خليج فارس در سفرنامه هاي دوره ي فتحعلي شاه قاجار

تاريخ نگاري جديد خود را نيازمند انواع منابع مي داند. يک دسته از اين منابع، به ويژه براي پژوهش در تاريخ اجتماعي، سفرنامه ها هستند که از طريق آن ها مي توان به اطلاعات ارزشمندي دست يافت؛ اطلاعات و مسائلي...
پنجشنبه، 18 دی 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
خليج فارس در سفرنامه هاي دوره ي فتحعلي شاه قاجار
خليج فارس در سفرنامه هاي دوره ي فتحعلي شاه قاجار

 

نويسنده: امين تريان (1)




 

چکيده

تاريخ نگاري جديد خود را نيازمند انواع منابع مي داند. يک دسته از اين منابع، به ويژه براي پژوهش در تاريخ اجتماعي، سفرنامه ها هستند که از طريق آن ها مي توان به اطلاعات ارزشمندي دست يافت؛ اطلاعات و مسائلي که در تاريخ هاي همزمان يا اساساً انعکاس نيافته و يا کمتر مورد توجه قرار گرفته است. با توجه به اين که ايران از دوره ي صفويه با افزايش چشمگير مسافران خارجي و سفرنامه هاي آنان روبروست- امري که در روزگار قاجار به اوج خود مي رسد-، سفرنامه ها را مي توان به عنوان دسته اي از منابع بسيار مهم براي مطالعه ي تاريخ اين دوران مورد توجه قرار داد. هرچند به اطلاعات سفرنامه ها بايد با ديدي انتقادي نگريست و حتي الامکان در مقايسه با منابع ديگر درستي اطلاعات آنها را سنجيد. مقاله ي حاضر در پي آن است تا تصويري از وضعيت خليج فارس در دوره ي فتحعلي شاه قاجار بر اساس سفرنامه هاي نوشته شده توسط مسافران اروپايي به دست دهد. در نگارش اين مقاله از سفرنامه هاي اوليويه، ژوبر، گاردان، تانکواني، دروويل، ملکم، وارينگ، جونز، موريه، اوزلي، کينير، فريزر، ولف، باکينگهام، کونولي، بارنز و دوکوتزوبوئه استفاده شده است.

کليد واژگان:

خليج فارس، سفرنامه ها، تجارت دريايي، قاجاريه، فتحعلي شاه قاجار

درآمد:

خليج فارس به واسطه موقعيت ممتاز جغرافيايي، خود چهار راه شرق و غرب، گذرگاه و محل برخورد بسياري از اقوام و ملل دنياي قديم بوده است و به علت همسايگي با کشورهاي نسبتاً مهم و داشتن منابع ثروت چه در روزگار کهن و چه در روزگار کنوني، همواره مورد توجه بوده است.
در دوره ي فتحعلي شاه قاجار ( 1212-1250 هـ.ق/ 1797-1834 م. ) خليج فارس با پديده ي دزدان دريايي قواسم و ناامني ناشي از راهزني آنان روبرو بود. دزداني که محل سکونتشان در ساحل عمان از رأس مسندم تا پايه ي شبه جزيره ي قطر امتداد داشت و دو مرکز اصلي آن ها در رأس الخيمه و شارجه قرار داشت (2). اين دزدان با گسترش ناامني در خليج فارس، ترديد کشتي ها و ارتباطات بازرگاني را در خليج فارس با مشکل مواجه کرده بودند. اين وضعيت ياعث شد تا انگليسي ها که منافع سياسي و اقتصادي زيادي در اين منطقه داشتند، در سال 1221 هـ.ق/ 1806 م. و با کمک نيروهاي مسقطي، دزدان دريايي قواسم را سرکوب کنند و پس از پيروزي بر آنان، قرارداد صلح امضا نمايند. اما دزدان دريايي قواسم به اين قرارداد پايبند نماندند و به راهزني ادامه دادند (3). از آن جا که ايران درگير جنگ با روسيه بود درصدد تنبيه دزدان دريايي برنيامد. در نتيجه انگليسي ها در 1235 هـ.ق/ 1819 م. با حسينعلي ميرزا فرمانفرما، والي فارس قراردادي امضا کردند که تا هنگامي که دولت ايران امکانات تامين امنيت و حفاظت از خليج فارس را ندارد، اين مسئوليت را به انگلستان واگذار کند. پس از امضاي اين قرارداد نيروهاي مشترک کمپاني هند شرقي، نيروهاي دريايي انگليسي و امير مسقط سواحل رأس الخيمه و شارجه را مورد حمله قرار دادند و دزدان دريايي را نابود کردند (4). در سال 123 هـ.ق/ 1820 م. و پس از امضاي « قرارداد صلح عمومي » با شيخ نشينان خليج فارس، انگلستان رأس الخيمه را در اختيار گرفت و در آن جا نيروهايي را مستقر کرد. بخشي ديگر از ناوگان نظامي آنان نيز در باسعيدو در منتهي اليه غرب جزيره ي قشم و نيز جزيره ي هنگام مستقر شده و به گشت زني در آب هاي خليج فارس پرداختند. البته انگليسي ها دو سال بعد به علت مخالفت دولت ايران مجبور شدند جزيره ي قشم را تخليه کنند (5).
در زمان فتحعلي شاه قاجار، صيدسعيدخان، امام مسقط اداره ي بندرعباس را از جانب حکومت ايران بر عهده گرفت، وي از جانب خود « شيخ سيف پسر نبهان » را به حکومت آن جا فرستاد و هر سال به دربار ايران خراج مي داد. امام مسقط به مرور حوزه ي حکومت خود را گسترش داد و شميل، ميناب، کميز، دولت آباد ابراهيمي، تخت، سر دره، گچي و بندر خمير را نيز به منطقه ي نفوذ خود افزود. با اين حال در زمان فتحعلي شاه تابع ايران بود و خراج ساليانه را مي پرداخت (6).
در دوره ي فتحعلي شاه قاجار و به دنبال تحولاتي چون جنگ هاي ايران و روسيه، کوشش ايران براي کمک گرفتن از فرانسه و انگليس، و نقشه ي ناپلئون بناپارت براي حمله به هند شرايطي پيش آمد که بسياري از اروپاييان، دوري و سختي راه را بر خود هموار کردند، راهي ايران شدند و سفرنامه هايي نيز از خود برجاي گذاشتند. بيش تر اين سفرنامه نويسان که از راه خليج فارس به ايران آمدند اشاراتي به اين خليج و وضعيت جزاير و بنادر آن کرده اند. البته کساني که از مسيرهاي ديگر رهسپار ايران شدند نيز در سفرهايشان اشاراتي به خليج فارس داشته اند. اروپايياني که در دوره ي فتحعليشاه از ايران ديدار کردند، به ترتيب زماني، عبارتند از:
اوليويه 1796/1210
سرجان ملکم 1800/1214
ادوارد اسکات وارينگ 1802/1216
پير آمده ژوبر 1807/1222
ژنرال آلفرد گاردان 1807/1222
تانکواني 1807/1222
سرهارفورد جونز 1807/1222
جيمز موريه 1810/1225
سرگور اوزلي 1811/1226
گاسپار دروويل 1227-1228/ 1812-1813
جان مکدونالد کينير 1229-1230/ 1813-1814
موريس دو کوتزو بوئه 1817/1233
جيمز بيلي فريزر 1821/1237
سروان آرتور کونولي 1830/1246
دکتر ژوزف ولف 1831/1247
ستوان الکس بارنز 1247-1249/ 1831-1833
در اين مقاله نخست سفرنامه هاي فرانسويان، سپس سفرنامه هاي انگليسي ها و در نهايت يک سفرنامه ي آلماني از دوره ي سلطنت فتحعلي شاه در ارتباط با خليج فارس مورد بررسي قرار خواهد گرفت.

سفرنامه هاي فرانسوي

در سال 1210 هـ.ق/ 1796 م. هم زمان با آخرين ماه هاي سلطنت آقامحمدخان قاجار(7)، هيات مديره ي انقلاب کبير فرانسه، مسيو اوليويه (8) را به دربار ايران فرستاد تا با دولت ايران روابط سياسي و تجاري برقرار نمايد، اما اوليويه بي آن که به نتيجه اي دست يابد به فرانسه بازگشت (9). از وي سفرنامه اي در شش جلد و به زبان فرانسه برجا مانده که يکي از ارزشمندترين متون براي بررسي تاريخ ايران در مقطع حساس تغيير سلطنت آقامحمدخان قاجار به فتحعلي شاه است. جلد سوم همين اثر مربوط به مقطع حساس ايران است و به وسيله محمدطاهر ميرزا، پسر اسکندر ميرزا به فارسي ترجمه شده است (10). اوليويه علاوه بر عضويت در هيات مديره ( ديرکتوار ) فرانسه، پزشک نيز بود و اين ويژگي باعث مي شد تا بتواند علاوه بر دولت مردان سياسي، با مردم و اشخاص معمولي کشور تماس داشته باشد و از اين راه اطلاعاتي به دست آورد که در منابع رسمي به درستي انعکاس نيافته است (11).
اوليويه اشاره هاي اندکي به خليج فارس دارد. در فصل پنجم موقعيت دولت ايران در خليج فارس را ضعيف ارزيابي کرده و ضمن اشاره به تکاپوهاي امام مسقط براي چيرگي بر بحرين، همچنين اشاره به اهميت موقعيت تجار ي جزيره هرمز، در عين حال شرايط را براي گسترش تجارت از طريق خليج فارس نامناسب و بي حاصل مي داند.
در فصل دهم مي نويسد: « در تاريخ 1765 م./ 1178 هـ.ق، هلندي ها از جزيره ي خارک به حکم ميرمهنا رانده شدند. از اين تاريخ به بعد ديگر کسي از اين ملت در خليج فارس ظاهر نگرديد و بالکله ترک تجارت ايران کرده اند. در شمال جزيره ي خارک، قلعه اي که ساخته بودند با توپ هايي چند که در آن باقي گذاشته بود، اکنون باقي است. در پيش روي اين قلعه، لنگرگاه بسيار مطمئن و خوبي است که کشتي هاي بسيار بزرگ توانند که در آن جا لنگر اندازند. اين جزيره تخميناً سه فرسخ قطر دايره دارد. امروزه قريب چهارصد نفر خانواده دارد که مشغول زراعت هستند. قدري گندمک و قدري از حبوبات و کمي پنبه، محصولات آن هاست. درخت خرما و انجير و بادام و انگور دارد، و در طرف جنوبي جزيره کوه هاي کوچکي است که آب هاي خوشگوار از آن ها سرازير مي شود » (12).
در اوايل سده ي سيزدهم هجري قمري/ سده ي نوزدهم ميلادي، ناپلئون که در فکر تصرف هندوستان بود به رابطه ي با ايران تمايل نشان مي داد. وي نمايندگاني براي ديدار از ايران به اين کشور فرستاد و درصدد عقد معاهده ي دوستانه اي با زمامداران وقت ايران بر آمد. سپس معاهده ي « فين کن اشتاين » (13) را که مقدماتش با ديدار پيرآمده ژوبر (14) از دربار فتحعلي شاه مهيا شده بود در 1221 هـ.ق/ 1807 م. با ايران امضاء کرد. يک سال پيش از اين، ژوبر از طريق عثماني وارد ايران شد و به مذاکره با فتحعلي شاه پرداخت. از او سفرنامه اي برجا مانده است.
با توجه به اينکه ژوبر از شمال غرب وارد ايران شد و در همان نواحي به سير و سياحت پرداخت، سفرنامه اش اطلاعات بسيار اندکي درباره ي خليج فارس دارد. با اين حال در جايي از سفرنامه اش چنين نوشته است: « ايرانيان از راه زميني با مخارج کمي محصولات خود را وارد مي کنند و معمولاً با سود متوسطي خرسند مي شوند و اميدوار هستند که به اين وسيله کار خويش را گسترش بدهند (15). او نيز در ادامه به ضعف موقعيت ايران در خليج فارس به دليل فقدان نيروي دريايي قوي و ضعف قواي دريايي اين کشور اشاره نموده است (16).
پس از امضاي معاهده ي فين کن اشتاين، ناپلئون هيئتي را به رياست ژنرال آلفرد گاردان (17) به ايران فرستاد. ژنرال گاردان سفرنامه اي از خود برجا گذاشته است که اشاره ي چنداني به خليج فارس ندارد، تنها در جايي مي نويسد: « فتحعلي شاه براي آن که مراتب اخلاص خود را نسبت به فرانسه ظاهرتر نمايد چند روز بعد از امضاي معاهده ي فين کن اشتاين [ ... ] جزيره ي خارک را به فرانسويان واگذاشت » (18).
يکي از اعضاي هيئت ژنرال گاردان، ژي. ام . تانکواني (19) بود. وي هنگام عزيمت هيات، در مدرسه ي السنه ي شرقي قسطنطنيه به تحصيل و مطالعه اشتغال داشت و از آن جا که به زبان فارسي و تاريخ مشرق زمين آشنا بود، به عنوان مترجم به اعضاي هيئت پيوسته و از قسطنطنيه (20) روانه ي ايران شد (21). وي شرح سفر خود را در 36 نامه به بانويي ناشناخته به نام اختصاري « س.ب » نوشته است. چهارده نامه ي نخستين، شرح جزئيات حرکت هيات فرانسوي از قسطنطنيه تا تهران و توصيف شهرهاي ميان راه است. سه نامه ي بعدي شرح کوتاهي از تاريخ ايران از دوران پيشداديان تا زمان قاجاريه است. نامه هاي هيجدهم تا بيست و پنجم به مسائلي هم چون آب و هوا، محصولات، تجارت، جمعيت، نژاد، آداب و رسوم، پوشش، مراسم نوروز، هنر، موسيقي، نيروي نظامي ايران و ... اشاره دارد. نامه ي بيست و ششم درباره ي زبان و ادبيات فارسي است و ترجمه ي نخستين باب گلستان سعدي را نيز دربر دارد. نامه ي بيست و هفتم تا سي و ششم به شرح خروج هيات از ايران و مسير آن ها از راه عثماني اشاره دارد. تانکواني در ضميمه ي کتاب، جدول خط سير و فاصله ها را از قسطنطنيه تا تهران آورده است.
نويسنده در نامه ي هيجدهم، ضمن اشاره به خليج فارس مي نويسد: « بنادر عمده ي ساحل خليج فارس عبارت اند از: لار، بندرعباس، بوشهر، بندر کنگ و بندر ريگ (22) ». سپس اشاره مي کند که: « ايران با اين همه ابريشم قيمتي که در کشور دارد و مرواريدهاي اعلا و ارزنده اي که از دو حوالي جزيره ي خارک، در خليج فارس صيد مي کنند، توانايي آن را دارد که با هر کشوري در دنيا وارد داد و ستد شود (23) »؛ مسأله اي که به زعم او دولتمردان ايراني به آن بي توجه اند.
گاسپارد دروويل (24)، سرهنگي فرانسوي بود که در سال هاي 1227-1228 هـ.ق/ 1812-1813 ميلادي به ايران وارد شد و به استخدام ارتش ايران درآمد. از وي سفرنامه اي برجا مانده که در آن اطلاعات مفيدي در باب نظام عهد فتحعلي شاه قاجار و اقدامات پسرش عباس ميرزا نايب السلطنه داده است (25).
سفرنامه ي پرمحتواي دروويل حاصل سه سال اقامت وي در ايران مي باشد. دروويل در آخرين بخش سفرنامه اش درباره ي خليج فارس چنين مي نويسد: « شهرتش براي صيد مرواريد است که به ويژه در حوالي جزيره ي بحرين به حد وفور يافت مي شود. دزدان دريايي عرب که فوق العاده خشن و قسي القلب هستند، در اين خليج به قتل و غارت مشغولند. غالب آن ها از قبيله ي قواسم و مورد حمايت امام مسقط مي باشند » (26). وي در اشاره به جزيره ي هرمز مي نويسد: « امام مسقط هنگامي که اغتشاشات داخلي باعث قطعه قطعه شدن ايران گرديده بود آن را به تصرف خود درآورد. در حال حاضر هم اين جزيره با موافقت شاه و در مقابل نيمي از درآمد گمرک که بسيار ناچيز است در اختيار امام قرار دارد. هرمز در حقيقت صخره ي لم يزرعي است که رد آن جا به جز آبِ آب انبارها آبِ ديگري وجود ندارد، ولي اهميت جزيره به سبب موقعيت جغرافيايي آن است که برتمام خليج فارس و تجارت آن تسلط دارد » (27).

سفرنامه هاي انگليسي

در سال 1212 هـ.ق/ 1798 م. ناپلئون که مصر را فتح کرده بود، تصرف هند را از طريق ايران ممکن مي دانست. در نتيجه فرمانفرماي کل هندوستان، سرجان ملکم (28) را به عنوان سفير خود به ايران فرستاد تا در اين زمينه از بابت ايران اطمينان حاصل نمايد. سرجان ملکم راهي ايران شد و در 1214 هـ.ق/ 1800 م. وارد بوشهر شد (29). يکي از اعضاي هيات اعزامي به نام ويليام هالينگبري (30)، روزنامه ي سفر هيات سرجان ملکم را به رشته ي درآورده است (31). اثر ياد شده در دو قسمت و يک پيوست دربردارنده ي اطلاعات ارزشمندي به ويژه درباره ي خليج فارس است.
در فرازي از نوشته هاي اين قسمت نويسنده درباره ي افول موقعيت جزيره ي هرمز اشاره مي کند و مي نويسد: « تقريباً چيزي که در خور توصيف باشد در آن وجود ندارد ... هنگامي که وضع رقت انگيز کنوني شهر را که به چند کلبه ي محقر تبديل شده است، مشاهده مي کنيم و آن را با گذشته اش که زماني نمايشگاه تجاري هندوستان با خليج فارس و درياي سرخ بود، و از لحاظ شکوهنمندي بر تمام شهرهاي هندوستان برتري داشت، مقايسه مي کنيم. دچار افکار غم آلودي مي شويم » (32)؛ با اين وجود از اين جزيره نمک به دست مي آمد و امام مسقط مجاز بود تا ده هزار من نمک به بندر کلکته يا هر جاي ديگر در قلمرو بريتانيا صادر کند (33). « جزيره ي خارک که از آب شيرين برخوردار است وابسته به شيخ بوشهر است » (34).
ملکم به وضع شهر بوشهر، خانه ها و ساکنان آن اشاره مي کند و مي افزايد: « بوشهر تنها بندر مهمي است که در اين سوي خليج فارس واقع است. واردات از هندوستان بيش تر شامل چيت، موسلين بنگالي، پنبه، شکر، قند، آهن، انواع فلزات و غيره است. صادرات آن داروهاي گياهي، گلاب، خشکبار و غيره است » (35). « در بوشهر نمايندگي تجاري متعلق به کمپاني به خوبي مرمت شده و بر وسعت آن افزوده شده بود و به همين دليل، اکنون براي اقامت جاي بسيار راحت تري بود » (36).
از نخستين سفرنامه هاي دروه ي فتحعلي شاه که اشارات مفصلي به خليج فارس دارد، اثر ادوارد اسکات وارينگ (37)، کارمند غيرنظامي کمپاني هند شرقي بنگال است که به علت بيماري در 1216 هـ.ق/ 1802 م. به مدت چهار ماه را در شيراز و حومه ي آن گذراند (38). عنوان سفرنامه اش چنين است: سفري به شيراز از راه کازرون و فيروزآباد، ملاحظاتي درباره ي آداب و رسوم، قوانين، زبان و ادبيات ايرانيان، به اضافه تاريخ ايران از مرگ کريم خان تا سقوط سلسله زنديه (39). اثر وي در 43 فصل به مطالب مهمي درباره ايران، به ويژه مناطق جنوبي و خليج فارس اشاره دارد. فهرست مطالب کتاب به شرح زير است:

بخش اول:

سفر به بوشهر، خليج فارس، مناظر، بادهاي شمالي، بادهاي شرقي، شهر بوشهر، تصاوير هندي، کتب خطي و غيره، حاکم بوشهر و پدرش، تجارت، شام ايراني، اعتقاد به نجوم، روش هاي مسافرت، احترام ايرانيان نسبت به مالکولم بزرگ و غيره، حرکت به سوي شيراز، برازجان، دو قلعه نظامي، ويرانه هاي شهر بزرگ دريس و ...، شرح يکي از بازماندگان نادر شاه، دشت زيباي ارژن، راهداران، رسيدن به شيراز و ...، توصيف شيراز، گزارشات اروپاييان، آب و هوا، بازار، مسجد و ...، پذيرايي شاهزاده، ملکه، ملاقات حاکم ...، باغ هاي ايراني، توصيف يک صحبت، حافظيه، فال گرفتن، هفت تن، تصاوير سعدي و حافظ، آرامگاه سعدي ، دلگشا، جهان نما، کلاه فرنگي، تخت قاجاريه، روش ايرانيان در تقسيم سپاهيان و خدمتکارانشان، بناها و گرمابه ها، صنعتگران، نقاشان، پزشکان، روش گذراندن وقت در ايران، سرگرمي ها در ايران، لباس ايرانيان، لباس زنان در ايران، محله هاي شيراز، پليس شيراز، قوانين، تجارت در ايران، حقوق گمرکي و ماليات ها، نيروي نظامي، درآمدها، طرز حکومت، پادشاه، شخصيت ايرانيان، بازگشت به بوشهر، شکار کردن نزد ايرانيان، اسب هاي عربي و ايراني، درخت خرما، دِم، وهابي ها، روش محاسبه زمان، سکه در ايران، حرکت به بصره، شهر بصره.

بخش دوم:

زبان ايرانيان، نويسندگان ايراني، شعر فارسي، غزليات حافظ، اشعار صوفيانه، غزل، [ بدون عنوان ]، اشاره به برخي مذاهب، تاريخ امپراتوري ايران ( از مرگ کريم خان زند تا سقوط سلسله زنديه )، ضميمه.
وارينگ در فصل نخست در اشاره به بوشهر مي گويد: « اين شهر بر يک تنگه ي باريک، در ارتفاع بسيارکمي از سطح دريا واقع است و اغلب در اثر جذر و مد آب، شکل يک جزيره را به خود مي گيرد... کمپاني بيش از پنجاه سال است که در اينجا نمايندگي تجاري اي دارد اما من باور ندارم که تجارتشان جزء به جزء سودمند باشد. ماهوت به وسيله ي ايراني ها از فرانسه و از راه روسيه وارد مي شود و علي رغم هزينه ي حمل و نقل زميني، ايراني ها آن را ارزان تر از قيمت کمپاني هند شرقي، تهيه مي کنند » (40). نويسنده به زندگي هندي ها در بوشهر که از آزار ايرانيان و حکومت ايران مصون بودند نيز اشاره مي کند (41).
وارينگ در فصل دوم ضمن اشاره به شيخ ناصر (42) حاکم بوشهر، از پدر وي شيخ نوذر نام مي برد و موقعيت آن روزگار بوشهر و تداوم بازرگاني اش را با هند مديون کوشش هاي اين فرد مي داند (43). نويسنده از کالاهاي وارداتي ايران از طريق بوشهر همچون زربافت هندي، چيت گلدار و لباس هاي بلند نام مي برد و اشاره مي کند که در مقابل، بازرگانان ايراني سکه پرداخت مي کرده اند. امري که باعث شد تا فتحعلي شاه بکوشد صادرات طلا و نقره را متوقف کند (44).
در فصل نوزدهم که به تجارت ايران اختصاص دارد، مي نويسد: « ايران کشوري است که تجارت داخلي ناچيزي دارد ... مقدار کمي گندم، برنج، جو، خرما و بادام از طريق بوشهر به مسقط و بنادر خليج فارس صادر مي شود » (45). در ادامه اشاره مي کند که: « آمريکاييها اخيراً يک يا دو کشتي براي گرفتن محموله هاي دارو به بوشهر و بصره فرستاده اند، اما آن ها شديداً مأيوس شدند، با اين سرعت آنان به بازرگانان داخلي اجازه ي تحويل تقاضايشان را ندادند » (46). وارينگ به صادرات مرواريد، شراب و گلاب به هند اشاره مي کند. اما معتقد است که « بيش ترين سود تجاري براي بازرگانان احتمالاً در تجارت اسب است؛ که شماري به وسيله ي کشتي به بنادر مختلف هند فرستاده مي شوند » (47).
در فصل بيستم در اشاره به حقوق گمرکي و ماليات ها مي نويسد: « عوارض بر کالاهاي وارداتي به ايران در بوشهر به حدود پنج درصد مي رسد، اما اين ميزان اسمي است و در عمل کم تر است. بين بوشهر و شيراز، نُه راهداري وجود دارد. آن ها هم عوارض خودشان را مي گيرند؛ هرچند نبايد بگيرند در گمرک خانه ي شيراز کالاها بازبيني و ارزش گذاري شده و يک عوارض دو و نيم درصدي از بازرگانان دريافت مي شود » (48).
در فصل هاي سي و چهارم و سي و پنجم نويسنده که از طريق راه آبي به بصره سفر نموده است به ارائه ي توضيحاتي درباره ي پيشنيه ي بصره و موقعيت بازرگاني شهر براي امپراتوري عثماني مي پردازد. اين نقطه ي پاياني سفر نويسنده است. او از بصره و از راه خليج فارس عازم هندوستان شد (49).
در سال 1221 هـ.ق/ 1807 م. سرهارفورد جونز (50 ) براي مقابله با نفوذ فرانسوي ها وارد شهر شد. فتحعلي شاه هم فرانسوي ها را اخراج کرد (51). جونز از خود سفرنامه اي برجاي گذاشته است اين سفرنامه به مسائل گوناگوني همچون فرهنگ عامه، مراسم استقبال، انواع خوراک و پوشاک ايراني، جزئياتي درباره ي زندگي روزانه شاه و وزيران، عباس ميرزا و محمدعلي ميرزا پسرانش، تشکيلات اداري، انواع معادن و مسکوکات ايراني مي پردازد؛ با اين حال و با وجود آن که نويسنده از شهرهاي بوشهر، برازجان، کازرون، آباده و شيراز نام مي برد، تنها به مراسم استقبال و نامه هاي رسمي رد و بدل شده در طي مسير مي پردازد و از پرداختن به مسائل مورد توجه ما يعني وضعيت شهرهاي جنوبي و حتي خليج فارس که راه ورود وي به ايران بود، خودداري کرده است. در سفرنامه ي بسيار مفصلش تنها اشاره مي کند که در بوشهر مورد استقبال آقاي بروس (52)، نماينده ي کمپاني هند شرقي، شيخ عبدالرسول، حاکم بوشهر و بازرگانان عمده ي شهر قرار گرفته است (53).
يکي از اعضاي هيئت جونز، جيمز موريه (54) بود. موريه پس از چند ماه اقامت در ايران عازم انگليس شد و بار ديگر در سال 1224 هـ.ق/ 1810 م. و به عنوان منشي سرگور اوزلي (55) راهي ايران شد و تا 1231هـ.ق/ 1816 م. در ايران ماند. موريه از اين دو سفر، دو جلد سفرنامه برجاي نهاده است: جلد اول مربوط به سفر اول در سال هاي 1222-1223 هـ.ق/ 1808-1809 م. و جلد دوم مربوط به سال هاي 1224-1231 هـ.ق/ 1810-1816 م. است (56). جلد اول در نوزده فصل و جلد دوم در بيست و پنج فصل به اطلاعات گوناگوني اشاره دارد. نويسنده که در هر دو سفر از راه خليج فارس وارد ايران شده ، مطالب بسياري را درباره ي خليج فارس و جزاير آن در سفرنامه هايش آورده است.
درباره ي قشم مي نويسد: « بزرگترين جزيره ي خليج فارس، خالي از سکنه و متعلق به ايران است. نويسنده از تنب کوچک و بزرگ نيز ياد مي کند » (57)؛ به دزدان درياي جواسم ( قواسم ) اشاره مي کند و جريان حمله ي آنان را از جزيره ي تنب بزرگ به کشتي « نوتيلوس » (58) بيان مي کند. به زعم موريه پايگاه اصلي رئيس اين دزدان در « رأس الخيمه »، در ساحل عربي خليج فارس است و پنجاه کشتي در اختيار دارند. اما يکي ديگر ار روسايشان در « اگمائوم » (59)، در بيست و پنج ميلي [ تقريباً چهل کيلومتري ] رأس الخيمه زندگي مي کند؛ جايي که از طريق صيد مرواريد درآمد خوبي دارند (60). بندرهايي که در تصرف قواسم بود در ميانه ي سال 1809 م. داراي شصت و سه کشتي بزرگ و هشتصد و دَه کشتي کوچکتر بود. اينان حتي به تهديد بوشهر نيز مي پرداختند و از انگليسي ها باج مي خواستند (61). موريه به درگيريهايي که ميان انگليسي ها و دزدان دريايي روي داد و به شکست دزدان دريايي ختم شد نيزاشاره مي کند (62).
درباره ي جزيره خارک مي نويسد: « جايگاه آب آشاميدني در خليج فارس است و جزيره ايست که راهنمايان کشتي هاي رود بصره در آن جا مستقرند. از جمله کارهايي که حکومت شيراز به « نسقچي باشي » واگذار کرده يکي رفتن به جزيره ي خارک براي بازرسي سنگرهاي آن و دادن گزارشي درباره ي ويژگي هاي دفاعي آن جاست » (63). در جاي ديگري چنين مي نويسد: « به گفته ي مردمان در جزيره ي کين (64) پس از روان شدن هر سيلاب در سيل آن خرده هاي طلا ديده مي شود » (65). درباره ي جزيره ي بحرين مي نويسد: « در ساحل عربستان پربارترين ساحل دارنده ي صدف هاي مرواريد شناخته شده است. اما اينکه جزيره ي خارک هم از اين آوازه برخوردار است. صيد مرواريد در عربستان و در بخش بزرگي از خليج فارس در ايران گسترش يافته است. از مهم ترين آن ها در اين بخش وردستان، نوبان و بوشعيب هستند. صيد مرواريد هنوز مانند هميشه سودبخش است اما شايد از زمان جا به جايي بازار انگليس به کناره هاي سيلان ديگر رواج سال هاي پيش را نداشته باشد. بازرگاني مرواريد اينک به تقريب به يکبارگي در مسقط تمرکز يافته است. نزديک بيست سال پيش صيد مرواريد در دست اميران ساحل بود اما هم اکنون در دست مردم است » (66).
درباره ي بوشهر چنين مي نويسد: « با اينکه بوشهر بندر بزرگ ايران است، رفت و آمد و جنبشي که نشان گر کوشش بازرگاني باشد در آن ديده نمي شود. همه ي بازرگاني بوشهر با بصره و وابستگي نزديکي به آن دارد. چون هر کشتي که به خليح فارس مي آيد براي دريافت يا تخليه ي کالا به اين دو بندر مي آيد (67)؛ اما در کل سالانه بيش از هشت کشتي انگليسي و شش کشتي مسقطي در خليج فارس کار نمي کنند که به طور متوسط نزديک به 4500 تن کالا جابه جا مي کنند. ايران ناوگان بازرگاني يا جنگي ندارد » (68).
از سفرنامه هاي انگليسي ديگر، شرحي است از سفر سرگور اوزلي که به وسيله ي ويليام اوزلي (69) به نگارش درآمده است. جلد اول سفرنامه ي اوزلي به نام سفر در سرزمين هاي گوناگون شرق؛ به ويژه ايران (70) که به موضوع اين مقاله ارتباط مي يابد در شش فصل تنظيم شده است و در سه فصل آخر آن در مورد وضعيت خليج فارس و جنوب ايران مطالبي درج شده است. وي مطالب مهمي درباره ي دزدان دريايي قواسم و راهزني هايشان ذکر کرده (71)؛ به وضعيت کلي و تاريخچه ي جزاير هرمز (72)، لارک (73)، قشم (74)، کيش (75) و بنادر سيراف (76) و بوشهر اشاره کرده است. در مورد کيش مي نويسد: « آبي گوارا دارد و ساکنان آن که هزار نفرند در خانه هايي گلي زندگي مي کنند » (78). اوزلي در بوشهر مورد استقبال محمدجعفرخان، حاکم شهر، بازرگانان عمده شهر (79) و بروس، نماينده ي کمپاني هند شرقي در بوشهر (80) قرار گرفت و اطلاعات ارزشمندي درباره ي جمعيت، وضعيت خانه ها (81) و بازار اين شهر (82) در سفرنامه اش ثبت کرده است. وي از بوشهر عازم شيراز شد و در راه به وضعيت برازجان (83)، دالکي (84)، دشت ارژن (85) و سرانجام شيراز (86) نيز اشاره مي کند.
جان مکدونالد کينير، ديگر مسافر انگليسي است که در سال هاي 1228-1229هـ.ق/ 1813-1814 م. از ايران ديدار کرد و دو سفرنامه نوشت. نخستين سفرنامه اش با نام تذکره ي جغرافياييِ امپراتوري ايران (87) در سيزده فصل تنظيم شده است.
در اين سفرنامه کينير به هر ايالتي که مي رسد از شهرهاي آن نام مي برد و مسافت ميان شهرها و طول و عرض جغرافيايي آن ها را ذکر مي کند، به زبان، جمعيت، معادن، وضعيت آب و هوا، پوشش گياهي، شغل ساکنان و مطالبي از اين دست اشاره مي کند. از اين نظر مطالب او درباره ي شهرهاي جنوبي ايران و جزاير خليج فارس اهميت ويژه اي دارد. به قرارگاه دزدان دريايي قواسم در رأس الخيمه اشاره مي کند و اطلاعات مفيدي را درباره ي جزاير هرمز، لارک، قشم، تنب بزرگ و تنب کوچک، بسمن (88)، پليور (89)، بوشعيب، بحرين، خارک، در اختيار مي گذارد (90). همچنين اطلاعات مفيدي را درباره بنادر گامبرون (91)، بوشهر (92)، ريگ (93)، ديلم (94)، کنگان (95) و بصره (96) در سفرنامه اش مي آورد. براي نمونه مي نويسد: « بندرعباس يا گمبرون ( هارموزياي (97) باستان ) در يک سرزمين بي آب و علف، در دهانه ي خليج هرمز واقع است. آن تحت کنترل امام مسقط است و با دو حصار مستحکم شده است. اين بندر در يک دوره اي بندر اول ايران بود و هنوز هم مرکز بازرگاني قابل ملاحظه اي است. امام مسقط [ که حاکم اين بندر است ] 20 هزار روپيه در سال حقوق گمرکي اين بندر و نيز خراج ميناب را به پادشه ايران مي پردازد. ... رود کوچکي در ميناب جريان دارد. روستاهاي زيادي دارد، خرما دارد و تمام سرزمين هاي مجاور را به لحاظ حبويات تأمين مي کند. آن چنان از لحاظ پوشش گياهي غني است که سرزمين هاي همسايه، گاوهايشان را به تعداد زياد براي چراندن در طول فصل گرما به آن جا مي فرستند » (98).
سفرنامه ي ديگر کينير با نام سيري در آسياي صغير، ارمنستان و کردستان (99) اطلاعات نسبتاً اندکي درباره ي خليج فارس دارد. نويسنده در جايي به تجارت اسب از راه خليج فارس اشاره مي کند و مي نويسد: بصره در سال هاي اخير به مرکز بازرگاني بزرگي براي [ تجارت ] اسب تبديل شده است (100). در صفحات بعد هم اطلاعاتي در اين باره در اختيار خواننده قرار مي دهد.
رابرت کر پورتر (101)، هنرمند و سياح انگليسي ديگري است که در سال 1233 هـ.ق/ 1817 م. از راه قفقاز راهي تهران و سپس اصفهان شد و در طول دو سال از تخت جمشيد تصاوير بسياري تهيه کرد و سپس از همان راه از ايران خارج شد (102). از وي سفرنامه اي به نام سفر در گرجستان، ايران، ارمنستان و بابل باستان (103) برجاي مانده است که در آن اشاره اي به خليج فارس نشده است.
سياح انگليسي ديگري که در زمان فتحعلي شاه به ايران آمد و آثار مفصل و دقيقي از خود به جا گذاشت، جيمز بيلي فريزر بود. او پس از آنکه همراه برادرش که کارمند کمپاني هند شرقي بود، دو ماه را در هيماليا گذراند. به سفر در شرق علاقمند شد. وي در سال 1236 هـ.ق/ 1821 م. از طريق خليج فارس به ايران سفر کرد؛ به پويش کرانه هاي درياي مازندران و خراسان پرداخت و پس از بازگشت به انگلستان دو سفرنامه نوشت (104). سفرنامه ي او درباره ي خراسان به نام سفر زمستاني ( تاتار ) از قسطنطنيه به تهران (105) به موضوع اين مقاله مربوط نمي شود. اما سفرنامه ي ديگرش با نام سفرها و ماجراها در ايالات ايراني سواحل جنوبي درياي خزر (106)، داراي مطالب مهمي درباره ي خليج فارس است. سفرنامه ي اخير که شرحي از گشت و گذار نويسنده در نواحي جنوبي درياي مازندران همچون استرآباد، ساري، بارفروش ( بابل )، رشت و سپس اردبيل، تبريز و اروميه است در بيست و دو فصل به همراه يک ضميمه تنظيم شده است. فريزر در ضميمه به شرح مطالب مهمي درباره ي جزاير خليج فارس همچون قشم، هرمز، لارک و آنجار و بندرهاي جنوبي ايران همچون بوشهر و گامبرون ( بندرعباس ) مي پردازد. بخشي از ضميمه به بحث درباره ي تجارت ايران با کشورهاي مختلف به صورت جداول آماري اختصاص دارد.
فريزر در مورد بنادر و جزاير خليج فارس به وسعت، جمعيت، پوشش گياهي، جنس سنگ ها، مواد معدني و آب و هواي آن ها اشاره مي کند. در سخن از هرمز مي نويسد: « جزيره ي هرمز مجموعه اي منحصر بفرد از قله ها و تپه ها را عرضه مي کند. محيط پيراموني اش حدود سي ميل است، اما تنها بخشي که هموار و قابل سکونت است، دماغه اي در محدوده ي شمالي جزيره است که در عريض ترين بخش اش حدود2 ميل [ حدود 3 کيلومتر ] طول و 3 ميل [ حدود 5 کيلومتر ] عرض دارد، جايي که پرتغالي هاي قديم يک دژ ساخته بودند ... سنگ آهن و خاک سرخ فراواني است. کوه هاي سنگ گچ به سفيدي برف در اين جزيره واقع شده اند ... هيچ درخت يا گياهي- از هر نوع- در آن جا رشد نمي کند. هيچ چشمه يا آب تازه ي خوبي در آن جا وجود ندارد » (107).
در جايي نيز اشاره مي کند که حبوبات به ميزان بسيار کمي از راه خليج فارس به مسقط و ديگر بنادر عربي صادر مي شود. ميوه هاي خشک شده، کشمش، زردآلو، خرما، مغز بادام، پسته، تنباکو و اسب بخشي از صادرات ايران به هند را تشکيل مي دهد که از راه خليج فارس به آن جا صادر مي شود. همچنين بيش تر گوگرد معادن خمير که به امام مسقط اجاره داده شده، صادر مي شود (108).
جيمز باکينگهام (109) که در سال 1240 هـ.ق/ 1825م. از ايران ديدار کرده و پس از بازديد از بغداد، از راه کرمانشاه و اصفهان و شيراز به بوشهر رفته و از خليج فارس عازم بمبئي شده است، سفرنامه اي به نام سفر در آشور، ماد و ايران از خود باقي گذاشته است. عناوين فصل هاي کتاب از شيراز تا خليج فارس بدين شرح است: « اقامت در شيراز و بازديد از مکان هاي عمده ي آن شهر، از شيراز- از راه کتل دختر به کازرون، ديدار از ويرانه هاي شاپور و سفر از آن جا به بوشهر، اقامت در بوشهر- شهر، بندرگاه، تجارت و ساکنانش، بصره- بندرگاه عمده ي خليج فارس- جمعيت، تجارت و منافع مالي اش، تاريخ دزدان دريايي قواسم و حملاتشان به کشتي هاي انگليسي، سفر از بوشهر به جنوب خليج فارس- ويرانه هاي هرمز، بازديد از رأس الخيمه- مذاکره با دزدان دريايي- بمباران شهر، بندرگاه و شهر مسقط و سفر از آن جا به بمبئي ».
باکينگهام به هر شهري که وارد شده به مسائلي از قبيل موقعيت حاکم شهر، آثار باستاني، مذهب، زبان، جمعيت، بازار و توانمندي هاي آن جا توجه کرده است. به نوشته ي وي بازار بوشهر شامل سکوهايي است که سقف آن ها را با حصير پوشانده اند (110). بازرگانان بوشهر که ايراني و ارمني هستند همگي بازرگاني پرتلاش و زيرکند و از طريق خليج فارس با سواحل اقيانوس هند تجارت مي کنند (111). بوشهر تنها بندر امپراتوري گسترده ايران است و تنها راهي است که تقاضاهاي ايران از هند از طريق دريا به آن جا وارد مي شود. از بنگال برنج، شکر، فلفل و ادويه و از بمبئي قلع، آهن، فولاد، سرب و لباس هاي پشمي به ايران وارد مي شود (112). در عوض از ايران فرش، ميوه هاي خشک شده، گلاب و شراب به هند صادر مي شود » (113).
نويسنده بخش مهم از اثر خود را به موضوع دزدان درياي قواسم اختصاص داده است و در اين باره اطلاعات جامعي عرضه داشته است (114). باکينگهام مرکز قواسم را رأس الخيمه و رئيس اصلي آنان را امير ابراهيم ذکر مي کند (115). وي از جزاير اراد (116)، تنب بزرگ، هرمز، قشم، لارک و آنجار ديدن کرده و گزارشي از مشاهدات خود در سفرنامه اش آورده است (117).
در سال 1246 هـ.ق/ 1830 م. سروان آرتور کونولي (118) وارد ايران شد. وي در سفرنامه ي دو جلدي خويش به نام سفري به شمال هند از انگلستان، روسيه، ايران و افغانستان (119) به شرح سفرش از راه اروپاي شرقي، روسيه و قفقاز به ايران پرداخته است. کونولي از راه تبريز به تهران رفت، سپس وارد استرآباد و خراسان شد و از آنجا راهي افغانستان گرديد. در سفرنامه ي وي اشاره اي به خليج فارس و جنوب ايران نشده است.
در اين دوره يک مبلغ مذهبي به نام ژوزف ولف (120) به ايران آمد و فعاليت گسترده اي را در دربار قاجار و شهرهاي مختلف ايران براي اشاعه ي مسيحيت در پيش گرفت. ولف در سال 1247 هـ.ق/ 1831 م. از راه عثماني وارد ايران شد و پس از گذر از خوي، سلطانيه ( زنجان )، تهران و خراسان، راهي ترکستان شد. وي شرح سفر خود را در کتابي با عنوان تحقيقات و زحمات تبليغي بين يهوديان، مسلمانان و ساير فرق (121) به تفصيل بيان کرده است. ولف در اين سفر، با شاهزادگان قاجار از جمله عباس ميرزا نايب السلطنه و اعضاي سفارت انگلستان در آذربايجان ملاقات کرد (122). او در طول سفر همواره با پيروان فرقه ها و اديان مختلف به بحث و گفت و گو مي پرداخت. از همين رو بخشي از سفرنامه اش به شرح مباحثش با يهوديان، زرتشتيان، ارامنه، مسلمانان شيعه، سني، صوفيان و ... اختصاص يافته است. از آنجا که ولف در نيمه ي شمالي ايران سفر کرد، اشاره اي به خليج فارس و جنوب ايران نکرده است.
در سال هاي 1246-1248هـ.ق/ 1831-1833 م. دولت انگليش و کمپاني هند شرقي ستوان الکس بارنز (123) و دکتر جرارد را به منظور شناسايي بيشتر مسيرها و به دست آوردن اطلاعات دقيق تر درباره ي ساختار حکومتي ايران و شخصيت هاي مؤثر در سرنوشت کشور و مطالعه ي احوال قومي از جمله ترکمانان به ايران فرستادند. بارنز که عضو انجمن سلطنتي بريتانيا و مأمور عالي رتبه ي کمپاني هند شرقي بود (124) از مشاهدات خود سفرنامه اي نوشته که جلد دومش درباره ي خراسان، ترکمان ها و ترکستان است. بارنز که از راه خليج فارس به هندوستان بازگشت، در آخرين فصل گزارشش اشاراتي به مناطق جنوبي ايران و خليج فارس دارد. وي از آقاي بلان ( 125 )، نماينده ي کمپاني هند شرقي در بوشهر نام مي برد و به « مرکز تجاري مشهور هرمز » نيز اشاره مي کند (126).

