کرنش طبيعي گري در برابر خداپرستي

صدها کتاب متافيزيک درباره ي اين سه سؤال به رشته ي تحرير درآمده است. معماي وجود چيز تازه اي نيست و از بدو خلقت مورد نظر بوده و بشر در حل آن کوشيده است. در اين مقاله ثابت خواهيم کرد که خداشناسي به شکل کامل...
چهارشنبه، 9 ارديبهشت 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
کرنش طبيعي گري در برابر خداپرستي
 کرنش طبيعي گري در برابر خداپرستي

 

نويسنده: اولين کارول کارکاليتس (1) (2) مهندس شيمي




 

بشر در طول تاريخ، هميشه با خود چنين انديشيده است: ازکجا آمده ام؟ براي چه آمده ام؟ به کجا خواهم رفت؟
صدها کتاب متافيزيک درباره ي اين سه سؤال به رشته ي تحرير درآمده است. معماي وجود چيز تازه اي نيست و از بدو خلقت مورد نظر بوده و بشر در حل آن کوشيده است. در اين مقاله ثابت خواهيم کرد که خداشناسي به شکل کامل مي تواند جواب سؤالات مذکور را بدهد و هيچ فلسفه ي ديگري قادر نيست جوابي قانع کننده تر از آن بدهد.
از لحاظ معتقدات متافيزيکي، دانشمندان عصر جديد به دو طبقه تقسيم مي شوند: يک طبقه که مسلماً عده شان بيشتر است طبيعي هستند، و طبقه ي ديگرکه عده شان کم تر است خدا شناسند و البته اين تعبير خيلي ساده است؛ وقتي مي گوييم طبيعيون ، مقصود کساني هستند که طبيعت را منتهي اليه حقيقت مي دانند و معني طبيعت براي آن ها شامل تمام پديده هايي است که به وسيله ي ماده و نيرو در زمان و مکان ظاهر مي شوند.
طبيعيون برخلاف خداشناسان مي گويند تمام حقايق و حوادث را با مطالعه ي قوانين طبيعي مي توان دريافت، و به همين جهت وجود خدا را براي فهم حوادث لازم نمي دانند. قبل از ورود به بحث درباره ي اين دو نظريه ي متضاد، بهتر است ببينيم معني کلمه ي « جهان حقيقت » چيست؟
تمام فلاسفه اعم از معتقدان به اصالت نمود (3) و طرفداران فلسفه اثباتي (4) و ايده آليست ها و رئاليست ها و خداشناسان، در معني کلمه ي « حقيقت » بحث و اظهار نظرهايي کرده اند ولي تاکنون موافقتي دربين آن ها حاصل نشده است. به نظر نگارنده، تقريباً اغلب دانشمنداني که ذوق سليم دارند با تعريف ذيل موافقند: « عالم حقيقت عبارت از چيزي است که ما آن را به وسيله ي حواس خود حس و به نيروي فکر و عقل ادراک مي کنيم ». آسمان و درختان و حيوانات و انسان ها را اشخاصي که داراي حواس سالم باشند، احساس و ادراک مي کنند. يک مستأجر فقير هرگز در حقيقت وجود موجر که هر ماه از او کرايه مي خواهد شک و ترديد نمي کند ( گرچه در باطن مايل است که وجود او حقيقت نداشته باشد! ) تمام موضوعاتي که مثل همين موضوع مي توان فهرست مفصلي براي آن ها ترتيب داد، داراي وجود حقيقي هستند و به عبارت ديگر جزئي از عالم حقيقت به شمار مي روند.
حال بايد متذکر شد که در جهان ما، علاوه بر حقايق خارجي، حقايقي داخلي نيز وجود دارند که در درون انسان جاي دارند و ما از آن ها با الفاظ حس باطني و معرفت و تجربه و احساسات و غيره ياد مي کنيم. انسان از شخص خودش « آگاه » است و شايستگي آن را داردکه به صورت مجرد به تفکر بپردازد، قادر است که از حيّز زمان و مکان پا فراتر نهاده و خويشتن را در محل و يا به صورت چيز وکس و مکاني تصورکند که آن نيست و آن جا نيست. بشر داراي قدرت تعقل و استدلال است. احساسات دارد و
خاطره ي احساسات گذشته در نزد او مي ماند. حوادث آينده را پيش بيني مي کند و از روي تجاربي که به دست آورده است براي آينده ي خود خط مشي مخصوصي اختيار مي کند. او اراده و شعور و خواست و آرزو دارد.
بشر معني خوب و بد را درمي يابد و روي آن ارزش و عياري براي کارهاي خود قائل مي شود. او داراي وجدان و اخلاق است و خود را ملزم مي داند که نسبت به خود و همنوعش وظايفي را انجام دهد، و يک وجود باطني شکل رفتار و عقايد او را به وي القا مي کند. شجاعت و شهامت و فداکاري و درستکاري و صداقت و نوعدوستي و عشق، همه، تعاريفي از همان وجود حقايق باطني هستند.
همان گونه که قبلاً اشاره شد، در وضع کنوني علوم، براي تفسير « عالم حقيقت » دو نظر کاملاً متضاد وجود دارد که ما به ايجاز نقاط ضعف و قوت هر يک را از نظر مي گذرانيم، ولي دراثبات صحت يا سقم آن ها وارد نمي شويم، زيرا در اين صورت نمي توانيم بي طرفي خود را در داوري
حفظ کنيم.
دليل درست بودن اعتقاد به خدا آن نيست که، مثلاً، وجود خداي مسيحيت را مي توان به وسيله ي برهان اثبات کرد. منبع اطلاعات ما درباره ي خداي مسيحيت، يا طرز تصور مسيحيت نسبت به خدا، کتاب مقدس است. ولي خداپرستي مطلق، و بدون توجه به کتاب مقدس، خودبه خود ستودني است؛ اميدوارم بتوانم ثابت کنم که معقولانه تر از طبيعيگري و دهريگري است.
ما اول نظر طبيعيون را براي تفسير عالم حقيقت خارجي بيان مي کنيم: اين نظر بر اساس بقاي ماده بنا شده است ( و يا بقاي انرژي، چون ماده نيز مظهري از انرژي است ). آنان مي گويند اگرچه عمر زمين و منظومه ي شمسي ما محدود و معين است ولي عناصري که آن ها را به وجود آورده هميشه وجود داشته است. اجسام زنده به تدريج از عناصر بيروح در نتيجه ي تکامل توليد شده اند و بالاخره بشر به وجود آمده است. تمام تجربه هاي اين مکتب نتيجه ي قوانين و اصول فيزيکي و شيميايي است و به نظر آنان نظم و ترتيب موجود در عالم طبيعت نتيجه ي خواص ماده و نيرو است. مثلاً يک رنگين کمان از آن جهت در آسمان توليد مي شود که نور آفتاب درحين عبور از ميان قطرات باران شکسته و به اجزاي خود تجزيه مي شود. تمام حقايق خارجي به شکل ساده « نتيجه ي عمل ماده و نيرو در زمان و مکان است ».
براي حقايق باطني، طبيعيدان بايد توجيهات دقيق تري بدهد. براي تفسير حس لامسه مي گويند که اين حس نتيجه ي جريان برقي است که در محل تماس با محرک خارجي توليد شده و به وسيله ي اعصاب به مغز جاري مي شود و مغر خود يک شبکه برقي و مرکز جهاز عصبي ماست. حس اخلاقي نتيجه ي « غريزه ي حيواني » ماست که در نتيجه ي تجاربي که از کارهاي خوب به دست آورده ايم و آن افکار را براي حفظ حيات خود مفيد تشخيص داده ايم. توجيهاتي از اين قبيل را براي روشن کردن پديده هاي خارجي و باطني درکتب طبيعيون مي توان پيدا کرد.
حال نقاط ضعف عقايد طبيعيون را در نظر مي گيريم: اولاً نظريه ي آن ها راجع به ابتداي عالم و جهان قانع کننده نيست، و دلايل زيادي وجود دارد که نشان مي دهد جهان آغازي داشته است. مشاهدات نجومي که نشان مي دهد دنيا گسترده تر مي شود، اين مطلب را ثابت مي کند که عناصر تشکيل دهنده ي عالم ابتدا همگي در يک محل جمع و به هم پيچيده بوده اند. در مشاهده ي ستارگان وکهکشان ها مي بينيم که همه ي اجرام سماوي به سرعت از همديگر دور مي شوند. مطالعه ي بعضي از سحابي هاي مارپيچي نشان مي دهدکه بعضي از اجرام سماوي در اين سحابي ها هنوز هم دور خود پيچيده اند و هنوز يکي دوتا از پيچ هاي آن ها باز نشده است. به علاوه، قانون دوم ترموديناميک ( انرژي گرمايي ) دليل محکمي است که دنيا آغازي داشته است. اين قانون، که همه ي مشاهدات فيزيکي ما آن را تأييد مي کند، مي گويدکه انتروپي جهان رو به تزايد است. معني اين تعبير آن است که وقتي فرا خواهد رسيد که حرارت تمام اجسام در جهان مساوي خواهد شد. اين بيان وقتي مي تواند صحيح باشدکه حرارت تمام اجسام درگذشته و حال يکي نباشد. مسلم است که حرارت هاي اجسام با هم مساوي نيستند و نبوده اند و شايد هيچ وقت هم مساوي نشوند، چون هر قدر حرارت ها به هم نزديک تر شوند از قوه ي محرکه کاسته مي شود، ولي اين معني از نتايج علمي استدلال ما نمي کاهد، چون اگر ماده و انرژي ازلي و ابدي مي بود و جهان ابتدايي نداشت « ساعت شمار انتروپي »
نمي توانست صادق باشد.
طبيعيون براي روشن کردن و فهم حقايق باطني بيشتر در زحمت هستند. آن ها مي توانند بگويند قوانين فيزيکي و شيميايي چگونه در بدن و مغز ما عمل مي کنند، ولي نمي توانند بگويند چرا اين گونه کار مي کنند؟ چرا ميان انسان و حيوان اين اندازه اختلاف وجود دارد؟ چرا فقط انسان حس خداشناسي دارد؟ ما در تمام مطالعاتمان به حيواني برنخورده ايم که براي ستايش خدا معبدي بنا کند. آيا ممکن است بگوييم که مغز و عقل يکي هستند؟ چطور مي توان حافظه، ادراک و استدلال را توجيه کرد ؟ طبيعيگري توجيه صحيحي از اين معاني ندارد.
از لحاظ خداشناسي جواب اين سؤالات منطقي تر است، و آن اين است که « يک حکمت عاليه » پشت سرنظم و ترتيب جهان قراردارد و اين وجود در لحظه ي معيّني نيرو و ماده را خلق و تمام اجرام سماوي را به آن شکل توده وار و پيچان ايجاد کرده و به حرکت انداخته و به جهان نيروي گسترش داده است. زمين را نيز با شرايط مناسب زندگي خلق کرده، و، چنان که ادينگتون (5) گفته، احتمال اين پيشامد در نتيجه ي تصادف يک در يکصد ميليون است. خالق حکيمي که جهان را آفريده، به بشر روحي با اراده و شخصيت عطا فرموده و حس خداشناسي را در وي به وديعه گذاشته است. او حس اخلاقي را که با فطرت الوهيت خود سازگار بوده در نهاد بشرخلق کرده است و تمام قوانين و اصول به دستور وي به مرحله ي اجرا در مي آيند. زيبايي و شجاعت و صداقت و نيکي و عشق و ساير خصلت هاي نيکو که در بشر ديده مي شود، از صفات خدايي هستند. شعور انساني از حکمت آفريدگار نشئت گرفته و بالاتر از شعوري است که به عقيده ي طبيعيون ماشين مغز آن را مي سازد.
بدين ترتيب، خداشناسي به سه سؤال اساسي بشر چنين جواب مي دهد:
1 . بشر و تمام حقايق را خدا آفريده است؛
2 . منظور از آفرينش بشر تقرب جستن وي به درگاه آفريدگار، ستايش خدا وگرويدن وي به پرهيزگاري و تقوي است؛
3 . خدا مي خواهد تقوي و پاکدامني بشر و قرب و منزلت وي دردرگاه ايزدي، پس از مرگ نيز پايدار بماند.

پي‌نوشت‌ها:

1- Olin Corroll Karkalits.
2- داراي درجه ي B. S. از انستيتو رايس، و M. S. و دکترا در فلسفه از دانشگاه ميشيگان، محقق سابق مواد شيميايي در شرکت نفت شل، سپس جزوکادر آموزشي مهندسي شيمي در دانشگاه ميشيگان، فعلاً مدير قسمت توسعه ي عمل در شرکت امريکايي سيناميد و عضو انستيتوي مهندسي شيمي امريکا، متخصص درکاتاليز مهندسي شيمي.
3- phenomenalism.
4- positivism.
5-Eddington

منبع مقاله :
آلن، فرانک؛ (1340)، اثبات وجود خدا، گردآورنده: کلوور مونسما، جان، مترجمان: احمد آرام، سيد مهدي امين، علي اکبر صبا، عبدالعلي کارنگ و علي اکبر مجتهدي، تهران: شرکت انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ هشتم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط