در نظر نخستين پيروان عيسي عليه السلام و مسيحيان اوليه، حضرت عيسي عليه السلام انساني بود برگزيده ي خدا، مسيحاي موعود که گناه همه ي گناه کاران را بر خود گرفت، آزار ديد، مصلوب شد و روز سوم از گور برخاست و به آسمان صعود کرد و به زودي باز خواهد گشت. او بايد جهان را از ظلم و فساد پاک کند و بندگان را از شر شيطان نجات دهد و راه رستگاري را بگشايد. (2)
ناگفته نماند که واقعيت تاريخي درباره تصليب حضرت مسيح عليه السلام امير ديگري است. به نص قرآن (3) فرد ديگري که شبيه ايشان بوده مصلوب شده و ايشان به آسمان عروج کرده است و براي ياري منجي موعود در آخرالزمان رجعت خواهد کرد. در تفسير آيه هم توضيح اين مطالب آمده است. (4)
پس از آن که مسيحيت به سرزمين هاي غربي راه يافت و در محيط فکري و فرهنگي يوناني رشد کرد، سخنان حضرت عيسي عليه السلام به زبان يوناني ترجمه شد و تعاليم او با تعابير، تصورات و مقولات فکري فلسفي يوناني آميخته شد. (5)
در بخش هاي مختلف عهد جديد درباره آخرالزمان و هنگام رسيدن آن، چند قول و روايت (6) وجود دارد:
1. حضرت عيسي عليه السلام وقوع پايان جهان را بسيار نزديک دانست و مردم را به توبه دعوت مي کرد، تا در آن زمان مورد رحمت الهي قرار گيرند. (7) هم چنين آمدن الياس را محقق مي خواند که ظهور او نشانه اي براي روز داوري بزرگ است. (8) به اين ترتيب، پايان بسيار نزديک دانسته مي شد و هر لحظه انتظار مي رفت.
2. بعد از تصليب حضرت مسيح عليه السلام ظهور دوباره ي ايشان و پايان جهان به زماني دورتر موکول شد. گاهي نيز رجعت ايشان در زماني پس از ظهور مسيحيان دروغين، وقوع جنگ ها، قحطي ها و حوادث ديگر عنوان مي شد. (9) در مواردي ديگر به آينده اي نامعلوم موکول شد که جز خداوند آن را نمي داند. (10) اين تأخير، نشانه ي رحمت خداوند و مهلتي براي توبه از گناهان و پاک شدن تفسير گرديد. (11)
3. رجعت و ظهور عيسي مسيح عليه السلام و آغاز روز داوري بزرگ، واقعه اي ناگهاني است که هيچ علامتي از وقوع آن خبر نمي دهد. (12)
4. در مواردي ديگر به نشانه هايي که رجعت حضرت عيسي عليه السلام و وقوع آخرالزمان را خبر مي دهد، به صورت تفصيلي اشاره مي شود. در جايي حضرت مسيح عليه السلام در جواب حواريون، نشانه ها را توصيف مي کند و نشانه هايي مانند جنگ هاي مهيب، زلزله، اغتشاش ها، قحطي ها، ظلم حاکمان، حمله ي اعضاي خانواده به يکديگر، تاريک شدن خورشيد و ماه، فروريختن ستارگان و ... را شروع واقعه عنوان مي کند. (13) شرح وقايع آخرالزمان بيش از همه در مکاشفات يوحنا آمده و نشانه هاي هولناکي براي آن بيان شده است. (14)
5. نجات در برخي بخش هاي ديگر، امري باطني معرفي مي شود که انسان ها با سلوک نجات مي يابند و به ملکوت الهي مي رسند (15) و هم چنين مسيح عليه السلام را يک شخص معين نمي داند؛ بلکه مسيح، يک اصل است، اصل الهي و فوق طبيعي، فراتر از تاريخ و زمان که پيش از آفرينش و بعد از پايان جهان بوده است. مسيح عليه السلام علت فاعلي و علت غايي هستي است و آفرينش عالم به سبب او است. (16)
در اين ميان، سه نگرش عمده قابل توجه است:
1. گروهي از آباء اوليه ي کليسا و پيروان شان بر اساس نشانه هايي که در مکاشفات آمده است، رجعت مسيح عليه السلام و وقوع پايان را بسيار نزديک مي ديدند. اين گروه با گذشت زمان و بي نتيجه ماندن انتظاره، وقوع پايان را به آينده اي نامعلوم موکول کردند؛ از اين رو در هر واقعه اي سعي مي کنند آن را به نشانه هاي آخرالزماني واقعه تفسير کنند.
2. دسته ي ديگر، خود را در هزاره ي آخر ( ششم ) مي پنداشتند که پايان آن آغاز هزاره ي مسيح عليه السلام و شهدا ( هزاره ي هفتم ) خواهد بود. اعتقاد به « هزاره ي مسيح » (18) گاهي در ميان برخي افراد ظهور پيدا کرد، ولي در نهايت به عنوان يک عقيده، رايج و شايع نگرديد.
3. اکثر مسيحيان کليساي اوليه، يعني جامعه ي مؤمنان مسيحيت که از آن به پيکر عيسي تعبير مي شود را حضور مسيح عليه السلام و روح القدس و مقدمه ي تحقق ملکوت الهي مي دانستند. اين گرايش، اساس فکر مسيحيت در کليساي کاتوليک روم و کليساي ارتدکس شرقي را شامل مي شود. طبق اين تفسير کليسا ( جامعه ي مؤمنان ) مظهر ملکوت الهي است و تأسيس کليسا، آغاز و تحقق حکومت الهي به شمار مي آيد و خارج از کليسا قلمرو شيطان و وسوسه هاي او محسوب مي شود. در نهايت، زماني که کليسا تمام جهان را فرا گيرد و همه به کيش مسيحيت درآيند، قلمرو شيطان محو خواهد شد.
پس از رنسانس علمي در سده ي نوزدهم ميلادي به سبب پيشرفت هاي علمي و صنعتي شيوه هاي تفکر تعقلي و راسيوناليستي (19) بسياري از اصول اعتقادي مسيحيت را زير سؤال برد و متفکران مسيحي در پژوهش کتاب مقدس و توجيه تناقض هاي علمي آن کوشيدند؛ از جمله ي تناقضات عهد جديد، تناقضات آخرالزمان بود که به کانون ارائه ي نظرها تبديل شد.
نقادان و متکلمان به اصطلاح ليبرال همچون « شلاير ماخر » (20) معتقد بودند که تعاليم حضرت عيسي عليه السلام پيام صلح و دوستي دارد و فقط بر جنبه ي اخلاقي و روحاني متمرکز است و ايشان خود، مطلبي درباره آخرالزمان و فرجام بيان نکرده و مطالبي که درباره آخرالزمان به حضرت عيسي عليه السلام نسبت داده شده، ساخته ي نويسندگان انجيل ها است. (21)
برخي ديگر در همين باره گفته اند که حضرت مسيح عليه السلام با فرجام شناسي يهودي آشنا بود و به همين علت با آنان طوري سخن مي گفت که متوجه شوند؛ ولي مقاصد خود را در ميان شاگردان خاصش خالي از اسطوره سازي و تصورات کشف آميز بيان مي کرده است. (22) البته در مقابل اين گونه نگرش ها، افرادي نيز نظرها و جواب هاي مختلفي ارائه داده اند؛ اما در نهايت تا به امروز بحث در اين باره ادامه دارد و هنوز سؤالاتي در اين زمينه مطرح است.
با نگاهي به آينده گرايي مسيحي مي توان نگرشي همانند اسلام و يهود را يافت که در آن آينده اي روشن در پس جهاني تاريک به تصوير کشيده شده است؛ اما نکته ي بسيار مهم، اين است که در اين نگرش، منجي موعود، حضرت مسيح عليه السلام ياد شده است. نکته ي ديگر تناقض هاي جدي در متون است که پيش تر به دليل آن اشاره شد و اين مطلب مي تواند دليلي بر ضعف مدعاي مسيحيت در امور جزئي باشد.
پينوشتها:
1. مجتبايي، فتح الله، دايرة المعارف بزرگ اسلامي، ج 1، ص 140.
2. همان، صص 140 و 141.
3. نساء، آيه 157.
4. مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، ج 14، ص 340؛ قمي، علي بن ابراهيم، تفسير القمي، ج 1، صص 157 و 158؛ طوسي، محمد بن حسن، التبيان، ج 3، صص 383 و 384؛ طبرسي، فضل بن حسن، مجمع البيان، ج 3، صص 232 و 233؛ طبري، محمد بن جرير، جامع البيان، ج 6، ص 23.
5. مجتبايي، فتح الله، دايرة المعارف بزرگ اسلامي، ج 1، ص 141.
6. ر.ک: مجتبايي، فتح الله، دايرة المعارف بزرگ اسلامي، صص 141 و 142.
7. کتاب مقدس، انجيل مرقس، ص 53، (1: 14 و 15)؛ همان، انجيل متي، صص 3 و 4، (3: 2 و 6).
8. همان، انجيل مرقس، ص 69، (9: 11-13)؛ همان، انجيل متي، ص 29، (17: 11-13).
9. همان، انجيل متي، صص 41 و 42، (24: 3-24).
10. همان، انجيل مرقس، ص 79، (13: 32)؛ همان، انجيل متي، صص 42 و 43، (24: 36؛ 25: 13).
11. همان، رساله ي دوم پطرس رسول، ص 384، (3: 9).
12. همان، انجيل مرقس، ص 79، (13: 35)؛ همان، انجيل متي، ص 43، (25: 1-13)؛ همان، انجيل لوقا، ص 116، (12: 35-40).
13. کتاب مقدس، انجيل مرقس، صص 77 و 78، (13: 4-27).
14. ر.ک: مجتبايي، فتح الله، دايرة المعارف بزرگ اسلامي، ج 1، ص 142.
15. کتاب مقدس، انجيل يوحنا، صص 146 و 147 (3: 3-8).
16. همان، رساله ي پولس به کُولُسِيان، صص 146 و 147 (3: 3-8).
17. ر.ک: مجتبايي، فتح الله، دايرة المعارف بزرگ اسلامي، ج 1، ص 143.
18. Millenarainism.
19. Rationalism.
20. Friedrich Schleirmacher
21. Grant, Robert, A Short History of the Interpretation of the Bible, , pp 175-176.
22. Dodd, Charles, The Authority of the Bible, pp 237-238.
امين خندقي، جواد؛ (1391)، آخرالزمان و آينده گرايي سينمايي، (بررسي و تحليل بيش از پانصد فيلم)، قم: نشر ولاء منتظر (عج)، چاپ اول