قانونگرايي، نظم و انضباط در سيره ي شهدا
کار با برنامه و نظم
شهيد حسين قجه ايشهيد قجه اي سعي مي کرد از ساعات کار به نحو احسن استفاده کند. او به نظم و انضباط توجّه بسيار داشت، و همين توجّه به نظم بود که از او در صحنه هاي نبرد فردي پيشرو ساخت. در يکي از صفحات دفترچه ي او مي خوانيم:
« بي نظمي در کار: روز شنبه، بدون اينکه کار مثبت انجام دهم گذشت ... »
از همان اوّل صبح، کارم با برنامه و نظم پيش نرفت ... براي صرف صبحانه خيلي وقت تلف کرديم ... (1)
دوستهايم فکر کردند آنها را تازه خريده ام
شهيد محمود جهانشيرتفاوت سنّي ما دو سال بود. هميشه من از کتابهاي درسي ايشان استفاده مي کردم.
گفتم: « کتابهاي دو سال قبل تو کجاست؟ »
گفت: « داخل قفسه ي پايين است. »
کتاب ها جلد شده و مرتّب بود. بعد از مدرسه خوشحال به خانه برگشتم و گفتم: « داداش! آن قدر کتاب هايت تميز و مرتّب بودن که همه ي دوستهايم فکر کردن آنها را تازه خريدم. »
گفت: « تو هم از اين کتاب ها جوري استفاده کن که بقيه هم بتوانند استفاده کنند. يعني از همه ي وسايلت طوري نگه داري کن که به درد ديگران هم بخورد. » (2)
مسواک نشانه ي نظم و پاکيزگي است
شهيد غلامحسين زماني پوروقتي به خط مي آمد، در آن کم آبي و شرايط سخت آب رساني بارها او را مي ديدم که مسواک مي زند. هميشه مسواکي در جيبش بود. به او مي گفتيم: « الآن وقت اين چيزها نيست! »
مي گفت: « مسواک نشانه ي نظم و انضباط و پاکيزگي است. » (3)
کارهايي که بايد انجام مي داد منظم در ليست مي نوشت
شهيد سيّد مهدي اکرميگفت: « وسيله اي براي تعمير داري؟ »
گفت: « الآن نه! » ديدم در يک کاغذ اين طور يادداشت کرد: « فلان ساعت، تعمير روي فلان وسيله ي برقي. » به ما نمي گفت، امّا ديگر جزء برنامه اش بود تا بعداً انجام دهد. بعدها کلّي از کارهاي انجام نشده اش را در کاغذهايي که نوشته بود ديديم. خيلي مرتّب و منظم ليستي از کارهايش تهيه کرده بود و به آنها رسيدگي مي کرد. در مورد لباس هايش هم منظّم بود. وقتي که به شهادت رسيد لباس ساده اي به تن داشت، امّا تميز و اتو کرده بود. (4)
ما بايد منظّم باشيم
شهيد حجت الاسلام و المسلمين عبدالله ميثميدر آن موقع يادم هست که در سپاه پاسداران شب ها نماز شب مي خواند. موقع اذان صبح پا مي شد اذان مي گفت و نماز جماعت برقرار مي کرد و بعد از نماز بچّه ها را جمع مي کرد و مي نشستند قرآن مي خواندند و هر کدام چند آيه و خودش هم با صوت مي خواند و بعد چند آيه ترجمه مي کرد. موقع صبحگاه، جزء اوّلين افرادي بود که مي رفت در صف و با بچّه ها شرکت مي کرد و مي گفت: اگر ما منظّم باشيم بچّه ها هم عادت مي کنند به نظم. (5)
مدبّرانه و با برنامه کار کنيد
شهيد حجت الاسلام و المسلمين عبدالله ميثميکم کار کنيد ولي حساب شده باشد و مسؤولين زياد خودشان را در اجراء نيندازند. مسؤول خوب آن نيست که زياد کار کند. آن است که حساب شده و متدبّرانه کار کند. کساني هستند که زياد کار نمي کنند امّا زياد کار ايجاد مي کنند. شما برنامه ريزي کنيد. (6)
هميشه با برنامه بود
شهيد علي علوميچه در منطقه بود و چه در سمنان، هميشه با برنامه بود. از ساعت پنج صبح تا دوازده شب، ساعاتي را به خواندن قرآن، دعا، مناجات و ساعتي را به کار و برنامه هاي سياسي، اجتماعي، فرهنگي و ... اختصاص مي داد.
در همه ي برنامه ها شرکت مي کرد و مي گفت: « بايد عبادت در کنار کارهاي ديگر باشد. اين روش درست است. » (7)
پاکيزگي و نظافت
شهيد سيّد رسول ميرکريميسال شصت و چهار شمسي بود. عمليات والفجر هشت شروع شده بود. پس از طي دوره هاي آموزشي لازم، عازم خط مقدم در منطقه ي فاو شديم. مناطق متعددي به تصرّف نيروهاي اسلام درآمده بود، منطقه ي مورد نظر که بايد در آن مستقر مي شديم، تازه آزاد شده بود و حالتي باتلاقي داشت و عبور و مرور را مشکل مي کرد. منطقه در قلب نيروهاي دشمن قرار داشت، طوري که نيروهاي عراقي از دو طرف به ما احاطه داشتند.
براي رسيدن به محل استقرار، بايد از « سه راهي مرگ » عبور مي کرديم- سه راهي مرگ از دو سو به ميدان مين منتهي مي شد و ما تنها از يک راه مي توانستيم عازم محل استقرار شويم- به محل استقرار که رسيديم، من در يک قسمت خاکريز در سنگري مستقر شدم و سيّد در انتهاي قسمت خاکريز سنگر گرفت. به دستور فرمانده به خاطر جلوگيري از لو رفتن تعداد نفرات، در حين تيراندازي، بچه ها حق تيراندازي متفرقه نداشتند. تنها من و « سيّد » که تيربارچي بوديم، وظيفه ي تيراندازي داشتيم. وضع آشفته و نابسامان منطقه، همچنين جوّ و زمين نامساعد حاکم بر آن، شرايط سختي به وجود آورده بود، که اين شرايط بر مدّت زمان استقرار ما در آن منطقه مي افزود. گرد و خاک و شوره ي حاصل از نمک زار منطقه، لباس ها و سر و صورتمان را به شکل تحمّل ناپذيري درآورده بود. لباس هاي بچه ها سفيدک زده بود. چنان گرد و خاکي بر سر و صورت بچّه ها نشسته بود که گويي ماه هاست آب به صورت نزده اند. در بوي عرق و گرد و خاک غرق شده بوديم. پشت خاکريز از داخل سنگر چهارچشمي اطرافم را مي پاييم و هر از گاهي به طرف دشمن، آتش مي گشودم.
رزمنده اي از دور توجّه مرا به خود جلب کرد. لباس تر و تميز و مشکي پوشيده بود. پوتين هاي واکس زده اش زير تابش آفتاب چشمک مي زد. رزمنده اي با اين وضع، آن هم در اين منطقه، بيشتر شبيه خواب و خيال بود. با خود فکر کردم حتماً تازه به جمع ما پيوسته، زيرا اگر کسي چند روز در اين جو نامناسب منطقه بماند، بي گمان شکل و قيافه اي شبيه من و ديگر رزمندگان خواهد داشت. نزديک تر که آمد، شناختمش. از تعجّب خشکم زد! سيّد بود. لباس پاک و مرتّب او هيچ تناسبي با لباس ساير رزمندگان که غرق گرد و خاک و شوره بودند، نداشت. سيّد رسول را که زماني در شهر، با کُت و شلوار زيبا و آراسته در همه جا حضور مي يافت، ديده بودم و حالا در خط مقدّم نيز با وجود سخت ترين شرايط و جوّ نامناسب منطقه، آراسته و شيک پوش مي ديديم. به شوخي گفتم: « سيّد! در اين شرايط بحراني و سخت از هر طرف آتش و خون مي بارد، خوب به خودت مي رسي! تيپت آدم را به ياد مهماني ها مي اندازد. »
در حالي که به من نزديک مي شد و خنده بر لب داشت، گفت: « آراستگي، خوش پوشي و مرتّب بودن از رفتار و کردار پيامبر اکرم ( صلي الله عليه و آله ) و ائمه ( عليهم السلام ) بوده، ايشان بارها به آن سفارش کرده اند. در ثاني چه فرق مي کند، اين جا هم مهمان هستم. انسان هر کجا باشد، بايد نسبت به پاکيزگي و نظافت تلاش کند. » (8)
پينوشتها:
1. پرواز پروانه ها، ص 21.
2. فرهنگ نامه ي شهداي شهرستان سمنان جلد 3، صص 249- 248.
3. فرهنگ نامه ي شهداي شهرستان سمنان جلد 4، ص 469.
4. فرهنگ نامه ي شهداي استان سمنان جلد 2، ص 123.
5. شمع محفل خاتم، ص 37.
6. شمع محفل خاتم، صص 154.
7. فرهنگ نامه ي شهداي شهرستان سمنان جلد 7، ص 122.
8. حقيقت سرخ، صص 30-29.
مؤسسه فرهنگي هنري قدر ولايت؛ (1390)، سيره ي شهداي دفاع مقدس (30)، تهران: مؤسسه فرهنگي هنري قدر ولايت، چاپ اول