلط سياسي حکومت هاي اروپايي بر سرزمينهاي دور، تأسيس شرکتهاي تجاري، برقراري ارتباطات بازرگاني و رفتار خشونت آميز کشورهاي اروپايي بود که در يک روند طولاني در تعميق و تکامل اقتصاد عصر جديد، به ويژه در قالب نظام سرمايه داري تجاري داراي اهميت فراوان است. اين در حالي است که امپراتوري عثماني در صف مقدم تقابل با نظام سياسي اروپا قرار داشت. با تغيير جهت اروپايي ها به سمت خليج فارس و درياي هند، عثماني ها نيز تلاش مي کردند که در آب هاي جنوب نيروهاي رقيب را مغلوب نمايند؛ امري که تحقق آن به چالش نظامي و سياسي امپراتوري عثماني و کشور پرتغال در خليج فارس و درياي عمان منتهي شد. اما قبل از بررسي اهداف امپراتوري عثماني و چگونگي ورود اين کشور در سواحل و جزاير خليج فارس و درياي عمان، ضروري است موضوع ورود اروپايي ها از جمله نيروهاي پرتغالي به خليج فارس و درياي هند ( عمان ) به اختصار بررسي شود.همزمان با توسعه ي ارضي امپراتوري عثماني بر مناطق استراتژيک مسيرهاي آبي: درياي مديترانه، درياي سياه، و تسلط بر بخش بزرگي از اروپاي خاوري و به دنبال آن مناطق عرب زبان آسيا، اروپايي ها درصدد گشايش راه هاي بازرگاني جديد اروپا با آسيا و هندوستان برآمدند. چنانکه در سال 1483 م. پدرودو کوويلهام (3) پرتغالي از راه مصر و درياي سرخ به هندوستان رسيد. اما چون در اين راه نيز با دشواريهايي که امپراتوري عثماني فراهم مي کرد، روبرو شد، توجه خود را به راه دريايي معطوف نمود. به دنبال او، بارتلمي دياز (4) در سال 892 هـ.ق/ 1487 م. به انتهاي جنوبي افريقا رسيد ولي نتوانست وارد اقيانوس هند شود و به هنگام مراجعت فقط توانست دماغه ي طوفان ها را کشف کند. پس از اين موفقيت ها، پرتغالي ها تلاش بيشتري نمودند و در سال 9-1498/ 904 هـ.ق واسکودوگاما عازم سرزمين هندوستان شد. او موفق گرديد به هندوستان برسد. بعد از اين موفقيت، پادشاه پرتغال خود را خداوند کشتيراني و فتح و تجارت هندوستان و حبشه و عربستان ناميد (5).
با شروع سال 908 هـ.ق/ 1502 م.، پرتغالي ها مبارزه ي گسترده اي را بر ضد تجار عرب به منظور در دست گرفتن تجارت اقيانوس هند آغاز کردند . در اين زمان، واسکودوگاما براي دومين بار با 21 کشتي وارد اقيانوس هند شد و در اين سفر، جنگ خونيني ميان پرتغالي ها و بازرگانان عرب در گرفت، که در آن مصري ها، ترک ها و حتي ونيزي ها به انحاي مختلف به اعراف کمک کردند؛ زيرا همه ي آنان يک هدف مشترک داشتند و آن اينکه مسير تجارتي قديم را حفظ کنند (6).
در سال 911 هـ.ق/ 1505 م. پرتغالي ها جزيره ي سوکوترا در خليج عدن را تصرف نمودند و در سال 913 هـ.ق/ 1507 تا 915 هـ.ق/ 1509 م. ناوگان دريايي مملوکان در درياي سرخ را منهدم کردند. به دنبال آن مملوکان براي مقابله با پرتغالي ها از عثماني درخواست کمک نمودند (7). زماني که، پرتغالي ها در جستجوي راه ديگري به شرق بودند، کوشش نمودن تجارت خليج فارس و درياي احمر را در انحصار خود داشته باشند و در همين راستا تلاش مي کردند تا بر بندر هرمز و عدن نيز مسلط شوند. در نتيجه، هيئت هاي نظامي پرتغال به قلمرو خليج فارس و درياي عمان نفوذ کردند (8) و در سال 913 هـ.ق/ 1507 م. جزيره ي هرمز را به تصرف خويش درآوردند (9). بعد از سقوط هرمز، قدرت دريايي خليج فارس به مدت سه نسل ميان چند نيروي متخاصم تقسيم شد: پرتغالي ها، هلنديان، انگليسي ها و عرب هاي عمان (10). برقراري سلطه ي پرتغالي ها در خليج فارس و اقيانوس هند الگوي سنتي تجارت در منطقه را تغيير داد. قرن ها قبل از ورود آنان، خليج فارس يکي از شاه راه هاي بزرگ تجارت شرق و غرب بود و کالاهاي ايران و ممالک عرب و اروپا از مجاري خليج فارس و اقيانوس هند به سوي شرق صادر مي شد. اگر چه مراکز تجاري در اين مناطق به وجود آمده بود اما هيچ کشوري نتوانسته بود به تنهايي بر اين منطقه تسلط يابد و اين پرتغالي ها بودند که نه تنها به عنوان تاجر بلکه همانند يک فاتح به منطقه نگاه کردند (11).
پرتغالي ها از همان آغاز به اهميت تجاري هرمز پي برده بودند. در نامه ي دون مانوئل اول به سال 913 هـ.ق/ 1508 م. آمده است « هرمز يکي از بنادر اصلي پرسيا براي تجارت با هند و ساير نقاط محسوب مي گردد » (12). علاوه بر اين، هرمز براي تجارت پرتغالي ها با کرانه هاي شرقي آفريقا نيز مهم بود (13). اين در حالي بود که شاه اسماعيل نيز به فکر راه دريايي جنوب افتاده بود، تا موانع مسير راه تجاري ايران با اروپا را، که عثماني ها با گسترش قلمرو خود مسدود کرده بودند، برطرف نمايد. ر حالي که پرتغالي ها در اقيانوس هند و درياهاي مرتبط با آن، مانند درياي سرخ ، درياي عرب، درياي عمان و خليج فارس مورد تهديد عثماني قرار داشتند؛ امپراتوري که روز به روز فتوحات و متصرفات خود را گسترش مي داد و بيم آن مي رفت نيروهاي پرتغال و عثماني در آب هاي درياي عمان و خليج فارس با هم درگير شوند. بدين جهت، آلبو کرک از ورود سفير ايران به گرمي استقبال نمود. در معاهده اي که بين سفير شاه اسماعيل و آلبو کرک منعقد شد يکي از مفاد آن چنين بود: ايران و پرتغال در دشمني با دولت عثماني دست اتحاد به يکديگر بدهند (14).
او ضمن ارسال دو سفير به نام هاي روي گامش و فري جوانا، در سال 915 م./ 1510 هـ.ق به ايران، بر لزوم برقراري روابط سياسي و نظامي تأکيد کرد و از همکاري دو کشور براي مقابله با عثماني سخن گفت (15). آلبوکرک در نامه اي به شاه اسماعيل هدف از سفر اين نمايندگان را چنين آورده است: « ابراز مراتب دوستي با شاه اسماعيل، تمايل به کمک نظامي جهت مقابله با امپراتور ترک، احتمال فتح مکه و جنگ عليه شاه کامبايا تقدير و ستايش فراوان پرتغال و دربار پرتغال درخواست اعزام سفير به شاه پرتغال، اشاره به مسيحيان ساکن پرسيا و فعاليت بازرگاني است » (16).
پرتغالي ها در خليج فارس و درياي عمان به اهميت اقتصادي بنادر، جزاير و مناطق ساحلي توجه داشتند و اقدامات نظامي خود را در راستاي دست يابي به مناطق استراتژيک اقتصادي هدايت مي کردند. پي گيري اين اهداف اقتصادي به برخورد منافع با کشورها و قدرت هاي منطقه منتهي مي شد که بيش از همه با اهداف سياسي و اقتصادي عثماني در چالش بودند. در نامه اي که پرود آلبو کرک به دون مانوئل اول، پادشاه پرتغال در 4 اوت 1516 نوشته است درباره ي اهميت هرمز مي گويد: « مبادلات تجاري در هرمز بسيار بزرگ و گسترده است و از تمامي مناطق هند به دليل نيازمندي ايران و عربستان به محصولات هندي، اين کالاها وارد هرمز مي شوند. هرمز دويست هزار صرافين درآمد داشته و هشتصد نفر در آن قرار دارند. ... بيشتر اين مردم در بخش خشکي و طرف شيخ اسماعيل ( موسس سلسله ي صفوي ) قرار دارند که نمي خواهند در اينجا قلعه ساخته شود و به همين دليل وجود نيرو در اينجا هميشه الزامي است » (17).
در سال هاي 918 هـ.ق/ 1512 م. آلبو کرک از طرف پادشاه پرتغال فرمان داشت تا عدن و باب المندب را تصرف نمايد و راه درياي سرخ را بر کشتي هاي پرتغالي باز کند ولي موفق نشد و نااميد بازگشت (18). قبل از اين ( کشف دماغه اميدنيک )، بخشي از کالاهاي هندي با کشتي هاي عربي تا مصر حمل مي شد و از آنجا از طريق اسکندريه با کشتي هاي ونيزي به اروپا انتقال مي يافت؛ اما با ورود آلبو کرک و تصرف جزيره ي سوکوترا در دهانه ي درياي احمر و تصرف تنگه ي هرمز در مدخل خليج فارس، راه هاي حمل کالا از شرق به غرب که توسط مسلمانان انجام مي گرفت، مسدود شد. بسته شدن اين دو راه آبي ( خليج فارس و درياي احمر ) توسط دولت پرتغال و تسلط اين کشور بر درياي همان و سواحل آن سبب شد دولت پرتغال تجارت اين منطقه را در انحصار خود بگيرد (19). گزارش پرتغالي ها در سال 1522 م. اهميت بصره را چنين توصيف مي کند: « اکنون مردم از تمامي نقاط جهت خريد ادويه به بصره مي آيند؛ ادويه ي زيادي در اختيار اعراب مسلمان است » (20). درباره ي اهميت اقتصادي درياي سرخ نيز آورده اند: « بازوي راست هند درياي احمر است که در حال نابودي است و اگر به خوبي پاک و تميز نشود مخاطرات زيادي را در پي خواهد داشت و حتي هرمز نيز امن نخواهد بود خصوصا اگر ترک ها بصره را نيز همانند بغداد به تصرف خود درآورند »(21).
ورود عثماني به خليج فارس:
برخورداري از منافع تجارت ادويه از جمله عوامل توجه امپراتوري عثماني به خليج فارس و درياي عمان و درياي سرخ بود؛ زيرا تهاجم دريايي پرتغالي ها سبب شده بود مقدار ادويه اي که ملاحان هندي به قاهره اسکندريه، بيروت و دمشق مي آورند، کاهش يابد. از اين رو عثماني ناگزير بود براي حفظ امنيت تجارت هند و حفظ جان زواري که از طريق اقيانوس هند به سوي خليج فارس حرکت مي کردند، و بالطبع حفظ منافع ناشي از اين سفرها، اقدام نمايد. گام اول عثماني برقراري امنيت در درياي سرخ و گام بعد حفظ دريانوردي در خليج فارس و مفتوح نگهداشتن مسير تجاري بود (22). بنابراين امپراتوري عثماني مترصد فرصتي بود تا از تلاش پرتغالي ها براي تغيير مسير تجارتي سنتي از خليج فارس و درياي سرخ به سمت جنوب آفريقا جلوگيري نمايد و همان نقشي را براي طرف هاي تجاري و مسلمانان شرق ايفا نمايد که قبل از اين سلاطين مصر بر عهده گرفته بودند. در زمان حکومت مماليک بر مصر بود که پرتغالي ها وارد هند شدند و هنگامي که سلطان کاليکوت دريافت، کشتي هاي جنگي او تاب مقاومت در برابر توپخانه ي سنگين کشتي هاي پرتغالي را ندارند از سلطان مصر کمک خواست. در سال 1507 بحريه مصري تحت فرماندهي درياسالار ميرحسين به اقيانوس هند وارد شد. ميرحسين مي خواست در جزيره ي ديو Diu پايگاهي براي خود برقرار سازد و سپس با مساعدت نيروي درياي کاليکوت به نيروهاي پرتغالي حمله نمايد. سرانجام نيروي دريايي ميرحسين و سلطان کاليکوت با نيروي دريايي پرتغالي به فرماندهي لورنسو داليدا (23)، پسر نايب السلطنه ي پرتغال ( در هند ) روبرو شد و توانست کشتي پسر نايب السلطنه را با تمام سرنشينانش غرق کند. در پي اين حادثه، کشتي هاي پرتغالي ديگر متواري شدند (24).به دنبال شکست نيروي دريايي پرتغال در سال 912 هـ.ق/ 1507 م. و غرق شدن پسر نايب السلطنه، پدرش، دالميدا، نيروي دريايي خود را تجهيز نمود و با خيانت حاکم جزيره ي « ديو » توانست ميرحسين را از اقيانوس هند بيرون کند: « ملک اياز که از اروپاييان جديد الاسلام بود و از طرف پادشاه گجرات بر جزيره ي ديو حکومت مي کرد با پرتغالي ها پنهاني زد و بند کرد و کشتي هاي ذخيره را نگذاشت که به بحريه ي ميرحسين ملحق گردند. ميرحسين که بيش از دَه کشتي تحت اختيار نداشت سخت در مضيقه افتاد و مجبور شد از صد کشتي نيروي دريايي کاليکوت استفاده کند. ميرحسين با وجود وضع دشواري که داشت تصميم به نبرد گرفت. در 3 فوريه 1509 نيروهاي دريايي پرتغال با بحريه ي ميرحسين مواجه شدند. هيچيک از طرفين از نبردي که رخ داد نتيجه قطعي نگرفتند ولي ميرحسين که از خيانت حاکم ديو سخت برآشفته بود اندکي بعد اقيانوس هند را با بحريه ي خود ترک کرد » (25).
با گسترش نفوذ پرتغالي ها در سواحل و جزاير اقيانوس هند، موقعيت و منافع حکومت هاي محلي جنوب شبه قاره هند نيز تهديد گشت. اين در حالي بود که حکومت هاي محلي توان مقابله با قدرت خارجي تازه وارد به منطقه را نداشتند. در نتيجه براي مقابله با نيروهاي خارجي از ديگران طلب استمداد نمودند. در اين راستا بود که در سال 1537 م. سفيري از طرف جوزرات ( کاليکوت ) به استانبول آمد و براي مقابله با پرتغالي ها درخواست کمک نمود. از سوي ديگر سفيري از دهلي به باب عالي وارد شد و عليه همايون بن ظاهرالدين محمد مشهور به بابر کمک طلبيد. از اين رو، سلطان سليمان قانوني با سلطان کاليکوت و سلطان مسلمان ناحيه ي « کامباي » که هر دو از دست پرتغالي ها به ستوه آمده بودند، موافقت نامه اي براي مقابله با دشمن مشترک منعقد نمود (26). در اين راستا، امپراتور عثماني، سلطان سليمان قانوني، به والي مصر، سليمان پاشا دستور داد که از درياي احمر عبور نمايد و پرتغالي ها را از سرحد هند خارج و عدم و يمن را تصرف نمايد (27). فرمان سلطان عثماني بدين شرح است: « سليمان پاشا که بيگلربيگي مصر هستيد بلافاصله پس از وصول دستورات من تدارکات خود را ببينيد و خود را در سوئز براي جهاد آماده کنيد. پس از اينکه سفاين لازم را تهيه کرديد و تدابير لازم را به منظور تجهيز آنها اتخاذ نموديد عزم هند بکنيد و آن نواحي از آن سرزمين را که راه مکه و مدينه را سرکوب کرده اند، تصرف کنيد، از اعمال ناپسند پرتغالي ها جلوگيري کنيد و پرچم آنان را از اقيانوس دور کنيد » (28).
در اين زمان سليمان پاشا، والي مصر نيز به خاطر کوتاه شدن دست اعراب منطقه از اقيانوس هند سخت نگران بود. چرا که منافع او به عنوان حاکم مصر در تقابل با منافع پرتغالي ها در اقيانوس هند قرار گرفته بود. از فرمان فوق به خوبي اطاعت نمود و در شعبان سال 944 هـ.ق با هفتاد کشتي مسلح به توپ هاي بزرگ به منظور تصرف عدن و يمن و کوتاه کردن دست پرتغالي ها از مسقط و خليج فارس، از راه درياي سرخ به دريا هند آمد (29) و پس از تصرف عدن و مسقط وارد خليج فارس شده، جزيره ي هرمز را محاصره نمود، اما بي نيل به مقصود به سواحل گجرات که سلطان آنجا از سلطان عثماني براي دفع پرتغالي ها استمداد کرده بود، رفت. بعضي از قلاع و استحکامات آنجا را تصرف نمود و ديو ( Diu ) را که از مراکز مهم پرتغالي ها بود، محاصره نمود. ولي سرانجام بدون نتيجه به مصر بازگشت. زيرا از يک طرف نيروهاي سليمان پاشا با کمبود آذوقه روبرو شدند و از طرف ديگر سليمان پاشا موفق نشده بود به نيروي دريايي سلطان کاليکوت ملحق گردد، زيرا مارتين دو سوزا، حکمران پرتغالي، در 20 فوريه 1538 درياسالار کاليکوت را مجبور به نبرد کرد و کشتي هاي او را تار و مار نموده بود (30). بهادر شاه (31) نيز قبل از رسيدن سليمان پاشا به قتل رسيده بود و محمدشاه سوم، حاکم جديد، عليه سليمان پاشا با پرتغالي ها متحد شده بود (32).
اما سلطان عثماني که با تصرف بغداد در سال 941 هـ.ق/ 1534 زمينه ي ورود و حضور خود را در جنوب، يعني خليج فارس و درياي عمان فراهم کرده بود (33)، و از خيالات خود نسبت به خليج فارس دست برنداشت و به سال 945 هـ.ق براي دستيابي به خليج فارس به حاکم بغداد دستور داد تا ضمن تصرف بصره، به بحرين و هرمز برود. امير بصره که از قصد ترک ها با خبر شد فوراً پسر خود را به استانبول فرستاد، خطبه به نام سلطان عثماني خواند و سکه به نام او ضرب کرد. بدين ترتيب نه تنها از تجاوزات حاکم بغداد و بروز جنگي که مآلاً به خرابي بصره مي انجاميد جلوگيري کرد، بلکه با پشتيباني عثماني ها، به قطيف يورش برد و آنجا را تصرف نمود و به سوي بحرين شتافت، ولي به خاطر اختلافاتي که ميان قبايل مجاور بصره با اهالي بصره پيدا شده بود، نيروهاي بصره به ناچار بازگشتند (34).
