داستان کوتاه
در كنار دريا درختي بود كه بر بالاي شاخسارهاي آن درخت، گنجشكي خوشآواز لانه داشت. در آنجا فيل درشتاندامي بود كه هر روز كنار دريا ميآمد. بدن خود را به تنه آن درخت ميماليد و آن گنجشك رنجيدهخاطر و هراسان ميشد، كه نكند آن فيل خانه و كاشانه و بچههاي او را نابود كند.گنجشك در اين انديشه بود تا آن دشمن بزرگ و خطرناك را نابود كند، ولي او چگونه ميتوانست با آن كوچكي و ناتواني، فيل را از بين ببرد. گنجشك نااميد نشد و تصميم گرفت به تلاش خود ادامه دهد و با كمك گرفتن از ديگران، كمكم فيل را به هلاكت برساند.
گنجشك نزد پشه رفت و گفت: تاكنون من به شما آسيبها رساندهام. مرا ببخش؛ اينك خواهشي از تو دارم و آن اينكه فيلي هر روز كنار درختي كه لانه من بر بالاي آن است ميآيد و بدن خود را به تنه درخت ميمالد و لانهام را به لرزه در مي آورد و ترس مرا فرا ميگيرد. خلاصه روزي نيست كه مرا رنج ندهد. اينك از تو مي خواهم با ياران خود هجوم برده و چشمهاي فيل را بگزيد. پشه قول داد اين كار را خواهم كرد از اينرو همراه ياران گروهگروه چند روز به چشمهاي فيل حمله كرده و چشم هاي او را زخمي كردند.
گنجشك از پشه سپاسگزاري كرد. سپس نزد مگس رفت و از آزار فيل درد دل كرد. از او خواست بر چشمهاي فيل بنشينند و بر آن فضله كند، تا آن فضله به صورت كرم درآيد؛ در نتيجه هر دو چشم فيل كور گردد. مگس اين قول را به گنجشك داد و با همنوعان خود به چشم فيل حمله كردند و فضله بر چشمهاي او انداختند. پس از مدّتي در چشمهاي فيل، كرم توليد شد و همين باعث كوري هر دو چشم او گرديد.
گنجشك از مگس نيز سپاسگزاري كرد. سپس نزد قورباغه كه در كنار همان درخت، در ميان آب دريا بود رفت و به او گفت: از تو خواهشي دارم، آن را انجام بده. قورباغه نيز قول داد او را كمك كند. گنجشك به او گفت: به يك نقطه از لب دريا كه عميق است برو سر از آب بيرون آور و آواز بخوان. فيل كور، از صداي تو مي فهمد همانجا آب است و براي سيراب شدن به آنجا ميآيد. همينكه پاي خود را در ميان آب بگذارد به ميان آب افتاده و غرق ميشود. ما نيز از شر او آسوده ميشويم.
قورباغه همينكار را كرد. فيل كه از شدت تشنگي نزديك بود هلاك شود، سراسيمه به سوي آن صدا رفت و خود را به آن رسانيد. همينكه پاهايش را در ميان آب نهاد (چون نميدانست كه زير آب، عميق است) همانجا در ميان آب غرق گرديد و به هلاكت رسيد.گنجشك با اين پشتكار و نيرنگ، دشمن بزرگي مانند فيل را نابود ساخت و از گزند او نجات يافت.
منبع: داستان هاي جوامع الحكايات، نويسنده محمد عوفي ، مترجم/مصحح محمد محمدي اشتهاردي ، ناشر شكوري، محل چاپ قم، سال چاپ بهار 1381، نوبت چاپ سوم، صفحه 124 و 125.
www.irc.ir
منبع مقاله :
زنان عارف، نويسنده دكتر ابوالقاسم رادفر، ناشر مدحت، محل چاپ تهران، سال چاپ 1385، نوبت چاپ اول،