1. مقدمه
تلقي خاورشناسان از تاريخ گذاري قرآن عبارت از دانشي است كه در آن از شكل گيري قرآن از آغاز نزول آن تا تثبيت قرائتش به صورت نهايي اش بحث مي شود و موضوعات متعددي را فرا مي گيرد؛ نظير: مفهوم زمان و تاريخ در قرآن، گزارش هاي تاريخي قرآن درباره گذشتگان، اشارات قرآن به حيات پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم)، اولين و آخرين وحي قرآني، مكي و مدني، ناسخ و منسوخ، ترتيب نزول، اسباب نزول، نحوه تطور سبك و مضمون و واژگان قرآن با فاصله گرفتن از آغاز نزول، نحوه چينش آيات و سور، چگونگي ترتيب و تدوين نسخه اوليه قرآن، توحيد مصاحف، توحيد قرائات. (2)اين تلقي از تاريخ گذاري قرآن مفهومي اعم از تاريخ گذاري نزول قرآن است. منتها در اين مقاله درصدديم به مباحثي بپردازيم كه فقط ناظر همين موضوع است. بنابراين تنها از چگونگي شكل گيري وحي قرآن در دوره 23 ساله نبوت پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) و نحوه شناخت ترتيب و توالي وحي هاي قرآني بحث مي كنيم.
گفتني است كه آيت الله معرفت عنوان تاريخ گذاري را در آثار خود هرگز مطرح نكرده، اما به مباحث مطرح در آن كمابيش پرداخته است. او درباره ديدگاه هاي خاورشناسان در اين باره نيز سخني نگفته است؛ منتها ما مي توانيم با عرضه ديدگاه هاي آنان بر ديدگاه آيت الله معرفت موضع ايشان را در مورد آن ها به دست آوريم. ديدگاه هاي آيت الله معرفت به طور عمده در جلد اول و دوم كتاب التمهيد و تاريخ قرآن او كمابيش آمده است.
2. سبب روي آوردن به تاريخ گذاري قرآن
پنهان نيست كه قرآن كريم بر خلاف ساير كتب آسماني يكباره نازل نشد؛ (3) بلكه به ترديج و در طول بيست و سه سال دوره رسالت پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) نزول يافت. هشتاد و شش سوره از سوره هاي قرآن طي سيزده سالي نازل شد كه پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) در مكه به سر مي برد و بيست و هشت سوره از قرآن طي ده سالي نازل گرديد كه آن حضرت در مدينه مي زيست. (4)نظارت مضامين سوره هاي قرآن به مقتضيات مستمر يا مقطعي عصر رسالت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) آشكار مي سازد كه فلسفه نزول تدريجي آن، پاسخ گويي به نيازها و مقتضيات عصر رسالت پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) بوده است؛ علاوه بر اين كه خداي تعالي نيز به اين واقعيت اشاره كرده است. آنجا كه در پاسخ سؤال مشركان مكه نبي بر اين كه چرا قرآن به طور يك جا بر پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) نازل نشده است، فرمود:
" اين گونه [ ما آن را به تدريج نازل كرديم ] تا قلبت را به وسيله آن استوار گردانيم، و آن را به آرامي [ بر تو ] خوانديم. و براي تو مَثَلي نياوردند، مگر آن كه [ ما ] حق را با نيكوترين بيان براي تو آورديم. (5) "
آيت الله معرفت ضمن اشاره به اين آيه مي نويسد: اختلاف مناسبت هاي آيات قرآن بر حسب شرايط و مقتضيات، بزرگ ترين دليل بر اين است كه آن ها در مواقع مختلفي نازل شده و به طور يك جا نازل نشده اند. (6) او در اين زمينه به نقل از شيخ مفيد نمونه هايي را به دست مي دهد. از جمله مي نويسد: قرآن به تبع اسباب نازل مي شد كه به تدريج واقع مي شدند و گاهي قرآن فرايند آن را نيز شرح داده است كه آيه ظهار از آن جمله است. اين آيه درباره خوله دختر خويلد نازل شد كه به شكايت از شوهرش، اوس بن صامت به نزد رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) آمده بود. او را اظهار كرده بود و ظهار در دوره جاهليت نوعي طلاق به شمار مي رفت. (7) آيت الله معرفت از قرائن ديگر نزول تدريجي قرآن اين نكته را برمي شمارد كه قرآن به صيغه ماضي از رخدادها و گفتمان هاي دوره بعثت پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) خبر مي دهد. از ديگر قرائن وجود ناسخ و منسخو را در قرآن ياد مي كند. (8)
اين ويژگي قرآن كه به تدريج و متناسب با شرايط متطوّر دوره نبوت پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) نازل شده، اقتضا كرده است، قرآن پژوهان، اعم از مسلمانان و خاورشناسان، به شناخت مناسب تاريخي وحي هاي قرآن و زمان نزول آن ها بپردازند و دانش تاريخ گذاري قرآن را بنيان نهند.
3. اهميت تاريخ گذاري قرآن
بي ترديد غرض نهايي از تاريخ گذاري قرآن به دست دادن تاريخ دقيق يا تقريبي وحي هاي قرآن است، اما به منظور نيل به اين غرض بايد همه آيات و رواياتي را كه بستر تاريخي وحي هاي قرآن را گزارش مي كنند، بررسي كرد؛ به همين رو اهتمام به تاريخ گذاري قرآن فوايد ارزشمندي به همراه دارد.مهم ترين فايده آن تفسير صحيح و روشن آيات قرآن است؛ چون شرايط و مقتضيات عصر رسالت پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) قراين حالي و مقالي آيات قرآن به شمار مي رود و هر كلام بدون لحاظ قرائتش به درستي و روشني فهميده نمي شود. اگرچه جاويد بودن قرآن كريم جاي ترديد ندارد، اما نظارت وحي هاي قرآني به شرايط و حوادث عصر رسالت پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) و نزول آن ها به اقتضاي آن شرايط و حوادث نيز انكارناشدني است. به همين رو شرط فهم و تفسير صحيح و روش قرآن، مطالعه شرايط و حوادثي به شمار مي رود كه وحي هاي قرآني به اقتضاي آن ها نازل شده است. چنين مطالعه اي اگر به ترتيب پيدايش و پيشرفت شرايط و حوادث باشد، نتايج مطالعه دوچندان خواهد شد. در تاريخ گذاري قرآن اهتمام به چنين شيوه اي از مطالعه قرآن است.
آيت الله معرفت ضمن اشاره به اين كه به شرايط و مقتضيات نزول آيات « اسباب نزول » گفته مي شود، در بيان فايده آن مي نويسد: شناخت سبب نزول نقش مهمي در فهم معاني قرآن و حل مشكلات تفسيري، اعم از عقايد و احكام دارد. زيرا نقاب از چهره معناي بسياري از آياتي از قرآن برمي دارد كه براي حل مشكل خاصي در وقت خود نازل شده و در عين حال وجه عام آن آيات مي تواند مشكل هاي امت را در گذر زمان نيز حل كند. بسا توجه به آن رويداد و مناسبت اوليه اي كه موجب نزول شده، بهترين وسيله پرده برداشتن از چهره معناي آيه است. جهت آن اين است كه در خود آيه ناگزير اشاره اي به واقعه سبب نزول وجود دارد. (9)
او براي نمونه ايه إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِن شَعَآئِرِ اللّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْهِ أَن يَطَّوَّفَ بِهِمَا (10) را مثال مي زند. برخي از مفسران بر تعبير فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْهِ ... چنين اشكال كرده اند كه اين آيه بر گناه نداشتن طواف صفا و مروه دلالت دارد، نه وجوب آن دو؛ حال آن كه موجب طواف آن دو مورد اتفاق مسلمانان است. اما وقتي سبب نزولش را بدانيم، مجالي براي طرح چنين اشكالي پيدا نمي شود. مراسم حج و عمره از دوره جاهلي وجود داشته است، منتها آنان اين جايگاه ها را به بدعت هايي آلوده كرده بودند. از جمله آن بدعت ها اين بود كه بر سر كوه صفا بت مردي به نام « أساف » و بر سر كوه مروه، بت زني به نام « نائله » را نهاده بودند. مي گفتند كه آن دو در كعبه زنا كرده بودند و خدا آن ها را سنگ كرده است. آنان را بر سر آن دو كوه نهادند تا مايه عبارت ديگران شود. وقتي مدت زيادي از آن سپري شد، اعراب از روي ناداني و كم خردي، به پرستش آن ها پرداختند. آنان وقتي كه ميان صفا و مروه طواف مي كردند، به نيت تبرك بر آن دو دست مي ساييدند. وقتي اسلام آمد و بت ها را شكست، مسلمانان از طواف ميان صفا و مروه خودداري كردند، به اين جهت كه مي پنداشتند آن از بدعت هاي دوره جاهليت است و مردم آن دوره براي تقرب به آن دو بت بر گرد آن طواف مي كردند. به همين مناسبت بود كه آن آيه نازل شد و اين شبهه را از ذهن مسلمانان زدود. (11)
فايده ديگر تاريخ گذاري قرآن، شناخت صحت و سقم روايات تفسيري از جمله روايات اسباب نزول، مكي و مدني و ناسخ و منسوخ است. توجه به تاريخ نزول آيات و سوره هاي قرآن به وضوح نشان مي دهد كه پاره اي از روايات تفسيري به غلط ذيل آيات قرآن آورده شده و بر آن ها منطبق گرديده اند. (12) آيت الله معرفت در اين زمينه آيه زير را مثال مي زند:
" وَإِنْ عَاقَبْتُمْ فَعَاقِبُواْ بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُم بِهِ وَلَئِن صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَيْرٌ لِّلصَّابِرينَ. (13) "
ايشان در ذيل اين آيه آورده اند: پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) بالاي جسد حمزه وقتي در جنگ احد شهيد و مثله شده بود، ايستاده بود و مي فرمود: من به جاي تو هفتاد نفر از مشركان مكه را مثله خواهم كرد. در اين هنگام بود كه جبرئيل آن آيه را نازل كرد. اين در حالي است كه اين آيه در سوره نحل قرآن دارد كه تمامش در مكه نازل شده است. (14)
ديگر فايده تاريخ گذاري قرآن كه البته آيت الله معرفت به آن اشاره نكرده، اين است كه با تاريخ گذاري آيات و سوره هاي قرآن مي توان تاريخ و سيره نبوي را از طريق قرآن شناخت. آشكار است كه بيشتر سوره هاي قرآن كمابيش به طور عام يا خاص سير دعوت پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) را گزارش مي كنند؛ به طوري كه حتي اگر سوره هاي قرآن به تنهايي به ترتيب نزول مرتب شود، سير دعوت و سيره پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) را نشان مي دهد. (15)
مسلمانان و تاريخ گذاري قرآن
چنان مي نمايد كه تاريخ گذاري قرآن براي اولين بار از سوي صحابه و تابعان صورت گرفت. آنان با آشنايي كه به اسباب و ترتيب نزول قرآن داشتند، مكي و مدني آيات قرآن را مشخص كردند و از اين رهگذر، تارخي گذاري دو دوره اي قرآن را- كه عبارت از تقسيم آيات و سور قرآن به مكي و مدني است- شكل دادند. البته ناگفته نماند كه ما با عنوان روايت مكي و مدني بيش از دو روايت نداريم كه آن دو هم ناظر به معيار زمان يعني هجرت به مدينه نيست. همان طور كه آيت الله معرفت نشان داده اند، قريب به تمام مكي و مدني هاي قرآن از روايت اسباب نزول و ترتيب نزول اقتباس شده اند. (16)اين روايات طي قرون متمادي در كتاب هاي تاريخي و تفسيري و علوم قرآني نقل مي شد، اين كه درباره آن ها تحليل و نقدي انجام شود. در حدود اواسط قرن سيزدهم هجري قمري بود كه اين روايات- به ويژه روايات ترتيب نزول- مورد توجه دانشمندان اسلامي قرار گرفت. آغاز اين توجه زماني بود كه به سال 1296ش/ 1337 ق مي خواستند در مصر مصحفي به چاپ برسانند. آنان تصميم گرفته بودند كه در صدر هر سوره قرآن، ترتيب نزول و مكي و مدني بودن آن ثبت كنند. وقتي اين مصحف چاپ شد، برخي از دانشمندان سنبي به سيره نويسي يا تفسيرنگاري به ترتيب نزول روي آوردند.
به نظر مي رسد سيدعبدالقادر اولين كسي بود كه به اين مصحف و اطلاعات صدر سوره هاي آن توجه خاصي نشان داد. او به سال 1314ش/ 1355 ق تفسيري به نام بيان المعاني علي حسب ترتيب النزول نوشت؛ اما به دلايلي نامعلوم چاپ آن 17 سال به تأخير افتاد. اثر بعدي به محمد عزه دروزه تعلق داشت كه آن را التفسيرالحديث علي حسب ترتيب النزول نام نهاد. اين اثر هرچند ديرتر از اثر قبلي نوشته شد، اما دو سال زودتر از آن يعني در سال 1338 ش/ 1380 ق انتشار يافت. اين تفسير مهم ترين و بهترين تفسيري است كه تاكنون بر حسب ترتيب نزول نوشته شده است. سيدعبدالقادر در ترتيب سوري كه در روايات آمده است، هيچ تغييري انجام نداد؛ اما دروزه ترتيب بسياري از سوره هاي مدني را تغيير داد؛ او سوره هاي رعد، حج، رحمن، انسان و زلزله را به دليل مشابهت مضامين آن ها با سوره هاي مكي در پايان سوره هاي مكي- يعني قبل از سوره بقره- جاي داد و سوره هاي حشر و جمعه را با تكيه بر روايات اسباب نزول پيش از سوره احزاب قرار داد و سوره ممتحنه و حديد را نيز با همين ملاحظه قبل از سوره توبه جاي داد.
دروزه كتابي نيز در سيره نبوي با نام سيرة الرسول، صور مقتبسة من القرآن الكريم بر پايه همين روايات ترتيب نزول نوشت. وي در اين كتاب موضوعات سيره نبوي را بر حسب ترتيب نزول بررسي و از رهگذر آن تفسيري موضوعي- تاريخي در زمينه موضوعات سيره نبوي و سيره دعوت پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) فراهم كرد.
جلال الدين فارسي
نيز سه عنوان كتاب در سيره نبوي به نام هاي پيامبر و انقلاب، پيامبري و جهاد، و پيامبر و حكومت بر حسب ترتيب نزول تأليف كرد. وي مثل دروزه در كتاب هايش تفسير موضوعي- تاريخي از موضوعات سيره نبوي به دست نداد؛ بلكه سوره هاي قرآن را به ترتيب نزول ترجمه و در لابه لاي آن روايات اسباب نزول و سيره نبوي را افزود و از اين طريق تفسيري ترتيبي- تاريخي فراهم ساخت. او نيز مثل دروزه در ترتيب سوره هاي مدني تغييراتي ايجاد كرد. سوره هاي حشر، منافقون و نور را به ترتيب پيش از سوره احزاب و سوره هاي نساء، ممتحنه، فتح و زلزله را به ترتيب پس از آن قرار داد و سوره هاي حج و مجادله را به ترتيب پس از سوره بينه جاي داد. او برخلاف دروزه كه سوره فاتحه را در ابتداي سوره هاي مكي قرار داده بود، اين سوره را در ابتداي سوره هاي مدني نهاد.اشكال مهمي كه در آثار اين سه نفر ملاحظه مي شود، اهميت دادن بيش از اندازه به روايات اسباب نزول است. دروزه كمتر و دو نفر ديگر بيشتر به اين روايات تكيه كرده و بر اساس آن ها به هم پيوسته بسياري از سوره ها را از هم بريده و به تاريخ هاي گوناگون و دور از هم متعلق دانسته اند.
در اينجا به جا است تلاش مهندس بازرگان نيز درباره تاريخ گذاري قرآن كه در كتابي به نام سير تحوّل قرآن گزارش شده است، معرفي و نقد شود. او به روايات ترتيب نزول و اسباب نزول و سيره و حتي شاخص هاي معتبر قرآني كه قابل اعتمادترين منابع تاريخ گذاري قرآن به شمار مي روند، بي اعتنايي كرد. بهانه او اين بود كه روايات چندان مطمئن و اجماعي نيستند؛ به علاوه براي همه آيات قرآن نقل شده اند. وي تنها يك شاخص قرآني را به نام « طول متوسط آيات » اساس تاريخ گذاري قرآن قرار داد. تلقي او اين بود كه طول متوسط آيات به تدريج همگام با پيشرفت رسالت پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) افزوده تر مي شده است. (17) البته اين تلقي به لحاظ كلي با نقل هاي معتبر تأييد ي شود و مي توان پذيرفت كه تقريباً طول متوسط آيات سوره هاي اوليه از سوره هاي بعدي درازتر است؛ اما اين كه طول متوسط آيات سوره ها به طور ميلي متري افزايش پيدا مي كرده است، دليلي ندارد؛ چون نه عقل حكم مي كند كه چنين بوده باشد و نه در هيچ آيه يا روايتي اين نكته آمده است. پنهان نيست كه مبناي نظر دانشمندان اسلامي در زمينه افزايش طول آيات سوره ها ملاحظه مضامين آيات به انضمام روايات ترتيب نزول و اسباب نزول بوده است. بي ترديد اگر اين مستندات نبودند، چنين مبنايي هم از سوي دانشمندان اسلامي اختيار نمي شد. اين مستندات به ويژه روايات ترتيب نزول نيز هرگز اين معنا را تأييد نمي كند كه طول متوسط آيات سوره ها همچنان كه از آغاز بعثت فاصله مي گيرد، به طور ميلي متري افزايش يافته است.
به علاوه، نتايج به دست آمده از سوي بازرگان نيز با ادله معتبر عقلي و نقلي سازگاري ندارد. براي مثال او برعكس نقل مشهور، آيات 5-1 سوره علق را ده آيه و سوره سه آيه اي نصر را يك آيه به شمار آورده است. نيز در تعيين حدود وحي هاي قرآني نازله بر پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) به اتصال ميان آيات قرآن توجه نكرده است. براي نمونه وي برخلاف تمام قواعد زبان شناختي و خصايص نحوي زبان عربي، آيات 10-8 سوره مدثر را كه با حرف « فاء » و آيات 34-31 آن را كه با حرف « واو عطف » شروع شده و حاكي از اتصال آن آيات به ماقبل است، وحي مستقلي دانسته است. (18)
خاورشناسان و تاريخ گذاري قرآن
حدود يك قرن قبل از آن كه سيدعبدالقادر و دروزه به ترتيب نزول سوره هاي قرآن و تاريخ گذاري آن ها اقبال كنند، خاورشناسان اقبال كردند. سبب آن اين بود كه مي خواستند، در آثاري كه در زمينه قرآن يا پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) تأليف كرده اند، قرآن و پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) را به مخالفان غربي خود معرفي كنند. به همين روي ملاحظه مي شود كه آن ها بحث هاي خود را در كتاب هايي با نام زندگاني محمد (صلي الله عليه و آله و سلم)، تاريخ قرآن يا مقدمه ترجمه قرآن خود مطرح كرده اند. خاورشناسان به روايات ترتيب نزول و اسباب نزول و سيره چندان تكيه نكرده اند. تاريخ گذاري آن ها بيشتر بر اساس سبك و مضمون سوره هاي قرآن و تا حدودي روايات سيره و اسباب نزول و اندكي روايات ترتيب نزول بوده است. (19) رويگرداني آن ها از روايات ترتيب نزول و تكيه آن ها بر سبك و مضمون سوره ها موجب شد كه از مشخص كردن ترتيب يكايك سوره ها صرف نظر كنند و تنها به طبقه بندي سوره هاي قرآن در چهار يا پنج يا شش طبقه بسنده كنند.طبقه بندي چهار دوره اي در ميان ساير طبقه بندي ها طرفدار بيشتري پيدا كرد. به اين طبقه بندي، نخست ويل (20) و سپس نولدكه، (21) شوالي، (22) رودول، (23) درنبورگ (24) و بلاشر (25) اقبال كردند. (26)
ويل
خاورشناس آلماني در كتابي به نام مقدمه تاريخي- انتقادي بر قرآن (27) مطالب خود را عرضه كرد و در آن سوره هاي قرآن را به سه گروه مكي و يك گروه مدني طبقه بندي كرد. او هر گروه را به ترتيب به يكي از اين فواصل زماني متعلق دانست: مبعث تا هجرت به حبشه ( 5-1 بعثت )؛ از هجرت به حبشه تا بازگشت حضرت محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) از طائف ( 10-5 بعثت )؛ از اين تاريخ تا هجرت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) به مدينه ( 13-10 بعثت ) و از اين زمان تا وفات آن حضرت ( 10-1 هجرت ).او براي طبقات چهار دوره اي خود مشخصاتي را به اين شرح ذكر كرد:
سوره هاي طبقه اول اغلب آياتي كوتاه و داراي سجع و شاعرانه، همراه با تشبيه و تمثيل و همراه با تهديد دارند و بيشتر با سوگند شروع شده اند.
سوره هاي طبقه دوم آياتي بلندتر و با سجع كم تر و همچنان شاعرانه و همراه با تهديد دارند. نيز در آن ها آيات و نشانه هاي خدا در طبيعت و نام « رحمن » و اوصاف بهشت و دوزخ ذكر شده است.
سوره هاي طبقه سوم، آياتي بلندتر و كم سجع تر از طبقه قبلي دارند؛ اما ديگر چندان شاعرانه و تهديدآميز نيستند؛ اما همچنان در آن ها اوصاف بهشت و دوزخ به چشم مي خورد؛ به علاوه در آن ها اخبار پيامبران با تفصيل بيشتري آمده است.
سوره هاي طبقه چهارم بيشتر در زمينه رويدادهاي بعد از هجرت و قدرت سياسي روزافزون پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) است. طول آيات و سوره ها نيز از طبقات قبل بيشتر است.
او در طبقه بندي خود چندان به روايات تكيه نكرده است. براي مثال او جز در سوره هاي طبقه اول كه تا حدودي از روايات ترتيب نزول سود برده، در سوره هاي ساير طبقات چندان به اين روايات توجه نكرده است.
معيارهاي او در طبقه بندي سوره ها به طور عمده سه چيز است:
الف. سبك سوره ها مثل: كوتاهي و بلندي آيات، مسجع يا منثور بودن، و نيز ميزان تشبيهات و استعارات، لينت و شدت؛
ب. مضمون سوره ها مانند: اوصاف بهشت و دوزخ، نشانه هاي الهي در طبيعت، داستان هاي پيامبران و رويدادهاي پس از هجرت؛
ج. اشارات قرآن به حوادث تاريخ دار. نظر به اين كه اشاره به رويدادهاي تاريخ دار در سوره هاي مكي به ندرت و اغلب در سوره هاي مدني به چشم مي خورد.
بايد گفت: به طور عمده معيارهاي طبقه بندي او سبك و مضمون سوره هاي قرآن بوده است. (28)
تلاش ويل مورد توجه خاورشناسان ديگري چون نولدكه، شوالي، رودول، درنبورگ و بلاشر واقع شد. آنان معيارهاي سه گانه و نظام چهار طبقه اي او را پذيرفتند؛ اما ترتيبي كه از سوره هاي قرآن به دست دادند، در بسياري از موارد با ترتيب او تفاوت داشت. نولدكه- كه او نيز مانند ويل آلماني بود- طبقه بندي خود را در كتابي به نام تاريخ قرآن (29) مطرح كرد. رودول، خاورشناس انگليسي طبقه بندي اش را در ترجمه اي كه از قرآن منتشر كرد، (30) معمول كرد و در مقدمه آن درباره اش توضيح داد. درنبورگ، خاورشناس سوئدي طبقه بندي اش را در كتابي به نام علوم مذهبي و اسلام (31) مطرح كرد. او سوره هايي را نيز كه درباره احتجاج پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) با مشركان مكه است، در طبقه دوم قرار داد. بلاشر خاورشناس فرانسوي طبقه بندي خود را در ترجمه اي كه از قرآن نشر داد، معمول ساخت و در مقدمه اش شرح داد. (32)
موير (33)
خاورشناس انگليسي كه قبل از اين خاورشناسان مي زيست، سوره هاي مكي را برخلاف آنان در پنج گروه طبقه بندي كرده بود و سوره هاي قرآن را در شش طبقه قرار داد. او به روايات ترتيب نزول تكيه نكرد؛ اما تا حدودي به روايات سيره توجه كرد. او تلاش هاي خود را در دو كتاب يكي به نام زندگاني محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) (34) و ديگري به نام قرآن، تركيب و تعليمش (35) مطرح كرد.هرشفلد (36)
ديگر خاورشناس انگليسي نيز مانند موير سوره هاي دوره مكي را به شش طبقه تقسيم كرد. او سوره هاي قرآن را بر اساس مضامين آن ها طبقه بندي كرد و پنج طبقه مكي و يك طبقه مدني را به اين ترتيب و عناوين سامان داد: سوره هاي اثباتي ( اثبات ربوبيت خدا و نبوت پيامبر اسلام ) نظير اعلي، سوره هاي موعظه اي ( انذار و تبشير نسبت به قيامت و بهشت و دوزخ ) مانند تكوير، سوره هاي داستاني ( قصص پيامبران و اقوام پيشين ) مثل ذاريات و سوره هاي توصيفي ( توصيف نشانه هاي الهي در طبيعت و مواهب آن ) مانند رحمن، و سوره هاي تشريعي ( تشريع احكام عبادي، قضايي و حقوقي ) مانند انعام. او طبقه بندي اش را در كتابي به نام تحقيق تازه درباره تركيب و تفسير قرآن (37) گزارش كرد. (38)گريم (39)
خاورشناس آلماني برخلاف موير از طبقات دوره مكي كاست و سوره هاي اين دوره را به دو طبقه تقسيم كرد. او طبقه بندي اش را تقريباً بر اساس همان معيارهاي سه گانه ويل و پيروانش سامان داد. در طبقه اول، سوره هاي مسجع و يا مضامين توحيدي و اخروي و در طبقه دوم، سوره هاي خالي از سجع و حاوي مضاميني درباره نشانه هاي الهي در طبيعت و قصص پيامبران را قرار داد. او كار خود را در كتابي به نام محمد (40) عرضه كرد. (41)
بل (42)
خاورشناس انگليسي از ميان معيارهاي سه گانه تنها به مضامين سوره ها تكيه كرد؛ اما طبقه بندي خاصي از قرآن به دست نداد. تنها شكل گيري قرآن را طي سه مرحله دانست و به ترتيب نام هاي « آيه »، « قرآن » و « كتاب » را بر آن ها نهاد. مرحله آيه را مربوط به دوره مكي از آغاز تا اواخر اين دوره دانست و شامل سفارش هايي در زمينه عبادت پروردگار معرفي كرد. مرحله قرآن را متعلق به اواخر دوره مكي تا اواخر سال دوم هجرت دانست و حاوي متوني ويژه عبادات معرفي كرد و مرحله كتاب را از سال سوم هجرت به بعد به حساب آورد. به پندار او پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) قرآن را بعد از جنگ بدر كرد و در اين هنگام بسياري از آيات قرآن را مورد بازنگري و جابه جايي قرار داد. او مطالب خود را در ترجمه قرآن خود (43) به انگليسي آورده است. (44)
چنان كه ملاحظه مي شود، خاورشناسان چندان روايات را در تاريخ گذاري قرآن دخالت ندادند و بيشتر به سبك و مضمون خود قرآن اكتفا كردند. عامل رويگرداني آنان از روايات، مشكلات متعددي بود كه در اين روايت ها ملاحظه مي شد كه مهم ترين آن ها ناسازگاري بسياري از روايات با يكديگر و عدم تصريح بيشتر آن ها با تاريخ دقيق نزول وحي هاي قرآن بوده است. معيارهاي قرآني مثل سبك و مضمون قرآن نيز چندان آن ها را در تاريخ گذاري قرآن كمك نكرد؛ به همين جهت هر يك از خاورشناسان طبقه بندي متفاوتي عرضه كردند. به علاوه ويژگي هايي را كه براي هر يك از طبقات به دست دادند، بيشتر ذوقي است و به دليلي نقلي اتكا ندارد. براي مثال به چه دليل بايد سوره هاي قرآن، هم چنان كه از آغاز مبعث پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) فاصله مي گيرند، داراي آياتي طولاني تر و لحني آرام تر و سجعي كمتر باشند؟ نيز به چه دليل بايد در دوره اول مكي سوره هاي قرآن بيشتر با سوگند آغاز شوند و در سوره هاي دوره دوم مكي نشانه هاي خدا در طبيعت و نام « رحمن » و اوصاف بهشت و دوزخ ذكر شده باشد و در سوره هاي دوره سوم مكي اوصاف بهشت و دوزخ و نيز اخبار پيرامون به صورت مفصل تري آمده شد؟ در اين زمينه نه حديثي از پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل شده است و نه آيه اي از قرآن بر اين نكات دلالت دارد و نه عقل به چنين اموري حكم مي كند.
آيت الله معرفت چنان كه در ادامه خواهد آمد، به روايات اسباب نزول چندان اعتمادي نشان نداده، اما به روايات ترتيب نزول بسيار اعتماد كرده است. وي در تمام مواردي كه روايات اسباب نزول با روايات ترتيب نزول تعارض دارند، روايات ترتيب نزول را ترجيح داده است. به سياق آيات نيز توجه فراواني كرده است. او در مواردي كه روايت سبب نزول يا مكي و مدني يا سياق آيات متعارض است، سياق را بر آن روايت ترجيح مي دهد. وي خصوصيات سبكي و مضموني قرآن مثل لحن و آهنگ و معاني را معياري قانع براي تاريخ گذاري در نظر نمي گيرد، مگر در مواردي كه آن خصوصيت به دوره و زمان خاصي اختصاص داشته باشد.
نتيجه آن كه اگرچه استفاده از روايات در تاريخ گذاري قرآن مشكلاتي دارد، اما باز تنقيح آن ها و انضمام آن ها به آيات قرآن، معتبرترين و علمي ترين شيوه تاريخ گذاري قرآن به نظر مي رسد. براي تاريخ گذاري قرآن شايسته خواهد بود ترتيبي كه روايات ترتيب نزول از سوره هاي قرآن به دست مي دهند، مبناي تاريخ گذاري قرآن قرار گيرد و بر اين ترتيب تا آنجا كه با قطعيات نقلي معارضت پديد نمي آيد، تكيه شود و ديگر روايات بر اساس آن ها ارزيابي شده و در تاريخ گذاري قرآن مورد بهره برداري قرار گيرند؛ چنان كه آيت الله معرفت نيز تقريباً همين شيوه را در بحث مكي و مدني و اسباب نزول و ناسخ و منسوخ پيش گرفته است.
مشخصه يك وحي مستقل قرآني
روشن است كه قرآن كريم به زبان عربي نازل شده و اين اقتضا دارد كه از قواعد اين زبان پيروي كند و هرگز روا نيست از پيش خود، آرايي را طرح و بر قرآن تحميل كنيم و از رهگذر آن تمام قواعد زبان عربي را ناديده بگيريم.چنان مي نمايد كه هر وحيي به لحاظ زباني بايد لااقل دو خصوصيت داشته باشد تا نزول مستقل آن پذيرفته شود:
اولين خصوصيت اين است كه بايد يا حروف يا كلماتي شروع شده باشد كه فصحاي عرب، كلام مستقل خود را با آن آغاز مي كنند؛ بنابراين، آياتي كه با چنين حروف و كلماتي آغاز نشده اند، نمي توانند وحي مستقلي به شمار آيند. براي مثال نمي توان پذيرفت كه آيه شريفه وَاتَّقُواْ يَوْمًا تُرْجَعُونَ فِيهِ إِلَى اللّهِ (45) وحي مستقلي بوده است؛ (46) چون با « واو عطف » آغاز شده و در ميان متون موجود فصحاي عرب- اعم از شعر و نثر- هيچ كلام مستقلي به چشم نمي خورد كه با آن شروع شده باشد. ناگفته نماند كه فرض استينافي بودن آن نيز نزول مستقل آن آيه را توجيه نمي كند؛ چون در ميان متون عربي كه در دست است، هيچ كلام مستقلي يافت نمي شود كه با « واو استيناف » آغاز شده باشد.
دومين خصوصيت اين است كه معناي كاملي داشته باشد و مخاطب پس از شنيدن آن، در معنايش سرگردان نشود و به روشني به مقصود پي ببرد. بر اين اساس براي نمونه نبايد قبول كرد كه پنج آيه نخست سوره علق، وحي مستقلي بوده است؛ چون در آن معناي كاملي كه مخاطب در معنايش سرگردان نشود، ملاحظه نمي شود. در اين آيات جز فرمان قرائت به اسم ربّ و اوصاف رب چيزي ديگري ياد نشده است و اين معناي كاملي را القاء نمي كند؛ چون هر مخاطبي با شنيدن آيه به روشني و درستي به مراد متن پي نمي برد و در نمي يابد كه چه چيزي را بايد قرائت كند. پنهان نيست كه فرمان قرائت به كسي دادن در صورتي موجه مي نمايد كه متني را به صورت مكتوب يا محفوظ نزد خود داشته باشد؛ به اين ترتيب با فرض اين كه پنج آيه اول سوره علق به صورت شفاهي نازل شده و قبل از آن نيز متني بر پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) نازل نشده است، هيچ مخاطبي را نمي تواند به خود اين پنج آيه توجه دهد؛ به علاوه به فرض آن كه ذهن پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) بر اثر تكرار فرمان قرائت به همين پنج آيه توجه پيدا كند، باز قرائت آن پنج آيه به پيام تام و روشني دست پيدا نمي كند و براي كسي كه به پيامبري براي قومي مبعوث شده و لزوماً بايد براي آنان پيام روشن و هدايت بخشي داشته باشد، هرگز موجه نمي نمايد كه چنين متن ناقصي بر او نازل شود.
آيت الله معرفت به قواعد زبان شناختي عربي از جمله وحدت سياق و انسجام آيات سوره ها توجه فراواني دارد و با استناد به آن ها بسياري از روايات اسباب نزول را كه مضموني مخالف آن دارد، رد مي كند كه نمونه هاي آن در ادامه مي آيد؛ اما در بسياري از موارد نيز تحت تأثير روايات اسباب نزول قرار گرفته و با تكيه بر آن ها، وحدت سياق و انسجام آيات را ناديده گرفته است كه دو مورد مذكور از آن جمله است. او بر اين باور است كه پنج آيه نخست سوره علق ابتدا و بقيه آن بعد نازل شده است. (47) نيز پذيرفته است آيه وَاتَّقُواْ يَوْمًا تُرْجَعُونَ فِيهِ إِلَى اللّهِ (48) از آخرين آياتي است كه بر پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) نازل شده است. (49)
بررسي مباحث وي در زمينه سياق نشان مي دهد، مراد وي از سياق واحد آياتي است كه از موضوع و مضمون واحدي سخن مي گويند. به نظر او لزوماً هر واحد نزولي داراي سياق واحدي نيست و به همين دليل نمي توان سوره قيامت را داراي سياق واحد دانست؛ چون در آن از دو موضوع سخن رفته است:
موضوع قيامت و موضوع تعجيل پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) در قرائت قرآن. (50)
او آيات مربوط به تعجيل پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) در قرائت قرآن را در سوره قيامت استطراد دانسته است. (51) نيز وي به وحدت موضوع سوره ها باور دارد؛ اما لزوماً وحدت موضوعي سوره را دليل بر وحدت نزول سوره نمي داند؛ زيرا به باور او آيات در سوره هاي تدريجي النزول به تاريخ هاي مختلفي تعلق دارد و پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) با لحاظ مناسبتي در آن سوره قرار داده است. (52) وي مانند ديگر مفسران سياق را ابزاري براي تفسير قرآن به قرآن تلقي كرده و لذا به مضمون آيات توجه داشته اند. (53)
وي و مفسران ديگر به اين نكته كه آيا آياتي كه پيام تامي ندارند يا ارتباط لفظي با آيات ديگر دارند، مي تواند نزول جداگانه اي داشته باشد؟ توجه نكرده اند. شايد اگر چنين توجهي را معمول مي كردند، نمي پذيرفتند اين گونه آيات نزول جداگانه داشته باشد.
پينوشتها:
1. دانشيار دانشگاه قم.
2. Bowering, cronolgoy and the Quran, Encyclopaedia of Qura
3. ر. ك: جلال الدين سيوطي، الاتقان في علوم القرآن، ج1، ص 94.
4. ر. ك: روايات ترتيب نزول در كتاب هايي مانند: ابن العربي، الناسخ و المنسوخ، ج2، ص 9؛ نديم، الفهرست، صص 51 و 57؛ زهري، تنزيل القرآن، يعقوبي، تاريخ اليعقوبي، ج2، صص 33 و 43؛ حسكاني، شواهدالتنزيل، ج2، ص 411 و جز آن ها.
5. فرقان، آيات 33 و 34.
6. ر ك: محمدهادي معرفت، التمهيد في علوم القرآن، ج1، ص 113.
7. ر ك: همان، ص 121.
8. ر ك: همان.
9. ر ك: همان، ج1، ص 241-242.
10. سوره بقره، آيه 158.
11. محمدهادي معرفت، التمهيد في علوم القرآن، ج1، صص 243-242.
12. فارسي، پيامبري و انقلاب، ص 18.
13. سوره نحل، آيه 126.
14. ر ك: محمدهادي معرفت، التمهيد في علوم القرآن، ج1، صص 248-247.
15. ر. ك: سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان في تفسيرالقرآن، ج13، ص 235، فارسي، پيامبري و انقلاب، ص 18.
16. ر. ك: محمدهادي معرفت، التمهيد في علوم القرآن، ج1، ص 132 به بعد.
17. بازرگان، سير تحول قرآن، ج1، ص 15.
18. همان، ج1، صص 127-116.
19. ر. ك: بلاشر، در آستانه قرآن، صص 278-277.
20. weill.
21. Noldeke.
22. Schwally.
23. Rodwell.
24. Derenbeurg.
25. Blachere.
26. صبحي صالح، مباحث في علوم القرآن، صص 178-175 و راميار؛ تاريخ قرآن، صص 624-619 و 667-665؛ بلاشر، در آستانه قرآن، صص 287-273؛ محمد خليفه، الاستشراق و القرآن الكريم، صص 374-371 و 110-107؛ نكونام، درآمدي بر تاريخ گذاري قرآن، صص 23-12.
27. Historisch- kiristische Einleitung in der koran, Bielefeld, 1844.
28. A. T. WEICH, AL- KURAN, THE ENCYCLOPAEDIA OF ISLAM, V, GERHARD BOWERING, CHRONOLOGY AND THE QURAN, ENCYCLOPAEDIA OF QURAN.
بلاشر، در آستانه ي قرآن، صص 277-281.
29. Geschichtedes Qorans, 1860.
30. 1861.
31. 1870-7.
32. A. T. WETCH: AL- KURAN, THE ENCYCLOPAEDIA OF ISLAM, V, GERHARD BOWERING, CHRONOLOGY AND THE QURAN, ENCYCLOPAEDIA OF QURAN بلاشر در آستانه قرآن، صص 281-277.
33. MUIR
34. Life of Mahmoet, London, 1835-61.
35. The Qoran, Its composition and Teaching London, 1878.
36. Hirschfeld
37. New Researches into composition and Exgesis of Qoran, London, 1902.
38. A. T. WETCH: AL- KURAN, THE ENCYCLOPAEDIA OF ISLAM, V, GERHARD BOWERING, CHRONOLOGY AND THE QURAN, ENCYCLOPAEDIA OF QURAN بلاشر در آستانه قرآن، صص 281-277.
39. Grimme.
40. 1892-5.
41. A. T. WETCH: AL- KURAN, THE ENCYCLOPAEDIA OF ISLAM, V, GERHARD BOWERING, CHRONOLOGY AND THE QURAN, ENCYCLOPAEDIA OF QURAN بلاشر در آستانه قرآن، صص 281-277.
42. Bell.
43. 1937.
44. A. T. WETCH: AL- KURAN, THE ENCYCLOPAEDIA OF ISLAM, V, GERHARD BOWERING, CHRONOLOGY AND THE QURAN, ENCYCLOPAEDIA OF QURAN بلاشر در آستانه قرآن، صص 281-277.
45. بقره، آيه 281.
46. جلال الدين سيوطي، الاتقان في علوم القرآن، ج1، ص 57؛ بدرالدين زركشي، الزركشي، البرهان في علوم القرآن، ج1، صص 268-266؛ محمد عبدالعظيم الزرقاني، مناهل العرفان في علوم القرآن، ج1، صص 100-96.
47. ر ك: محمدهادي معرفت، التمهيد في علوم القرآن، ج1، ص 110.
48. بقره، آيه 281.
49. ر ك: محمدهادي معرفت، التمهيد في علوم القرآن، ج1، ص 128.
50. ر ك: همان، صص 63 و 84؛ محمدهادي معرفت، التفسيرالاثري الجامع، ج1، ص 66.
51. ر ك: محمدهادي معرفت، التمهيد في علوم القرآن، ج5، ص 241.
52. ر ك: محمدهادي معرفت، التفسيرالاثري الجامع، ج1، ص 59.
53. ر ك: همان، ج1، صص 57-67.
زيرنظر گروه قرآن پژوهي پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي؛ ( 1387)، معرفت قرآني يادنگار آيت الله محمدهادي معرفت (رحمة الله عليه)، تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، چاپ اول