گسترش قلمرو ارضي عثماني به طرف جنوب و رسيدن به بصره، نه تنها قدرت هاي بزرگ منطقه يعني ايران و پرتغال را نگران کرد بلکه در سياست گذاري آنها نيز تأثير داشت. وزير بحرين، رئيس بدرالدين در سال 946 هـ.ق طي نامه اي به پادشاه پرتغال از او تقاضا کرد در رقابت با حضور عثماني در خليج فارس، به ويژه بصره و تهديدي که از اين راه متوجه بحرين مي شود به بحرين توجه بيشتري نمايد. او در اين نامه، به طور مکرر اطاعت و سرسپردگي خود را از پادشاه پرتغال بيان مي دارد، ضمناً يادآوري مي کند از روزي که ترک ها مصر را تصرف کرده اند و بر عربستان تسلط يافته اند، مانع عمران و آبادي آنها شده اند و تقاضا نموده اند که دولت پرتغال نيز اجازه ندهد تا بحرين و هرمز به دست عثماني ها بيافتد يا رو به ويراني گذارد (35). تلاش هاي عثماني ها براي رسيدن به اهداف تجاري و بازرگاني در هرمز و خليج فارس در سال 953 هـ.ق/ 1546 نيز به جايي نرسيد، از اين رو کوشيدند تا با هرمز روابط بازرگاني داير نمايند. براي نيل به اين هدف، با فرمانده پرتغالي هاي مقيم قلعه هرمز دم مانوئل دوليما (36) از در دوستي درآمدند ولي در نهان با حاکم قطيف که از جانب سلطان هرمز در قطيف بود، هماهنگ نمود (37). از سال 954/ 1548 م. اسناد پرتغالي ها از حضور ترک ها در بصره و ساختن دو قلعه در آنجا خبر مي دهند و در نامه اي ديگر بيان شده است: « آنها ( عثماني ها ) از لحاظ منفعت و برخورداري از ادوات جنگي پيشرفته تر مي باشند » (38).
در گزارشي به تاريخ 955 هـ.ق/ 1549 م. به دون ژوان سوم آمده است که: بصره و عدن توسط ترکها فتح شده است، از اين رو لازم و ضروري است براي حفظ تنگه ي هرمز با شاه طهماسب توافق دوستي منعقد شود (39). در اين زمان، پرتغالي ها که از پيش گامان دريايي ورود به خليج فارس و درياي عمان بودند از قدرت نيروي دريايي خود به عنوان عامل فشار و تهديد در روابط سياسي نيز استفاده مي کردند (40).
در سال 957/ 1550 ميان ترکان عثماني و پرتغالي ها در خليج فارس جنگ درگرفت، چون در اين سال اعراب قطيف قلعه ي بصره را به ترکان داده بودند و امير بصره را نيز از مقر فرمانروايي خود بيرون کرده بودند؛ نايب السلطنه ي هندوستان نيز نيروي کمکي براي مساعدت با اميران بصره و قطيف فرستاد (41).
شاه طهماسب که توسعه ي نفوذ ترک ها در سال 957/ 1550 را به زيان ايران مي دانست، وجود پرتغالي ها را در هرمز مناسب تر ديد، از همين رو با آن ها براي بيرون کردن عثماني ها از خليج فارس متحد شد. بدين ترتيب پرتغالي ها و ايراني ها متفقاً به قطيف حمله برده، ترک ها را از آنجا بيرون و قلعه ي قطيف را ويران کردند. اندکي پس از اين رويداد سفيراني از جانب پادشاه پرتغال براي برقراري مراودات قطيف تجاري کسب تجارت و برقراري بازرگاني به ايران آمدند و بنا به گفته ي مؤلفان عالم آراي عباسي و فارسنامه ناصري « با نيل مقصود بازشدند » (42).
در گزارش هاي سال 1551م. آمده است: تجارت بين هرمز و بصره ممنوع شده بود (43) و اين پيامد آني حضور ترکان عثماني در بصره بود. با تصرف هرمز راه هند به بصره عملاً مسدود مي شد. بنابراين ترک ها در تلاش بودند جزيره ي هرمز را تصرف نمايند و راه تجارت دريايي شرق و غرب را از طريق خليج فارس و درياي عمان در اختيار خود داشته باشند ( 1553 م ) (44).
در ماه رمضان سال 960 هـ.ق/ 1553 م. ترک ها نيرويي به فرماندهي پيري پاشا، درياسالار مصر به خليح فارس فرستادند و بندر مسقط را محاصره کردند و پس از 18 روز آنجا را تصرف نموده سپس عازم هرمز شدند، ولي چون موفق به تصرف هرمز نگرديدند قسمتي از شهر را آتش زده، به جزيره ي قشم رفتند آنجا را غارت کردند. اين اوضاع موجب شد فرمانده پرتغالي هرمز از « گوا » کمک بطلبد. نايب السلطنه ي پرتغالي هند نيز يک گروه بزرگ ناوگان براي دفاع از هرمز به خليج فارس فرستاد ولي زماني ناوگان پرتغالي به هرمز رسيد که پيري پاشا به بصره دست يافته بود و از آنجا نيز با دو کشتي عازم مصر شده بود (45). ولي زماني که حکومت عثماني در استانبول از اقدامات پيري پاشا در خليج فارس و نتيجه ي ماموريت او آگاه شد، فرمان داد تا وي را به جرم ترک محاصره ي هرمز و نيز ترک سربازان و کشتي ها در بصره، مجرم شناخته و به قتل رسانند (46). شکست پيري پاشا در تصرف هرمز بيانگر برتري نيروي دريايي پرتغال بود. در حالي که هرمز از نظر اقتصادي داراي اهميت زيادي بود و اينالجيق (47) به استناد گزارشي از سال 1551 هرمز را يک مرکز تجارت بين المللي مي خواند که تجار عربستان، بين النهرين، ونيز، مکه، تاتار و ايران در آنجا فعال بودند و در مقابل پرداخت خراج مي توانستند در سراسر اقيانوس هند، به استثناي درياي سرخ رفت و آمد نمايند (48).
به نظر لوتسکي از جمله انيگيزه هاي عثماني براي تصرف ممالک عرب، سودجويي از مزاياي حاصله از موقعيت کشورهاي عرب در خطوط بازرگاني جهان بود. مصر، سوريه و عراق در قرن هاي 16، 17 و 18 ميلادي در شمار مراکز بسيار مهم بازرگاني ميان اروپا و مشرق قرار داشتند. اگرچه کشف مسير دريايي مستقيم به هند- دور زدن دماغه اميدنيک- از اهميت اين کشورها تا حدي کاست، ليکن باز هم تسلط بر راه هاي بازرگاني کشورهاي مذکور درآمد زيادي به همراه داشت (49).
در پي عدم موفقيت پيري رئيس، به مراد رئيس، حاکم سابق بحرين فرمان داده شد تا به اتفاق ناوگان عثماني در خليج فارس حضور فعال داشته باشد. او نيز در مقابل جزيره ي هرمز با ناوگان پرتغالي ها برخورد کرد و پس از جنگي سخت با نيروهاي پرتغالي، دو کاپيتان معروفش سليمان و رجب را از دست داد و يکي از کشتي هاي بزرگ او غرق شد. بدين صورت نيروهاي باقيمانده با کشتي به بصره رسيدند و گزارش اقدامات خود را به باب عالي رساندند. هرچند او به سرنوشت پيري رئيس گرفتار نشد ولي سمت خود را از دست داد (50). با وجود شکست هاي متوالي، عثماني ها از نيات خود نسبت به خليج فارس و سواحل آن دست بر نمي داشتند. در سال بعد يعني در محرم سال 961 هـ.ق/ 1554م. نيروي ديگر آنها به فرماندهي سيدعلي از راه حلب و موصل و بغداد به بصره رسيد و ميان سپاهيان سيد علي (51) و پرتغالي ها نبرد خونيني روي داد و فرناند دومنزيش، فرمانده نيروي دريايي پرتغال در جزيره ي هرمز آنان را به کلي سرکوب و تارومار کرد و سيدعلي به هند گريخت. او بعدها از طريق زميني به استانبول بازگشت. پس از سيدعلي، پرتغالي ها جزاير درياي هند را تصرف کردند و براي جلوگيري از هر نوع خطر احتمالي از جانب شرق، جزاير بحر محيط هند را تسخير نمودند. بدين ترتيب پرتغالي ها بر خليج فارس چيرگي يافتند (52). با کاهش قدرت پرتغالي ها در قرن شانزدهم، ظاهراً عثماني ها به تدريج برتري خود را در درياي سرخ تثبيت کردند و به دنبال آن بار ديگر درصدد نفوذ در خليج فارس و درياي عمان برآمدند. در سال 963 هـ.ق/ 1556 بيگلربيگي ترابوزان، مصطفي پاشا که به بيگلربيگي « حسا » منصوب شده بود، بدون اطلاع حکومت مرکزي به بحرين حمله برد. بعداً در سال 985 هـ.ق/ 1578 م. عثماني ها يک فرمانده دريايي در « حسا » منصوب کردند. بنابراين پرتغالي ها مجبور بودند با عثماني ها موافقت نمايند. بدين ترتيب از اواسط قرن 16 ميلادي مسير تجاري ادويه ي هند از امنيت بيشتري برخوردار شد و موجب افزايش تجارت در مديترانه ي شرقي گرديد (53). اگرچه تحقيقات محققان ترک براساس اسناد مالي و گمرکي شهرهاي تجاري لوانت اين ادعا را ثابت مي کنند ولي در قياس با واردات کالاهاي تجاري منطقه است نه در مقايسه با حجم تجارت جهاني با ورود پرتغالي ها به جنوب شرقي آسيا، سلطان نشين « آچه » (54) به مقابله با مهاجمان اروپايي پرداخت. علاء الدين رعايت شاه معروف به قهار ( 979-944 هـ.ق/ 1571-1537م. ) که توانسته بود حکام محلي سواحل سوماترا را در برابر پرتغالي ها متحد سازد و درصدد تصرف مالاکا بود (54)، در سال 973/1563 سفيري به استانبول فرستاد و ضمن تقاضاي کمک، اشاره کرده بود که بعد از تصرف گذرگاه هاي جزاير مالديو توسط پرتغالي ها، شرايط رفت و آمد کشتي هاي بازرگاني آچه و مسلمانان هند به سوي عدن و درياي سرخ با مشکل روبرو شده است. او براي تشويق سلطان عثماني وعده داده بود که چندين حکمران غير مسلمان منطقه موافقت کرده اند، در صورت کمک عثماني به آنها، اسلام بياورند. اما مقامات عثماني به سبب مرگ سلطان سليمان و جنگ در مجارستان دو سال توجه به جنوب شرقي آسيا را به تأخير انداختند و پس از دو سال يعني در سال 975 هـ.ق/ 1565 م. ناوگاني مرکب از 19 کشتي بادباني و پارويي و شماري کشتي حامل تسليحات و ملزومات براي کمک به مردم آچه فرستاده شد. بيشتر اين کشتي ها هرگز به مقصد نرسيدند. بخش بزرگي از اين نيروها در مسير راه، تغيير جهت دادند و درصدد اعاده و بسط قدرت عثماني در يمن برآمدند تا شورشي را که توسط مختار، يکي از پيشوايان زيديه برپا شده بود، سرکوب نمايند. در نتيجه فقط دو کشتي به آچه رسيد و در خدمت حکمراني محلي قرار گرفت. اگرچه اين اقدام عثماني چندان مورد توجه قرار نگرفت ولي در سال 1567 م. سلطان عثماني بار ديگر به حکمرانان مصر و يمن فرماني صادر نمود تا به بازرگانان آچه اي اجازه دهند که کالاهاي استراتژيک مانند اسلحه، اسب و باروت را صادر نموده و به آچه ببرند (56).
علاوه بر اين، در سال 975 هـ.ق اسکندر پاشا، پاشاي بغداد را مأمور تصرف جزايري از خليج فارس نمود و پاشاي بغداد نيز نامه اي تهديد آميز همراه سفراي کاردان به نزد فرمانروايان آنجا، اميرعلي و محمدبن حارث و جعفر دجلي و ساير مشايخ فرستاد. رؤساي جزاير ضمن اعلام اطاعت از پاشاي بغداد پذيرفتند هزار فلوري، معادل پانصد هزاروصد تومان، به خزانه ي سلطان عثماني بفرستند (57).
اگرچه، امپراتوري عثماني در طي قرن شانزدهم/ دهم هجري قمري و در رقابت با دولت هاي اروپايي توانست قلمرو عثماني را تا عدن گسترش دهد و کرانه هاي خاوري و قسمتي از کرانه ي باختري درياي احمر را به قلمرو فرمانروايي خود ضميمه کند، اما پس از مرگ سلطان سليمان، نيروي دريايي عثماني رو به سستي نهاد و در جنگ لپانتو (58) در سال 1571 م. از ناوگان مسيحي زير فرمان دون يوان (59) اتريشي به سختي آسيب ديد (60).
از سال 1580/988 کشور پرتغال به تصرف دولت اسپانيا درآمد و تا سال 1640/1050در تصرف آن دولت بود (61). فيلپ دوم، پادشاه اسپانيا زماني که پرتغال را ضميمه ي خاک خود نمود، سفيري را با سه هدف به ايران فرستاد که يکي از آنها ترغيب ايران به ادامه ي دشمني و جنگ با ترکان عثماني بود (62). فيلپ دوم که نمي خواست تغيير وضع سياسي پرتغال موجب از دست رفتن مصالح و منافع اين کشور در هرمز شود، در سال 1582/990 به دم فرانسيسکو ماسکارنيا، نايب السلطنه پرتغال در هندوستان دستور داد سفيري به دربار ايران بفرستد تا اجازه ي آزادي آيين مسيحيت در قلمرو ايران را به دست آورد و براي اتباع پرتغال و اسپانيا مزاياي بيشتري در امور بازرگاني تحصيل نمايد و بدين طريق حضور خود را در خليج فارس تقويت نمايد(63).
برآمد
بنابراين همزمان با شکل گيري نظام جهاني، نيروي دريايي امپراتوري عثماني نيز در درياي عمان و خليج فارس فعال شد و خليج فارس غالباً صحنه ي کشاکش نيروهاي عثماني با پرتغالي ها بود، لذا به طور مستقيم يا غيرمستقيم بر اوضاع اقتصادي و تجاري منطقه تأثير مي گذاشت. يکي از محققان معاصر درباره ي پيامد حضور پرتغالي ها مي گويد: پرتغالي ها با حضور خود در خليج فارس تعادل ديرينه ميان اقتصاد دريايي و زمين را برهم زدند. رابطه ي اقتصادي دريايي ايران با حکومت هاي محلي مجاور را از بين بردند و دولت صفوي ناچار به مداخله ي مستقيم در امور بازرگاني جنوب شد (64). و سرانجام بايد گفت تا زماني که نيروي دريايي عثماني در خليج فارس و درياي عمان توان مقابله با کشتي هاي اروپايي را داشت در واقع عثماني، يک عامل بازدارنده براي تحقق اهداف اقتصادي دولت هاي اروپايي، به ويژه پرتغال در منطقه ي غرب و جنوب غربي آسيا بود و به اين ترتيب مانع از نفوذ نظام جهاني در اين منطقه مي شد و حتي تسلط آنها بر سرزمين هاي کناري که نقش بنادر را براي دول اروپايي ايفاء مي کردند را تهديد مي نمود. اما با تسري تحولات صنعتي در کشتي هاي اروپايي و تجهيز آنها به قدرت توپخانه اي نيرومند، توانستند از سيطره ي نيروي دريايي عثماني در آب هاي آزاد بکاهند و بستر را براي عقب راندن عثماني در عرصه ي تجارت بين المللي فراهم سازند. از منظر ديگر، نزاع در دريا و تسلط بر مسيرهاي دريايي را بايد نوعي تقابل رويکرد اقتصادي سنتي عثماني با اقتصاد سوداگري کشورهاي پرتغال، انگليس و هلند دانست. با آنکه پرتغالي ها در ورود به خليج فارس و درياي عمان تقدم داشتند ولي سرانجام مغلوب اقتصاد مرکانتيليسم انگليسي ها شدند که از نيروي دريايي برتري برخوردار بود.بنابراين مي توان گفت: منافع اقتصادي و سلطه ي سياسي امپراتوري عثماني در تضاد با گسترش سلطه سياسي کشورهاي اروپايي قرار داشت. زيرا دول اروپايي با کشف راه هاي دريايي جديد و ساخت و تجهيز کشتي هاي اقيانوس پيما همواره در جستجوي منافع اقتصادي، به ويژه تجاري خود بودند و راه هاي جديد دريايي را جايگزين راه هاي سنتي زميني کرده بودند. اين در حالي بود که اهداف تجاري امپراتوري عثماني نيز متأثر از اغراض سياسي و گسترش ارضي بود که به نوبت از آنها تاثير مي پذيرفت. از اين رو، دولت عثماني همزمان با پيشروي زميني به سمت مرکز اروپا و گسترش نفود نيروي دريايي خود در درياي مديترانه، تلاش مي کرد که راه هاي ابريشم و ادويه را از نفوذ سياسي و اقتصادي نيروي دريايي پرتغال و حکومت معارض مشرق زميني يعني ايران خارج نمايد و کنترل سياسي و اقتصادي اين مسيرهاي تجاري را در دست گيرد. بنابراين با تصرف قلمرو مماليک، نظارت بر جاده ي ادويه را در دست گرفت و به دنبال آن، حوزه ي نفوذ خود را در درياي عمان و خليج فارس گسترش داد. اگر قبول کنيم که بخشي از اقدامات بازدارنده ي امپراتوري عثماني با اهداف و انگيزه هاي مذهبي و تأمين راه هاي سياحتي و زيارتي مسافران و زواري دانست که از شبه قاره ي هند براي انجام فريضه مذهبي حج به سوي مکه و مدينه در قلمرو عثماني بودند، اما انگيزه ي اصلي اين دولت برخوردراي از منافع اقتصادي روابط تجاري دو جانبه يا تجارت ترانزيت بود که کشورهاي اروپايي با ورود خود به خليج فارس و درياي عمان، آن را تهديد کرده بودند و استمداد دولت هاي مسلمان شبه قاره ي هند نيز نه تنها با تحقق اهداف عثماني در اقيانوس هند منافاتي نداشت بلکه زمينه ي حضور عثماني در خليج فارس و درياي هند را مشروعيت سياسي مي بخشيد.
پينوشتها:
1. عضو هيات علمي دانشگاه بين المللي امام خميني ( ره ) قزوين.
2. نظريه ي نظام جهاني، که نخستين بار توسط امانوئل والرستين مطرح گرديد، از پيشرفته ترين کوشش ها براي تبيين الگوهاي نابرابري جهاني است. بنابر نظريه ي والرستين، از قرن شانزدهم به بعد يک نظام جهاني پديدار گرديده است. يک سلسله ارتباطات اقتصادي و سياسي که در سراسر جهان گسترش يافته و مبتني بر توسعه ي يک اقتصاد جهاني سرمايه داري است ( گيدنز، آنتوني: جامعه شناسي، ترجمه ي منوچهر صبوري، تهران، نشر ني، 1376، ص 581 ).
3. Pedro de covilham.
4. barthelmy dias.
5. قائم مقامي، جهانگير: « مسئله هرمز در روابط ايران و پرتغال »، مجموعه مقالات خليج فارس، تهران، مرکز مطالعات خليج فارس، دفتر مطالعات سياسي و بين المللي، 1369، ص 57.
6. پالمر، رابرت روزول: تاريخ جهان، ج2، ترجمه ي ابوالقاسم طاهري، تهران، اميرکبير، 1382، ص 173.
7. هولت، پيتر مالکوم: تاريخ اسلام کمبريج، ج1، شرکت چاپ و انتشارات بين الملل، 1342، صص 416-417.
8. فلسفي، نصرالله: سياست خارجي ايران در دوره صفويه، تهران، سازمان کتاب هاي جيبي، 1342، صص 2-11.
9. چلبي ( حاجي خليفه )، مصطفي ابن عبدالله: تقويم التواريخ، تصحيح ميرهاشم محدث، تهران، ميراث مکتوب، 1376، ص 161.
10. لانگريک، ا. ه. : تاريخ سياسي، اجتماعي و اقتصادي عراق ( 1900-1500 )، ج1، ترجمه ي اسدالله توکلي، مشهد، آستان قدس رضوي، 1376، ص 177.
11. سيوري، راجر: ايران عصر صفوي، ترجمه ي احمد صبا، تهران،کتاب تهران، 1363، ص 35.
12. همان، 35.
13. آقامحمدي زنجاني، مهدي: اسناد روابط تاريخي ايران و پرتغال، تهران، مرکز چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه، 1382، ص 36.
14. اقبال، عباس: « قسمتي از ماجراي خليج فارس »، مجموعه مقالات خليج فارس، ج4، تدوين سيدمحمد دبيرسياقي، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگي، 1382، ص 54.
15. قائم مقامي، جهانگير: « مسئله هرمز در روابط ايران و پرتغال »، ص 480.
16. آقامحمدي زنجاني، پيشين، ص 47.
17. همان، ص 157.
18. فلسفي، پيشين، ص 18.
19. حقي اوزون چارشلي، اسماعيل: تاريخ عثماني، ج2، ترجمه ي ايراج نوبخت، تهران، کيهان، 1379، ص 419.
20. آقامحمدي زنجاني، 1382، همان، ص 179.
21. همان، ص 195.
22. Tabakoglu, Ahmet: The Economic Inportance of the [ Persian ] Gulf in the Ottoman Era, Istanbul, 1988, Annual, N.3.
23. Lourenco D Almeida
24. ميرفندرسکي: پيدايش و سقوط حکومت صفوي، تهران، ابن سينا، 1341، ص 28.
25. همان، 29.
26. همان، 37.
27. فريدبيک، محمد: احسن التواريخ، ترجمه علي بن ميراز عبدالباقي مستوفي اصفهان، تهران، 1332، ص 103.
28. ميرفندرسکي، پيشين، ص 38.
29. تاريخ آل عثماني، نسخه خطي، شماره 5281 از کتابخانه آيت الله مرعشي نجفي، ص57؛ قائم مقامي، جهانگير: « مسئله هرمز در روابط ايران و پرتغال »، ص 527.
30. پورگشتال، هامر: تاريخ امپراتوري عثماني، ترجمه ي ميرزا زکي علي آبادي، به اهتمام جمشيد کيانفر، تهران، نشر زرين، 1367، ص 1124؛ فريدبيگ، پيشين، صص 4-103؛ ميرفندرسکي، پيشين، ص 38.
31. بهادرشاه حاکم گجرات بود که در سال 1535 م. با ارسال ايلچي و نامه به دربار عثماني پيغام داد که از سوي خشکي از جانب حکمران مغول و از راه دريا از سوي پرتغالي هاي در تنگنا قرار گفته است. ( حقي اوزون چارشلي، پيشين، ج2، ص 420 ).
32. حقي اوزون چارشلي، پيشين، ص 422.
33. فريدبيک، پيشين، ص 87.
34. قائم مقامي، جهانگير: « مسئله هرموز در روابط ايران و پرتغال »، ص9-528؛ و
Inalcik, halil: An Economic and Social history of the Ottoman Empire, Cambridge university press, 1996, 336-7.
35. قائم مقامي، جهانگير: « اسناد فارسي و عربي و ترکي در آرشيو ملي پرتغال درباره ي هرمز و خليج فارس »، مجله بررسي هاي تاريخي، صص 5-822.
36. Dmanuel de Lima.
37- قائم مقامي، جهانگير: « مسئله هرموز در روابط ايران و پرتغال »، ص7-546.
38. آقامحمدي زنجاني، پيشين، ص 221.
39. همان، ص 227.
40. فلسفي، پيشين، ص 20.
41. همان، ص 24.
42. قائم مقامي: « مسئله هرمز در روابط ايران و پرتغال »، ص 547.
43. آقامحمدي زنجاني، پيشين، ص 236.
44. منجم باشي، احمدبن لطف الله: صحايف الاخبار، ج3، استانبول، مطبعه عامره، 1285، ص 507.
45. قائم مقامي: « مسئله هرمز در روابط ايران و پرتغال »، ص 547.
46. حقي اوزون چارشلي، پيشين، ص 426؛ پورگشتال، پيشين، ص 1289.
47. خليل اينالجيق محقق سرشناس ترک است که در باب تاريخ عثماني آثار ارزشمندي منتشر کرده است.
48. Inalcik, 1996, 338.
49. لوتسکي، و. : تاريخ عرب در قرون جديد، ترجمه ي پرويز بابايي، بي جا، انتشارات چاپار، 1356، ص 19.
50. پورگشتال، پيشين، ص 1289؛ حقي، همان، ج2، 427.
51. سيدعلي رئيس که به فرماندهي ناوگان عثماني در درياي سرخ و خليج فارس منصوب شده بود، ماموريت داشت تا تعدادي از کشتي هاي عثماني را که در بندر بصره بودند به پايگاه سوئز در درياي سرخ بازگرداند. او در راه انجام اين ماموريت با پرتغالي ها در دريا جنگيد و در پي آن گرفتار طوفان هاي دريايي شديد شد که در نتيجه ي آن، کشتي هاي او در سواحل غربي هند پهلو گرفتند. چون بازگشت از مسير دريا برايش ممکن نبود به اتفاق همراهان از مسير زميني به کشور خويش بازگشته است. او در راه بازگشت در قزوين در سال 964 هـ.ق شرح اين سفر طولاني خود را به نام « مرآت الممالک » به قلم تحرير درآورد. در سال 1355 اين کتاب توسط محمود تفضلي و علي گنجه لي به فارسي ترجمه و توسط انتشارات بنياد فرهنگ ايراني منتشر شده است.
52. حقي اوزون چارشلي، پيشين، ص428؛ قائم مقامي، « مسئله هرموز در روابط ايران و پرتغال »، ص 548.
53. Tabakoglu, p. 161.
54. سلطان نشين مسلمان « آچه » Atjeh در سوماتراي اندونزي که بعد از تضعيف حکومت هاي محلي ملاکا، برمه و سيام رهبري مخالفان جنوب شرقي آسيا عليه دول اروپايي را به عهده گرفت. اين در حالي بود که مبلغان اسلامي توجه زيادي به اين منطقه نداشتند و بازرگانان مسلمان نيز بيشتر در پي منافع اقتصادي خود بودند. ( براي اطلاعات بيشتر نگاه کنيد به: عثمان، تائب: تمدن اسلامي در سرزمين هاي مالايي، ترجمه ي محمدجواد ناطق پور و همکاران، تهران، بنياد انديشه اسلامي، صص 3-51 ).
55. موسوي بجنوردي، کاظم: دايره المعارف بزرگ اسلامي، جلد اول، تهران، نشر مرکز دايره المعارف بزرگ اسلامي، ص 126.
56. شيرواني، محمدعباس بن احمد: سلطان نامه، به اهتمام ميرزا محمد شيرازي، بمبئي، 1294، ص 25؛ لوئيس، برنارد: مشکل از کجا آغاز شد، ترجمه ي شهريار خواجيان، تهران، اختران، 1383، ص 28؛ و
Inalcik, 328-9.
57. قمي، قاضي احمد: خلاصه التواريخ، ج1، تصحيح احسان اشراقي، تهران، دانشگاه تهران، 1382، ص 546.
58. Lepanto.
59. D. ojuan.
60. وسينيچ: تاريخ امپراتوري عثماني، ترجمه ي سهيل آذري، تهران، کتابفروشي تهران، 1346، ص 36.
61. فلسفي، پيشين، ص 25.
62. همانجا.
63. قائم مقامي، جهانگير: « مسئله هرموز در روابط ايران و پرتغال »، ص 558.
64. خيرانديش، عبدالرسول: « پرتغالي ها و اقتصاد درياي ايران »، فصلنامه تاريخ روابط خارجي ايران، ش 10، ص 112.
1. آقامحمدي زنجاني، مهدي: اسناد روابط تاريخي ايران و پرتغال، تهران، مرکز چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه، 1382.
2. اقبال، عباس: « قسمتي از ماجراي خليج فارس »، مجموعه مقالات خليج فارس، ج4، تدوين سيدمحمد دبير سياقي، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگي، 1382.
3. پورگشتال، هامر: تاريخ امپراتوري عثماني، ترجمه ي ميرزازکي علي آبادي، به اهتمام جمشيد کيانفر، تهران، نشر زرين.
4. پالمر: تاريخ جهان، ج2، ترجمه ي ابوالقاسم طاهري، تهران، اميرکبير، 1382.
5. تاريخ آل عثمان، نسخه خطي، شماره 5281 از کتابخانه آيت الله مرعشي نجفي.
6. چلبي ( حاجي خليفه )، مصطفي ابن عبدالله: تقويم التواريخ، تصحيح ميرهاشم محدث، تهران، ميراث مکتوب، 1376.
7. حقي اوزون چارشلي، اسماعيل: تاريخ عثماني، ج2، ترجمه ي ايرج نوبخت، تهران، کيهان، 1379.
8. سيوري، راجر: ايران عصر صفوي، ترجمه ي احمد صبا، تهران،کتاب تهران، 1363.
9. شيرواني، محمدعباس بن احمد: سلطان نامه، به اهتمام ميرزامحمد شيرازي، بمبئي، 1294.
10. خيرانديش، عبدالرسول: « پرتغالي ها و اقتصاد درياي ايران »، فصلنامه تاريخ روابط خارجي ايران، ش 10، 1381.
11. عثمان، تائب: تمدن اسلامي در سرزمين هاي مالايي، ترجمه ي محمدجواد ناطق پور و همکاران، تهران، بنياد انديشه اسلامي، 1380.
12. فريدبيک، محمد: احسن التواريخ، ترجمه علي ابن ميراز عبدالباقي مستوفي اصفهان، تهران.
13. فلسفي، نصرالله: سياست خارجي ايران در دوره صفويه، تهران، سازمان کتاب هاي جيبي، 1342.
14. قائم مقامي، جهانگير: « مسئله هرمز در روابط ايران و پرتغال »، مجموعه مقالات خليج فارس، تهران، مرکز مطالعات خليج فارس، دفتر مطالعات سياسي و بين المللي.
15. قائم مقامي، جهانگير: « اسناد فارسي و عربي و ترکي در آرشيو ملي پرتغال درباره ي هرمز و خليج فارس »، مجله بررسي هاي تاريخي، ج3، 1356.
16. قمي، قاضي احمد: خلاصه التواريخ، ج1، تصحيح احسان اشراقي، تهران، دانشگاه تهران، 1382.
17. لانگريک، ا. ه. : تاريخ سياسي، اجتماعي و اقتصادي عراق ( 1900-1500 )، ج1، ترجمه ي اسدالله توکلي، مشهد، آستان قدس رضوي، 1376.
18. لوتسکي، و. : تاريخ عرب در قرون جديد، ترجمه ي پرويز بابائي، بي جا، انتشارات چاپار، 1356.
19. لوئيس، برنارد: مشکل از کجا آغاز شد، ترجمه ي شهريار خواجيان، تهران، اختران، 1383.
20. مالکوم هولت، پيتر؛ لمبتون، آن کاترين سواين فورد؛ لوئيس، برنارد: تاريخ اسلام کمبريج، ترجمه ي تيمور قادري، ج1، تهران، چاپ و انتشارات بين الملل، 1383.
21. منجم باشي، احمدبن لطف الله: صحايف الاخبار، ج3، استانبول، مطبعه عامره، 1285.
22. ميرفندرسکي: پيدايش و سقوط حکومت صفوي، تهران، ابن سينا، 1341.
23. موسوي بجنوردي، کاظم: دايره المعارف بزرگ اسلامي، جلد اول، تهران، نشر مرکز دايره المعارف بزرگ اسلامي، 1369.
24. وسينيچ: تاريخ امپراتوري عثماني، ترجمه ي سهيل آذري، تهران، کتابفروشي تهران، 1336.
25. Inalcik, halil: An Economic and Social history of the Ottoman Empire, Cambridge university press, 1996.
26. Tabakoglu, Ahmet: The Economic Inportance of the [ Persian ] Gulf in the Ottoman Era, Istanbul, 1988, Annual, N.3.
منبع مقاله :
خيرانديش، عبدالرسول، تبريزنيا، مجتبي؛ ( 1390 )، پژوهشنامه خليج فارس ( دفتر سوم )، تهران: خانه کتاب، چاپ اول