زمان و مکان مناسب براي هر چيز

آموزش موقعيت شناسي به کودکان

سعيد عادت کرده بود پس از هر بار نزاع يا مشاجره که در کوچه ميان او و بچّه هاي ديگري پيش مي آمد، فوري خود را به مادرش برساند و چغلي و شکايت کند. مادر سعيد چگونگي حلّ اين مشکل را چنين بيان مي کند:
پنجشنبه، 27 فروردين 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
آموزش موقعيت شناسي به کودکان
 آموزش موقعيت شناسي به کودکان

 

نويسندگان: جان دي کرومبولتز
هلن بي. کرومبولتز
مترجم: دکتر يوسف کريمي


 

 زمان و مکان مناسب براي هر چيز

سعيد عادت کرده بود پس از هر بار نزاع يا مشاجره که در کوچه ميان او و بچّه هاي ديگري پيش مي آمد، فوري خود را به مادرش برساند و چغلي و شکايت کند. مادر سعيد چگونگي حلّ اين مشکل را چنين بيان مي کند:
« به سبب گله ها و شکايت هاي پي در پي سعيد از بچّه هاي همسايه، من به صورت قاضي محلّ درآمده بودم (البتّه حالا متوجّه شده ام که خود من نيز در اين ماجرا بي تقصير نبوده ام، زيرا هر وقت ميان سعيد و برادرش در خانه اختلافي پيدا مي شد، من فوري دخالت مي کردم و بيشتر هم از سعيد طرفداري مي کردم) . بچّه هاي آن محلّه، به سبب گله ها و شکايت هاي پي در پي سعيد اسم او را « خاله خبرچين » گذاشته بودند. من نمي خواستم که او براي هر مسئله ي کوچکي به من مراجعه کند. گذشته از آن، نمي خواستم به او بگويم که هرگز نبايد شکايت کند، زيرا مادر و پدر بايد بدانند در خانه چه مي گذرد. بنابراين، مسئله ي اصلي اين بود که من بتوانم به سعيد بفهمانم چه وقت بايد براي من خبر بياورد و چه وقت نبايد اين کار را بکند.
کار را با يک بحث شروع کردم، به سعيد گفتم که وقتي که امکان دارد به کسي آسيب برسد، يا چيز باارزشي از ميان برود، و او خودش نمي تواند از آن جلوگيري کند، لازم است موضوع را به من يا پدرش خبر بدهد. امّا اگر ميان او و ديگران مشاجره اي روي مي دهد که خودش مي تواند از عهده ي آن برآيد، نبايد پيش من بيايد و شکايت کند. به او گفتم که درباره ي اين مسائل با او صحبت خواهم کرد، امّا دلم نمي خواهد که به سبب مشاجره با ديگران پشت سر هم مزاحم من شود. براي اينکه مطمئن بشوم که او تفاوت ميان اين دو موقعيت را درک کرده است، چند نمونه ي فرضي را برايش مطرح کردم و گفتگوي من و او در اين باره چنين بود:
- وقتي که تو و مسعود نمي توانيد با هم به به توافق برسيد که واليبال بازي کنيد يا نه، به من مراجعه مي کني ؟
- نه.
- اگر يکي از بچّه هاي کوچه به تو بد و بيراه گفت، به من مراجعه مي کني؟
- نه.
- اگر بچّه اي وقتي که دارد با تو يا ديگري دعوا مي کند چاقو دستش بود، به من خبر مي دهي؟
- بله.
البتّه کارها درست به همان صورتي که من مي خواستم پيش نرفت و بارها سعيد و من قرار و مدارهاي خود را نديده گرفتيم. امّا به طور کلّي وضع خيلي بهتر شده بود. وقتي که او گريه کنان وارد مي شد و مي گفت که بهرام نمي گذارد من اوّل توپ را بزنم، به او مي گفتم که خودش بايد اين مشکل را حلّ کند. امّا همان شب موضوع توپ زدن را و اينکه در آن موقعيت چه بايد بکند با او در ميان مي گذاشتم. در يک موقعيت ديگر که بچّه ها وسط گلوله ي برف، سنگ گذاشته بودند و به طرف يکديگر پرتاب مي کردند، وقتي که سعيد به من خبر داد، فوري دخالت کردم و بعد هم به سعيد گفتم که کار درستي کرده است، زيرا اگر اين کار را نمي کرد، ممکن بود چند نفر زخمي شوند.
حالا ديگر سعيد ياد گرفته است که موقعيت هاي گوناگون را به خوبي تشخيص دهد. حتّي يک بار شنيدم که به بچّه ها مي گفت: « فايده اي ندارد به مادرم بگويم. او فوري مي گويد: سعيد، خودت بايد اين مشکل را حلّ کني، به من مربوط نيست. »
روشن است که هميشه در زندگي ما کسي در کنارمان نيست تا هنگامي که مشکلي برايمان روي داد به ما بگويد چه بکنيم و چه نکنيم، چه رفتاري مناسب است و چه رفتاري نامناسب. به همين سبب، مادر سعيد هم هميشه نمي تواند به او بگويد « حالا وقت خبر آوردن است. » و « حالا وقت خبر آوردن نيست. » سعيد مجبور است مناسب يا نامناسب بودن خبر را خودش تشخيص بدهد. مادرش روش کلّي رويارويي با چنين مسئله اي را در اختيار او گذاشت: « وقتي که ممکن است کسي آسيب ببيند يا چيز باارزشي از ميان برود، بايد خبر داد. » ممکن است بعضي از مادران و پدران موقعيت هاي ديگري را براي خبر دادن لازم بدانند، مادر سعيد چند موقعيت فرضي را هم به او گفت تا ببيند مطلب را کاملاً درک کرده است يا نه.
امّا مهمّ ترين مسئله ي مادر سعيد اين است که خود او نيز به قراري که با فرزندش گذاشته است وفادار بماند. رفتار ماست که به فرزندانمان مي فهماند تا چه حد به گفته ي خود پايبنديم. بنابراين، مادر سعيد بايد به وعده ي خود عمل کند و چنانچه در موقعيت هايي به کسي يا چيزي آسيبي وارد نمي شود، به راستي دخالت نکند و وقتي که امکان آسيب ديدن شخص يا چيزي وجود دارد، فوري دخالت کند. از اين راه سعيد مي فهمد که در موقعيت هاي جزئي، اگر به مادرش مراجعه کند، وقت خود را هدر داده است.
گاهي کودکان براي تسلّط يافتن بر هم بازي هاي خود، آنها را تهديد به خبر دادن يا شکايت به مادر و پدر مي کنند. به خصوص در چنين حالت هايي است که بزرگ ترها بايد از دخالت در کار بچّه ها خودداري کنند. بچّه ها بايد بياموزند که موقعيت هاي گوناگون را از هم تميز دهند و به مقتضاي هر موقعيت رفتاري مناسب با آن موقعيت از خود نشان دهند. اين مطلب ما را به اصل ديگري از اصول تغيير رفتار رهنمون مي شود که در روان شناسي اصل تميز دادن (1) ناميده مي شود.

اصل تميز دادن:

براي اينکه به کودک بياموزيم تا رفتاري را که مناسب هر موقعيت است تشخيص دهد، بايد او را ياري کينم تا قرينه هايي را که سبب تفاوت موقعيت هاي گوناگون است از هم جدا کند و همچنين رفتار او را فقط هنگامي تقويت کنيم که مناسب با موقعيت باشد.
گذشته از موقعيتي که در داستان سعيد و مادرش گفته شد، موقعيت هاي فراوان ديگري هم هست که اصل تميز دادن را مي توان در آن موقعيت ها به کار برد، مانند:
* حميد بيشتر وقت غذا را براي صحبت کردن درباره ي مجموعه ي حشره هاي خود انتخاب مي کند، و ماردش پس از شنيدن نام سوسک و شپش و مانند آنها نمي تواند غذا بخورد.
* مريم سه ساله، که به تازگي صاحب يک جعبه ي مداد شمعي شده است، با خوشحالي در و ديوار خانه را رنگ مي کند.
* احسان معتقد است که بايد با هر کس که با او شوخي کند جنگ و دعوا راه بيندازد.
* محسن که مي بيند دوستش مايل به عضويت در انجمن کتابخانه ي مدرسه است، احساس مي کند که اگر به او براي عضويت کمک نکند، شرط دوستي را به جاي نياورده است.

قرينه هاي متمايز کننده

براي مشخص کردن رفتار مطلوب چهار نوع قرينه وجود دارد: زمان، مکان، اشخاص، و نتايج مورد انتظار.

زمان

رفتاري که در زماني مناسب است ممکن است در زماني ديگر مناسب نباشد، اين عقيده اي تازه نيست. در تورات عهد عتيق مطالبي حاکي از چنين مضموني آمده است:
براي هر چيز فصلي است، و زماني براي هر هدفي در بهشت
***
زماني براي تولّد، و زماني براي مرگ
***
زماني براي کشت، و زماني براي درويدن آنچه کاشته شده
***
زماني براي کشتن، و زماني براي التيام يافتن
***
زماني براي فرو ريختن، و زماني براي برپا کردن
***
زماني براي گريستن، زماني براي خنديدن
***
زماني براي سوگواري، و زماني براي پايکوبي
گذشته از آن، در اين نکته نيز اتّفاق نظر وجود دارد که براي هر رفتاري مي توان زماني مناسب يافت. امّا مشکل اصلي در مشخص کردن کدام زمان براي انجام دادن کدام رفتار است. از آن مشکل تر يافتن پاسخ اين پرسش است: « آيا اکنون زمان مناسبي است؟ ». اينکه به کودکان بياموزيم که رفتاري در يک وقت مناسب است و در وقت ديگر نامناسب کافي نيست، بلکه کودکان نياز دارند که زمان مناسب براي هر رفتار را به دقّت تميز دهند. به مثال زير توجّه کنيد:
* حميد، مجموعه اي از حشره ها درست کرده بود و دوست داشت درباره ي آنها صحبت کند. او هميشه هنگام غذا خوردن درباره ي سوسک و عنکبوت و شپش و ... صحبت مي کرد. مادر و پدر او ضمن اينکه نمي خواستند ذوق و علاقه ي او را از ميان ببرند، خوششان هم نمي آمد که هنگام غذا درباره ي حشره ها صحبت شود، به ويژه مادر حميد از شنيدن نام حشره هايي مانند سوسک و عنکبوت و شپش نمي توانست غذا بخورد. پدر حميد ماجراي رفع اين مشکل را چنين بيان مي کند:
« من با حميد صحبت کردم و به او گفتم که مادرش و من خيلي خوشحاليم که او به مطالعه درباره ي زندگي حشره ها علاقه مند است، امّا دلمان نمي خواهد که او هنگام غذا خوردن با صحبت درباره ي آنها، اشتهاي ما را کور کند. درک اين مطلب براي حميد خيلي دشوار بود و اصرار داشت که چيزي که اشتها را کور کند در حشره ها وجود ندارد. عاقبت هم بحث ما در اين باره به جايي نرسيد و رفتار حميد همچنان ادامه يافت.
با همسرم مشورت کردم و تصميم ديگري گرفتيم.اين بار وقتي که هنگام غذا شد و حميد بحثي را درباره ي تشريح ساختمان بدن سوسک شروع کرد، ما آماده بوديم، هيچ سؤالي از او نکرديم و علاقه اي به بحث نشان نداديم. هر وقت هم که حميد کمي مکث مي کرد، موضوع ديگري را مطرح مي کرديم. البتّه ممکن بود اين کار احساسات او را جريحه دار کند، امّا به نتيجه اش مي ارزيد.
پس از تمام شدن غذا، حميد را به کناري کشيدم و از او پرسيدم: « خوب، راستي درباره ي ساختمان بدن سوسک چه مي گفتي؟ » حميد بي درنگ به تفصيل درباره ي اين موضوع بحث کرد به طوري که شيفته ي آنچه مي گفت شدم.
دفعه ي بعد، باز هم هنگام غذا خوردن جريان مشابهي تکرار شد و روش ما نيز همان بود. بار سوّم او هنگام غذا خوردن کلمه اي درباره ي حشره ها حرف نزد. امّا پس از غذا من از او پرسيدم: « از دنياي حشره ها چه خبر؟ » از آن پس، حميد ديگر هنگام غذا خوردن درباره ي حشره ها صحبت نکرد. من احساس مي کنم که او زمان مناسب براي بحث کردن درباره ي حشره ها را آموخته است. »
مي بينيم که پدر حميد به او کمک کرد تا زمان مناسب براي صحبت کردن درباره ي حشره ها را بياموزد. او رفتار حميد را پس از غذا خوردن تقويت کرد. امّا هنگام غذا خوردن از تقويت کرد. امّا هنگام غذا خوردن از تقويت رفتار او خودداري کرد و همين کار سبب شد که حميد زمان مناسب براي بحث درباره ي حشره ها را از زمان نامناسب براي اين کار تميز دهد. کودکان مي توانند قرينه هاي زماني فراواني را بياموزند. در اينجا چند نمونه ي ديگر از قرينه هاي زماني را مي آوريم:
1- وقتي که زنگ مدرسه در ساعت هشت و نيم صبح به صدا درمي آيد، بچّه ها مي دانند که بايد به کلاس بروند.
2- وقتي که به بهرام چهار ساله مي گويند: « امروز روز پدر است» ، او مي فهمد که روز جمعه است و پدر در خانه مي ماند و با او بازي مي کند يا او را به گردش و سينما مي برد.
3- پروين مي داند که هر سال از نيمه ي اسفندماه امتحانات سه ماهه ي دوّم شروع مي شود و او بايد از اوّل اسفند به طور جدّي دوره کردن درس ها را آغاز کند.
4- وقتي که سر و صداي پرنده ها بلند مي شود، روستائيان متوجّه مي شوند که صبح شده است و بايد از رختخواب بيرون بيايند.
5- بچّه ها ياد گرفته اند که براي گذشتن از عرض خيابان بايد تا سبز شدن چراغ راهنماي عابر پياده، صبر کنند.
6- دانش آموزان آموخته اند که در ساعت درس رياضي نبايد تمرين هاي فيزيک را حلّ کنند.

مکان

ضرب المثل « هر سخن جايي و هر نکته مکاني دارد. » نشان دهنده ي اهميت مکان به عنوان قرينه اي براي رفتارهاي ماست. از نظر فرهنگي نيز رفتاري که در جامعه اي قابل قبول است ممکن است در جامعه ي ديگر قابل قبول نباشند. امّا براي اينکه کودکان بتوانند مکان مناسب براي هر رفتار را بياموزند، نياز به کمک فراوان دارند. مثال زير نمونه اي از آموزش قرينه ي مکان است:
* مريم سه سال داشت و مادر و پدر او به تازگي يک جعبه مدادشمعي برايش خريده بودند. او به قدري خوشحال شده بود که نه تنها تصويرهاي کتاب را رنگ مي کرد، بلکه در و ديوار خانه را نيز خط خطي مي کرد و سبب ناراحتي فراوان مادرش مي شد. مادر مريم چگونگي حلّ اين مشکل را چنين بيان مي کند:
« يکي از عروسک هاي مريم را، که ديگر با آن بازي نمي کرد، برداشتم و سر و صورت آن را با مداد شمعي خط خطي کردم و آن را به او نشان دادم و گفتم که ببينيد چگونه شکل عروسک با اين کار به کلّي عوض شده است. بعد، به زبان ساده برايش گفتم که چگونه خط خطي کردن شکل در و ديوار را، مانند اين عروسک، عوض مي کند. سپس، يک کتاب نقّاشي و دفتري سفيد به او دادم و گفتم که فقط تصويرهاي کتاب نقاشي را رنگ بزند و روي صفحه هاي دفتري که به او داده ام نقّاشي کند. به او پيشنهاد کردم که يکي از تصويرهاي کتاب را براي من رنگ کند. وقتي که تصوير را رنگ کرد، به او گفتم که خيلي زيبا شده است، آن قدر زيبا که بايد آن را به پدرش نشان بدهم و به ديوار بزنم و بعد گفتم: « ببين، ما با مداد شمعي کاغذ را رنگ مي کنيم و بعد آن را به ديوار مي زنيم تا خانه ي ما زيباتر بشود. »
به نظر مي آمد که مريم از کمکي که به زيباتر شدن خانه کرده است خيلي خوشحال و راضي است. از آن پس، او با مداد شمعي نقاشي هاي زيادي کرد و من با کمک خود او چندتايي از آنها را که زيباتر بود انتخاب کردم و به ديوار زدم. »
مادر مريم برخلاف بسياري از مادران، او را به سبب خط خطي کردن ديوارها تنبيه نکرد. مريم هم قصد نداشت در و ديوار خانه را خط خطي کند. او هنوز ياد نگرفته بود که مداد شمعي براي خط خطي کردن در و ديوار نيست و بايد با آن کاغذ و کتاب نقّاشي را رنگ آميزي کرد. به بيان ديگر، مريم تنها مکان مناسب براي استفاده از مداد شمعي را نمي دانست. استفاده ي مادر مريم از عروسک به او ياد داد که وقتي که مداد شمعي در جاي مناسب خود به کار نرود، سبب عوض شدن شکل بسياري از چيزها و زشت شدن آنها مي شود. از همه مهم تر، مادر مريم اين آموزش را به نحوي به دخترش داد که به ذوق هنري او لطمه نزند، بلکه با چسباندن کارهاي هنري او به ديوار اين ذوق را در او تقويت کرد. نمونه هاي ديگري از قرينه هاي مکاني را در زير آورده ايم:
1-نرگس روپوش مدرسه اش را تنها زماني که به مدرسه مي رود مي پوشد.
2- پرويز مي داند که در خانه ي خودشان اجازه ندارد زياد شيريني بخورد، امّا در خانه ي مادربزرگ مي تواند اين کار را به راحتي انجام دهد.
3- شيرين، شاگرد کلاس اوّل دبستان، ياد گرفته است که در بخش کردن و کشيده گفتن بعضي از کلمه ها، وقتي که صداي « اِ » در آخر کلمه اي مي آيد، بايد صداي « اِ » را پس از حرف آخر، به صورت « ـه » بنويسد (مانند شنبه) ، و اگر صداي « اِ » در بخش کردن و کشيده شدن باقي نماند، بايد در زير حرف آخر يک کسره بگذارد ( مانند کتابِ حسن ).
4- بهرام آموخته است وقتي که تنهاست مي تواند هنگام نشستن پاهايش را دراز کند، امّا در حضور ديگران نبايد اين کار را بکند.
5- بچّه هاي کلاس آموخته اند که هنگامي که در کلاس درس هستند، نبايد چيزي بخورند.
6- مهري مي داند که در خانه ي خودشان مي تواند صبح تا ديروقت بخوابد، امّا در خانه ي خاله بايد صبح زود بيدار شود.

اشخاص

بستگان و آشنايان ما از منابعي هستند که قرينه هاي لازم براي رفتار مناسب را به ما عرضه مي کنند. در هر گروهي جنس افراد، تجربه هاي گذشته، و حتّي عدّه ي افراد گروه مشخّص مي کنند که چه رفتاري مناسب و چه رفتاري نامناسب است. مثال زير اين نکته را روشن تر مي کند:
* پروين خيلي آهسته حرف مي زد و وقتي که جلو کلاس مي ايستاد و براي بچّه ها صحبت مي کرد، شاگرداني که در رديف هاي آخر کلاس نشسته بودند نمي توانستند صداي او را بشنوند. البتّه وقتي که براي گروه هاي کوچک صحبت مي کرد، مشکلي برايش پيش نمي آمد، امّا فراموش مي کرد که در گروه هاي بزرگ بايد بلندتر صحبت کند. معلّم پروين داستان برطرف کردن اين مشکل را چنين بيان کرد:
« در آغاز فکر کردم که ممکن است صداي بسيار آهسته ي پروين دليلي جسمي داشته باشد. امّا وقتي که در حياط مدرسه او را زير نظر گرفتم، ديدم مي تواند مانند بچّه هاي ديگر جيغ بزند و با صداي بلند فرياد بکشد. بنابراين، با خود او صحبت کردم و فهميدم که خود او هم ميل دارد اين مشکل را برطرف کند. با دانش آموزان ديگر کلاس قرار گذاشتيم که هر وقت که پروين جلو کلاس مي ايستد و خيلي آهسته حرف مي زند، شاگردان هر دو دست خود را پشت گوش هاي خود بگذارند، و اگر صداي او کمي آهسته است، اين کار را تنها با يک دست انجام دهند. اين قرينه دادنِ بچه ها باعث شد که پروين به سادگي بفهمد که چه وقت بچّه ها صداي او را نمي شنوند.
پس از چند هفته تمرين، پروين ديگر ياد گرفته بود که صداي خود را در برابر شاگردان کنترل کند. بنابراين، ديگر احتياجي نبود که شاگردان دست هاي خود را پشت گوش هايشان بگذارند تا نشان بدهند که صداي او را نمي شنوند. قرينه اي که بچّه ها به پروين دادند به خوبي به حلّ مشکل او کمک کرده بود. »
مثال هاي ديگري از اشخاص قرينه دهنده را در زير مي خوانيد:
1-پرويز و احمد سال هاست که با هم دوستي نزديک دارند، وقتي که با هم هستند، مطالبي را با يکديگر در ميان مي گذارند که هرگز آن مطالب را به کس ديگري نمي گويند.
2- مهين شش ساله است. تا عمويش را مي بيند از او تقاضاي شکلات مي کند، ولي از پدر خود چنين تقاضايي نمي تواند بکند.
3- بچّه ها خيلي زود فهميده اند که شيطنت هايي را که در کلاس معلّم نقّاشي مي توانند بکنند، در کلاس معلّم رياضي نمي توانند تکرار کنند.
4- مهدي در برابر دوستان خود سيگار مي کشد، ولي در برابر پدرش هرگز اين کار را نکرده است.
5- پدر بهرام به رفتگر محلّه انعام مي دهد، امّا هرگز به راننده ي تاکسي انعام نمي دهد.
6- بهمن هرگز در مدرسه سر معلّم خود داد نمي زند، امّا اغلب سر مادرش فرياد مي زند.

نتايج مورد انتظار

قرينه هاي زمان، مکان، و اشخاص نشانه هايي هستند که به ما مي فهماند نتايج کارهاي ما با هم تفاوت دارد. امّا گاهي پيش مي آيد که يک قرينه به تنهايي نمي تواند مشکلات ما را رفع کند، بلکه ترکيبي از قرينه هاي زمان، مکان و اشخاص لازم است. گاهي ترکيب چند نوع قرينه همراه با نتايج مورد انتظار يک رفتار، سبب تميز دادن رفتاري از رفتار ديگر يا تشخيص انجام دادن رفتاري در يک موقعيت انجام ندادن آن در موقعيت ديگر مي شود. به مثال زير توجّه کنيد:
* در مدرسه ي راهنمايي تحصيلي علم و هنر انجمن هاي گوناگوني براي فعاليت هاي دانش آموزان تشکيل شده بود، که عضويت در هر انجمن شرايط خاصّي داشت. من عضو انجمن کتابخانه بودم و اکبر دوستم خيلي علاقه مند بود که عضو اين انجمن باشد. امّا درخواست او براي عضويت يک بار رد شده بود و او مي خواست براي دوّمين بار درخواست کند. مقررّات عضويت در انجمن ها به اين صورت بود که درخواست کننده نام سه انجمن را به ترتيب علاقه به عضويت آنها مي نوشت و شوراي سرپرستي درخواست ها را بررسي مي کرد. انجمن کتابخانه معمولاً کسي را که دوّمين انتخابش آن انجمن بود نمي پذيرفت. انجمن خدمات هم همين کار را مي کرد.
يکي ديگر از مقرّرات عضوگيري انجمن ها اين بود که هيچ يک از اعضا حق نداشت 24 ساعت پيش از زمان عضوگيري با درخواست کنندگان عضويت انجمن ها تماس بگيرد تا مبادا در انتخاب آزادانه ي آنها اعمال نظري بشود. چند روز پيش از زمان قبول عضو جديد، اکبر به من گفته بود که مي خواهد براي عضويت در انجمن کتابخانه، که انتخاب اوّل اوست، نام نويسي کند و انجمن خدمات را در درخواست عضويت خود به عنوان انتخاب دوّم نام ببرد. يک روز پيش از روز انتخاب اعضاي جديد، يکي از اعضاي شوراي سرپرستي انجمن ها گفت که شورا هنوز هم اکبر را براي عضويت در انجمن خدمات، دوّمين انتخاب اکبر است و بر اساس مقرّرات آن انجمن پذيرفته نخواهد شد. از سوي ديگر مي دانستم که درخواست او براي عضويت در انجمن کتابخانه ردّ خواهد شد. گذشته از اينها، بر اساس مقرّرات انجمن ها نمي توانستم با او تماس بگيرم و جريان را به او اطّلاع دهم. عاقبت، پس از ساعت ها جدال با خود، نتايج کار را بررسي کردم و تصميم گرفتم به اکبر خبر بدهم.
اکنون اکبر عضو فعّال و مفيد انجمن خدمات است. از اينکه در آن مرحله، با توجّه به نتيجه ي کار خود مقرّرات انجمن کتابخانه را رعايت نکردم، بسيار خوشحالم.
نظام يک جامعه بستگي به رعايت مقرّرات به وسيله ي اعضاي آن جامعه دارد. امّا گاهي وضعي پيش مي آيد که اعضاي جامعه مجبورند مقرّرات خاصّي را در موقعيت ويژه اي بررسي کنند و بر اساس نتايج آن بررسي، تصميمي ديگر بگيرند. در مثال بالا، نتايج اجرا کردن و اجرا نکردن مقرّرات به وسيله ي قهرمان داستان ما بررسي شد و وقتي که مطمئن شد که نديده گرفتن مقرّرات انجمن کتابخانه آسيبي جدّي به کسي نمي زند، آن را آگاهانه به سود دوست خود زير پا گذاشت. شايد کس ديگري با بررسي موقعيت به نتيجه ي ديگري مي رسد. همچنين بايد توجّه داشت که زير پا گذاشتن مقرّرات نبايد به سادگي صورت گيرد و احتياج به بررسي دقيق و کافي دارد.
با اين همه، روش ما در آموزش و پرورش نبايد چنان باشد که اطاعت کورکورانه را به کودکان ياد بدهد. کودکان بايد بتوانند علّت برقراري مقرّرات و علت لزوم اطاعت از آنها را ياد بگيرند. براي مثال، ميليون ها آلماني مطيع و فرمانبردار در جنگ جهاني دوّم با اطاعت کورکورانه از هيتلر، در جنايت هاي بي شمار او شريک شدند، بدون اينکه نتايج کارهاي خود را مورد بررسي و مطالعه قرار دهند.

چگونگي کمک به کودک براي تميز دادن زمان يا مکان

توضيح دادن

وقتي که کودکان به سنّي برسند که بتوانند مطالبي را که به آنها گفته مي شود بفهمند، توضيح شفاهي قرينه ها براي ايجاد رابطه کافي است. به مثال زير توجّه کنيد:
* مهتاب پنج سال داشت و به سبب بيماري سختي ناگزير بود به دستور پزشک در رختخواب بماند و استراحت کند. روزها که خواهر و برادرش به مدرسه مي رفتند، چون تنها بود، حوصله اش سر مي رفت و هر چند دقيقه مادرش را صدا مي کرد و چيزي مي خواست. چيزهايي که مي خواست بيشتر ناچيز و غير ضروري بود و تنها بهانه اي بود براي اينکه مادر به او سر بزند. مادر مهتاب کارها و گرفتاري هاي زيادي در خانه داشت و نمي توانست هر دم کار خود را رها کند و به درخواست هاي پي در پي و ناچيز دخترش پاسخ دهد. به همين سبب، کنار او چندتا کتاب و مجلّه و اسباب بازي گذاشته بود تا مهتاب خودش را با آنها سرگرم کند. امّا اين کار نيز چندان تأثيري نداشت و فقط يکي دو روز مهتاب را سرگرم کرد. بنابراين، لازم بود به مهتاب بفهماند که چه وقت بايد مادر را صدا کند و چه وقت نبايد مزاحم کارهاي او شود.
مادر مهتاب يک تکّه مقوّاي سفيد به او داد که در يک طرف آن تصوير ليواني با رنگ قرمز و در طرف ديگر تصوير عروسکي به رنگ آبي نقّاشي شده بود. يک مداد قرمز و يک مداد آبي هم به مهتاب داد و به او گفت که اگر کار مهمّي دارد، در طرفي که تصوير ليوان کشيده شده است با مداد قرمز يک ضربدر بزند و اگر کاري که دارد چندان مهمّ نيست، در طرفي که تصوير عروسک کشيده شده است با مداد آبي نشانه ي ضربدر بزند. به او گفت که کارهاي مهمّ مانند درد داشتن، تشنه بودن، يا به دستشويي رفتن است. کارهاي غيرمهمّ هم مانند نشان دادن نقّاشي هاي کتاب، افتادن مداد به زمين، و گفتن حرف هاي خنده دار است. مادر از مهتاب درخواست کرد که او را تنها وقتي صدا کند که روي مقوّا نشانه ي ضربدر قرمز زده شده باشد.
با اين همه، چون مادر مي دانست که مهتاب در وضعي است که به محبّت و توجّه بيشتري نياز دارد، گاهي، حتّي اگر دخترش هم او را صدا نکرده بود، پيش او مي رفت و با او حرف مي زد و از او براي اينکه بي سبب صدايش نکرده است تشکّر مي کرد. مهتاب از برنامه ي ضربدر زدن خيلي خوشش آمده بود و به مراتب کمتر از پيش، مادرش را صدا مي کرد.
در مثال بالا، مادر مهتاب، تنها به اين اکتفا نکرد که به دخترش بگويد: « تنها زماني مرا صدا کن که کار مهمّي داشته باشي و وقتي که کار مهمّي نداري، صدايم نکن! » او مي دانست که مهتاب فرق ميان مهمّ و غير مهمّ را نمي داند. براي او عروسکي که روي زمين افتاده است به همان اندازه مي تواند مهمّ باشد که تشنه بودن مهمّ است. بنابراين، او نياز به کمک داشت تا فرق مهمّ و غير مهمّ را درک کند. استفاده از مقوّا و توضيح شفاهي مادر اين کمک را براي او فراهم کرد. اگر مهتاب بزرگ تر بود، مادرش مي توانست مطالب مهمّ و غير مهمّ را براي او روي مقوّا بنويسد. آن وقت، براي ضربدر زدن روي مقوّا، مهتاب اوّل بايد فکر مي کرد و تشخيص مي داد که درخواستش مهمّ است يا نه و بر آن اساس تصميم مي گرفت که آيا بايد مادرش را صدا کند يا نه.
مادر مهتاب نه تنها به او در تشخيص دادن موقعيت ها کمک کرد، بلکه او را براي صدا نکردن بيجا نيز تقويت کرد، زيرا گاهي، بدون اينکه دخترش او را صدا کند، پيش او مي رفت. با اين شيوه، مهتاب فهميده بود که با صدا نکردن مادرش هم مي تواند از محبّت و توجّه او برخوردار شود. بر اين اساس اگر او به راستي نياز مهمّي داشت و مادرش را صدا مي کرد، مادر فوري نزد او مي رفت.

سرمشق قرار دادن

اعضاي خانوداه مي توانند سرمشق يکديگر قرار بگيرند. مادران اغلب سرمشق دختران، پدران سرمشق پسران، و فرزندان بزرگ تر سرمشق فرزندان کوچک تر قرار مي گيرند. کودکان مي توانند از اين راه قرينه هايي را که سرمشق آنها براي تميز دادن کارهاي گوناگون است بشناسند، به ويژه اگر اين کار با توضيح دادن شفاهي فرد مورد سرمشق نيز همراه باشد. به مثال زير توجّه کنيد:
* علي هفت سال داشت و کوچک ترين پسر خانوداه بود. او بيشتر وقت ها با برادران بزرگ تر خود گلاويز مي شد و زورآزمايي مي کرد. امّا هنوز نياموخته بود که چه وقت بايد با کودکان ديگر در کوچه و خيابان و مدرسه دعوا کند. يکي از برادران او تعريف مي کند که علي اين مطلب را چگونه آموخت:
« علي، به عنوان کوچک ترين عضو خانواده، بيشتر مورد شوخي قرار مي گرفت، امّا اين شوخي ها را خيلي خوب تحمّل مي کرد. روزي، وقتي که از مدرسه برگشت، سر و صورتش زخمي بود. از او علت را پرسيدم و او جواب داد که با يکي از هم کلاسانش که سر به سر او گذاشته بود دعوا کرده است. بررسي ما نشان داد که آن کودک قصد بدي نداشته و نمي دانسته است که علي از شوخي او عصباني مي شود.
من و برادرانم در حضور علي اين مطلب را مطرح کرديم تا ببينيم در موقعيت هاي مشابه چگونه بايد با مسئله برخورد کرد و سرانجام درمورد چند نکته به توافق رسيديم: اوّل، اينکه نبايد به سبب حرف کسي با او به نزاع بپردازيم. دوّم، اينکه اگر کسي سر به سر ما گذاشت، ابتدا بايد به او هشدار بدهيم. اگر اين تذکّر مؤثّر نبود، بعد با او گلاويز شويم.
به نظر مي آمد که علي از اين بحث مطلب را درک کرده است. من به ياد مي آورم که يک بار علي به خانه آمد و با خوشحالي به ما گفت که آن روز به يکي از بچّه ها که با او شوخي کرده بود هشدار داده است و او هم ديگر سر به سر او نگذاشته است. »
تشخيص زمان و موقعيت مناسب براي نزاع کودکان کار مشکلي است، بيشتر مادرها و پدرها نمي خواهند فرزندان آنها پرخاشگر بار بيايند. امّا همه ي آنها نيز مي خواهند فرزندشان بتواند از خود دفاع کند و در برابر پرخاشگري ديگران بايستد. در مورد علي، برادران بزرگ تر سرمشقي در حدّ متوسط، نه چندان خشن و نه چندان ملايم، به او عرضه کردند. خانواده هاي ديگر ممکن است شکل ديگري از مقاومت در برابر زور را به فرزندشان بياموزند. در هر صورت، سرمشق و نمونه مي تواند نقش مؤثّري درآموزش کودکان در اين زمينه داشته باشد.

تقويت رفتارهايي که هماهنگ با قرينه ها هستند

وقتي که کودکي در موقعيتي خاصّ رفتار نامناسبي دارد، تقويت رفتارهايي که هماهنگ با قرينه هاي مورد نظر ما هستند، به ويژه در مراحل اوّليه ي کار، به او کمک مي کند تا قرينه هاي مناسب را بشناسد و به ياد داشته باشد. گاهي اين نوع تقويت و تمرين را مي توان از راه نقش بازي کردن هم انجام داد. به مثال زير در اين زمينه توجّه کنيد:
* سيمين دوازده سال داشت و دختر بسيار رُک گويي بود و اين کار را به جايي رسانده بود که بيشتر سبب رنجاندن اطرافيان خود مي شد. براي مثال، اگر با خانواده اش به مهماني مي رفت و از او مي پرسيدند که چرا از آن غذا نمي خورد، فوري پاسخ مي داد: « چون بدمزه است. » يا اگر کسي به او مي گفت: « سيمين جان، اين لباس من چطور است؟ » بي درنگ مي گفت: « خيلي زشت است! » البتّه او عقيده داشت که بايد صد در صد با ديگران روراست بود و عقيده ي خود را صادقانه بيان کرد. او از اين کار به هيچ وجه منظور بدي نداشت، امّا طبيعي بود که رفتارش از نظر ديگران قابل تحمّل نبود. بنابراين، مادرش تصميم گرفت که او را نسبت به اين گونه واکنش ها آگاه کند. مادر در اين باره چنين مي گويد:
« روزي که قرار بود سيمين را به يک مهماني ببرم، موضوع روراست بودن او را پيش کشيدم. بحث ما بسيار به درازا کشيد، ولي نکته هاي اصلي که مطرح شد و درباره ي آنها به توافق رسيديم از اين قرار بود:
1-پيش از اينکه عقيده اي را بيان کنيم بايد ببينيم که آيا با گفتن آن به احساسات کسي لطمه مي زنيم يا نه.
2- اگر بيان عقيده ي ما احساسات کسي را جريحه دار مي کند، بايد براي گفتن آن دلايل کافي و قوي داشته باشيم.
3- گاهي بهتر است خاموش بمانيم و اظهار عقيده نکنيم، يا اگر اظهار عقيده مي کنيم، عقيده ي ما الزامي ايجاد نکند.
4- گاهي ممکن است اظهار عقيده ي صريح ما درباره ي نکته اي بي اهميت سبب دردسري بزرگ شود.
سپس، موقعيت هايي را که بيان عقيده ي صريح درباره ي آنها لازم و حتمي است مورد بحث قرار داديم. براي مثال، در اين مورد به توافق رسيديم که وقتي نمي توانيم کاري براي کسي انجام بدهيم، صريحاً اعلام کنيم که نمي توانيم و سبب سرگرداني او نشويم. بعد هم به اين نتيجه رسيديم که دروغ گفتن با خودداري کردن از بيان عقيده فرق دارد.
همان روز که به مهماني رفتيم، دختر يکي از آشنايان دامن خود را به سيمين نشان داد و پرسيد: « به نظر تو چطور است؟ » من که دقّت مي کردم تا ببينم سيمين چه پاسخي به او مي دهد، شنيدم که گفت: « به رنگ بلوزت مي آيد. » پس از گفتن اين حرف، نگاهي به من کرد و هر دو لبخند زديم. »
درمورد مثال بالا اظهار نظرها و عقيده ها متفاوت است. گروهي عقيده دارند که بايد به کودکان آموخت که هميشه صريح و روراست باشند و هميشه راست بگويند. گروهي ديگر بيان عقيده ي صريح را هميشه جايز نمي دانند و حتّي دروغ مصلحت آميز را گاهي لازم مي دانند. به هر حال، روشي که مادر سيمين به کار برد، روشي بود که توانست با استدلال و بحثي درخور فهم و درک سيمين او را وادار به تجديد نظر در رفتارش کند. گذشته از آن، لبخندي که مادر از ديدن رفتار او به لب آورد به سيمين فهماند که کارش درست بوده است و همين لبخند نقش تقويت کننده را براي رفتار او در آينده خواهد داشت.

دلايل آموختن تميزهاي نامطلوب

کودکان، همان گونه که قرينه هاي رفتار مناسب را مي آموزند، گاهي مي بينند که به رفتار نامناسب نيز پاداش داده مي شود. اصول اساسي براي آموختن قرينه هاي رفتار مناسب و نامناسب يکسان است و به همين سبب امکان دارد که کودکان قرينه هاي رفتار نامناسب را به کودکان خود بياموزند، چرا فرزندان آنها رفتارهاي نامناسب را مي آموزند. به برخي از دلايل اين کار در زير اشاره مي کنيم:

فراموش کردن اصول يادگيري

يکي از علّت هاي آموختن تميز نادرست اين است که مادران و پدران يا معلّمان اصول يادگيري را در نظر نمي گيرند. رفتارهاي نامطلوب، درست مانند رفتارهاي مطلوب براساس اصول يادگيري آموخته مي شوند. از اين رو، اصولي چون تقويت کردن در مورد رفتارهاي نامطلوب نيز مؤثّر است و چنانچه رفتار نامطلوبي را نيز تقويت کنيم، احتمال تکرار آن رفتار افزايش مي يابد. به مثال زير در اين زمينه توجّه کنيد:
پري شش ماهه بود. عادت داشت که تنها زماني به خواب برود که در آغوش مادر يا پدر خود باشد. اگر او را به زمين يا روي رختخوابش مي گذاشتند، آن قدر گريه مي کرد تا مادر يا پدرش او را بردارند. اين عادت را به طور طبيعي آموخته بود. از همان زماني که به دنيا آمده بود، مادرش هر وقت که به او شير مي داد، در همان حالت در آغوش مادر به خواب مي رفت. مادر و پدر پري فرصت نمي دادند که او جز در آغوش آنها، در جاي ديگري، به خواب رود. به همين سبب، پري آموخته بود که تا او را از بغل پايين بگذارند، فريادش بلند شود. مادر يا پدر تا صداي او را مي شنيدند، فوري مي آمدند و او را در آغوش مي گرفتند. نکته ي جالب توجّه اين است که مادر و پدر پري اين کار را تنها به سبب اينکه نشان دهند مادر و پدري مهربان هستند انجام مي دادند و مدّت زيادي را کنار پري مي ماندند و تا او به خواب عميق نمي رفت از کنارش دور نمي شدند. اگر او در سراسر شب بارها بيدار مي شد، همه ي اين مراحل را تکرار مي کردند تا بار ديگر به خواب برود. مادر و پدر پري کم کم از اين وضع خسته و عصبي و نگران شده بودند.
مادر و پدر پري متوجّه نبودند که با اين کارشان، به پري تميز نادرست مي آموزند. آنها به او آموخته بودند که در جاي نادرست، يعني در آغوش آنها، بخوابد. به اين ترتيب، گذشته از آموختن قرينه ي نادرست به پري، رفتار نامطلوب او را نيز تقويت کردند.
مادران و پدراني که نمي خواهند چنين دردسري براي خود درست کنند، بايد کاملاً متوجّه باشند که وقتي زمان خواب فرزندشان فرامي رسد، نبايد او در آغوش خود بخوابانند و وقتي که او را خواب آلود مي بينند، بايد فوري او را ببرند و در رختخوابش بگذارند. در غير اين صورت، نوزاد خيلي زود خواهد آموخت که فقط بايد در آغوش مادر يا پدر بخوابد. با گذاشتن او در رختخواب، نوزاد قرينه ي درست را، که خوابيدن در رختخواب است، مي آموزد. اگر نوزاد شير خود را خورده است و ناراحتي جسمي هم ندارد، بايد او را به حال خود رها کرد و اگر گريه و زاري هم کرد، نبايد به او اعتنا کرد تا به خواب رود. وقتي که نوزاد هميشه در رختخواب خود به خواب رفت، به زودي عادت مي کند که رختخواب را با خوابيدن تداعي کند و مادر و پدر خود را از گرفتاري برهاند. همچنين مادر و پدر بايد اطمينان داشته باشند که اين کار دليل بر نامهرباني آنها نيست و کودک احساس رانده شدن از سوي آنها نمي کند.

