فتنه « نو متحجران » در جریان است!

در دائرة‌المعارف روشنگری در خصوص «تحجر» آمده است: انسان نمی‌داند در مقابل متحجران چه برخوردی داشته باشد. اگر رفتار ملایم در پیش بگیرید لگدمالتان می‌کنند، و چنانچه تحت پیگرد قرارشان بدهید قیام به راه می‌اندازند!
سه‌شنبه، 28 بهمن 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
فتنه « نو متحجران » در جریان است!
فتنه « نو متحجران » در جریان است!

 






 

ضربان قوی «تفریط» زیر پوست جامعه

در دائرة‌المعارف روشنگری در خصوص «تحجر» آمده است: انسان نمی‌داند در مقابل متحجران چه برخوردی داشته باشد. اگر رفتار ملایم در پیش بگیرید لگدمالتان می‌کنند، و چنانچه تحت پیگرد قرارشان بدهید قیام به راه می‌اندازند! بهترین ابزار برای خاموش کردن این‌ها «جلب‌توجه عامه به مسائل دیگر» است. در موردشان نباید از زور استفاده کرد، فقط با «تردید» و «استهزاء» می‌توان بی‌اعتبارشان کرد.
گویی ماجرا، ماجرای گروه‌هایی است که اگر به آن‌ها تریبون و روزنامه و مجوزِ حزب و تشکل داده شود، درباره‌ی تخلفات مطبوعاتی‌شان آسان‌گیری شود، در مورد حضورهای خیابانی بدون اخذ مجوز قانونی سختگیری نشود، امکان حضور و ابراز نظرشان در صداوسیما فراهم شود و در یک‌کلام، با آن‌ها «ملایم رفتار شود»، آن‌وقت است که تازه نهایت تلاششان را نه‌فقط برای لگدمال کردن کسانی که این امکانات را در اختیارشان قرار داده‌اند، بلکه برای بر هم زدن نظم و آسایش عمومی به کار خواهند بست! و البته اگر هم فرجه‌ای داده نشود، بساط سوءاستفاده‌شان فوراً جمع گردد، مثلاً برای بار هشتم و نهم روزنامه‌شان تعطیل شود(!)، نظرات تفرقه‌افکنشان در رادیو و تلویزیون ملی ضریب خبری و تحلیلی نگیرد، و خلاصه خبری از «برخورد ملایم» در کار نباشد، مبتکرانه «آتش» می‌شوند و به زیر خاکستری که از فتنه‌های پیشینشان برجای‌مانده می‌خزند و منتظر می‌مانند تا در «هشتادوهشت‌»های خودساخته‌ی بعدی «قیام راه بیندازند»!
ویرایش جدید «جزم و جمود» را جریان‌هایی به زیور طبع آراسته‌اند که اگر دستگاه‌های قضایی و نظارتی کشور به‌واقع ندانند باید در مقابل رفتارهای جزمگرایانه و متحجرانه‌ی آن‌ها چه کنند دیگر جای هیچ تعجبی نیست. راستی کسی نمی‌داند چطور می‌شود با این نومتحجران مواجه شد تا نه همه‌چیز را با مجوز و چراغ سبز خودمان لگدمال کنند، و نه قصه‌ی «آتش زیر خاکستر» خود را که همان داستان هراسناک «ناامنی عمومی» است در گوش فرزندان این آب‌وخاک زمزمه کنند.
نومتحجرین با تمام امکانات و توانشان «همه‌ی راه‌ها» را با دقت بالا می‌بندند! و این کار را پیش می‌برند تا آنجا که مسئولان و مردم مجبور می‌شوند یا حواس خود را به چیزی جز آن‌ها و نفرت‌پراکنی‌هایشان مشغول کنند، یا راه‌حل بهتر آنکه آنان را به «سوژه‌ی طنز» مبدل کنند! نمی‌توان تأثیر طنز را نادیده گرفت. «متحجرین جدید» در برابر طنز و طنازی آسیب‌پذیری زائدالوصفی نشان داده‌اند. برخی حرکت‌های خودجوش و نوپا در میان «جریان‌های مؤمن» که کارویژه‌ی خود را مواجهه‌ی طنزآمیز با رفتارهای نومتحجرین قرار داده‌اند ازقضا با اقبال خوب و امیدوارکننده‌ای مواجه است. جامعه دارد نهایت تلاشش را به کار میزند تا هزینه‌ی رفتارهای آن‌ها کم باشد. رفتارهای نومتحجرینی که هرکدام در یک گوشه‌ی کشتی انقلاب نشسته‌اند و با پرچمِ «در حال استفاده از آزادی بیان هستیم، لطفاً مزاحم نشوید!» مشغول سوراخ کردن جای خود در کشتی هستند!
فتنه « نو متحجران » در جریان است!

* منتقدینِ همیشه بدطینت!

نومتحجرانِ تازه به دوران رسیده از منتقدین رفتارهایشان «توقعات ویژه» دارند. توقع پرسش نداشتن. توقع توجیه بودن. و حتی توقع همراهی و همکاری. و البته این توقعات ویژه هرگز درباره‌ی گروه‌های موافق و همراه و همدل با تحجر جدید وجود نداشته و ندارند. اگر مثلاً در یک همایش درون‌گروهی سؤالاتی ولو گزنده پرسیده شود، اگر کسانی از همراهان فکری در مواردی ابراز کنند که توجیه نیستند، اگر حتی به نظر برسد که برخی همراهان تحجر نو در همراهی کردنشان قدری سست شده‌اند، هیچ‌کدام از این موارد هرگز «غیرمنتظره» ارزیابی نمی‌شود و حق پرسش از کسی سلب نمی‌شود بلکه با نقدها و پرسش‌ها و اعتراض‌ها و حتی بددلی‌های درون‌گروهی برخوردهای کاملاً اقناعی و جذبی صورت می‌گیرد. درواقع در صورت اثبات برادری همه‌چیز حل است. قصه‌ی «مجلس، اول برادری‌اش را اثبات کند» هنوز از خاطرها نرفته!
اما نومتحجران هرگز این فرجه را به جریان‌های منتقدشان نمی‌دهند. و علت اینجاست که آن‌ها جزمگرایانه تصور می‌کنند که جریان‌های منتقد «به تمام حقایقی که باید دسترسی داشته باشند دسترسی دارند» و باز حاضر نیستند صورت‌بندی آن‌ها از مسائل را بپذیرند!
آن‌ها درنهایت جزم و جمود بر این باورند که حقایقی که در دسترس منتقدینشان قرار دارد اولاً حقایقی تمام و کامل و «اتمام‌حجت کننده» اند، ثانیاً آن‌چنان روشنی‌بخش و خدشه‌ناپذیرند که حقانیت آن‌ها به سهولت می‌تواند برای منتقد روشن شود. و این درحالی‌که گاهی جریان‌های نومتحجر منتقدین را حتی از «داشتن دسترسی حداقلی به حقایق» نیز محروم کرده‌اند! اما حتی این «محروم بودن منتقد از حقایق» نیز به ملاطفت و آسان‌گیری آن‌ها در مقابل منتقد و معترض و رقبای سیاسی نمی‌انجامد.
به‌این‌ترتیب، همواره منتقدی که «هنوز» قانع نشده است، بدطینت و بددل و خبیث فهمیده می‌شود. نومتحجران از فرط جزم‌گرایی نمی‌توانند درباره‌ی رقبای فکری و منتقدینشان «احتمال ِخیرخواهی» قائل شوند لذا هیچ تریبونی را از اشاره به آن‌ها، خبث طینتشان و خلقیات منفی و آسیب‌زایشان خالی نمی‌گذارند. تبیین خباثت‌های رقبای فکری و سیاسی از وظایف همیشگی نومتحجران است.

* «اصولِ مشترک» هذیان وار!

حقیقتِ تلخی است، اما کدام حقیقت تلخ نیست؟ ما و نومتحجرین حتی در «اصول» هم اشتراک قابل‌اعتنایی نداریم! اینکه برخی دلسوزان و خیرخواهان در موارد متعدد تلاش کرده‌اند و می‌کنند تا درگیری‌های فکری و نظری موجود را به «اختلاف‌سلیقه» تقلیل دهند، نهایتِ مثبت اندیشی آن‌ها را می‌رساند و بس!
اما «آیا ممکن نیست نومتحجران افرادی باشند که از اصول مشترک برداشت‌های نادرستی دارند؟ آیا نمی‌شود با بحث و مذاکره آن‌ها را متوجه برداشت‌های نادرستشان کرد؟» پاسخ این دست پرسش‌ها که عموماً بر دل‌نگرانی‌ها و دغدغه‌های انسانی و مشفقانه تکیه دارند شوربختانه «منفی» است. نومتحجرین اصول را اشتباه نفهمیده‌اند، آن‌ها یا دیگر اساساً به اصول باوری ندارند، یا دست‌کم در اصول دست به «اجتهاد ساختاری» زده‌اند!
امروزه در باب اباحه و حتی لزوم «اجتهاد ساختاری»، «اجتهاد در اجتهاد»، «اجتهاد در اصول» و «اجتهاد در برابر نص» اقوال بسیار روشنی وجود دارد که باب هرگونه انکار را در باب وجود این اندیشه و این شیوه می‌بندند. نگارنده به دلیل ابا از تریبون سازی برای نومتحجرین از نام و نشان‌ها صرف‌نظر می‌کند اما جستجویی مختصر روی این ترکیبات کلیدی همواره می‌تواند آخرین فقره‌ها از اندیشه‌های مرتبط را به دست دهد. داستان این است که آن‌ها دقیقاً می‌دانند مشغول چه‌کاری بوده‌اند و مشغول چه‌کاری هستند. لزوم اجتهاد آن‌هم در سخنانی که حضرت امام رضوان‌الله تعالی علیه مثلاً در میان جمعی از دهقانان بر زبان مبارکشان جاری نموده‌اند و متوقف دانستن «فهمِ منظور امام ره از سخنانشان» بر به‌کارگیری فنون اجتهاد، اصلِ «بیان شدن آن سخنان در جمع عامه‌ی مردم» را بی مبنا و بی‌وجه می‌کند! یا مثلاً رهبر فرزانه انقلاب (حفظه الله) بارها و بارها تأکید کرده‌اند که آنچه در نظر دارند را در جمع عامه مردم خواهند گفت.
روشن است که اگر قرار باشد عده‌ای خود را «مجتهدین کلام امام و رهبری» بخوانند و غیرمستقیم اعلام کنند که هیچ حرف امام و رهبری فهم نخواهد شد الا اینکه مجتهدین و متخصصین کلام ایشان با در نظر گرفتن همه‌ی منظومه‌ی فکری این بزرگان آن حرف را برای مردم تفسیر کنند، دیگر ضرورتی نخواهد داشت که این بزرگان در جمع مردم سخن بگویند! مثلاً کافی است متن بیاناتشان را در اختیار مجتهدین مربوطه قرار دهند تا آن‌ها با قدرت اجتهادی‌شان و با درنظرگرفتن تاریخ اندیشه‌ها و بیانات آن‌ها، تفسیری صحیح از «آنچه منظور واقعی بوده» را در اختیار عامه قرار دهند. تازه این شرط هم لحاظ شده است که تفسیرهای همین مجتهدین، خود نیاز به تفسیر پیدا نکند!
واقعیت این است که این بازی هیچ نیست جز بروز بیرونی همان اشتیاق سیری‌ناپذیری که نومتحجران در «چندفهمی کردن اصول» داشته‌اند، به‌ویژه آنجا که نصوص روشنی در برابر فهم‌های جزمی آن‌ها وجود دارد. تلاش برای برساختن «اصولِ شخصی شده» در حالی صورت می‌گیرد که تکیه‌گاه‌های فکری نومتحجرین و تئوری پردازان اباحه گری حتی وقتی در مباحثشان به «دلیلِ پرستش» می‌رسند، شروط فویرباخی را پیش می‌کشند و «پرستش خالق» را به «پرستش اصول حاکم بر رفتارهای خالق» تقلیل می‌دهند. معلوم نیست اصولی که قرار است صبح و شب در آن‌ها اجتهاد شود و ترکیبشان دستخوش دگرگونی و شخصی‌سازی باشد چطور می‌توانند پرستیدنی باشند! البته متحجران و خصوصاً نومتحجران هیچ نگرانی از باب رواج دگم های مخرب و متهافتی که به‌طور موازی وارد ذهن و ضمیر جامعه می‌کنند ندارند. آن‌ها از اساتید خود آموخته‌اند که «تا شقایق هست، ترجمه باید کرد!» و هرچه به ذهن انسان اباحه گرای غربی آمده باشد باید به فارسی ناب و سره برگردد و «دانش ترجمه» به‌عنوان تنها دانشی که انگار وجودِ نوعِ بومیِ آن ممتنع و محال نبوده مورد بهره‌برداری تام و تمام قرار بگیرد!
اگر از مفروضاتی موهوم سخن می‌گفتیم واقعاً جای امیدواری بود، اما نیازِ همه‌چیز به اجتهاد، از نص صریح کتاب گرفته و آیات محکم قرآن کریم، تا اصول خدشه‌ناپذیر انقلاب اسلامی، تا سخنان روشن و بی اغلاق و پیچیدگی حضرت امام (ره) و رهبر فرزانه‌ی انقلاب، اعلامِ نیاز این‌ها به اجتهاد چیزی نیست که امروز برای اولین بار مطرح شود. سال‌هاست در این موارد سخن به میان آمده و همگان شنیده‌اند. در میانه‌ی تقلاها در قرائت پذیر کردن همه‌ی اصول، اگر «توهم»، باور به چیزی باشد که «به سود آن دلیل و شاهدی وجود ندارد» و هذیان، باور به چیزی که «علیه آن شاهد و دلیل وجود دارد»، باور حقیقی به «وجود اصولِ مشترک میان ما و نومتحجران» بیش از توهم به یک «هذیان» شبیه شده است!
فتنه « نو متحجران » در جریان است!

* تراژدی متحجرانِ محصور!

تحجر همخانه‌ی جهل است و همسایه‌ی افراط‌وتفریط. اگر از «قصر خانگی!» خبر می‌رسد که فلان متحجر گفته است «هرروز بابت کاری که کرده‌ام سجده شکر بجا می‌آورم!»، و اگر این شخص احیاناً همان کسی است که روزی به مشاورش گفته بود «تا جمهوری اسلامی هست من به زندان نخواهم رفت!» باید متوجه شد کسانی که در «چاه» می‌افتند لزوماً در «راه» نبوده‌اند، بلکه ای‌بسا از «چاله» ای درآمده باشند!
تلقی‌های متحجرانه‌ی قومی-قبیله ای از مناسبات سیاسی نظام جمهوری اسلامی آن‌هم به‌نحوی‌که برای افرادی چنان «مصونیت آهنین» به بار بیاورد که بتوانند حتی پیش خود تصور کنند که «هرگز به زندان نخواهند رفت»، می‌تواند یکی از مصادیق بارز «جزم و جمود» حاد باشد. این فرد حتی یک‌بار در زندگی خود موفق نشده است خود را جای ملت شایسته‌ای بگذارد که دست‌کم به احترام خون‌هایی که تقدیم کرده، نمی‌تواند نظامی برپا کرده باشد که برای گروهی مصونیت آهنین برقرار کند! این انسان متحجر حتی یک‌مرتبه موفق نشده است از پنجره‌ی ملت ستمدیده و غیور ایران به دنیا نگاه کند. اگر فقط یک‌بار موفق به این کار شده بود، متوجه می‌شد که در دنیایی که مردم ایران می‌بینند، چنین چیزی ممکن نیست. اگر عدم توانایی در دیدن دنیا از دریچه‌ی چشم ملت «جزم و جمود و تحجر» نیست، پس جزم و جمود چیست؟! همین «افراط» است که نزد متحجرانی که در دوقطبی افراط-تفریط گیر افتاده‌اند، در یک جهش به چنان «تفریطی» کشیده می‌شود که فرد مزبور رسماً اعلامیه بنویسد و بگوید «از مردم بابت همه‌ی حمایت‌هایم از جمهوری اسلامی عذر می‌خواهم!» و یا همین خبر اخیر منتشر بشود که حدیث «سجده‌های شکر روزانه‌ی شیخ بابت توفیق در فتنه‌گری!» را به بوق‌های امپراتوری دروغ در پراگ و لندن و واشنگتن برساند!
خوب است یادآوری شود که این شخصیت‌ها بعضاً در حدی باسابقه و سرشناس و «از اهالی انقلاب» بوده‌اند که مثلاً در زمان اقامت حضرت امام (ره) در پاریس، همین‌ها از ارکان اصلی هماهنگی‌های امور انقلاب در تهران بوده‌اند و دستورات حضرت امام را «مستقیماً» از پاریس دریافت می‌داشته‌اند! حتی برایشان از پاریس پیام می‌رسیده که در فلان مورد «هر طور صلاح میدانید عمل کنید»! به‌راستی وقتی چنین کسانی با این درجه از نزدیکی به امام و مردم و انقلاب می‌توانند به چنین ورطه‌های مهلکی از افراط‌وتفریط‌های دگماتیک کشیده شوند، دیگر قصه‌ی «تحجر» را نمی‌توان نادیده گرفت. تحجری که حاکمیتش بر روان و اندیشه‌ی این دست افراد سبب شده در هر مقطعی، «فهم اقتضائات آن مقطع» برای آن‌ها به فهمی جزمی، شخصی، افراطی و حتی بی‌وجه و متکا و دلیل مبدل شود. و برخی افراد، بی‌آنکه نشانه‌ای قابل‌رؤیت باشد، سال‌ها در حلقه‌ی بسته‌ی افراط‌وتفریط به سر برده‌اند!
شایسته است دیگرانی که احیاناً امروز به‌سختی نگران حال این خادمان دیروز و خائنان امروز هستند متوجه باشند که جزم‌اندیشی چگونه می‌تواند انسان را به مسیرهایی بکشاند که بسی بیش از قرارگاه، چاله و چاه دارند!
متحجرین فرصت تمرکز بر افراط‌وتفریط‌های خود را پیدا نمی‌کنند و همواره گرفتار مهلکه‌ی جزم و جمودند. مثلاً برخی امیدوار بودند دور ماندن سران فتنه از اجتماع، خصوصاً از تحریکات «دوروبری‌ها»ی بداندیش، ممکن است این افراد را قدری بر تحجر مصیبت باری که گرفتار آن شده‌اند ملتفت و متوجه کند و بتوانند قدرت دیدن دنیا از دریچه‌های دیگر را پیدا کنند. البته امیدی منطقی هم به نظر می‌رسید. «دوری» می‌توانست در دور شدن از دگم ها تأثیر داشته باشد، اما نداشت. آن‌طور که خبر می‌رسد گویا «سمبه ی تحجر پرزور بوده» و وضع فکری آن‌ها روزبه‌روز بدتر شده!

* نامداراگریِ شایسته و بایسته!

از «جزم‌گرایی» که سخن به میان آید نمی‌توان «نامداراگری» را از یاد برد. وقتی تیتر درشت یک روزنامه با آرزوی مرگ برای پادشاه حکومت فتنه‌گری که به تعبیر آیت‌الله سید احمد خاتمی در نماز جمعه‌ی تهران «همه‌ی مشکل» است، ناگهان به معضلی بزرگ تبدیل می‌شود و کار آن روزنامه دوباره و چندباره بالا می‌گیرد، باید مفروض گرفت که تئوریسین‌هایی نیز روز و شب مشغول موجه سازی «نامداراگری» هستند.
نگارنده شخصاً بارها با این استدلال مواجه شده است که «منتقدین شایسته‌ی مدارا نیستند». راستی باید به «تئوریسین‌های نومتحجرِ نامداراگری» بابت بهره‌برداری به‌موقع شان از مفهوم «شایستگیِ مدارا» تبریک گفت. و معنای استدلال آنان را با خود مرور کرد که اگر مداراگری نصیب همگان نمی‌شود، آن‌ها که بی‌نصیب می‌مانند نباید خدای‌ناکرده گمان کنند تبعیضی در کار بوده. آن‌ها هم اگر تلاش کنند و نهایتاً متوجه «میزان لیاقت‌هایشان» بشوند، بی‌شک از «گله‌مندی‌های یار» گله‌مند نخواهند بود و همه باهم کامیاب می‌شویم!
منبع مقاله : فرهنگ نیوز



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط