ايجاد و تقويت رفتار مثبت در کودکان با استفاده از نشانه ها

* آرش عادت داشت که بدون توجّه به کفش پاک کن هايي که مادرش جلو در ورودي خانه گذاشته بود، با کفش کثيف وارد شود. مادر از اين بي توجّهي او بسيار ناراحت مي شد و هر بار که او را به سبب کثيف کردن خانه سرزنش مي
پنجشنبه، 27 فروردين 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ايجاد و تقويت رفتار مثبت در کودکان با استفاده از نشانه ها
 ايجاد و تقويت رفتار مثبت در کودکان با استفاده از نشانه ها

 

نويسندگان: جان دي کرومبولتز
هلن بي. کرومبولتز
مترجم: دکتر يوسف کريمي


 

قرينه دادن براي رفتار مطلوب

* آرش عادت داشت که بدون توجّه به کفش پاک کن هايي که مادرش جلو در ورودي خانه گذاشته بود، با کفش کثيف وارد شود. مادر از اين بي توجّهي او بسيار ناراحت مي شد و هر بار که او را به سبب کثيف کردن خانه سرزنش مي کرد، آرش جواب مي داد که: « چه کنم؟ يادم رفت، ببخشيد! » لازم بود که مادر فکري در اين باره بکند.
يکي از روزها که مادر آرش براي خريدن به خيابان رفته بود، در فروشگاه وسايل پلاستيکي چشمش به اردکي پلاستيکي افتاد که تا آن را فشار مي دادند، صداي اردک مي داد. مادر آرش فکري کرد و اردک پلاستيکي را خريد و با خودش به خانه برد. به آرش گفت که اردک را زير کفش پاک کن جلو در مي گذارد تا هر بار که او بخواهد وارد خانه بشود، با گذاشتن پا روي آن، صداي اردک، به يادش بياورد که بايد پيش از ورود به خانه کفش هاي خود را پاک کند. گذشته از آن، قرار شد که بعد از اينکه اولين صداي اردک شنيده شد، آرش کف کفش هايش را محکم روي کفش پاک کن بمالد تا اردک پنج بار ديگر صدا کند و بعد وارد خانه شود.
اين تجربه براي آرش و مادرش چنان خوشايند بود که هر دو داستان را با آب و تاب فراوان براي دوستان خود تعريف مي کردند. از آن پس، آرش هيچ وقت با کفش هاي کثيف وارد خانه نمي شد و خيال مادرش نيز آسوده شده بود.
روشن است که آرش به هيچ وجه نمي خواست خانه ي خودشان را کثيف کند، امّا درست در لحظه اي که مي بايست رفتار مطلوب از او سر بزند، آن را فراموش مي کرد. صداي اردک نشانه يا قرينه اي به او مي داد تا به ياد بياورد که نبايد با کفش هاي کثيف وارد خانه شود. البته لازم نيست که اردک پلاستيکي هميشه زير کفش پاک کن بماند. همين که آرش به تميز کردن کف کفش هاي خود عادت کرد، مادرش مي تواند آن را بردارد و اطمينان داشته باشد که آرش پاک کردن کفش هايش را فراموش نخواهد کرد، زيرا رسيدن آرش به جلو در نشانه اي خواهد بود که پاک کردن کفش هايش را به ياد بياورد.
پيش از آن، سرزنش هاي مادر تأثيري در رفتار آرش نداشت، زيرا اين سرزنش ها پس از اينکه آرش مرتکب اشتباه شده بود عرضه مي شد و چون ديگر کار از کار گذشته بود، فايده اي نمي بخشيد. امّا صداي اردک پلاستيکي درست هنگامي که بايد رفتار مطلوب انجام شود، به آرش هشدار مي داد که بايد کفش هايش را پاک کند. گذشته از آن با شنيدن آن صدا مي دانست که بايد کف کفش هاي خود را روي کفش پاک کن بمالد. پس از اينکه اردک پلاستيکي توانست به عنوان يادآورنده نقش مؤثري براي آرش داشته باشد، مادر با بيان کردن ماجرا براي دوستان خود، آرش را تقويت کرد.
تجربه ي مادر آرش و تأثيري که کار او در از ميان بردن بي توجّهي آرش داشت، نمايانگر يکي ديگر از اصول تغيير رفتارست که در روان شناسي اصل قرينه دادن (1) ناميده مي شود.

اصل قرينه دادن:

براي اينکه به کودک بياموزيم کاري را در زمان معيني انجام دهد، بايد ترتيبي بدهيم که درست پيش از انجام دادن رفتار مطلوب، قرينه يا نشانه اي به او داده شود.
اصل قرينه دادن گذشته از آنچه گفته شد، در موارد تغيير دادن برخي از رفتارهاي ديگر نيز مي تواند به کار رود:
* بعضي از شاگردان دبستان تربيت هنگام زنگ تفريح با چنان حالتي به راهروها هجوم مي آورند که يک بار دندان يکي از شاگردان را شکستند.
* زهرا براي اينکه احساسات دوستان خود را جريحه دار نکند به آساني به تقاضاهاي آنان تسليم مي شود.
* محسن هر روز فراموش مي کند که به گلدان ها آب بدهد.
* خانم محمودي از اينکه هر روز کارهاي روزمره ي چهار فرزند خود را يکي يکي به آنان يادآوري کند به راستي خسته شده است.
* اين طور که پيداست، پروين خيال ندارد عادت زشت مکيدن انگشت خود را ترک کند.

چه کساني مي توانند از قرينه دادن استفاده ببرند؟

قرينه دادن در پاره اي از موارد مؤثرتر از موارد ديگر است. وقتي که قرينه ها به صورت کلامي باشند، گاهي بچه ها آنها را با تق زدن با سرزنش کردن اشتباه مي کنند. سرزنش کردن با قرينه دادن فرقي مهم و اساسي دارد. سرزنش کردن، عبارت هاي ناخوشايندي است که پس از مشاهده ي کار خطا از کودک به زبان مي آوريم. در صورتي که قرينه دادن عبارت هايي است که براي راهنمايي دلسوزانه به هنگام نياز کودک به يادآوري به زبان مي آوريم و زمان شروع آن نيز پيش از انجام دادن آن رفتار است، نه پس از آن. در مورد کودکان قرينه دادن به ويژه براي دو گروه از آنان سودمند است. يکي براي کودکاني که نياز به کمک در يادگيري دارند و ديگر کودکاني که نياز به يادآوري براي انجام دادن رفتار مطلوب دارند.

کودکاني که نياز به کمک در يادگيري دارند

کودکاني که مي خواهند مهارتي جديد را بياموزند مي توانند از قرينه هايي که به وسيله ي فردي کارکُشته و با تجربه داده شود بهره ي بسيار ببرند. معلّمي با تجربه مي تواند اشتباه هايي را که يادگيرنده مرتکب مي شود با دقّت مشخص کند و براي هر يک قرينه اي به موقع بدهد تا مانع از تکرار آن اشتباه ها شود. مثال زير به روشن تر شدن اين مطلب کمک مي کند:
* از جمله ورزش هايي که مربي ورزش يکي از مدرسه ها به شاگردان ياد مي داد، آموزش تيراندازي با تير و کمان بود. محمود در يادگيري تيراندازي خيلي کُند بود. بيشتر تيرهاي او حتّي به تخته ي هدف نمي خورد، زيرا محمود درست در لحظه ي رها کردن تير از کمان، چشم هاي خود را مي بست و در نتيجه دستش تکان مي خورد و تير بي هدف رها مي شد. مربي ورزش چگونگي رفع اين مشکل را چنين بيان مي کند:
« ابتدا محمود را به کنار ميدان تيراندازي بردم و از او خواستم که بدون هدف گيري، ولي با چشم باز، چندين تير بيندازد. پس از اينکه عادت کرد با چشم باز، ولي بدون هدف تيراندازي کند، او را به ميدان تيراندازي آورم و به او گفتم که درست پيش از لحظه اي که بخواهد تير را از کمان رها کند من با گفتن: « چشم باز! » به او علامت مي دهم تا او بداند که نبايد چشم خود را ببندد. اين کار نيز چندين بار تمرين شد. کم کم قرينه را ساده تر کردم و فقط مي گفتم: « باز! » . با استفاده از اين شيوه عادت با چشم بسته تيراندازي کردن محمود تغيير کرد و در نتيجه دقّت هدف گيري او تا حدّ زيادي بيشتر شد. »
معمولاً کساني که مي خواهند مهارتي را بياموزند علاقه مندند که هر چه زودتر آن مهارت را فرا گيرند و به همين سبب با اشتياق پذيراي قرينه هاي مناسبي هستند که بتوانند به يادگيري آنان کمک کند. محمود به يادگرفتن تيراندازي علاقه ي بسيار داشت و قرينه ي « چشم باز! » که درست پيش از انجام دادن رفتار مطلوب به او عرضه مي شد توانست در ياد دادن تير اندازي درست به او بسيار ياري دهنده باشد و مربي با تجربه با استفاده از قرينه ي مناسب به نحو مطلوبي توانست رفتار او را اصلاح کند.

کودکاني که نياز به يادآوري دارند

بيشتر کساني که مايل به انجام دادن کاري هستند احتياج دارند که در لحظه ي مناسب انجام دادن آن کار را به ياد آنها بياورند. نخ بستن به انگشت که مرسوم است، از اين گونه يادآورهاست. امّا اين کار ممکن است کارآيي لازم را به عنوان قرينه نداشته باشد، زيرا ديدن نخ بيشتر به ياد انسان مي آورد که قرار بوده است کاري را انجام دهد، امّا اينکه آن کار چيست، به ياد نيايد. بنابراين، ميان بستن نخ به انگشت و نوع کاري که بايد انجام گيرد ارتباط چنداني وجود ندارد.
قرينه هاي مؤثر قرينه هايي هستند که ماهيت آنها به ياد انسان مي آورند که به درستي چه کاري بايد انجام گيرد و اين يادآوري را نيز درست در لحظه اي که آن رفتار بايد شروع شود انجام مي دهند.
اعضاي گروه سرود يکي از مدرسه ها هنگام خواندن بندهاي طولاني سرود فراموش مي کردند مکثي کوتاه بکنند و نفس عميق بکشند. بنابراين، بيشتر آنها پيش از اينکه آن بندها را تمام کنند نفسشان بند مي آمد و نمي توانستند سرود را کامل بخوانند.
ابتدا معلّم سرود به آنها گفت که در دفتر سرود، در جاهايي که بندهاي طولاني شروع مي شود، نشانه ي ضربدر بگذارند، امّا اين کار مؤثر نبود، به اين سبب که شاگردان سرود را از بر مي خواندند و به کاغذ نگاه نمي کردند تا نشانه هاي ضربدر را ببينند. معلّم چاره ي ديگري انديشيد و به آنان گفت که هنگام خواندن سرود با دقّت به او نگاه کنند. او در آغاز هر بند طولاني، دهان خود را به نشانه ي کشيدن نفس عميق باز مي کرد تا شاگردان هم به ياد بياورند که بايد نفس عميق بکشند. با اين روش، يادآوري کشيدن نفس عميق براي شاگردان آسان شد و معلّم پس از مدتي توانست اين قرينه را حذف کند، بدون اينکه شاگردان کشيدن نفس عميق را فراموش کنند.
چنانکه مي بينيم، اين معلّم با تجربه توانست از قرينه ي مؤثر و مناسبي براي يادآوري رفتاري به شاگردان استفاده کند. در اين مثال، قرينه ي باز کردن دهان و نشان دادن نفس عميق کشيدن کاملاً با کاري که بايد انجام شود، ارتباط داشته است و به همين سبب اين قرينه کاملاً مؤثر واقع شده است. براي مثال، اگر معلّم پايين آوردن دست خود را به عنوان قرينه اي براي کشيدن نفس عميق تعيين مي کرد، ممکن بود در اين کار چندان موفّق نباشد. بنابراين، يادآور مي شويم قرينه اي که داده مي شود مي بايست با کاري که بايد انجام گيرد در ارتباط نزديک باشد.

روش هاي مناسب قرينه دادن

گفتيم که بهترين شيوه ي قرينه دادن اين است که آن قرينه را پيش از شروع رفتار مورد نظر عرضه کنيم، نه پس از اينکه رفتار نادرست انجام گرفته است. وقتي که خطايي از کودکي سر مي زند، واکنش بيشتر مادرها و پدرها اين است که فوري خطاي کودک را به او تذکّر دهند و اگر بتوانند، او را به رفتاري درست راهنمايي کنند. اين حالت، يعني رفتار خطاي کودک، قرينه اي براي مادر و پدر بوده است تا به آنها بفهماند که بايد آموزش هاي لازم را به کودک خود بدهند. امّا اگر مادران و معلّمان بخواهند که کودک رفتاري مطلوب داشته باشد، بهتر است شيوه هاي مناسب قرينه دادن را ياد بگيرند. در زير به برخي از اين شيوه ها اشاره مي کنيم:

برنامه ريزي قبلي

وقتي که عادت کرده باشيم تا کودک خطايي مرتکب شد به او تذکر بدهيم، لازمه ي ترک اين عادت ( که حتماً هم لازم است ) صرف وقت و کوشش است. همچنين دانستن زمان مناسب براي دادن قرينه، تمرين و تجربه ي بسيار لازم دارد. در اين مورد برنامه ريزي قبلي راهي نتيجه بخش است.
* شاگردان دبستان تربيت تا زنگ تفريح به صدا درمي آمد، چنان به راهروها هجوم مي آوردند و به هم تنه مي زدند که چندين حادثه ي ناگوار اتفاق افتاده بود، از جمله در يکي از اين هجوم ها دندان يکي از شاگردان شکست. علّت اصلي اين هجوم اين بود که بچه ها مي خواستند هر چه زودتر خود را به حياط مدرسه برسانند و به وسايل بازي، که براي همه ي شاگردان کافي نبود، دست يابند. مسئولان مدرسه براي رفع اين مشکل به مشورت پرداختند و برنامه اي به ترتيب زير طرح کردند:
پيش از اينکه زنگ تفريح زده شود، هر معلّمي در کلاس خود به شاگردان تذکر مي داد که بايد آرام و آهسته، بدون اينکه بدوند يا به ديگران تنه بزنند، از راهروها عبور کنند. سپس، همه ي معلّمان و ناظم ها در راهروها مي ايستادند، اگر شاگردي مي دويد، يا تنه مي زد، او را، بدون اينکه تنبيه يا سرزنش کنند، به کلاس برمي گرداندند و از او مي خواستند که اين بار، آرام و آهسته، از کلاس بيرون برود. با اين کار شاگرد خطاکار، به جاي اينکه زودتر به وسايل بازي برسد، ديرتر از ديگران مي رسيد و چه بسا وسيله ي بازي مورد علاقه ي او به وسيله ي ديگران اشغال شده بود. گذشته از آن مسئولان از تنبيه و سرزنش شاگردان خطاکار نيز خودداري کرده بودند.
با به کار بردن قرينه در زمان مناسب، يعني درست پيش از خروج شاگردان از کلاس، و برگرداندن شاگردان مختلف به کلاس، به زودي جنب و جوش هاي غير عادي در راهروها بسيار کاهش يافت و شاگردان ديدند که به نفع آنهاست اگر آرام و آهسته از راهروهاي مدرسه عبور کنند و واقعه ي ناگواري را سبب نشوند.
بعضي از شاگردان مدرسه، حتّي با دادن قرينه نيز تمايل چنداني به آرام حرکت کردن در راهروها نداشتند. بنابراين، لازم بود که براي آنها تدبير ديگري نيز انديشيده شود. در اينجا بود که موضوع برگرداندن شاگردان مختلف به کلاس مطرح شد. طبيعي است شاگرداني که مقرّرات را رعايت مي کردند با رسيدن به موقع به وسايل بازي رفتارشان تقويت مي شد. از طرف ديگر، رفتار اين شاگردان سرمشقي مي شد براي شاگردان ديگري که مي خواستند به موقع به وسايل بازي برسند. شاگرداني هم که مقررات را رعايت نمي کردند، البتّه به وسايل بازي مي رسيدند، ولي ديرتر از شاگرداني که مقرّرات را رعايت کرده بودند. به اين ترتيب آنها مي ديدند که با زير پا گذاشتن مقرّرات نمي توانند زودتر به هدفشان برسند. به هر حال، قرينه دادن در موقع مناسب، يعني درست پيش از خروج از کلاس توانسته بود بيشتر بچه ها را به رعايت مقرّرات وادار کند و برگرداندن شاگردان به کلاس تدبيري بود که براي دانش آموزان مختلف انديشيده بودند.

راهنمايي هاي لفظي

گاهي کودکان به اين سبب ملامت مي شوند که مقرّرات مربوط به بزرگسالان را رعايت نمي کنند. امّا بيشتر وقت ها علّت اين نافرماني اين است که کودکان به درستي نمي دانند که بزرگسالان از آنان چه مي خواهند. امّا کار بزرگسالان هم هميشه خالي از اشکال نسيت، زيرا بيشتر وقت ها آنها نمي توانند قرينه ي لازم را در موقع مناسب عرضه کنند يا به درستي به کودکان بگويند که از آنان چه مي خواهند. به مثال زير توجّه کنيد:
* هر وقت که مادر و پدر شهره مهمان داشتند، گاهي او از اتاقي که مهمان ها حضور داشتند مي گذشت، بدون اينکه به آنها اعتنايي کند. يک بار که پدرش از او سبب اين بي اعتنايي را پرسيده بود، شهره جواب داد: « من فکر مي کردم آنها مهمان هاي شما هستند، نه مهمان هاي من. » مادر و پدر شهره فهميدند که او نمي داند چنين رفتاري بي ادبي است. آنها دوست داشتند که دخترشان به ميل آنها رفتار کند. امّا به درستي به او نفهمانده بودند که از او چه مي خواهند. بنابراين، تصميم گرفتند پيش از آنکه بار ديگر مهماني به خانه ي آنها بيايد، به او بگويند که راه و رسم روبه رو شدن با مهمان چيست.
بعدازظهر روزي که قرار بود عصر مهمان داشته باشند، مادر شهره به او گفت: « شهره جان، امروز عصر ما چند نفر مهمان داريم. خواهش من از تو اين است که وقتي که مهمان ها آمدند، تو چند دقيقه اي به اتاق بيايي و با آنها سلام و احوال پرسي کني. البتّه مجبور نيستي زياد آنجا بماني و مي تواني براي بازي کردن يا مشق نوشتن اتاق را ترک کني. اگر دلت خواست مي تواني باز هم به اتاق برگردي. خوب، دخترم؟ آفرين! »
آن روز عصر، هنگامي که مهمان ها آمدند، شهره با لبخند و مهرباني با همه ي مهمانان سلام و احوال پرسي کرد و به دنبال کار خود رفت. از آن پس، او به سادگي هر بار که مهمان داشتند بدون اينکه قبلاً چيزي به او گفته شود، اين کار را انجام مي داد و اغلب نيز مورد تحسين و محبّت مهمانان قرار مي گرفت.
در مثال بالا، آموزش هاي لفظي لازم به شهره نقش قرينه را براي تعيين چگونگي رفتار او با مهمانان بازي کرد. مادر و پدر شهره به جاي اينکه او را بي ادب يا خودخواه بدانند و سرزنش يا تنبيه کنند، تنها کوشيدند که آموزش لازم را براي رفتار مطلوب به او بدهند و انتظاراتي را که از او دارند برايش به دقّت روشن کنند. تنبيه يا سرزنش در چنين مواردي بيشتر تأثير منفي دارد و سبب رفتار خصمانه مي شود و ممکن است کودک تصميم بگيرد که براي ناراحت کردن مادر و پدر عمداً به مهمانان بي اعتنايي کند. به کار بردن عبارت هايي مانند: « شهره، نمي خواهي به خانم و آقا سلام کني؟ » يا « شهره، سلامت کو؟ » بدون شک هم براي شهره و هم براي مهمانان چندان خوشايند نخواهد بود. امّا آموزشي که پيشاپيش به وسيله ي مادر شهره داده شد و زمان آن نيز از هنگام آمدن مهمانان آن قدر دور نبود که شهره آن را فراموش کرده باشد، سبب شد که رفتار مطلوبي را در شهره به وجود آورد.

نقش بازي کردن

گاهي ممکن است آموزش لفظي به تنهايي کافي نباشد. وقتي مهارتي تازه کمي پيچيده باشد، نقش بازي کردن براي آموزش دادن آن مهارت مي تواند بسيار سودمند و مؤثّر باشد و براي کودک هم که نقش بازي مي کند آموختن آن مهارت به صورت سرگرمي دلپذيري در مي آيد. در اين مورد مادر و پدر کودک مي توانند هر يک نقشي به عهده بگيرند و مانند بازيگران تئاتر مسئله ي مورد نظر را به صورت نمايش درآورند. مثال زير نمونه اي از به کار بردن چنين شيوه اي است:
* زهرا دختري باادب بود و کوشش مي کرد تا دوستان خود را ناراحت نکند. امّا اين کوشش، براي او مشکلات بسيار فراهم کرده بود. زهرا نمي توانست به درخواست هاي ديگران « نه » بگويد. او دوازده سال داشت و مي دانست که لازم است گاهي در برابر خواسته هاي ديگران مقاومت کند. با اين همه، از اين کار عاجز بود. بيشتر وقت ها کارهاي مدرسه اش نيمه کاره مي ماند، زيرا دوستانش براي بازي پيش او مي آمدند و او مجبور بود کارش را رها کند و با آنها بازي کند.
سرانجام، روزي زهرا، که از اين وضع خسته شده بود، با مادرش دردل کرد و به او گفت: « مادر، هر وقت که پروين در مي زند و از من مي خواهد که با او بازي کنم، نمي دانم چه جوابي به او بدهم. بيشتر وقتها، چون کار دارم، دلم نمي خواهد با او بازي کنم، امّا نمي دانم چه بگويم.
-چرا به او نمي گويي که الان وقت مناسبي براي بازي کردن نيست؟
- آخر او از من علّتش را مي پرسد و وقتي که من جواب بدهم که مي خواهم کارهاي مدرسه ام را انجام دهم، او مي گويد: « خيلي خوب، من هم مي آيم و به تو کمک مي کنم! » بنابراين، من ديگر نمي توانم چيزي بگويم و مجبور مي شوم قبول کنم.
- مي فهمم، مي فهمم! خيلي مشکل است که انسان به دوست خود « نه » بگويد. من فکري به نظرم رسيد، بيا با هم يک بازي کنيم. تو به جاي پروين باش و من به جاي تو نقش بازي مي کنم. حالا برو بيرون و در بزن و از من بخواه که با هم بازي کنيم.
زهرا از پيشنهاد مادرش استقبال کرد. از اتاق بيرون رفت و در زد. مادر، که نقش زهرا را داشت، پرسيد: کيه؟
-منم، پروين.
مادر در را باز کرد.
-سلام، زهرا! آمده ام تا با هم بازي کنيم.
- امّا، پروين جان، من الآن کار دارم وقت ندارم بازي کنم.
- چه کار داري، زهرا؟
- دارم در کارهاي خانه به مادرم کمک مي کنم. بعد هم بايد مسئله هاي حسابم را حل کنم.
- خوب، من مي توانم در کارهاي خانه به تو کمک کنم.
- نه، متشکّرم، تو بهتر است به مادر خودت کمک کني. فردا در مدرسه مي بينمت، خداحافظ! بعد از گفتن اين جمله، مادر در را بست. زهرا با لبخند وارد اتاق شد و نفس عميقي کشيد. به نظر مي آمد که کاملاً آماده است تا اين بار اگر پروين آمد، به او « نه » بگويد، ولي به صورتي غير مستقيم، همان گونه که مادرش به او آموخته بود.
با اين نقشي که زهرا و مادرش بازي مي کردند، او فهميد که انسان نبايد هميشه « بله » بگويد. گذشته از آن، او ياد گرفت چنانچه لازم باشد مي توان به دوستان جواب منفي داد، بدون اينکه احساسات آنان جريحه دار شود. همچنين مي توان به خواسته هاي دوستان در صورت لزوم جواب ردّ داد، بدون اينکه اجباري به دروغ گفتن باشد. از آن پس، زهرا و مادرش چندين بار ديگر به همين ترتيب نقش بازي کردند و بسياري از مسائل را مطرح کردند و راه حلّ هاي مناسبي براي آنها يافتند. به اين ترتيب، گذشته از بازي هاي شيرين و جالب توجّه آموزش هاي بسياري نيز به زهرا داده شد.

قرينه براي قرينه

در مسابقات دو، هميشه داورها شروع مسابقه را به اين صورت اعلام مي کنند: « به جاي خود! آماده! حرکت! ». کلمه ي « حرکت » قرينه اي است براي دونده ها که شروع به دويدن کنند. کلمه هاي « به جاي خود » و « آماده » را مي توان قرينه هايي براي قرينه ي « حرکت » دانست، زيا با شنيدن آنها، دونده ها مي فهمند که به زودي اعلام « حرکت » خواهد شد. در مورد کودکان هم گاهي لازم است که آنها را براي دريافت قرينه آماده کنيم و براي اين کار، بايد قرينه ها، خود داراي قرينه هايي باشند تا رسيدن آنها را اعلام کنند.
* ابراهيم شناگر خوبي بود و از اينکه همراه دوستان خود در استخر شنا کند لذّت فراواني مي برد، امّا وقتي که پدرش از او مي خواست تا از آب بيرون بيايد، اعتراض مي کرد و از اينکه پدرش نمي گذاشت تا به شنا کردن ادامه دهد ناراحت مي شد و تا مي توانست بيرون آمدن از آب را طول مي داد و اغلب پدرش را عصباني مي کرد.
يکي از روزها که بنا بود ابراهيم به استخر برود، پدرش به او گفت: « ابراهيم، من مي دانم که تو دوست داري مدّت زيادي در استخر شنا کني، و مي دانم که هنگام بيرون آمدن از استخر اوقاتت تلخ مي شود. من دوست ندارنم که تو ناراحت شوي. بنابراين، با هم قراري مي گذاريم. پنج دقيقه پيش از آنکه وقت برگشتن به خانه برسد، به تو مي گويم که پنج دقيقه ي ديگر بايد برويم، و وقتي که پنج دقيقه تمام شد، اعلام مي کنم: « حرکت! ». به شرط اينکه تو هم، بدون بهانه گيري و معطّل کردن، فوري از آب بيرون بيايي.
پدر و پسر آن روز به اين ترتيب عمل کردند و هر دو از کارآيي آن برنامه خوشحال و راضي شدند. با استفاده از اين روش مسئله اي که ميان پدر و پسر وجود داشت برطرف شده بود.
در مثال بالا، گفتن: « پنج دقيقه ي ديگر بايد برويم. » قرينه اي است براي قرينه ي نهايي، يعني « حرکت » . بسياري از مردم اين گونه قرينه دادن را بيشتر مي پسندند. ساعت هاي شمّاطه داري بر اساس اين اصل ساخته شده است که 10 دقيقه جلوتر با آهنگي ملايم زمان بيدار شدن را اعلام مي کند و پس از 10 دقيقه زنگ نهايي را مي زند. در اين 10 دقيقه شخص فرصت دارد تا در رختخواب غلت بزند، يا کش و قوس برود تا خود را براي برخاستن از رختخواب آماده کند.
در مورد مسئله ي ابراهيم و پدرش موفقيت اين روش تنها به سبب دادن قرينه اي مقدّماتي پيش از قرينه ي اصلي نبود، بلکه اين بود که پدر و پسر مسئله را با يکديگر در ميان گذاشتند و با هم يک راه حلّ را پذيرفتند. وقتي که دو نفر با مشکلي روبه رو مي شوند و به اين نتيجه مي رسند که بايد براي رفع آن مشکل کاري انجام دهند، نخستين قدم را به سوي حلّ آن مشکل برداشته اند. حلّ يک مشکل تمريني است براي حلّ مشکلات بعدي.

قرينه هاي پي در پي براي يادگيري هاي پيچيده تر

هر چه رفتار مورد نظر پيچيده تر باشد، در مراحل اوّليه ي يادگيري آن رفتار دادن قرينه هاي بيشتري لازم است. به مثال زير در مورد دادن قرينه هاي بيشتري لازم است. به مثال زير در مورد دادن قرينه هاي پي در پي و قدم به قدم توجّه کنيد:
* مهناز دختر دوازده ساله اي بود که به سبب ناراحتي مفاصل و به دستور پزشک، در بيمارستان بستري شده بود. پزشک به پرستار سفارش کرده بود که سعي کند مهناز را به کاري سرگرم کننده وادارد تا انگشتان و دست هاي خود را حرکت دهد، زيرا اين کار براي بهبود بيماري او بسيار لازم بود. پرستار توضيح مي دهد که چگونه مهناز را به نقاشي کردن تشويق کرده است.
« وقتي که براي نخستين بار از مهناز خواستم که تصوير دختري را که در تختخواب نزديک او بستري بود نقّاشي کند، او شکلي مبهم، به صورت دايره اي بزرگ با دو دايره ي کوچک در دايره ي بزرگ، برايم نقّاشي کرد. سپس، فوري مداد را زمين گذاشت و روي نقّاشي خود را با دست هايش پوشاند و گفت که مي خواهد آن را دور بيندازد و کار ديگري کند. نکته اي که متوجّه شدم اين بود که او در هنگام نقاشي کردن به موضوع نقّاشي نگاه نمي کرد و چهره ي آن دختر را بدون اينکه به صورتش نگاه کند نقّاشي کرده بود. شايد اگر به موضوع نقّاشي با دقّت و توجّه نگاه مي کرد، مي توانست چهره ي آن دختر را بهتر نقّاشي کند. گذشته از آن، شايد انتظار من از او براي نقاشي کردن صورتي کامل بيش از اندازه بود، زيرا او هنوز نمي توانست به جزئيات موضوع نقّاشي با دقّت نگاه کند. بنابراين، تصميم گرفتم با او قدم به قدم به پيش بروم.
ابتدا از او خواستم که با دقّت به صورت من نگاه کند و آنچه را مي بيند بکشد. او باز هم دايره اي بزرگ با دو دايره ي کوچک در آن کشيد. بعد از او خواستم که با دقّت به چشم هاي من نگاه کند و به جزئيات آنها خوب توجّه کند. او دايره هاي کوچک را پاک کرد و بعد شکلي کشيد که به مراتب بيش از دفعه ي پيش به چشم شباهت داشت و اين کار را با نگاه کردن هاي پي در پي به چشم هاي من انجام داد. من از اينکه او با دقّت به چشم هاي من نگاه مي کرد از او تشکّر کردم. بعد به تصويري که نقّاشي کرده بود اشاره کردم و از او خواستم که با دقّت به چانه، گونه ها، و پيشاني من نگاه کند. مهناز دايره ي بزرگ را پاک کرد و تصوير ديگري نقّاشي کرد که به ترکيب کلّي صورت من شباهت بيشتري داشت. با اشاره به هر يک از اجزاي صورت، مانند ابروها، بيني، مژه ها، و لب ها، درباره ي جزء به جزء کار او اظهار نظر کردم و در هر قسمت که کار بهتر شده بود او را تحسين و تشويق کردم، براي نخستين بار بود که مهناز به تصويري که نقّاشي کرده بود به دقّت نگاه کرد و لبخند رضايتي بر لب هايش نشست. وقتي که با خوشحالي تصوير دختري را که در تختخواب نزديک اوبود نقّاشي کرد و به او نشان داد، من اطمينان پيدا کردم که به هدف اصلي برنامه ي خود رسيده ام.
در هفته هاي بعد، متوجّه شدم که مهناز خود، بدون راهنمايي من، مشغول نقّاشي است، توجّه زيادي به کار او نشان دادم و تشويقش کردم. به اين ترتيب، گذشته از اينکه اين کار کوششي در راه بهبود درد مفاصل او بود، سرگرمي مناسبي هم براي گذراندن دوران بستري بودن در بيمارستان را براي او فراهم مي کرد.
موفّق بودن برنامه ي پرستار تنها به سبب دادن قرينه هاي پي در پي که به مهناز عرضه مي شد نبود، بلکه مهرباني و تشويق او نيز کمک بزرگي به يادگيري مهناز کرد و او را متوجّه کرد که خودش مي تواند به تنهايي نقّاشي ياد بگيرد. همين سبب شده بود که مهناز گذشته از اينکه احساس توانايي در انجام دادن کاري مي کرد و از آن لذّت مي برد، حاصل کارش را هم مي توانست به آنها که به ديدارش مي آمدند نشان بدهد و از تحسين کردن هاي آنها لذّت ببرد. صورتي کامل که ابتدا از مهناز خواسته شده بود نقّاشي کند خيلي مشکل تر از آن بود که او بتواند از عهده ي انجام دادن آن کار برآيد. امّا تقسيم کار به بخش هاي کوچک تر و برداشتن يک قدم در هر مرحله کاري بود که او به آساني از عهده ي آن برآمد، و ديديم که چگونه قدم به قدم در انجام دادن اين کار موفّق شد.

قرينه دادن در فاصله هاي زماني طولاني

کودکان در طول زمان اطّلاعات مربوط به مطالب پيچيده را به تدريج به دست مي آورند. بنابراين، هميشه لازم نيست که در سنين پايين با کودک در مورد بعضي از مطالب حرف بزنيم. براي مثال، آموزش مطالب مربوط به مسائل جنسي به کودکان از مواردي است که اين اطّلاعات را کم کم و در طول زمان به دست مي آورند. بنابراين، لازم نيست که در برابر سؤال: « پدر، بچّه از کجا مي آيد؟ » جزئيات کامل چگونگي بچّه دار شدن را براي کودک شرح بدهيم. گذشته از آن، در زمينه ي اموري چون مسائل جنسي بهتر است پاسخ تنها در برابر همان پرسش داده شود و از سخن پردازي در موردي که سؤال نشده است خودداري شود.
البتّه بهتر است بچّه ها آگاهي هاي لازم درباره ي مسائل جنسي را از مادر و پدر به دست آورند، نه از بچّه هاي کوچه و خيابان و مدرسه. بنابراين، دادن قرينه هاي مرحله بندي شده و پي در پي در طول زمان مي تواند مکمل خوبي براي اطّلاعات به دست آمده از کوچه و خيابان و مدرسه باشد. آگاهي هايي درست که در زمان لازم به کودک يا نوجوان داده مي شود نوعي سپر دفاعي است در برابر دريافت آگاهي هايي غلط، انحراف، و سوء تفاهم هايي که ممکن است براي کودکان و نوجوانان به سبب وجود منابع غلط به وجود آيد.

چگونه بايد قرينه داد

قرينه دادن بايد براي کودک خوشايند باشد

بيشتر مردم، خواه خردسال و خواه بزرگسال، چندان مايل نيستند که ديگران به آنها قرينه بدهند. انسان دوست دارد که مستقل باشد و قرينه دادن هاي عمدي ديگران را به دخالت و فضولي تعبير مي کند. کساني که براي کسب استقلال فردي تلاش مي کنند، مخصوصاً به قرينه هايي که در نظر آنان قضاوتشان را مورد سؤال و ترديد قرار مي دهد حسّاسيت دارند.
به طور کلّي از قرينه ها بايد خيلي کم استفاده شود. کودکي که مي داند چه بايد بکند و وقت مناسب براي انجام دادن هر کاري را مي داند و همچنين، در نظر دارد که کارها را در زمان تعيين شده انجام دهد، از اينکه کسي به او قرينه اي ( که در چنين حالتي به راستي زيادي است) بدهد، آزرده خواهد شد. همچنين کودکي که از مسئله اي ناراحت است، به قرينه هاي غيرضروري حسّاسيت فراواني دارد، به ويژه اگر اين قرينه دادن جنبه ي تذکّر در حضور ديگران را داشته باشد، ممکن است احساسات کودک را به شدّت جريحه دار کند. بنابراين، از دادن اين گونه قرينه ها که مي تواند به شخصيت کودک لطمه بزند و در او حالتي دفاعي به وجود آورد بايد حتماً خودداري شود. در مورد زمان و چگونگي دادن قرينه ها دقّت، مهرات، و حسّاسيت فوق العاده اي لازم است.

روش آرام و ملايم

معمولاً وقتي که کودکان وظايف خود را فراموش مي کنند، بزرگسالان به آساني از کوره در مي روند. البتّه خيلي آسان است که وظايف کودکان را با داد و فرياد و توپ و تشر به آنها يادآوري کنيم. امّا بهتر آن است که قرينه هاي کلامي را با لحني ملايم و دوستانه به کودکان بدهيم. زيرا که لحن ملايم و آرام راه برقراري ارتباط و تفهيم ميان کودک و بزرگسال را بازمي گذارد و براي پيشبرد کارها در آينده از راه ارتباط متقابل، مؤثّرتر است. به مثال زير توجّه کنيد:
* بعضي از روزها بهرام خودنويس پدرش را به امانت مي گرفت و به مدرسه مي برد. يکي از روزها که بهرام در مدرسه بود، تلفن خانه ي آنها زنگ زد و ناظم مدرسه به پدر بهرام اطّلاع داد که بهرام در هنگام خوردن ناهار خودنويس خود را توي پاکت غذايش گذاشته و پاکت را در يکي از سطل هاي آشغال انداخته است. بعد از پدر بهرام پرسيد که آيا مايل است سَري به مدرسه بزند و با بهرام سطل هاي آشغال را جستجو کنند تا خودنويس پيدا شود يا نه. پدر بهرام جواب داد: « خير، مايلم پيغام مرا به او برسانيد و به او بگوييد که مسئول گم شدن خودنويس اوست و خود او هم بايد سطل هاي آشغال را يکي يکي بگردد و آن را پيدا کند. »
ناظم پيغام پدر را به بهرام، که با کمک چندتا از هم کلاسان خود مشغول جستجو در سطل هاي آشغال بود، رسانيد. همه ي سطل ها را جستجو کردند، ولي خودنويس پيدا نشد.
عاقبت آن روز بهرام با شرمندگي فراوان به خانه، نزد پدرش برگشت و از اينکه خودنويس را گم کرده است اظهار تأسف کرد. پدرش گفت: « بسيار خوب، امّا من به خودنويسم احتياج دارم. » بهرام گفت: « خوب، مي توانيد يکي ديگر بخريد. » پدر پاسخ داد: « ولي نبايد خودم پول خودنويس را بدهم، چون تو آن را گم کرده اي. » بهرام گفت: « بله، درست است، پدر من از پول توجيبي خودم يک خودنويس براي شما مي خرم. »
البتّه پدر بهرام قبول کرد که بخشي از پول خودنويس را بپردازد و بنابراين بهرام پول کمتري براي خريد خودنويس پرداخت.
در مثال بالا، براي پدر بهرام خيلي آسان بود که عصباني شود، داد و فرياد کند، و حتّي بهرام را تنبيه کند. امّا او به خوبي درک مي کرد که بهرام خود به اندازه ي کافي از گم کردن خودنويس ناراحت است و به همين سبب هم با کمک دوستانش سطل هاي آشغال را جستجو کرده بود. گذشته از آن، عصباني شدن کمکي به پيدا شدن خودنويس نمي کرد و فقط ممکن بود رابطه ي ميان پدر و پسر را تيره کند. پدر با نپذيرفتن کمک به بهرام و نرفتن به مدرسه مسئوليت خطاي پسرش را مستقيماً متوجّه ي خود او کرد. وقتي که او عاقبت نتوانست خسارت را به گردن او گذاشت و وقتي که احساس کرد که پسرش به اندازه ي کافي به درک مسئوليت رسيده است، جبران بخشي از خسارت را خود به عهده گرفت و باعث کاهش فشار رواني احتمالي فرزند خود شد. به اين ترتيب، قرينه هايي که يادآور مسئوليت هاي بهرام بودند به وسيله ي پدر، با لحني آرام و ملايم، به او داده شد. با اين روش، گذشته از اينکه احساسات بهرام جريحه دار نشد و حالت دفاعي به خود نگرفت، به خوبي متوجّه شد که مسئوليت گم کردن خودنويس به گردن اوست و پدر تا اندازه اي او را بخشيده است.

قرينه هايي که برخورد را به حدّاقل مي رسانند

دقّت در انتخاب کلمه هايي که به عنوان قرينه به کار مي روند اهميت بسيار دارد. مادر و پدر و معلّم، به عنوان سرمشق و نمونه مورد تقليد کودکان قرار مي گيرند. اگر آنها دوست دارند که فرزندان يا شاگردان آنها مؤدّب و فهميده باشند، بايد خود آنها با کودکان مؤدّب باشند. بنابراين، به کار بردن عبارت هاي مؤدّبانه براي قرينه دادن تأثيري به مراتب مطلوب تر از عرضه ي قرينه ها به صورتي توهين آميز دارد. گذشته از آن، براي جلوگيري از برخورد احتمالي، مي توان از قرينه هاي غيرمستقيم استفاده کرد. به نمونه هايي از قرينه هاي مستقيم و غيرمستقيم که در زير آمده است توجّه کنيد:

نمونه هايي از قرينه هاي مستقيم

1-مادر به فرزند خود، که از برف بازي برگشته است، مي گويد: « خواهش مي کنم کمي صبر کن تا پوتين هايت را درآورم و پشت در اتاق بگذارم تا اتاق کثيف نشود. »
2- معلّم به شاگردي که مُشتي خرده کاغد و تراشه ي مداد در دست دارد مي گويد: « سطل آشغال! » و به اين ترتيب مانع از اين مي شود که شاگرد خرده کاغذها و تراشه هاي مداد را به کف کلاس بريزد.
3- پدري به فرزندش پيشنهاد مي کند: اگر مي خواهي براي بازي کردن بيرون بروي، بهتر است تلويزيون را خاموش کني.
4- در يک جلسه ي شوراي دانش آموزان، معلّم مي گويد: « آيا راهي هست که پيش از اعلام تصميم نهايي بتوانيم اطّلاعات ديگري درمورد اين موضوع جمع آوري کنيم؟
5- مادر در خانه به بچّه هايش مي گويد: « بچّه ها، بياييد با هم قرار بگذاريم که از هر اتاقي که بيرون آمديم چراغ آن اتاق را خاموش کنيم.
6- معلّم در کلاس به دانش آموزان مي گويد: « در هر ثلث از سال تحصيلي دوبار از دانش آموزان امتحان خواهد شد. »

نمونه هايي از قرينه هاي غيرمستقيم

1- پدر به پسرش، که در وسط برنامه ي اخبار تلويزيون حرف مي زد، آهسته گفت: « احمدجان، تو آنقدر خوب هستي، که با حرف زدن در هنگام پخش برنامه ي اخبار، مانع گوش دادن ما به اين برنامه نشوي. »
2- مادر به دخترش مي گويد: « چطور است بعد از اينکه مشق هايت را نوشتي، براي خريد به خيابان برويم؟ »
3- معلّم براي اينکه به شاگردانش يادآوري کند که زنگ تفريح پالتوهاي خود را بپوشند، مي گويد: « صبر کنيد تا من نگاهي به بيرون بيندازم. مثل اينکه هوا خيلي سرد است. »
4- پدر، براي اينکه فرزندش را به شستن دست هايش عادت دهد، مي گويد: « اين صابون را من مخصوص احمد خريده ام. هيچ کس حق ندارد به آن دست بزند. »
5- پدر، پيش از اينکه به سفر بروند، به بچّه ها مي گويد: « کسي نمي خواهد پيش از سوار شدن به اتوبوس به دستشويي برود؟ اتوبوس تا دو ساعت ديگر در جايي نمي ايستد. »
6- معلّم يک موضوع قضايي را در کلاس مطرح کرده است و مي گويد: « بسيار خوب، حالا همه ي آنچه را که اتّفاق افتاده است مي دانيد. فرض کنيد که هر يک از شما قاضي دادگاه هستيد، در اين باره چه رأيي صادر خواهيد کرد؟ »
7- مادر، براي هشدار دادن به بچّه هايش، مي گويد: « بچّه ها داستان آن دختري را که در خانه را به روي يک نفر ناشناس باز کرد و آن ناشناس دست و پاي دختر را بست و فرش آنها دزديد شنيده ايد؟ »
برتري قرينه هاي غيرمستقيم اين است که گذشته از دارا بودن خاصيت هشدار دهندگي، در صورت ظاهر به قرينه شباهت ندارند. به همين سبب، امکان آزرده شدن، جريحه دار شدن احساسات، و برخورد را به حدّاقل کاهش مي دهند، کساني که حسّاس و باهوشند به سادگي درک مي کنند که چگونه با کمترين قرينه به کار بپردازند. براي پرورش چنين توانايي، حرکت تدريجي از قرينه هاي مستقيم به سوي قرينه هاي غيرمستقيم از نخستين قدم هاست. با چنين شيوه اي مي توان حسّاسيت و درک قرينه ها را در کودکان تقويت کرد.

قرينه ها بايد براي کودک واضح و روشن باشند

بايد توجّه داشت که قرينه هايي که براي بزرگسالان روشن و قابل فهمند ممکن است براي کودکان قابل درک نباشند. بزرگسالان اغلب فراموش مي کنند که شماره ي واژگاني که کودکان مي دانند بسيار کمتر از شماره ي واژگاني است که آنها مي دانند. براي مثال، مادري به کودک خود که مي خواهد به خانه ي دوستش برود سفارش مي کند: « سعي کن، مؤدّب باشي! ». البتّه مادر به درستي مي داند که منظورش از « مؤدّب بودن » چيست. امّا درک اين عبارت براي کودک چندان ساده نيست و او ممکن است نداند چه کاري بايد انجام دهد تا او را مؤدّب بدانند. اگر همان عبارت را به اين صورت بيان مي کرد: « وقتي که وارد خانه ي پروين شدي، به مادرش سلام کن، وقتي که مادر پروين براي تو خوراکي آورد، به او بگو « خيلي متشکرم »، و وقتي که خواستي به خانه برگردي، از پروين و مادرش خداحافظي کن » . درک رفتار مؤدّبانه براي فرزند او آسان تر و انجام دادن آن عملي تر مي شد.

قرينه ها را مي توان به صورت خودکار درآورد

بيشتر وقت ها، کار قرينه دادن به کودکان حتّي براي بزرگسالان نيز کسالت آور است. هر وقت که امکان داشته باشد بهتر است ترتيبي بدهيم که قرينه ها به طور خودکار به کودکان داده شود. مثالي که در مورد پاک کردن کف کفش آرش با استفاده از قرينه ي صداي اردک در زير کفش پاک کن آورديم نمونه اي از قرينه هاي خودکار بود. به مثال هاي ديگري در اين زمينه توجّه کنيد:
* محسن يازده سال دارد و در خانه مسئول آب دادن به گل هاست، امّا بيشتر وقت ها اين وظيفه را فراموش مي کند و سبب پژمردن گل ها مي شود. يادآوري پي در پي مادر و پدر، که مي گويند: « محسن، وقت آب دادن گل هاست »، هم محسن و هم مادر و پدرش را ناراحت مي کرد.
مادر و پدر محسن فکري کردند و صفحه اي مقوّايي در راهرو ورودي خانه آويزان کردند. در يک طرف آن نوشته شده بود: « محسن، ما تشنه ايم! امضا، گل ها »، در روي ديگر آن نوشته شده بود: « حالا ما سيراب شده ايم، خيلي متشکّريم!. امضا، گل ها» . هر وقت که محسن به گل ها آب مي داد، مادر و پدرش نوشته را برمي گرداندند، به طوري که سيراب بودن و تشکّر گل ها ديده مي شد. هر روز، وقتي که زمان آب دادن به گل ها فرامي رسيد، مادر يا پدر محسن نوشته را برمي گرداندند، به طوري که تشنه بودن گل ها در ديدرسِ محسن قرار مي گرفت. با اين کار نه محسن از تذکّر پي در پي مادر و پدر ناراحت مي شد و نه مادر و پدر مجبور بودند مرتّب به او تذکّر بدهند.
* بيتا هميشه فراموش مي کرد که تکليف هاي درسي خود را به مدرسه بياورد. بنابراين، هميشه در کلاس با عجله آنها را انجام مي داد. معلّم تصميم گرفت ترتيبي بدهد که بيتا تکليف هاي خود را فراموش نکند. به نظر او اگر بيتا چيز باارزشي داشت که تکليف هايش را توي آن بگذارد، ممکن بود اين مشکل ديگر پيش نيايد. بنابراين، پوشه اي زيبا تهيه کرد و اسم او را با خطّي خوش روي آن نوشت و آن را به بيتا داد و از او خواست که هر شب پس از اينکه تکليف هاي درسي اش را انجام داد، آنها را لاي آن پوشه بگذارد.
روز بعد، نخستين بار بود که بيتا تکليف هاي درسي خود را، که لاي آن پوشه گذاشته بود، به مدرسه آورد و به معلّم تحويل داد. معلّم از او براي اينکه آوردن تکليف هايش را فراموش نکرده است تشکّر کرد و او را مورد تشويق قرار داد. اکنون سه هفته از آن تاريخ مي گذرد وهنوز حتّي يک بار هم بيتا آوردن تکليف هاي خود را فراموش نکرده است.
* بهروز موظّف بود که هر روز عصر به باغچه هايشان آب بدهد. امّا او شيلنگ آب را توي باغچه مي گذاشت و به اتاق برمي گشت و به تماشاي برنامه ي کودک تلويزيون مي پرداخت وناگهان متوجّه مي شد که باغچه پر از آب شده است. براي رفع اين مشکل، بهروز چاره اي انديشيد:
وقتي که برنامه ي کودک شروع مي شد، او شيلنگ را توي يکي از باغچه ها مي گذاشت. بعد از تماشاي هر قسمت برنامه، وقتي که گوينده مشغول صحبت بود، به حياط مي دويد، شيلنگ را از يک باغچه درمي آورد وتوي باغچه ي ديگر مي گذاشت. تقريباً کار آب دادن باغچه ها با پايان گرفتن برنامه ي کودک تمام مي شد، با اين کار، گذشته از اينکه بهروز موفّق مي شد همه ي کارتون هاي برنامه ي کودک را تماشا کند، باغچه ها هم به اندازه ي کافي آب مي خوردند.

قرينه دادن را مي توان با ديگر اصول يادگيري ترکيب کرد

قرينه دادن و تقويت کردن

وقتي که کودکي پس از دادن قرينه، رفتار مورد نظر ما را نشان مي دهد، حتماً بايد رفتارش تقويت شود. مثال زير نمونه اي است از ترکيب قرينه ي خودکار با تقويت براي همه ي افراد خانواده:
* در خانواده ي محمودي هر يک از چهار فرزند خانواده مسئوليتي را بر عهده داشت. مادر و پدر هر دو هر دو کار تمام وقت داشتند و بنابراين انتظارشان اين بود که هر يک از فرزندان سهمي را در اداره ي امور خانه بر عهده بگيرد. هر يک از فرزندان وظايفي داشت که مي بايست يا روزانه يا هفتگي انجام دهد. امّا بچّه ها در انجام دادن وظايف خود مرتّب و منظّم نبودند و مادر و پدر را مجبور مي کردند که پي در پي وظايف آنها را به آنان يادآوري کنند، مادر و پدر تصميم گرفتند در اين زمينه کاري انجام دهند:
خانم محمودي تابلويي درست کرد و آن را در جايي که همه مي توانستند آن را ببينند آويخت. در بالاي تابلو، در رديف افقي، نام هر يک از فرزندان همراه با وظايف او آمده بود. در رديف عمودي روزهاي ماه به ترتيب نوشته شده بود. هر يک از بچّه ها موظّف بود که هر روز در جلو اسم خود، در ستون مربوط به کارها، کاري را که انجام داده بود علامت بزند. در پايان روز همه ي افراد خانواده مي توانستند ببينند که چه کسي کارهاي آن روز خود را انجام داده است و چه کسي انجام نداده است.
به عنوان يک امتياز اضافي، قرار شد، چنانچه هر چهار فرزند کارهايي را که مي بايست در طول هفته انجام بدهند، انجام داده باشند، روز جمعه ي آن هفته همه ي خانواده با هم يا براي گردش به پارک بروند، يا ناهار را در رستوران بخورند.
اين وضع باعث شد که همه ي بچّه ها با دقّت به کار بپردازند و براي رسيدن به حدّ مطلوب با يکديگر همکاري کنند. ديگر لازم نبود که براي انجام دادن وظايف به بچّه ها قرينه اي داده شود. تابلو به عنوان قرينه اي خودکار به خوبي عمل مي کرد. گذشته از آن، بچّه ها از اينکه هفته اي يک بار به رستوران يا پارک مي رفتند لذّت فراواني مي بردند.

قرينه دادن و سرمشق

قرينه هايي که به وسيله ي فردي مهمّ و مورد تحسين بچّه ها داده شود، اغلب مؤثّرتر از قرينه هايي است که به وسيله ي مادر و پدر داده مي شود. در مثال زير فردي که به عنوان سرمشق مورد تقليد کودکي است، قرينه اي مي دهد که خود به عنوان يادآور دائمي مورد استفاده قرار مي گيرد.
* مادر و پدر پروين از اينکه مي ديدند او در هشت سالگي هنوز عادت به مکيدن انگشت خود دارد، بسيار ناراحت و نگران بودند. دندانپزشک گفته بودکه اگر چاره اي براي ترک کردن اين عادت زشت نينديشند، دندان هاي پروين به زودي دچار ناراحتي و بيماري خواهند شد. به نظر مي آمد که خود پروين هم از اين عادت ناراحت است.
دندانپزشک به پروين ياد داد که تکّه اي چوب بستني را از وسط بشکند و آن را با چسب طبّي به انگشت شست خود ببندد. به اين ترتيب هر بار که پروين مي خواست شست خود را براي مکيدن به دهان ببرد، چوب بستني به يادش مي آورد که نبايد اين کار را بکند.
گذشته از آن، دندانپزشک به مادر و پدر پروين توصيه کرد براي او تابلويي تهيه کنند که نشان دهنده ي ساعت هاي روز باشد. پروين مي توانست در روي تابلو بنويسد که در روز چند ساعت انگشت خود را نمکيده است. همچنين به توصيه ي دندانپزشک، مادر و پدر پروين به کار توجّه خاصّي نشان مي دادند و هر روز که او انگشتش را نمي مکيد او را تشويق و تحسين مي کردند.
پس از يک هفته، پروين گفت که ديگر به چوب بستني احتياج ندارد. با اين همه، مادر و پدر او علامت زدن در تابلو را همچنان ادامه دادند تا او باز هم بتواند پيشرفت خود را ببيند. پس از يک ماه مشاهده شد که پروين عادت مکيدن انگشت را به طور کامل ترک کرده و به ناراحتي و نگراني خانواده ي خود پايان داده است.
چنانکه مي بينيم، در مثال بالا، چوب بستني به عنوان قرينه اي خودکار به کار گرفته شد و مادر و پدر پروين را از يادآوري دائم براي بازداشتن او از مکيدن انگشت راحت کرد. تابلو نيز قرينه اي بود که پروين را از پيشرفت کارش آگاه مي کرد و وجود فرد مورد احترامي، چون دندانپزشک که طرح استفاده از چوب بستني را ريخته بود، سبب شد که پروين تا حدّي خود را پايبند به اجراي اين برنامه کند و همچنين از موفّقيت خود اطمينان يابد.

قرينه ها را بايد به تدريج کم کرد

وقتي که کودک يادگيري را پس از دادن قرينه ها آغاز کرد، با پيشرفت يادگيري او، بايد قرينه ها را به تدريج کم کرد و سرانجام به حذف آنها پرداخت، طوري که کودک بتواند بدون استفاده از قرينه هاي بيروني به انجام دادن رفتاري بپردازد، يا اينکه خود او بتواند به خود قرينه بدهد. اغلب هر مرحله از کاري خود قرينه اي ايجاد مي کند. براي مرحله ي بعدي، يک فرد با تجربه کم تر به قرينه هاي بيروني نياز دارد. نمونه اي از اين کاهش تدريجي قرينه ها در مثال زير آمده است:
* محمّد، شاگرد کلاس اوّل دبستان بود. هميشه فراموش مي کرد که پس از رفتن به دستشويي دست هايش را بشويد. در مدرسه ي محمد معلّمان وظيفه داشتند نکته هاي مربوط به بهداشت شخصي را به بچّه ها بياموزند. يکي از اين نکته اين بود که به آنها بياموزند پس از رفتن به توالت مي بايست دست هاي خود را بشويند. معلّم محمد داستان را چينن نقل مي کند:
« در آغاز سال تحصيلي به بچّه ها گفتم که چرا بايد دست هاي خود را بشوييم و محمّد آن قدر سرگرم کارهاي خود بود که گفته هاي مرا درست نشنيد. بنابراين، وقتي که محمّد مي خواست به توالت برود، من به او گفتم: « محمّد، مي داني که پس از اينکه کارت را در توالت تمام کردي، چه بايد بکني؟ » و او جواب مي داد: « بله، بايد دست هايم را بشويم. »
به تدريج که عادت دست شستن در او قوي تر مي شد، قرينه هاي من نيز به صورت: « محمد! فراموش نکني! » و بعد فقط: « محمد » درآمد. يکي دو هفته بعد محمد ديگر بدون اشکال به ياد مي آورد که بايد پس از رفتن به توالت دست هايش را بشويد. »
قرينه دادن، چنانکه گفتيم، بايد به صورتي پيش برود که کودک از قرينه هاي بيروني بي نياز شود. همچنين کم کردن قرينه ها بايد هم از نظر شماره وهم از نظر شدّت صورت گيرد و اين در حالتي است که يادگيرنده کم کم قرينه دادن به خود را ياد مي گيرد.
در ميان بزرگسالان هم، قرينه دادن بسيار معمول و مرسوم است. کسي که قرار ملاقات هاي خود را در دفتري يادداشت مي کند، نوعي روش قرينه دادن به خود را به کار گرفته است. وقتي هم که براي خريد فهرستي از کالاهاي مورد نياز را فراهم مي کنيم، در حقيقت به خودمان قرينه مي دهيم تا از فراموشي ما جلوگيري شود. خلبانان هم که پيش از پرواز همه ي امور مربوط به پرواز را از روي فهرستي يکي يکي کنترل مي کنند در واقع از روش قرينه دادن به خود، براي حفظ جان مسافران و خودشان استفاده مي کنند.

پي‌نوشت‌:

1-Cueing

منبع مقاله :
کرومبولتز، جان دي، کرومبولتز، هلن بی؛ (1391)، تغيير دادن رفتارهاي کودکان و نوجوانان، ترجمه يوسف کريمي، تهران: انتشارات فاطمي، چاپ نوزدهم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.