چکیده:
در این مقاله تعدادی از آیین ها و باورهای مردم هرمزگان معرفی شده است. زنبیل گردانی، « قبله دعا » ( باران خواهی )، حق لیلی، اعیاد رمضان و فطر، آموزش در مکتب خانه های قدیمی، انواع دعا و قَسَم و نفرین و طلسم، استخاره، مراسم نوروز صیاد، چند ضرب المثل و زبانزد و اصطلاح، مباحث کتاب را تشکیل می دهند. اگرچه بسیاری از این آیین ها و باورهای امروزه از بین رفته اند اما برخی دیگر هنوز رواج دارند. اطلاعات این نوشتار علاوه بر تحقیقات میدانی و مصاحبه با افراد صاحب نظر و پیران سرد و گرم چشیده ی این سامان- که برخی از آن ها به دیار باقی شتافته اند- همچنین از طریق مراجعه به آثار مکتوب و تحقیقات دیگران فراهم آمده است.واژگان کلیدی:
هرمزگان، فرهنگ مردم، باورها، آیین ها.درآمد:
از دهه ی 1310 شمسی به بعد، در گوشه و کنار کشورمان تلاش برای گردآوری و ثبت فرهنگ عامیانه آغاز شد. گردآوری فرهنگ عامه در اروپا بسیار پیش تر از ایران آغاز شده بود. اروپاییان با درک این موضوع که زندگی ماشینی موجب نابودی آیین ها، باورها، گویش ها، آداب و رسوم و سبک زندگی کهن خواهد داشت، درصدد برآمدند تا دانش بازمانده از پیشینیان را پیش از نابودی، گردآوری و ثبت نمایند. صاحبان خانه هایی که کودکان از کوچه ی آن ها عبور می کنند، هدیه ای به آن ها می دهند و سپس عازم شرکت در مراسم قبله ی دعا می شوند و در آنجا قرآن می خوانند. این قرآن خوانی تا دو روز ادامه دارد. در ایران مرحوم صادق هدایت از پیشگامان توجه جدی به ادبیات عامه بود. بعد از او فرهنگ دوستان زیادی درصدد تثبیت و ضبط آداب و سنن مردم شهر و زادگاه خود برآمدند تا گامی در جهت حفظ اصالت و محافظت از تهاجم فرهنگ های بردارند. زیرا فرهنگ یک منطقه نشان گر هویت، پیشینه ی تاریخی، اصالت و موجودیت یک ملت یا قوم است. فرهنگ مردم اگرچه ریشه در درازای روزگاران کهن دارد و سالیان متمادی سینه به سینه منتقل شده است، ولی ثبت نشود، بی تردید روزی از بین خواهد رفت و نشانی از آن کاروانِ عظیم فرهنگی برجای نخواهد ماند.اگرچه اکثر آیین های معرفی شده در این مقاله امروزه دیگر رواج ندارد و یا بسیار محدود شده و شاید در برخی روستاهای دورافتاده رواج داشته باشد، اما بعضی از آن ها همچنان وجود دارد.
زنبیل گردانی
در گذشته هرگاه کودکی به سن دوسالگی می رسید ولی هنوز راه رفتن را نیاموخته بود، پدر و مادرش، کودکان همسایه را فرا می خواندند و فرزندشان را درون زنبیل( zanbil ) ( سبد ) می گذاشتند و به کودکان یا زنان همسایه می سپردند تا کودکا را تا درِ هفت خانه ببرند. آن ها به درِ هر خانه ای که می رسیدند می ایستادند و با صدای بلند چنین می خواندند:زنبیل پا نداره
راه به جایی نداره
خیرش بکن به زنبیل
تا زنبیل پا بگیره
راه خدا بگیره
بعد از اتمام این شعر، صاحب خانه به عنوان هدیه شکلات و شیرینی در زنبیل ( سبد ) می انداخت. هنگامی که زنبیل به درِ هفت خانه برده شد، با همان تشریفات به خانه ی پدر و مادرش برگردانده می شود. مردم بر این باورند که چند روز پس از انجام این مراسم، کودک پا می گیرد و می تواند راه برود (2). البته باور به این مراسم امروزه کم رنگ شده و چنین مراسمی کمتر به چشم می خورد.
قبله ی دعا ( باران خواهی )
رفتن قبله ی دعا برای طلب باران، یکی از آیین های قدیمی مردم هرمزگان است که تا به امروز نیز در بعضی از مکان ها برگزار می شود و جنبه ی مقدسی به خود گرفته است. در سال هایی که باران کم یا اصلاً نمی بارد و آب چاه ها کم می شود و در نتیجه خطر خشکسالی زندگی مردم را تهدید می کند، مردی با تقوا و پرهیزگار مقدمات اجرای مراسم قبله ی دعا را به شرح زیر فراهم می سازد: پس از استقرار در یک مکان مقدس مثل مصلا، زیارتگاه، مسجد و یا حسینیه دعا و نماز باران خوانده می شود. کودکان نیز به علت معصوم بودن در این مراسم شرکت دارند، زیرا مردم معتقدند که دعای کودکان زودتر برآورده می شود. اولین گروهی که فرمان امام جماعت را اجابت می کنند، کودکان هستند؛ به این ترتیب که عده ی زیادی از کودکان برای خبر کردن مردم و دریافت پول و تنقلات، دسته دسته با هم در کوچه و بازارها به راه می افتند و سرودها و شعرهای مربوط به باران را می خوانند. در این بخش از مراسم، آن ها به دو گروه تقسیم می شوند. یک گروه قسمتی از شعر را می خواند و گروه دیگر در پاسخ عبارت « انشاء الله » یا « ایشاء الله » را تکرار می کنند (3).میشک میشکی *** ایشاء الله
گردن ریشکی *** ایشاء الله
یا رحمن یا رحیم *** ایشاء الله
خداوند کریم *** ایشاء الله
خدا بارون هادیت *** ایشاء الله
به مسکین هادیت *** ایشاء الله
به جو کارون هادیت ***ایشاء الله
ایشاء الله بارون هادیت ***ایشاء الله
صاحبان خانه هایی که کودکان از کوچه ی آن ها عبور می کنند، هدیه ای به آن ها می دهند و سپس عازم شرکت در مراسم قبله ی دعا می شوند و در آنجا قرآن می خوانند. این قرآن خوانی تا دو روز ادامه دارد. در طول سه روزی که مراسم ادامه دارد غذای مفصلی می پزند و بین مردم تقسیم می کنند ولی در روز چهارم کسانی که توانایی روزه گرفتن دارند، ورزه می گیرند. مراسم قبله ی دعا نیز در همین روز چهارم برگزار می شود. برای این کار حاضران لباس تمیز و مرتبی می پوشند و پس از خواندن دو رکعت نماز، وارد محل برگزاری مراسم قبله ی دعا می شوند. امام جماعت دعا می خواند و مردم آمین می گویند. بعد از آن، شش نفر از جوانان پانزده تا بیست ساله از جمعیت جدا می شوند و پیشاپیش مردم حرکت می کنند و یک نفر از آنان شعر و دعای باران را می خواند و بقیه مردم نیز پاسخ می دهند (4).
قسمتی از شعر دعای باران اینچنین است:
ای خداوندا به ما باران بده
رحم فرما تو، به ما باران بده
هم به حق مصطفی ختم الرسل
هم به حق مرتضی، باران بده
ما ضعیفیم و ذلیلیم ای خدا
لطف فرما تو، به ما باران بده
ما به درگاه تو روی آورده ایم
کن اجابت این دعا، باران بده
مرد و زن، پیر و جوان، خرد و بزرگ
منتظر هستند به ما باران بده
سال بگذشت و نیامد رحمتی
قحط گشته خالقا، باران بده
شیر گشت خشک در پستان ها
چون نبارد از سما باران بده
ما گنه کاریم و از جرم وگناه
عذرخواهیم، ای خدا باران بده
یا غیاث المستغین اسقنا
تو کریمی ای خدا باران بده
هم به جاه حضرت خیرالانام
هم به جام مرتضی باران بده
بندگانت عاجزانند ای خدا
لطف و احسانی نما باران بده (5)
میشک گردانی
در آیین باران خواهی کودکان به مدت سه روز دور هم جمع می شدند و با خواندن اشعاری نظیر:الله بده باران
خدا بده باران
لنگ سیاه معمارون
خاک بر سر اربابون
الله بده باران
خدا بده باران
آنگاه به درِ منازل می رفتند و اهالی منزل به بچه ها خرما یا آرد یا روغن می دادند. زمانی که کودکان در حال برگشتن بودند، افرادی پشت دیوار یا پرچینی می شدند و بر روی آن ها آب می ریختند. در باور مردم، آب روشنایی است و پاشیدن آب موجب تَر شدن قدوم آنان و در نتیجه باریدن باران خواهد شد.
کودکان در کنار زیارتگاه یا امام زاده ی محل گرد می آمدند و با موادی که جمع کرده بودند، نوعی شیرینی به نام « کلمبای خرمایی میشکو » ( حاوی آرد و روغن و خرما ) درست می کردند. سپس از بین خود یک نفر را که فرزند اول خانواده و همنام با یکی از پیامبران یا ائمه بوده را به عنوان « میشک » انتخاب می کردند و به قربانگاه می بردند، در حالی که اشعار زیر را می خواندند و میشک پاسخ می داد:
بچه ها: میشک میشکو!
میشک: بع بع
بچه ها: کی بارون میشه؟
میشک: بع بع
بچه ها: کی بهار میشه؟
میشک: بع بع
بچه ها: کی گل سبز میشه؟
میشک: بع بع
بچه ها: کی بریم به گلزار؟
میشک: بع بع (6)
وقتی این گروه به زیارتگاه می رسید سه عدد شمع یا سه تکه پنبه ی آغشته به روغن را داخل زیارتگاه روشن می کردند. سپس دست و پای « میشک » را با طناب بسته و یک نفر با پشت کارد وانمود می کرد گردن میشک را می بُرد و یک نفر دیگر « گلک » ( خاک قرمز رنگ جزیره ی هرمز ) می ریخت و به این ترتیب نمایشی از قربانی و ذبح کردن اجرا می کردند. میشک آنگاه به زبان می آمد و می گفت: دست نگه دارید؛ خشکسالی است و من پوست و استخوانم؛ بگذارید باران بیاید، من علف بخورم، وقتی فربه و چاق شدم مرا قربانی کنید.
آنگاه جمعیت یک صدا می گفتند: کو تا باران! بعد یک نفر از میان جمعیت ضامن میشک می شد و از او قول می گرفتند که باران ببارد. آن وقت بچه ها کلمبای خرمایی میشکو را به جای گوشت میشک می خوردند و به خانه هایشان مراجعه می نمودند در حالی که امیدوار بودند سر موعد تعیین شده از سوی میشک رحمت خدا بر روی زمین جاری می شد.
حق لیلی ( آرگیزگردانی )
جشن حق لیلی در واقع همان جشن نیمه ی شعبان یا جشن تولد امام زمان (عج) است که از دوران گذشته در بعضی از شهرهای استان هرمزگان و روستاهای آن متداول بوده است. این جشن بزرگ ترین مراسمی است که در شهر کهن این استان، میناب برگزار می شود و آن را می توان از فراگیرترین جشن های این شهر دانست.برای جشن نیمه ی شعبان مردم میناب به بازار می روند و لباس نو، آجیل، شربت و شیرینی می خرند. بعد از غروب، کودکان به شکل گروهی و در حالی که کیسه ای در دست دارند از خانه خارج شده و برای گرفتن عیدی که می تواند شربت، شیرینی، نخود، شکلات و تنقلات دیگر باشد به در خانه ها می روند (7).
کودکان به در هر منزلی که می رسند، این شعر را با صدای بلند می خوانند:
حک ( حق ) لیلی کرم گوشم بش م هاده که درویشم
hak lili karam gowsom base me hada ke darvisom
یعنی: به من حق لیلی را بدهید چرا که گوشم کر است و درویشم.
اما طبق باور مردم میناب برای بزرگترها نیز رفتن تا سه منزل و گفتن حق لیلی واجب دانسته شده است. این جشن امروزه به شیوه ای که ذکر شد، برگزار می شود، اما در زمان قدیم رسم بود که همسایه ها به طور پنهانی « آرگیز » ( argiz = الک ) را در حیاط خانه ی همسایه پرت می کردند و اهالی خانه نیز الک را از آجیل، شیرینی، پول و خوراکی های دیگر پر می کردند و آن را بیرون خانه، کنار درِ حیاط قرار می دادند. سپس همسایه ها خوراکی ها را از درون آن برمی داشتند و به خانه ای دیگر می رفتند. جشن حق لیلی با شور و شعف زیادی در بین مردم، بخصوص کودکان و نوجوانان برگزار می شود، به طوری که هیچ گاه این لحظات شیرین از خاطر آن ها پاک نمی شود؛ گواه این مدعا، روایت های پیرمردان و پیرزنانی است که با احساسی شیرینی از خاطرات این جشن در گذشته صحبت می کنند.
ماه رمضان و عید فطر
در ماه مبارک رمضان سالمندان و جوانان هرمزگان روزه می گیرند و پیران این سخن را همواره تکرار می کنند: روزه به طاقت، نماز تا قیامت؛ یعنی افرادی باید روزه داشته باشند که تحمل گرسنگی و تشنگی را دارند ولی نماز را باید همه و همیشه بخوانند. به همین دلیل در ماه رمضان اکثر مردم هرمزگان که به سن تکلیف رسیده اند، روزه می گیرند و برای انجام این فریضه هیچ بهانه ای را جایز نمی دانند. در طول ماه مبارک رمضان، قرآن خوانی در منازل و مساجد و حسینیه ها رونق می گیرد. افراد، از پیر و جوان دور هم نشسته و قرآن می خوانند. هدف از برگزاری این مراسم احیای شب های ماه رمضان و رفع اشکالات افراد در قرآن خوانی و فهم مفاهیم آن است. این مراسم هر شب برگزار می شود و هر شب نیز از یک تا سه جزء قرآن روخوانی می شود. بعد از قرآن خوانی نوبت به خواندن دعا می رسد که از بلندگوی محله ها پخش می شود. این آیین در طول ماه رمضان ادامه دارد تا اینکه روز عید فطر فرا می رسد.مردم هرمزگان، مانند سایر مسلمانان، در صبح روز عید پس از انجام غسل و استحمام، برای خواندن نماز عید به مصلا یا جایگاه مخصوصی که برای آن درنظر گرفته شده، می روند و نماز عید را به جا می آورند. پس از آن با هم روبوسی کرده و آرزوی قبولی نماز و روزه می کنند؛ سپس برای آمرزش روح درگذشتگان به گورستان رفته و برای اموات خود فاتحه می خوانند.
یکی از رفتارهای اعتقادی مردم هرمزگان در ماه رمضان، فاتحه خوانی برای آمرزش اموات است. از هیجدهم رمضان تا شب عیدفطر، هر خانواده ای یک شب همسایه ها و اقوام را برای افطاری دعوت می کند. قبل از صرف افطاری، حضار و روحانیون، برای آمرزش روح اموات صاحبخانه قرآن تلاوت می کنند. پس از قرائت قرآن و صرف افطاری و شام نیز برای شادی روح اموات، فاتحه می خوانند و آنگاه به منازل خود برمی گردند.
مکتب خانه (8)
نحوه ی آموزش در مکتب خانه بدین شکل بود که اطفال ابتدا با حروف و الفبای زبان عربی آشنا می شدند و بعد آموزش قرآن، اصول و فروع دین، خواندن و نوشتن و خطاطی را می آموختند. برای فراگیری قرآن، پس از واج شناسی، قرائت را از سوره های کوچک قرآن آغاز می کردند تا اینکه قرآن ختم شود. روش یادگیری در مکتب خانه انفرادی بود و طلاب بر حسب استعداد خود می توانستند پیشرفت کنند، بدین گونه که ملا درسی را از دانش آموز می پرسد، اگر آن را بدون غلط می خواند درس ( سوره ) بعدی را به او آموزش می داد، در غیر این صورت با چوب تنبیهش می کرد تا تلاش بیشتری برای یادگیری به خرج دهد. چه بسا طلاب کند ذهنی که از مکتب خانه فرار می کردند و آن هایی که استعداد داشتند و در مکتب خانه می ماندند، موظف بودند با حرکت دادن سر و سینه و با صدای بلند، قرآن را تلاوت نمایند تا صدای آن ها تا دوردست ها برسد. زمانی که یک محصل موفق می شد قرآن را ختم نماید، ملا و خلیفه، که خود از بهترین شاگردان مکتبخانه بود و در اداره ی مکتب خانه ملا را یاری می رساند، دست های او را می بستند و قرآن را روی دستانش گذاشته و او را تا منزلش هدایت می کردند و بعد از گرفتن انعامی به محل کار خود برمی گشتند. بعد از ختم قرآن، دیوان حافظ روخوانی می گردید. در مکتب خانه، خط زیبا و خوش نویسی نیز مورد توجه قرار می گرفت. درگذشته به سان امروز قلم و دفتر نبود؛ برای آموزش خط، ملا از لوحی چوبی به شیوه ی زیر استفاده می کرد: ابتدا مصراعی شعر را به عنوان سرمشق می نوشت و دانش آموزان باید سرمشق خود را تمرین می کردند. ملا بعد تخته را می شست و پس از خشک شدن دوباره شروع به نوشتن می کرد. او برای نگارش از قلم نی استفاده می کرد و مرکب را نیز خودش درست می کرد. برای ساخت مرکب ابتدا ماده ی سیاهی را که در اثر دودزدگی، ریگ به آن می چسبید از ریگ جدا کرده و با شیره ای که از درخت کهور به دست می آمد مخلوط می کرد. بعد از آموزش کامل خوش نویسی، اتمام دیوان حافظ و کلیات سعدی، همچنین آشنایی با اصول نامه نگاری، ترسل، قباله نویسی و نظایر آن، طلاب از مکتب خانه فارغ التحصیل می شدند. کسانی که قرآن را ختم می کردند باید یک دست لباس و مقداری شیرینی به ملا هدیه می دادند ملا و دیگر طلاب را برای صرف ناهار دعوت می کردند تا رسماً فراغت از تحصیل علم و دانش را اعلام نمایند. تمام آنچه که کودکان از ملا فرا می گرفتند همین بود. البته این آموزش سطحی بود، چون معمولاً ملاها از محتویات و معانی اشعار اطلاع چندانی نداشتند.دعا، قسم، نفرین، طلسم
در بعضی از شعرهای هرمزگان از جمله میناب، بندرعباس، قشم و رودان هنگامی که در زندگی یک نفر مشکل سخت و پیچیده ای پیش می آید و تمام تلاش ها برای رفع آن به نتیجه ای نمی رسد، دست به دامان ملاها می شوند تا او را با سحر و جادو و دعا، « طلسم » نمایند، شاید گشایشی در کارش پدید آید. بنابراین اگر بخواهند مهر و محبت دختری را در دل پسری ایجاد کنند و یا بر عکس، او را به اصطلاح طلسم می کنند؛ همچنین اگر بخواهند دختر و پسری همدیگر را دوست نداشته باشند، باز هم آن ها را طلسم می کنند. البته چنین باورهایی به تدریج رنگ باخته و بسیاری از مردم به آن اعتقاد ندارند و به چنین طلسم هایی متوسل نمی شوند.حصار کردن
حصار کردن نوعی دعانویسی برای محافظت افراد و حیوانات و اشیاء از خطرها است. درگذشته معمولاً چوپانی که ممکن بود در تاریکی شب گم شود و نتواند گله را به خانه برگرداند، به نزد یکی از ملای دعانویس که روش حاصرکردن و دعای مخصوص آن را می دانستند، می رفت. آن ها نیز با خواندن دعایی مخصوص و همچنین چرخاندن انگشت سبابه ی خود و دمیدن بر آن، حیوان گمشده و یا چوپان را در حصار قرار می دادند تا از گزند حیوانات وحشی در امان باشند و معتقد بودند که با این دعاها، دزدان و حیوانات وحشی نمی توانند به حریم آن ها وارد شوند. نمونه ای دیگر از باورِ حصار در میان مردم، حصارکردن منزل بود، بدین گونه که هرگاه صاحب خانه قصد مسافرت داشت، برای جلوگیری از ورود دزدان به منزل دور آن را خطی می کشیدند و می گفتند: « حصار، حصار در خانه ی ما کسی نیاد به جز علی (ع) با ذوالفقار ». این باور در گذشته های دور در بین برخی از مردم رواج داشت و در حال حاضر نیز در بعضی از روستاهای میناب ممکن است باورمندانی داشته باشد.قَسَم
مردم هرمزگان، در محاورات روزمره، به هنگام اثبات گفته ها و ادعاهایشان، اشخاص یا مقدساتی را شاهد می گیرند و به اصطلاح عباراتی را به عنوان قسم به کار می برند که از این قرارند:به شاه شهیدان قسم؛ به قبر بی بی فاطمه ی زهرا قسم؛ به سر پسرم قسم؛ به نمکی که در خانه ات خوردم قسم؛ به زرده ی روز قسم، به جان مادرم قسم؛ به قرمزی خون مرتضی علی قسم؛ به چایی گرم قسم؛ به عزیزی مادر، خواهر و بچه هایم قسم؛ به خواهریت قسم، قسم به قرآن مجید؛ قسم به دوازده امام؛ به خدا قسم؛ به ولای علی ( ولایت علی ) قسم؛ خدا وکیلی؛ خدا شاهد است؛ به شیر مادرت قسم؛ به جان هر که دوست داری قسم؛ به جان خودم؛ به جان بچه ام؛ به شرافتم قسم؛ و در صورت فوت شدن پدر یا مادر، این چنین قسم می خورند: قسم به قبر پدرم، مادرم، خواهر یا برادرم؛ به مسجد و منبر ( حسینیه ) قسم؛ قسم به پیر، به پیغمبر؛ به این قبله قسم ( جهت را نشان می دهند )؛ پسرم را کفن کنند قسم (9).
اسپار ( نفرین ) ( aspar )
« اسپار » یا « نفرین » عبارتی است که برای تقاضای جزای عمل بد خواسته می شود. « اسپاردادن » معمولاً در مواردی از این قبیل به کار می رود: هرگاه از کسی بدی ببینند و بخواهند از او دوری و بیزاری جویند؛ هنگامی که کسی پشت سرشان حرفی را به دروغ گفته و یا تهمتی زده باشند و امکان ثابت کردنش نباشد؛ اگر با مشقت زیاد اقدام به کاری کنند اما کارشان انجام نشود و نظایر آن. از جمله اسپارهای هرمزگانی به این موارد می توان اشاره کرد: دستت بشکند و دور گردنت آویزان باشد؛ خیرنبینی؛ همزمان با خورشید ناپیدا شوی؛ کور شوی، گلوله ی آسمانی نصیبت شود؛ روزگار خوش نبینی؛ به بیماری لاعلاج گرفتار شوی، گلوله بخوری؛ بمیری؛ فلج شوی؛ تیرعلی تو دلت بنشیند؛ درد گلو؛ خدا زیر و زبرت بکند؛ گور به گور شوی؛ خدا خفه ات کند؛ شیرم حرامت؛ خزانت بزند؛ الهی که به زمین گرم بخوری؛ دلت آتش بگیرد؛ آتش به جانت بیفتد؛ خدا آواره ات بکند؛ خدا لعنتت بکند؛ خدا جانت را بگیرد؛ زیر ماشین بشی؛ خدا هر چه زودتر عمرت خلاص کند با این مردیت؛ حضرت ابوالفضل (ع) جانت را بگیرد؛ الهی به همان راه که می روی برنگردی؛ درد پهلو؛ خاک تو سرت؛ رعد و برق دم صبح تو را بزند؛ خدا ریشه ات را نابود کند؛ خدا تخته سرت کند؛ چشم ترکیده؛ زهرمار؛ خدا مگر بی کست کند؛ الهی که مارت بزند؛ سر به چاه شده؛ خدا کند که بروی و دیگر برنگردی؛ الهی مگر داغت به دل مادرت بنشیند؛ خدا مگر رزق و روزی ازت بگیرد؛ خوار و ذلیل شوی؛ خدا گردنت را بشکند؛ گل نه چشمت بیفتد ( کنایه از این که کورشوی )؛ خفه شوی؛ زبانت پیش از مردنت لال شود؛ رزق و روزیت گرفته شود؛ خاک هفت عالم به تو سرت (10).دعاها
« دعا » ها، عبارات و گفتارهایی هستند که برای سپاسگزاری از محبت کسی، در حقش بیان می شوند. در میان مردم هرمزگان نیز دعاهای زیادی رایج است که برخی از آن ها از این قرارند: ان شاء الله سلامت باشی؛ دست علی یارت باشد؛ خدا مگر شفات بدهد؛ خدا مگر دل همه ی مسلمان ها را شاد کند؛ خدا پدر و مادرت را بیامرزد؛ خدا مگر عمرت زیاد کند؛ الهی که خیر از جوانیت ببینی؛ ان شاء الله به مراد و خواسته ات برسی؛ خدا بیامرزدت؛ خدا پشت و پناهت باشد؛ ان شاء الله مریضت هرچه زودتر خوب بشود؛ امام حسین نگهدارت باشد؛ علی(ع) یارت باشد؛ دست به خاک بزنی طلا بشود؛ پیرشوی؛ سایه ات مستدام باشد؛ خیرپیش؛ سرت به سلامت؛ خدا به همراهت؛ سلامت باشید؛ خدا یارت باشد (11).انواع دعاها
در روزگار نه چندان دور، قبل از اینکه دارو، مطب و بیمارستان به شکل امروزی نبود، مردم یا نزد حکیم می رفتند و از داروهای گیاهی و سنتی برای درمان استفاده می کردند یا بیمار را نزد ملا می بردند تا با خواندن دعا، بیمار را مداوا کند؛ از این رو بازار ملاها گرم بود. آن ها برای بیماری های مختلف دعاهای متفاوتی می خواندند که در زیر برخی از آن ها آمده است:دعای مجرتی ( doaye mojarati )
ین دعا در حق کسی خوانده می شد که به هنگام ظهر، به تنهایی از زیر درختان بی خار مثل گارم زنگی، لور ( انجیر معابد )، انبوک ( سپستان )، انبه، گل ابریشم عبور کرده و بسم الله نگفته بود. در این صورت به باور عوام، فرد جن زده شده و نوشتن دعای مخصوصِ این بیماری برایش لازم می شد. برای این کار ملا بر بالین بیمار حضور می یافت و ضمن خواندن چند دعا، از خود بیمار یا بستگانش سؤالاتی می پرسید. بعد از شنیدن توضیحات و پاسخ ها، ملا یک دعای موقت به بیمار می داد و اظهار می داشت که دعای اصلی را چند روز بعد می نویسم و دستورا لازم را صادر می کرد. دعای اصلی را در پارچه ی سبز رنگ می بستند. بیمار یا شخص دیگری نباید محتویات درون پارچه را ببیند. دعا را به بازوی چپ بیمار ( شخص جن زده ) بسته می شد و او به هیچ وجه نمی باید، در هیچ شرایطی، حتی در خواب یا حمام، این دعا را باز کند (12). در میان مردم هرمزگان، مانند سایر مناطق کشور برای چیرگی بر تردید و دودلی، به استخاره ی قرآن و یا تسبیح روی می آورند. برای این کار، وضو گرفته و بعد دعای مخصوص استخاره را می خوانند. سپس قرآن را می گشایند. اگر استخاره خوب نبود تا سه مرتبه جایز هستند برای یک موضوع استخاره بگیرند و در صورت بد بودن جواب استخاره می توان زمان استخاره را تغییر داد و برای همان موضوع در روز و ساعتی دیگر استخاره گرفت. ولی اگر باز هم نتیجه نداد از انجام دادن آن کار که برایش استخاره گرفته اند صرف نظر می کنند.دعای در کتاب
« دعای در کتاب » یا « دعای گشودن کتاب » نیز یکی از دعاهایی بود که ملایان به بیماران می دادند. هرگاه کسی بیماری اش بیش از چند روز طول می کشید، یکی از بستگانش به نزد ملا می رفت و از او درخواست می کرد که به کتابش نگاه کند و دعایی برای سلامتی مریض بنویسد. ملا کتاب خود را گشوده و پس از تورق، یک یا چند نسخه دعا می نوشت و دستوراتی برای اثربخشی آن تجویز می کرد. مثلاً ملا می گفت: دعا را با اسپند و گشته در زیر بدن بیمار بسوزانید و خاکسترش را در آب روان بریزید و نسخه ی دیگر را بعد از سه روز مانند نسخه ی اولی اجرا کنند. همچنین دعایی برای قراردادن در زیر سر بیمار می داد که می بایست تا بهبودی کامل زیر بالشش باشد (13).دعای دوستی و دشمنی
از دیگر دعاهای رایج در هرمزگان که توسط ملای محلی نوشته می شد، دعاهای دوستی و دشمنی بود. اگر میان دو نفر، خصوصاً زن و شوهر اختلافی پیش می آمد، برای ایجاد مهر و محبت و تفاهم، یکی از بستگان آن ها نزد ملا رفته و از او دعایی طلب می کرد؛ البته زن و شوهر نمی بایست از موضوع دعا نوشتن ملا اطلاع یابند وگرنه دعا باطل می شد. به همین علت معمولاً دعا را در رختخواب یا بالش فرد ناسازگار قرار می دادند و یا آن را می شستند و آب آن را به فرد ناسازگار می خوراندند تا اختلاف و ناسازگاری آن ها برطرف شود و مهر و محبتشان افزون گردد. البته امروزه چنین رفتارها و باورهایی بسیار اندک شده و درحال فراموشی است.استخاره با قرآن و تسبیح
در میان مردم هرمزگان، مانند سایر مناطق کشور برای چیرگی بر تردید و دودلی، به استخاره ی قرآن و یا تسبیح روی می آورند. برای این کار، وضو گرفته و بعد دعای مخصوص استخاره را می خوانند. سپس قرآن را می گشایند. اگر استخاره خوب نبود تا سه مرتبه جایز هستند برای یک موضوع استخاره بگیرند و در صورت بد بودن جواب استخاره می توان زمان استخاره را تغییر داد و برای همان موضوع در روز و ساعتی دیگر استخاره گرفت. ولی اگر باز هم نتیجه نداد از انجام دادن آن کار که برایش استخاره گرفته اند صرف نظر می کنند.علاوه بر استخاره ی قرآن، استخاره با تسبیح نیز در بین مردم رایج است. برای این نوع استخاره مقداری از تسبیح را میان دو دست قرار می دهند و بعد مهره های تسبیح را جفت جفت جدا می کنند، اگر در آخر یک مهره باقی بماند تعبیر بر بد بودن استخاره می کنند ولی اگر جفت باشد می گویند جفت و جور و آن را استخاره را خوب می دانند.
پی زنی( peyzani= ردیابی )
« ردیابی » و « پی زنی » از گذشته های دور در هرمزگان رواج داشته و هم اینک نیز این روش اجرا می شود. هرگاه انسان یا حیوانی گم شود و به خانه برنگردد، برای یافتن او از شخصی موسوم به « پی زن » استفاده می کنند. همین طور هنگامی که دزدی یا قتلی صورت بگیرد و سارقان و قاتلان بگریزند، پی زن ها با استفاده از آثار برجای مانده از حرکات و خطوط و گام های افراد، فاصله ی گام ها، میزان فشار بر کف و انگشتان پا و استفاده از مهارت و تجربه ی خود به پی زنی می پردازند و گمشده را پیدا می کنند. از آنجا که خطوط انگشت افراد یکسان نیست، در راه رفتن نیز با یکدیگر متفاوتند، عده ای فاصله ی قدم ها را زیاد می کنند، عده ای دیگر قدم ها را کوتاه برمی دارند، نحوه ی گذاشتن قسمت های مختلف کف پا و انگشتان در افراد یکسان نیست. موقع راه رفتن برخی افراد به قسمت نوک انگشتان فشار می آورند و برخی دیگر به پاشنه، بعضی انسان ها در هنگام راه رفتن پاهایشان به سمت داخل خم می شود. آنچه مهم است، نحوه ی گذاشتن پا بر زمین، حرکت دو پا در مسیر، پاشنه ی پا، نحوه ی گذاشتن سرانگشتان پا، که در افراد مختلف، متفاوت است و پی زن ها از همین تفاوت ها برای شناسایی فرد مورد نظر استفاده می کنند. از آنجا که پی زن و ردیاب در زمینه ی پی زنی استعداد خاصی دارد و تمام خصوصیات اثر پای افراد را در ذهن خود ثبت کرده است، با اولین نگاه به اثر پا، چه برهنه باشد یا پوشش دار، آثار آن را بررسی کرده موفق به شناسایی شخص مورد نظر می شود. البته شخص پی زن با دیدن ردِّ پا، قدم به قدم آن را دنبال نمی کند بلکه در قسمت های مختلف منطقه به گشت زنی و ردیابی می پردازند و مسیرها را موردنظر قرار می دهد و به صورت پراکنده جستجو می کند، تا اینکه شخص مورد ردیابی را شناسایی کند. اگر به کسی ظنین شوند، او را نزد پی زن می آورند تا در مقابل او راه برود. پی زن می تواند آثار پا را با شخص مظنون مطابقت داده نظر قطعی خود را ارایه کند. از پی زنان برای یافتن حیوانات گم شده نیز استفاده می کردند (14).مراسم نوروز صیاد
در جزیره ی قشم، روز دهم مرداد را « نوروز صیاد » می نامند. این روز، نخستین روز از فصل گرمای واقعی است. در این روز، هیچ کدام از صیادان قشمی، ماهی یا جانور آبزی دیگری صید نمی کنند و یا نمی خورند. بومی های قشم معتقدند همه ی ماهی ها امروز ( نوروز صیاد ) در دریا آزادند و باید نسل خود را تداوم بخشند. مردم بر این باورند که در « نوروز صیاد » تمام چشمه های آب معدنی به دریا می ریزند. پس این روز را جشن می گیرند و به دریا می زنند تا بیماری خود را با داروی آب های معدنی از تن بشویند. دختران، مادران سالخورده ی خود را در آب دریا می نشانند و با پیاله، آب را به نیت شفایابی بر سر و لباس آن ها می ریزند. در این روز همگان لباس های رنگی و نو می پوشند و برای زدودن کهنگی، لباس کهنه را به آب دریا می سپارند و برای آنکه درختان و احشام را نیز نوروزی کنند، آن ها را با خاک سرخ جزیره ی هرمز رنگ آمیزی می کنند. در باور مردم هرمزگان، درهای چوبی خانه ها نیز روح دارند، پس آن ها را با خاک و گل سرخ رنگ می زنند تا خانه و در به شکلی نمادین، نوروزی شود. در این روز کسانی که دام و احشام دارند، نزد دعاخوان های نوروزی می روند تا برای آن ها دعا بخوانند، بلکه در سایه ی این دعا برای یک سال دیگر احشام آن ها از گزند جانوران درنده و بیماری در امان باشند. در باور این مردمان، دعای یادشده فقط باید از هنگام تحویل سال تا 6 ساعت بعد از آن خوانده شود تا اثر داشته باشد. کسی که دعای نوروز را می خواند ریسمانی سبز به دست می گیرد و برای هر کدام از احشام دعایی می خواند؛ گرهی به نخ می زند؛ در آخر، ریسمان را که به تعداد دام ها، گره دارد، به صاحب دام ها می دهد تا آن را در سوراخ دیواری پنهان کند و روی آن را بپوشاند تا کسی نتواند آن را بیابد یا گرهی از آن نخ را باز کند. جالب اینکه در هر روستا دو سه نفر می توانند این دعا را بخوانند. زمانی که هر کدام از آن ها به سنین کهولت و از کارافتادگی می رسند، شیوه های دعانویسی خود را به دیگری می آموزند و دیگر برای کسی دعا نمی خوانند؛ به این ترتیب دعا سینه به سینه نقل و حفظ می شود.آب در فرهنگ مردم هرمزگان
باران
در هرمزگان به خاطر شرایط اقلیمی خاصش که در منطقه ی کم باران قرار دارد، نزولات جوی بسیار اندک است. بارش باران در این سرزمین تقریباً از آبان تا پایان فروردین ماه صورت می گیرد و باریدن هر قطره باران بر خاک خشک نوید روییدن گیاهی است بر دامان خاک تف دیده. بارش باران در تابستان امری است استثنایی و اگر هم در تابستان این اتفاق رخ بدهد در ارتفاعات استان است. در هرمزگان از قدیم الایام برای هر کدام از بارش ها اصطلاحاتی رایج بوده که از این قرارند:باران درمشکی (15):
بارانی که قطراتی درشت دارد، شدید می بارد و در چشم بر هم زدنی در معابر آب جاری می شود. باران در مشکی با شدت و زودگذر است.باران همشهری:
به بارانی گفته می شود که پیوسته و کم کم ببارد. مدت بارش باران همشهری طولانی است و گاه تا یک هفته ادامه می یابد. به چنین حالتی « هفته ی باران » می گویند.باران خمینه (16):
بارانی ناگهانی و غافلگیرانه است که در بعد از ظهرهای تابستانی، در اثر تراکم جبهه ی سرد و گرم و به صورت رگباری زودگذر می بارد.باران غر و تراکی (17):
بارانی است که همراه با رعد و برق و ریزش تگرگ باشد. علت این نامگذاری هم به خاطر صدای رعد و برق همراه آن است.ضرب المثل های هرمزگانی در مورد باران
« اگه بارون بباره چار بلوک پروا نداره پیره لوک » ( اگر به قدری باران ببارد که به اندازه ی چهار بلوک ( 120 سانتی متر ) هم آب بالا بیاید، شتر پیر به علت پای دراز و بلند هیچ ترسی از آن ندارد )؛ کنایه از شجاعت و پروا نداشتن و از خطر نهراسیدن افراد سرد و گرم چشیده ی روزگار است.« بارون دوشی کمتر کوت ایپوشی » ( باران دیروز باریده است، به همین خاطر امروز کمتر از کت ( اورکت/ کاپشن آمریکایی ) استفاده می شود )؛ کنایه از گذشت زمان است که بر معایب و نقایص و گذشته ی سیاه افراد سرپوش می گذارد.
چند اصطلاح
هوای دام زا:
این آب و هوا ده روز قبل از نوروز یا ده روز بعد از نوروز حادث می شود. در این ایام هوا ابری و گرفته است ولی باران کمتر می بارد. در این روزها حیوانات کوهی نظیر آهو، قوچ، پازن می زایند و بره های این حیوانات از آب و رطوبت اندک این باران استفاده می کنند. بدین علت به این نوع آب و هوا، « دام زا » می گویند.کاکا بلوکا:
به حبابی که از برخورد قطرات باران با زمین ایجاد می شود « کاکا بلوکا » می گویند. اصطلاح « بول بلوک زدن » به معنای حبابی است که از تنفس یا پختن غذا یا دمه های حاصل از آبگرم های معدنی ایجاد می شود.تف دادن:
بندآمدن باران را گویند.نخل و آب
به برکت باران زمین ها سیراب شده و کشتزارها خرم و نخلستان ها آباد می گردد. نخلستان ها سرمایه ی اقتصادی مردم هرمزگان به شمار می روند. واحد شمارش نخلستان ها « بند » یا « بن » است. « بند » قطعات زمین به شکل مربعی یا مستطیل است که تعدادی نخل یا « فسیل » ( پاجوش درخت خرما ) در آن غرس می کنند و بدین جهت به آن « بند » می گویند. به هنگام بارش باران، آب در این زمین ها که به شکل کرت های بزرگ هستند، برای چندین ماه ذخیره می شود. برای اینکه آب بیشتری در این بندها بماند، زمین ها را شخم می زنند و خاک های زمین را به چهار طرف بندها می ریزند تا در فصل بارندگی، آبِ بیشتری در بندها انباشته شود. خاک هایی که از کندن بند جمع آوری شده و در گوشه ای تلمبار شده را « باراغین » می گویند. از باراغین برای ساختن فضاهایی همچون « پابگلی (18) » یا « لهه (19) » یا « سرگ (20) » استفاده می شود. (21)بیشتر بخوانید: چند گفتار در آیین ها، باورها و صنایع دستی مردم هرمزگان
چاه آب
در هرمزگان نام بسیاری از روستاها با چاه شروع می شود مانند « چاه فعله »، « چاه خرگ »، « چاه مسلم »، « چاه بُنارد »، « چه چکور » و « چاه های طلا » در قشم و « چاه های نای بند » در بندرعباس. اطراف چاه ها معمولاً محل کشت و زرع کشاورزان و عامل آبادانی روستاها بودند. برای حفر چاه. مقنیان زحمت زیادی متحمل می شدند و بعد از اینکه چاه به آب رسید نیز کشیدن آب از چاه کاری طاقت فرسا و مردافکن بود و نیروی انسان تکاپوی این عمل سنگین را نمی کرد.اصطلاحاتی در مورد چاه و آب انبار:
دول (22):
به طناب یا ریسمانی گفته می شود که ظرفی به انتهای آن بسته شده و برای برداشتن آب از درون چاه یا آب انبار استفاده می شود. به ظرفی که به انتهای دول بسته شده و شبیه سطل است « دولاب » می گویند. در زبان عربی این ظرف « دلو » نامیده می شود. نام یکی از روستاهای معروف جزیره ی قشم نیز « دولاب » است.گوچاه:
چاهی است که به وسیله ی نیروی « پورو » ( گوساله ی نر فربه و جوان ) از آن آب استحصال می گردد. در این روش مشکی که در چاه قرار دارد و چندین مَن آب می گیرد، به وسیله ی طنابی که به یوغ گردن پورو متصل است پر از آب می شود و با حرکت پورو، آب به سطح زمین می آید و در جویی سرازیر می شود تا نخل و زراعت کشاورزی آبیاری شود.در افواه مردم هرمزگان ضرب المثلی جاری است که برگرفته از نام « گوچاه » است: « اگه ابری بالای سر خود دیدی گوچاه خو مچین » ( اگر بالای سر خودت ابر دیدی، گاو چاه خود را جمع مکن )؛ کنایه از این توصیه ی عقلانی است که درآمد اندک اما مطمئن سابقت رابه خاطر سرمایه و ثروتی ناگهانی و گذرا، از دست نده.
جهله (23):
ظرف سفالی مدوری که برای حمل آب استفاده می شود. جهله توسط سفال گران منطقه ی میناب ساخته می شود. در یک تصنیف قدیمی به این ظرف چنین اشاره شده است:عبدالمجید مرد بلند بالا
تو راه شارگه جَهلَش اشکستن
پلمتی یا کلمتی (24):
حلقه ای بافته شده از پارچه که برای حمل جهله بر روی سر می گذاشتند.کندر (25):
چوبی افقی و بلند و تراشیده که به دو سر آن « بلاسی » یا « تولک » (26) آویزان است و بر روی دوش قرار می گیرد. از این وسیله برای حمل آب یا ماهی و میگو و سینگو (27) استفاده می شود. در شرق آسیا به این وسیله، « چنانچو » گویند که به گمان این نویسنده شکل اولیه ی واژه ی « کنگدر » (28) بوده است. این واژه از « کنگ » (29) به معنای شانه، کول، کتف و « در » به معنای دریدن و شکستن ساخته شده و شاید به خاطر فشار زیادی که بر دوش حاملِ آن وارد می گردد، به « کندر » نام بردار شده است. « کندر » و « کنگدر » (30) در گویش بندری به محلی گفته می شود که دو خور پر آب قرار گرفته باشد. مانند « کنگان » در بوشهر و « کنگی » در سیستان و « کنگاور » در کرمانشاهان وشاید « بندر کنگ » نیز « بندر کنگ » بوده، چرا که بندر کنگ بین دو خور بزرگ به نام « خور سور » و « خور غایه » قرار دارد.مشک (31):
پوست دباغی شده ی گوسفند را گویند که برای نگهداری و حمل آب استفاده می شود. برای اینکه مشک خوبی ساخته شود، این باور رایج بود که در هنگام مشک بستن (32) نباید « پور » ( صورت فلکی خوشه ی پروین ) در آسمان باشد و الا مشک سوراخ خواهد شد.پس از ساختن مشک آن را رنگ می زدند. برای این کار برگ درخت های « بنه » یا « کسور با انار » « انار » را درون مشک کرده و مشک را برای مدتی درون رنگ می خواباندند تا رنگ بگیرد. آن گاه مشک برای آبگیری آماده است.
اصطلاحی در مورد مشک میان مردم هرمزگان رواج دارد که از این قرار است: « کی رفت در مشک؟ هر کی بختش برگشت (33) ».
برکه:
آب انباری برای ذخیره ی آب و نزولات آسمانی است. برای ساخت آن، ابتدا گودالی عمیق به صورت دایره ای بزرگ حفر می کنند. سپس با سنگ و ساروج اطراف گودال را تا سطح زمین بالا می آورند. ته گودال را نیز با سنگ و ساروج فرش می کنند تا مانع فرو رفتن آب در زمین شود. روی گودال را نیز با طاق های گنبدی شکل می پوشانند تا مانع از بخار شدن آب در فصل های گرم سال شود. آنگاه کانال هایی را در چهار طرف برکه تعبیه می کردند تا آب باران را به درون آن هدایت کند. به این ترتیب آب برای مدت زیادی باقی می ماند (34).ضرب المثل هایی در مورد آب:
« آبی که رود به رودخانه، خویش خورد به ز بیگانه »؛ کنایه از اینکه اگر شخصی متمکنی بخواهد عنایت و توجهی در حق کسی داشته باشد، بهتر است که آن فرد خودی و خویشاوند باشد تا بیگانه.« آب تلخ به جگرش نیست »؛ کنایه از آدم بی غیرت و بی عار است.
« هو نه کتش کفت » ( آب به سوراخش افتاده )؛ کنایه از خبری ناگوار که غوغا و آشوب برانگیزد و عده ای را بترساند.
« هو از بن خرابن » ( آب از سرچشمه گل آلود است )؛ نقص و عیب در بنیان چیزی بودن معنا می دهد و خللی که از ابتدا باشد.
« هو به هو بودن » ( آب به آب شده )؛ کنایه از تغییر مزاج است.
« به هو سر و گرم از نت » ( خودش را به آب سرد و گرم می زند )؛ کنایه از فردی که بسیار محتاط است و دیر تصمیم می گیرد.
« هو کجن یا نوندن » ( آب کج است یا ناودان کج است )؛ منظور این است که یک جای کار عیب دارد و روی روال معمول نیست.
رمضان در فرهنگ مردم هرمزگان
در هرمزگان قبل از آغاز ماه مبارک رمضان، مؤمنین و معتمدین هر محله به پاکیزه کردن مساجد می پردازند و با این کار خانه ی خدا را برای ماه میهمانی خدا آماده می کنند. زنان و دختران نیز به شستشوی اثاث خانه می پردازند و مردها به تهیه ی مایحتاج این ماه مشغول می شوند. آن ها به کسب و کار خود سر و سامان می دهند تا بتوانند در ماه رمضان با فراغت بیشتر به عبادت بپردازند.مایحتاجی که مردم در این ماه استفاده می کنند عبارتند از: برنج، روغن، عدس، ماش، لوبیا، لپه، خرما، تخم مرغ، گوشت، مرغ، قند و شکر، چای و شیرینی، و سنبل الطیب که جوشانده ی آن را در آخرین لحظات سحر برای جلوگیری از تشنگی می نوشند ( البته اینک این رسم به کلی از بین رفته و امروزه کسی در سحر از این جوشانده نمی نوشد ).
مردم هرمزگان برای هر کدام از این مواد خوراکی ارزش قائلند. آن ها عدس را قاتق انبیا می دانند و معتقدند که عدس علاوه بر اینکه قدرت بینایی چشم را افزایش می دهد، موجب افزایش حب اولیا و رقت قلب در دل مؤمنان می گردد. همین طور اعتقاد دارند امام علی(ع) با خرما افطار می نموده اند، از این رو در هرمزگان تهیه ی خرما یکی از نخستین مایحتاج ماه رمضان است.
برخی از خانواده ها چند روز زودتر از ماه رمضان به استقبال این ماه می روند که در اصطلاح محلی به آن « پیشواز » می گویند و معمولاً بین یک تا دَه روز است. این عمل از دو جهت برای مردم اهمیت دارد؛ یکی اینکه روزه های قضای سال های قبل را ادا نمایند و دوم اینکه خود را برای ماه مبارک آماده کنند و ثواب بیشتر نصیبشان شود.
اصطلاحات، زبانزدها و تعابیر مربوط به روزه و رمضان در هرمزگان
« روزه خوری ماه مبارک رمضان به خنکی »؛ کنایه از تزویر افراد ریاکار است که تظاهر به دینداری و مفید بودن روزه می کنند ولی در عمل از عهده ی تکلیف برنمی آیند.« روزه شک دار گرفتن »؛ کنایه از کار مشکوک انجام دادن که احتمال ریسک و درجه ی خطا در آن زیاد باشد.
« به قربنی زنی که ناز ناکنت ( ناکنت: نمی کند )/ روزه اگرد ( می گیرد ) نماز ناکنت »؛ کنایه از دو چیزی که لازم و ملزوم یکدیگرند و نبودن یکی، باعث نقص دیگری می شود. معادل روزه ی بی نماز، عروس بی جهاز، قورمه ی بی پیاز.
روایت هلال ماه رمضان
درگذشته مردم مباه مبارک رمضان را با رؤیت هلال ماه آغاز می کردند. اگر بنابه دلایلی مثل ابری بودن هوا دیدن هلال ماه غیرممکن بود، افرادی را به شهرها و آبادی های نزدیک به افقشان با افق آن شهر نزدیک بود و احتمالاً آسمان آنجا صاف بود، می فرستادند تا از حلول ماه رمضان یقین حاصل کنند. با رؤیت هلال ماه رمضان، مجتهد یا ملای محلی بر منبر می رفت یا در بین نماز مغرب و عشاء به مردم اعلام می کرد که از فردا ماه رمضان شروع و مؤمنین از خوردن و آشامیدن و سایر کارهایی که روزه را باطل می کند باید دوری جویند. دیدن هلال ماه اول مبارک رمضان به قدری اهمیت دارد که افراد جوان تر سعی می کنند روی پشت بام ها و یا کوه بلندی بروند تا ماه را ببینند و پس از اطمینان همه ی شهر را خبر کنند.روش بیدار شدن مردم در ماه رمضان
متداول ترین روش تشخیص ماه رمضان از دیر باز شناختن ستارگان و محل قرار داشتن آن ها در آسمان بوده است. مردم برای ستاره های سحری اصطلاحات و نام های خاصی داشته اند؛ مثلاً ستاره ی پرنور را ستاره ی صبح یا سحر می نامند و با دیدن این ستاره پی می بردند که صبح نزدیک است و خود را برای انجام دادن واجبات و مهیا کردن بساط سحری آماده می کردند.نمایش پی نوشت ها:
1. کارشناس زبان و ادبیات فارسی، شاعر، نویسنده و روزنامه نگار.
2. سعیدی، سهراب:
فرهنگ مردم میناب، تهران: ائلشن، 1386، ص 357.
3. مجموعه راهنمای جامع ایرانگردی جلد 26، استان هرمزگان، حسن زنده دل و دستیاران، ص 110-111.
4. همانجا.
5. سعیدی، پیشین، ص 372.
6. رفیعی، عباس:
« آیین باران »، نشریه ی گامرون، سال چهارم، شماره ی 91، 16 آبان 1386، ص 3.
7. سعیدی، سهراب:
فرهنگ مردم میناب، تهران: ائلشن، 1386، ص 366.
8. مکتب خانه دگر به صورت سنتی دایر نیست و بیشتر در مهدها و یا مؤسسه های فرهنگی به آموزش دادن قرآن و یا حفظ آن مشغول هستند.
9. مصاحبه با مرحوم محمد افراق، هفتادساله، ساکن روستای محمودی میناب، که چندی پیش درگذشت.
10. سعیدی، سهراب:
فرهنگ مردم میناب، تهران، ائلشن، 1386، ص 385.
11. به نقل از خانم خیری ذاکری، 63 ساله، از اهالی روستای « محمودی » میناب.
12. مصاحبه با ملاعباس سعیدی، چهل و هشت ساله، از اهالی روستای محمودی شهرستان میناب.
13. گفت و گو با مرحوم حسن سعیدی، 67 ساله، ساکن روستای « محمودی » میناب، تابستان 1386.
14. سعیدی، سهراب: فرهنگ مردم هرمزگان، 1391، در دست انتشار، ص 421.
15. Darmaski.
16. Xamine.
17. Ghoreteraki.
18. پابگلی: « پابه گِلی » یا همان « پایه گِلی » خانه ای است گِلی و کوچک شبیه چادر عشایر اما خیلی بزرگ تر از آن. این خانه با نوعی خشت که از کوره های خشت پزی روستای « حکمی » و « شهوار » میناب به دست می آمد، ساخته می شد. تمام مصالح به کار رفته در این خانه از گل است و فقط تیرک بلندی بر بالای آن قرار می گیرد که دو طرف آن را شیب دار می کند. بر روی دو طرف شیب، « سِوِند » ( sevend ) می اندازند و روی آن را با کاهگل می پوشانند تا بالای « پایه ی گِلی » یا « پایه گِل » به مانند بالای چادر عشایر شیب دار شود. این وسیله از منظر شکل مانند چادر عشایر است ولی بزرگتر از آن و مصالح به کار رفته در آن گل و چوب درخت نخل است.
19. « لهه » ( Laha ): خانه ای است که برای ساخت آن کُنده و شاخ و برگ درخت نخل کاربرد دارد. این خانه ی کوچک محلی، شباهت زیادی به کرگین ( kargin ) دارد و برای درست کردن آن از پاکرغ ( pakargh ) استفاده می شود. « لهه » بیشتر برای ساختن محل نگهداری حیوانات اهلی از جمله گاو و گوسفندان استفاده می شود و می تواند نقش اصطبل حیوانات را داشته باشد.
19. سرگ ( Serg ): سرگ خانه ای است محلی که مصالح اصلی آن را برگ و کنده ی درخت خرما تشکیل می دهد. نحوه ی ساخت این سرپناه به این صورت است که ابتدا چهار عدد چوبِ هم اندازه را در زمین نصب می کنند. در سر این چوب ها شکافی ایجاد شده است، به گونه ای که چوب های دیگری را روی آن ها قرار می دهند که در گویش محلی « تافال » ( Tafal ) نامیده می شوند. این تافال ها سقفِ خانه را تشکیل می دهند. سپس بر روی آن سوند ( sevend ) می اندازند تا به مانند پشت بام ساختمان صاف باشد. شب های گرم تابستان برای استراحت و خوابیدن با وسیله ای به نام « پند غاری » ( Pandeghari: نردبان ) از آن بالا می روند. اطراف سرگ را با چوب های باریک درخت خرما حصارکشی می کنند که به آن « کلندری » ( kolenderi ) یا « مهرنگی » می گویند. این خانه در تابستان ها و در اکثر باغ های میناب در حال حاضر هم ساخته می شوند.
21. رفیعی، پیشین، ص 4.
22. Dol.
23. Jahle.
24. polmeti-kolmeti.
25. konder.
26. Balasi- Tolak.
27. نوعی خرچنگ درشت را « سینگو اشکن » می گویند.
28. kangar.
29. kang.
30. kangder.
31. Mask.
32. Mask basten: درست کردن مشک از پوست دباغی شده ی گوسفند را « مشک بستن » می گویند.
32. توضیح: مشک محل نگهداری آب است؛ فردی تشنه برای نوشیدن آب مشک را برمی گیرد؛ در این هنگام فرد تشنه ی دیگری از راه می رسد و تقاضای آب می کند؛ به او آب می دهد. ناگهان افراد تشنه ی دیگری هم از راه می رسند و طلب آب می کنند. آب مشک تمام می شود در حالی که به صاحب مشک آب نمی رسد و او از تشنگی هلاک می شود.
34. رفیعی، پیشین، ص 6.
نمایش منبع ها:
1. رفیعی، عباس:
« آیین باران »، نشریه ی گامرون، سال چهارم، شماره ی 91، 16 آبان، 1386.
2. __. « میشک گردانی »، نشریه ی گامرون، سال چهارم،شماره ی78، 1386.
3. زنده دل، حسن:
مجموعه راهنمای جامع ایران گردی، تهران، ایرانگردان، 1377.
4. سعیدی، سهراب:
پنج شنبه بازار و صنایع دستی میناب، قم: دارالتفسیر، 1387.
5. __: فرهنگ مردم میناب، تهران: ائلشن، 1386.
6. __: فرهنگ مردم هرمزگان، 1391، در دست انتشار.
7. شریعت زاده، سیدعلی اصغر:
فرهنگ مردم شاهرود، تهران: علمی و فرهنگی، 1371.
8. مصاحبه با ملاعباس سعیدی، اهل روستای محمودی بخش مرکزی میناب.
9. مصاحبه با خانم خیری ذاکری، اهل روستای محمودی بخش مرکزی میناب.
10. مصاحبه با مرحوم محمد افراق، اهل روستای محمودی بخش مرکزی میناب.
11. مصاحبه با مرحوم حسن سعیدی، اهل روستای محمودی بخش مرکزی میناب.
خیراندیش، دکترعبدالرسول، تبریزنیا، مجتبی؛ (1391)، پژوهشنامه خلیج فارس ( دفتر پنجم)، ( بی م )، تهران: خانه کتاب، چاپ اول