داستان کوتاه
یکی از شاگردان مرحوم جلوه نقل نموده كه گاه ناصرالدين شاه به ديدن استادم «جلوه» ميآمد، ولي حكيم ميگفت: مرا حالي نيست و شاه با حالت تغير و ناراحتي برميگشت.جلوه در شعري گويد:
ما گداييم نياريم فرو سر به شهان
اين سخن را به همه بوم و به هر جا زدهايم
روزي شاه در مراجعت از جايي دم درب مدرسه دارالشفاء روبهروي مسجد شاه (سابق) پياده و بيخبر وارد اين محل گرديد و يكسره به حجره حكيم عارف وارسته يعني جلوه رفت،
وقتي وارد حجره شد، مشاهده كرد كه حكيم مشغول خواندن نماز است.
شاه فوراً قليان را برداشته به طرف حوض مدرسه رفت تا آب آن را عوض كند.
ملتزمين ركاب همگي پيش دويدند كه قربان ما غلامان همه حاضر باشيم و قبله عالم چنين كاري كنند؟
شاه نگاهي به آنان نموده و گفت: چه آدمهاي نفهمي هستيد كه نميدانيد من اين كار را براي ثواب ميكنم كه از بركت وجود اين سيد آمرزيده شوم تا امروز نتوانستهام به او خدمتي كنم؛ زيرا نه از من تقاضايي ميكند و نه هدايايم را قبول مينمايد و اكنون در حال نماز بود وگرنه اجازه نميداد هيچ كس براي او آب قليان را عوض كند. (1)
پينوشت:
1. مجله وحيد، سال دهم، ش2، به نقل از: ميرزا ابوالحسن جلوه، ديدار با ابرار، ص185.
منبع مقاله :www.irc.ir
منبع: مردان علم در ميدان عمل، سيد نعمتالله حسيني، ناشر مؤلف، سال چاپ 1375، نوبت چاپ اول، جلد 6، صفحه 179.