سفرنامه اي آلماني

موريس دوکوتزبوئه که در سال 1232 هـ.ق/ 1817م. همراه با سفير کبير روسيه از ايران ديدن کرده است، سفرنامه اي در سي فصل و به زبان آلماني از خود برجاي گذاشت. وي در سفرنامه اش به توصيف جزئيات وضعيت ايران نپرداخته بلکه فقط با اجازه ي سفير کبير روسيه مشاهدات خود را نوشته است (127). وي که از شمال وارد ايران شده به خليج فارس و جنوب ايران توجهي ندارد و تنها در يکجا به خليج فارس اشاره مي کند و آن اينکه انگليسي هايي که از بنگال قصد سفر به انگلستان داشته اند از طريق خليج فارس وارد بندرعباس شده و از راه زميني عازم انگلستان مي شوند (128).

برآمد:

سفرنامه هاي دوره ي فتحعلي شاه، به ويژه سفرنامه هاي انگليسي، سواي سوگيريهاي احتمالي نويسندگانشان، از مهم ترين منابع براي شناخت خليج فارس در اين دوره هستند. چرا که در اين دوره انگليسي ها براي دفاع از هند به ايران و خليج فارس، و ساير مناطق همجوار توجه ويژه داشتند و مي کوشيدند تا اين سرزمين ها را بسيار دقيق بشناسند. در ميان اين کتاب ها، سفرنامه هاي وارينگ، باکينگهام، کينير و فريزر براي پژوهش درباره ي خليج فارس بسيار پرمطلب و با اهميت هستند. در اين سفرنامه ها مي توان اطلاعاتي مفيد ردباره ي جمعيت، آب و هوا، زبان، وضعيت شهري، بهداشتي و تجاري جزاير و بنادر خليج فارس و نيز دزدان دريايي قواسم يافت.

پي‌نوشت‌ها:

1. دانشجوي کارشناسي ارشد رشته تاريخ، دانشگاه بيرجند. Email: amin. tryan@gmail. com.
2. اسدي، بيژن: خارجيان در خليح فارس، تهران، مرکز بازشناسي اسلام و ايران، 1384، ص83.
3. در مورد دزدان دريايي قواسم و نقش انگليس در سرکوب آنها نگاه کنيد به: بلگريو، چارلز: ساحل دزدان دريايي؛ سفرنامه دريايي لاخ به خليج فارس، ترجمه حسين ذوالقدر، انتشارات آناهيتا، 1369.
4. همان، ص 87.
5. همان، ص88.
6. سپر، محمد تقي لسان الملک: ناسخ التواريخ ( تاريخ قاجاري )، ج3، به اهتمام جمشيد کيان فر، تهران، اساطير، 1377، صص 1226-33.
7. ناظري، محمدرضا: « اوليويه در ايران آغاز دوره قاجار »، کتاب ماه تاريخ و جغرافيا، ش 99-100، دي و بهمن 1384، ص 54.
8. G. B. Olivier.
9. بيات، عزيزالله: شناسايي منابع و مآخذ تاريخ ايران، تهران، اميرکبير، 1377، ص 336.
10. اوليويه: سفرنامه اوليويه: تاريخ اجتماعي- اقتصادي ايران در دوران آغازين عصر قاجار، ترجمه محمدطاهر ميرزا، تصحيح و حواشي دکتر غلامرضا ورهرام، تهران، انتشارات اطلاعات، 1371، ص9.
11. همان، ص10.
12. همان، ص 180.
13. Finkenstine.
14. Pirre Amedee Jaubert.
15. ژوبر، پير آمده: مسافرت در ارمنستان و ايران، ترجمه عليقلي اعتماد مقدم، تهران، بنياد فرهنگ ايران، خرداد 1347، ص 217. اصل اثر با اين مشخصات به چاپ رسيده است:
Amedee Joubert: Voyage en Armenie en Perse en 1805-1806, Paris, 1821.
16. همان، ص 218.
17. General Alferd de Gardane.
18. گاردان، کنت آلفرد: مأموريت ژنرال گاردان در ايران، ترجمه عباس اقبال آشتياني، چ2، تهران، گزارش فرهنگ و تاريخ ايران، 1362، ص 90. اصل اثر با اين مشخصات به چاپ رسيده است:
Jeneral Gardane: Journal"s un voyage en Turquie et en Perse en 1807-1808, Paris, 1819.
19. J. M. Tancoigne.
20. Constantinople.
21- تانکواني، ژي. ام. : نامه هايي درباره ي ايران و ترکيه ي آسيا: سفرنامه ي زي. ام. تانکواني، ترجمه علي اصغر سعيدي، تهران، چشمه، زمستان 1384، صص 11 و 13-14.
22. همان، ص 184.
23. همان، ص 188.
24. Gaspard Drouville.
25. زرين کوب، عبدالحسين: تاريخ ايران بعد از اسلام، چ10، تهران، اميرکبير، 1382، ص 110؛ اکبرزاده، عليرضا: « سيري در سفرنامه گاسپار دروويل »، کتاب ماه تاريخ و جغرافيا، ش 99-100، دي و بهمن 1384، صص 61.
26. دروويل، گاسپار: سفر در ايران، ترجمه منوچهر اعتماد مقدم، تهران، شباويز، شهريور 1364، ص 345.
27. همان، ص 336. به جز مقاله ي عليرضا اکبرزاده، مقاله ي ديگري در معرفي سفرنامه ي دروويل با مشخصات زير نوشته شده است: ابراهيمي، رويا: « سفرنامه سرهنگ گاسپار دروويل در عهد فتحعلي شاه »، کتاب ماه تاريخ و جغرافيا، ش 77-78، اسفند 82 و فروردين 83، صص 75-77.
28. Sir John Malcolm.
29. رايت، دنيس: انگليسيان در ايران، ترجمه غلام حسين صدري افشار، تهران، دنيا، 1357، ص 12.
30. William Holingbery.
31. هاينگبري، ويليام: روزنامه سفر هيئت سرجان ملکن به دربار ايران در سال هاي 1799، 1800 و 1801، ترجمه اميرهوشنگ اميني، تهران، کتاب سرا، اسفند 1363، ص 12.
32. همان، ص 35.
33. همان جا.
34. همان، ص 36.
35. همان، صص 37-38.
36. همان، ص 95.
37. Edward Scott Waring.
38. رايت، دنيس، « سياحان بريتانيايي در ايران دوره قاجار »، ترجمه محمد مروا، کتاب ماه تاريخ و جغرافيا، ش 88-89، بهمن و اسفند 1383، ص 74.
39. Waring, Edward Scott: a Tour to Sheeraz by the rout of Kazroon and Feerozabad, London, 1807.
40. Ibid, p2.
41. Ibid, pp 3-4.
42. در زمان مسافرت وارينگ، يعني سال 1216 هـ.ق حاکم بوشهر شيخ نصر بوده است. شيخ ناصر نام پدر اوست که در سال 1203 هـ.ق فوت کرده بود. در بسياري از منابع اين دوره اسامي شيخ ناصر و شيخ نصر با هم اشتباه شده است.
43. Ibid, p7.
44. Idem.
45. Ibid, p 76.
46. Ibid, pp 76-77.
47. Ibid, p 77.
48. Ibid, p 79.
49. سفرنامه ي وارينگ تاکنون به فارسي ترجمه نشده است اما مقاله ي بسيار جامعي، با مشخصات زير، در معرفي آن نوشته شده است: خليفه، مجتبي: « درآمدي بر کتاب سفر به شيراز از مسير کازرون و فيروزآباد »، کتاب ماه تاريخ و جغرافيا، ش 77-78، اسفند 82، فروردين 83، صص 70-74.
50. Sir Harford Jones.
51. رايت، دنيس: انگلسيان در ايران، ص 14.
52. Mr. Bruce.
53. Jones Brydges, Sir Harford: an Account of the transactions of his majesty"s mission to the court of Persia in the years 1807-11, London, 1834, p 20.
اين سفرنامه با اين مشخصات به فارسي ترجمه شده است: جونز، سرهارفورد: روزنامه سفر خاطرات هيئت اعزامي انگلستان به ايران، ترجمه ماني صالحي علامه، تهران، ثالث، 1386. مقاله اي نيز در معرفي و نقد ترجمه ي فارسي اين سفرنامه، با اين مشخصات نوشته شده است: معرفتي، شادي: « نخستين سفير استعمار »، کتاب ماه تاريخ و جغرافيا، ش 141، بهمن، 1388، صص 27-34.
54. Jemes Justinian Morier.
55. Sir Gore ouseley.
56. موريه، جيمز: سفرنامه جيمز موريه، ترجمه ابوالقاسم سري، ج1 و 2، تهران، توس، 1386، صص 14-15.
57. همان، ص 48.
58. Nawtilus.
59. Egmaum.
60. همان، ص 86.
61. همان، صص 198-99.
62. همان، ص 399.
63. همان، ص 95.
64. Kenn.
65. همان، ص 95.
66. همان، صص 95-96.
67. موريه، سفرنامه جيمز موريه، ج2، ص 71.
68. همان، صص 71-72.
69. William Ouseley.
70. Sir William Ouseley: Travels in various countries of the east, more particularly Persia, Vol. 1, London: 1819.
71. Ibid, pp 153-54, 180-82.
72. Ibid, pp 156-61.
73. Ibid, pp 161-62.
74. Ibid, p 162.
75. Ibid, pp 167-73.
76. Ibid, p 174-79.
77. Ibid, pp 183-210.
78. Ibid, p 167.
79. Ibid, p 183.
80. Ibid, p 185.
81. Ibid, p 192.
82. Ibid, p 210.
83. Ibid, p 254.
84. Ibid, p 258.
85. Ibid, p 305.
86. Ibid, pp 315-19.
87. Kinneir, John Macdonald: A geographical memoir of the Persian Empire, London, 1813.
88. Basman.
89. Polior.
90. Ibid, pp 10-17
91. Ibid, p 201.
92. Ibid, p 69-70.
93. Ibid, p 70.
94. Ibid, p 71.
95. Ibid, p 81.
96. Ibid, pp 288-92.
97. Haemozia.
98. Ibid, p 201.
99. Journey through Asia Minor, Armenia and Koordistan in the years 1813 and 1814, London, 1818.
100. Ibid, p 507.
101. Robert Ker Porter.
102. رايت: انگليسيان در ايران، ص 146.
103. Robert Ker Porter: Travels in Georgia, Persia, Armenia, ancient Babylonia, & c: during the years 1817, 1818, 1819, and 1820, London: 1821-22.
104. رايت، دنيس: انگليسيان در ايران، ص 147.
105. A winter"s journey ( Tatar ) from Constantinople to Tehran, London, 1838.
اين سفرنامه با مشخصات زير به فارسي ترجمه شده است: فريزر، جيمز: سفرنامه ي فريزر معروف به: سفرنامه زمستاني، ترجمه منوچهر اميري، تهران، توس، 1364.
106. Travels and adventures in the persian provinces on the southern banks of the Caspian Sea, London, 1826.
107. Ibid, p 335.
108. Ibid, pp 359-60 .
109. James Buckingham.
110. Buckingham: Travels in Assyria, Media, and Persia, London, 1829, p 348.
111. Ibid, p 350.
112. Ibid, p 352.
113. Ibid, p 353.
114. Ibid, pp 404-27.
115. Ibid, pp 426-27.
116. Arad.
117. See Ibid, pp 446-468, 471, 488-92.
118. Arthur Conolly.
119. Conolly, Arthur: Journey to the North of India through Russia, Persia and Afghanistan, 2 Vols, London, 1834.
120. Joseph Wolff.
121. Wolf, Joseph: Researches and missionary laboures among the Jews, Mohammedans and other sects, london, 1835.
122. Ibid, p 39.
123. Lieut, Alex Burnes.
124. بارنز، ستوان آلکس: سفرنامه ي بارنز: ترجمه حسن سلطان فر، چ2، مشهد، آستان قدس رضوي، 1373، صص 7-8.
125. Mr. Blan.
126. همان، صص 100-101؛ مقاله اي در معرفي اين اثر با مشخصات زير نوشته شده است: مجاور قديمي، مسعود: « سفر به ايران در عهد فتحعلي شاه قاجار »، کتاب ماه تاريخ و جغرافيا، ش 99-100، دي و بهمن 1384، صص 77-81.
127- دوکوتزوبوئه، مرويس: مسافرت به ايران به معيت سفير کبير روسيه در سال 1817، ترجمه محمود هدايت، تهران، اميرکبير، اسفند 1384، ص 3.
128- همان، ص 131.

کتابنامه :
1. اوليويه: سفرنامه اوليويه: تاريخ اجتماعي- اقتصادي ايران در دوران آغازين عصر قاجار، ترجمه محمدطاهر ميرزا، تصحيح و حواشي دکتر غلامرضا ورهرام، تهران، اطلاعات، 1371.
2. اکبرزاده، عليرضا: « سيري در سفرنامه گاسپار دروويل »، کتاب ماه تاريخ و جغرافيا، شش 99-100، دي و بهمن 1384، صص 60-69.
3. بارنز، ستوان آلکس: سفرنامه ي بارنز: ترجمه حسن سلطان فر،چ2، مشهد، آستان قدس رضوي، 1373.
4. بيات، عزيز الله: شناسايي منابع و مآخذ تاريخ ايران، تهران، اميرکبير، 1377.
5. تانکواني، ژي. ام. : نامه هايي درباره ي ايران و ترکيه ي آسيا: سفرنامه ي ژي. ام. تانکواني، ترجمه علي اصغر سعيدي، تهران، چشمه، زمستان 1383.
6. دوکوتزو بوئه، موريس: مسافرت به ايران به معيت سفير کبير روسيه در سال 1817، ترجمه محمود هدايت، تهران، اميرکبير، اسفند 1384.
7. دروويل، گاسپار: سفر در ايران، ترجمه منوچهر اعتماد مقدم، تهران، شباويز، شهريور 1364.
8. رايت، دنيس: انگليسيان در ايران، ترجمه غلام حسين صدري افشار، تهران، دنيا، 1357.
9. رايت، دنيس، « سياحان بريتانيايي در ايران دوره قاجار »، ترجمه محمد مروار، کتاب ماه تاريخ و جغرافيا، ش 88-89، بهمن و اسفند 1383، صص 74-79.
10. زرين کوب، عبدالحسين: تاريخ ايران بعد از اسلام، چ10، تهران، اميرکبير، 1382.
11. ژوبر، پ. آمده: مسافرت در ارمنستان و ايران، ترجمه عليقلي اعتمادمقدم، تهران، بنياد فرهنگ ايران، خرداد 1347.
12. گاردان، کنت آلفرد: مأموريت ژنرال گاردان در ايران، ترجمه عباس اقبال آشتياني، چ2، تهران، گزارش فرهنگ و تاريخ ايران، 1362.
13. موريه، جيمز: سفرنامه جيمز موريه، ترجمه ابوالقاسم سري، ج1 و 2، تهران، توس، 1386.
14. ناظري، محمدرضا: « اوليويه در ايران آغاز دوره قاجار »، کتاب ماه تاريخ و جغرافيا، ش 99-100، دي و بهمن 1384، صص 54-59.
15. هلينگبري، ويليام: روزنامه سفر هيئت سرجان ملکم به دربار ايران در سال هاي 1799، 1800 و 1801، ترجمه اميرهوشنگ اميني، تهران، کتاب سرا، اسفند 1363.
16. Buckingham, J. S. : Travels in Assyria, Media, and Persia, London, 1829.
17. Frazer, James: Travels and adventures in the persian provinces on the southern banks of the Caspian Sea, London, 1826.
18. Jones Brydges, Sir Harford: An Account of the transactionas of his majesty"s mission to the court of Persia in the years 1807-11, London, 1834.
19. Kinneir, John Macdonald: A geographical memoir of the Persian Empire, London, 1813.
20. Kinneir, John Macdonald: Journey through Asia Minor, Armenia and Koordistan in the years 1813 and 1814, London, 1818.
21. Waring, Edward Scott: A Tour to Sheeraz by the rout of Kazroon ans Feerozabad, London, 1807.

منبع مقاله :
خيرانديش، عبدالرسول، تبريزنيا، مجتبي؛ ( 1390 )، پژوهشنامه خليج فارس ( دفتر سوم )، تهران: خانه کتاب، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط