نشانه ها در سينما

پرداخت به نشانه هاي آخرالزماني در فيلم هاي گوناگوني ديده مي شود. اين نشانه ها بر اساس تصور سازندگان از آينده ي کره ي خاکي ايجاد شده اند و در برخي موارد هم کتب مقدس منشأيي براي برداشت آنان به شمار مي رود.
يکشنبه، 3 اسفند 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نشانه ها در سينما
 نشانه ها در سينما

 

نويسنده: جواد امين خندقي




 
پرداخت به نشانه هاي آخرالزماني در فيلم هاي گوناگوني ديده مي شود. اين نشانه ها بر اساس تصور سازندگان از آينده ي کره ي خاکي ايجاد شده اند و در برخي موارد هم کتب مقدس منشأيي براي برداشت آنان به شمار مي رود.
شگفتي در وقوع، وجه مشترک تمام اين نشانه ها است. بشر از ابتداي گام نهادن به کره ي خاکي همواره با الهام از نيروي مافوق خود به کارهايي براي کشف امور جديد روي آورده است و به تبع همين تلاش ها در زمينه هاي مختلف، پيشرفت چشم گيري داشته است.
پيشرفت هاي تکنولوژيک يا پزشکي همواره يکي از نشانه هاي اصلي براي دوره ي پايان جهان در فيلم ها است. اين پيشرفت ها در برخي فيلم ها، زمينه اي براي ايجاد موجوداتي جديد و به وجود آمدن همانند براي گونه هاي جانوري محسوب مي شوند که در نهايت به ايجاد انسان منجر مي شود. اين امر، بحثي جنجالي در عصر حاضر است که اشاره اي درباره آن در ادامه خواهد آمد.
پيشرفت هاي علمي جديد، همواره در فيلم هاي آخرالزماني ديده مي شود؛ ولي هميشه موافق و ياري دهنده ي انسان ها نيست و در مواقعي همين تکنولوژي، مقابل نسل انسان، قيام خواهد کرد.
برخي نشانه ها زمينه ديني دارند و دوراني را به تصوير مي کشند که با کاهش معنويت و دين گرايي، مشکلات مختلفي پديد مي آيد و همين مسائل، انسان را به نابودي مي کشاند. ظهور شياطين و موجودات پليد فرازميني در راستاي همين نشانه ها قابل ملاحظه است.

يک. نشانه هاي طبيعي

در برخي از فيلم ها، نشانه هاي آخرالزماني ايجاد اتفاقاتي نو در چرخه ي طبيعت است. در فيلم « همه چيز درباره عشق » (1) داستان درباره اسکيت سوار مشهوري است که گروهش از او استفاده ابزاري مي کنند و او فقط بازيچه اي براي کسب سود آن ها است. به صورت موازي با اين داستان، در سال 2021 م به طور ناگهاني، قبل از فرا رسيدن فصل زمستان، سرماي شديدي آغاز مي شود، برف مي بارد و يخ بنداني بزرگ آغاز مي شود. اتفاقات ديگري نيز همچون از بين رفتن جاذبه ي زمين در برخي نقاط جهان مثل اوگاندا باعث معلق شدن انسان ها مي گردد، به نحوي که مجبورند خود را با طناب به زمين ببندند تا در آسمان معلق نشوند. شخصيت هاي مذهبي در داستان فيلم در سراسر دنيا رخ دادن اين گونه مسائل را نشانه هاي آخرالزماني و پايان جهان مي دانند. اين پايان تا انتهاي فيلم محقق مي شود.
در فيلم « پاندروم » (2) سال 2153 م در زمين به تصوير کشيده مي شود که مشکل اصلي آن دوران، قحطي آب و غذا است و همين مسئله انسان را با راه حل هاي جديد رو به رو ساخته است و انسان براي يافتن محلي جديد براي زندگي به سيارات ديگر رفته است.
فيلم « دور افتاده » (3) همين داستان را به نحوي ديگر به تصوير مي کشد؛ آينده اي که انسان براي جبران کمبود منابع به سيارات ديگر، تجاوز و موجودات آن ها را به کلي نابود مي کند، همين امر، شروع مشکلي جديد براي انسان ها است.
کمبود شديد آب و ايجاد قحطي در فيلم « سوسمار باورنکردني » (4) باعث مي شود کشورهاي مختلف به دنبال منابع جديد آب شيرين براي نجات از نابودي باشند. سرانجام اين اکتشاف، فاجعه اي به مراتب بدتر به دنبال دارد. هم چنين در انيميشن « رنگو » (5) کمبود آب، موجودات را در معرض نابودي قرار داده و با شيطنت شهردار و هم دستانش به فاجعه اي عظيم تبديل شده است.
جايگزيني روبات ها به جاي انسان ها راهي است که در فيلم « هوش مصنوعي » (6) براي جبران کاهش منابع غذايي و طبيعي صورت مي پذيرد. مدتي امور به خوبي پيش مي رود تا اين که جايگزيني روبات ها در برخي کنش هاي مختص انسان همچون محبت و عشق به هم نوع صورت مي گيرد که بحراني جديد پيش روي انسان مي گذارد.
در داستان، مادري پس از به کما رفتن فرزندش، به سختي و با اصرار همسرش حاضر به قبول فرزندي روباتيک مي شود. روباتي که همچون فرزند انسان، محبت به مادر را متوجه مي شود. زماني که پسر واقعي دوباره به زندگي بازمي گردد، داستان فيلم به سمت حسادت هاي کودکانه پسر و روبات براي جلب مهر مادري تغيير جهت مي دهد. در کشاکش اين تقابل، بحران اساسي آينده ي بشري يعني بحران هاي انساني به تصوير درمي آيد.
راه حل ديگري که براي مشکل کمبود منابع طبيعي و انرژي در فيلم ها مطرح مي شود، کوچ افراد به اعماق زمين است که در فيلم « شهري از خاکستر » (7) نشان داده مي شود. جايي زيرِ زمين، شهري وابسته به انرژي الکتريکي بنا مي شود تا انسان ها تا زمان مهيا شدن شرايط زندگي در سطح زمين در آن جا بمانند.
فيلم « روزي که زمين از حرکت ايستاد » (8) دليل نابودي انسان ها را آلودگي هاي فراوان زيست محيطي مي داند که صبر ديگر سيارات و موجودات ساکن در کهکشان را تمام کرده است. اين فاجعه نتيجه ي انساني است که در تکنولوژي غرق شده و جز ايجاد آسايش و رسيدن به هدف هايش، امر ديگري را نمي بيند.
در پايان فيلم، لحظه اي که تمام ماشين ها در جهان از کار مي افتند، زماني است که انسان، لحظه اي براي تفکر و انديشيدن به خود و کارهايش دارد. به صورت نمادين، افرادي را مي بينيم که در اداره مشغول به کارند و پرده ها را کنار مي زنند و روشنايي آفتاب را براي محو تاريکي درون نظاره مي کنند، آفتابي که سال ها است آن را نديده اند. اين فيلم در سال 1951 م ساخته شد و پس از آن در سال 2008 م دوباره بازسازي شده است، نسخه ي اوليه ي فيلم از هر جهت، اثر قابل توجه تري است و فقط سبک جديد جلوه هاي ويژه و بازي برخي بازيگران، دليلي براي انتشار نسخه ي دوم به شمار مي رود.
همين خودبيني انسان و آلودگي بيش از حد محيط زيست، نشانه اي آخرالزماني در انيميشن « وال. اي » (9) است. انيميشن يکي از شاهکارهاي کم نظير شرکت بزرگ انيميشن سازي « پيکسار » (10) محسوب مي شود. زمين در چند صد سال آينده دستخوش تغييرات بزرگي شده است که آن را غير قابل سکونت کرده و حيات خاکي از آن رخت بربسته است. انسان ها زمين را ترک کرده اند و فقط کوهي از زباله روي زمين باقي مانده است. در ميان انسان ها چيزي از انسان بودن نمانده و انسان هاي بر جاي مانده، فقط بردگاني براي رايانه اي هوشمند محسوب مي شوند که آن رايانه، کنترل کننده ي سفينه ي ساکن در فضا است.
در اين دسته از فيلم ها، عموم نشانه هايي که ذکر شد، در اديان هم به نوعي اشاره شده اند و مي توان آن ها را منطبق بر معارف منقول دانست؛ اما رويکرد اصلي در اين گونه فيلم ها بيش تر نگاهي زيست محيطي و مادي به حيات انسان است، با اين تبيين که انسان پس از ورود به زندگي و تشکيل خانواده و حتي قبل از آن، همواره دنبال تداوم بقاي زندگي مادي است و همين امر او را به چرخه ي بي انتهايي براي گسترش امکانات مالي و رفاهي مي اندازد. با همين نگرش، دانشمندان فراواني، سال ها است که در پي آسان سازي کنش هاي بشري اند.
هراس از کاهش يا اتمام منابع طبيعي و غذايي، دغدغه اي است که در ابتداي تاريخ بشر، آغاز شده و تاکنون ادامه يافته و تنها تفاوتش در مقايسه با گذشته، شکل جديد آن است. محاسبه ي زمانِ اين دگرگونيِ طبيعي و قحطي، مسائلي است که هيچ گاه به صورت قطعي محقق نشده است؛ اما همواره، ذهن انسان را به خود مشغول کرده است.
هراس از قحطي در جهان مادي، دغدغه ي انسان را به موجودات نباتي و حيواني نزديک مي کند؛ چه اين که بسياري از موجودات همواره در تلاش براي اندوخته اي براي آينده اند. کارکرد اين دسته از فيلم ها بيش تر به همين نگرش تمايل دارد؛ اما مي توان هراسي والاتر از اين را در نظر داشت و اين همان چيزي است که انديشمندان تحت عنوان تحقق آرمان شهر و جامعه ي آرماني بر پايه ي عدل عنوان مي کنند.

دو. نشانه هاي انساني

برخي فيلم ها نشانه هاي دوران واپسين بشري را مسئله اي انساني مي دانند؛ به اين معنا که انسان ها کنش ها و واکنش هايي مثبت يا منفي از خود بروز مي دهند که نشان از دوره ي جديد زماني دارد. در اين گونه از نشانه ها، انسان ها به کشف هاي جديدي دست مي زنند که سال ها آرزوي آن در تخيلات بشري جاي داشته است. البته هميشه اين کشف ها به سرانجام نيکويي نمي رسد و گاهي زمينه ي شروع مشکلي تازه با شکلي جديد است.
در فيلم « دهکده » (11) مجموعه اي انساني در دوران معاصر با وضع مشابه روستايي ها و سال هاي پيشين بشري زندگي مي کنند. در طي داستان مشخص مي شود که بزرگان آن ها براي دور ماندن فرزندان و نسل شان از فسادهاي آخرالزماني در دنياي پيشرفته، خانواده هايشان را از شهر جدا کرده و به ميان جنگل آورده اند. آنان براي اين که فردي از اهالي روستا به سمت شهر نرود، هيولاهايي دروغين ساخته اند اهالي از منطقه ي حفاظت شده ي روستا خارج نشوند.
در مجموعه فيلم هاي « بتمن » (12) جرم، فساد، بزه، تبه کاري و هرج و مرج در بالاترين حد خود قرار دارد. پست ترين صفات، تمام جامعه را فراگرفته است. بتمن در شهري ظهور مي کند که نماينده اي براي جامعه ي انساني به شمار مي رود. قانون و مجموعه هاي دولتي و رسمي نه تنها نمي توانند کاري از پيش ببرند؛ بلکه گاهي افراد فاسد موجود در آن ها خود به وقايع خلاف در شهر دامن مي زنند. اين مجموعه فيلم که آثار بخشي از کارگردان هاي مشهور سينما نيز محسوب مي شود، نمونه ي روشني براي آينده ي تاريک بشر معاصر است.
جامعه ي مشابهي در فيلم « لژيون » (13) نشان داده مي شود که فساد در همه ي جنبه ها، آن را فرا گرفته است. بارها شخصيت هاي فيلم به فساد همه گير ميان انسان ها اشاره مي کنند؛ براي مثال پليس گشتي لس آنجلس، در ابتداي فيلم با انگشت به اراذل خياباني اشاره مي کند و مي گويد: « مي خواهم همه ي اين ها را بسوزانم. اين شهر، يک شروع دوباره مي خواهد ».
هم چنين در بخش ديگري از فيلم، مايکل (14) فرشته ي متمردي که براي کمک به انسان ها آمده است، مي گويد: « شما انسان ها موهبت ها را پايمال کرديد و حرص ورزيديد و جنگ به راه انداختيد و اکنون کسي نيست که در برابر خدا تعظيم کند و تسليم شود ». در بخشي از سکانس هاي اوليه ي فيلم، فرد سياه پوست مذهبي در کافه، اين دوره را آخرالزمان مي خواند.
جامعه ي آينده که در نهايت پيشرفت قرار دارد، در سه گانه ي « پليس آهني » (15) مملو از جنايت هاي مختلف فردي،‌ سازماني و فساد اجتماعي است. انسانيت و عواطف انساني در اين جامعه، زوال يافته و به کلي نابود شده است.
فيلم « شهر گناه » (16) جامعه ي آينده را فضايي تاريک، پر از گناه، فساد و خلاف مي داند. بدترين خلاف هاي اجتماعي و تبه کاري براي افراد، امري معمول شده است. فساد در دستگاه هاي دولتي و پليس بيداد مي کند و حاصل اين وضعيت، انسان هايي اند که سراپا غرق در خلاف و جرم هستند. در اين ميان، عده ي محدودي خود را از منجلاب حفظ کرده اند و تلاش هاي آنان در تقابل با ديگران هيچ اثري ندارد.
فيلم « وحشي گري » (17) دوران سياه انساني را به نمايش مي گذارد. مشکلات فراوان طبيعي، سياسي و اجتماعي در جامعه بيداد مي کند و همين امور، بشر را به سقوط مي کشاند. پسري جوان به عنوان نتيجه اي براي اين جامعه، تحت تأثير ناملايمات موجود، راه حل نجات بشر را کاهش جمعيت انسان ها مي داند، آن هم بر اساس قانون جنگل؛ يعني اين که عده اي از انسان ها ضعيف تر کشته شوند تا زمينه ي بقاي انسان هاي ديگر فراهم شود و خود او اين ايده را با کشتاري وحشيانه در شهر آغاز مي کند و ويدئوي صحبت هايش را براي گسترش ايده اش به ديگران بر روي اينترنت به اشتراک مي گذارد.
در دو قسمت فيلم « منطقه ي سيزده » (18) فساد گسترده ي مالي، اخلاقي و اجتماعي را در کشور فرانسه به عنوان يکي از مهم ترين کشورهاي اروپايي مي بينيم. در اين جامعه، گروهي از افراد به عنوان انسان هاي درجه ي دوم در منطقه اي جدا از شهر زندگي مي کنند. در ميان آن ها از تمام مليت ها وجود دارد و اين منطقه به محلي براي انجام خلاف و جنايت، تبديل شده است.
هم چنين در دو قسمت فيلم « مسابقه ي مرگ » (19) برشي از آينده ي امريکا به تصوير کشيده مي شود. دوراني که جرم و جنايت به اندازه اي زياد شده که زندان ها فضاي کافي براي نگه داري تبه کاران ندارند. دولت تصميم مي گيرد زندان ها را به بخش خصوصي واگذار کند و همين امر، تجارتي جديد را پايه ريزي مي کند که سرمايه ي اصلي آن انسان و انسانيت است. رئيس زندان با برگزاري مسابقات مرگبار ميان زندانيان و پخش آن از طريق شبکه ي ماهواره اي و اينترنت تجارتي جديد ايجاد مي کند.
به عنوان بخش دوم نشانه هاي انساني، مي توان از وقايعي در فيلم ها ياد کرد که مربوط به علم و تکنولوژي جديد در جهان است. انسان در پي اختراع و کشف ناشناخته ها به اقداماتي دست مي زند که پيش از آن ممکن نبوده و اکنون در آخرالزمان به سرانجام رسيده است. اموري که ابتدا ابزاري براي زندگي بهتر به شمار مي روند؛ اما فرجامي غير قابل انتظار براي او به بار مي آورند. از اين گونه، نمونه هاي فراواني تاکنون ساخته شده است؛ براي مثال به چند فيلم در اين بخش اشاره مي شود و نمونه هاي ديگر در بخش هاي آينده خواهد آمد.
در فيلم « بازيکن » (20) فردي دانشمند با ايجاد تکنولوژي بسيار پيشرفته اي قادر به توليد قطعات الکترونيکي مي شود که بدن انسان ها را به کنترل درمي آورد. هدف ابتدايي از اين کار، ايجاد آسايش و امنيت بيش تر براي انسان ها براي درک تمام لذت هاي مادي است.
عده اي از انسان ها براي به دست آوردن پول حاضر مي شوند اين قطعه ي الکترونيکي را در مغزشان قرار دهند و با اين کار همچون بازيچه اي براي انسان هايي مي شوند که در منزل با کامپيوتر، آنان را کنترل مي کنند؛ يعني عده اي پول مي دهند تا انسان ها را کنترل و همچون بازي کامپيوتري با آنان بازي کنند و گروه مقابل در برابر دريافت پول بازيچه اي براي ديگران مي شوند.
افراد تبه کار که در زندان ها به سر مي برند در بازي ديگري به نام « قاتل ها » در يک کشتار واقعي شرکت مي کنند؛ در حالي که هر کدام کاراکترِ بازي شخص ديگري در منزل هستند. به همين ترتيب در آينده ي پيش روي بشر، انسان با کمترين ارزش، خريد و فروش مي شود و دوراني سياه براي انسان آغاز شده است. فيلم با بخشي از ترانه ي « رؤياهاي شيرين » (21) از خواننده ي جنجالي شيطان پرست « مريلين منسون » (22) آغاز مي شود که همين مضمون را بيان مي کند.
انسان هاي خسته از زندگي مدرن از طريق تکنولوژي جديد در فيلم « ارواح سرد » (23) روح خود را که چيزي شبيه يک نخود است، از سر خود بيرون مي کشند و يا آن را با روح ديگري جا به جا مي کنند تا از اين راه بتوانند به زندگي جديدي دست يابند؛ اما غافل از اين که چنين نخواهد شد و به مشکل بزرگ تري به نام بي هويتي دچار مي شوند. روح ها در اين فيلم به دست برخي گروه هاي تبه کار روس دزديده و قاچاق مي شوند. فيلم، نگاهي نمادين به هويت انساني دارد که در آينده در معرض تهديد قرار مي گيرد.
در فيلم « درخشش ابدي يک ذهن بي آلايش » (24) مشکلات انسانيِ پاک کردن خاطرات نشان داده مي شود. شرکتي به تکنولوژي خاصي دست يافته که مي تواند خاطراتي را که افراد، مايل به يادآوري آن نيستند، از ذهن شان پاک کند. انسان ها در اين فرايند، يکي از مهم ترين داشته هاي خود يعني رابطه با انسان هاي ديگر را از دست مي دهند.
در فيلم « سرآغاز » (25) از آثار به يادماندني کارگردان صاحب سبک سينما « کريستوفر نولان » (26) بر اساس يک فرايند پزشکي، انسان ها به ذهن ديگر افراد نفوذ مي کنند و وارد مي شوند و در روندي پيچيده، امکان جايگزيني و زايش افکار جديد را در ذهن آنان پيدا مي کنند. گاه اين کنش ذهني چندين لايه به پيش مي رود تا نتيجه ي مطلوب حاصل شود. فيلم، اثري است که آينده اي هولناک را براي انسان رقم مي زند؛ زيرا انسان در هيچ مکاني امنيت ندارد و نفوذ به دروني ترين لايه هاي ذهني او امکان پذير شده است.
گروهي از فيلم ها « شبيه سازي » (27) را يکي از نشانه هاي آينده ي بشري مي دانند. تاگ سازي يا شبيه سازي حيوانات سال ها است که صورت مي گيرد و بحث خاصي درباره آن مطرح نشده است. مهم ترين نتيجه ي مثبت شبيه سازي، کاربرد پزشکي و درماني آن است. به اين صورت که با شبيه سازي مي توان اعضاي بدن را براي پيوند به انسان، فراهم و يا عضو آسيب ديده را ترميم کرد. هم چنين با شبيه سازي مي توان نسل موجودات در حال انقراض را حفظ کرد.
اما « شبيه سازي انسان » (28) بحثي است که سال ها محل نقد و نظر بوده و درباره محاسن و معايب آن و نگاه اديان نسبت به اين مقوله، بحث هاي فراواني صورت گرفته است. (29)
پيامدهاي منفي آن را مي توان در نمونه هاي ذيل بيان کرد:

1. سبب از بين رفتن کانون خانواده خواهد شد و راهي را براي گريز از تشکيل خانواده، تحمل نکردن مشکلات، روي آوردن به طرق نامشروع ارضاي غريزه جنسي و قناعت کردن به شبيه سازي براي کسب فرزند باز مي کند.
2. انسان هايي که از اين طريق متولد مي شوند، هويت خانوادگي ندارند. اين کار به تدريج سبب مرگ عواطف ميان انسان ها مي شود و از نظر حقوقي نيز مشکل فقدان هويت مطرح است.
3. بسياري از پزشکان معتقدند انسان هايي که از اين طريق به وجود مي آيند، از نظر جسمي، مشکلات و کمبودهاي فراواني دارند؛ به ويژه تجربه نشان داده است که هرگونه انحراف از مجاري طبيعي با مشکلات متعددي همراه خواهد شد.
4. فرزند شبيه سازي شده چون پدر مشخصي ندارد، به کمبودهاي عاطفي و ناراحتي هاي رواني دچار شده، سرافکندگي و اندوه را تحمل مي کند. بچه هاي يتيم، پدر و مادر دارند؛ اما غايب اند؛ ولي اين قبيل بچه ها پدر و مادر ندارند.
عوارض رواني ديگري که به همراه دارد اين است که فرزند شبيه سازي شده مي داند نسخه ي اصل وي که قبل از او به دنيا آمده، بر اثر چه بيماري ارثي مرده است و مسلماً از نظر رواني رفتار بهنجاري نخواهد داشت؛ زيرا دقيقاً زمان مرگ خود را مي داند.
5. شبيه سازي انسان در نهايت به توليد نسلي خاص و انقراض گونه هاي ديگر بشر مي انجامد. اين در حالي است که نظام هستي بر تمايز و تفاوت گونه ها پايه ريزي شده است. حذف تنوع در حقيقت به معناي به خطر افتادن بقاي نسل بشر است.
6. شروع پرونده شبيه سازي، شايد در دست دانشمندان و محققان باشد؛ اما آينده ي آن را معادلات سياسي و منافع فردي و گروهي رقم خواهد زد. اين امر همانند استفاده از انرژي هسته اي مي تواند آينده اي هولناک را براي بشر رقم زند.

در مجموعه فيلم هايي با محوريت داستان « فرانکنشتاين » (30) که منبع اقتباس براي ده ها اثر بوده است، دانشمندي جوان، موفق به ايجاد انساني متشکل از قطعات بدن مردگان و انرژي الکتريسيته ي پرفشار مي شود و اين داستان با تمام وقايع ناگواري که در پي آن رخ مي دهد، ادامه مي يابد و اين موجود، همچون يک هيولا تهديدي براي انسان ها به شمار مي آيد.
در فيلم « حيثيت » (31) دانشمندي به نام « تسلا » با اقتباس از زندگي « نيکولا تِسلا » (32) فيزيک دان قرن نوزدهم ميلادي که توانست جريان متناوب (33) را در صنعت به کار گيرد، از طريق جريان متناوب الکتريکي براي يک شعبده باز، دستگاهي اختراع مي کند. اين دستگاه، قادر است انسان و موجودات ديگر را تکثير کند و در نهايت، همين تردستي سبب نابودي شعبده باز و جنايات فراوان مي شود.
در مجموعه ي فيلم هاي « سرباز جهاني » (34) شبيه سازي انسان در سطح بيش تري براي ايجاد سربازاني با قدرت هاي جسمي فوق العاده به دست ارتش امريکا و سازمان هاي وابسته به آن صورت مي گيرد. سربازان شبيه سازي شده، انسان هايي همانند يک ماشين آدم کشي براي ارتش مي جنگند و به بحران هويت دچارند.
در فيلم « هرگز نگذار بروم » (35) شبيه سازي انسان به صورت گسترده براي تأمين عضو انسان هاي ديگر صورت مي گيرد. عده اي از کودکان به وسيله ي تقسيم سلولي، ايجاد و در مدرسه اي ويژه تربيت مي شوند تا به سن مناسب برسند. در آن زمان بايد حداقل سه عضو از اعضاي مهم بدن خود را اهدا کنند تا آزاد شوند؛ ولي معمولاً هيچ فردي از اين برنامه، زنده خارج نمي شود و برخي از اين افراد هم براي اميد دادن به اهدا کنندگان انتخاب مي شوند که بايد شاهد از بين رفتن دوستان شان باشند.
انسان هاي شبيه سازي شده شهرونداني دست دوم محسوب مي شوند و هدف از وجود آن ها زنده ماندن ديگر انسان ها است. اين افراد دچار بي هويتي و مشکلات شخصيتي و رواني اند و همچون ابزاري پس از استفاده به دور ريخته مي شوند. هشدار اين فيلم درباره شبيه سازي شبيه نکته اي است که برخي مخالفان شبيه سازي انسان با مضمون مشابه گفته اند که پيش تر اشاره شد.
فيلم « بابل پس از ميلاد » (36) نگرشي متفاوت به شبيه سازي انسان را نشان مي دهد. گروهي از دانشمندان در پي ايجاد نسل جديدي از انسان ها هستند و به همين دليل به آزمايش هاي ژنتيکي وسيعي دست مي زنند. اولين مولود شبيه سازي، دختري است که قدرت هاي ماورايي و مافوق بشر دارد و بدون داشتن همسر، باردار مي شود و دو فرزند به دنيا مي آورد که نسل آينده ي بشرند و چرخه ي انسان هاي جديد از طريق آن ها ادامه پيدا خواهد کرد. در فيلم، شبيه سازي حيوانات منقرض شده نيز وجود دارد و برخي شخصيت هاي فيلم، اين عمل را دخالت در کار خدا مي دانند.
زوجي دانشمند در فيلم « پيوند » (37) پا را از اين عرصه فراتر مي گذارند و به دنبال ايجاد موجوداتي جديد از طريق علم ژنتيک هستند. در يک پروژه ي غير قانوني از ترکيب ژن تعدادي گياه، حيوان و انسان، موجودي شبه انسان خلق مي شود که پس از مدتي جنسيتش تغيير مي کند. موجودي بي هويت که در نهايت سبب مشکلات و نابودي سازندگانش مي شود. در انتهاي فيلم، بحث شبيه سازي به نحوي ديگر ادامه مي يابد. اين موجود، زن دانشمند را باردار کرده است و شرکتي ژنتيکي براي مطالعات بيش تر و ايجاد نسل بعدي فرزند آن ها را خريداري مي کند.
صورت ديگر اين شبيه سازي جايگزيني اعضاي بدن يا اعضاي بدن مکانيکي است. در فيلم « مصادره چي ها » (38) شرکتي بزرگ، فناوري ساخت اعضاي بدن مکانيکي را به دست مي آورد و اين اعضا را به صورت نقدي و قسطي در اختيار افرادي که به پيوند نياز دارند، مي گذارد و در صورت عدم پرداخت اقساط، گروهي از مأموران را براي مصادره ي عضو مکانيکي مي فرستد. اين شرکت با اين کار سلطه اي بر انسان ها ايجاد مي کند و بر اساس قراردادهايي که با آنان منعقد مي سازد، به هر جنايتي براي بازگشت اعضاي مکانيکي روي مي آورد.
هر دو بخش اين نوع از نشانه ها، هشداري براي انسان معاصر محسوب مي شود. در بخش اول انسان در دوره ي آخرالزمان به تدريج از اصول اوليه ي انساني جدا مي شود و فاصله مي گيرد تا در نهايت به موجودي عاري از انسانيت دگرگون مي شود. اين نوع از فيلم ها تغيير انسان ها در حوزه هاي مختلف سياسي، اجتماعي، اقتصادي و ديني را هشدار مي دهد.
کنش هاي بي پايان انسان معاصر براي رسيدن به اهدافش، او را به سمتي مي برد که در نهايت همه ي داشته هايش را از دست مي دهد و به نوعي، معامله اي پرضرر خواهد داشت. بخش دوم اين نشانه ها هم همين حرص انساني براي تسخير جهان و تکنولوژيک کردن زندگي را به انتقاد مي گيرد؛ زيرا سرانجامي جز نابودي براي او به ارمغان نخواهد آورد.
بسياري از نشانه هاي انساني دوره ي آخرالزمان در متون ديني و آثار انديشمندان نيز آمده است. نقطه ي مشترک همه ي آن ها، پاياني تاريک براي انسان است؛ پاياني که نياز به انقلابي جديد در پي ظهور منجي خواهد داشت.

سه. نشانه هاي نمادين

برخي فيلم ها نگرشي متفاوت براي به تصوير کشيدن نشانه ها دارند؛ براي نمونه فيلم « نوستراداموس » (39) مصداق هايي براي پيش گويي هاي « نوستراداموس » ارائه مي دهد. « نوستراداموس » (40) عطار و پيش گوي فرانسوي است که بسياري از حوادث و جنگ ها پس از رخ دادن به پيش گويي هاي او منسوب شده اند.
او يکي از شاگردان نامدار « اسحاق کور » (41) و مکتب « کابالا » (42) است که چندين مجموعه ي پيش گويي به صورت رباعي تدوين کرده است که به بلاياي آينده ي بشر ارتباط دارند. پيش گويي هاي او در قرن بيست و بيست و يک ميلادي مورد توجه بسياري از جوامع قرار گرفته است و در قالب هاي گوناگون، نشر و گسترش يافته است. (43)
برخي فيلم ها با نگاهي فلسفي به طبيعت، هشدار آخرالزماني را به صورت تعامل خاص طبيعت با انسان از جمله حيوانات در اين دوره بيان کرده اند. در دو فيلم « ضد مسيح » (44) و « ماليخوليا » (45) که هر دو اثر کارگردان صاحب سبک « لارس فن ترير » (46) است، مي تواند نمونه اي از اين نشانه ها باشد.
در فيلم « ضد مسيح » افزون بر نشان دادن طبيعتي غالب بر انسان، علايم آخرالزماني، مرتبط با سه حيوان روباه، کلاغ و آهو - که سه صورت از صور فلکي نيز هستند - ديده مي شوند. در فيلم ماليخوليا هم طبيعت دگرگون مي شود و حيوانات، رسيدن آخرالزمان و نزديک شدن پايان جهان را با واکنش هاي عجيب هشدار مي دهند.
در اين جا شايسته است نکته اي درباره اين کارگردان ياد شود. مسئله ي تکراري درباره آثار او اين است که تمام آثارش، همواره با نگاهي فلسفي تفسير و مقايسه مي شود؛ اما اين گونه تأويل، روا داشتن نوعي اجحاف درباره فيلم سازاني با رويکردهاي فلسفي است.
در اين سطور قصد کتمان نگرش فلسفي ترير را ندارم؛ بلکه هدف، تصحيح نگاه به تمام اجزاي فيلم او است؛ براي نمونه در هر دو فيلم ياد شده، تصاوير زننده اي از برهنگي يا خشونت ديده مي شود، آن هم به نحوي که حتي طبق موازين اجتماعي کشورهاي غربي و لائيک هم پسنديده نيست.
شايد در اين جا اين سوء برداشت براي خواننده ي محترم پيش آيد که با نگاه فقهي، شيوه او در بوته انتقاد قرار گرفته است؛ حال آن که اين گونه نيست. بايد يادآور شوم، با آن که نگاهي عاري از انحراف اخلاقي، امري منطبق بر آموزه هاي تمام اديان الهي است؛ اما اين جا چنين هدفي در ميان نيست.
تمامي افرادي که با نحوه ي روايت داستان در فيلم نامه و دکوپاژ سينمايي، اندک آشنايي دارند، اين کلام را تصديق خواهند کرد که در بسياري پلان ها در اين دو فيلم، اين تصاوير بيهوده است و کمکي به روايت داستان يا امور ديگر مربوط به فيلم نمي کند و به راحتي مي توان با حذف اين تصاوير و ايجاد اندکي تغيير در نوع روايت داستان و قاب بندي ها به همين نتيجه ي روايي حاضر در فيلم رسيد. شايد بتوان علت قرار دادن اين گونه تصاوير را در کمبودهاي فردي و شخصيتي اين کارگردان دانست و هم چنين احتمالاً سابقه ي بروز بحران هاي خانوادگي او در گذشته نيز بي تأثير نبوده است.
نشانه هاي اين گروه را مي توان نمادهاي ديني يا فلسفي از نشانه هاي طبيعي و انساني دانست. تعيين مصداق براي نشانه هاي مبهم در کتاب هاي ديني، امري مشکل محسوب مي شود و در صورت تعيين مصداق، قطعاً عاري از انگيزه هاي شخصي و سياسي نيست؛ همان گونه که در فيلم « نوستراداموس » تمام نشانه هاي شر و پليدي بر مسلمانان و اتحاد جماهير شوروي منطبق است که در زمان ساخت فيلم، هر دو جريان از مخالفان سرسخت امريکا محسوب مي شدند.
در اين زمينه، شيوه ي پرداخت نمادين به نمادها بسيار مطلوب است و اين قابليت ويژه را دارد که همراه خود مفاهيم لازم را انتقال دهد و در دام تحديد نشانه ها نيز نيفتد؛ البته به شرطي اين نمادها صحيح است که منشأ استخراج آن ها منابع مورد اعتنا و معتبر باشد.

پي‌نوشت‌ها:

1. It"s All About Love.
2. Pandorum.
3. Outlander.
4. Varan the Unbelievable.
5. Rango.
6. A. I. Artificial Intelligence.
7. City of Ember.
8. The Day the Earth Stood Still.
9. WALL.E.
10. Pixar.
11. The Village.
12. Batman.
13. Legion.
14. Michael.
15. RoboCop.
16. Sin City.
17. Rampage.
18. District 13.
19. Death Race.
20. Gamer.
21. Sweet Dreams.
22. .Marilyn Manson
23. Cold Souls.
24. Eternal Sunshine of the Spotless Mind.
25. Inception.
26. Christopher Nolan.
27. Cloning.
28. Human Cloning.
29. ر.ک: مطهري، مرتضي، شبيه سازي و پاسخي به نگراني ها، پرسمان، شماره ي 8، ص 12؛ ساجدنيا، عبدالعزيز، ديدگاه اسلام پيرامون شبيه سازي، دين پژوهان، شماره ي 11، ص 39؛ دنير، موسي، شبيه سازي از ديدگاه فقه اسلامي، دانش پژوهان، شماره ي 4، ص 150؛ خرمي، جواد، شبيه سازي انسان پي آمدها و عکس العمل ها، مبلغان، شماره ي 51، ص 161.
30. Frankenstein.
31. The Prestige.
32. Nikola Tesla.
33. Alternating Current.
34. Universal Soldier.
35. Never Let Me Go.
36. Babylon A. D.
37. Splice.
38. Repo Men.
39. Nostradamus.
40. Michel de Nostredame.
41. Isaac the Blind.
42. Kabbalah.
43. ر.ک: چات هام، اريکا،‌ پيش گويي هاي نوستراداموس، صص 5-17؛ بوحک، گي، آخرين اکتشافات نوستراداموس؛ نيمروزي، رسول، ابر پاييزي تاويل پيش گويي هاي نوستراداموس و روايات ديني.
44. Antichrist.
45. Melancholia.
46. Lars von Trier.

منبع مقاله :
امين خندقي، جواد؛ (1391)، آخرالزمان و آينده گرايي سينمايي، (بررسي و تحليل بيش از پانصد فيلم)، قم: نشر ولاء منتظر (عج)، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما