چگونگي تقويم جاهلي و تأثير آن در تاريخ گذاري قرآن
تقويم رسمي مردم جاهلي تقويم قمري بوده است؛ اما گردشي بودن ماه هاي قمري نسبت به فصول بسا موجب شده باشد، به تقويم شمسي نيز اقبالي نشان داده باشند. ترديدي نمي توان داشت كه اين دو نوع تقويم، تاريخ گذاري هاي متفاوتي را ايجاب مي كند؛ به همين جهت لازم است بررسي كنيم كه حقيقت نسيء در دوره جاهلي چه بوده است؟ آيا همان طور كه مورخان مي گويند، مشركان مكه به منظور ايجاد موقعيت زماني مناسبي براي تجارت با عملي به نام نسيء كه در ايام حج برگزار مي شد، ماه ذي حجه را در پاييز تثبيت مي كردند؟ اين چنين که مثلاً هر سه سال يک بار يک ماه به پايان سال قمري مي افزودند (1) يا همان طور که مفسران مي گويند، مشرکان مکه به منظور برخورداري از مجوزي براي قتل و غارت پس از خاتمه مراسم حج، بدون آن که در سال قمري چيزي بيافزايند، ماه محرم را در سالي، جزو ماه هاي حلال به شمار مي آوردند و در عوض در سال ديگر با حرام دانستن ماه صفر، حرمت ماه محرم سال قبل را جبران مي کردند. (2) آيت الله معرفت به هر دو قول به نقل از مجمع البيان اشاره کرده، اما توضيح نداده که نسيء به کدام يک از اين دو صورت بوده است. (3)چنان که بررسي آيات (4) و روايات (5) نشان مي دهد، همين صورت اخير وجود داشته است؛ يعني مشرکان سال را همان دوازده ماه قمري گرفته، چيزي بر آن نمي افزودند؛ بلکه دو سال يک بار تنها حرمت ماه محرم را از وقت طبيعي خود به ماه صفر سال بعد به تأخير مي انداختند و به ظاهر جاي آن دو را عوض مي کردند.
مدت نزول قرآن
در تاريخ گذاري قرآن، آگاهي از زمان شروع و خاتمه وحي قرآن اهميت دارد. بررسي موضوعات چندي مي تواند مدت نزول قرآن را روشن کند که اينک به آن ها پرداخته مي شود.يکي از موضوع هاي در خور بررسي مدت نزول قرآن در دوره مکي است. روايات مدت نزول قرآن را در دوره مدني ده سال ياد کرده اند؛ اما دوره مکي نزول قرآن را مختلف گزارش کرده اند: برخي آن را هشت و برخي آن را ده و برخي ديگر آن را سيزده سال گفته اند. آيت الله معرفت قول ده سال را ترجيح داده و به ترتيب اعتقاد دارد که مدت نزول قرآن در مجموع دوره مکي و مدني 20 سال بوده است. به نظر او زمان شروع وحي قرآن سه سال بعد از مبعث پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) و با آغاز دعوت علني آن حضرت مصادف بوده است؛ (6) اما اين نظر پذيرفتني نيست؛ زيرا اولاً، قول ده سال با قول مشهور سيزده سال تعارض دارد؛ ثانياً، عدم نزول قرآن در سه سال اول بعثت با فشارهاي فراوان مشرکان در آغاز نبوت با ظاهر آيه فرقان منافات دارد که فلسفه نزول تدريجي قرآن را تثبيت قلب پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) دانسته است؛ به علاوه اين نظر مشکلات ديگري دارد که در ادامه به آن ها پرداخته خواهد شد. نظر صحيح آن است که گفته شود، وحي قرآن از همان آغاز نبوت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) شروع شده است و بنابراين کل مدت نزول قرآن حدود 23 سال بوده است.
از ديگر موضوعات شايسته بررسي سنّ پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) به هنگام بعثت و نيز هنگام وفات است؛ چون بر اساس آن طول مدتي که بر آن حضرت وحي نازل مي شده است، مشخص مي شود. در زمينه سنّ آن حضرت در زمان بعثت دو قول مهم يعني 40 سالگي و 43 سالگي (7) و نيز درباره سن آن حضرت به هنگام وفات سه قول 60 سالگي، 63 سالگي و 65 سالگي (8) وجود دارد؛ غالب روايات سنّ 40 را براي بعثت و سنّ 63 را براي وفات آن حضرت نشان مي دهند. آيت الله معرفت نيز سن پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) را به هنگام بعثت 40 دانسته است. (9)
ديگر موضوع درخور مطالعه ماهي است که پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) در آن به پيامبري مبعوث شد. در اين خصوص سه قول ربيع الاول، رمضان و رجب وجود دارد؛ اما غالب روايات حاکي از اين است که آن حضرت در بيست و هفت رجب به پيامبري برانگيخته شده است. (10) آيت الله معرفت نيز به همين نظر گرايش پيدا کرده است. (11)
درباره اين که آيا از همان آغاز بعثت بر آن حضرت قرآن نازل مي شد يا ميان مبعث و آغاز نزول قرآن فاصله شده است؟ اختلاف نظر وجود دارد. مشهور اين است که مبعث با نزول قرآن مصادف بوده است و به واقع پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) با نزول اولين وحي قرآني يعني آيات نخست سوره علق به پيامبري مبعوث شد. آيت الله معرفت اين نظر را نپذيرفته و قائل است که مبدأ نزول قرآن- به عنوان کتابي آسماني- متأخرتر از روز مبعث بوده است. به نظر او، آن حضرت در 27 رجب به پيامبري مبعوث شد و قرآن در شب قدر ماه رمضان سه سال بعد از مبعث نازل گرديد. (12)
او مي نويسد: بيشتر به بعثت پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) در ماه رمضان باور دارند. شايد بر آنان مبدأ نبوت با مبدأ نزول قرآن مشتبه شده است. اين اشتباه آنان از اينجا معلوم مي شود که آنان براي تعيين روز مبعث به مستنداتي استناد مي کنند که بر نزول قرآن در شب قدر ماه رمضان دلالت دارند. حال آن که هيچ ارتباطي ميان اين دو نيست. شروع نزول قرآن به عنوان يک کتاب مفصّل در شب قدر ماه رمضان سه سال بعد از نبوت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) بوده است. به اين ترتيب مدت نبوت آن حضرت 23 سال و مدت نزول قرآن 20 سال خواهد بود. نزول قرآن از آغاز سال چهارم بعثت شروع شده و در سال دهم هجرت مصادف با وفات آن حضرت، خاتمه يافته است. (13)
او فاصله شدن ميان مبعث و آغاز نزول قرآن را به طور عمده از جمع بندي رواياتي که مبعث را بيست و هفت رجب شمرده اند و آيات و رواياتي که آغاز نزول قرآن را شب قدر ماه رمضان گزارش مي کنند، (14) به دست آورده است؛ (15) اما به طور قطع اين فاصله بعيد است که از حدود دو ماه تجاوز کند، چه رسد به اين که به سه سال برسد؛ چون اولاً، طبق روايات اسباب نزول سوره حجر که آيه فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ (16) در آن آمده، پس از سه سال دعوت پنهاني يعني در آغاز سال چهارم بعثت نازل شده و اين سوره بر اساس روايات ترتيب نزول پنجاه و چهارمين سوره نازله از 86 سوره نازل شده در مکه است و دور از ذهن مي نمايد که 54 سوره از آن طي يک يا دو سال نازل شده باشد و 32 سوره باقيمانده طي يازده يا دوازده سال ديگر نزول يافته باشد. چه رسد به اين که طبق نظر آيت الله معرفت گفته شود آن همه سوره مثلاً طي چند روز يا چند ماه نازل شده باشد. ثانياً، همان طور که بيان شد، طبق تصريح قرآن سبب نزول تدريجي آن اين بوده است که با آن قلب پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) در طول نبوتش تثبيت شود و به تدريج متناسب با سؤالات مشرکان پاسخ روشني به آن ها داده شود. (17) حال چگونه توجيه پذير است پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) در طي سه سال اول دعوتش به تثبيت قلب نيازي نداشته باشد و مشرکان مکه از آن حضرت سؤالي نپرسيده باشند؟ ملاحظه محتواي اولين سوره هاي نازله يعني علق، قلم، مزمل و مدثر نشان مي دهد پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) در اوايل دعوتش به شدت از سوي مشرکان مکه تکذيب مي گرديد و اتهامات سنگيني مانند جنون و دروغ گويي به او نسبت داده مي شد، طوري که بر اثر آن ها در بستر بيماري افتاد و گليم بر سر کشيد و امر چنان بر آن حضرت سخت شده بود که مي خواست همچو حضرت يونس از قومش فرار کند. (18) از اين رو نمي توان پذيرفت که آن حضرت در اين مدت طولاني، آن هم در آغاز دعوتش که مشکلات دعوت او بيشتر بوده است، هيچ نيازي به تثبيت قلب نداشته و مردم هم هيچ چيزي از آن حضرت سؤال نکرده اند. آنچه آمد، هرگونه احتمال فترت وحي طولاني يک يا چند ساله را تضعيف مي کند.
با عنايت به آنچه آمد، بايد گفت: پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) در 27 رجب سال اول بعثت به پيامبري مبعوث شد؛ سپس در شب قدر ماه رمضان ( يکي از شب هاي دهه آخر ماه رمضان ) همان سال، قرآن بر آن حضرت آغاز به نزول کرد.
اولين وحي قرآني
درباره اولين وحي قرآني که به پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) نازل شده است، اختلاف نظر وجود دارد.نظر مشهور اين است که پنج آيه نخست سوره علق ابتدا نازل شده است. آيت الله معرفت اين نظر را به امام صادق (عليه السلام) و امام عسگري (عليه السلام) مستند ساخته است. (19) او طي روايتي از امام عسکري آورده است که آيات نخست اين سوره در غار حرا بر پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) نازل شده است. (20)
بنابه نظر ديگر، سوره مدثر اولين وحي بوده است. منشأ اين نظر روايتي از جابربن عبدالله است. او اولين وحي بودن سوره علق را رد کرده و از نزول سوره مدثر در وقتي ياد کرده است که پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) از کوه حرا فرود آمده و ته دره قرار گرفته بود و به سوي منزل گام برمي داشت. (21) آيت الله معرفت ضمن نقل اين روايت مي نويسد: شايد اين نظري اجتهادي از سوي خود جابر بوده است؛ چون در سخني که او در اين روايت از آن حضرت نقل کرده است، دلالتي بر اين معنا نيست. نظر راجح آن است که روايت جابر مربوط به بعد از فاصله انقطاع وحي بوده و او پنداشته که آن آغاز وحي بوده است. آيت الله معرفت اين نظر را با روايت ديگري که از طريق ديگري از جابر در زمينه فترت وحي نقل شده است، تأييد مي کند. جابر آورده است که پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) در گزارش از فترت وحي از نزول سوره مدثر و مزمل سخن مي گفت و در پايان روايت آمده است که پس از آن وحي پي در پي نازل شد. (22)
نظر سوم اين است که سوره حمد نخستين وحي نازله بود. آيت الله معرفت اين نظر را به نقل از زمخشري به اکثر مفسران نسبت مي دهد (23) و آن را به روايتي در ترتيب نزول سوره ها از علي (عليه السلام) (24) و نيز روايت أبي ميسره از رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) (25) مستند مي سازد. پس از آن مي نويسد: ترديدي نمي توان داشت که پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) از همان آغاز بعثتش نماز مي گزارد و با او، علي، جعفر، زيد بن حارثه و خديجه نيز نماز مي گزاردند (26) و هيچ نمازي نيز بدون فاتحة الکتاب جايز نيست. (27) نقل است که اولين چيزي که جبرائيل انجام داد، اين بود که به رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) وضو و نماز را ياد داد. (28) بنابراين بايد نزول سوره حمد همزمان با بعثت باشد. سيوطي گفته است: کسي به خاطر ندارد که در اسلام نمازي بدون فاتحة الکتاب بوده باشد. (29)
آيت الله معرفت ميان اين سه نظر تعارض ذاتي نمي يابد و آن ها را با يکديگر سازگار مي سازد. او مي نويسد: طبق نظر اجماع مسلمانان، آيات نخست سوره علق به اين منظور نازل شد که مژده نبوت به پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) داده شود و پس از گذشت فترتي، آياتي از سوره مدثر نازل شد، چنان که در روايت دوم جابر چنين آمده است. اما سوره حمد نخستين سوره اي است که به طور کامل و به عنوان سوره اي از قرآن، کتاب آسماني مسلمانان نازل شده است. به اين ترتيب سوره حمد اولين وحيي است که با اين عنوان خاص بر رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) نازل گرديده است؛ اما آيات سوره هاي ديگري که پيش تر از آن نزول يافته، به منظورهاي ديگري بوده و بعد ضمن آيات و سوره هاي خود ثبت گرديده اند. آيت الله معرفت مي افزايد: البته اگر سوره ها را بر حسب آغاز آن ها در نظر بگيريم، سوره حمد پنجمين سوره نازله خواهد بود؛ چنان که در روايت جابربن زيد (30) چنين است. (31)
چنان که آمد، آيت الله معرفت معتقد است، آيات نخست سوره علق براي مژده نبوت به پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) نازل شده است و نه به عنوان کتاب آسماني. آيات سوره هاي قلم، مزمل و مدثر نيز که قبل از سوره حمد نازل شده اند، به عنوان کتاب آسماني نازل نشده اند؛ اما سوره حمد به عنوان کتاب آسماني نازل شده و نيز بر اين باور است که سوره حمد پس از سه سال دعوت پنهاني يعني در آغاز سال چهار بعثت نازل شده و آيات سه گانه زير ناظر به نزول سوره حمد در همين سال است: (32)
إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ (33)
إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةٍ مُّبَارَكَةٍ (34)
شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِيَ أُنزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ (35)
نظر آيت الله معرفت مشکلات چندي دارد:
اولاً، آيات نخست سوره علق پيام مشخصي ندارد. حال روشن نيست که چگونه آيت الله معرفت از اين آيات استفاده کرده است که طي نزول آن ها به پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) مژده نبوت داده شده است؟
ثانياً، ادعاي نزول سوره حمد به عنوان کتاب آسماني و نزول سوره هاي قبل از آن به منظورهاي ديگر دليل روشني ندارد. وي توضيح نداده است که چگونه سوره حمد به عنوان کتاب آسماني نازل شده و ساير سوره ها به اين عنوان نبوده است؟
به نظر مي رسد، اگر بخواهيم، تمايزي ميان سوره حمد و ساير سوره ها قائل بشويم، بايد بگوييم که سوره حمد سبکي متفاوت از ساير سوره ها دارد. اين سوره به سبک سخن گفتن بشر با خدا است؛ اما ساير سوره ها به سبک سخن گفتن خدا با بشر است. بر اين اساس اگر قرآن را به معناي خواندن وحي از سوي خدا بر بشر تلقي کنيم، بايد بگوييم سوره حمد، قرآن- با اين معناي خاص- نيست؛ اما ساير سوره ها، قرآن اند. سوره حمد به عنوان يک متن دعايي در همان آغاز بعثت به پيامبر تعليم داده شد که آن را در نماز- که نوعي دعا است- بخواند؛ اما ساير سوره ها براي اين منظور نازل شدند که پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) را متناسب با شرايط و مقتضيات و سؤالات مردم راهنمايي و تثبيت قلب کنند. به اين ترتيب منافاتي نخواهد داشت که بگوييم، در 27 رجب سال اول مبعث سوره حمد به پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) تعليم داده شد که به عنوان يک متن دعايي در نماز بخواند. پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) به نماز خواندن خود ادامه مي داد تا اين که سرکرده مشرکان به نام ابوجهل او را از نماز خواندن بازداشت و ايجاب کرد که خداوند حدود دو ماه بعد يعني در شب قدر ماه رمضان همان سال سوره علق را به عنوان اولين وحي قرآني بر پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نازل کند و طي آن او را راهنمايي و تثبيت قلب کند.
ثالثاً، بقيه سوره علق که با لفظ « کلا » آغاز شده است، حاکي از وابستگي آن به آيات آغازين سوره علق است؛ چون در هيچ يک از متن هاي عربي شناخته شده و ديده نشده است که يک کلام مستقل اعم از شعر و نشر با لفظ « کلا » شروع شده باشد؛ لذا شايسته است کل سوره علق دفعي النزول دانسته شود. با دفعي النزول دانستن سوره علق نمي توان پذيرفت که سوره حمد بعد از آن که نازل شده باشد؛ چون در اين سوره از نماز خواندن پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) سخن رفته و با توجه به اين که هيچ نمازي بدون سوره حمد نه جايز است و نه مسبوق، بايد گفت که بايد سوره حمد قبل از سوره علق نازل شده باشد. جالب آن که او پذيرفته است که پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) به همراه علي (عليه السلام) و خديجه از همان آغاز مبعثش نماز مي گزارده است و هيچ نمازي بدون سوره حمد سابقه ندارد؛ اما در عين حال از نزول سوره حمد بعد از سه سال دوره دعوت پنهاني سخن گفته است.
رابعاً، آغاز دعوت علني پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) با نزول سوره حجر مصادف دانسته شده است که در آن طي آيه فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ (36) به آن حضرت فرمان داده شد، دعوتش را علني کند. (37) طبق روايات ترتيب نزول سوره حجر پنجاه و چهارمين سوره نازله است. لازمه سخن آيت الله معرفت مبني بر نزول سوره حمد در آغاز دعوت علني اين است که حدود 50 سوره از سوره هاي قبل از سوره حجر، با تراکم شگفت انگيزي در همان آغاز دعوت علني نازل شده باشد؛ اما بقيه سوره هاي مکي که تعداد آن ها 32 سوره است، طي نه يا ده سال بعد نازل شده باشد.
خامساً، وي به روايت ترتيب نزول منقول از امام علي (عليه السلام) استناد کرده و آن را معتبر دانسته است؛ اين در حالي است که اين روايت بر نزول سوره حمد قبل از سوره علق دلالت دارد. اگر همان طور که وي فرض کرده است که در شمارش سوره ها، ملاک اولين آياتي باشد که از سوره ها نازل شده است، بايد سوره علق اولين سوره برشمرده مي شد؛ نه سوره حمد.
سادساً، او به روايت ابوميسره درباره نزول سوره حمد در آغاز رسالت پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) استناد کرده است. ظاهر اين روايت بر اين دلالت دارد که نزول اين سوره در همان آغاز رسالت آن حضرت بوده است. در آن آمده است که رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) چنان بود که وقتي تنها بود، ندايي مي شنيد و از آن اضطراب پيدا مي کرد. بار آخري که فرشته او را ندا در داد، به او سوره حمد را تعليم داد. (38)
بنابراين نظر درست اين است که قائل شويم، سوره حمد در همان آغاز بعثت پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) نازل شده و سوره علق همان طور که در روايت ترتيب نزول منقول از امام علي (عليه السلام) آمده، پس از آن نازل گرديده است.
فترت وحي
به طور مسلم، رشته وحي در تمام ايام 23 سال نزول قرآن ميان جبرئيل (عليه السلام) و پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) برقرار نبوده است؛ بلکه هر از گاهي آن رشته ميان آن دو متصل مي شده و وحي بر پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نازل مي گرديده است؛ بنابراين فترت کوتاه مدت ميان وحي ها امري طبيعي بوده است. در روايات نيز حداکثري که براي فترت وحي ياد کرده اند، از 40 روز تجاوز نمي کند. حسب روايات مختلف، پيش از سوره هاي ضحي، مدثّر، کهف يا در ميان سوره مريم، حداکثر چهل روز وحي قطع شده است. (39)آيت الله معرفت تنها فترت وحي مطرح ذيل سوره مدثّر را مورد توجه قرار داده و بر اين نظر است که قبل از سوره حمد، سه سال فترت وحي رخ داده است. او اين نظر را از جمع بندي چند دسته از روايات به دست داده است:
" دسته اول رواياتي است که در آن ها از سه سال دعوت پنهاني پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) در آغاز نبوت سخن گفته شده است. آيت الله معرفت به نقل از يعقوبي آورده است که رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) سه سال امر نبوت خودش را پنهان نگه مي داشت (40) و از محمدبن اسحاق نقل کرده است که بعد از سه سال آيه فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ (41) نازل شد و خدا به او فرمان داد که دعوت را آشکار سازد و انذار را عمومي کند. (42) او از امام صادق (عليه السلام) روايت کرده است که پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) سه سال پنهان و ترسان بود و امر نبوتش را آشکار نمي کرد تا اين که خدا به او فرمان داد که امر نبوتش را آشکار کند. در اين هنگام بود که دعوتش را آشکار کرد. (43) آيت الله معرفت بيان نکرده است که چگونه اين روايات بر فترت وحي دلالت مي کند؟ "
دسته دوم روايات آن هايي هستند که مدت نزول قرآن را بيست سال گفته اند. (44) آيت الله معرفت بعد از نقل روايات دسته اول مي نويسد: ما اگر اين روايات را با روايت هايي در نظر بگيريم که از نزول قرآن به مدت بيست سال سخن مي گويند، نتيجه مي گيريم که آغاز نزول قرآن سه سال بعد از بعثت بوده است. (45) اما به نظر مي رسد وقتي اين روايت ها را به روايات و ادله ديگري که نزول قرآن را از همان سال اول بعثت ثابت مي کند، ضميمه کنيم، بايد بگوييم که در اين روايات مدت نزول قرآن به نحو تقريبي بيست سال اعلان شده است، نه به طور دقيق.
دسته سوم روايات مربوط به سن پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) به هنگام نزول قرآن است. آيت الله معرفت بعد از نقل روايت سعيد بن مسيب مبني بر اين که پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) 43 ساله بود که قرآن بر او نازل شد، (46) مي نويسد: ترديدي نيست که آن حضرت در 40 سالگي به نبوت برانگيخته شد؛ لذا از اين روايت چنين نتيجه مي گيرد که سه سال بر آن حضرت قرآن نازل نشده بود. (47) اما بايد دانست که 43 سالگي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) هم آغاز نزول قرآن اعلان شده و هم آغاز بعثت آن حضرت؛ چنان که از عايشه همين گونه نقل شده است. (48) نظير اين اختلاف روايت ها درباره سن پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) به هنگام رحلت آن حضرت نيز وجود دارد. (49) بنابراين با تکيه بر آن ها نمي توان اظهارنظر کرد.
دسته چهارم روايت شعبي است که طي آن آمده است، پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) در 40 سالگي به پيامبري برانگيخته شد و اسرافيل سه سال قرين او بود و به او کلمه و چيز مي آموخت؛ در حالي که قرآن نازل نشده بود. وقتي سه سال گذشت، جبرئيل قرين او شد و او قرآن را بيست سال به زبان خود بر او نازل کرد. ده سال در مکه و ده سال در مدينه، و آن حضرت در 63 سالگي رحلت کرد. (50)
اما بايد دانست که در اين زمينه روايت ديگري هم رسيده است که با آن تعارض دارد. قمي در تفسير خود نقل کرده است که وقتي پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) 37 ساله بود، در خواب مي ديد که کسي نزدش مي آيد و به او مي گويد: اي رسول خدا! مدتي گذشت و او آن را پوشيده نگه مي داشت. در يکي از روزهايي که گوسفندان ابي طالب را در دره هاي کوه ها مي چرانيد، شخصي را ديد که به او مي گفت: اي رسول خدا! تو کيستي؟ پاسخ داد: من جبرئيلم. خدا مرا به سوي تو فرستاده تا تو را رسول خود برگزيند. آنگاه شروع کرد، به او وضو و نماز ياد دادن. وقتي 40 ساله شد، داشت نماز مي گزارد که علي (عليه السلام) بر او درآمد. پرسيد: اي ابوالقاسم اين چه کاري است؟ پاسخ داد: اين نماز است که خدا مرا به آن فرمان داده است. او هم شروع به نمازگزاردن با او کرد. خديجه سومين نفر آنان شد. (51) از اين روايت چنان برمي آيد که اين دوره که از آن به دوره ارهاص ياد مي کنند، از 37 سالگي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) شروع شد و بعثت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) در 40 سالگي بود.
به هرحال به نظر مي رسد آنچه به فترت وحي نامبردار شده، بيش از يک مورد نبوده است. اگر قصه فترت وحي را ذيل چند سوره مذکور نقل کرده اند، ناشي از اين بوده است که صحابه و تابعان طبق ذوق و اجتهاد خود قصه هاي مربوط به عصر نزول را بر آيات و سور قرآن تطبيق مي کردند، بدون اين که سبب نزول واقعي آن آيات و سور باشد. بايد توجه داشت که در هيچ روايتي از تعدد فترت وحي سخن نرفته و در هر يک از روايات فترت وحي، تنها همين ذکر شده است که فترت وحي واقع شد. ظاهر آيات هيچ يک از سوره هاي قرآن نيز جز آيات سوره کهف (52) بر فترت وحي دلالت روشني ندارند. همچنين رخدادهايي را که به عنوان سبب فترت وحي ياد کرده اند- به فرض صحت روايات مربوط- جز رخداد مربوط به سوره کهف، چندان عمومي نبوده است که بتواند توجه مشرکان را به خود جلب کند؛ از اين رو اين احتمال تقويت مي شود که واقعيت آنچه فترت وحي ناميده شده، چيزي جز تأخير پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) در پاسخ دادن به مشرکان نبوده است.
ماجرا از اين قرار بوده است که مشرکان مکه با آموزش از يهوديان مدينه درباره داستان هاي اصحاب کهف، موسي و خضر، و يأجوج و مأجوج از پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) سئوال کردند؛ آن حضرت به آنان وعده داد که فردا پاسخ آن ها را خواهد داد:
" إِنِّي فَاعِلٌ ذَلِكَ غَدًا؛ (53) "
اما پاسخ آن حضرت تا چهل روز- به سبب توقف وحي- به تأخير افتاد؛ لذا اين واقعه خبرساز شد و در تاريخ ثبت گرديد، وگرنه به طور قطع نظير چنين فترتي در وحي قرآن بايد رخ داده باشد؛ اما به جهت آن که توجه مشرکان را به خود جلب نکرده است، خبرساز نشده و در تاريخ ثبت نگرديده است.
يک بررسي سطحي سوره هاي نازل شده در طي دوره رسالت پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) کافي است تا اين حقيقت را روشن سازد. قريب به اتفاق 86 سوره مکي به شهادت وحدت سياقشان دفعي النزول بوده اند و با فرض اين که چهار سوره از اين سوره ها نيز طي دوبار وحي تکميل شده باشد، کل وحي هاي نازله قرآن در دوره مکي به 90 وحي بالغ مي شود. با تقسيم آن ها بر 13 دوره مکي بايد هر سال حدود هفت وحي و حدود هر دو ماه يک وحي نازل شده باشد. بنابراين ميانگين فترت هاي وحي در دوره هاي مکي دو ماه بوده است؛ بر اين اساس، نفس فترت چهل روزه امر غيرمنتظره اي تلقي نمي شود.
نظر به اين که طبق اشاره آيات 33 و 34 سوره فرقان، نزول وحي ها تابع مقتضيات و حاجات و مسائل اجتماعي مردم حجاز در عصر رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) بوده، نمي توان پذيرفت که اين ميانگين دوماهه به دقت براي فواصل وحي ها رعايت شده باشد؛ چون به موجب آيات مورد اشاره، هر وحي زماني نازل مي شده است که مقتضي و حاجتي حادث مي گرديده است؛ بنابراين محتمل است زماني که رخدادها متعددتر و عظيم تر بوده اند، فاصله هاي ميان وحي ها کوتاه تر بوده و بسا به يک ماه يا کمتر تقليل پيدا مي کرده است و زماني که آرامش نسبي برقرار بوده، فاصله هاي ميان وحي ها طولاني تر بوده و حتي به چند ماه يا بيشتر افزايش مي يافته است. بسا از ظاهر عبارت فَهِيَ تُمْلَى عَلَيْهِ بُكْرَةً وَأَصِيلًا (54) که در همين سوره فرقان نازله در مکه قرار دارد و مقارنه آن با عبارت وَيَقُولُ الَّذِينَ آمَنُوا لَوْلَا نُزِّلَتْ سُورَةٌ (55) واقع در سوره مدني محمد، بتوان فهميد که فواصل زماني وحي ها در دوره مکي کوتاه و در دوره مدني بلند بوده است. تقسيم سوره هاي مکي بر سيزده سال دوره مکي و تقسيم سوره هاي مدني بر ده سال دوره مدني با فرض دفعي النزول بودن قريب به اتفاق سوره ها، طولاني تر بودن فواصل زماني وحي ها را در دوره مدني نسبت به دور مکي تأييد مي کند. بر اين اساس بايد گفت: به طور ميانگين فاصله وحي ها در دوره مکي حدود دو ماه و در دوره مدني حدود چهار ماه بوده است.
البته آنچه آمد با فرض اين است که کميت وحي ها از تعداد 114 سوره قرآن چندان افزون تر نباشد، وگرنه فواصل زماني ميان وحي ها کاهش مي يابد. منتها اگرچه در پاره اي از روايات کميت وحي ها حداکثر پنج آيه، پنج آيه دانسته شده است، (56) اما اين نه با رواياتي که سوره هاي بلندي مثل انعام را با 165 آيه و مائده را با 120 آيه دفعي النزول مي خوانند، (57) موافقت دارد؛ نه با وحدت سياق و پيوستگي آيات قريب به اتفاق سوره ها سازگار است. آنچه مسلم است اين است که کميت آيات وحي از سه آيه مانند سوره کوثر تا 165 آيه مثل سوره انعام متغير بوده است.
پينوشتها:
1. ر. ک: مسعودي؛ مروج الذهب و المعاون الجواهر، ج2، ص 204؛ ابوريحان بيروني، الاثار الباقيه، صص 94-93.
2. ابن جرير طبري، جامع البيان، ج6، صص 364 و 370- 369.
3. ر ک: محمدهادي معرفت، التمهيد في علوم القرآن، ج1، ص 244.
4. توبه، آيات 36-35.
5. ر. ک: فضل بن حسن طبرسي، مجمع البيان، ج5، ص 45؛ محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج21، ص 382؛ ابن جرير طبري، جامع البيان، ج6، ص 364؛ سيوطي، الدرالمنثور، ج3، ص 422.
6. ر ک: محمدهادي معرفت، التمهيد في علوم القرآن، ج1، صص 112-111.
7. محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج17، ص 239 و ج18، ص 204؛ ابن حجر، فتح الباري، ج1، ص 26؛ طبري، تاريخ الطبري، ج2، صص 41، 44، 55، 57، 107 و 110.
8. بلاذري، انساب الاشراف، ج1، ص 114؛ طبري، تاريخ الطبري، ج1، ص 572.
9. ر ک: محمدهادي معرفت، التمهيد في علوم القرآن، ج1، ص 104.
10. محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج18، صص 189 و 204 و ج94، صص 35، 37 و 51؛ نوري، مستدرک الوسايل، ج6، ص 289 و ج7، صص 519-518 و 291؛ حر عاملي، وسايل الشيعه، ج7، ص 329 و ج5، ص 242؛ حسکاني، شواهدالتنزيل، ج2، ص 500.
11. ر ک: محمدهادي معرفت، التمهيد في علوم القرآن، ج1، ص 106.
12. ر ک: همان، ص 105.
13. ر ک: همان، ص 108.
14. سهيلي، الروضه الانف، ج2، ص 415؛ واحدي، اسباب النزول، ص 9؛ ابن جرير طبري، جامع البيان، ج1، ص 150 و ج12، ص 651، حويزي، نورالثقلين، ج1، ص 167 و ج4، ص 624 و ج5، ص 625؛ حر عاملي، وسايل الشيعه، ج7، صص 256 و 259؛ سيوطي، الدرالمنثور، ج1، ص 343، ابن عساکر، ترجمة الامام علي من تاريخ مدينه دمشق، ج3، ص 403؛ محمّدبن مسعود العياشي، تفسيرالعياشي، ج1، ص 80؛ محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج94، ص 25؛ طبري، تاريخ الطبري، ج1، ص 528.
15. ر ک: محمدهادي معرفت، التمهيد في علوم القرآن، ج1، صص 124-116.
16. حجر، آيه 94.
17. فرقان، آيات 33 و 34.
18. قلم، آيه 48.
19. ر ک: محمدهادي معرفت، التمهيد في علوم القرآن، ج1، ص 124.
20. همان.
21. ر ک: مسلم، الصحيح، ج1، ص 99 به نقل از محمدهادي معرفت، التمهيد في علوم القرآن، ج1، ص 125.
22. ر ک: مسلم، الصحيح، ج1، ص 98؛ بخاري، صحيح البخاري، ج1، ص 4 به نقل از محمدهادي معرفت، التمهيد في علوم القرآن، ج1، ص 125.
23. محمدبن محمد الزمخشري، الکشاف في تفسيرالقرآن، ج4، ص 77 به نقل از محمدهادي معرفت، التمهيد في علوم القرآن، ج1، ص 126.
24. فضل بن حسن طبرسي، مجمع البيان، ج10، ص 405 به نقل از همان.
25. واحدي، اسباب النزول، ص 11 به نقل از همان.
26. ر ک: قمي، التفسير، ص 353 به نقل از همان.
27. ر ک: حاکم، المستدرک، ج1، صص 239-238؛ مسلم، الصحيح، ج2، ص 9 به نقل از همان.
28. ر ک: ابن هشام، سيرة النبي، ج1، صص 261-260؛ محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج18، صص 184 و 194 به نقل از همان.
29. جلال الدين سيوطي، الاتقان في علوم القرآن، ج1، ص 12 به نقل از همان.
30. همان، ص 25 به نقل از همان، ص 127.
31. ر ک: محمدهادي معرفت، التمهيد في علوم القرآن، ج1، صص 127-125.
32. ر ک: همان، ص 108.
33. قدر، آيه 1.
34. دخان، آيه 3.
35. بقره، آيه 185.
36. حجر، آيه 94.
37. ر ک: يعقوبي، تاريخ اليعقوبي، ج2، ص 19، ابن هشام، سيرة النبي، ج1، ص 280؛ ابن شهرآشوب، المناقب، ج1، ص 40؛ محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج18، ص 193 به نقل از محمدهادي معرفت، التمهيد في علوم القرآن، ج1، ص 111.
38. ر ک: واحدي، اسباب النزول، ص 11 به نقل از محمدهادي معرفت، التمهيد في علوم القرآن، ج1، ص 126.
39. طبري، جامع البيان، سيوطي، الدرالمنثور، طبرسي، مجمع البيان؛ سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان في تفسيرالقرآن، ذيل همان سوره ها.
40. ر ک: يعقوبي، تاريخ اليعقوبي، ج2، ص 19 به نقل از محمدهادي معرفت، التمهيد في علوم القرآن، ج1، ص 111.
41. حجر، آيه 94.
42. ر ک: ابن هشام، سيرة النبي، ج1، ص 280؛ ابن شهرآشوب، المناقب، ج1، ص 40؛ محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج18، ص 193 به نقل از محمدهادي معرفت، التمهيد في علوم القرآن، ج1، ص 111.
43. ر ک: طوسي، الغيبه، ص 217؛ محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج18، ص 253 به نقل از معرفت، ج1، ص 111.
44. ر ک: محمدبن يعقوب کليني، الکافي، ج2، ص 628؛ محمّدبن مسعود العياشي، تفسيرالعياشي، ج1، ص 80؛ صدوق، الاعتقادات، ص 101 به نقل از محمدهادي معرفت، التمهيد في علوم القرآن، ج1، ص 111.
45. ر ک: محمدهادي معرفت، التمهيد في علوم القرآن، ج1، ص 111.
46. ر ک: حاکم، المستدرک، ج2، ص61 به نقل از معرفت، همان.
47. ر ک: محمدهادي معرفت، التمهيد في علوم القرآن، ج1، صص 112-111.
48. ر ک: بلاذري، انساب الاشراف، ج1، ص 115.
49. ر ک: همان، طبري، تاريخ الطبري، ج1، ص 527 و ج2، ص 241.
50. ر ک: جلال الدين سيوطي، الاتقان في علوم القرآن، ج1، ص 45؛ ابن سعد، الطبقات، ج1، ص 127؛ يعقوبي، تاريخ اليعقوبي، ج2، ص 18 به نقل از محمدهادي معرفت، التمهيد في علوم القرآن، ج1، ص 112.
51. ر ک: محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج18، صص 184 و 194 به نقل از محمدهادي معرفت، التمهيد في علوم القرآن، ج1، صص 102-101.
52. کهف، آيات 24-23.
53. کهف، آيه 23.
54. فرقان، آيه 5.
55. فرقان، آيه 5.
56. بيهقي، شعب الايمان، ج2، ص 331؛ جلال الدين سيوطي، الاتقان في علوم القرآن، ج1، ص 95.
57. حويزي، نورالثقلين، ج1، صص 584 و 696، سيوطي، الدرالمنثور، ج1، ص 82.
زيرنظر گروه قرآن پژوهي پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي؛ ( 1387)، معرفت قرآني يادنگار آيت الله محمدهادي معرفت (رحمة الله عليه)، تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، چاپ اول