نقش سرمشق در تقويت رفتار مثبت کودکان

غلامرضا، دانش آموز کلاس اول دبستان، طوري حرف مي زد که هيچ کس نمي فهميد او چه مي گويد. مثلاً، وقتي که مي خواست اسم خود را بگويد، مي گفت: « اس ن اَم زاس » (اسم من غلامرضاست). مدير و معلّم از او خواستند که
پنجشنبه، 27 فروردين 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نقش سرمشق در تقويت رفتار مثبت کودکان
 نقش سرمشق در تقويت رفتار مثبت کودکان

 

نويسندگان: جان دي کرومبولتز
هلن بي. کرومبولتز
مترجم: دکتر يوسف کريمي


 

* غلامرضا، دانش آموز کلاس اول دبستان، طوري حرف مي زد که هيچ کس نمي فهميد او چه مي گويد. مثلاً، وقتي که مي خواست اسم خود را بگويد، مي گفت: « اس ن اَم زاس » (اسم من غلامرضاست). مدير و معلّم از او خواستند که روز بعد مادرش را به مدرسه بياورد تا مشکل فرزندش را بررسي کنند.
فرداي آن روز، زني به دفتر مدرسه آمد و خود را چنين معرفي کرد: « ن مراَم زاسم » ( من مادر غلامرضا هستم).
کودک زماني درست حرف زدن را ياد مي گيرد که درست حرف زدن را شنيده باشد. بررسي مشکل غلامرضا نشان داد که او در يک سالگي پدرش را از دست داده و به جز مادرش نمونه و سرمشقي براي آموختن سخنگويي نداشته است. از آنجا که سخنگويي بيشتر از راه تقليد شنيده ها آموخته مي شود، غلامرضا نيز سخن گفتن نامفهوم مادر خود را تقليد کرد و حرف زدن را به صورتي که گفته شد آموخت. به طور کلي، حرف زدن، چه بد و چه خوب، بيشتر از راه سرمشق قرار دادن چگونگي حرف زدن مادران و پدران و نزديکان و هم کلاسان آموخته مي شود.
گذشته از اين ها، تنها سخن گفتن نيست که از راه نمونه و سرمشق آموخته مي شود. بسياري از رفتارهاي ديگر نيز به همين روش آموخته مي شوند. کساني که رفتار آنها را ديگران تقليد مي کنند، سرمشق، نمونه، يا مدل ناميده مي شوند. سرمشق قرار دادن ديگران بيشتر ناخودآگاه و غير عمدي است. بدون ترديد، مادر غلامرضا نمي خواسته است که فرزندش سخن گفتن او را تقليد کند، ولي عمل تقليد، بي آنکه او بخواهد، انجام گرفته است.
اگر او به رواني و درستي حرف مي زد، به احتمال بسيار فرزندش نيز همان شيوه ي سخنگويي را مي آموخت.
بر اساس آنچه گفته شد، به اصل ديگري از اصول تغيير رفتار مي رسيم که اصل سرمشق قرار دادن (1) يا يادگيري اجتماعي (2) ناميده مي شود.

اصل سرمشق قرار دادن:

براي اينکه کودک را به انجام دادن عملي ترغيب کنيم، بايد ترتيبي بدهيم که او بتواند شخصي را که در نظر او مهم يا محبوب است، در حال انجام دادن آن عمل مشاهده کند.
سرمشق ها و نمونه هاي خوب و بد مي توانند رفتارهاي گوناگوني را در کساني که تحت تأثير و نفوذ آنها هستند پديد آورند.
* اسماعيل حاضر نيست تمرين هايي را که بخشي از درمان او را تشکيل مي دهند انجام دهد.
* سعيده، که قدش نسبت به کودکان هم سالش بلندتر است، در کلاس سعي مي کند که خود را خم کند و بيشتر در داخل نيمکت فرو برود تا کوتاه تر به نظر برسد.
* جعفر، که دانش آموز بسيار برجسته اي است، ريزه کاري ها و دقّت تحقيق علمي را ياد نگرفته است.
* سکينه هرگز فرصت نيافته است تا عقيده هاي خود را در بوته ي آزمايش بگذارد. به همين سبب، عقيده هاي بزرگترها را بدون چون و چرا، قبول مي کند.

چه کسي مي تواند سرمشق قرار گيرد؟

هر کسي که تقويت کننده ها را در اختيار داشته باشد

رهبر يک کشور، هر کس که باشد، هميشه سرمشق يا نمونه اي است براي ديگران، زيرا توانايي در کنترل داشتن و در اختيار گرفتن انواع تقويت کننده ها را دارد و قدرت او در تأييد يا ردّ بسياري از چيزها، در دادن يا ندادن امکانات گوناگون به افراد، عزل و نصب کسان در مقام ها، و توانايي او در کنترل رفتار بسياري از گروه هاي مردم سبب مي شود که بسياري از مردم او را مدل و سرمشقي قابل احترام بدانند. کساني که به او اعتقاد دارند کوشش مي کنند بسياري از رفتارها و گفتارهاي او را تقليد کنند. اما براي اينکه انسان سرمشق ديگران باشند و مورد تقليد واقع شود، لازم نيست که حتماً رهبر يک کشور باشد. مادر و پدر، خواهران و برادران، مربيان، دوستان، و حتي بيگانگان نيز مي توانند سرمشق و نمونه براي ديگران باشند، زيرا هر يک از آنها به نوعي کنترل کننده ي تقويت کننده هاست.

مادر و پدر

در خانواده مادر و پدر نخستين توزيع کننده ي تقويت کننده ها هستند و بيشتر وقت ها نخستين سرمشق هاي طبيعي کودکان در خانه اند. کودک به دلايل بسيار، مانند نياز به غذا، پوشاک، مراقبت هاي گوناگون، کمک به فهم و درک مسائل، حمايت در برابر خطر، و محبّت و عشق و علاقه به مادر و پدر وابسته است. به اين ترتيب، وجود اين همه تقويت کننده و کنترلي که مادر و پدرها براي تقويت کننده ها دارند، آنان را به طور طبيعي به صورت سرمشق و نمونه ي مهمي براي بچه ها در مي آورد. تقليد بسياري از عادت ها و گفتارها و کردارهاي مادر و پدر به وسيله ي کودکان، مانند پوشيدن لباس آنها، و روشي که در بازي و گفت و شنود دارند نمونه هايي از اين گونه تقليدها هستند. مثال زير اين نکته را روشن تر مي کند:
اسماعيل هشت ساله بود و به سبب ناراحتي خاصي که داشت، مي بايست هر روز چندين تمرين ورزشي انجام دهد. اما او از اين تمرين ها خوشش نمي آمد، و به خصوص چون پزشک آنها را تجويز کرده بود، از انجام دادن آنها مي ترسيد.
براي غلبه کردن بر اين ترس، پدر اسماعيل تصميمي گرفت و برنامه اي ترتيب داد که با پسرش آن تمرين ها را انجام دهد، به طوري که تمرين ها به صورت نوعي بازي درآيند.
تا ساعت ورزش مي شد، پدر با صداي بلند مي گفت: « حالا وقت ورزش من است. » و همان ورزش هايي را که لازم بود پسرش انجام دهد انجام مي داد. ابتدا اسماعيل کمي اکراه داشت، امّا يک بار با تشويق پدر شروع به تمرين کرد و وقتي که ديد آن ورزش ها ترسي ندارند، به تمرين ادامه داد. از آن پس، پدر و پسر هفته ها مرتب به تمرين هاي خود ادامه دادند و کم کم اسماعيل عادت کرد به تنهايي تمرين ها را انجام دهد. پدر و پسر اسم تمرين ها را « بازي من » گذاشتند و به راستي هم اسماعيل آن تمرين ها را به صورت بازي انجام مي داد.

معلّمان

معلّمان نيز تقويت کننده هاي بسياري را که براي بچه ها مهم هستند در اختيار دارند. نمره هاي درسي، تشويق هاي گوناگون، مانند دادن ستاره و کارت آفرين و جايزه، همه تقويت کننده هايي هستند که به دست آوردن هر يک از آنها براي شاگرد به معني کسب حيثيت و اعتبار اجتماعي و افتخار و سربلندي است. يک معلّم مهربان و مؤمن به کار خود مي تواند سرمشقي بسيار خوب براي کودکان کلاس خود باشد. چنين معلّمي به زودي خواهد ديد که کودکان رفتار و گفتار و کارهاي او را مورد تقليد قرار مي دهند. بنابراين، با استفاده از اين ويژگي کودکان، معلّمان مي توانند گفتار و رفتار و کارهاي کودکان را در جهت خاص و مورد نظر خود هدايت کنند. مثال زير به روشن شدن اين مطلب کمک خواهد کرد:
* فهيمه هفت سال داشت و از توپ بازي در مدرسه خودداري مي کرد و مي گفت که توپ بازي کار پسرهاست. حتي سعي مي کرد عده اي از هم کلاسي هاي خود را که توپ بازي مي کردند از اين کار بازدارد. معلّم فهيمه متوجّه شد که او براي گروهي از هم کلاسان خود نقش سرمشق و نمونه را دارد و توانسته است آنها را نيز از بازي با توپ بازبدارد. معلّم درمورد رفع اين مشکل چنين مي گويد:
« فهيمه علاقه ي زيادي به من پيدا کرده بود و حتي گاهي تا دفتر مدرسه نيز به دنبال من مي آمد و با من حرف مي زد. کم کم متوجّه شدم که او سعي دارد برخي از رفتارهاي من، مانند حرف زدن، روش حرکت دادن دست ها و حتي لحن صداي مرا تقليد کند. مادر فهيمه هم به من اطلاع داده بود که در خانه، او بيشتر معلّم بازي مي کند و نام مرا روي خود مي گذارد.
از اطلاعاتي که به دست آوردم متوجّه شدم که چون فهيمه کارهاي مرا تقليد مي کند، اگر من وارد زمين بازي شوم و با بچه ها توپ بازي کنم، به احتمال زياد ديد فهيمه نسبت به توپ بازي تغيير خواهد کرد. روزي هنگام توپ بازي، جاي يکي از بازيکنان را که غايب بود گرفتم و مدتي با بچه ها توپ بازي کردم. بچه ها چنان ذوق زده شده بودند که از خوشحالي فرياد مي کشيدند.
فهيمه که در کنار زمين بازي ايستاده بود وقتي که ديد من هم وارد بازي شده ام به تدريج خود را وارد بازي کرد به زودي صداي فرياد خوشحالي او نيز با صداي بچه هاي ديگر درآميخت. از آن پس، هرگز ديده نشد که او از توپ بازي بدش بيايد يا سعي کند که ديگران را از اين بازي بازدارد.

خواهران، برادران، و دوستان

خواهران، برادران، و دوستان کودک مي توانند سرمشق هاي مهمي براي کودک باشند. البته تقويت کننده هايي که به وسيله ي آنها عرضه مي شود بيشتر به صورت تأييد اجتماعي، شرکت دادن کودک در بازي ها، صحبت کردن، داستان گفتن و داستان شنيدن، حمايت از کودک در برابر تعرض احتمالي کودکان ديگر و مانند آنهاست، و همه ي اينها مواردي است که مي تواند از جانب کودک سرمشق قرار گيرد. به مثال زير توجّه کنيد:
* مسعود پنج ساله بود که پدرش يک دوچرخه ي کوچک براي او خريد. با اينکه ماه ها از خريد دوچرخه مي گذشت، مسعود حاضر نبود تمرين دوچرخه سواري را شروع کند و بهانه هاي گوناگون براي خودداري از اين کار مي آورد.
روزي مهدي، دوست نزديک مسعود، که او هم صاحب دوچرخه اي شده بود و سوار شدن آن را نيز ياد گرفته بود، به ديدن مسعود آمد و با هم در حياط خانه به بازي پرداختند. اما به هر طرف حياط که مي خواستند بروند، چون، مهدي سوار دوچرخه بود، زودتر از مسعود به مقصد مي رسيد و عقب ماندن از مهدي، مسعود را ناراحت مي کرد.
سرانجام، به سبب اين ناراحتي، مسعود دوچرخه ي خود را توي حياط برد، با مهدي مشغول تمرين شد. همين که ترسش از دوچرخه سوار شدن ريخت، يکي دو روز بيشتر طول نکشيد که با کمک پدرش دوچرخه سواري را ياد گرفت و هفته ي بعد با مهدي مسابقه داد.
نکته ي مهمي که در اينجا بايد به آن توجّه کرد نقش بزرگسالان در مواردي است که، کودک در حال آموختن قدم به قدم رفتار سرمشق يا نمونه است. بعضي از بزرگسالان چون فرزندشان رفتاري را به سرعت کودکي ديگر ياد نمي گيرد، او را مسخره يا سرزنش مي کنند. حال آنکه نقش آنان بايد تشويق قدم به قدم يادگيري کودک باشد، مسخره کردن يا تنبيه کودک به اين سبب که پيشرفت او به اندازه ي پيشرفت سرمشق و نمونه ي عرضه شده نبوده است باعث انزجار کودک از آن رفتار خواهد شد.

افراد خاصّ

بهترين سرمشق براي کودکي که با مشکلي رو به رو شده است کسي است که با همان مشکل روبه رو شده و آن را حلّ کرده است. اگر چنين کسي در تماس مستقيم با کودک باشد و کمي توجّه و محبّت به او نشان دهد، احتمال اينکه از طرف کودک به عنوان سرمشق و نمونه برگزيده شود بسيار زياد است. اين نکته در مورد بزرگسالان نيز صدق مي کند. کسي که در گذشته به الکل معتاد بوده و نتوانسته است خود را از دام آن نجات دهد، بهترين سرمشق و راهنما براي معالجه الکلي ديگري است. البته اين حالت درمورد مسائل و رفتارهاي ساده تر از ترک اعتياد نيز صادق است.
* سعيده دوازده سال داشت. قدّ او به صورت چشمگيري از بقّه ي هم کلاسان خود بلندتر بود و همين موضوع سبب ناراحتي شديد او شده بود. براي همين هم بود که هميشه در کلاس سعي مي کرد که با خم شدن يا فرورفتن در نيمکت خود را کوتاه تر نشان دهد. اين کار سبب شد که کم کم خميدگي محسوسي در ستون فقرات او ظاهر شود. مادر و پدر سعيده خيلي نگران و ناراحت بودند و دوست نداشتند که در اندام دخترشان نقصي پيدا شود. مادر سعيده درباره ي بقيه ي ماجرا چنين مي گويد: « تابستان سال گذشته، خانواده اي به همسايگي ما آمدند که مي توان گفت همسايه هاي بسيار خوب و فهميده اي بودند. خانم همسايه جوان و زيبا بود و قدّي بلند داشت. دوستي ما با اين خانواده به زودي شکل گرفت. راه رفتن و نشست و برخاست دلنشين خانم همسايه و زيبا حرف زدن و برخورد خوب او همه را تحت تأثير قرارداد. سعيده هم سخت به خانم همسايه علاقه مند شده بود و به او احترام مي گذاشت. چندبار خانم همسايه از بلندي قدّ سعيده تعريف کرد و زيبايي او را ستود.
از آن پس کم کم سعيده کوشيد تا قامت خود را راست نگاه دارد و اکنون ديگر از شرمساري او درباره ي بلند بودن قدّش اثري ديده نمي شود. »
البته در مورد مثال بالا، دو نکته را بايد مورد توجّه قرار داد: اوّل، اينکه اگر آن خانواده همسايه خانواده ي سعيده نشده بودند، مي بايست برنامه ي ديگري براي حلّ مشکل او ترتيب بدهند. دوم اينکه حلّ اين مشکل نمي بايست سبب مغرور شدن سعيده به قد بلند خود شود و ديگران را به سبب کوتاهي قد تحقير کند. همچنين لازم است اين نکته به او يادآوري شود که بلندي يا کوتاهي قد، همان گونه که عيب نيست، امتياز ويژه اي هم به شمار نمي آيد و قدّ بلند نبايد باعث غرور وتکبّر يا کوچک شمردن ديگران شود.

آشنايان جديد

يک غريبه مي تواند ناگهان به نمونه و سرمشق مهمي تبديل شود و اين در صورتي است که به دليلي او تقويت کننده ي مورد نظر کودک را در اختيار داشته باشد. لازم به توضيح است کسي که به عنوان سرمشق از طرف ديگري مورد تقليد قرار گيرد الزاماً نبايد از طرف همگان مهمّ و قابل احترام به شمار آيد، بلکه همين که تقويت کننده ي مورد توجّه فرد را در اختيار داشته باشد، کاملاً امکان دارد که او به صورت نمونه و سرمشق مورد تقليد قرار گيرد. به مثال زير توجّه کنيد:
* خسرو در سنّ پانزده سالگي به سبب اختلاف هايي که با پدرش پيدا کرده بود، از خانه فرار کرد. اگر چه مادر و پدر خسرو از اين ماجرا آن قدر ناراحت بودند که اگر او به خانه بازمي گشت، بدون ترديد تنبيه نمي شد، امّا چون خسرو از پدرش خيلي مي ترسيد، به خانه برنگشت و پس از مدتي آوارگي دست به دزدي کوچکي زد و دستگير شد و او را به يکي از مراکز اصلاح و تربيت فرستادند.
در آن مرکز خسرو با غلام، پسري که پرونده اي مفصّل و سابقه اي چندين ساله در دزدي و جرم هاي ديگر داشت روبه رو شد و تحت حمايت او قرار گرفت. يکي از روزها که نوجوان هاي ديگر خسرو را از جمع خود کنار گذاشته بودند غلام باصداي بلند گفت: « هر کسي از خانه ي خود فرار کند دوست من است. » و به اين ترتيب بچه ها دوباره خسرو را به جمع خود پذيرفتند. از آن پس، خسرو غلام را به عنوان سرمشق مورد علاقه ي خود انتخاب کرد و گذشته از دوستي با او، جيب بُري، قاچاق موادّ مخدر، و جرم هاي ديگر را هم از او آموخت. به اين ترتيب، خسرو که مي بايست در مرکز اصلاح و تربيت اصلاح شود، به سبب روبه رو شدن با سرمشقي ناباب، در گمراهي و فساد بيشتر غوطه ور شد.
کودکان و نوجواناني که از حمايت، تشويق، توجّه و محبّت مادر و پدر، معلّم و خواهر و برادر محروم باشند، به هر کسي که اين تقويت کننده هاي مثبت را به آنها عرضه کند، روي خواهند آورد. در اين روي آوردن، هيچ گونه زمينه ي اخلاقي و اجتماعي درمورد کسي که سرمشق قرار گرفته است مهم نيست. به بيان ديگر، کودکان و نوجوانان به سبب ساده بودن، محبّت را حتي از جنايتکاران و افراد فاسد نيز قبول خواهند کرد و در نتيجه به دام آنان گرفتار خواهند شد.
مادران و پدران از اينکه فرزندشان با فرد نابابي دوست شود نگران و مضطرب هستند، اما دوست ناباب و سرمشق بد تنها زماني خطر دارد که ما نتوانيم سرمشق خوب و مناسبي به کودکان خود عرضه کنيم. به بيان ديگر، پيشگيري از خطر روبه روشدن با سرمشق نامناسب، عرضه کردن سرمشق مناسب است.

کسي که داراي مهارت يا خصوصيات مطلوب از نظر کودک باشد

کسي که سرمشق قرار مي گيرد ممکن است توزيع کننده ي تقويت کننده ها نباشد. بيشتر وقت ها، نمونه ها و سرمشق ها کساني هستند که مهارت يا خصوصيتي دارند که کودک درذهن خود مايل به داشتن آن مهارت ها يا خصوصيت هاست يا آنها را تحسين مي کند. گاهي نمونه ها ويژگي هاي ظاهري و بدني خاصّي دارند که مورد تحسين کودکان است و از اين رو آن نمونه را مورد تقليد قرار مي دهند.
مادران و پدران و معلّمان مي توانند بعضي از رفتارها را از راه روبه رو کردن بچّه ها با نمونه سرمشقي مناسب به آنان بياموزند. از اين نمونه ها در بسياري از موقعيت ها مي توان استفاده کرد. بديهي است که نمونه و سرمشق مورد نظر بايد داراي دو ويژگي باشد: نخست اينکه مورد قبول تحسين و کودک باشد. ديگر اينکه داراي خصوصيات و مهارت هاي مورد تأييد مادر و پدر و معلّم باشد. سرمشق ها و نمونه ها را مي توان در موقعيت هاي گوناگون يافت. به برخي از اين موقعيت ها در زير اشاره مي شود:

در محيط اطراف کودک

گاهي مي توان يکي از فارغ التحصيلان مدرسه را، که در زمينه اي موفق بوده و مورد تحسين و احترام دانش آموزان است، به مدرسه يا کلاس دعوت کرد تا بقيه ي دانش آموزان از تجربه هاي او بهره ببرند.
البته هميشه لازم نيست که سرمشق و نمونه را از بيرون از مدرسه براي کودک بياوريم. گاهي سرمشق مناسب در کلاس يا در محيط خانواده هست. خواهران يا برادران بزرگ تر براي کوچک ترها سرمشق هاي مناسبي هستند، زيرا به دليل تفاوت سني اطلاعات و مهارت هاي بيشتري دارند و اگر آنها به عنوان يک دوست هم مورد قبول و علاقه ي بچه ها باشند، اين تأثير به مراتب بيشتر خواهد بود. به مثال زير توجّه کنيد:
جليل عادت داشت که هنگام بازي فوتبال، همين که کسي به او تنه مي زد يا توپي را از پاهاي او درمي آورد، عصباني مي شد و درگيري ايجاد مي کرد به همين سبب چندين بار توبيخ و از بازي هاي تيمي محروم شده بود.
خليل برادر بزرگ تر جليل، نيز بازيکن فوتبال بود و برعکس جليل، داراي روحيه ي يک ورزشکار خوب، يعني گذشت و مهرباني و ادب، بود. يک روز خليل خانواده اش را براي تماشاي مسابقه ي فوتبال به مدرسه دعوت کرد. جليل هم به تماشاي آن مسابقه رفت. هنگام بازي، جليل متوجّه شد که بازيکني در کنار زمين تنه ي محکمي به خليل زد تا توپ را از او بگيرد. خليل فوري ايستاد و در برابر چشمان حيرت زده ي جليل از آن بازيکن عذرخواهي کرد و بعد به بازي ادامه داد. جليل فکر مي کرد که برادرش دست کم مي بايست اعتراض کند. يک بار هم وقتي که خليل به يکي از بازيکنان تيم مقابل پشت پا زد، بي درنگ دست هاي خود را بالا برد و گفت که خطا از او بوده است.
پس از پايان مسابقه، جليل از برادرش پرسيد که چرا به بازيکني که به او تنه زده بود، اعتراض نکرد. خليل به آرامي پاسخ داد: « در درجه ي اول، يک ورزشکار خوب بايد روحيه ي ورزشکاري داشته باشد، يعني مؤدب و باگذشت باشد. » جليل چيزي نگفت، ولي رفتار او در بازي هاي بعدي نشان داد که به شدّت تحت تأثير رفتار برادرش قرار گرفته است و در مسابقه ها براي کنترل رفتار خود خيلي کوشش مي کند.
در اينجا بايد اشاره کنيم که تأثير يک نمونه بر روي يک فرد وقتي افزايش مي يابد که آن فرد هم تا حدّي داراي مهارتي باشد که سرمشق او داراي آن است، زيرا حرف سرمشق را بهتر درک مي کند. براي مثال، ورزشکار بودن جليل به درک مطلبي که خليل درباره ي روحيه ي ورزشکاري و شرايط ورزشکار گفت کمک بسيار کرده است.

چهره هاي برجسته ي هنر، سياست، و ورزش

کودکان و نوجوانان اغلب چهره هاي معروف تلويزيوني، ورزشکاران بنام، موسيقيدانان، و حتي سياستمداران برجسته را تحسين مي کنند و آنها را نمونه و سرمشق قرار مي دهند. همه ي ما بارها تقليد کردن را از حرکات چهره هايي مانند « زورو »، « سوپرمن » ، « سندباد » و مانند آنها ديده ايم. تهيه کنندگان اين گونه فيلم ها نيز اغلب از محبوبيت چهره هاي معروف براي آموختن رفتارهايي چون حمايت از درماندگان، مبارزه با ستمگر، شکست بدي و پيروزي نيکي استفاده مي کنند.
* دانش آموزان کلاس ورزش نمي تواستند در بازي فوتبال توپ را مستقيم و کوتاه شوت کنند و ترجيح مي دادند که توپ را به صورت هوايي شوت کنند. مربي ورزش بهتر ديد که از يکي از چهره هاي محبوب و مشهور فوتبال دعوت کند تا به مدرسه بيايد و روش صحيح شوت کردن مستقيم و کوتاه را به دانش آموزان نشان بدهد. اين خبر را به بچه ها گفت و آنها بسيار خوشحال شدند و در روز موعود با اشتياق و شور و هيجان فراوان دور آن بازيکن مشهور جمع شدند و او هم با دقت و حوصله ي فراوان نمونه هاي مختلفي از شوت هاي مستقيم و کوتاه را به نمايش گذاشت.
از آن پس، همه ي بچه ها سعي مي کردند که شوت هاي آنها شبيه شوت هاي آن بازيکن معروف باشد. به اين ترتيب، به زودي پيشرفت محسوسي در شوت کردن هاي آنان مشاهده شد و ديگر کمتر دانش آموزي بود که به شوت هاي هوايي علاقه نشان دهد. يادگيري اين مهارت در اولين مسابقه اي که با تيم فوتبال مدرسه ي ديگري داشتند مشخص شد و آن تيم را با پيروزي چشمگيري شکست دادند.
در اين مثال، تأثير شهرت و محبوبيت قهرمان فوتبال به خوبي در شکل دادن رفتار شاگردان مدرسه مشهود است و نشان مي دهد که چهره هاي محبوب و مشهور چگونه مي توانند نمونه و سرمشق ديگران قرار گيرند.

قهرمانان افسانه اي

گاهي شخصيت هاي افسانه اي کتاب ها و فيلم هاي تلويزيوني و سينما مي توانند نقش نمونه و سرمشق براي بچه ها داشته باشند. اين شخصيت ها حتي ممکن است به صورت فيلم هاي کارتون يا نمايش عروسکي باشند. به همين سبب، وظيفه ي ناشران کتاب ها و تهيه کنندگان اين گونه برنامه ها بسيار مهم و سنگين است، زيرا همان گونه که رفتار خوب اين گونه شخصيت ها سرمشق قرار مي گيرد، رفتارهاي ناپسند آنان نيز ممکن است مورد تقليد واقع شود. به مثال زير توجّه کنيد:
* زينب علاقه ي بسيار به خوردن سبزي دارد. اما چند سال پيش، وقتي که پنج ساله بود، چنان از خوردن سبزي بيزار بود که مادرش حتي جرئت نمي کرد به او پيشنهاد کند که سبزي بخورد. يکي از برنامه هاي مورد علاقه ي زينب، تماشاي برنامه تلويزيوني پينوکيو بود که به صورت کارتون تهيه شده بود. در يکي از اين برنامه ها، هنگامي که مرد بدجنسي مي خواست پينوکيو را بدزدد تا او را براي کار کردن به خانه ي خود ببرد، پينوکيو با خوردن سبزي خاصي چنان نيرويي گرفت که مرد بدجنس هر چه دويد نتوانست به او برسد. زينب که سخت تحت تأثير آن برنامه قرار گرفته بود، روز بعد، هنگام ناهار مقداري سبزي خورد و به برادرش گفت که با خوردن سبزي آن قدر قوي شده است که او نمي تواند در دويدن به او برسد. به راستي هم برادرش پس از کمي دويدن به دنبال او در حياط خانه، نتوانست او را بگيرد. از آن پس، زينب که به نيروبخش بودن سبزي پي برده بود، بيشتر وقت ها با غذا مقداري سبزي مي خورد و خيال مادرش را راحت کرده بود.

چهره هاي تاريخي

گاهي مي توان مطالب سودمند يا رفتارهاي خاصّي را از راه مثال زدن از شخصيت هاي تاريخي به کودکان آموخت. براي مثال، خصوصيات اخلاقي و رفتاري بزرگان دين و دانش و داستان هاي گوناگوني که از اخلاق و رفتارهاي خوب آنان در کتاب ها و برنامه هاي تلويزيوني و راديويي نقل مي شود بيشتر به منظور سرمشق دادن اين گونه آموزش هاست. هدف بازگو کردن و به نمايش گذاشتن اين مثال ها اين است که مردم رفتار آن بزرگان را تقليد کنند و پيرو زندگي آنان باشند.

کسي که مورد تحسين سرمشق مورد نظر باشد

خصوصيات کسي که سرمشق و نمونه قرار مي گيرد مي تواند به ديگري منتقل شود. کسي که به دلايلي از قبيل داشتن مهارت هاي خاص پيشرفت فراوان در زندگي، خصوصيات ويژه، يا قدرت در اختيار داشتن تقويت کننده ها مورد توجّه است مي تواند دست کم يکي از اين امتيازها را از راه تحسين و تمجيد ديگري به او منتقل کند. با اين کار کسي که مورد تحسين قرار گرفته است، خود به عنوان سرمشق و نمونه از سوي گروهي برگزيده خواهد شد.
وقتي که مادر يا پدر، سرمشق يا نمونه براي کودک قرار مي گيرند، بيشتر اعتقادات ديني و سياسي آنان نيز به وسيله ي کودکان پذيرفته مي شود. ولي زماني که کودکان به سنين بالاتر مي رسند، ممکن است ديگر مادر و پدر سرمشق آنها نباشند، حتي ممکن است مادر و پدر همه ي خصوصيات سرمشق بودن خود را براي کودکانشان از دست بدهند. بيشتر معلّمان در ذهن دانش آموزان خود تأثيري عميق مي گذارند که سال ها ادامه دارد. شهرتي که يک معلّم به عنوان معلّمي خوب يا بد، سخت گير يا سهل گير در ميان شاگردانش پيدا مي کند دهان به دهان به گوش دانش آموزان ديگر مي رسد و اين شهرت در چگونگي رفتار شاگردان جديد نسبت به آن معلّم تأثير روشني مي گذارد. معلّمي که مورد احترام است مي تواند احترام بچه ها را نسبت به فرد، عقيده، کتاب، يا مطلب خاصي جلب کند. همچنين تأثير او بر روي شاگردان از نظر طرد يک فرد، عقيده، يا مطلبي خاص بسيار عميق است. چه بسا معلّمي که مورد تأييد شاگردان است اگر در نکوهش کتابي در کلاس صحبت کند، شاگردان پس از مطالعه ي آن کتاب نکته هاي منفي فراواني در آن بيابند و برعکس اگر او از مزاياي آن کتاب صحبت کند، شاگردان پس از مطالعه ي آن کتاب نکته هاي مثبت فراواني ببينند. به اين ترتيب، محبوبيت و احترام يک معلّم مي تواند در جهت دادن نظر دانش آموزان نسبت به يک نويسنده تأثير فراوان داشته باشد. نظر متخصصان با صلاحيت در شکل دادن نظر مردم يک جامعه در پذيرش يا ردّ اثري هنري يا فني تأثير بسيار دارد. اشيا و آثار هنري يا فني که متخصصان آنها را به عنوان آثاري پر ارزش يا شاهکار معرفي مي کنند، بيشتر مورد تحسين و ستايش مرددم قرار مي گيرند. در حالي که بسياري از مردم حتي اگر آنها در ميان چندين اثر مشابه قرار دهند، نمي توانند به ارزش و برتري آنها در ميان آثار ديگر پي ببرند. به طور کلي هرچه آگاهي ما درباره ي مطلبي کم باشد، بيشتر تحت تأثير نظر کساني قرار مي گيريم که براي ما به عنوان سرمشق و نمونه قابل احترام هستند.
آنچه درباره ي نمونه و سرمشق قرار دادن گفتيم ممکن است از ديد بعضي از صاحب نظران تعليم و تربيت مردود شمرده شود، زيرا به نظر آنان کوشش عمدي براي استفاده از سرمشق در آموزش کودکان سبب مي شود که آنان از تفکر مستقل و آگاهانه باز بمانند. آنها معتقدند که چنين رفتارهاي « طوطي وار » و « ميمون وار » ، آدمي را به گونه اي پرورش مي دهد که از تصميم گيري هاي عاقلانه و منطقي در زندگي عاجز است و هميشه چشم اميد به تصميم گيري ديگران براي خود دارد. اين نگراني را بايد به فال نيک گرفت، زيرا آگاهي از احتمال وجود تأثير سوء تقليد کورکورانه خود عاملي است براي کاهش دادن آن تأثير سوء به حداقل.
امّا بايد توجّه داشه باشيم که اصل سرمشق قرار دادن هم مي تواند براي آموختن رفتار مناسب به کار رود و هم براي آموختن رفتارهاي نامطلوب. يک کودک مي تواند اطاعت کورکورانه نسبت به منابع قدرت را از بزرگ ترها بياموزد، و همچنين ايستادن در برابر ظالم و دفاع از مظلوم را. با آگاه شدن از شدّت تأثير فرايند سرمشق قرار دادن، ما بايد به اهميت فراهم کردن سرمشق و نمونه ي مناسب پي برده باشيم. چنانچه هدف ما جلوگيري از اثرات سوء نمونه و سرمشق بد باشد، بايد کوشش کنيم براي کودک سرمشقي حساب شده و دقيق برگزينيم.

سرمشق قرار دادن اجتناب ناپذير است

بايد توجّه داشت که نمونه و سرمشق قرار دادن امري ارادي و اختياري نيست بلکه بيشتر اجنتاب ناپذير است. مادر و پدر، بدون اينکه تعمدي داشته باشند، از سوي کودکان خود به عنوان سرمشق و نمونه انتخاب مي شوند. اگر مادر و پدر سعي کنند که از سرمشق قرار گرفتن خود جلوگيري کنند، کودکان به سرمشق هاي ديگري روي خواهند آورد. به نظر مي رسد که اين نيازي انساني است. (3) نکته ي مهم تر اينکه در مورد معلّمان و مادران و پدران حتي اگر آنان عرضه ي کننده ي تقويت کننده ها نيز نباشند، و حتي اگر توانايي يا مهارت قابل تحسيني هم از خود نشان نداده باشند، همان حضور دائم و تماس هميشگي آنها با کودکان، آنها را به صورت سرمشقي براي کودکان در مي آورد. در چنين صورتي، ممکن است مادر يا پدر يا معلّم، نمونه يا سرمشقي منفي براي کودک باشند و کودکان رفتارهاي ناپسندشان را تقليد کنند. گاهي نيز ممکن است خود کودکان تصميم بگيرند که نقطه ي مخالف سرمشق خود باشند. براي مثال، اگر رفتار مادر يا پدر آنها با اعضاي خانواده خشونت آميز است، امکان دارد آنها تصميم بگيرند که در آينده با فرزندان خود مهربان باشند. براي مثال، اگر رفتار مادر يا پدر آنها با اعضاي خانواده خشونت آميز است امکان دارد آنها تصميم بگيرند که در آينده با فرزندان خود مهربان باشند. يا اگر معلّم آنها بي نظم و بي معلومات است، آنها تصميم بگيرند که اگر در آينده معلّم شدند، معلّمي منظم و با معلومات باشند.
با توجّه به اينکه سرمشق قرار گرفتن ما اجتناب ناپذير است، و همچنين با توجّه به اينکه کودکان هم رفتارهاي مطلوب و هم رفتارهاي نامطلوب ما را سرمشق قرار مي دهند، عاقلانه ترين کار اين است که بکوشيم رفتار خود را چنان تننظيم کنيم که سرمشق قرار گرفتن ما به زيان کودک يا جامعه ي ما تمام نشود. به بيان ديگر، چون سرمشق کودکان هستيم، چه بهتر که سرمشق خوبي براي آنان باشيم. با ارزيابي دقيقي از رفتار خود مي توانيم منصفانه قضاوت کنيم که آيا مي توانيم سرمشقي مورد اعتماد و مناسب باشيم يا نه. چنانچه جواب منفي باشد، مي بايست که در اصلاح رفتار خود بکوشيم.

سرمشق قرار دادن تفکّر و تعقّل

اگر بخواهيم فرزندان ما متفکر و خلاق بار بيايند، و از تقليد کورکورانه زيان نبينند، يکي از مؤثرترين روش ها اين است که سرمشق هاي خلاق و متفکري به آنان عرضه کنيم. به مثال زير توجّه کنيد:
* جعفر، دانش آموز رشته ي تجربي است. توجّه و علاقه ي او به زيست شناسي نيز در آغاز مانند درس هاي ديگر بود. معلّم علوم به عنوان معلّمي خوب در مدرسه شهرت داشت. او گاهي دانش آموزان را به گردش هاي علمي کوتاه مي برد و آنها را از نزديک با طبيعت و مظاهر خلقت آشنا مي کرد. در اين گردش ها شاگردان مي بايست نمونه هايي از گياهان و حشره هاي گوناگون جمع آوري کنند، ويژگي هاي هر يک را با دقت مورد مطالعه قرار دهند، و اطلاعات جمع آوري شده ي خود را طبقه بندي کنند.
معلّم از شاگردان در زمينه هاي مورد مطالعه ي آنان پرسش هاي بسيار مي کرد و آنها را برمي انگيخت تا پرسش هاي گوناگوني را مطرح کنند. او پاسخ هايي را که به صورت حدس و گمان بودند هرگز نمي پذيرفت، بلکه از شاگردان مي خواست تا به دلايل روشن و عيني و بر اساس مشاهدات مستقيم خود پاسخ پرسش هاي او را فراهم کنند. به همين سبب شاگردان مجبور بودند با خودشان مطالب را به طور مستقيم تجربه کنند، يا شواهد معتبري از مشاهدات دانشمندان و کتاب هاي آنان به معلّم علوم خود عرضه کنند.
چيزي نگذشت که جعفر به صورت دانش آموزي فعال و جوينده ي اطلاعات درآمد. بيشتر اوقات فراغت او در باغ يا پارک صرف جمع آوري نمونه هاي حشره ها و گياهان براي تکميل مجموعه اش مي شد. جعفر دفترچه اي با عنوان « گزارش تحقيقات » تهيه کرد و يافته هاي خود را مرتب با معلّم و شاگردان ديگر در ميان مي گذاشت و از راهنمايي ها و انتقادهاي آنان استفاده مي کرد و مي کوشيد تا براي خودش يک زيست شناس شود.
در صورت فراهم بودن سرمشقي مناسب، مانند معلّم علوم در مثال بالا، مي توان نه تنها عادت مشاهده ي دقيق علمي را به کودکان و نوجوانان آموخت، بلکه مي توان آنان را عادت داد تا در بررسي مسائل همه ي موارد را در نظر بگيرند و به اصطلاح هر دو روي سکّه را ببينند. مثال زير به روشن شدن اين مطلب کمک مي کند:
* سکينه، تا آنجا که به ياد داشت، هرگز با عقيده هاي مادر و پدر خود و بزرگ ترها مخالفت نمي کرد و هميشه عقيده اي را درست مي دانست که مادر و پدرش آن را درست مي دانستند. امّا در مدرسه با معلّمي برخورد کرد که اعتقاد او را در اين مورد عوض کرد.
اين معلّم که علوم اجتماعي درس مي داد، عادت داشت بيشتر روزها با بچه ها در مدرسه ناهار بخورد. در هنگام صرف غذا او معمولاً بحث هاي اجتماعي گوناگوني را مطرح مي کرد. ابتدا دلايلي چند در تأييد مطلب طرح شده مي آورد طوري که شاگردان قانع مي شدند که آن مطلب بايد مورد تأييد قرار گيرد. سپس، شروع به آوردن دلايل ديگري در ردّ همان مطلب مي کرد، به نحوي که نظر همه بر ردّ آن قرار مي گرفت يا دست کم قبول يا ردّ آن را دشوار مي کرد.
سکينه، که عادت کرده بود عقيده هاي بزرگ ترها را بدون چون و چرا بپذيرد، اکنون مي ديد که بسياري از مسائل اجتماعي داراي چندين بُعد هستند و کم کم پي مي برد که پذيرفتن يا ردّ کورکورانه ي هر نظري کار درستي نيست، بلکه بايد جوانب آن را به دقت سنجيد و هر دو روي سکّه را ديد. و بعد در مورد قبول يا ردّ آن تصميم گرفت. اين حالت براي سکينه آن قدر جالب توجّه بود که تا وقت ناهار مي شد خود را به سرعت به معلّم علوم اجتماعي مي رسانيد تا در بحث هاي او با شاگردان شرکت داشته باشد.
سرانجام، بايد گفت که هر گونه رفتاري مي تواند نمونه و سرمشق قرار گيرد، حتي سرمشق خوب بودن هم مي تواند خود مورد سرمشق قرار گيرد. هر انساني به صورت هاي گوناگون تحت تأثير سرمشق هاي گوناگون بوده است. کودکان و نوجوانان سرانجام نمونه و سرمشق خود را در زندگي پيدا مي کنند. وظيفه ي بزرگ ترها اين است که بکوشند تا آنجا که امکان دارد سرمشق هاي خوب و مناسب براي فرزندان خود يا ديگران باشند يا دست کم به آنها کمک کنند تا سرمشق هاي مناسبي براي خود بيابند.

پي‌نوشت‌ها:

1-modeling
2- social learning
3- اين همان مطلبي است که در نظريّه ي روان کاوي به همانند سازي (Identification) معروف است و به عنوان يک مکانيزم دفاعي شناخته مي شود.

منبع مقاله :
کرومبولتز، جان دي، کرومبولتز، هلن بی؛ (1391)، تغيير دادن رفتارهاي کودکان و نوجوانان، ترجمه يوسف کريمي، تهران: انتشارات فاطمي، چاپ نوزدهم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط