نويسنده: ارل چستر رکس (1) (2) فيزيکدان و رياضيدان
اغلب تصورات شايع ميان مردم غلط وگمراه کننده است. مثلاً بيشتر مردم تصور مي کنند که علم مانند پيرمردي عالم و فصيح جواب تمام مسائل را مي داند؛ در صورتي که قضيه کاملاً برعکس آن است، يعني علم درست شبيه جواني است که در برابر سؤالات متعدد و بي جوابي قرارگرفته و سعي مي کند آن ها را مطرح سازد و درباره شان فکر و سنجش کند و يادداشت هاي منظمي از مشاهدات خود بردارد. هيچ دانشمند واقعي به معلومات خود قانع نيست و مي داند که هرگز به غايت حقيقت نرسيده است.
تصور مي کنند که علم درکشف حقايق طريق مستقيمي مي پيمايد و به وسيله ي سلسله اي از قياس هاي استقرايي پيش مي رود؛ در صورتي که علم در رسيدن به حقيقت مانند درخت تاکي است و به هر جانب پنجه مي افکند و دست و پا مي زند و راه کج و معوجي را درپيش مي گيرد. جاده ي علم پيچ و خم فراوان دارد. مثلاً تاکنون درباره ي کربن 14 (3) طور ديگري فکر مي کردند، ولي اگر تجديد نظرهايي که امروز درباره ي آن مي شود جامه ي عمل بپوشد نيز مجبور است به موازات آن به عقب بازگشته، راه کاملاً جداگانه اي در پيش گيرد.
رياضيات که رشته ي مخصوص من است، همواره مانند چراغي جاده ي دانش را روشني مي بخشد، ولي نور اين چراغ نيز براي اين که جاده ي پرپيچ و خم علم را روشن نگه دارد مجبور است پيوسته جهت خود را عوض کند.
من هميشه در علم آن قاعده ي کلي را که علما براي انتخاب ميان دو يا چندين نظريه ي مغاير قبول دارند به کار مي برم. آن قاعده اين است که اگر براي بيان و روشن کردن موضوعي چند نظريه ي مغاير وجود داشته باشد، نظريه اي که تمام جوانب موضوع را به ساده ترين وجه بيان کند قابل قبول است. از اين قاعده ي کلي در سابق براي انتخاب ميان نظريه ي بطلميوس(4) و نظريه ي کپرنيک (5) استفاده شده است. طبق نظريه ي بطلميوس زمين مرکز جهان است و تمام ستارگان و افلاک برگرد آن گردش مي کنند، در صورتي که به نظر کپرنيک خورشيد مرکز منظومه ي شمسي است و زمين برگرد آفتاب مي گردد. چون نظريه ي بطلميوس خيلي بغرنج و نظريه ي کپرنيک ساده تر بود، از اين رو نظريه ي کپرنيک مورد قبول واقع شد.
اگر چه علم محدوديت هاي زيادي دارد، ولي نظريه ها و نتايج آن داراي ارزش و اهميت بسيار است. علم به جهان و آفريننده ي آن به چشم تکريم و احترام نگاه مي کند. مطالعه ي دقيق و بي طرفانه ي پديده هاي علمي مرا به قبول وجود خدايي که جهان را اداره و کنترل مي کند متقاعد ساخته است. من ايمان دارم که در جهان ما يک کنترل مرکزي وجود دارد و نيروي کنترل کننده نيز همانا خداي واحد است.
شواهدي بر آن وجود داردکه پديده هاي غير مرتبط ظاهري تابع علت بياني مشترکي هستند. مثلاً در قوانين کولون (6) براي جذب و دفع دو بار الکتريکي و جذب و دفع دو قطب مغناطيسي و مقايسه ي آن ها با قانون جاذبه ي عمومي نيوتن، که هيچ کدام در ظاهر با هم ارتباطي ندارند، متوجه مي شويم که هرکدام از اين ها داراي نيرويي متناسب با حاصل ضرب دو بار الکتريکي يا دو قطب مغناطيسي بوده و تناسبي معکوس با مجذور مسافت دارند، يعني هر سه مشابهند. اما حقيقت اين است که هيچ کدام از اين ها يکي نيستند بلکه عوامل مختلف و متفاوتي هستند؟ زيرا درحالي که مي بينيم دو قطب با دو بار الکتريکي يکديگر را جذب مي کنند و دو قطب يا دو بار ديگر يکديگر را دفع مي کنند، و از طرف ديگر امواج الکترومغناطيسي با سرعت نور و قوه ي جاذبه ي عمومي با سرعت نامحدودي در حرکتند، مشاهده مي کنيم که شرايط و مکان اين نيروها به کلي با هم متفاوتند، ولي تحت قاعده و قانون معيّني عمل مي کنند. اين اختلافات و دگرگوني هاي شگفت آور خلقت ما را وادار مي کند که اين موضوع را دقيق تر وکلي تر مطالعه کنيم.
در ساير تفحصات علمي هم همين موضوع مشاهده مي شود. مثلاً ، « اصل بقاي متساوي جرم ها » کاملاً وحدت مشيتي را نشان مي دهد. طبق اين اصل الکترون هايي که از يک سيستم هسته هاي يکجهت رها مي شوند، در يک زاويه ي فضايي حول هسته و به صورت قرينه در مي آيند. اگر چه ثابت شده که آن ها از دور هسته در جهت مناسبي به سمت هسته رها مي شوند، ولي هنگامي که ما متلاشي شدن نوترينو را مطالعه مي کنيم، مي بينيم که قانون يا اصل بقاي متساوي جرم ها به هم مي خورد، مثل اين که نوترينو دست راست و چپ خود را تشخيص مي دهد و اين معلومات را به تکه ها و ذراتي که با وي متلاشي خواهند شد مي رساند.
پس اين قانون بقاي متساوي جرم ها و اين عدم اطاعت نوترينو از آن قوانين فوق الذکر ما را وادار مي کنند که به مشيت ايزدي که ماوراي اين جهان و دگرگوني هاست بينديشيم و بدانيم که ريشه و اصل اين همه عوامل مختلف که هر يک به خودي خود صاحب نظم و ترتيب بسيار عالي است و قدرتي که اين همه موجودات درهم و برهم را با انضباط و نظم مخصوصي اداره مي کند، خدايي يگانه و بي همتاست.
دانشمندان زيست شناس در مورد نظم و ترتيب داستاني قريب به همين مضمون براي ما خواهندگفت. آن ها مي گويند که در ساختمان بدن حيوانات حد اعلاي مهارت به کار رفته است. گلبول هاي سرخ بدن انسان از حيث شکل و بزرگي کاملاً متناسب با وظيفه اي هستند که بايد انجام دهند. همچنين ساير اعضاي بدن به بهترين شکل آفريده شده اند. درعالم حشرات کافي است که ما شانه هاي کندوي زنبور عسل را مورد مطالعه قرار دهيم، آن وقت درخواهيم يافت که چه اندازه نظم و ترتيب و شباهت کامل ميان آن ها وجود دارد. هزاران کندو در سراسر دنيا به شکل هندسي دقيق و يکنواختي ساخته شده اند. اگر اين کارها وکارهاي متعدد ديگر وجود يک عقل آفريننده و راهنمايي و کنترل صانعي توانا را ثابت نکند، آن وقت بايد دانش مرا بسيار ناچيز و بي ارزش شمرد.
بالاخره نتيجه ي اين بحث به آيات الهي وگفتار کتب آسماني منجر مي شود. من به کتب مقدس و به تمام آنچه راجع به خلقت جهان درآن ها نوشته ايمان دارم. محتويات کتب آسماني و علم با هم مطابقند. البته بايد کتب آسماني را عاقلانه و با دقت تفسيرکرد. من با اشخاصي که مي گويند چون درکتب آسماني راجع به قضاياي تاريخي و ماقبل تاريخ روايات غيرقابل اطمينان وجود دارد، پس ما آنچه را هم که راجع به مبدأ و معاد است قبول نداريم،کاري ندارم. ولي بايد از اينان پرسيد چه کسي به شما گفته که آن قضاياي تاريخي و ماقبل تاريخ قابل اعتماد نيستند؟ خيلي اتفاق افتاده که اين اشخاص در اشتباه خود غافلگير شده اند، بدين طريق که يک اکتشاف تازه، اشتباه بزرگ اشخاص مزبور را ثابت کرده است. من شخصاً به وجود خداي قادر بي همتايي که جهان را تحت سيطره وکنترل خود دارد ايمان و اعتقاد کامل دارم.
پينوشتها:
1- Earl Chester Rex.
2- داراي درجه ي B. S. از دانشگاه نوتردام و M. S. از دانشگاه واشنگتن، مدرس سابق رياضيات در دانشگاه کاليفرنياي جنوبي، دانشيار فعلي فيزيک درکالج جرج پپردين، مؤلف کتاب تجزيه ي برد ارها، عضو انجمن رياضيدانان و انجمن معلمان فيزيک امريکا و متخصص در تجزيه ي بردارها.
3- علم امروز و شما، ترجمه ي محمود صاحب، انتشارات چهر تبريز.
4- Ptolemy.
5- Copernicus.
6- Coulomb.
آلن، فرانک؛ (1340)، اثبات وجود خدا، گردآورنده: کلوور مونسما، جان، مترجمان: احمد آرام، سيد مهدي امين، علي اکبر صبا، عبدالعلي کارنگ و علي اکبر مجتهدي، تهران: شرکت انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ هشتم