با توجه به اينکه مشخص کننده روش تحقيق در هر علمي موضوع آن علم است لذا اگر موضوع علمي، پديده هايي باشد که از راه حس به ادراک انسان درآيد، خواه ناخواه، روش تحقيق در به دست آوردن حالات و عوارض آن پديده، نيز، بايد روش حسي باشد.
موضوع در علوم قرآن، خود قرآن مجيد است. و قرآن يک پديده تاريخي است. حادثه اي است که در گذشته اي با فاصله اي حدود چهارده قرن اتفاق افتاده است. قرآن در آن عصر با مشاهده حسي « سمعي » به ادراک مردم، درآمده است، بررسي حالات و عوارض و مسائل مربوط به آنرا نيز بايد بامشاهده حسي، يعني از همان راهي که خود قرآن به ادراک آمده است، به دست آورد. اما تفاوت قرآن با ديگر حوادث تاريخي در اين است که عيناً باقي و پايدار مانده است، به اين جهت پاره اي از مسائل آنرا مي توان با « روش حسي مستقيم » به دست آورد. مثلاً در علم مربوط به تعداد کلمات و حروف، آيات، سور، روش تحقيق، روش مشاهده مستقيم و بر اساس شمارش است.
1. دردگاهها در مورد نحوه کارآيي روش حسي و تجربي در مطالعات قرآني
روش حسي و تجربي در مطالعات مربوط به علوم قرآن از سه منظر قابل بررسي است:1. استفاده از اصطلاح « حس و تجربه » در معني بعد تجربي دين
2. استفاده از دستاوردهاي علوم تجربي در فهم صحيح مدلول و مصداق آيات علمي قرآن
3. استفاده از روش علوم تجربي در تفسير نصوص ديني ( قرآن و سنت ) اينک به بررسي هر يک از ديدگاه هاي مزبور مي پردازيم:
1. استفاده از اصطلاح « حس و تجربه » در معني بعد تجربي دين
ممکن است دستورات اخلاقي و حقوقي دين در امور عبادي، به پيدايش و ابراز احساسات خاصي مانند حيرت يا خشيت کمک کند و زمينه ساز تجربه اي شگرف و هيجان انگيز مانند احساس حضور در پيشگاه خداوند، يا شنيدن تسبيح موجودات و تجربه هاي دروني ديگري بشوند که تماماً با تجربه هاي بيروني و دروني ديگر متفاوت و در خور مطالعه و تحقيق مستقل است.
مجموعه عوامل دروني که انسان را به جانب دين رهنمون مي شود و نيز تحول دروني انسان پس از پذيرفتن دين، بعد تجربي دين ناميده مي شود. چنين تجربياتي موضوع تحقيقات روان شناختي و روان کاوي دين اند. (1) بعنوان مثال مي توان از نحوه ي تأثير شنيدن قرائت قرآن در افراد و تحولات دروني آنان نام برد.
2. استفاده از دستاوردهاي علوم تجربي در فهم صحيح مدلول و مصداق آيات علمي قرآن
برخي از مفسرين، علوم تجربي را ازجمله علوم مورد نياز در تفسير دانسته و آگاهي از آن را براي مفسر ضروري دانسته اند. مقصود از علوم تجربي در اينجا، علوم تجربي طبيعي ( در مقابل علوم تجربي انساني ) است که منظومه هاي معرفتي ناظر به پديده هاي طبيعي و تحولات آنها را در بر مي گيرد و در آن، بر مشاهده ي عيني و آزمايش و تجربه تکيه مي شود. براي روشن شدن ارتباط دانشهاي تجربي با آيه هاي قرآن و دليل نياز به آنها در تفسير، لازم است در اين زمينه برخي از آيات را مطرح کنيم تا محدوده ي کاربرد علوم تجربي در فهم قرآن و تأثير آن معلوم شود. مطالعه ي آيات قرآن نشان مي دهد که برخي از آيه هاي آن از موضوعاتي سخن مي گويد که بيرون از حيطه ي دانشهاي تجربي است و بشر از طريق تجربه و نيز با روش عقلي نمي تواند از موارد و مصاديق آن، اطلاعات مشخص و جزئي به دست آورد. آيه هاي مربوط به عالم فرشتگان و بهشت و دوزخ نمونه هايي از آن است. اين نوع آيات صرفاً با بهره گيري از آيات ديگر روايات معتبر و قراين موجود در آيه تفسير مي شود. برخي ديگر از آيات قرآن، به دليل آنکه از امور مربوط به اعتقاد و عمل انسانها است و در همه اعصار تاريخ از همه انسانها به نحو يکسان خواسته شده است، هميشه مفاد ثابت و روشني دارد. از آن جمله است آيات بيانگر اصول اخلاقي و اعتقادي و آيات الاحکام، که فهم پيشينيان و پسينيان از آن يکسان است و با گذشت زمان تغيير نخواهد کرد. بلکه تنها دقت و عدم دقت در ظرايف بياني اين قبيل آيات است که نقش اساسي را در تفاوت يا تحول فهم پيشينيان و پسينيان بازي مي کند.
صرف نظر از اين دو گروه آيات، آيه هايي در قرآن وجود دارد که موضوع آنها پديده هاي طبيعي و جهان مادي است. در اين آيات، در جهت هدايت بشري، قرآن به توضيح و تبيين ساختمان يک سلسله از پديده هاي موجود در جهان طبيعت، نظير: انسان، حيوان، گياهان، آسمانها، و پديده هاي جوي، نظير: ابر و باد و رعد و برق و رابطه ي آنها با يکديگر پرداخته و در طرح مباحث عقيدتي و گاهي اخلاقي، از آنها بهره برده است.
آياتي که علوم تجربي در فهم صحيح و کامل آنها تأثير دارد، همين دسته ي اخير از آيه ها است که به گفته ي برخي، تعداد آنها به هشتصد آيه مي رسد. نکته مهم آن است که در فهم اين آيه ها، هرچند معلومات زبان شناختي نقش مهمي ايفا مي کنند، ولي به دليل زبان واقعگراي قرآن، شناخت موضوع آنها نيز که در حيطه ي علوم تجربي قرار دارد، امري ضروري است و زمينه لازم را براي انتقال به نکات ظريفي که در آيات به آنها اشاره شده، فراهم مي سازد. به همين دليل، در تفسير اين آيات و در پرتو بهره گيري از دانشهاي تجربي، ما شاهد روشن شدن نکات و دقايقي هستيم که بر مفسران گذشته به علت عدم آگاهي پنهان مانده و چه بسا به همين علت، تفسيري سطحي و در مواردي نادرست از اين آيات ارائه کرده اند. به دو نمونه از اين موارد اشاره مي شود:
الف- در آيه « وَ إِذَا الْبِحَارُ سُجِّرَتْ » (2) « و هنگامي که درياها شعله ور شوند م. درک تعبير « سجرت » و فهم چگونگي برافروختگي آبها در آستانه قيامت و راز و رمز آنها، هنگامي به روشني صورت مي پذيرد که بدانيم آب از دو عنصر هيدروژن و اکسيژن تشکيل شده و هيدروژن گازي است که مي سوزد و اکسيژن گازي است که مي سوزاند و باعث اشتعال مي شود. بنابراين، با وجود دو عنصر آتش زا، شعله ور شدن آب ( در صورت تجزيه ي آن ) امر شگفت انگيزي نيست. بنابراين آگاهي و بهره گيري از اين حقيقت، که در علم شيمي به اثابت رسيده، مي تواند تصوير روشن و فهم بهتري از آيات به مفرس عرضه کند.
مفسران گذشته، عبارت « سجرت » را به معناي پر شدن، شکافته شدن مانع ميان درياها ( اقيانوسها ) بيان داشته اند و يا براي شعله ور شدن درياها، به توجيه هاي بي دليلي از قبيل سقوط ماه و خورشيد در درياها، متوسل شده اند. (3)
ب- آيه « وَ مَنْ يُرِدْ أَنْ يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقاً حَرَجاً کَأَنَّمَا يَصَّعَّدُ فِي السَّمَاءِ ... » (4) « و هرکه را بخواهد گمراه کند، دلش را سخت تنگ مي گرداند، گويي به زحمت در آسمان بالا مي رود ». مفسرين گذشته، آن را به دشواري و سختي بالا رفتن به آسمان تفسير مي کردند، ولي امروز در پرتو يافته هاي علمي جديد آشکار گرديده که جو بالاي زمين رقيق است و قرار گرفتن در آن تنفس را دشوار مي سازد، آيه شريفه نيز مبتني بر چنين تشبيهي است. به عبارت ديگر، مفسران گذشته، به دليل تصور نکردن معناي حقيقي آن يا غير قابل تصور و تحقق دانستن آن، تعبيري کنايي دانسته و آن را به دشواري بالا رفتن از آسمان که لازمه حقيقي آن است تفسير کرده اند. ولي با توجه به دستاوردهاي کيهان شناسي، مي توان واژگان آيه را در معناي حقيقي آنها به کار برد و نيازي به حمل آن بر معناي مجازي. کنايي نيست.
البته شرط استفاده از اين دانشها، بکارگيري دقيق روش و مسلم بودن داده هاي اين علوم است در غير اين صورت، دستاوردهاي ظني علوم تجربي چنين نقشي در تفسير ندارند و دستاوردهاي قطعي آن نيز در صورت ناسازگاري با قواعد ياد شده، نقش خود را از دست مي دهند.
اين نکته شايان ذکر است که هرچند مفاد اجمالي اين گونه آيات بدون کمک گرفتن از علوم تجربي روشن است، ولي در فهم مصداق و مراد تفصيلي آنها و تبيين معقول آن مفاد، آگاهي از علوم ياد شده نقش چشمگيري دارد.
3. استفاده از علوم تجربي در تفسير نصوص ديني ( قرآن و سنت )
برخي معتقدند کارآيي روش وحي و تجربي در مطالعات قرآني در اين است که مي توان از آن به عنوان روشي در دستيابي به معرفت ديني استفاده کرد. که اين کار با استفاده از دست آوردهاي علوم تجربي و به کار بردن آنها در تفسير نصوص ديني ( قرآن و سنت ) صورت مي گيرد. مرتضي مطهري در تحليل چنين ديدگاهي مي نويسد: « در جهان اسلام، سابقه موج مخالفت با هر گونه تفکر و تعمق از طرف اهل حديث از يک طرف، موفقيت هاي پي در پي روش حسي از طرف ديگر، و دشواري تعمق و حل مسائل فلسفي از جانب سوم، گروهي از نويسندگان مسلمان را سخت به هيجان آورد و موجب پيدايش يک نظريه تلفيقي درميان آنها شد، مبني بر اينکه الهيات قابل تحقيق است، ولي در الهيات نيز منحصراً لازم است از روش حسي و تجربي که براي شناخت طبيعت مورد استفاده قرار مي گيرد استفاده کرد. اين دسته مدعي شدند که از نظر قرآن تنها راه شناخت خداوند مطالعه در طبيعت و مخلوقات با استفاده از روش حسي است و هر راهي غير از اين راه بيهوده است، زيرا قرآن در سراسر آيات خود در کمال صراحت بشر را به مطالعه در مظاهر طبيعت که جز با روش حسي ميسر نيست دعوت کرده است و کليد رمز مبدأ و معاد را در همين مطالعه دانسته است » (5) علامه طباطبايي درباره ي روش تفسيري اين نحله ي فکري چنين مي گويد:
« در عصر حاضر مسلک جديدي در تفسير متولد شده است، و آن روش گروهي از مسلمان زادگان است که در اثر ممارست در علوم طبيعي و مانند آن که بر حس و تجربه مبتني است و علوم اجتماعي که بر استقراي تجربي و آمار مبتني است، اين روش را در پيش گرفته و به مذهب فيلسوفان حسي مشرب پيشين اروپا يا مذهب پرا گماتيسم ( که مي گويد: ادارکات انسان هيچ ارزشي ندارد، مگر به ميزاني که ثمره عملي بر آن مترتب گردد، علمي که نيازهاي زندگي به حکم ضرورت آنرا تعيين مي کند ) گرايش پيدا کرده و مي گويند: ممکن نيست معارف ديني با روشي که مورد تصديق اين علوم است مخالف باشد... و اين چکيده اي است از اقوال و لوازم آراي کساني که پيروي از روش حسي و تجربي آنان را به چنين روش تفسيري سوق داده است ». (6)
براي روشن شدن موضوع لازم است با اصطلاح تفسير علمي و همچنين روشهاي مختلفي که در تفسير علمي قرآن بکار مي رود آشنا شويم.
2. تفسير علمي قرآن
منظور از تفسير علمي، تفسيري است که بر اساس علوم تدوين و تبيين گرديده و اصطلاحات علمي در آن بکار رفته است. در تفسيرهاي علمي از علوم مختلف استفاده گرديده و دانشمندان رشته هاي مختلف علمي از دانش و تخصص خود در شرح و بيان آيات الهي استفاده کرده اند.برخي از دانشمندان اسلامي در تفسير قرآن کريم کوشيده اند که آيات آن را بر اساس علوم تجربي تفسير نموده و آيات را با قوانين طبيعي و فيزيکي منطبق سازند. برخي ديگر از دانشمندان اسلامي نيز با توجه به وجود برخي آيات نظير « لاَ رَطْبٍ وَ لاَ يَابِسٍ إِلاَّ فِي کِتَابٍ مُبِينٍ » (7) کوشيده اند تا همه علوم را از قرآن استخراج کنند. برخي ديگر نيز در صدد تأويل آيات برآمدند تا قرآن را با علوم روز تفسير کرده و آيات الهي را با دستاوردهاي دانش بشري منطبق سازند.
مجموعه اين عوامل موجب شد که نوعي ديدگاه منفي نسبت به تفاسير علمي قرآن پديد آيد لذا علماء اسلامي در برخورد با اين گونه تفاسير جانب احتياط را پيش گرفتن و برخي نيز، تفسير علمي را نوعي تفسير به ردي ناميده و به مخالفت با آن برخاستند. با اين توضيح به خوبي روشن مي شود که بازشناسي اقسام تفسيرهاي علمي و يافتن ملاکهايي براي رد و يا قبول آن ضرورت پيدا مي کند.
3. روش شناسي تفاسير علمي قرآن
سه شيوه و رويکرد را مي توان در تفاسير علمي قرآن بشمرد که عبارتند از:1. تلاش براي استخراج تمام علوم از قرآن
2. تطبيق و تحميل نظريات علمي بر قرآن
3. استخدام علوم براي فهم بهتر قرآن
اينک به بررسي هر کدام از رويکردها و شيوه هاي سه گانه در تفاسير علمي قرآن مي پردازيم:
1- رويکرد اول: قرآن ( تبياناً لکي شيء ) است و بايد همه علوم را از آن استخراج کرد.
برخي را گمان بر اين است که قرآن مشتمل بر تمامي اصول و مباني علوم طبيعي و رياضي و فلکي و حتي رشته هاي صنعتي و اکتشافات علمي و غيره مي باشد و چيزي از علوم و دانستنيها را فروگذار نکرده است. خلاصه قرآن علاوه بر يک کتاب تشريعي کتاب علمي نيز به شمار مي رود. براي اثبات اين ديدگاه، دلائلي از خود قرآن نيز ارائه مي دهند. از جمله ايه « وَ نَزَّلْنَا عَلَيْکَ الْکِتَابَ تِبْيَاناً لِکُلِّ شَيْءٍ » (8) « قرآن را بر تو فرستاديم تا بيانگرهمه چيز باشد. » همچنين آيه 38 سوره انعام که مي فرمايد: « ما فرطنا في الکتاب من شيء » « در کتاب چيزي فروگذار نکرديم » همچنين آيه 59 سوره انعام که مي فرمايد: « و لا رطب و لا يابس الا في کتاب مبين » « هيچ خشک و تري نيست مگر آن که در کتابي آشکار ثبت است. » و بر اين اساس به آيات زيادي استدلال مي کنند تا ثابت کنند که در قرآن، علم طب و هيئت و هندسه و ... جز آن هست. (9)
همچنين به حديثي از عبدالله بن مسعود نيز استناد مي شود که نقل کرده:
« من اراد علم الاولين و الاخرين فيلتدبر القرآن » « هر که علوم گذشتگان و آيندگان را خواهان باشد، همانا در قرآن تعميق نمايد. » (10)
بر اساس اين ديدگاه همه علوم در قرآن وجود دارد و لذا بايد بتوان تمام علوم را از قرآن استخراج کرد. اين ديدگاه معتقد است که قرآن حاوي دقيق ترين مسائل علمي جهان مادي و اسرار آفرينش است و هر آنچه بشر در طول زمان با زحمات فراوان کشف کرده و يا در آينده کشف خواهد کرد همه و همه در قرآن وجود دارد.
همچنانکه ابوحامد محمد غزالي، قرآن را شامل هفتاد و هفت هزار و دويست نوع علم مي داند. (11)
وي در تفسير آيه « اذا مرضت فهو يشفين » « شعراء- 80 » مي گويد از اين آيه علم پزشکي را استخراج کردند. (12)
همچنين غزالي معتقد است که: « هر مسأله اي که فهم آن بر محققان مشکل گردد و انسان ها در آن اختلاف نظر پيدا کنند، در قرآن اشارتي بدان مي توان يافت که ادراک آن به اهل فهم اختصاص دارد » (13)
عبدالرحمن کواکبي نيز در رساله طبايع الاستبداد و مصارع الاستعباد قرآن کريم را به « شمس العلوم و کنز الحکمه » توصيف نموده و سپس کشف حرکت دائمي زمين را بر اساس آيه « وَ کُلٌّ فِي فَلَکٍ يَسْبَحُونَ » (14) دانسته و نيز وظايف خورشيد و ماه و بهره گيري زمين از آنها را بيان مي کند و درباره تغييرات و ترکيبات شيميايي و لقاح عمومي نباتات و ... به تفصيل سخن گفته است. (15)
شيخ طنطاوي يکي از استادان دار العلم قاهره، شاعر و فيلسوف و نويسنده معاصر مصري در تفسير خود بنام التاج المرصع بجواهر القرآن و العلوم سعي کرده کشفيات علمي و جديد را با آيات قرآن منطبق سازد. وي در بيان مسائل علمي قابل تطبيق با قرآن در زمينه هاي فيزيک و شيمي و پزشکي و ...طوري علم کرده است که برخي کتاب تفسير وي را نوعي دائره المعارف علوم جديد ناميده اند. و معقتدند که در اين تفسير همه چيز جز تفسير قرآن يافت مي شود. (16)
همچنين جلال الدين عبدالرحمن سيوطي در کتاب الاتقان في علوم القرآن با استناد به آيه « و نزلنا عليک الکتاب تبياناً لکل شيئ » قرآن مجيد را مشتمل بر تمام علوم حتي طب و هيئت و هندسه و صنايع و مانند اينها مي داند و شواهدي را به عنوان مثال يادآور مي شود.
برخي از متفکرين اين نوع رويکرد به تفسير علمي را نوعي تفسير به رأي قلمداد کرده و معتقدند که تفاسير امثال طنطاوي و کواکبي و سيد هبه الله شهرستاني، هر چند به دور از اغراض فاسد بوده است اما همين تفسيرها که به ظاهر جنبه تطبيق علوم جديد با قرآن را داشته اند زمينه تفسير مادي از آيات قرآن را فراهم آورده و به تفسيرهاي ملحدان و منحرفان جنبه علمي بخشيده است. که از جمله آنها مي توان به تفسير آيات معاد بر اساس اصول مادي علمي و تفسير آيات خلقت در قرآن بر اساس نظريه تکامل اشاره کرد. (17)
براي مثال کساني که سعي مي کنند حقايق غيبي و ماوراء طبيعي قرآن را به مسائل محسوس برسانند تا آنجا پيش مي روند که مي گويند: منظور قرآن از ملائکه همان ميکروبهاست که جان انسان ها را مي گيرند. (18)
گروه ديگر از مخالفان تفسير علمي معتقدند که تفسير علمي درنهايت منجر به تأويل مي شود. چرا که برخي از افراد براي تفسيرعلمي آيات قرآن از حدود ظواهر و آيات مي گذرند و هر کدام از آيات را که به يک نظريه يا قانون علمي منافات و تعارض دارد، تأويل مي کنند تا بتوانند آن نظريه را به قرآن نسبت دهند. همچنانکه در مورد نظريه تکامل انواع داروين اين نوع تأويلات صورت گرفته است. (19)
در حقيقت اين افراد آياتي را که ظاهر آنها با يک قانون علمي سازگار نيست بيان کرده و اگر ظواهر قرآن کفايت نکند دست به تأويل مي زنند و ظواهر آيات را به نظريات و علومي که در نظر دارند بر مي گردانند و از اينجاست که علم هندسه و حساب و پزشکي و ستاره شناسي و جبر و مقابله را از قرآن استخراج مي کنند.
مثلاً برخي علم جبر را از حروف مقطعه اول سوره ها استفاده کردند. (20) و يا اينکه از آيه « إِذَا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا » (21) زمين لرزه سال 702 را پيش بيني کردند. (22)
روشن است که اين نوع تفسير علمي منجر به تأويلات زياد در آيات قرآن بدون رعايت قواعد ادبي و ظواهر الفاظ و معني لغوي آنها مي شود.
2- رويکرد دوم: تطبيق و تحميل نظريات علمي بر قرآن
منظور از تطبيق در تفسيرعلمي اين است که مفسر در ابتدا يک نظريه علمي را انتخاب کند و سپس آيات موافق آن را از قرآن مجيد بجويد و آيات مخالف آن را تأويل کند. در يک قرن اخير بسياري از افراد با مسلم پنداشتن قوانين و نظريات علوم تجربي سعي کردند تا آياتي موافق آنها را بيابند و هرگاه آيه اي موافق با آن نمي يافتند دست به تأويل يا تفسير به رأي زده و آيات را بر خلاف معناي ظاهري حمل مي کردند.
اين گونه تفسير علمي در يک قرن اخير در مصر و ايران رايج شد و موجب بدبيني بعضي دانشمندان مسلمان نسبت به تفسير علمي گرديد و لذا تفسير علمي را نوعي تفسير به رأي و تحميل به نظريات و عقايد به قرآن معرفي کردند.
علامه طباطبايي تفسير علمي را نوعي تطبيق مي نامد و معتقد است مفسر در قرآن جستجو مي کند و آيات موافق با نظري يا قانون علمي را پيدا مي کند و آنها را با هم منطبق مي کند و آيات مخالف را تأويل مي کند که نوعي تحميل به قرآن است. و نتيجه مي گيرد که تفسير علمي در حقيقت تفسير نيست چه معني و مقصود آيات را روشن نمي کند، بلکه فقط نوعي تطبيق است. (23)
علامه طباطبايي در توضيح اين رويکرد در تفسير علمي که به رويکرد تطبيق و تحميل مشهور است چنين مي گويد:
» بعضي چنين استدلال کرده اند که روش عقلي در تفسير علمي ( که همان روش قدما بود ) باطل شده است زيرا با پيشرفت علوم تجربي و فلسفه در غرب، روش عقلي ( ارسطويي ) باطل گرديده است و از طرفي روايات هم براي تفسير قرآن مورد اعتماد نيست چه در بسياري موارد اسرائيليات و جعليات در آنها دخيل شده است، پس تنها راه باقيمانده براي تفسير قرآن همانا تفسير علمي است از اين رو بايد قرآن را در پرتو نظرات و تجربيات علمي بشر تفسير کنيم. »
(24)
برخي از صاحبنظران نيز ضمن مخالفت اين نوع تفسير علمي معتقدند که در تفسير واقعاً بايد درصدد فهم آيه باشيم، نه اينکه پيشاپيش چيزي را پذيرفته باشيم و بعد بخواهيم همان را بر آيات تطبيق کنيم و معناي دلخواه خود را بر قرآن تحميل کنيم. خواه آن پيشداوري ناشي از مفاهيم فلسفي باشد يا عرفاني يا علوم تجربي يا جامعه شناسي يا غير آن. (25)
همچنين در خصوص رد نظريه تطبيق گفته اند:
« فرضيه ها با گذشت زمان دستخوش تغيير و دگرگوني مي شود و نمي توان قرآن ثابت و تغيير ناپذير را بر فرضيات دگرگون شونده تطبيق داد براي مثال زوجيت نر و ماده عالم گياهان يا حرکت زمين... » (26)
يک نمونه از تفسير علمي با رويکرد تطبيق و تحميل نظريه علمي بر قرآن را مي توان در تفسير آيه « هُوَ الَّذِي خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَ جَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا » (27) ديد. در تفسير علمي اين آيه کلمه نفس را به معني پروتون و زوج را به معني الکترون گرفته و گفته اند: « منظور قرآن اين است که همه شما را از پرتون و الکترون که اجزاء مثبت و منفي اتم است، آفريديم ». (28)
مي بينيم که اين تفسير از آيه گرفتار نوعي تطبيق شده و نظريه علمي را به آيه قرآني تحميل کرده است. چرا که حتي رعايت معني لغوي و اصطلاحي « نفس » را نيز نکرده است.
نمونه ديگر از تحميل نظريه علمي بر قرآن را مي توان در تفسير آيه « وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ سُلاَلَةٍ مِنْ طِينٍ » (29) ديد. در تفسير اين آيه گفته اند: « منظور قرآن همان نظريه تکامل است و منظور اين است که حيات از يک سلول واحد در آب پيدا شده و سپس تکامل يافته تا انسان پديد آمده است. » (30)
در اين جا نيز مي بينيم که تفسير آيه گرفتار نوعي تطبيق شده و نظريه علمي بر نص قرآن تحميل شده است.
نتيجه اين رويکرد نيز در نهايت به تفسير به رأي منجر مي شود و باعث مي شود که قرآن تابعي از علوم فرض شود. سيد قطب در تفسير في ظلال القرآن مي گويد: « تفسير علمي موجب مي شود که قرآن تابعي از متعبر علوم شود با اينکه در معرض خطا و تغيير است. » (31) وي معتقد است چون مطالب علمي در معرض تغيير است و مطلق نيست پس نمي توان آنها را به قرآن که حقايق مطلق و نهايي دارد نسبت داد و اضافه يا تحميل کرد. (32) برخي از صاحبنظران نيز معتقدند بکارگيري ابزار علمي براي فهم معاني قرآن، کاري بس دشوار و ضعيف است، زيرا علم حالت ثبات ندارد و با پيشرفت زمان، گسترش و دگرگوني پيدا مي کند و چه بسا يک نظريه علمي- چه رسد به فرضيه- که روزگاري حالت قطعيت به خود گرفته باشد. روز ديگر هم چون سرابي نقش بر آب، محو و نابود گردد. لذا اگر مفاهيم قرآني را با ابزار ناپايدار علمي تفسير و توجيه کنيم، به معاني قرآن که حالت ثبات و واقعيتي استوار دارند، تزلزل بخشيده و آن را نااستوار مي سازيم. خلاصه، گره زدن فرآورده هاي دانش با قرآن، کار صحيحي به نظر نمي رسد. (33)
نتيجه رويکرد دوم اين شد که مثلاً اگر در هزار سال قبل که هيئت بطلميوسي حاکم بود و وجود افلاک نه گانه را امري مسلم مي دانستند، آسمانهاي هفتگانه قرآن با افلاک نه گانه مطابقت نداشت. پس ناچار شدند« عرش » و « کرسي » را به عنوان فلک هشتم و نهم معرفي کند تا تعارض ظاهر آيات با علم نجوم آن زمان برطرف گردد. (34)
يعني پذيرش رويکرد دوم به اين معني است که هرگاه ظواهر بعضي آيات قرآن با مطالب علمي معارض شود، به ناچار بايد قرآن را تأويل کرد و آن را با مطالب علمي تطبيق داد. در نهايت بايد گفت: باتوجه به اينکه علوم تجربي غير قطعي مي باشند و نمي توانند يقين آور باشند، و از طرفي وحي الهي قطعي و تغيير ناپذير و خطاناپذير است پس نمي توان مطالب علوم تجربي را به گونه حتمي و قطعي به قرآن نسبت داد و اگر کسي نسبت قطعي به قرآن بدهد به نوعي تحميل تن داده است و گرفتار تطبيق و تفسير به رأي خواهد شد. بنابراين بايد علوم را بر قرآن عرضه کنيم نه اينکه بخواهيم قرآن را بر علوم عرضه کنيم.
3- رويکرد سوم: استخدام علوم و بهره گرفتن از آنها براي فهم بهتر قرآن
در اين رويکرد مفسر قرآن با دارا بودن شرايط لازم و با رعايت ضوابط تفسير مي کوشد با استفاده از مطالب قطعي علوم ( که از طريق عقل پشتيباني مي شود ) که به ظاهر آيات قرآن ( طبق معني لغوي و اصطلاحي ) موافق است به تفسير علمي بپردازد و معاني مجهول قرآن را کشف کند. شرط صحت اين نوع تفسير آن است که مفسر از هر گونه تأويل و تفسير به رأي پرهيز کند و تنها به صورت احتمالي از مقصود قرآن سخن گويد. چرا که علوم تجربي به خاطر حسي بودن و استقرايي بودن در روشها نمي توانند نظريات قطعي بدهند.
برخي معتقدند بهره گيري از علوم براي فهم بهتر قرآن به اثبات اعجاز علمي قرآن نيز کمک مي کند. به عنوان مثال قانون زوجيت گياهان در قرن هفدهم ميلادي کشف شده است و لکن حدود ده قرن قبل از آن قرآن از زوجيت گياهان سخن گفته است.
موافقان اين نوع تفسير معتقدند که کشفيات جديد و قوانين علمي موجب تبيين برخي از مسائل قرآن مي شود و ما را در تفسير آيات کمک مي کند براي مثال کشف حرکت وضعي و انتقالي زمين موجب شد تا آيه « أَ لَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ کِفَاتاً » (35) تفسير شود و معلوم گردد که معني آيه عبارت است از: « آيا زمين را داراي حرکت سريع و جذب کننده نساختيم؟ » بنابراين بايد گفت: اگر فردي با دارا بودن شرايط يک مفسر قرآن و با رعايت ضوابط تفسير معتبر، آيه اي از قرآن را که ظاهر آن با يک قانون علمي ثابت شده و قطعي، موافق است، با يک مطلب علمي تفسير کند نه تنها موجب تفسير به رأي نمي شود بلکه موجب روشن شدن مفهوم و تفسير آيه مي گردد. برخي از صاحب نظران معتقدند « اگر دانشمندي با ابزار علمي که در اختيار دارد و قطعيت آن برايش روشن است. توانست از برخي ابهامات قرآني پرده برداري کار پسنديده است. مشروط بر آن که با کلمه « شايد » نظر خود را آغاز کند و بگويد: شايد- يا به احتمال قوي- مقصود آيه چنين باشد، تا اگر در آن نظريه علمي تحولي ايجاد گردد، به قرآن صدمه اي وارد نشود، صرفاً گفته شود که تفسير او اشتباه بوده است. » (36)
در توضيح رويکرد سوم در تفسير علمي مي توان گفت: که مفسر در اين شيوه به دنبال آن است که علوم را به استخدام قرآن درآورد و هرگز نمي خواهد نظريه علمي را بر قرآن تحميل کند. بلکه مي خواهد از مطالب قطعي علوم براي روشن شدن معني آيه استفاده کند. به عنوان مثال حرکت خورشيد ( حرکت انتقالي و .. جز آن ) موجب شد که معني آيه « وَ الشَّمْسُ تَجْرِي لِمُسْتَقَرٍّ لَهَا » (37) تا حدودي روشن شود و يا کشفيات جديد علمي موجب مي شود تا مفاهيم علمي قرآن هر روز گوياتر و واضح تر شود. يکي از محققين معاصر در اين مورد مي گويد:
« در اين موضوع ( تسخير ماه ) چگونه پيشرفت علم با قرآن مطابق آمده يعني پس از چهارده قرن علم تا اين حد به قرآن رسيده است، اين، هم اعجاز قرآن است و هم تطبيق قرآن با آن، بي اشکال است. اما در نظريه هايي که اين طور نيست و مبتني بر دليل عقلي و رياضي هم نيست و مبنايش حدس و شواهد غير قطعي است بايد منتظر آينده بود و از ظاهر قرآن دست برنداشت. » (38)
بنابراين اگر کسي بخواهد نظريه هاي ثابت نشده علوم طبيعي را با قرآن تطبيق دهد نتيجه اش اين خواهد بود که مطالب باطل و تضادها و تناقض هاي علوم وارد قرآن شود. لکن اگر تفسير علمي صحيح انجام گيرد يعني تفسير قرآن با علوم قطعي و با رعايت شرايط تفسير و مفسر صورت پذيرد اشکالي پيش نخواهد آمد.
به عبارت ساده تر اگر تفسير علمي به معني موافقت ظاهر قرآن با مطالب علمي باشد بلااشکال است، زيرا تحميل و تفسير به رأي در آنها در کار نيست.
بر اساس رويکرد سوم، اگر ظواهر قرآن با علوم تجربي قطعي موافق باشد، مي توان در تفسير قرآن از آن مطلب علمي استفاده کرد. ولي اگر علوم ظني مثل نظريه هاي علمي باشد نمي توان از آنها در تفسير قرآن استفاده کرد چه اين نظريات در معرض تغيير و تبديل هستند و انطباق قرآن با آنها موجب مي شود تا بعد از تغيير آن علوم مردم در حجيت و صدق قرآن شک کنند.
سيد قطب در کتاب تفسير في ظلال القرآن ضمن در تحميل نظريات علمي بر قرآن، استفاده از علوم را براي فهم بهتر قرآن مورد تأييد قرار داده و معتقد است « چون مطالب علمي در معرض تغيير است و مطلق نيست پس نمي توان آنها را به قرآن که حقايق مطلق و نهايي دارد نسبت داد و اضافه يا تحميل کرد. ولي مي توان از مطالب کشف شده در نظريات و حقايق علمي که راجع به وجود و حيات و انسان است، براي فهم قرآن استفاده کرد و مدلولات قرآن را توسعه داد. » (39)
بر اساس رويکرد سوم نتايج زير بدست مي آيد:
1. استفاده از علوم و دستاوردهاي قطعي دانش بشري در فهم قرآن به توسعه معنايي الفاظ قرآن و يافتن مصداق واقعي برخي از آياتي که در آن به حقايق علمي اشاره شده است کمک مؤثري مي کند. به عبارت ديگر اين نوع رويکرد به تفسير علمي، موجب تعميق فهم ما از قرآن و توسعه مدلول آيات قرآن مي گردد.
به عنوان مثال در آيه « وَ مَنْ يُرِدْ أَنْ يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقاً حَرَجاً کَأَنَّمَا يَصَّعَّدُ فِي السَّمَاءِ » (40) به مسأله دشواري تنفس با افزايش ارتفاع اشاره مي کند.
« در اين آيه از سختي و دشواري زندگي گمراهان سخن مي گويد و آنان را به کسي تشبيه مي کند که در حال صعود به لايه هاي بالايي جو است و در اثر صعود دچار تنگي نفس و فشار سخت بر سينه خود مي گردد. مفسران پيشين در وجه تشبيه، در آيه فوق اختلاف نظر دارند. برخي بر اين باور بوده اند که مقصود تشبيه به کسي است که بيهوده مي کوشد تا پرواز کند و مانند پرندگان در آسمان به پرواز درآيد، چون اين کار برايش مقدور نيست ناراحت مي شود و از شدت ناراحتي نفس کشيدن بر او دشوار مي گردد. ولي امروزه با پي بردن به پديده فشار هوا در سطح زمين و تناسب آن با درجه فشار خون از داخل بدن، که موجب تعادل فشار بيروني و دروني است، وجه تشبيه در آيه بهتر روشن شده و تا حدودي از ابهامات تفاسير پيشين کاسته شده است. » (41)
2. تفسير علمي با رويکرد سوم موجب اثبات اعجاز علمي قرآن مي شود. چرا که دانشمندان اسلامي يکي از وجوه اعجاز قرآن را اشارات علمي آن مي دانند. برخي از اشارات علمي از دير زمان و برخي در ساليان اخير با ابزار علم روشن شده و شايد بسياري ديگر را گذشت زمان آشکار سازد.
منظور از اعجاز علمي اشاراتي است گذرا که به برخي از اسرار طبيعت نظر دارد و به گونه تراوشي از لابه لاي تعابير قرآني- احياناً- مشهود مي گردد، که با مرور زمان و پيشرفت دانش و قطعيت يافتن برخي نظريه هاي علمي، پرده از اين اشارتها برداشته مي شود و دانشمندان خصوصاً با پي بردن به اين حقايق، قرآن را از ديدگاه اعجاز مورد ستايش و پذيرش قرار مي دهند.
بنابراين استفاده از دستاوردهاي قطعي علوم در فهم بهتر معاني آيات قرآن به اثبات حقانيت اشارات علمي قرآن کمک خواهد کرد.
اشارات علمي قرآن در حقيقت بيانگر اين نکته است که اين سخنان از منبع سرشار علم و حکمت الهي نشأت گرفته و از سرچشمه علم بي پايان حکايت دارد.
بنابراين هرگاه دانشمندان با سعي و تلاش خود رازي از رازها و اسرار هستي را گشودند و اين رازگشايي به علم قطعي تبديل شد مي توان با استفاده از برخي نظريه هاي قطعي علمي منقول از دانشمندان مورد اعتماد، برخي از آيات قرآني را که حاوي اشارات علمي است تفسير کرد.
سيد ابوالقاسم خويي در کتاب البيان في تفسير القرآن به نکته لطيفي اشاره مي کند:
« قرآن مجيد در آيات متعددي از مسائل مربوط به قوانين آفرينش و عالم طبيعت و کرات آسماني و امثال آنها سخن گفته است. قرآن در دوراني از اين حقايق و اسرار پرده برداشته است که راهي به اين گونه مطالب نبود و کسي نمي توانست به اين حقايق پي ببرد، مگر از راه وحي و اخبار غيبي» (42) سپس ايشان ادامه مي دهند:
« نکته قابل توجه اينکه، آيات علمي قرآن در عين بيان حقيقت هميشه راه حزم و احتياط را در پيش گرفته، مطالبي را که قابل درک و فهم آن دوران بود با وضوح و صراحت بازگو نموده، ولي مطالبي که از فهم و درک مردم آن عصر به دور بوده به اجمال و اشاره قناعت کرده و شرح و بيان درک کامل آن را به مردم قرنهاي بعدي که با اکتشافات و پيشرفتهاي علمي و با سلاحها و ابزار ذره بيني و دور بيني مجهز مي گردند متحول نموده است. » (43) بر اساس اين ديدگاه استفاده از علوم قطعي و دستاوردهاي دانش بشري يکي از ابزارهاي مفسر در فهم مدلول آياتي تلقي مي شود که حاوي اشارات علمي هستند.
3. جلوگيري از پندار تعارض علم و دين يکي ديگر از نتايجي است که در پرتو رويکرد سوم به دست مي آيد.
برخي معتقدند که استفاده از علوم قطعي در تفسير آيات علمي قرآن موجب جلوگيري از پندار باطل تعارض علم و دين مي شود، زيرا با روشن شدن مطالب علمي قرآن، همه افراد با انصاف متوجه مي شوند که اسلام با علوم سازگار است بلکه علم مؤيد دين است.
پينوشتها:
1- ر.ک: ابوالقاسم فنايي، درآمدي بر فلسفه دين و کلام جديد ( تهران: انتشارات اشراق، چاپ اول، 1375 ش ) ص 59.
2- تکوير: 6.
3- ر.ک: محمد بن جرير طبري، جامع البيان في تفسير القرآن، ج12 ( بيروت: دار المعرفه، چاپ اول، 1406 ق ) ص 460 به بعد.
4- انعام: 125.
5- مرتضي مطهري، مجموعه آثار، ج6 ( تهران: صدرا، 1380 ش ) ص 891.
6- سيد محمد حسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج1 ( قم: انتشارات اسماعيليان، 1412 ق ) ص7.
7- انعام: 59.
8- نحل: 89.
9- ر.ک: محمد علي رضايي اصفهاني، « علم محوري در تفسير قرآن کريم »، بينات، شماره 9 ( قم: مؤسسه معارف اسلامي امام رضا (عليه السلام)، بهار 1375 ش ) ص65.
10- ر.ک: ابو حامد محمد غزالي، احياء علوم الدين، ج1 ( قاهره: بي تا ) باب 4، آداب تلاوت قرآن، ص 296.
11- همان، ج2، ص 135.
12- ر.ک: ابوحامد محمد غزالي، جواهر القرآن ( بيروت: المرکز العربي للکتاب، بي تا ) فصل 5، ص 27.
13- ر.ک: ابوحامد محمد غزالي، احياء علوم الدين، ج3، ص 135.
14- يس: 40.
15- ر.ک: محمد حسين ذهبي، التفسير و المفسرون، ج2 ( بيروت: دارالکتب الحديثه، 1976 م ) ص 498.
16- حبيب الله جلاليان، تاريخ تفسير قرآن کريم ( تهران: انتشارات اسوه، 1376 ش ) ص 224.
17- ر.ک: عباسعلي عميد زنجاني، پيشين، ص 262.
18- محمد علي رضايي اصفهاني، پيشين، ص 67.
19- پيشين، ص 68.
20- ر.ک: محمد حسين ذهبي، پيشين، ج2، ص 481.
21- زلزال: 1.
22- ر.ک: بدرالدين زرکشي، البرهان في علوم القرآن، ج2 ( بيروت: دارالمعرفه، 1391 ق ) ص 181.
23- سيد محمد حسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج1 ( تهران: دارالکتب الاسلاميه، 1372 ش ) صص (8-6).
24- پيشين، ج1، ص7.
25- محمد تقي مصباح يزدي، معارف قرآن ( قم: مؤسسه در راه حق، چاپ اول، 1367 ش ) ص 229.
26- ناصر مکارم شيرازي، مجله پيام قرآن ( پيش شماره ) ( قم: انتشارات دارالقرآن الکريم ) ص 48.
27- اعراف: 189.
28- عبدالرزاق نوفل، القرآن و العلم الحديث ( دار الکتب العربي، 1973 م ) ص 156.
29- مومنون: 12.
30- ر.ک: سيد قطب، تفسير في ظلال القرآن، ج1 ( بيروت: دار احياء التراث العربي، بي تا ) ص 260.
31- پيشين، ج1، صص (263-261).
32- پيشين، ج1، ص 260.
33- محمد هادي معرفت، علوم قرآني ( قم: مؤسسه التمهيد- 1378 ش ) ص 417.
34- ر.ک: محمد علي رضايي اصفهاني، پيشين، ص 64.
35- مرسلات: 25.
36- ر.ک: محمد هادي معرفت، پيشين، ص 417.
37- يس: 38.
38- لطف الله صافي گلپايگاني، به سوي آفريدگار ( قم: دفتر انتشارات اسلامي، بي تا ) ص 85.
39- سيد قطب، پيشين، ج1، ص 260 به بعد.
40- انعام: 125.
41- محمد هادي معرفت، پيشين، ص 425.
42- سيد ابوالقاسم خويي، البيان في تفسير القرآن، ( قم: مجمع ذخائر اسلامي، 1360 ش ) ص 117.
43- همان، ص 118.
فتح الهي، ابراهيم؛ (1388)، متدولوژي علوم قرآني، تهران: دانشگاه امام صادق (عليه السلام)، چاپ اول