در دوره هاي بعد از حکومت حضرت داوود و سليمان عليهماالسلام که اين قوم از لحاظ اجتماعي دچار پريشاني و تفرقه، و از لحاظ مذهبي دچار انحطاط، فساد و گرايش به شرکت و الحاد شده بودند، غايت آرزوهايشان بازگشت به دوران شکوه و نجات با رهبري پيشوايي برجسته بوده است. (1)
عاموس نبي از رسيدن اين زمان سخن گفته و از آن به « روز خداوند » ياد مي کند. او اين روز را به دليل گناه ها و فسادهاي قوم يهود، روز انتقام الهي مي داند:
« واي بر شما که مشتاق روز خداوند مي باشيد. روز خداوند براي شما چه خواهد بود. تاريکي و نه روشنايي ... و ظلمت غليظي که در آن هيچ درخشندگي نباشد. » (2)
در ادامه ي همين متن در نکوهش آنان مي آورد:
« من از عيدهاي شما نفرت و کراهت دارم و عطر محفل هاي شما را استشمام نخواهم کرد ». (3)
البته وي در جايي ديگر، آينده اي متفاوت را براي اين قوم پيش بيني مي کند که شامل برپايي دوباره ي هيکل سليمان و تصرف امت ها نيز مي شود:
« خداوند مي گويد. تمام خاندان يعقوب را هلاک نخواهم ساخت ... در آن روز خيمه ي داوود را که افتاده است برپا و شکاف هايش را مرمت خواهم کرد و خرابي هايش را برطرف و آن را مثل ايام سلف برپا خواهم کرد، تا ايشان بقيه اَدوم و همه ي امت ها را که اسم من برايشان نهاده شده است به تصرف درآورند ... و بار ديگر از زميني که به ايشان داده ام، کنده نخواهند شد ». (4)
شبيه اين انذار و وعيدها در ديگر کتاب ها همچون هوشع، ميکاه، ناحوم، ارميا و اشعيا هم ديده مي شود. (5) در يک جمع بندي مي توان گفت، در اين کتاب ها که انذار مربوط به افراد گناه کار بوده است؛ ولي در نهايت، آينده نگري مثبت و آينده اي روشن پيش بيني شده است.
براي نمونه در کتاب اشعياي نبي، درباره منجي موعود و نجات، چنين مي خوانيم:
« و نهالي از تنه ي يسي (6) بيرون آمده، شاخه از ريشه هايش خواهد شکفت و روح خداوند بر او قرار خواهد گرفت ... بلکه مسکينان را به عدالت داوري خواهد کرد و براي مظلومان زمين به راستي حکم خواهد کرد و جهان را به عصاي دهان خويش مي زند و شريران را به نفخه ي لب هاي خود خواهد کُشت و کمربند کمرش، عدالت خواهد بود ». (7)
برخي وقايع تاريخي در نوع نگرش يهوديان به آينده، تأثيري فراوان داشته است. از مهم ترين وقايع، حمله ي نبوکد نصر، پادشاه بابل به اورشليم است. او چند بار به اورشليم حمله کرد و شهر را غارت و معبد را - که از زمان حضرت سليمان عليه السلام مرکز حيات ديني و اجتماعي بني اسرائيل بود - ويران کرد و اکثريت آن قوم را اسير ساخت و به بابل برد و اين جريان تا سال 539 ق.م. زمان فتح بابل به دست کورش ادامه داشت.
در کتاب هاي پس از اسارت همچون حزقيال نبي، زکريا، دانيال و بخش هايي از اشعيا، که به اشعياي دوم و سوم معروف است، خواري و ذلتي که از سوي بابليان بر يهود وارد شده، همگي کيفر الهي و جزاي گناهان به شمار آمده است. در اين دوره، مهم ترين آرزوي يهوديان بازگشت به اورشليم و سرزمين موعود است. در کتاب حزقيال نبي مي خوانيم:
« خداوند يهوه چنين مي فرمايد شما را از ميان امت ها جمع خواهم کرد و شما را از کشورهايي که پراکنده شده ايد، فراهم خواهم کرد و زمين اسرائيل را به شما خواهم داد ». (8)
در کتاب ملاکي نبي به عنوان ختم مصنفين عهد عتيق، (9) « فرجام شناسي » به شکلي روشن تر آمده است. در کتاب او، آمدن فرستاده اي از جانب خدا پيش از « روز عظيم و مهيب » (10) بشارت داده شده که به صورتي مهيب ظهور خواهد کرد؛ سپس مي گويد که خداوند نيز در معبد خود فرود خواهد آمد و داوري و مجازات هاي هولناکي برپا خواهد شد و همه ي کافران و گناه کاران به سزاي عمل شان مي رسند و در اين ميان، قوم يهود در امان خواهند ماند. (11)
هم چنين در کتاب زکرياي نبي بشارت از آمدن نجات دهنده اي عادل و حليم است که سوار بر درازگوشي به اورشليم مي آيد، و صلح را فراگير مي کند و حکومتي از دريا تا دريا و از نهر تا اقصاي زمين را ايجاد خواهد کرد. (12) افزون بر آن در کتاب هاي ديگر همچون اشعيا بارها مطالبي درباره پايان جهان، بشارت به ظهور منجي و نشانه هاي آخرالزماني و نجات همگاني مي آيد. (13)
چنان که اشاره شد، تصورات مربوط به فرجام و زمان برپايي حکومت جديد و مجازات کافران و گناه کاران، در کتب عهد عتيق آمده است؛ اما نگرش نسبت به آينده در دوران پس از اسارت قالبي ديگر دارد و به معناي ذکر شده به عنوان فرجام شناسي و آخرالزماني نزديک تر است. آمدن منجي، نجات قوم يهود و در برخي موارد نجات همگاني بشر بارها در مصنفات پس از دوران اسارت ديده مي شود.
در فاصله ي ميان آخرين بخش کتاب عهد عتيق و ترتيب و تدوين اناجيل و رساله هاي عهد جديد، شماري کتب در ميان يهوديان تصنيف شده که به آن ها « کتاب هاي بين العهدين » يا « نوشته هاي بين العهدين » مي گويند. در ميان اين کتاب ها برخي نوشته ها به عنوان « مکاشفات » (14) و پيش گويي هايي درباره جهان و سرانجام آن ديده مي شوند که در شمار اسفار و صحف رسمي عهد عتيق قرار ندارند و کليساي پروتستان هم آن ها را به رسميت نمي شناسد؛ ولي کليساي کاتوليک و کليساي ارتدکس شرقي چند کتاب از اين گروه را که معروف به « هفتادي » (15) است و ترجمه ي لاتين آن (16) را به رسميت شناخته، در کتاب مقدس گنجانيده اند. در اين مجموعه کتب، موضوع آخرالزمان، نشانه ها، آثار و رخدادهاي آن با بسط بيش تري نسبت به عهد عتيق ديده مي شود؛ اما مضامين، غالباً همان چيزي است که در کتب قبلي ديده مي شد. (17)
طرح مسائل آخرالزماني و مباحث مربوط به منجي در مکاشفات، يکسان نيست. در برخي بخش ها، نيروهاي شيطاني عليه منجي قيام مي کنند و به دست او از بين مي روند؛ اما در دسته اي ديگر پيش از منجي، يکي از انبياي پيشين ظهور مي کند و راه را براي وي هموار مي سازد.در مکاشفات به طور کلي زمان و جهان هستي، هم چنان که پيش تر در نگرش اسلامي هم اشاره شد، به دو بخش تقسيم مي شود:
الف. جهان و زماني که شر و فساد بر همه جا فراگير مي شوند؛
ب. جهان و زماني که سراسر نور، عدل و رحمت الهي بر جهان سکونت دارد.
هم چنين در بخش هايي از مکاشفات، از جنگ هاي عظيم و قريب الوقوع در آينده، خبر داده مي شود که سرنوشت وقايع آخرالزمان در همان جنگ ها روشن خواهد شد. (18)
در تلمود صدها بار درباره « ماشيح » (19) و مأموريت آخرالزماني او اشاره مي شود؛ فرستاده اي از جانب خدا است که مأموريت دارد دوران شکوه و عصر تازه اي براي قوم يهود رقم زند. همه ي دانشمندان يهود در اين که ماشيح يک انسان است، نظر مشترک دارند و در تلمود هيچ اشاره اي به اين امر وجود ندارد که موجودي ماورايي منجي باشد.
درباره زمان ظهور ماشيح، پيش بيني هاي مختلفي شده است؛ اما اکثر دانشمندان يهود، کوشش براي محاسبه و يافتن پايان تاريخ را تقبيح کرده اند؛ چرا بارها اين کار صورت گرفته و در زمان موعود محقق نشده است و اين اتفاق باعث از بين رفتن اميد در دل مردم خواهد شد.
برخي علماي يهود براي آمدن ماشيح، دوره اي مشخص کرده و طول آن را نيز حدس زده اند. بنابر نظر اين افراد، دوران ماشيح فقط يک مرحله ي انتقالي ميان دنياي کنوني و دنياي آينده است. در تمام گفتارها درباره دوران ظهور، ماشيح دو دوران فساد و عدل ديده مي شود. (20)
به عنوان آخرين نکته مي توان آينده گرايي يهودي را داراي پاياني روشن ديد؛ اما از اين نکته نبايد غفلت شود که در بسياري از موارد، فقط از نجات قوم يهود و حتي بخشي از قوم يهود، سخن به ميان آمده است. البته همان گونه که اشاره شد، نجات همگاني نيز در ميان متون عهدين يافت مي شود.
پينوشتها:
1. مجتبايي، فتح الله، دايرة المعارف بزرگ اسلامي، ج 1، صص 136 و 137.
2. کتاب مقدس، کتاب عاموس نبي، ص 1334، (5: 18-20).
3. همان، (5: 21).
4. همان، ص 1338، (9: 8-15).
5. ر.ک: مجتبايي، فتح الله، دايرة المعارف بزرگ اسلامي، ج 1، ص 137.
6. يسي (به معني هديه ي خداوند) شخصي از نسل عوبيد پسر بوعز و روت است. او در بيت لحم زاده شد.
7. کتاب مقدس، کتاب اشعياي نبي، ص 1021، (11: 1-5).
8. کتاب مقدس، کتاب اشعياي نبي، ص 1211، (11: 17).
9. ر.ک: هاکس، جيمز، قاموس کتاب مقدس، صص 830 و 831.
10. کتاب مقدس، کتاب ملاکي نبي، ص 1388، (4: 5).
11. همان، صص 1386 و 1387، (3: 1-6).
12. همان، کتاب زکرياي نبي، ص 1377، (9: 9 و 10).
13. ر.ک: همان، کتاب اشعياي نبي، (41: 17-20؛ 42: 5-7؛ 43: 1؛ 45: 8؛ 46: 8-13؛ 52: 13؛ 53: 12).
14. Apocalypse.
15. Septuagint.
16. Vulgate.
17. مجتبايي، فتح الله، دايرة المعارف بزرگ اسلامي، ج 1، ص 138.
18. مجتبايي، فتح الله، دايرة المعارف بزرگ اسلامي، ج 1، صص 139 و 140.
19. Mashih.
20. کهن، آبراهام، گنجينه اي از تلمود، صص 351-362.
امين خندقي، جواد؛ (1391)، آخرالزمان و آينده گرايي سينمايي، (بررسي و تحليل بيش از پانصد فيلم)، قم: نشر ولاء منتظر (عج)، چاپ اول