بررسي تواتر قراآت
قبل از بررسي تواتر قراآت، نخست، ذکر چند نکته لازم است:الف) معناي علم قرائت:
علم به کيفيت اداي کلمات قرآن و اختلاف آنهاست؛ يعني اختلاف مربوط به حروف و کلمات و کيفيت اداي آنها.ب) فرق قرائت، روايت، طريق:
قرائت: هر اختلافي که منسوب به يکي از ائمه ي ده گانه باشد که روات آن بر آن اجماع دارند، قرائت نام دارد و صاحب آن امام ناميده مي شود؛ مانند قرائت عاصم.روايت: هر اختلافي که منسوب به راوي امام قرائت است، روايت شمرده شده صاحبش را راوي مي نامند؛ مانند روايت حفص از عاصم.
طريق: هر اختلافي که منسوب به کسي است که از راوي گرفته، طريق ناميده شده است.
ج) اقسام قراآت:
1. قرائت متواتر:
قرائتي است که جمع زيادي از اول سلسله تا آخر آن ( يعني پيامبر (صلَّي الله عليهِ و آله و سلم) ) آن را نقل نموده اند که امکان توافق آنها بر کذب محال است.2. قرائت مشهور:
قرائتي است که سند آن صحيح است؛ ولي به حد تواتر نرسيده و موافق با قواعد عربيت و رسم الخط عثماني است و نزد قرّا شهرت يافت و گاهي از آن تعبير به مستفيضه مي شود.3. قرائت آحاد:
قرائتي است که از صحت سند برخوردار است؛ ليکن مخالف رسم الخط و عربيت است و شهرت نيز نيافته است. نزد بعضي قرائت آحاد، قرائتي است که جامع ارکان سه گانه است، با اين تفاوت که مفيد يقين نيست.4. قرائت شاذّ:
قرائتي است که از صحت سند برخوردار نيست.د) معيار قبول قراآت:
1. موافقت با قواعد عربيت؛ گرچه اين موافقت بر حسب يکي از وجوه و اقوال در قواعد عربي باشد.2. موافقت با رسم الخط مصحف عثماني.
3. برخورداري از صحت سند.
ابن جزري مي نويسد:
هر قرائتي با قواعد عربيت موافق باشد، گرچه بر حسب يکي از وجوه، و با رسم الخط يکي از مصاحف موافق باشد، هرچند اين موافقت مبني بر احتمال باشد، و داراي صحت سند باشد، قرائت صحيحه است و ردّ آن جايز نيست. (1)
حجيت قرآن قطعي و مسلّم مي باشد. زيرا از طريق تواتر به ثبوت رسيده است. ليکن تواتر قراآت امري مسلّم و قطعي نيست. جمعي معتقدند هيچ يک از قراآت ( سبعه و عشره و ... ) متواتر نيستند، و جمعي در برابر، معتقد به تواتر قراآت سبعه و عشره شده اند و تعدادي هم قول به تفصيل را برگزيده اند. معروف بين علماي شيعه آن است که قراآت، متواتر نيستند، بلکه آنها منقول به خبر واحدند، ولي ميان علماي اهل سنت، معروف است که قراآت متواترند.
ابوشامه مي نويسد: « نظريه ي شايع و رايج جمعي از مقرئين متأخر و ديگران بر اين است که قراآت سبع متواتر هستند. » (2)
زرکشي نيز مي افزايد: « قراآت سبع نزد جمهور علما متواتر مي باشد. » (3)
قائلان به تواتر قراآت سبع، عمدتاً از علماي اهل سنت هستند و تعداد اندکي از علماي شيعه مانند: علامه حلّي (4)، شهيد اول (5) و ... چنين اعتقادي دارند. آنها بر تواتر قراآت سبع استدلال نموده اند که اهتمام صحابه و تابعين بر قرآن، مقتضي تواتر قرائت است، و اگر قراآت سبع، مواتر نباشند، تواتر قرآن نيز مخدوش مي شود. اينان بر تواتر قراآت سبع، ادعاي اجماع نيز نموده اند. در نقد کلام آنها بايد گفت:
اولاً: دعوي اجماع، مسلّم نيست. زيرا تعداد زيادي از علما، حتي از علماي اهل سنت مانند فخر رازي در التفسير الکبير (6) و ابن جزري در النشر (7) و ابوشامه در المرشدالوجيز (8) و زرکشي در البرهان (9) و ... به عدم تواتر قراآت سبعه، اعتقاد دارند. از علماي شيعه نيز کساني مانند شيخ طوسي در تبيان (10)، سيد نعمت الله جزائري (11)، علّامه محمدجواد بلاغي (12)، آية الله خوئي (13) و ... قائل به عدم تواتر قراآت هستند.
ثانياً: اهتمام صحابه و تابعين بر قرآن، تواتر اصل قرآن را ثابت مي نمايد، نه تواتر تمامي قراآت آن را. زيرا اندکي بعد آشکار خواهد شد که تلازمي بين تواتر قرآن و تمامي قراآت نيست. قائلان به عدم تواتر قراآت که مشهور و معروف بين علماي شيعه و تعدادي از دانشمندان اهل سنت است، معتقدند که تواتر قراآت قابل اثبات نيست. زيرا:
الف) برخي از قراآت از طريق خبر واحد نقل شده اند. اگر در مراحل قبل و بعد از قرا، بيش از خبر واحد باشد، اما اتصال سند به خود قرا، واحد بوده و تواتر آنها مخدوش شده است. گرچه امکان دارد در برخي از قراآت، تواتر آنها تا به خود قرّا قابل اثبات باشد، امّا تواتر قراآت تا پيامبر (صلَّي الله عليهِ و آله و سلم) حاصل نشده است.
ب) تعارض قراآت با يکديگر و احتجاج هر قاري بر قرائت خود و اعراض از قرائت ديگري دليلي است بر عدم تواتر آنها تا به پيامبر (صلَّي الله عليهِ و آله و سلم) و اين که قراآت آنان محصول اجتهاد آنان است. در قرائت متواتر امکان طعن وجود ندارد؛ در حالي که مواردي از قرائت ابن عامر و حمزه و ابن کثير، از نظر عدّه اي از محققان، مورد انکار و طعن واقع شده است. بنابراين وثاقت و عدالت برخي از راويان قراآت نيز، قطعي نيست.
روشن است که تواتر قراآت سبع، امري مسلم نيست و حق، عدم تواتر آنهاست. زيرا شرايط تواتر، در مورد هيچ يک از قراآت، حتي در قراآت سبع، جريان ندارد. جاي اين پرسش هست که اگر هيچ يك از قراآت، متواتر نيستند، کدام يک از اعتبار بيشتري برخوردار است؟ زيرا سخن از معتبربودن و دارا بودن شرايط صحت - که پيش از اين گذشت - هنگامي است که تواتر آنها ثابت نشده باشد در صورت ثبوت تواتر، نيازي به موافقت با مصحف عثماني و برخورداري از صحت سند نيست. ابن جزري مي گويد:
برخي از علماي متأخر به شرط صحّت سند اکتفا ننموده و تواتر را به همراه آن شرط نموده اند و گمان کرده اند که قرآن قابل اثبات نيست، مگر از طريق تواتر. يعني از طريق آحاد، اثبات قرآنيت قرآن ممکن نيست.
اين سخن را نمي توان پذيرفت. زيرا اگر تواتر قطعي شد، نيازي به دو رکن ديگر از رسم و عربيت، نيست و اگر قرائتي از پيامبر (صلَّي الله عليهِ و آله و سلم) به طريق تواتر ثابت شد، قبول آن حتمي است و آن قرآن است؛ چه با رسم الخط موافق باشد، و چه نباشد. (14)
معتبرترين قرائت
پس از اين که روشن گشت، هيچ يک از قراآت به حد تواتر نرسيده اند، بايد به اين نکته پرداخت که کدام يک از اعتبار و حجيت بيشتري برخوردار و مورد اتفاقند. گرچه جمهور علما قائل به جواز قراآت سبعه هستند و در نماز هر يک از آنها جايز شمرده اند و برخي گفته اند هر قرائتي که موافق با رسم الخط عربي و مصاحف عثماني باشد و از صحت سند برخوردار باشد، حجّت است و مي توان فتوا به جواز آن قرائت در نماز داد، هرچند خارج از سبعه باشد، اما قرائت مورد اتفاق مسلمانان که از اعتبار بيشتري برخوردار بوده است، قرائت عاصم به روايت حفص است. زيرا:الف) اسنادي که ذهبي در قرائت عاصم به روايت حفص از حضرت علي (عليه السلام) مي آورد، عالي السند است. (15)
ب) عاصم از عبدالرحمن سلمي، در قرائت تخطي نکرده است و او نيز از حضرت علي (عليه السلام) در قرائت، تخطّي ننموده است.
ج) حفص و عاصم و عبدالرحمن سلمي، کاملاً مورد اعتماد و اطمينانند.
لذا قرائت عاصم، رايج، متعارف و مورد اتفاق همه ي مسلمانان و صحيح است و بعيد نيست که با توجه به نزول واحد قرآن و اين که قرآن در هنگام نزول داراي يک قرائت بيش نبوده است، در موارد اختلاف قرّا، قرائت عاصم، صحيح ترين قرائت يا نزديک ترين قرائت به قرائت صحيح باشد. زيرا آن قرائت، بدون هيچ گونه تغييري و اجتهادي از حضرت علي (عليه السلام) نقل شده و در پيدايش بقيه ي قراآت، اجتهاد قرّا، نقش مهمي را دارد.
ابن جزري به نقل از يحيي بن معين مي گويد:
روايت صحيح، قرائت عاصم به روايت حفص مي باشد. (16)
ابن شهرآشوب نيز مي گويد:
امّا عاصم بر ابوعبدالرحمن سلمي قرائت کرده و ابوعبدالرحمن سلمي مي گويد که همه ي قرآن را بر علي بن ابي طالب (عليه السلام) قرائت نمودم. پس فصيح ترين قراآت، قرائت عاصم است که مطابق با اصل آورده شده است. (17)
توقيفي نبودن قراآت
هم چنان که گذشت، قراآت سبعه و ... محصول اجتهاد قرّاست. از اين رو توفيقي نمي توانند باشند. زيرا قرائت اصلي بيش از يکي نبوده است. البته جمعي معتقدند که قراآت، توقيفي هستند، نه حاصل اجتهاد قرّا؛ مانند زرکشي که براي توجيه قراآت سبعه به دو طريق متوسل شده است: نخست: استناد به حديث سبعة احرف براي اثبات حجيت آنها و سپس اعتقاد به توقيفي بودن قراآت. در اين مورد او مي گويد:قراآت برخلاف آنچه جمعي انديشيده اند، توقيفي است، نه اختياري. از جمله ي آنان زمخشري است و آنها فکر کرده اند، قراآت امري اختياري است و دايرمدار اختيار فصحا و اجتهاد بليغان است. در حالي که بر صحت قرائت ائمه قرّا و اين که قرائت آنها سنّت معتبره است و مجالي براي اجتهاد در آنها نيست، (18) اجماع منعقد شده است.
اگر منظور زرکشي از توقيفي بودن اين است که همه ي آنها منقول از پيامبر (صلَّي الله عليهِ و آله و سلم) است و قرّا در شکل گيري آنها نقشي نداشته اند و مستند به روايت نزول هفت گانه است، اين امري غيرقطعي و قابل ترديد است. اما اگر منظور از توقيفي بودن اين است که توقيف نسبت به قراي سبعه و عشره و ... است و بلغا و فصحاي هر عصري مجاز نيستند در آن اجتهاد نمايند و تغييري دهند، امري پذيرفته شده است؛ تا اين که زمينه ي اجتهاد براي ديگران نباشد.
منتها اصطلاح « توقيفي » اين است که قراآت سبعه و ... منقول از پيامبر (صلَّي الله عليهِ و آله و سلم) و از نزد خداوند نازل شده باشد و ائمه قرا هم در آن اجتهادي ننموده باشند، که چنين سخني در قراآت پذيرفتني نيست. زيرا در موارد اختلاف، قرائت منقول از پيامبر (صلَّي الله عليهِ و آله و سلم) يکي بيش نبوده که البته آن قرائت، توقيفي است و نمي توان در آن اجتهادي نمود و شايد آن قرائت، همان قرائت متعارف بين مسلمين باشد.
البته سخن زرکشي، مبني بر توقيفي بودن تمامي قراآت، شايد براي جلويگري از تحريف در قراآت قرآن بوده است و اين که مبادا کساني به خود اجازه بدهند قرائت جديدي را تأسيس نمايند و حرف يا کلمه اي از قراآت سبعه و ... را تغيير دهند. ولي آيا اگر جزء يا اجزائي از قراآت سبعه و عشره و ... منقول از پيامبر (صلَّي الله عليهِ و آله و سلم) نباشد و محصول اجتهاد قرّا باشد، خود نيز نوعي تحريف نيست؟ و آيا نمي بايد براي آنها اصالتي قائل نشد و آيا نمي بايد تنها به سوي قرائت معتبر و مورد اتفاق همه ي مسلمين، يعني قرائت عاصم رفت؟ اگر قراآت توقيفي بود، مناسب بود تا تمام قرا، قرائت خود را مستقيماً به پيامبر (صلَّي الله عليهِ و آله و سلم) نسبت دهند؛ بدون اين که کمترين اجتهادي در آن کرده يا بر آن استدلال نمايند.
در مقابل جمهور علماي اهل سنت، که معتقد به توقيفي بودن قراآت سبعه و حتي عشره هستند و قراآت صحابه و تابعين را توقيفي مي دانند، تعدادي از آنان نيز، قراآت را توقيفي ندانسته و قائل به جواز تغيير در آنها براي ديگر صحابه بوده اند. دکتر ضياء الدين عتر مي گويد:
ابن قتيبه و ابن جزري و ابوشامه و طحاوي معتقد شده اند که صحابه مجاز بودند تا قرآن را بر وفق سلايق لغوي خود، بخوانند. (19)
دکتر عترکلام از ابن جزري نقل مي کند:
روشن است که قرائت شاذ اگر در واقع، صحيح باشد، از قراآتي خواهد بود که اذن داده شده است. ولي نزول آن قرائت محقق نشده است و مردم در صدر اسلام بر آن مخيّر بودند؛ ليکن به لحاظ مصالحي آن را ترک کردند و ترک امت هم خطا نيست؛ چون امت معصوم است. (20)
سخن ابن جزري مبني بر اين که قرائت شاذه، اگر صحيح باشد، مجاز است. ولي قرائت آن نازل نشده است، حکايت از اين دارد که نزد آنان ساير قراآت نازل شده از سوي خدا و پيامبر (صلَّي الله عليهِ و آله و سلم) است. اين سخن را نمي توان پذيرفت و امري مسلّم، و پذيرفته شده نزد جمهور علماي مسلمانان نيست. زيرا هر قاري براي حجيت و اعتبار قرائت خود، به جاي اين که آن را به پيامبر (صلَّي الله عليهِ و آله و سلم) نسبت دهد، بر آن استدلال مي نمايد و اگر منقول از حضرت رسول اکرم (صلَّي الله عليهِ و آله و سلم) بود، نيازي به استدلال نداشت. ضمن اين که سخن ايشان را بر عصمت امّت نمي توان تلقي به قبول کرد. نزد شيعيان تنها پيامبر (صلَّي الله عليهِ و آله و سلم) و دوازده امام (عليه السلام) معصومند. در مورد امّت، چه خطايي بالاتر از نپذيرفتن خلافت و ولايت حضرت علي (عليه السلام) پس از ارتحال پيامبر (صلَّي الله عليهِ و آله و سلم)، در حالي که هنوز از حادثه ي غدير و نصب حضرت علي (عليه السلام) بر امامت و ولايت آن حضرت، بيش از دو ماه نمي گذشت؟!
در قراآت هم، امّت دچار خطا شد. زيرا اين همه قراآت بعضاً متناقض براي قرآن واحد، و استدلال هر قاري بر صحت قرائت خود و اظهار ترديد در قرائت ديگران و باطل شمردن و مردود دانستن ديگر قراآت و تأييد همه ي آنها از سوي امت، دليلي بر خطاي روشن امّت است.
اجتهاد قرّا براي رسيدن به نص واحد
قرآن که در هنگام نزول بر يک قرائت بود، بعدها داراي قراآت متعددي شد. هر قاري براي خود در برخي از آيات، قرائتي متمايز از قرائت ديگر قرّا را برگزيد و بر آن استدلال و حجت اقامه نمود.در واقع تمامي ائمه ي قرائت، براي رسيدن به نص واحد قرآن و قرائت واحد آن تلاش مي کردند؛ يعني براي رسيدن به قرائت منقول از پيامبر (صلَّي الله عليهِ و آله و سلم) که همان قرائت واقعي قرآن است. آنان به قصد رسيدن به قرائت اصلي، قرائتي را برگزيدند و - باتوجه به علل و زمينه هاي پيدايش قراآت - قرّا براي رسيدن به نص واقعي، اجتهاد و در ردّ قرائت ديگري استدلال کردند. همه ي اين تلاش ها براي دستيابي به قرائتي بود که بر پيامبر (صلَّي الله عليهِ و آله و سلم) نازل شده بود. زيرا نزول قرآن واحد بود و يک قرائتِ معتبر، بيش نداشت. آية الله خوئي مي نويسند:
احتجاج هر يک از قرّاي سبعه بر قرائت خود و احتجاج تابعين او بر قرائت وي و هم چنين اعراض و روي گرداندن هر قاري از ديگر قراآت، دليلي قطعي است بر اين که قراآت محصول اجتهاد قرّاست. (21)
علامه سيدجعفر مرتضي هم مي گويد:
قرّا خود معتقد به وحدت نص قرآن هستند؛ يعني يک قرائت را براي قرآن مي پذيرفتند. بنابراين آنها براي رسيدن به آن نص واحد، تلاش مي کردند؛ نصي که تخطي از آن جايز نبود. از همين روي هر قاري معتقد بود که دلايل و توجيهات و استحسانات اجتهادي وي، براي رساندن او به آن نص واحد ( قرائت واقعي ) کافي است؛ نص واحدي که از طرف خداوند نازل شده بود. (22)
اجتهاد قرّا براي رسيدن به آن نص واحد، امري قطعي است و عمده ي اين تلاش ها و اجتهادها در نيمه ي دوم قرن اول و نيمه ي اول قرن دوم بود. زيرا اين دوران، مرحله ي اختيار و گزينش قراآت نام گرفته است و هر يک از قرّا به بررسي حروف و وجوه مختلفي از قرائت پرداخته بر اساس اجتهاد معيارهاي خود، حرف يا قرائتي را برگزيدند و آن برگزيده هاي خود را مبناي قرائت خود قرار دادند. دکتر سيدمحمدباقر حجتي، دوران اختيار در قرائت را چنين تعريف مي کند:
عبارت است از: حرف و وجهي که قاري آن را از ميان آن چه براي او روايت شده، اختيار و انتخاب کرده و براي گزينش آنها، اجتهاد و مساعي خود را به کار مي گيرد؛ به عنوان مثال: نافع قرآن کريم را بر هفتاد نفر از تابعين قرائت کرد و از ميان قرائت هايي که بر آنها خواند و آنها را از آنان روايت کرد، فقط آن قرائتي را اختيار نمود که حداقل دو نفر از تابعين درباره ي آنها داراي توافق نظر بودند و ساير قراآت را که از چنين مزيتي برخوردار نبود، رها مي کرد و بدين سان قرّاي ديگر، دست اندرکار اختيار و گزينش قراآت شدند. (23)
گرچه در برخي مواد، تلاش قرّا، آنها را نه تنها، در موارد اختلافي، به نص واقعي و اصلي نرساند، بلکه آنها را از آن نص واحد و واقعي دور ساخت؛ گرچه اجتهاد ايشان براي حفظ و صيانت قرآن بود. البته آن نص واقعي به مدد الهي از طريق نظارت مستقيم معصومين (عليه السلام) در سه قرن متوالي و سپس نظارت غيرمستقيم امام زمان ( عج ) محفوظ ماند، و اينک مورد اتفاق همه ي مسلمانان است؛ يعني روايت حفص از عاصم. از طرفي چون اجتهاد قرّا براي رسيدن به نص واحد، بي نتيجه ماند و هر قاري، قرائتي متمايز از ديگري، برگزيد، براي توجيه قراآت گوناگون به ويژه سبعه و عشره و تقديس عمل صحابه، نياز به اقداماتي، مثل استناد به احرف سبعه بود.
تمايز قرآن و قراآت
در مسأله تمايز قرآن و قراآت دو قول وجود دارد:1. عدم تمايز بين آنها
دکتر محمدسالم محيسين مي گويد: « قرآن و قراآت دو حقيقتي هستند که معناي واحدي دارند و تمايزي بين آنها نيست. » (24) ايشان معتقد است قرآن و قراآت از يکديگر متمايز نيستند و قرآن بر هفت قرائت نازل شده است. پس قرآن، همان قراآت سبعه، و همه قراآت سبعه، همان وحي الهي اند. وي به اين روايت از پيامبر (صلَّي الله عليهِ و آله و سلم) استدلال مي کند:پيامبر (صلَّي الله عليهِ و آله و سلم) نزد آبگاه بني غفار بود؛ جبرئيل بر حضرت نازل شد و گفت: خدا امر مي کند که قرآن را به يک حرف بخواني. پيامبر (صلَّي الله عليهِ و آله و سلم) فرمود: « از خداوند طلب عفو و مغفرت مي کنم؛ زيرا امت من طاقت آن را ندارد. » جبرئيل دوباره نازل شد و گفت: خداوند امر مي کند که قرآن را بر دو حرف بخواني. پيامبر (صلَّي الله عليهِ و آله و سلم) فرمود: « از خداوند طلب عفو و مغفرت مي کنم، امت من طاقت آن را ندارد. » جبرئيل براي بار سوم نازل شد و گفت: خداوند امر مي کند که قرآن را بر سه حرف بخواني پيامبر (صلَّي الله عليهِ و آله و سلم) فرمود: « از خداوند طلب عفو و مغفرت مي کنم، امت من طاقت آن را ندارد ». جبرئيل براي مرتبه چهارم نازل شد و گفت: « خداوند امر مي کند که قرآن را بر هفت حرف بخواني؛ هر کدام از آن هفت حرف را که بخواني صحيح است. » (25)
دکتر محمدسالم محيسين پس از نقل اين روايت مي گويد: « فرقي بين قرآن و قراآت نيست و هر کدام از آنها وحي منزل بر پيامبر (صلَّي الله عليهِ و آله و سلم) هستند. »
گويا ايشان توجه نکرده اند که دلالت روايت مذکور قابل قبول نيست و با ساير روايات نزول بر دو حرف و سه حرف و ... تعارض دارد. بايد پرسيد: پيامبر (صلَّي الله عليهِ و آله و سلم) چنين روايتي را در چه دوره اي از نزول قرآن بيان فرمود؟ آيا در مورد آيه ي خاصي و يا سوره ي خاصي بود؟ آيا در سال هاي اول نزول بود، يا در پايان نزول آيات و در سال هاي آخر؟ در سرتاسر روايت مذکور، سخني حتّي از نزول هفت گانه نيست. بلکه بحث از اجازه قرائت بر يک حرف و دو حرف تا هفت حرف است و روايت دلالتي بر نزول قراآت سبعه ندارد. زيرا اگر از نزد خداوند، هفت قرائت نازل شده بود و همه ي آنها قرآن بود، چرا قرّا قرائت برگزيده ي خود را به پيامبر (صلَّي الله عليهِ و آله و سلم) نسبت نداده، بلکه به اقامه ي حجّت بسنده مي کردند؟
2. تمايز بين قرآن و قراآت
قول ديگر آن است که قرآن، غير از قراآت است. مقصود از تمايز بين قرآن و قراآت - که قول مشهور نيز مي باشد - آن است که قرآن همان وحي منزَل و اصل کلام است، که از طرف خداوند متعال بر حضرت رسول اکرم (صلَّي الله عليهِ و آله و سلم) به يک گونه نازل شده است. ولي قراآت رايج، در کيفيت تعبير کلمات، مختلفند، و گاهي يک کلمه به چند شکل قرائت شده است. بنابراين قرآن متواتر و قطعي است، ولي قراآت يعني موارد اختلاف در کيفيت تعبير، که در همه ي آيات نيز جريان ندارد، متواتر و قطعي نيست. زرکشي مي گويد:قرآن و قراآت دو حقيقت متغايرند. قرآن همان وحي است که بر حضرت رسول (صلَّي الله عليهِ و آله و سلم) با هدف تبيين قوانين الهي و اعجاز نازل شده است. ولي قراآت، عبارت است از: اختلاف وحي از جهت نوشتن حروف و کيفيت اداي آنها از نظر مخفّف و مشدّد بودن و غير آنهاست. (26)
دکتر صبحي صالح نيز نوشته است: « قرآن و قراآت دو حقيقت متمايز از هم هستند. » (27)
مرحوم بلاغي نيز در مقدمه ي تفسير خود مي گويد:
به خاطر تواتر قرآن بين جمهور مسلمانان در سرتاسر قرون، ماده و صورت و قرائت متداول آن بر شکل و ساختار واحد بوده است و آن چه از برخي قرّاي سبع نقل شده، ماده و صورت آن را تحت تأثير قرار نداده است. قراآت سبعه و عشره، در صورت برخي کلمات، اختلاف دارند، نه در زيادي و يا نقصان در کلمه. با اين حال، آنها روايات آحاد هستند که موجب اطمينان و وثوق نمي گردند؛ گرچه آنها به خاطر تعارض با يکديگر، موهون هم هستند. (28)
آية الله خوئي مي گويد: « بين تواتر قرآن و بين عدم تواتر قراآت هيچ ملازمه اي نيست. » (29)
و همو مي گويد: « تواتر قرآن، مستلزم تواتر قراآت نيست. زيرا اختلاف در کيفيت کلمه با اتفاق بر اصل آن منافات ندارد. » (30)
دکتر سيدمحمدباقر حجتي هم در کتاب تاريخ قراآت، نظريه ي آية الله خوئي را در مسأله ي تفاوت بين قرآن و قراآت پذيرفته و مي گويد:
نه تنها ميان قرآن و قراآت تفاوت است، بلکه بين قراآت هم از لحاظ شرايط قرائت صحيح، تفاوت وجود دارد و اگر قرائتي واجد صحت سند و منطبق با دستور زبان عربي و مطابق با رسم الخط مصحف عثماني باشد، مي تواند به عنوان قرآن تلقي گردد و ميان چنين قرائتي و خود قرآن تفاوتي وجود نخواهد داشت و اگر قرائتي فاقد حتي يک شرط از شروط گذشته باشد، بين آن و قرآن مي بايد تفاوت گذاشت و بر آن مي توان فقط عنوان قرائت را اطلاق نمود. (31)
زرقاني هم به تمايز بين قرآن و قراآت قائل شده و معتقد است تواتر قرآن مستلزم تواتر قراآت نيست و مي گويد:
برخي در تعريف قراآت سبع دچار مبالغه شده و گفته اند که، هر کسي فکر کند که قراآت سبع متواتر نيست، کافر است. زيرا قول به عدم تواتر آنها منتهي به عدم تواتر کل قرآن مي شود. ليکن، چنين استدلالي تمام نيست. چون بين قرآن و قراآت سبع تفاوت هست؛ به شکلي که صحيح است قرآن در غير قراآت سبع يا در مقدار متفقٌ عليه قرّا، متواتر باشد. (32)
در آيات مورد اختلاف بين قرّا که نسبت به کل قرآن، درصد کمي را تشکيل مي دهد، اصل کلمات و ماده ي اصلي آنها، همانند مواردِ مورد اتفاقِ بين قرّا که درصد غالب قرآن را تشکيل مي دهد، متواتر است، ولي شکل کلمه از جهت اعراب و مخفف و مشدّد بودن، متواتر نيست؛ گرچه در مورد آنها نيز، بين عامه و جمهور مسلمين، قرائت مورد اتفاق وجود دارد که همان قرائت صحيح مي باشد.
بدون ترديد نص وحي الهي را هيچ کسي انکار ننموده که نزد مسلمانان متواتر است؛ برخلاف قراآت که حتي در قراآت سبعه هم مورد انکار برخي واقع شده است. لذا قرآن با قراآت آن متمايز است و قرآن واحد، ولي قراآت متعدد و غيرمتواترند.
گروهي از دانشمندان اهل سنت که نتوانستند تمايز بين قرآن و قراآت را بپذيرند. قائل به تواتر قراآت شده و قراآت را هم وحي مُنزَل دانسته اند. اينان روايت احرف سبعه را نيز دليلي بر آن به شمار آورده اند و براي اين که مبادا، اثبات عدم تواتر قراآت، موجب عدم تواتر قرآن گردد، بر تواتر آنها و عدم تمايزشان با قرآن، اصرار نموده اند در حالي که قول به عدم تواتر و قراآت و تمايز بين قرآن و قراآت، هيچ خدشه اي در تواتر اصل قرآن ايجاد نمي نمايد.
آية الله ميرمحمدي هم بين مواد قرآن و حالات و کيفيت اداي آن، فرق گذاشته مي گويد:
قرآن - همان که پيامبر (صلَّي الله عليهِ و آله و سلم) قرائت مي فرموده است و اصحاب از آن حضرت دريافت مي کرده اند - اسمي براي الفاظ قرآن به مواد و صور آن است. لذا به برخي از کلمات که فاقد صورت يا ماده هستند، قرآن نمي گويند ... آري، در تحت عنوان قرآن نمي گنجد، آن چه حالات قرآن است، مانند سکون و وصل و نظاير آنها ... زيرا قرآن بر هر آن چه که فاقد آن حالات باشد، صدق مي کند. (33)
از مجموع آن چه در بحث تمايز بين قرآن و قراآت گذشت روشن مي گردد که:
الف) قرآن اصل کلمات است.
ب) قرآن متواتر است و نيازي به دارا بودن شرايط صحت، مانند صحت سند و مطابقت با رسم الخط و عربيت ندارد.
ج) واحد است، نه متعدد.
د) نص آن مورد انکار کسي واقع نشده است.
ولي قراآت:
الف) ترکيب کلمات و تعابير قرّا از کلمات است؛ مانند تشديد، تخفيف، وصل، سکون و ... .
ب) غيرمتواتر است. از اين رو نيازمند به شرايط صحت، مانند صحت سند و ... است.
ج) متعدد است؛ مانند سبعه و عشره و ... . و به صحيح و غيرصحيح ( شاذ ) تقسيم شده است.
د) برخي از قراآت مورد انکار واقع شده اند.
پس بين قرآن و قراآت ( سبعه و عشره ... ) تمايز است. ليکن تفکيک قرآن از هر قرائتي نيز ممکن نيست و مطمئناً قرآن در هنگام نزول داراي قرائتي بوده که آن همان قرائت صحيحه است و تمام قرّا براي رسيدن به آن مي کوشيدند.
پينوشتها:
1. ابن جزري، النشر في القراآت الشعر، ج1، ص 9.
2. ابوشامه، المرشد الوجيز، تحقيق طيّار آلتي، ص 176.
3. البرهان في علوم القرآن، ج1، ص 318.
4. منتهي المطلب الي علمي الکلام و الاصول، کتاب الصلاة، باب القراءة، ج1، ص 274.
5. ذکري الشيعه في احکام الشريعه، کتاب الصلاة، الواجب الربع، ص 187.
6. التفسير الکبير فخر رازي، ج1، ص 63.
7. النشر في القراآت العشر، ج1، ص 13.
8. المرشد الوجيز، تحقيق طيّار آلتي، ص 174.
9. البرهان في علوم القرآن، ج1، ص 319: و التحقيق انّها متواترة عن الائمة السبعة اما تواترها عن النبي فقيه نظر.
10. مقدمة التبيان في تفسيرالقرآن، ج1، ص 7.
11. انوارالنعمانية، ص 240.
12. آلاءالرحمن، مقدمه سوم، ص 30.
13. البيان في تفسيرالقرآن، ص 151.
14. ابن جزري، النشر في القراآت العشر، ج1، ص 13.
15. ذهبي، معرفة القراء الکبار، ج1، ص 77.
16. ابن جزري، غاية النهاية في طبقات القراء، ج1، ص 254.
17. ابن شهرآشوب، مناقب آل ابي طالب، ج2، ص 43، و بحارالانوار، ج40، ص 157.
18. البرهان في علوم القرآن، ج1، ص 321-322.
19. ضياء الدين عتر، الاحرف السبعة و منزلة القراآت منها، ص 307.
20. همان، ص 309.
21. البيان في تفسيرالقرآن، ص 151.
22. علامه سيدجعفر مرتضي، حقائق هامة حول علوم القرآن، ص 293.
23. دکتر عبدالهادي فضلي، مقدمه بر تاريخ قراآت قرآن کريم، ترجمه و تحقيق: دکتر سيدمحمدباقر حجتي، ص 138.
24. دکتر محيسين، المغني في توجيه القراآت، ج1، ص 47.
25. صحيح مسلم، ج2، ص 103.
26. البرهان في علوم القرآن، ج1، ص 318.
27. مباحث في علوم القرآن، ص 108.
28. آلاء الرحمن، الفصل الثالث في قرائته، مقدمه، ص 29.
29. البيان في تفسيرالقرآن، ص 124.
30. همان، ص 158.
31. دکتر عبدالهادي فضلي، تاريخ قراآت قرآن، ص 86-87، نگارش دکتر حجتي.
32. زرقاني، مناهل العرفان، ج1، ص 435.
33. ابوالفضل ميرمحمدي، بحوث في تاريخ القرآن و علومه، ص 178.
مؤدب، سيدرضا؛ ( 1392 )، نزول قرآن و رؤياي هفت حرف، قم: مؤسسه بوستان كتاب ( مركز چاپ و نشر دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميّه قم )، چاپ سوم.
/ج