تقويت کردن نامرتّب و نابجا

گاهي تميز نادرست از راه تقويت نامرتّب و نابجا آموخته مي شود. به بيان ديگر، بايد در عرضه ي تقويت دقّت و مراقبت کافي به عمل آيد. مثال زير اين مطلب را روشن تر مي کند:
* احمد ياد گرفته است که در حضور مهمانان و دوستان از مادرش بخواهد که به او شيريني بيشتري بدهد. مادر او نيز از ترس اينکه احمد در حضور مهمان ها آبروريزي کند، يا مهمانان فکر کنند که او خسيس است، هميشه با درخواست پسرش موافقت مي کند. به اين ترتيب، احمد فهميده است که وقتي مهمان دارند، مي تواند از اين موقعيت استفاده کند و شيريني بيشتري به دست آورد. اين کار کم کم از به دست آوردن شيريني به چيزهاي ديگر هم رسيد و او از حضور مهمانان حداکثر سوءاستفاده را مي کرد. البتّه مادر احمد هميشه، پس از رفتن مهمان ها، او را ملامت و سرزنش مي کرد. امّا در حضور آنها هميشه در برابر خواسته هاي پسرش تسليم مي شد. اين ملامت، چون بعد از انجام دادن رفتار نامطلوب انجام مي گرفت، تأثير مثبتي بر رفتار او نمي گذاشت، زيرا احمد موقعي درخواست شيريني و چيزهاي ديگر مي کرد که درست وقت آن رسيده بود، امّا مادرش هنگامي او را ملامت مي کرد، که کار از کار گذشته بود.
بدون شک مادر احمد نمي خواست که به او تقاضاي نابجا در حضور ديگران را ياد بدهد. با اين همه، روش برخورد او با اين مسئله طوري بود که اين رفتار را در احمد به وجود آورد و با برآوردن درخواست هاي نابجا، رفتار نامطلوب او را نيز تقويت کرد. مادر و پدري که نمي خواهند فرزندشان چنين رفتار نامطلوبي را بياموزد، بايد مقرّراتي را که در غياب ديگران براي او اجرا مي کنند، در حضور آنها نيز اجرا کنند. مادر احمد فکر اشتباهي داشت. از ترس اينکه مبادا مهمانان او را مادر بدي بدانند، با تسليم شدن به خواسته هاي فرزندش، موقّتاً او را آرام مي کرد و با اين کار، گذشته از تقويت کردن رفتار نامطلوب او، سبب افزايش درخواست هاي پي در پي او مي شد و به اين ترتيب مهمانان نتيجه مي گرفتند که مادر احمد بچّه ي لوس و نُنُري بار آورده است.
راه حلّ اين مشکل اين است که مادر احمد به گريه، زاري، و درخواست پسرش در حضور ديگران تسليم نشود. اگر رفتار نامطلوب در موقعيتي تقويت شود و در موقعيتي ديگر تقويت نشود، کودک خيلي زود ياد مي گيرد که در چه موقعيتي بايد رفتار نامطلوب را نشان دهد. مادر و پدر از اينکه مهمانان درباره ي آنان قضاوت خوبي نخواهند داشت نبايد نگراني داشته باشند، بلکه مهمانان به مادر و پدري که به درخواست هاي بي مورد فرزندشان تسليم نمي شوند به ديده ي احترام خواهند نگريست.

تناقض ارزش ها، اعم از حقيقي يا مجازي

گاهي بزرگسالان در اين مورد که رفتار مطلوب چيست دچار ترديد يا تناقض مي شوند. در نتيجه ممکن است که رفتاري را در موقعيتي تقويت کنند، و همان رفتار را در موقعيتي ديگر تقويت نکنند. همين تناقض ممکن است به سبب طرز تلقّي مادر و پدر از رفتاري يکسان پيش آيد، يعني، براي مثال، پدر آن را تأييد و مادر آن را ردّ کند يا برعکس. کودکان خيلي زود مي آموزند که از چنين تناقض هايي بيشترين بهره برداري را بکنند. به مثال زير در اين زمينه توجّه کنيد:
* مهناز در جمع آوري اسباب بازي هايش و ريخت و پاش هايي که کرده است خيلي کُند و سهل انگار است و لازم است که با غُر زدن و تذکّر پي در پي او را به اين کار وادار کرد. مادرش در اين باره چنين مي گويد:
« هميشه وقتي که به مهناز مي گويم که اسباب بازي هايش را جمع آوري کند و در اتاق ريخت و پاش نکند، مدّت کوتاهي ظاهراً مشغول جمع آوري مي شود، امّا چند دقيقه بعد با چيزي که از سر هم کردن چند تکّه اسباب بازي يا با استفاده از رنگ و مانند آن درست کرده است پيش من مي آيد و آن را به عنوان کاري هنري يا شاهکار نشانم مي دهد و من هم براي اينکه دلش را نشکنم به او مي گويم که کار بسيار زيبايي است. بعد که مي بينم اسباب بازي ها همچنان به هم ريخته است و به راستي او مدّتي را که مي بايست به تميز کردن اتاق اختصاص دهد به خلق آن به اصطلاح « شاهکار » پرداخته است، ناراحت مي شوم، چون فکر مي کنم که اگر به او بگويم که به جاي خلق آثار هنري موظّف است اوّل اتاق را جمع آوري کند، ممکن است هم سبب لطمه زدن به ذوق خلّاق او بشوم و هم او را بترسانم. به هر صورت، رفتار مهناز همان است که بوده است. بيشتر وقت ها اتاق را مرتّب نمي کند و من به اجبار اسباب بازي هاي را جمع مي کنم و او نيز همچنان به خلاقّيت خود مشغول است و هر روز اثر هنري تازه اي مي آفريند. هنور هم نمي دانم چه کنم، آيا به او بگويم که تا مرتّب شدن اتاق حقّ ندارد اثري خلق کند، يا اينکه خودم اتاق را تميز کنم و همچنان نگران باشم که او در آينده، ممکن است زني نامرتّب و سهل انگار بار بيايد؟ شکّي نيست که مهناز کودکي خلاق است، زيرا توانسته است روشي خلق کند که از زير بار مرتب کردن اتاق و جمع و جور کردن اسباب بازي هاي خود فرار کند و اين کار را به گردن من بيندازد. »
در مثال بالا، مادر مهناز با احترام گذاشتن به استعداد هنري او و ترجيح دادن کارهاي خلّاق او بر کارهاي عادي روزانه، او را از دو جهت تقويت مي کند. از يک سو کارهاي هنري دخترش را که در وقت تميز کردن اتاق انجام داده است تقويت مي کند و از سوي ديگر خود او با مرتب کردن اتاق و جمع آوري اسباب بازي هاي دخترش به او اجازه مي دهد که به تنبلي و سهل انگاري ادامه دهد. به اين ترتيب، مهناز به سادگي مي آموزد که براي فرار از جمع کردن اسباب بازي هاي خود و مرتب کردن اتاق، به هنر پناه ببرد!
براي روشن شدن ذهن مادر مهناز و مادران ديگر بايد توضيح بدهيم که خلّاق بودن و مرتّب بودن، هيچ گونه مغايرت يا تضادّي با يکديگر ندارند. هر کس مي تواند هم مرتّب و منظّم باشد و هم خلّاق. هيچ دليلي در دست نيست که فکر کنيم استعدادهاي هنري و خلّاقيت به افراد ژوليده و نامرتّب اختصاص دارد. مادر مهناز دچار اشتباه بزرگي است. او فکر مي کند که اگر دخترش را به مرتب کردن اتاق و جمع آوري اسباب بازي هايش وادار کند، به استعداد هنري او لطمه خواهد زد و اينکار مانع رشد خلّاقيت او خواهد شد. مهناز هم از اين نقطه ضعف مادرش بيشترين بهره برداري را کرده است.
راه درست تر اين است که مادر مهناز هم مرتّب بودن و هم خلّاقيت او را تقويت کند. او مي تواند دخترش را براي زيبا کردن اتاق، که کاري هنري است و يکي از راه هاي زيبا کردن آن تميز و مرتّب بودن آن است، مورد تشويق و تقويت قرار دهد. يک اتاق تميز ومرتّب که در آن هر چيزي درست در جاي خود قرار گرفته باشد، خود اثري هنري است و کسي که بتواند چنين اتاقي درست کند خلّاق است. گذشته از آن، مادر مهناز مي بايست بر اين نکته که انجام دادن کار هنري و مرتب کردن اتاق هر يک وقتي خاصّ دارد، تأکيد کند. در هنگام مرتّب کردن اتاق مهناز را بايد تنها براي مرتب کردن اتاق و هنگام خلق اثري هنري او را تنها براي همان کار، تقويت کرد. به اين ترتيب، براي مهناز تميز دادن ميان وقت مرتب کردن اتاق و وقت خلق آثار هنري امکان پذير مي شود و به مفهوم « هر سخن جايي و هر نکته مکاني دارد » پي مي برد.

تفاوت نقطه نظرهاي مردم

گاهي رفتار انسان به وسيله ي گروهي تقويت مي شود و به وسيله ي گروهي ديگر تقويت نمي شود. به اين ترتيب، انسان دو گونه شيوه ي رفتاري را مي آموزد. براي مثال، شاگردان در کلاس درس يک معلّم از سروکول يکديگر بالا مي روند و در کلاس معلّم ديگر ساکت و آرام مي نشينند. کودکي مي داند که در خانه ي پدربزرگ مي تواند شيريني و ميوه ي فراوان بخورد، امّا در خانه ي عموي خود نمي تواند زياد به شيريني و ميوه دست درازي کند. کودکان از نقطه نظرهاي گوناگون مردم خيلي خوب استفاده مي کنند و حتّي ممکن است براي جلب توجّه آنها به دروغ گويي توسّل جويند. به مثال زير در اين زمينه توجّه کنيد:
* جمشيد هشت سال داشت و کم کم عادت کرده بود که زياد دروغ بگويد. وقتي که به بچّه هاي همسايه مي رسيد، يا در خانه ي آنها بود، براي کسب اعتبار يا جلب توجّه آنان دروغ هاي بزرگي مي گفت:
- من يک اسب تندرو دارم.
- خوشا به حالت! اين اسب را از کجا آورده اي؟
- عموي من، که در ترکمن صحرا مالک بزرگي است، آن را براي من فرستاده است. اين اسب در چندين مسابقه برنده شده است.
- خوشا به حالت که چنين اسبي داري!
با پرس و جويي ساده معلوم مي شد که جمشيد نه تنها چنين اسبي ندارد، بلکه اصلاً عموي او در ترکمن صحرا زندگي نمي کند. جمشيد متوجّه نبود که با اين گفته ها در ميان دوستان خود به « جمشيد چاخان » معروف شده است. آنچه او به ياد داشت اين بود که هميشه گفته هاي او با اعجاب و تحسين شنوندگان روبه رو مي شد. هر چه در بيان اين گونه داستان ها بيشتر اغراق مي کرد، تعجّب و تحسين شنوندگان افزايش مي يافت و سبب گسترش رفتار ناپسند او مي شد. هر چه جمشيد بزرگ تر مي شد، مهارت او در دروغ گفتن نيز، که بيشتر آنها قابل قبول هم نبود، افزايش مي يافت. امّا نکته ي جالب توجّه اين است که اين دروغ ها را تنها در حضور کساني مي گفت که مي دانست امکان تحقيق و کنترل راست يا دروغ بودن آنها را ندارند.
وقتي که کودکي پس از دروغ گفتن تشويق شود، و راست گويي او مورد بي توجّهي، يا بدتر از آن، مورد تنبيه قرار گيرد، خيلي مشکل مي توان به او آموخت که همواره راست بگويد. براي مثال، وقتي که کودکي شيشه ي جوهر پدرش را مي ريزد و در برابر پرسش پدر که آيا شيشه ي جوهر را او ريخته است، راست مي گويد و سيلي مي خورد، نبايد انتظار داشته باشيم که اگر بار ديگر هم چنين اتفاقي افتاد، او به پدرش راست بگويد. به خصوص اگر با گفتن دروغ بتواند از مجازات فرار کند، بيشتر تشويق به دروغ گويي مي شود. همچنين بايد بدانيم که مقدّمه ي دروغ گويي با مبالغه کردن است. مادر و پدر بايد سعي کنند که فرزندان خود را از مبالغه کردن در گفتار بازدارند. اگر فرزندشان ده دقيقه منتظر پدر خود باشد و بگويد: « من دو ساعت منتظر شما بودم، چرا نيامديد؟ » يا اگر در يک مهماني که شايد حدود بيست نفر بيشتر نبوده اند، شرکت کند و بعد بگويد: « در اين مهماني صد نفر هم بيشتر بودند. » بايد او را از مبالغه کردن بازدارند و اجازه ندهند مبالغه کند.
بايد کودک را به سبب اعتراف کردن به کارهاي خطايي که انجام داده است و گفتن حقيقت مورد ستايش و تشويق قرار داد. اگر قرار باشد مزيت داشتن اخلاق پسنديده را بر اخلاق ناپسند به کودکان بياموزيم، لازم است آنان را پس از مشاهده ي هر اخلاق پسنديده اي که از خود نشان مي دهند تقويت کنيم. کودکان خيلي زود ياد مي گيرند که به چه کسي مي توانند دروغ بگويند و از چه کسي نمي توانند حقيقت را پنهان کنند. بايد به آنها فهماند که فايده ي داشتن اخلاق پسنديده بيش از داشتن اخلاق ناپسند است، اگر چه اين کاري است بسيار دشوار، زيرا مادر و پدر بيرون از محيط خانه نمي توانند رفتار فرزندان خود را کاملاً کنترل کنند و ممکن است گروه هاي ديگري، مانند هم بازي ها، رفتارها و اخلاق ناپسند آنان را تقويت کنند. امّا بدون شک کوشش مادر و پدر به خصوص اگر خود به عنوان سرمشق و نمونه ي کساني که به اخلاق پسنديده پايبندند در خانواده رفتار کنند، در آموزش و پرورشِ درست کودکان بسيار مؤثّر خواهد بود.

پي‌نوشت‌:

1-discrimination

منبع مقاله :
کرومبولتز، جان دي، کرومبولتز، هلن بی؛ (1391)، تغيير دادن رفتارهاي کودکان و نوجوانان، ترجمه يوسف کريمي، تهران: انتشارات فاطمي، چاپ نوزدهم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط