مطالعه تطبيقي نظريّه پايان تاريخ فوكوياما و اندیشه مهدویت
چكيده
اين مسأله از بعد سياسي و فلسفه تاريخ، اهميت چشمگيري دارد و نظريهپردازان درصدد ارائه چارچوب و ويژگيهاي سياست (و دولت) مطلوب خود در آينده هستند؛ از جمله: ماركسيسم، درصدد ارائه تصويري از كمون نهايي (جامعه بدون طبقه و دولت)، مسيحيّت، منتظر بازگشت و ظهور مسيح و تحقق ملكوت و سلطنت الهي، ليبراليسم (براساس نظريه پايان تاريخ فوكوياما) در پي غلبة ايدئولوژي ليبرال دموكراسي و برتري دولتهاي ليبرال در پايان تاريخ و... هستند. شيعه نيز منتظر ظهور مهدي موعود و تشكيل دولت جهاني و سيطره او بر كل جهان و گسترش عدالت بر پهنه هستي و پايان بخش تمام بيعدالتيها و ستمها است.
مقدمه
همين ايده در نظريات فلاسفه از عهد باستان تا دوران كنوني نيز تجلّي دارد و در نوشتههاي برخي از انديشمندان غربي، همچون «كانت» نيز رگههايي از آن به چشم ميخورد. آن چيزي كه الان، مخصوصاً در دهةهاي اخير از طرف انديشمندان مطرح شده بيان يك پايان تاريخي است براي بشر كه اين انديشه بر ميگردد به زمانيكه هگل در بيانات خودش، شايد به عنوان متفكري كه براي اولين بار اين بحث را مطرح ميكند.
قائل به اين است كه حركتهاي دورهاي تاريخ بالاخره به يك نظام ايدئولوژيك ختم ميشود، و اين نظام ايدئولوژيك، يك نظامي است كه در آن تمامي آشوبها و تنشهاي بوجود آمده در طول تاريخ به سكون و آرامش ميرسند و در نهايت مدينه مطلوبي كه در آن هم خشونتها، اصطكاكها و انفكاكها بين قدرتهاي مختلف از بين ميرود. برداشتهايي كه از اين ديدگاه هگل شده، الان بر بعضي از متفكرين تأثير گذاشته است، از قبيل ماركس يا كساني كه گرايش راست داشتند مثل قائلين به ليبرال ـ دموكراسي.
با توجه به شكست ماركسيسم نظريه پردازان غربي مثل «فوكوياما» اين سرانجام را سيستم ليبرال دموكراسي ميدانند. انديشه حكومت جهاني اسلام داراي ماهيّت جهانشمول و عالمگيري ميباشد كه برخلاف اديان پيشين مخاطب خود را فراتر از مرزهاي خوني و خاكي، در ميان ابناي بشر و كليه جوامع انساني جستجو ميكند و از آنجا كه مذهب شيعه از مفاهيمي پويا و ارزشهاي ثابت اخلاقي و آموزههاي انعطافپذير و عقلاني برخوردار است ميتواند در اين فرآيندها سهمي بزرگ داشته باشد. اگر چه مسأله مهدويّت مسألهي مشترك ميان تمامي فرق اسلامي است اما در مذهب تشيع اين موضوع از اهميت ويژهاي برخوردار است. در انديشه شيعي، سرانجام حركت همه انبياء و صالحان و در نتيجه هدف بعثت پيامبر اكرم(ص) به شمار ميآيد، آنجا كه خداوند متعال ميفرمايد: «هُوَ اَلّذي اَرْسَلَ رسوله بالهُدي و دينْ الحقّ لِيظهرَهُ علي الدّين كُلّهِ» (سوره الصف، آيه 9). و چنين است كه آينده باوري و اعتقاد به غلبه اسلام بر تمامي مكاتب و بناي تمدن الهي و جهان شمول، در اصل اعتقاد به نبوت شمرده ميشود و اين هم در سايه همان باورداشتي است از وعده الهي پديد ميآيد. «خداوند به ايمان آورندگان و شايستگان شما وعده داده است، كه آن را در زمين به خلافت رساند، هم چنان كه پيشينيان را خلافت بخشيد و بواسطه رضایت خود بر آنها اقتدار بخشيد، و خوف آنان را به امنيت تبدل كند تا خدا را بپرستند و شرك نورزند». (سوره نور، آيه 55) به اين ترتيب آينده بشريت، در خلافت و حاكميت مؤمنان و صالحان، اقتدار دين، امنيت، با انگيزهاي تحقق رمز آفرينش انسان كه عبادت مخلصانه خداوند است رقم ميخورد.
در پژوهش حاضر در صدد پاسخگويي و توضيح اين سؤال اصلي هستيم:
سؤال اصلي:
فرضيّه تحقيق:
1ـ نظريه پايان تاريخ فوكوياما و ليبرال دموكراسي ايده و آرمان واقعي انسانها را برآورده نكرده است.
2ـ جهان همچنان اسير ظلمها، بيعدالتيها، تبعيضها و حقكشيها ميباشد.
3ـ بشريت منتظر ظهور موعود و تشكيل حكومت عدل و مدينه فاضله ميباشد.
آينده دولت از ديدگاه فوكوياما (نظرية پايان تاريخ)
جوهره انديشه فوكوياما (Francis fokuyama) را اين باور اصلي تشكيل ميدهد كه جهان در پيفروپاشي اتحاد جماهير شوروي، وضعيتي نويني را تجربه ميكند كه در آن ارزشهاي ليبرال دموكراسي حاصل برترين منافع انسان معاصر ميباشند. اين برتري كه مطابق نگرش اديان توحيدي ـ تا پيش از اين متعلق به ذات اقدس الهي بود، در انديشه فوكوياما به «انسان غربي» اعطاء ميگردد و لذا در كتاب «پايان تاريخ و آخرين انسان» تصريح مينمايد كه: آخر الزمان فرا رسيده و ارزشهاي ليبرال دموكراسي نشان دادهاند كه به بهترين وجهي نيازهاي انسان معاصر را برآورده ميسازند (اصغر افتخاري ناامني محدود، ص 207)
از ديدگاه وي با پايان يافتن جنگ سرد و فروپاشي اردوگاه كمونيسم، عصر رقابت و حاكميت ايدئولوژيها به سر آمده است و جامعه بشري در آينده رو به «دموكراسي ليبرال» ميرود. دموكراسي ليبرال، آخرين شكل حكومت و پايان تاريخ خواهد بود و انسان امروزه هيچ راهي جزء پذيرفتن این ایدئولوژی ندارد، دولت¬ها و ملّت¬ها با پذیرفتن نظام «دموكراسي ـ ليبرال» شكل يكسان و شبيه به هم پيدا خواهند كرد. تكامل ايدئولوژي «دموكراسي ليبرال» موجب برتري تاريخي آن و پيروزي قدرت نظامي و اقتصادي آن است. «دموكراسي ليبرال» ايدئولوژي تكامل يافتهاي است كه جبر تاريخي، آن را الگوي مطلوب همه انسانها ساخته است.
آنچه كه ما شاهد آن هستيم، نه فقط پايان جنگ سرد؛ بلكه پايان تاريخ است! نقطه پايان تاریخ، تحوّل ايدئولوژي بشريت و جهاني شدن دموكراسي غربي، به عنوان شكل نهايي حكومت است.
ميل دستيابي به جامعه مصرفي در دراز مدّت، منجر به ليبراليسم اقتصادي و سياسي گرديده و تصوّر ميشود سيستم غربي به طور پايان ناپذيري قابل گسترش است.
طبق پيشبيني وي، سدههاي ملالت باري چشم به راه آدمي است، پايان تاريخ دورة بسيار اندوه باري خواهد بود. پيكار براي اكتشاف، آمادگي براي به خطر افكندن زندگي در راه يك آرمان كاملاً انتزاعي و مجرد، نبرد ايدئولوژيك جهاني كه مستلزم بيباكي و شهامت و قدرت تخيّل است. همه اين ارزشها جاي خود را به حسابگري اقتصادي، جستجوي بيپايان راهحلهاي تكنيكي و ارضاي توقعات مصرفي پيچيده خواهند سپرد. (فرانسیس فوكوياما، فرجام تاريخ و واپسين انسان، ش 18).
آراء و انديشههاي فوكوياما طي مباحث ذيل پيگيري خواهد شد:
الف) فلسفه تاريخ
وي همانند هگل و ماركس معتقد است: تحوّل جوامع انساني بيپايان نيست؛ بلكه اين تحوّل بالاخره پايان ميپذيرد. پايان تاريخ زماني است كه انسان به شكلي از جامعه انساني دست يابد كه در آن عميقترين و اساسيترين نيازهاي بشري برآورده شود. براي هگل «دولت ليبرال» و براي ماركس «جامعه كمونيستي» پايان تاريخ بود. فوكوياما به دنبال هگل و مانند وي «دموكراسي ليبرال» را شكل نهايي جوامع بشري پايان تاريخ تلقي ميكند؛ اما بر اين نكته انگشت ميگذارد كه: اين سخن به آن معنا نيست كه سير طبيعي زاد و ولد و مرگ و مير متوقف خواهد شد، يا ديگر وقايع مهمي اتفاق نخواهد افتاد، بلكه منظور اين است كه احتمالاً ديگر تحوّل مهمي در نهادهاي اساسي و اصول جاري پديدار نخواهد شد. «موسي غنينژاد، پايان تاريخ و آخرين انسان، اطلاعات سياسي ـ اقتصادي، شماره 63 و 64)
وي ميگويد: من تاريخ را به معناي هگلي ـ ماركسياش، يعني به معناي رشد تكاملي نهادهاي سياسي و اقتصادي بشري به كار گرفتهام. در پرتو اين گونه فهم، دو عنصر اساسي براي حركت تاريخ وجود دارد.
1ـ فن آوري و تداوم اكتشافات علمي كه راه را براي نوسازي اقتصادي هموار ميسازد.
2ـ مبارزه براي مشروعيت يافتن و به رسميت شناخته شدن از سوي نيروهاي موجود در جامعه كه در پايان به ايجاد روال سياسي براي به رسميت شناختن حقوق اساسي بشر ميانجامد. برخلاف نظريه ماركس، من فرض گرفتهام كه اين روند تحول تاريخي، در دموكراسي و اقتصاد بازار به اوج خود رسيده است. (فرانسیس فوكوياما، ده سال پس از طرح فرضيه، پگاه حوزه، ش 4، ص 8)
فوكوياما براي اثبات تز خود در مورد پايان تاريخ وسير جوامع بشري به سوي دموكراسي ليبرال، دو دسته دليل ميآورد كه اولين دسته، جنبه اقتصادي دارد. انسان براي برآورده كردن نيازها و اميال خود، از عقل بهره ميگيرد. پيشرفت روز افزون علوم فيزيكي نشان دهندة موقعيت بشر و لذا سير جهتدار تاريخ انساني [به سوي پيشرفت] است. از نظر وي، پيشرفتهاي اقتصادي بيسابقه در كشورهاي اروپا و آمريكاي شمالي، در سايه استقرار بازار آزاد رقابتي و ليبراليسم اقتصادي ميسر شده است.
فوكوياما خود اذعان دارد كه توضيح ميسر تاريخ از طريق ميل انسان به برآوردن نيازها و اميال خود در چهارچوب يك جريان دائمي پيشرفت علمي و فنّي، نوعي تفسير صرفاً اقتصادي است.
«واضح است مكانيسمي كه ما تحليل كرديم، اساساً يك تفسير اقتصادي تاريخ است... اين مكانيسم نوعي تفسير ماركسيستي تاريخ است كه به نتيجة كاملاً غير ماركسيستي ميانجامد». (موسي غنينژاد، پيشين، ص 23)
اين ميل به توليد و مصرف بيشتر و بهتر است كه انسان را وادار به فعاليت شديد وقبول تغيير و تحولهاي هر روز جديدتر ميكند، اما برخلاف تصور ماركس جامعهاي كه به انسانها امكان ميدهد تا بيشترين مقدار محصولات به عادلانهترين روش ممكن توليد كنند، جامعه كمونيستي نيست، بلكه جامعه كاپيتاليستي است.
پس او همانند هگل و ماركس معتقد است: تحوّل جامع انساني بيپايان نيست؛ بلكه اين تحوّل بالاخره پايان ميپذيرد. پايان تاريخ زماني است كه انسان به شكلي از جامعه انساني دست يابد كه در آن عميقترين و اساسيترين نيازهاي بشري برآورده شود.
فرضيّه پايان تاريخ
فوكوياما پس از بيان اين مقدمات، نظريه خود را چنين طرح ميكند: علوم طبيعي جديد، نقطة آغاز خوبي است، زيرا تنها فعاليت اجتماعي مهمي است كه حتي اگر تأثير نهايي آن بر خوشبختي بشر نامعلوم باشد باز همگان به اتفاق، آن را فرآيندي هم تجمعي ـ تراكمي و هم جهت ميدانند. تسخير پيش روندة طبيعت ـ كه بواسطة تكوين روش علمي در قرن شانزدهم و هفدهم ميلادي امكانپذير شده ـ هماهنگ با قواعد قطعي معيني كه واضع آنها طبيعت و قوانين آن بوده، به پيش رفته است. علوم طبيعي جديد، بر تمام جوامعي كه آن را تجربه كردهاند، به دو دليل تأثيري يكسان كننده داشته است: نخست، تكنولوژي براي آن دسته كشورهاي داراي آن، برتري نظامي قاطع فراهم ساخته است.
دوم: علوم طبيعي جديد، افق يكساني را در زمينه امكانات توليد اقتصادي گشوده است. تكنولوژي، انباشت نامحدود ثروت و براساس ارضاي مجموعة دائماً فزايندهاي از اميال بشري را ممكن ميسازد.
گفتني است: ليبرال دموكراسي به جاي ميل به شناخته شدن به عنوان موجودي برتر از ديگران، ميل به شناخته شدن به عنوان موجودي برابر با ديگران را قرار ميدهد. پس جهاني متشكل از دموكراسيهاي ليبرال، انگيزة كمتري براي جنگ خواهند داشت (و تضادها از بين خواهد رفت)، چرا كه در چنين جهاني، تمام ملّتها متقابلاً مشروعيت يكديگر را مورد شناسايي قرار ميدهند. (فرانسیس فوكوياما، فرجام تاريخ و واپسين انسان، ترجمه عليرضا طيب، مجله سياست خارجي، ش 2 و 3، صص 371 ـ 377)
در نتيجه وي دموكراسي ليبرال را به عنوان پايان تاريخ به شرح ذيل توصيف ميكند:
1ـ نقطة پايان تكامل ايدئولوژيك بشر؛
2ـ آخرين شكل حكومت بشري؛
3ـ فارغ از تضادهاي دروني و بنيادي؛
4ـ متكي بر دو اصل آزادي و برابري؛ (همان، ص 389)
سرنوشت دولت
فوكوياما اين را در بياني اغراق آميز به صورت يك ديدگاه متداول در آورده است كه: ليبرال دموكراسي «شكل نهايي حكومت بشري» است.
وي ده سال پس از ارائه فرضيه خود ميافزايد: «تمام آنچه من فرض گرفتهام، وجود منطقي تكاملي است كه تاريخ انساني از آن پيروي ميكند و براساس آن، كشورهاي پيشرفتهتر، به اقتصاد بازار محور و نظام سياسي ليبرال ـ دموكراسي روي ميآورند. بنابراين وجود حادثه يا دولتهاي اندك ـ مانند صربستان و ايران كه خارج از اين روند قرار دارند ـ استثناء است و به اصل فرضيه زيان نميرساند. (پگاه حوزه، ش 4)
وي ميافزايد: امروز بشر فاقد جايگزينهاي تاريخي ديگر است. رتبهبنديهاي مصنوعي مبني بر ساختارهاي سياسي ـ چون دولتهاي مطلقه، توتاليتر و دموكراسيها بر پاية بازار آزاد ـ وجود ندارد و همه براي رسيدن به نوعي از نظام دموكراسي برپاية بازار آزاد تلاش ميكنند.
البته او جهاني شدن ليبرال دموكراسي را با آمريكايي شدن يكي ميگيرد و گويا ميخواهد بقبولاند كه با مرگ خدا(!) و سقوط كمونيسم، مطلقي جز ايالات متحده در دهكدة جهاني وجود ندارد.
با توجه به اين ديدگاه افراطي، ميتوان نتايج زير را از فرضيه پايان تاريخ فوكوياما بدست آورد:
عقلانيّت ليبرال، همان كمال معنوي روح بشري است. اين عقلانيت جهانگير شده است. وظيفة خطير سياستمداران به تناسب «شأن تاريخي» آنان، پاسداري از اين حكومت جهاني و رشد نهادهاي مدني براساس عقلانيت ليبرال است.
سياستمداران غربي بويژه رهبران آمريكا ـ كه در پيروزي عليه ماركسيسم نقش عمدهاي ايفاء كردهاند ـ بايد رهبري دنيا در دوره آخر الزمان را به عهده داشته باشند. تهديد بشريت در دورة آخرالزمان، فساد يا پوسيدگي است. علت عمده اين عارضه، نبودن چالش بشري است. بنابراين رهبران دنيا براي اينكه بشريت به بركه راكدي تبديل نشود، بايد برنامههاي جدّي (شايد جنگ و درگيري) طرّاحي و اجراء نمايند!
نقد و ارزيابي ديدگاه فوكوياما
2ـ اشتباه بزرگي است كه اگر مانند فوكوياما، باور داشته باشيم كه شكست كمونيسم، دليل پيروزي ارزشهاي ليبرال غربي است. توانمندي نظام سرمايهداري ليبرال، ناشي از ناتوانيهاي سوسياليسم ماركسيستي بوده است.
3ـ تفسيرهاي يكسان انگار در بسط نگرش ليبراليسم نوين، از اين نكته غافلند كه علّت سقوط ماركسيسم آن بود كه طرفداران آن كوشيدند تا يك هويت عام اسطورهاي (انسانيت عام و كلّي عاري از ارزشها وميراثهاي اخلاقي و فرهنگي) را در جهان محقق سازند. آن غفلت امروز نصيب ليبراليسم نوين شده است كه ميكوشد فرديت فلسفي را مدلي از انسانيت عام و جهانشمول معرفي كند!
4ـ برخلاف نظر فوكوياما، چيزي كه او سرمايهداري دموكراتيك مينامد، دور نماي جهاني شدن ندارد. تصوّر اينكه جهان تنها رژيمهاي ليبرال دموكراتيك را در بر خواهد گرفت حتمي نيست؛ بلكه يك اتوپيا است. بيان وضعيتي است كه توسط برخي از قدرتمندترين كشورهاي امروزي، جهاني شده است.
5ـ نظام بينالملل رژيمهاي متفاوتي را در بر خواهد گرفت؛ تا حدودي به اين خاطر كه فرهنگهاي متفاوت را پرورش ميدهد. جوامع مدرن امروزي همگي به يكديگر شباهت ندارند.
6ـ جهان مدرن آينده، گام گذاشتن بر جادهاي نيست كه نهايتاً منجر به يك تمدن جهاني شود، بلكه برعكس كشورهايي كه در فرآيند مدرنيته قرار ميگيرند. حفظ و تداوم تفاوتهاي فرهنگي براي آنان اهميت سياسي بيشتري پيدا ميكند.
7ـ خود فوكوياما در مورد آينده دموكراسيهاي ليبرال در دراز مدت ترديد ميكند! افول زندگي اجتماعي، اين انديشه را القاء ميكند كه ما در آينده ممكن است به «آخرين انسانها» تبديل شويم، انسانهايي كه تنها به آسايش خود ميانديشند و از هرگونه گرايشي به سوي هدفهاي متعالي محروماند. خطر ديگر هم وجود دارد؛ ممكن است تبديل به «اولين انسان» بشويم؛ يعني انسانهاي كه درگير جنگي خونين و بيحاصل؛ اما با سلاحهاي پيشرفته هستند.
8ـ معضل واقعي فوكوياما اين است كه انگارهاي تبليغاتي از «جهان زيباي تازه» را به عنوان نگرش معرفتي عرضه ميكند. حتي وي به قطعيت و جزميّت ماركسيسم تاريخي ملتزم است؛ اما نتايج آن را عوض ميكند! در حاليكه امروزه اين گونه افكار جزمي و قطعي رو به فراموشي است.
به نظر ما، اين ديدگاه داراي نقاط ضعف و كاستيهاي فراواني است كه به پارهاي از آنها اشاره گرديد. البته اگر اين ديدگاه را تا حدودي بپذيريم و وجود و كاستها و ناكارآمديهاي آن را در رفع مشكلات جهان ثابت كنيم، ميتوانيم آن را آخرين حلقه از نظريات و انديشه بشري ـ قبل از ظهور مهدي (عج) ـ بدانيم؛ زيرا براساس روايات، دولت امام مهدي(عج) زماني تشكيل خواهد شد كه همه دولتها و انديشهها، ضعف و ناكارآمدي خود را براي ادارة جهان نشان داده باشند.
حكومت جهاني حضرت مهدي(ع)
پايان تاريخ و سرانجام جهان فصل مشترك تمام اديان و مكاتب سياسي بشري بوده است كه بسياري وعدهي جهاني آباد همراه با صلح و عدالت فراگير را دادهاند. برقراري صلح ابدي، داشتن دنيايي خالي از جنگ و خونريزي، تجلّي مهر و عاطفه و صميمت جمعي در سرتاسر گيتي، گسترش دوستي، برابري و برادري بين همه نژادها و همزيستي مسالمتآميز و از بين بردن تبعيض، يكي از آرمانهاي بشري در اديان آسماني نسبت به آينده جهان بوده است. و انديشه حكومت جهاني اسلام داراي ماهيت جهانشمول و عالمگيري ميباشد كه برخلاف اديان پيشين مخاطب خود را فراتر از مرزهاي خوني و خاكي، در ميان ابناي بشري و كليه جوامع انساني جستجو ميكند، و از آنجا كه مذهب شيعه از مفاهيمي پويا و ارزشهاي ثابت اخلاقي و آموزههاي انعطافپذير و عقلاني برخوردار است ميتواند در اين فرآيندها سهمي بزرگ داشته باشد.
آينده جهان در انديشه شيعه
آنچه از همه آنها استفاده ميشود اين است كه دولت جهاني انديشه زنده در وجدان و رؤياهاي انسان و امر طبيعي در نظر او است، و اين ضرورت برپايي دولت جهاني، هم ضرورت عام انساني است و هم ضرورت، در جهان اسلام و بويژه شيعه ميباشد، اما ضرورت انساني همانا تجسم و تجلي بخشيدن به وحدت نوع بشر و برتري اين نوع بر ساير انواع، و هم سازي با فطرت بشري است (عبدالكريم آل نجف، دولت اسلامي، دولت جهان، مجله حكومت اسلامي، ش 7، صص 184 ـ 183)
خداوند متعال ميفرمايد: «يا أيّها الناس إنّا خلقناكم مِنْ ذكرٍ و أُنثي و جَعَلْناكُمْ شُعُوباً و قَبايلٌ لِتَعارَفُوا اِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنداللهِ اتقاكُم» (سوره حجرات، آيه 13)
اين آيه شريفه تأكيد دارد بر اينكه علقهها و وابستگيهاي محلي براي تأكيد بر وابستگي انساني خلق شدهاند، يعني برخلاف آنچه كه در زندگي انسانها پديد آمده است كه همان غرق شدن در درياي وابستگيهاي محلّي و دايرههاي محدودي است، تا آنجا كه وابستگياش به نوع بشر را به دست فراموشي سپرده و حتي كار را به جايي رسانده كه اعتقاد به انقسام نوع بشر به درجات عالي و داني را در جامعه انساني پديد آورده است.
به اين ترتيب برپايي دولت جهاني، با مفهوم اسلامي و اخلاقي آن، ضرورتي انساني است و تحكيم و تقويت اصالت حس انساني و جهاني و محو وابستگي محلي و در نتيجه همسازي با قانون فطرت است. همچنين از ابعاد ضرورت انساني، نجات جامعه انساني از خطر ملّيگرايي است.
اما از ابعاد ضرورت اسلامي بويژه شيعي آن پاسخگويي به نيازهاي جامعه انساني معاصر به جهانشمولي و اداي اين امر همچون وظيفهاي در قبال انسانيت و در قبال خود اسلام است، چون از اين راه است كه تحقق بخشيدن به نقشي تازه، فراگير و گسترده براي اسلام ممكن ميگردد. و نيز از ابعاد ضرورت اسلامي نجات دادن جامعه اسلامي از وضع نامطلوب تجزيه جهان اسلام تحت تأثيرگرايي غربي است. (عبدالكريم آل نجف، پيشين)
اسلام از آغاز، اين آينده درخشان را براي دنيا پيشبيني كرده و صريحاً در آيات و روايات وعده قطعي داده است و بشر را به انتظار چنين روز و عصر و زماني كه هم در زير پرچم اسلام در آيند و هم اهل يك دين و ملّت و حكومت شوند، گذارده و به ظهور آن رهبر عالي قدر و منجي عالم بشريت از بيعدالتيهاي حاكم كه جهان آينده را اداره ميكند و عالم را پر از عدل و داد ميكند، بشارت داده و او را به همگان معرفي نموده است.
خداوند متعال ميفرمايند: «هُوَ الَّذي أَرْسَلَ رَسُولُهُ بِالهُدي وَ دينِ الحَقّ لِيُظْهِرَهُ عَلَي الدّين كُلّه». (سوره توبه، آيه 33)
دلالت اين آيه بر وعده غلبه دين اسلام بر تمام اديان واضح است و يا در آيات ديگري ميفرمايند: «وَعَدَ الله الَّذي آمَنوا مِنّكُمْ وَ عَمِلُوا الصالِحاتِ ليَستَخْلِفَنِّهُمْ في الْأرضِ...». (سوره نور، آيه 55)
«وَ نُريدُ اَن نَمُنَّ عَلَي الَّذينَ اسْتُضْعِفُوا في الأَرضِ و نَجْعَلَهُم أئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُم الْوارثينَ». (سوره قصص، آيه 5)
در اين آيات ضمن تأكيد آشكار و روشن بر حاكميت اسلام و مرتفع شدن بيم و ترس ايمان آورندگان و گسترش امنيت، بر حسب تفاسير و احاديث ظهور حضرت ولي عصر ـ ارواح العالمين لَهُ الفداءِ ـ زمامداري جهاني آن حضرت را بشارت ميدهد.
دورنمايي تمدن آينده جهان در پناه حكومت حضرت مهدي(عج) از چنان دقتهايي برخوردار است كه تاريخ بشر در عمر ديرينه خود شاهد آن نبوده است، و اين تمدن صالح و پايدار آينده جهان زماني آشكار ميشود كه بشريت از تجربهها و آزمونهاي ناموفق تمامي راهها و روشهاي مختلف و ادعاهاي واهي مكاتب گوناگون به ستوه آيد، وهمگان باور كنند كه اين مكاتب و راه و روشها نميتوانند سعادت مطلوب را براي بشر به ارمغان بياورند.(جلال برنجيان، آينده جهان، ص 8)
هنگامي كه حكومت جهاني حضرت مهدي(عج) با توجه به صلاحيتهاي حضرتش و امكانات فراوان آن بزرگوار به اجازه پروردگار آشكار شد. همگان با خواست قبلي بر آن گردن نهند كه به فرموده قرآن: «لا اِكراهَ في الدّين» (سوره بقره، آيه 256) در جامعه و حكومت مهدوي معنا پيدا ميكند.
حكومت مهدي(عج) وعدهاي است مقرّر كه بر احاديث و اخبار استوار است و شيعيان آن را امري محتوم و متحقق در آينده ميدانند. اين اعتقاد به آيندهاي سعادتمند، بر ذهن متفكران و فيلسوفان شيعه بياثر نبوده است. مطرح شدن انديشه «مدينه فاضله» و صفتهاي والاي رهبري در دستگاه فلسفي فارابي و ابنسينا و خواجه نصيرالدين طوسي را نبايد تصادفي تلقي كرد. هر سه حكيم شيعه بودند و انديشه برترين جامعه را اگر چه با استنتاج عقلي پروردند، جوهر و زيربناي چنين انديشهاي در اعتقادات مذهبي آنها نهفته بوده است. بنابراين، شيعيان بر اين باورند كه تاريخ بشري به رغم فراز و نشيبها، فرجامي خجسته دارد و با ظهور مهدي(عج) كار جهان به سامان ميآيد و آدمي به رستگاري دست مييابد.
در حديث معروف نبوي، تأسيس چنين حكومتي تخلف ناپذير اعلام شده و پيامبر اكرم(ص) در اين زمينه ميفرمايند: «لَوْ لَمْ يَبقِ مِنَ الدّنيا اِلّا يَومٌ واحِدٌ لَطَوَّلَ اللهُ ذالِكَ اليومَ حَتَّي يَخْرُجَ رَجُلٌ مِنْ وُلْدي فَيَملَأهُا عَدْلاً و قسطاً کما مُلِئَتْ جَوْراً و ظُلْماً». (لطف الله صافي، امامت و مهدويت، ص 111)
«اگر از عمر دنيا جزء يك روز باقي نمانده باشد، خداوند آن روز را طول ميدهد، تا آن كه مردي از خاندان من ظهور كند و دنيا را همانگونه كه از ظلم و ستم پر شده است، لبريز از عدل و داد نمايد».
مدينه فاضلهاي كه قائم(عج) بر پا ميكند ـ طبق روايات در آخر الزمان ـ است يعني پس از آنكه همه مدعيان صلاح و اصلاح از ميان گروههاي مختلف بشري و صاحبان رأي و طرح و سياست، ميدان عمل پيدا كرده باشند و ضعف خود را در استقرار چنین نظام واحد جهاني، عملاً ديده باشند.
فلذا «مدينه فاضله موعود» اسلام ـ كه در قرآن و روايات وعده تحقق آن داده شده ـ غير از اين مدينههاي فاضلهاي است كه ديگران مطرح كردهاند، زيرا ويژگيهاي مدينه فاضله اسلامي ـ كه در عصر حكومت حضرت مهدي(عج) تحقق پيدا خواهد كرد ـ به گونهاي است كه آن را از ساير مدينههاي فاضله پيشنهادي ديگران، متمايز ميسازد، ما در اينجا به اجمال به برخي از ويژگيهاي حكومت آن حضرت اشاره خواهيم كرد.
ويژگيهاي حكومت جهاني حضرت مهدي(عج)
طبق روايات و احاديث وارده خرد و دانش بشر در اين عصر گسترش فوقالعاده خواهد يافت و در عرصه علوم نيز پيشرفت عظيمي رخ خواهد داد. از امام باقر(ع) نقل شده است:
«هنگامي كه قائم ما قيام كند، دستش را بر سر بندگان گذارد و عقلهاي آنها را گرد ميآورد و رشد آنها را كامل ميگرداند، پس خداوند بر وسعت بينايي و شنوايي آنها ميافزايد، تا آنكه در ميان قائم و آنها سدّي نميماند، هرگاه قائم بخواهد با آنها سخن گويد، هر كجا باشند ميشنوند و از هر جا كه به او نگاه كنند، او را در اقامتگاه خود ميبينند». (محمد باقر مجلسي، بحارالانوار، ج 52، ص 362)
آن قدر سطح دانش عمومي بالا ميرود كه بانوان در منزل به كتاب خدا و سنت پيامبر حكم ميكنند. اما باقر(ع) فرمودند: «در زمان آن حضرت، حكمت و دانش بر ايشان ارزاني ميشود تا جايي كه زنان «در خانه خود به كتاب خدا و سنّت پيامبر حكم كنند». (نعماني، الغيبة، ص 239)
ب) رشد و توسعه اقتصادي و گسترش رفاه و آسايش
نظام حاكم بر اقتصاد جهان امروز كه يك نظام استعماري است در كنار خود يك نظام جنگي ظالمانه را پرورش ميدهد كه قسمت مهمي از نيروهاي فكري و انساني را كه ميبايست به طور مداوم و پويا در جستجوي منابع جديد براي بهسازي زندگي انسانها به تلاش برخيزند، ميبلعد و نابود ميكند. اما به هنگامي كه اين نظام و نظام جنبي آن دگرگون شود، نيروها براي استخراج منابع بيشمار زمين بكار ميرود، و علم و دانش پيشرو در اختيار اين برنامه قرار ميگيرد و بسرعت منابع تازهاي كشف ميگردد. و شكوفايي خاصي به اقتصاد بشريت ميبخشد. (ناصر مكارم شيرازي، حكومت جهاني مهدي(عج) ص 298)
امام صادق(ع) فرمودند: «وقتي كه قائم قيام كند، حكومت را بر اساس عدالت قرار ميدهد و ظلم و جور در دوران او برچيده ميشود و جادهها در پرتو وجودش، امن و امان ميگردد، و زمين بركاتش را خارج ميسازد و هر حقّي به صاحبش ميرسد، و در ميان مردم، همانند داود(ع) و محمد(ص) حكم و داوري ميكند، در اين هنگام زمين گنجهايش را آشكار ميسازد و بركات خود را ظاهر ميكند و كسي موردي را براي انفاق و صدقه و كمك مالي نمييابد، زيرا همه مؤمنان بينياز و غني خواهند شد...» (محمد باقر مجلسي، پيشين، 338)
شكوفايي اقتصادي در دوران حكومت امام مهدي(عج) به گونهاي است كه در گذشته تاريخ بيسابقه بوده است. گويي تمام قواي زمين و آسماني دست بر دست هم دادهاند تا تمامي ذخاير هستي را آشكار كنند و قدرت لايزال الهي را در گستردگي نعمت و بخشش بر همگان بنمايانند، تا بشر به زبان فطرت در بارگاه قدس او اعتراف كند كه ملك هستي از آن اوست و هر چه فرمان دهد وقوعش قطعي است. كه خداي متعال در قرآن كريم ميفرمايد: «آيا نديديد آنچه را كه در زمين كشتيد آيا شما آن (دانه) را رويانيديد يا اينكه ما آن را رويانيديم؟». (سوره واقعه، آيات 64 ـ 63)
مدينه فاضله اسلامي، در حقيقت آرمانشهر آسايشي و رفاه همگاني است. رفاه و تنعّم به گونهاي خواهد بود كه ديگر نيازمندي در سطح جامعه يافت نميشود چون توزيع عادلانه منابع و ثروت جايي براي فقر و طبقه ضعيف باقي نميگذارد، در آن جامعه، به جهت اجراي عدالت، نه آسمان از ريزش بركات خود بر مردم دريغ ميورزد و نه زمين امساك ميكند. بلكه هر چه دارد در اختيار بشر قرار ميدهد. از اين رو در شهر عدالت كه حقوق انسانها محور توجه و برنامهريزي است، بالطبع بذر اين توجه، محصولي چون رفاه و برخورداري همگاني از موهبتهاي الهي را در پي خواهد داشت.
اين موضوع در روايات اهل بيت(ع) به خوبي تبيين شده است.
«حكومت او شرق و غرب جهان را فرا ميگيرد و گنجهاي زمين براي او ظاهر ميشود و در سرتاسر جهان جاي ويراني باقي نخواهد ماند؛ مگر اينكه آن را آباد خواهد ساخت». (لطف الله صافي، پيشين، ص 482)
ج) بسط و گسترش عدالت اجتماعي
در خصوصيات قيام و حكومت امام زمان(عج) هيچ ويژگي به اندازه «عدالت و قسط» روشني و نما ندارد، آن قدر كه در روايات بر ويژگي عدالت گستري آن مولا تأكيد شده كه بر ساير مسائل چنين ابرامي نرفته است و اين نشان از برجستگي اين مهم در سازمان مدينه فاضله اسلامي در دوران ظهور دارد. دهها و صدها روايت در كتابهاي مختلف روايي، بويژه در كتاب منتخب الاثر و كمالالدين شيخ صدوق، در مورد عدالت گستري آن حضرت وارد شده است. امام صادق(ع) در مورد عدالت فراگير حضرتش فرمودند: «به خدا سوگند عدالت او در خانههايشان وارد ميشود همچنان كه گرما و سرما وارد ميگردد». (حسين مسعودي، مهدويت و مدينة فاضله، ص 180)
و نيز رسول خدا(ص) در حديثي فرمود: «مژده ميدهم شما را به مهدي كه او در امت من، به هنگام اختلاف و سختيها برانگيخته ميشود. پس زمين را پر از قسط و عدل ميسازد، همان طوري كه از جور و ستم پر شده بود. ساكنان آسمان و زمين از او راضي ميشوند و...» (معجم الاحاديث امام المهدي، ج 1، ص 92)
د) بسط و گسترش امنيت فردي و اجتماعي
از نشانههاي ديگر آرمانشهر اسلامي، استقرار امنيت، ريشه كن شدن ستمگري، احقاق حقوق همگان و همچنين رواج دينداري و مسلماني است، كما اينكه در متون اسلامي پيشبيني شده است، اميرالمؤمنان(ع) فرمودند: «هرگاه قائم ما قيام كند، كينه توزي از دلهاي مردم رخت بر ميبندد و چهارپايان رام ميگردند، تا آنجا كه زني از عراق تا شام ميسر را ميپيمايد در حاليكه هيچ درندهاي او را نميآزارد و او نيز از هيچ درندهاي نميترسد». (حسين بن علي ابن شعبه حراني، تحف العقول، ص 104)
حكومت جهاني امام مهدي(عج) مبتني بر اخلاق است در حاليكه، جهاني كنوني ما از بحران معنويت در رنج است و همينطور امنيت چه در سطوح فردي چه در سطوح عمومي و ملّي و جهاني به خطر افتاده است و از طرفي آنچه به عنوان اهرم قدرت است براي كشورهاي قدرتمند به رسميت شناخته شده است. سيستم «حقّ وتو» به پنج كشور آمريكا، روسيه، فرانسه، چين و انگلستان اين حق را داده است تا هر تصميمي را كه مغاير با منافع خود ميبينند «وتو» كنند. در حاليكه در حكومت جهاني امام مهدي(عج) امنيت براي همه انسانها يكسان وجود دارد.
بنابراين ظهور منجي موعود، شكلگيري حكومت عدل جهاني و آرمان نجات انسان از چنگال ستم مستكبران از بلندترين انديشههاي مشترك انسانها در طول تاريخ بوده است، و به رغم تفاوت نگرشي به منجي عالم در اديان مختلف، در اصل ظهور و تحقق حكومت عدل جهاني بين اديان مختلف، اتفاق وجود دارد.
به اعتقاد شيعه ظهور حضرت مهدي(عج) و شكلگيري حكومت عدل، از يك اعتقاد صرف فراتر رفته و هويت شيعي را در طول تاريخ شكل داده است. در نگاه شيعه حكومت جهاني آن حضرت تحقق بخش مدينه فاضله بوده است كه در آن همه ارزشهاي انساني ظهور و بروز يافته باشد و مردم در كنار يكديگر در صفا و صميمت و فارغ از ستم و تجاوز در صلح و آرامش زندگي كنند.
بر طبق اخبار وارده خرد و دانش، رشد و توسعه اقتصادي و گسترش رفاه آسايش، عدالت اجتماعي و امنيت فردي و اجتماعي در عصر ظهور (حكومت جهاني حضرت مهدي(عج)) به مرحله تكامل و نهايي خود خواهد رسيد و جامعه آرماني شيعي به معناي واقعي تحقق خواهد يافت. و با انقلاب مهدي(عج) تمام ستمگران و طاغوتيان و استعمارگران و غارتگران بينالمللي و كارتلها و تراستهاي اقتصادي و فساد گستران و متجاوزان به حقوق مردم از بين خواهد رفت و قسط و عدالت نبوي و علوي در سراسر جهان برقرار ميگردد و ثروت به طور مساوي بين همه انسانها توزيع ميشود.
نتيجهگيري
فساد دروني نظام غربي و رژيمهاي وابسته فاسد، مشروعيت نظام ليبرال دموكراسي را از بين برد. از جمله دروغ سياسي حقوق بشر كه صرفاً در چارچوب مسائل سياسي تعريف ميشود و حقيقت ندارد. كشورهاي مستقل اروپاي شرقي، بوسني، كوزو، افغانستان عراق، سرزمينهاي اشغالي فلسطين و... همه اينها به صورت مستعمرههاي مدرن دموكراسي ليبرال اتحاديه اروپا و آمريكا در آمدند، به طوري كه بدون اجازه اشغالگران جديد، كمترين استقلالي ندارند، برخلاف نظر فوكوياما، چيزي كه او سرمايهداري دموكراتيك مينامد، دورنماي جهاني شدن ندارد، تصور اينكه جهان تنها رژيمهاي ليبرال دموكراتيك را در بر خواهد گرفت، حتمي نيست، بلكه يك اتوپيا است. بيان وضعيتي است كه توسط برخي از قدرتمندترين كشورهاي امروزي جهاني شده است.
اما ترديدي نيست كه در انديشه مهدويّت و نگاه شيعه به جهان، پايان تاريخ، آن چنان كه فوكوياما ميگويد با ليبرال دموكراسي نيست بلكه تاريخ با ظهور بقيةالله حضرت حجت، مرحله پاياني و آخرالزماني و قيامت صغري و كبراي خود را به پايان خواهد رساند.
بنابر فرض پژوهش حاضر، دولت مهدوي(عج)، دولتي اخلاقي مبتني بر ساختار امامت است؛ يعني امام مهدي(عج) با تشكيل حكومت جهاني براساس نظام امامت، اداره و مديريت جهان را در دست خواهد گرفت وبشر را به سمت كمال مطلوب و تكميل مكارم اخلاقي هدايت و راهبري خواهد كرد. مشكلات و نارساييهايي گسترده جوامع بخصوص در زمينه اخلاق و معنويت، تنها در سايه وجود دولت اخلاقي امام مهدي(عج) از بين ميرود و به جاي آنها معنويت، عدالت و عقلانيت حاكم ميشود و جامعه به تكامل، تعالي، تعادل و پيشرفت ميرسد.
دولت اخلاقي امام مهدي(عج) هم خود جامع تمام فضايل و نيكيها و محاسن اخلاقي است و هم در مقام عمل و اجراء، همه آنها را در جامعه محقق ميسازد. مهمترين دستاوردهاي دولت مهدوي(عج) در عرصه سياست استقرار دولت حقّ و نابودي دولتهاي باطل، گسترش عدالت و ايجاد قسط، تثبيت صلح و امنيت جهاني، و رفع اختلافها و ستيزشها است.
در زمينه فرهنگ و دين نيز رشد و تعالي اخلاقي و معنوي مردم و نورانيّت جهان، ترويج فضايل اخلاقي و ريشهكن شدن رذايل، حاكميت آيين اسلام و توحيد و يكتاپرستي، جلب رضايت عمومي، توسعه و پيشرفت علم و دانش و شكوفايي انديشه و خرد و ايجاد آرامش روحي و رواني و... بدست خواهد آمد.
از نظر اقتصادي و عمراني نيز بشر شاهد وفور نعمت و بركت، حيات مجدّد و متكامل در روي زمين، رونق كشاورزي و كثرت محصولات، رفاه و آسايش بشري، عمران و آبادي زمين و... خواهد بود.
بشر پس از قرنها و سالها چشم انتظاري و اميد به اصلاح امور و تحقق بشارت الهي، به سعادت و كمال مطلوب نائل خواهد آمد و در پرتو دولت مهدوي، در تمامي جنبههاي زندگي به رفاه، آسايش، آرامش، صلح و تعالي و تكامل دست خواهد يافت.
فهرست منابع
1. قرآن کریم.
2. ابن شعبه حرانی، حسین بن علی، تحف العقول، تهران: نشر پژوهش فروزان روز، 1376.
3. ابونصر فارابی، محمد، سیاست مدنیه، ترجمه جعفر سبحانی، تهران: انجمن فلسفه ایران، 1358.
4. احمدی، بابک، مارکس و سیاست مدرن، چاپ اول، تهران: نشر مرکز، 1379.
5. اصیل، حجت¬الله، آرمانشهر در اندیشه ایرانی، چاپ اول، تهران: نشر نی، 1381.
6. الویری، محسن، دین و جهانی شدن، چالش ها و فرصت ها، چاپ اول، تهران: نشرنی، 1381.
7. برنجیان، جلال، آینده جهان، چاپ سوم، تهران: انتشارات طور، 1381.
8. حکیمی، محمد، عصر زندگی و چگونگی آینده انسان و اسلام، چاپ پنجم، قم: بوستان کتاب، 1381.
9. صافی گلپایگانی، لطف الله، امامت و مهدویت، چاپ سوم، قم: موسسه انتشارات حضرت معصومه(ع)، 1381.
10. طباطبایی، محمدحسین، شیعه در اسلام، چاپ دهم، قم: دفتر انتشارت اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1374.
11. کارگر، رحیم، مهدویت و آینده، سیاست از دیدگاه شیعه، قم، 1383.
12. کلینی، محمدبن یعقوب، اصول کافی، ج 1، چاپ دوم، تهران: گلگشت، 1377.
13. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت: دارالاحیاء التراث العربی، 1402 ق.
14. مسعودی، حسین، مهدویت و مدینه فاضله، برترین¬های فرهنگ مهدویت در مطبوعات، چاپ اول، قم: موسسه فرهنگی انتظار نور، 1382.
15. مکارم شیرازی، ناصر، حکومت جهانی مهدی(عج)، چاپ هفتم، قم: انتشارات مدرسه امام علی بن ابیطالب(ع)، 1375.
مقالات
1. بهروزلک، غلامرضا، مهدویت و جهانی شدن، فصلنامه کتاب نقد شماره 25 – 24، پاییز و زمستان 1381.
2. فوکویاما، فرانسیس، فرجام تاریخ و واپسین انسان، ترجمه علیرضا طیب، تهران: مجله سیاست خارجی، ش 8.
3. فوکویاما، فرانسیس، ارزش¬های فرهنگی و جهانی شدن، ترجمه رضا استاد رحیمی، روزنامه همشهری، 18 مهر ماه 1380.
4. __________ ، ده سال پس از طرح فرضیته (پایان تاریخ)، قم: مجله پگاه حوزه، شماره 4.
5. غنی¬نژاد، موسی، پایان تاریخ و آخرین انسان، تهران: نشریه اطلاعات سیاسی و اقتصادی، شماره 63.
6. کارگر، رحیم، جهانی شدن و حکومت جهانی حضرت مهدی (عج)، فصلنامه انتظار، شماره 6.
تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله