تعامل حکمت عملي و حکمت نظري

در اين صحبتي که بنده خدمتتان عرضه خواهم داشت، فلسفه را از لحاظ تعليم و تربيت جدا خواهم کرد. در واقع من فلسفه يي را که به تعليم مي پردازد، يک فن و فلسفه يي را که به ترتيب مي پردازد، نوعي فلسفه براي زيستن و زيستن
سه‌شنبه، 12 اسفند 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تعامل حکمت عملي و حکمت نظري
تعامل حکمت عملي و حکمت نظري

 

نويسنده: محمد ايلخاني




 

در اين صحبتي که بنده خدمتتان عرضه خواهم داشت، فلسفه را از لحاظ تعليم و تربيت جدا خواهم کرد. در واقع من فلسفه يي را که به تعليم مي پردازد، يک فن و فلسفه يي را که به ترتيب مي پردازد، نوعي فلسفه براي زيستن و زيستن فلسفي در نظر مي گيرم. در اين وقتي که به من داده شده، ابتدا از لحاظ تاريخي درباره ي چند فيلسوف و بعد چند کلمه يي هم درباره ي حکمت و فلسفه ي اسلامي و صدرالمتألهين صحبت مي کنم. (1)
صحبت از فلاسفه ي يونان باستان را با افلاطون شروع مي کنيم، البته با فيثاغورس هم مي توانيم شروع کنيم، ولي ما آثار افلاطون را بعنوان يک فيلسوف مشخص در دسترس داريم، او در ابتدا، يعني در دوره ي سقراطيش، سعادت را بواسطه ي کسب معرفت از طريق ديالکتيک مي دانست. در آن دوره بنظر مي آيد که نزد سقراط فلسفه و ديالکتيک يک فن است که با فراگرفتن اين فن، فرد مي تواند به فضايل حقيقي و سعادت جاودان دست پيدا کند. وقتي آثار ميانسالي افلاطون را بررسي مي کنيم، مي بينيم که وي کم کم از اين نظريه دور مي شود و بطرف نظريه يي مي رود که همراه با تطهير نفس، سلوک و عشق است و نظر به زيبايي دارد و در نهايت وي کسب سعادت را بخصوص در رساله ي ضيافت اين مي داند که بنوعي بايد با جنون عشق حرکت کرد و در اين راه نيز بايد راهنمايي روحاني گرفت. مسئله مهم اين است که افلاطون در دوره ي ميان سالي خود، اگر بخواهيم با اصطلاحاتي که امروز بکار مي بريم، مطرح کنيم، بيشتر به جنبه ي تربيتي و چگونه زيستن فلسفي توجه مي کند و در آثار ميان سالي او ديگر سعادت براي همگان نيست چون فني نيست که همگان ياد بگيرند، بلکه طريق زيستن فلسفي است، چنانکه عوام، فلاسفه را مجنون و لاابالي مي خوانند و حتي مستحق مرگ مي دانند. شما اين را در آثار مختلف افلاطون در آن دوره، از سوفسطايي گرفته تا رساله ي فايدروس مي بينيد. در واقع بدون اينکه او سخني در اين باره بگويد، ما بنوعي با فلسفه ي عملي يا حکمت عملي مواجه مي شويم.
او معتقد است که با زيستن فلسفي و با تطهير نفس است که معرفت در ما هويدا مي شود و ما مي توانيم به سعادت برسيم.
بنظر مي رسد، افلاطون در اواخر عمرش، طرح يک جامعه يي را مي ريزد که در آن سعي کرده تربيت فلسفي را با تعليم همراه کند و آن جامعه ي رساله ي قوانين است که در آن بجاي عمل و نظر، به طرح قوانين و اجراي آنها توجه مي کند.
ارسطو، با اينکه کسي بود که بحث تقسيم حکمت به عملي و نظري را مطرح کرد، اما کاملاً به تعليم نظر داشت و جالب است که حکمت نظري او هيچ ربطي به حکمت عمليش ندارد: يعني شما مي توانيد حکمت نظريش را بخوانيد بدون اينکه به حکمت عمليش توجه کنيد. در واقع ارسطو، فلسفه را به يک فن تبديل مي کند. شما مي توانيد مابعدالطبيعه و منطق را بخوانيد و تحليل قضايا را ياد بگيريد، بدون اينکه هيچ تربيت فلسفيي مدنظرتان باشد. شايد بهمين جهت است که ارسطو را معلم مي خوانند؛ يعني ارسطو شاگرد دارد، مي نشيند و يک فني را مثل منطق به آنها مي آموزد. حتي برخي در تاريخ فلسفه، منطق ارسطو را مي آموزند ولي به بخشهاي ديگر فلسفه ي ارسطو بهيچ وجه توجه نمي کنند. با رواقيون ارتباط فلسفه ي عملي با فلسفه ي نظري مشخصتر مي شود و در واقع، بنيان علم اخلاق يا فلسفه ي عملي و طبيعت شناسي يک چيز مي شود. آنها معتقدند که « لوگوس » (2) يا عقل همان طبيعت است و حيات فلسفي نيز تبعيت از عقل، يعني تبعيت از طبيعت است؛ بعبارتي از نظر رواقيون بايد فلسفي زيست و فلسفي زيستن، هم در عمل و هم در نظر، زيستن مطابق با طبيعت يا « لوگوس » است. ما نزد رواقيون با واژه يا اصطلاح حکيم و مراد مواجه مي شويم؛ يعني « سوفوس » (3) به يوناني و « زاپييانس » (4) به لاتين. به اين ترتيب در نظر آنها هدف فقط فراگيري فن فلسفه نيست، بلکه چگونه زيستن است. نزد افلاطونيان ارتباط عمل و نظر ناگسستني مي شود و نظر و عمل يک مجموعه را تشکيل مي دهند؛ يعني نظر بهيچ وجه از عمل جدا نيست و از درون عمل سرچشمه مي گيرد و نظريه پردازي کردن همان عمل کردن است. ابتدا بايد سلوک روحاني و معنوي را پيش گرفت و با تطهير نفس آن را همچون ظرف و جايگاهي ساخت که معرفت در آن آشکار شود. معرفت از عالم خارج سرچشمه نمي گيرد و جنبه ي دنيوي ندارد، بلکه معرفت مطلق و الهي است. نفس نمي تواند معرفت را بدست بياورد، مگر اينکه تحت نظارت و راهنمايي يک مراد قرار بگيرد و جالب است که کسب معرفت با عروج يا با يک يا دو سلوک مابعدالطبيعي همراه مي شود. بنابراين، با نوافلاطوني ها فلسفه کاملاً از فن بودن رها شده و تبديل به طريق زندگي مي شود و رابطه ي فيلسوف با اطرافيانش ديگر رابطه ي شاگرد و معلم نيست، بلکه رابطه ي مراد و مريد است. اتفاقي که در اين ميان مي افتد، ظهور مسيحيت در شکل پولسي و يوحنايي است.
اصولاً مسيحيت و اسلام طريق زندگي و زيستن خاص خود را ارائه مي کنند. مواجه مسيحيت با فلسفه ي يونان چنان بود که مي توان گفت مسيحيت پولسي- يوحنايي از دل خود جهان يوناني مآبي بيرون مي آمد پولس در نامه هايش فلسفه ي يونان را حکمت انساني، دنيوي و مطرود مي داند و در کنار آن مسيحيت را حکمت الهي و حقيقي در نظر مي گيرد. اين برگرفته از نظريه ي وي درباره ي گناه نخستين است که انسان را فاسد، گنهکار و شيطاني مي داند و فقط اقليتي که به مسيح اعتقاد پيدا مي کنند، نجات ميابند. اين نگاه بدبينانه مسيحيت پولسي - يوحنايي به انسان و قراردادن او در مقابل خداوند منجر به نگاه بدبينانه به فلسفه و کفر و شرک دانستن آن مي شود. خوب مي دانيم که در تاريخ فلسفه، فلسفه بالأخره نزد مسيحيان وارد مي شود و رشد مي کند، ولي مسئله يي که جالب است اين است که آنها از فلسفه استفاده بسياري مي کنند. اگر يکي از متألهان بزرگ مسيحي مانند توماس آکوئيني را که راهب هم بوده در نظر بگيريد، مي بينيد که وي در تبيين اعتقاداتش از فلسفه بسيار استفاده کرده و در واقع فلسفه در نزد او يک فن است، فني که شما مي توانيد آن را بخوانيد و از آن براي تبيين مفاهيم و تبيين بعضي از مسائل و موضوعاتي که در عالم هست، استفاده کنيد. توماس بوضوح، فلسفه را نتيجه ي عقل طبيعي و دنيوي انسان مي داند و مانند ارسطو هيچ ارتباطي بين عقل دنيوي و حکمت عملي قائل نيست. حکمت عملي براي توماس، زندگي و حيات رهباني مسيحي است. در واقع او شايد يکي از مهمترين افرادي باشد که فلسفه را در غرب سکولار و دنيوي مي کند و آن را کاملاً از ايمان که بر مبناي اراده است، جدا مي نمايد اين ايمان بر مبناي اراده و در کنارش فلسفه بعنوان يک امر دنيوي و بقول خود غربيها يک امر « پروفان » (5)- « پروفان » ، در مقابل «سکرد » (6)- تا به امروز در غرب باقي است.
هنگام ورود فلسفه به جهان اسلام يا تمدن اسلامي، نگاه مثبت اسلام به انسان و تعقل خيلي مهم است، اما مسئله مهمتر مبحث وحي در اسلام است. در مسيحيت پولسي يوحنايي وحي نقش اساسي ندارد و در آن بحث تجسد مطرح است. اما در اسلام وحي يک نوع معرفت است و دست کم فلاسفه ي ما آن را بعنوان معرفت در نظر مي گيرند. در جهان بيني اسلامي يک وحي بنوعي به همه ي اقوام و همه ي افراد رسيده است. بدين ترتيب بسياري از فلاسفه ي مسلمان برخلاف غربيها بطرف اتحاد وحي و فلسفه رفتند و غربيهايي هم که خواستند از حکمت صبحت کنند، مثل فيچر و ديگران، بسوي وحي اسلامي، بخصوص به ابن سينا روي آوردند.
فلاسفه ي ما عقل فعال را در ماوراي طبيعت مي گذارند. اين عقل فعال از نظر ابن سينا و فارابي، هم وحي و هم مباني عقلي را ابلاغ مي کند که نشانگر اتحاد وحي و مباني عقلي است. همين جاست که نظريه ي حکمت شکل مي گيرد، حکمتي که نزد همه هست و همه مي توانند به آن دست پيدا بکنند و موضوع خاصي براي عده خاصي نيست. بنابراين، فلسفه معرفتي است که حيات و زندگي حقيقي انسان را در نظر مي گيرد. شما بين حکمت عملي و حکمت نظري اتحاد ذاتي مي بينيد. استادان تعاريف زيادي را از قول ملاصدرا درباره ي حکمت نقل کرده اند. يکي از تعاريف ايشان که در شرح اصول کافي آمده اينگونه است: علم به حقايق اشياء همانگونه که هستند به مقدار توان و عمل بر وفق آن. حکيم کسي است که عمل زشت انجام ندهد و به امر لازم زيان و خلل وارد نياورده و هر چيزي را در جاي خود قرار دهد.
اگر دقت کنيد، صدرالمتألهين در حکمت متعاليه، ايمان را بمعناي علم و حکمت و جهل را به معناي کفر مي گيرد. در واقع در اينجا يک ارتباط ذاتي بين دين و فلسفه وجود دارد که به نظريه ي حکمت تبديل مي شود.
مطالب زيادي را استادان عزيز درباره ي حکمت متعاليه گفتند، با توجه به آنکه وقت من هم به اتمام رسيده فقط مي خواهم اين را عرض کنم که جنبه تربيتي فلسفه که در حکمت عملي نهفته است، بنظر من در حکمت متعاليه به اوج خود مي رسد و اين استفاده يي است که در حکمت متعاليه از مباني ديني و عرفاني براي زيستن فلسفي مي کنند و فلسفه از اين فن، بصورت فن بودن خارج مي شود و فيلسوف چگونه زيستن را همراه با آراء فلسفيش فرا مي گيرد.

پي‌نوشت‌ها:

1- اين مقاله متن سخنراني دکتر محمد ايلخاني، دانشيار دانشگاه شهيد بهشتي در سيزدهمين همايش بزرگداشت ملاصدراست که از قالب گفتار به قالب نوشتار درآمده است.
2-Logos
3-Sophus
4-Sapience
5-Profane
6- Sacred

منبع مقاله :
خامنه اي، سيدمحمد؛ (1389)، تربيت فلسفي و فلسفه تربيت، تهران: نشر بنياد حکمت اسلامي صدرا، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما
بررسی مرقع و قطاع در خوشنویسی
بررسی مرقع و قطاع در خوشنویسی
خیابانی: آقای بیرانوند! من بخواهم از نام بردن تو معروف بشوم؟ خاک بر سر من!
play_arrow
خیابانی: آقای بیرانوند! من بخواهم از نام بردن تو معروف بشوم؟ خاک بر سر من!
توضیحات وزیر رفاه در خصوص عدم پرداخت یارانه
play_arrow
توضیحات وزیر رفاه در خصوص عدم پرداخت یارانه
حمله پهپادی حزب‌ الله به ساختمانی در نهاریا
play_arrow
حمله پهپادی حزب‌ الله به ساختمانی در نهاریا
مراسم تشییع شهید امنیت وحید اکبریان در گرگان
play_arrow
مراسم تشییع شهید امنیت وحید اکبریان در گرگان
به رگبار بستن اتوبوس توسط اشرار در محور زاهدان به چابهار
play_arrow
به رگبار بستن اتوبوس توسط اشرار در محور زاهدان به چابهار
دبیرکل حزب‌الله: هزینۀ حمله به بیروت هدف قراردادن تل‌آویو است
play_arrow
دبیرکل حزب‌الله: هزینۀ حمله به بیروت هدف قراردادن تل‌آویو است
گروسی: فردو جای خطرناکی نیست
play_arrow
گروسی: فردو جای خطرناکی نیست
گروسی: گفتگوها با ایران بسیار سازنده بود و باید ادامه پیدا کند
play_arrow
گروسی: گفتگوها با ایران بسیار سازنده بود و باید ادامه پیدا کند
گروسی: در پارچین و طالقان سایت‌های هسته‌ای نیست
play_arrow
گروسی: در پارچین و طالقان سایت‌های هسته‌ای نیست
گروسی: ایران توقف افزایش ذخایر ۶۰ درصد را پذیرفته است
play_arrow
گروسی: ایران توقف افزایش ذخایر ۶۰ درصد را پذیرفته است
سورپرایز سردار آزمون برای تولد امیر قلعه‌نویی
play_arrow
سورپرایز سردار آزمون برای تولد امیر قلعه‌نویی
رهبر انقلاب: حوزه‌ علمیه باید در مورد نحوه حکمرانی و پدیده‌های جدید نظر بدهد
play_arrow
رهبر انقلاب: حوزه‌ علمیه باید در مورد نحوه حکمرانی و پدیده‌های جدید نظر بدهد
حملات خمپاره‌ای سرایاالقدس علیه مواضع دشمن در جبالیا
play_arrow
حملات خمپاره‌ای سرایاالقدس علیه مواضع دشمن در جبالیا
کنایه علی لاریجانی به حملات تهدیدآمیز صهیونیست‌ها
play_arrow
کنایه علی لاریجانی به حملات تهدیدآمیز صهیونیست‌ها