بررسي نظرگاه آيت الله معرفت (ره)

حجيت قرائات (1)

در اين مقاله پس از بيان واژه ي قرائت و سير تحول معناي آن، آراي گوناگون درباره ي حجيت قرائات گزارش شده و بر مبناي ديدگاه استاد معرفت رحمة الله عليه، دلايل آن مورد نقد و بررسي قرار گرفته و نيز دلايل تعدد قرائات صحيح،
يکشنبه، 13 ارديبهشت 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
حجيت قرائات (1)
 حجيت قرائات (1)

 

نويسنده: علي اصغر ناصحيان (1)




 

بررسي نظرگاه آيت الله معرفت (ره)

چکيده

در اين مقاله پس از بيان واژه ي قرائت و سير تحول معناي آن، آراي گوناگون درباره ي حجيت قرائات گزارش شده و بر مبناي ديدگاه استاد معرفت رحمة الله عليه، دلايل آن مورد نقد و بررسي قرار گرفته و نيز دلايل تعدد قرائات صحيح، به طور مستدل ردّ شده است. در بخش دوم يگانگي قرائت صحيح و دلايل آن به تفصيل بيان شده است. در بخش پاياني، راه هاي شناخت قرائت صحيح و ويژگي هاي آن، ارائه شده است. نتيجه ي اين تحقيق گوياي آن است که تنها يک قرائتِ صحيح و معتبر وجود دارد و آن قرائت جمهور مسلمين مي باشد.
كليدواژه ها: قرائات، سبعة احرف، قرائتِ جمهور، حجيت قرائات، آيت الله معرفت.

پيش درآمد

يکي از مباحث بسيار مهم در موضوع قرائات، اين است که آيا همه ي قرائت هاي گوناگونِ قرآن کريم که از قرّاء مشهور روايت شده، معتبر و حجت است يا تنها يک قرائت حجت است؟ يا چنانکه برخي گفته اند، قرائات متعدد با داشتن ضوابط ويژه، حجت و معتبر مي باشند؟ مبناي پرسش هاي ياد شده اين است که آيا قرآن کريم با يک قرائت بر پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نازل شده يا آنکه به وجوه لفظي مختلفي نازل شده است؟ اگر قرآن کريم با يک قرائت نازل شده باشد، طبعاً همان يک قرائت، قرآن به شمار مي رود و ساير قرائت ها، قرآن نخواهد بود و نمي توانيم در استنباط احکام و برداشتِ نکات تفسيري، به آن ها استناد کنيم.
پرسش مهم ديگري که در اينجا مطرح مي باشد، اين است که اگر ثابت شود قرآن کريم قرائت واحدي دارد، بايد مشخص کرد که آن قرائت کدام قرائت است؟ و راه شناخت آن از بين قرائت هاي گوناگون چيست؟
در اين جستار برآنيم که ديدگاه علامه ي فقيد استاد محمدهادي معرفت رحمة الله عليه را درباره ي حجيت قرائات ضمن پاسخ دادن به پرسش هاي ياد شده تبيين کنيم. از آنجا که مرحوم استاد در موضوع قرائات، پژوهش هاي موفق و بسيار ارزشمندي داشته اند، استخراج و ارائه ي ديدگاه ايشان درباره ي حجيت قرائات (2) از ارزش و اهميت زيادي برخوردار است.
مايه ي اصلي آنچه ما در اينجا مي آوريم، برگرفته از آثار استاد معرفت رحمة الله عليه است که با تحليل ها و توضيحات نگارنده همراه شده و مطالبي همچون سير تحول معناي قرائت و شماري از دلايل يگانگيِ قرائتِ صحيح، بر آن افزوده شده است.
مسأله ي حجيت قرائات، افزون بر اينکه از موضوعات علوم قرآني مي باشد، از موضوعات مهم دانشِ اصولِ فقه نيز هست؛ ولي متأسفانه در مباحث اصولي حق آن ادا نشده است. آنچه غالباً فقها بدان پرداخته اند، بحث فقهي در موضوع قرائات است که پرسش اساسي آن اين است: کدام قرائت يا قرائت ها در نماز پذيرفته است؟ چنانکه در کلام شيخ طوسي رحمة الله عليه خواهيد ديد، ممکن است فقيهي بر اين باور باشد که قرآن کريم تنها با يک قرائت نازل شده و همان يک قرائت را کلام خدا بداند، ولي در عين حال به اين نتيجه برسد که شاعر، نماز خواندن با هر يک از قرائت هاي مشهور را از باب تسهيل امر بر امت و امثال آن، اجازه داده است. به يقين هنگامي يک قرائت حجت خواهد بود که قرآنيتِ آن ثابت شده باشد؛ زيرا مفاد قرائتي که منشأ آن اجتهاد يا اشتباه قرّاء باشد، دليل و حجت به شمار نمي رود و مفاد آن را نمي توان به خدا نسبت داد؛ بنابراين حجيت فراتر از جواز قرائت در نماز است و آنچه اکنون مورد بحث ما مي باشد، حجيت قرائات است که از مباحث اصولي و علوم قرآني است. اما مسأله ي جوازِ قرائت به قرائت هاي مشهور در نماز، يک بحث فقهي و از محل بحث ما خارج است، با اين حال برخي از مطالبي که در راستاي هدفِ اين پژوهش ( حجيت قرائات ) آورده ايم، براي بحث فقهي نيز مفيد و کارآمد خواهد بود.
به اقتضاي سير منطقي و علمي بحث، نخست اصطلاح قرائت و سير تحول معناي آن را تبيين مي کنيم؛ سپس آراي مختلف در حجيت قرائات را مورد نقد و بررسي قرار مي دهيم؛ پس از آن، ديدگاه استاد معرفت را گزارش و تبيين مي کنيم و در بخش پاياني، شواهد و دلايل ترجيح رأي استاد بر ساير آرا را عرضه مي کنيم.

واژه ي قرائت در عهد صحابه

واژه ي « قرائت » در عصر صحابه به معناي قرائتِ نص قرآن همراه با تفسير مختصر آن به کار مي رفت؛ زيرا مصاحف صحابه، افزون بر نص قرآن، تفسير مختصر آيات را که از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) آموخته بودند نيز در برداشت. شيوه ي رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) آن بود که قرآن کريم را ده آيه ده آيه، همراه با تفسير آن به مسلمانان مي آموخت. (3) صحابه به شيوه اي که از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فراگرفته بودند، قرآن را با تفسير آن به ديگران تعليم مي دادند و به خواندن آيات همراه با واژه هاي تفسيري، قرائت مي گفتند. چنانکه از ابن مسعود روايت شده است:
" عن زر عن عبدالله قال: کنا نقرأ علي عهد رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم): يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِن رَبِّكَ ( أن عليا مولي المؤمنين ) وَإِن لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ (4). (5) "
عبارت أن علينا مولي المؤمنين تفسير است و جزء آيه، نمي باشد. همچنين در روايات، مانند عبارت زير را مي بينيم:
قرأ ابي ابن کعب: فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ ( الي اجل مسمي ) فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ (6). (7)
بايد توجه داشته باشيم که عبارت الي اجل مسمي در نقل ياد شده، تفسير آيه است؛ ولي بسياري از شخصيت هاي علمي که به اين نکته واقف نبوده اند، اين نوع عبارات را به معناي قرائت نصِ قرآن تلقي کرده و در نتيجه دچار خطاهاي ديگري شده اند! چگونه مي توان ادعا کرد که ابي بن کعب عبارت الي اجل مسمي و مانند آن را جزء نص قرآن مي دانسته و در عين حال به هنگام يکسان سازي مصاحف با حذف آن ها مخالفت نکرده است، در حالي که وي اجازه نداد حتي يک « و » از قرآن حذف شود؟ از عثمان نقل شده که به هنگام تدوينِ مصاحف، برخي خواستند « و » را از وَالَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ... (8) حذف کنند، ولي ابيّ ( ابن کعب با آنان سخت مخالفت کرد و ) گفت: بايد « و » نوشته شود، در غير اين صورت شمشير خواهم کشيد. (9)
پس از انکه خليفه ي دوم، عمر دستور داد قرآن کريم از بيان پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) تجريد شود و به دستور خليفه ي سوم عثمان، مصاحفي همسان و خالي از تفسير نگاشته و ساير مصاحف سوزانده شد، به تدريج تعليم قرآن به تعليم قرائتِ نص آن، منحصر شد و از آن زمان به بعد، اندک اندک واژه ي قرائت صرفاً به معناي قرائت نصِّ قرآن به کار رفت و به تدريج اصطلاح قبلي فراموش شد؛ (10) اين در حالي بود که در برخي از روايات - که گفتار صحابه را درباره ي قرآن گزارش مي کرد - واژه ي قرائت به همان معناي سابق استفاده شده بود و تغيير يافتن اصطلاح سابق، سبب بدفهمي اين نوع روايات شد.

قرائت در اصطلاح مشهور

استاد معرفت رحمة الله عليه قرائت را اين گونه تعريف کرده است:
" قرائت همان تلاوت و خواندن قرآن کريم است و اصطلاحاً به گونه اي از تلاوت قرآن اطلاق مي شود که داراي ويژگي هاي خاصي است. "
وي در توضيح آن، اين گونه آورده است:
" هرگاه تلاوت قرآن به گونه اي باشد که از نص وحي الهي حکايت کند و برحسب اجتهاد يکي از قراء معروف - بر پايه و اصول مضبوطي که در علم قرائت شرط شده - استوار باشد، قرائت قرآن تحقق يافته است. " (11)
از آنجا که قرائت ها به صحيح و غير صحيح تقسيم مي شود، شايد مناسب باشد که قرائت را به اختصار اين گونه تعريف کنيم: « قرائت عبارت است از تلفظ و خواندن جملات و آيات قرآن کريم » هنگامي که قرائت به گونه اي باشد که به درستي و بدونِ زياده و نقصان از نصّ آياتِ قرآن، آن گونه که بر پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نازل شده است، حکايت کند، قرائتِ صحيح ناميده مي شود؛ ولي بدون ويژگي هاي ياد شده، صحيح نخواهد بود.

ديدگاه ها درباره ي حجيت قرائات

درباره ي حجيت قرائات در ميان دانشمندان مسلمان، در نگاه اجمالي دو ديدگاه وجود دارد:
1. عالمانِ اهل سنت تماماً قرائات متعددي را با شرايطِ خاصي صحيح و معتبر مي دانند. پيروان اين ديدگاه با استناد به رواياتِ « سبعة أحرف » معتقدند قرآن کريم با وجوه لفظي متعددي نازل شده و اشخاص مي توانند طبق هر وجه که بخواهند قرائت کنند. طبق اين مبنا، نص قرآن در قرائت واحدي منحصر نيست. با اين حال علماي اهل سنت در تفسير روايات « سبعة أحرف » اختلافِ نظر دارند. (12) شماري از آنان مي گويند آنچه پس از يکسان کردن مصاحف توسط عثمان، باقي ماند تنها يک وجه از وجوه هفت گانه اي است که در احاديثِ « سبعة أحرف » مطرح است؛ لذا قرائت هاي مشهوري را که شرايط قرائت صحيح را دارند، در عين تعدد، تماماً داخل در يکي از وجوه سبعه مي دانند. (13) ولي برخي از آنان اين قرائت ها را از مصاديق وجوه هفت گانه ياد شده مي پندارند. (14) آنان ضوابطي براي قرائات صحيح و معتبر قائل شده اند. ابوشامه مقدسي مي نويسد:
" هر قرائتي که با رسم الخط مصحف عثماني سازگار بوده و داراي سندِ صحيح باشد، يعني سلسله سندِ قرائت، به طور صحيح به يکي از صحابه برسد و برخوردار از فصاحت عربي باشد، صحيح و معتبر است. " (15)
ابن جزري قرائت صحيح و معتبر را داراي شرايط ذيل مي داند:
الف. مطابقت با قواعد عربي، اگرچه طبق لغت برخي از قبايل باشد.
ب. سازگاري با يکي از مصاحف عثماني اگرچه به طور احتمالي.
ج. صحت سند. (16)
ملاک هاي ياد شده در موارد فراواني بر بيش از يک قرائت انطباق مي يابد و در اين موارد طبق ديدگاه عالمان اهل سنت، يک آيه مي تواند دو يا چند وجه لفظي و معنوي که همگي حجت است، داشته باشد. از باب مثال دو نمونه از کلام طبري ياد مي کنيم:
1.
" « فَأَرَدْنَا أَن يُبْدِلَهُمَا رَبُّهُمَا خَيْراً مِّنْهُ... » (17) اختلفت القراء في قرائة ذلک، فقرأه جماعة من قراء المکيين و المدنيين و البصريين: فأردنا أن يبدلهما ربهما. [ بتشديد الدال في « يبدلهما » ]... و قرأ ذلک عامة قراء الکوفة: فأردنا أن يبدلهما بتخفيف الدال... و الصواب من القول في ذلک عندي: أنهما قراءتان متقاربتا المعني، قد قرأ بکل واحدة منهما جماعة من القراء، فبأيتهما قرأ القارئ فمصيب. " (18)
2.
« وَجَدَهَا تَغْرُبُ فِي عَيْنٍ حَمِئَةٍ... » (19) فاختلفت القراء في قراءة ذلک، فقرأه بعض قراء المدينة و البصرة: في عين حمئة بمعني: أنها تغرب في عين ماء ذات حمأة، و قرأته جماعة من قراء المدينة، و عامة قراء الکوفة: في عين حامية يعني أنها تغرب في عين ماء حارة (20)... و الصواب من القول في ذلک عندي أن يقال: إنهما قراءتان مستفيضتان في قراءة الامصار، ولکل واحدة منهما وجه صحيح و معني مفهوم، و کلا وجهيه غير مفسد أحدهما صاحبه، و ذلک أنه جائز أن تکون الشمس تغرب في عين حارة ذات حمأة وطين. (21)
گرچه در سخن طبري و امثال او، صرفاً درستي قرائت مطرح است و به حجيت اين قرائات تصريح نشده؛ ولي با توجه به مبناي اهل سنت که به استناد روايات « سبعة أحرف » معتقدند قرآن کريم به وجوه متعدد از سوي خداوند نازل شده است، وجوه متعدد را حجت مي دانند.
از سخن برخي از فقيهان شيعي نيز همين ديدگاه استفاده مي شود. علامه ي حلي رحمة الله عليه مي نويسد:
" واجب است نمازگزار نماز را با قرائت متواتر بخواند، پس اگر طبق مصحف ابن مسعود بخواند، نمازش باطل است. جايز است نمازگزار با هر يک از قرائات هفت گانه که بخواهد قرائت کند، ولي با ساير قرائت ها جايز نيست، اگرچه سند آن متصل باشد. " (22)
کلام ياد شده از علامه و سخن برخي از ديگر عالمان شيعيِ متأخر از او، با مبناي اهل سنت هماهنگ است؛ زيرا آنان قرائاتِ متعددي را متواتر دانسته اند (23) و تواتر قرائات گوناگون از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم)، بدان معنا است که همه ي آن ها قرآن مي باشد و حجت است و اين مطلب با مبناي وحدت نص قرآن کريم که ديدگاه شناخته شده ي شيعه است، سازگار نمي باشد. (24)
2. ديدگاه مکتب اهل بيت (عليهم السلام): استاد معرفت رحمة الله عليه با نظر به حديث صحيحِ القرآن واحد نزل من عند واحد ولکنّ الاختلاف يجيئ من قِبَلِ الرواةَ (25) مي نويسد:
" معروف در مذهب اهل بيت آن است که قرآن با يک قرائت نازل شده و منشأ اختلاف قرائت، راويان قرائت مي باشند؛ ولي با اين حال فقهاي اماميه تلاوت کردن به قرائت هاي مشهوري که عموم مسلمانان پذيرفته اند را اجازه داده اند. " (26)
شيخ طوسي در اين باره اين گونه آورده است:
" روش معروف در مذهب اماميه و روايات مشهور آن، حاکي از آن است که قرآن بر حرف واحد و بر پيامبر واحد نازل گرديده است. با اين حال علماي اماميه بر روا بودنِ قرائت طبق قرائت هاي متداول بين قاريان، اتفاق نظر دارند و شخص مي تواند به هر قرائتي که بخواهد بخواند. " (27)
از سخن شيخ طوسي (رحمة الله) عليه استفاده مي شود، که طبق مذهب اماميه، قرآن با يک قرائت بر پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نازل شده، بنابراين همان يک قرائت کلام خدا و حجت مي باشد، اما فتوايِ فقها به جواز قرائت طبق قرائت هاي مشهور بين قرّا، ناظر به جنبه ي فقهي اين مبحث است؛ لذا نمي توان آن را دليل بر حجيت و اعتبار قرائات مشهور نزد علماي شيعه دانست و اين قرائات را مبناي استنباط احکام و تفسير قرآن قرار داد؛ زيرا اين مطلب با مبناي شيعه ( که معتقد است: کلام خدا يکي است و منشأ اختلاف قرائت، راويان قرائت مي باشند ) سازگار نيست.
استاد معرفت رحمة الله عليه معتقد است قرآن کريم فقط با يک قرائت نازل شده و تنها يک قرائت از حجيت و اعتبار برخوردار است و آن قرائت جمهور مسلمين مي باشد که به تواتر از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) گرفته شده و در بستري جدا از قرائت هاي اجتهادي قراء، در طول تاريخ از نسلي به نسل ديگر انتقال يافته است. تنها همين قرائت که با قرائت عاصم به روايت حفص بن سليمان انطباق دارد، داراي حجيت و اعتبار است. (28) علامه محمدجواد بلاغي (29) و علامه سيد مرتضي عسکري (30) نيز از طرفداران همين رأي هستند. بحث تفصيلي درباره ي اين ديدگاه و دلايل آن را پس از نقد و بررسي ساير اقوال خواهيم آورد.

نقد و بررسي دلايل حجيت قرائات متعدد

بسياري از فقها و دانشوران علوم قرآني بر اين باورند که قرائاتِ متعددي داراي حجيت و اعتبارند؛ ولي در ملاک و ضابطه ي قرائات معتبر، اختلاف نظر دارند. اکنون آنچه در اعتبار قرائات متعدد بدان استناد شده و يا ممکن است مورد استناد قرار گيرد، ذکر کرده، مورد نقد و بررسي قرار مي دهيم:

تواتر

گروهي از نويسندگان و فقها مدعي تواتر قرائات سبع شده و اين امر را دليل بر اعتبار و حجيت قرائات مزبور دانسته اند. علامه ي حلي مي نويسد:
" واجب است نمازگزار نماز را با قرائت متواتر بخواند، پس اگر طبق مصحف ابن مسعود بخواند نمازش باطل است. جايز است نمازگزار با هر يک از قرائات هفت گانه که بخواهد قرائت کند، ولي با ساير قرائت ها جايز نيست، اگرچه سند آن متصل باشد. " (31)
چنانکه ديديد علامه ي حلي، نخست در اعتبار قرائت، تواتر را شرط مي داند و سپس قرائت کردن به هر يک از قرائات سبع را صحيح مي شمارد. تقارن اين دو حکم در کلام ايشان حاکي از آن است که وي قرائات سبع را متواتر مي پنداشته است.
هر چند برخي از بزرگان مدعي تواتر قرائات سبع شده اند؛ ولي نادرستي ادعاي مزبور نزد اهل فن و محققان کاملاً آشکار است. (32) از باب نمونه در ميان فقيهان شيعه، وحيد بهبهاني، (33) شيخ انصاري، (34) شيخ عبدالکريم حائري (35) و آيت الله خوئي (36) منکر تواتر قرائات مزبور شده اند.
ابوشامه ي مقدسي مي نويسد:
" نبايد هر قرائتي [ را ] که به يکي از قاريان هفت گانه نسبت داده مي شود صحيح دانست و چنين پنداشت که واقعاً قرآن بدان صورت نازل گرديده است، مگر اينکه تحت ضابطه اي که براي صحت بيان کرديم قرار گيرد. " (37)
وي در مورد ديگر پس از بيان اين مطلب که در ميان قاريان متأخر و پيروان آنان تواتر قرائات هفت گانه شايع شده است، مي نويسد:
" ما قائل به تواتر نيستيم... قرائات هفت گانه که از قراء سبعه روايت شده به دو قسم اجماعي و اختلافي تقسيم مي شود. " (38)
ابن جزري مي نويسد:
" هر قرائتي که با قواعد لغت عرب اگرچه از يک جهت موافق باشد، و با يکي از مصاحف عثماني اگرچه به طور احتمالي مطابقت کند و سندش نيز صحيح باشد، قرائت صحيح است... ولي اگر قرائتي يکي از شرايط ياد شده را نداشته باشد، ضعيف يا شاذ و يا باطل ناميده مي شود، اگرچه از قاريان هفت گانه يا بالاتر از آنان نقل شده باشد. " (39)
وي در مورد ديگر مي نويسد:
" گروهي از متأخران در قرائت صحيح علاوه بر صحت سند، تواتر را نيز شرط مي دانند و مي گويند که قرآن تنها با تواتر ثابت مي گردد و آنچه با خبر واحد رسيده است، نمي توان آن را قرآن ناميد، بنابراين قرائت ها بايد متواتر باشند. "
ابن جزري سپس در ردّ اين قول مي گويد:
" اين رأي درست نيست؛ زيرا اگر قرائت ها متواتر بود، در اثبات اعتبار آن نيازمند شرايط ديگر نبوديم. " (40)
استاد معرفت رحمة الله عليه در ردّ تواتر قرائت هاي هفت گانه مي نويسد:
" اگر مقصود از تواتر نقل اين قرائات، نقل از خود قرّاء سبعه باشد، اين فاقد ارزش است، چه اينکه مبدأ تواتر بايد مقام معصوم باشد تا منقول حجيت پيدا کند. و اگر مقصود تواتر نقل از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) تا به اين قراء باشد، اين امر ثابت نيست، زيرا بيشتر قرّاء حتي سند قرائت ندارند تا چه رسد به تواتر. به علاوه بيشتر قرائات از روي اجتهاد شخصي بوده و هرگز مستند به نقل و روايت نيست. " (41)
بايد توجه داشت که خبر متواتر به خبري گفته مي شود که زنجيره ي راويانِ آن در هر طبقه به اندازه اي برسد که عادتاً سازش آن ها بر دروغ غير ممکن باشد و در نتيجه علم به صدق آن خبر حاصل شود. (42)
با نظر به معناي متواتر اگر بپذيريم که سند قرائت هاي هفت گانه تا خود قراء سبعه متواتر است، ولي از قراء تا پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) در مورد برخي از آنان حتي سلسله سند آحاد به طور متصل ثابت نيست تا چه رسد به سند متواتر؛ به عنوان مثال ابن عامر يکي از قراء سبعه است که ابن جزري در سند قرائت او نُه قول ذکر کرده است و نهايتاً ترجيح مي دهد که او بر مغيرة بن أبي شهاب مخزومي و او بر عثمان بن عفان و او بر پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) قرائت کرده است. سپس از برخي نقل مي کند که معلوم نيست ابن عامر قرائت را از که آموخته است. (43)
افزون بر اين، آنچه به عنوان سلسله سندِ قرائات مطرح شده، سلسله ي استادان قرّاء است که نزد آنان فنّ قرائت را آموخته اند و چنانکه اساتيد آنان در ارائه قرائات مختلف اجتهاد مي کرده اند، آنان نيز اجتهاد کرده و احياناً قرائت هاي جديدي را مطرح ساخته اند؛ لذا در بين قرّاء معمول نبوده است که قرائت خود را طي سلسله سندي به پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) اسناد دهند. (44) بلکه در دفاع از قرائت خود نوعاً به دلايل و توجيهات ادبي و لغوي استناد کرده اند؛ از اين رو برخي از نويسندگان در اين خصوص کتاب هايي تأليف کرده اند. به عنوان مثال، ابن خالويه ( م 370 ه‍ـ ) الحجة في القرائات السبع را نگاشته است و ابوعلي فارسي ( م 377 ه‍ ) کتابي با عنوان الحجة للقراء السبعة تأليف کرده است. ابوزرعة بن زنجلة نيز کتاب حجة القرائات را پيش از سال 403 نگاشته است. (45)
بر اين اساس امين الاسلام طبرسي در مجمع البيان پس از ذکر قرائات گوناگون، در بخشي زير عنوان « الحجة » دلايل و توجيهات هر يک از قرائات را بيان مي کند. اين مطلب دليل روشني بر عدم تواتر قرائات سبع و امثال آن است؛ زيرا اگر اين قرائات به تواتر از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل شده بود، براي صحت و اعتبار آن به دلايل اجتهادي نيازي نبود.
از جمله دلايل عدم تواتر قرائات مشهور، مخالفت شماري از بزرگانِ پيشين با برخي از آن ها است؛ استاد معرفت رحمة الله عليه در اين باره مي نويسد:
" استوارترين دليلي که ما را به عدم تواتر قرائات رهبري مي کند، مخالفت ائمه ي پيشين با بسياري از قراء معروف و حتي قراء سبعه است. چگونه يک مسلمان محافظه کار جرأت مي کند قرائت متواتر از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) را مورد انکار قرار دهد؟ امام احمد بن حنبل با بسياري از قرائت هاي حمزه مخالفت مي نمود و نماز خواندن با امام جماعتي که حمد و سوره را به قرائت حمزه مي خواند نمي پسنديد. اگر قرائت حمزه که يکي از قراء سبعه است به تواتر از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) رسيده باشد و پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) به همين نحو قرائت کرده و به تواتر قطعي به حمزه رسيده است، چه کسي مي تواند آن را ناپسند بداند؟ ابوبکر بن عياش مي گفت: « از نظر ما قرائت حمزه. بدعت است ». ابن دريد مي گويد: « من علاقه مند بودم که قرائت حمزه را در کوفه ممنوع کنم ». ابن المهدي گفته است: « اگر من قدرت داشتم بدن کساني را که قرآن را بر وفق قرائت حمزه مي خوانند داغ مي کردم. يزيد بن هارون نسبت به قرائت حمزه کراهت شديدي داشت. » " (46)

اجماع

برخي از فقها بر اعتبار قرائات مشهور ادعاي اجماع کرده اند. سيد محمدجواد عاملي در مفتاح الکرامه مي نويسد:
" دليل بر وجوب اکتفا نمودن به قرائات ( مشهور و متداول ) اين است که يقين به برائت ذمه با اين قرائات حاصل مي شود، زيرا مسلمين در روا بودن قرائت به آن ها اتفاق نظر دارند... و رجوع به قرائات مزبور مورد اجماع علماي اماميه است. " (47)
با توجه به اينکه موضوعِ مورد بحث در آثار بسياري از فقيهان مطرح نيست و نفياً يا اثباتاً بدان نپرداخته اند، چگونه مي توان در مورد آن ادعاي اجماع کرد؟ (48) افزون بر اين، از آنجا که مدعيانِ اعتبار قرائاتِ مشهور به برخي از احاديث استناد جسته اند، بر فرضِ وجود چنين اجماعي، با نظر به اينکه دليلِ اجماع کنندگان احاديث مي باشد، اجماعِ مزبور مدرکي خواهد بود و اعتباري ندارد. (49)
نکته ديگر در ردّ استدلال مزبور اين است که ادعاي اجماع بر فرض صحت، مربوط به جواز قرائت در نماز است که يک مسأله ي فقهي است؛ ولي چنانکه در آغاز بحث ياد کرديم، موضوع بحث ما حجيت قرائات به عنوان يک مسأله ي اصولي است.

سيره

گويند: سيره ي مسلمين بر اين قرار گرفته که به يکي از اين قرائات ( قرائات مشهور بين قرّا ) قرآن را قرائت کنند. سيد محمد جواد عاملي در مفتاح الکرامة مي نويسد:
" روش مردم و علما بر قرائت به يکي از قرائات مشهور استوار و ثابت شده است. " (50)
در مباني منهاج الصالحين نيز چنين آمده است:
" سيره ي مسلمانان بر اين قرار گرفته که قرآن را به اين قرائت ها قرائت کنند ( و اين در زمان امامان، استمرار داشته ) بدون اينکه مردم را از آن باز دارند چه اينکه اگر باز مي داشتند، براي ما نقل مي شد و ( به خاطر اهميت آن ) آشکار مي گرديد. " (51)
آنچه به عنوان سيره در دليل ياد شده آمده است، ادعايي بيش نيست؛ زيرا با صرف نظر از قرائتي که در مصاحف کنوني ثبت است، دليلي بر رواج ساير قرائات در بين مردم در عصر ائمه (عليهم السلام) وجود ندارد. چنان که در عصر حاضر نيز قرائت رايج بين توده مسلمانان در اکثر مناطق يک قرائت است. بلکه زير عنوانِ « قرائت جمهور مسلمانان » نکاتي خواهيم آورد که گوياي آن است که از گذشته توده ي مردم قرائتِ ويژه اي داشته اند که اکنون نيز در مصحف هاي امروزي استمرار دارد.
ثانياً بر فرض اثبات شدن سيره، مربوط به جواز قرائت در نماز است که يک مسأله ي فقهي است؛ ولي بحث ما در حجيت قرائات به عنوان يک مسأله ي اصولي است.

احاديث

براي اثبات اعتبار قرائات مشهور مانند قرائات سبع، به دو دسته از احاديث استناد شده است:

الف. احاديثِ قرائت به روشِ مردم

در برخي از احاديث، ائمه (عليهم السلام) به پيروان خود توصيه کرده اند که قرآن را مانند عامه ي مردم بخوانند و در برخي از احاديث فرموده اند: همان گونه که آموخته ايد، قرائت کنيد. به دو حديث زير بنگريد:
« 1. عن سالم بن سلمة ( في الوسائل سالم بن أبي سلمة ) قال: قرأ رجل علي أبي عبدالله (عليه السلام) و أنا أستمع حروفاً من القرآن ليس علي ما يقرأها الناس، فقال أبوعبدالله (عليه السلام): « کُفَّ عن هذه القراءة، اقرأ کما يقرأ الناس. (52)
سالم بن سلمه مي گويد: مردي در محضر امام صادق (عليه السلام) قرآن خواند و من شنيدم آن طور که مردم مي خوانند نبود. حضرت فرمود از اين قرائت خودداري کن و آن گونه که مردم قرائت مي کنند بخوان.
2. عن سفيان بن سمط قال: سألت عن تنزيل القرآن فقال: « اقرؤا کما عُلِّمتم. » (53)
سفيان بن سمط گويد از امام صادق (عليه السلام) درباره تنزيل قرآن پرسيدم، فرمود: همانطور که آموخته ايد، بخوانيد.
به احاديث مزبور، به بيان ذيل استدلال شده است:
قرائات سبع و مانند آن در عصر ائمه (عليهم السلام) شهرت داشته و مردم آن را مي آموخته و طبق آن، قرآن را تلاوت مي کرده اند. اينکه مي بينيم ائمه (عليهم السلام) در اين نوع احاديث به پيروان خود توصيه مي کنند که قرآن را مانند ساير مردم بخوانند يا آن گونه که آموخته اند تلاوت کنند، اين امر خود حاکي از صحت و اعتبار قرائات مشهور و متداول است، اگر قرائات مزبور صحيح و معتبر نبود، نه تنها ائمه (عليهم السلام) پيروان و اصحاب خود را به قرائات ياد شده ترغيب نمي کردند بلکه از آن جلوگيري و منع مي کردند. (54)
در پاسخ به استدلال ياد شده بايد گفت: اين مطلب که ائمه (عليهم السلام) اصحاب و پيروان خود را امر مي فرموده اند به همان صورتي که ياد گرفته اند و يا آن طور که در ميان مردم متداول بوده قرائت کنند، پذيرفته است؛ لين اينکه قرائت متداول، قرائات سبع و مانند آن ها بوده، ثابت نيست و نيز معلوم نيست قرائتي که اصحاب ائمه آموخته بودند، قرائات سبع و ساير قرائات باشد، بلکه از بررسي مصاحف نگاشته شده در مراکزي که نشر و پخش مصاحف و قرائات از آنجا نشأت گرفته، مانند کوفه، بصره و مناطق شرق بلاد اسلامي، آشکار مي شود آنچه در بين توده ي مسلمانان رايج بوده، قرائتي مي باشد که اکنون رايج است. بنابراين، براي استدلال کردن به احاديث ياد شده، نخست بايد معلوم شود که قرائتِ متداول و مشهور در بين مردم چه بوده و قرائتي که اصحاب ائمه فراگرفته بودند، کدام است؟ تا پس از آن، با استناد به احاديث ياد شده، بتوان قرائت يا قرائات معتبر را تعيين کرد؛ ولي در استدلال ياد شده، رواج قرائات سبع و مانند آن ها بدون دليل، مسلم پنداشته شده است.
چنانکه در دو دليل پيشين گفتيم، بر فرض تمام بودن استدلال به احاديث ياد شده ( به استناد ظهور برخي از احاديث ياد شده و نيز وجود قدر متيقن در مفاد آن ها ) آنچه اثبات مي شود، صرفاً جواز قرائت است، نه حجيت آن ها به عنوان کلام الله؛ زيرا چگونه ممکن است قرائاتي که در برخي از موارد با يکديگر ناسازگار مي باشند، هر دو کلام خداوند به شمار آيند؟

ب. احاديث سبعة احرف

يکي از دلايلي که با آن بر حجيت قرائات استدلال مي شود، حديث معروف أنزل القرآن علي سبعة أحرف است. يعني قرآن به هفت حرف نازل شده است. اين حديث به عبارات گوناگون از طرق مختلف روايت شده است و علماي اهل سنت آن را متواتر مي دانند، (55) با اين حال در تفسير آن اختلاف نظرِ فراوان دارند؛ ولي نوعاً کساني که اين روايات را پذيرفته اند معتقدند، قرائتِ صحيح و معتبر منحصر به يک قرائت نيست، بلکه قرائات متعددي مي تواند صحيح و معتبر باشد براي روشن شدن حقيقت امر، نخست روايات « سبة احرف » و برخي از توجيهات آن را مي آوريم و پس از نقد و بررسيِ آن، توجيه مقبول را در اين خصوص بيان مي کنيم.

احاديث « سبعة أحرف » در روايات اهل البيت

« 1. عن حماد بن عثمان قال: قلت لأبي عبدالله (عليه السلام): إن الاحاديث تختلف عنکم، فقال: « إنَّ القرآن نزل علي سبعة أحرف و أدني ما للامام أن يفتي علي سبعة وجوه. » (56)
حماد بن عثمان گويد به امام صادق (عليه السلام) عرض کردم: احاديث مختلفي از شما مي رسد؟ امام (عليه السلام) فرمود: قرآن به هفت حرف نازل شده است و حداقل امام مي تواند به هفت وجه فتوا دهد.
اين روايت داراي ضعف سند است؛ زيرا در سند آن محمد بن يحيي صيرفي واقع شده که مجهول است و هيچ گونه توثيق و مدح و ذمي درباره او نرسيده است. (57) افزون بر اينکه به لحاظ دلالت نيز تا حدودي داراي اجمال است؛ زيرا معلوم نيست که مراد از « سبعة احرف » در اين روايت وجوه لفظي و قرائات مختلف باشد. استاد معرفت رحمة الله عليه درباره ي مفاد آن مي نويسد:
" دانشمندان « احرف » را در اين حديث به معناي بطون تفسير کرده اند. " (58)
« 2. عن عيسي بن عبدالله الهاشمي عن أبيه عن آبائه قال: قال رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم): أتاني آت من الله عزوجل فقال: إن الله يأمرک أن تقرأ القرآن علي حرف واحد، فقلت يا رب وسع علي أمتي،... فقال: إنّ الله عزوجل يأمرک أن تقرأ القرآن علي سبعة أحرف. (59)
" رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: فرشته اي از سوي خداي عزوجل آمد و گفت: خداوند مي فرمايد: قرآن را به يک حرف بخوان. گفتم: پروردگارا بر امتم گشايشي فرما!... آنگاه گفت: خداوند تو را دستور مي دهد تا قرآن را بر هفت حرف بخواني. "
در سند اين حديث احمد بن هلال واقع شده که درباره اش از امام عسکري (عليه السلام) ذمّ فراوان رسيده و در فهرست شيخ طوسي آمده که او غلو کننده مي باشد و در دينش متهم است. (60)
استاد معرفت رحمة الله عليه درباره ي مفاد آن مي نويسد:
" « احرف » در اين حديث به معناي لهجه هاي مختلف عرب است، چنانکه در احاديث اهل سنت نيز به همين مضمون آمده است. " (61)
3. عن زرارة عن أبي جعفر ( عليه السلام): قال تفسير القرآن علي سبعة أحرف منه ما کان و منه ما لم يکن بعدُ، ذلک تعرفه الائمة. (62)
زراره از امام باقر (عليه السلام) روايت مي کند که فرمود: تفسير قرآن بر هفت وجه است، برخي از آن تحقق يافته و برخي هنوز رخ نداده است و امامان آن را مي دانند.
اين حديث ظهور در بطون قرآن و وجوه معنايي دارد نه به وجود لفظي؛ لذا ربطي به مسأله قرائات ندارد، به ويژه که در برخي نقل ها به جاي « سبعة أحرف »، « سبعة اوجه » آمده است. (63) افزون بر اين، در زنجيره ي سند اين روايت بين ابن ابي عمير و غير او ترديد وجود دارد. (64)

احاديث « سبعة احرف » در روايات اهل سنت

1. عن ابن عباس: أنّ رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) قال: أقرأني جبريل علي حرف فراجعته فلم أزل استزيده و يزيدني حتّي انتهي إلي سبعة أحرف. (65)
ابن عباس گويد: رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: جبرئيل قرآن را به يک حرف بر من قرائت کرد و من پيوسته خواستار فزوني و توسعه بودم و او افزون مي کرد تا آنکه به هفت حرف منتهي شد.
2. عن عمر بن الخطاب: سمعت هشام بن حکيم يقرأ سورة الفرقان في حياة رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) فاستعمت لقراءته فإذا هو يقرأ علي حروف کثيرة لم يقرأنيها رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم)... فانطلقت به أقوده إلي رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) فقلت: إني سمعت هذا يقرأ بسورة الفرقان علي حروف لم تقرأنيها، فقال رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم): أرسله. اقرأ يا هشام فقرأ عليه القراءة التي سمعته يقرأ؛ فقال رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم): کذلک انزلت؛ ثم قال اقرأ يا عمر، فقرأت القراءة التي أقرأني، فقال رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم): کذلک أنزلت، إن هذا القرآن أنزل علي سبعة أحرف فاقرؤا ما تيسّر منه. (66)
" از عمر بن خطاب روايت شده که گفت: هشام بن حکيم سوره ي فرقان را در زمان حيات پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) مي خواند، به قرائتش گوش فرا دادم، شنيدم آن را برخلاف آنچه رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) به من آموخته بود مي خواند... او را نزد رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) بردم و گفتم: شنيدم اين مرد سوره فرقان را به گونه اي غير از آنچه به من تعليم داده ايد مي خواند. رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: عمر! رهايش کن! هشام! بخوان، هشام به همان قرائتي که از او شنيده بودم خواند. آن گاه رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: اين سوره همانطور که هشام خواند نازل شده است. سپس فرمود: عمر! تو بخوان، من با همان قرائتي که از رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) فراگرفته بودم خواندم پس آن حضرت فرمود: همينطور نازل شده است؛ همانا اين قرآن به هفت حرف نازل شده، هر کدام آسان تر است، همان را قرائت کنيد. "
3. عن أبي بن کعب، أن النبي (صلي الله عليه و آله و سلم) قال له: « يا أبي! إنّ ربي أرسل إلي أن أقرأ القرآن علي حرف فرددت إليه أن هوِّن علي أمتي، فرد إلي أن أقرأ القرآن علي سبعة أحرف ». (67)
" از ابي بن کعب روايت شده که پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: اي ابي! پروردگارم به من پيام داد که قرآن را بر يک حرف بخوانم، گفتم پروردگارا بر امتم آسان گير، به من پاسخ داد که قرآن را بر هفت حرف قرائت کن. "
4. عن أبي بن کعب قال: لقي رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) جبرئيل، فقال: « يا جبرئيل! إنّي بعثت إلي أمة أميين، منهم العجوز و الشيخ الکبير و الغلام و الجارية و الرجل الذي لم يقرأ کتاباً قط، قال: يا محمد! إنّ القرآن نزل علي سبعة أحرف. » (68)
" ابي بن کعب گويد: رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) جبرئيل را ملاقات کرد و فرمود: اي جبرئيل من به سوي امتي بي سواد مبعوث شده ام که در بين آنان پيرزن و پيرمرد کهنسال، پسر، دختر و مردي که هرگز کتابي نخوانده وجود دارد؛ جبرئيل گفت: اي محمد! قرآن بر هفت حرف نازل شده است. "
5. عن أبي بن کعب، قال: قال النبي (صلي الله عليه و آله و سلم): « يا أبي إني أقرئت القرآن فقيل لي: علي حرف أو حرفين،... حتي بلغ سبعة أحرف، ثم قال: ليس منها إلا شاف کاف إن قلت سميعاً عليماً، عزيزاً حکيماً ما لم تختم آية عذاب برحمة أو آية رحمة بعذاب. » (69)
از ابي بن کعب روايت شده که پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود من مأمور به قرائت قرآن به يک يا دو حرف شدم... تا آنکه به هفت حرف رسيد. سپس فرمود: هر يک از آن ها وافي به مقصود است. اگر به جاي « سميعاً عليماً » گفته شود « عزيزاً حکيماً » مادامي که آيه ي عذاب را به رحمت و آيه ي رحمت را به عذاب ختم نکني، مانعي ندارد. »
« 6. عن أبي هريرة أن رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) قال: " إن هذا القرآن أنزل علي سبعة أحرف فاقرؤا و لا حرج ولکن لاتختموا ذکر رحمة بعذاب و لا ذکر عذاب برحمة. » (70)
از ابي هريره نقل شده که رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: اين قرآن بر هفت حرف نازل گرديده است؛ سخت گيري نيست، ليکن آيه به رحمت را به عذاب و آيه عذاب را به رحمت پايان مدهيد. "
« 7. عن عبدالرحمن بن أبي بکرة عن أبيه قال: قال رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم): قال جبريل: اقرؤا القرآن علي حرف فقال ميکائيل استزده فقال علي حرفين حتي بلغ ستة أو سبعة أحرف فقال کلها شاف کاف ما لم يختم آية عذاب برحمة أو آية رحمة بعذاب کقولک هلمّ و تعال. (71)
" عبدالرحمن بن ابي بکره از پدرش روايت کند که پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: جبرئيل گفت قرآن را بر يک حرف قرائت کنيد، ميکائيل گفت: بيشتر بخواه، پس گفت: بر دو حرف، تا آنکه به شش يا هفت حرف رسيد. پس فرمود: همه آن ها کفايت مي کند مادامي که آيه عذاب به رحمت و آيه رحمت به عذاب پايان داده نشده، مانند آنکه گويي: هلمَّ و تعال. "
8. عن عبدالله بن مسعود أن النبي (صلي الله عليه و آله و سلم) قال: « أنزل القرآن علي سبعة أحرف لکل حرف منها ظهر و بطن و لکل حرف حدّ و لکل حدّ مطلع. » (72)
" عبدالله بن مسعود از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل مي کند که فرمود: قرآن بر هفت حرف نازل شده و براي هر حرفي از آن ظاهري است و باطني و حدّي و مطلعي. " (73)
9. عن أبي هريرة أن رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) قال: « نزل القرآن علي سبعة أحرف، المراء في القرآن کفر ( ثلاث مرات ) فما عرفتم منه فاعملوا به و ما جهلتم منه فردّوه إلي عالمه. » (74)
" ابي هريره از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل مي کند که فرمود: قرآن به هفت حرف نازل شده است و جدال درباره آن کفر است ( سه مرتبه اين جمله را تکرار نمود ) آنچه از آن مي دانيد بدان عمل کنيد و آنچه را نمي دانيد، از عالم و داناي آن بپرسيد. "
10. عن عمر بن أبي سلمة أن النبي (صلي الله عليه و آله و سلم) قال لعبدالله بن مسعود: « أن الکتب کانت تترل من السماء من باب واحد و أن القرآن أنزل من سبعة أبواب علي سبعة أحرف، حلال و حرام و محکم و متشابه و ضرب أمثال و أمر و زجر فأحل حلاله و حرّم حرامه و اعمل بمحکمه و قف عند متشابهه و اعتبر أمثاله. (75)
" عمر بن أبي سلمه روايت کرده که پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) به عبدالله بن مسعود فرمود: کتب آسماني گذشته از يک باب نازل مي شده، ولي قرآن از هفت باب و بر هفت حرف نازل گرديد: حلال، حرام، محکم، متشابه، مثل ها، و امر و نهي. پس حلال آن را حلال بشمار و حرام آن را حرام بدان و به محکمش عمل کن و در برابر متشابهات درنگ نما و از مثل هاي آن عبرت گير. "
11. عن أبي قلابة قال: قال (صلي الله عليه و آله و سلم): « أنزل القرآن علي سبعة أحرف: آمر و زاجر و ترغيب و ترهيب و جدل و قصص و مثل. » (76)
ابي قلابه روايت مي کند که پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: قرآن بر هفت حرف نازل گرديد: امر، نهي، تشويق، تهديد، استدلال، داستان ها و مثل ها. (77)

اهل سنت در برابر روايات « سبعة أحرف »

رواياتي که ذکر شد، نمونه ي جامعي است از روايات فراواني که علماي اهل سنت در اين باب آورده اند. (78) به سبب کثرت اين روايت ها، دانشوران اهل سنت روايات مزبور را متواتر و يا صحيح و غير قابل انکار پنداشته اند. (79) به نظر مي رسد اين نخستين خطاي مهم آنان در اين باب است که برايشان بن بست فکري ايجاد کرده و سردرگمي و تمسک به توجيهات نادرست و ناهمگون بسياري را سبب شده است؛ (80) به ويژه که در بين روايات ياد شده، رواياتي وجود دارد که مي گويد:
" مي توان نص قرآن کريم را به دلخواه به مشابه آن تبديل کرد و مي توان به جاي سميعاً عليماً، عزيراً حکيماً گفت و هر دو قرآن است، زيرا قرآن به هفت حرف نازل شده است و هر يک از آن ها کافي و شافي است. "
از يک سو التزام به صحت چنين مطلبي و دادن اجازه ي چنين کاري به ديگران مستلزم هرج و مرج و اختلاف بسيار و سرانجامِ آن تحريف و ضايع شدن قرآن است؛ از سوي ديگر روايات مزبور در نظر علماي اهل سنت متواتر تلقي شده و کسي جرأت ردّ آن را به خود نداده است. بدان سبب که هر يک از قبول يا ردّ اين روايات براي آنان دشوار بوده، عالم بزرگ و بلندآوازه ي اهل سنت، جلال الدين سيوطي در اين خصوص مي نويسد:
" به نظر من اين ( حديثِ احرف سبعه )، از احاديث متشابهي است که تأويلش روشن نيست و آنچه از آن معلوم است، وجوه قرائات متعدد است. " (81)
بسياري براي رفع اشکال ياد شده در اين موضوع به تکاپو افتاده، توجيهات بي پايه اي ارائه داده اند. از جمله مسائلي که در اين باب بدان پرداخته اند، اين است که آيا تمامي حروف هفت گانه اي که قرآن طبق آن نازل شد، پس از يکسان شدن مصاحف باقي ماند يا تنها يکي از آن ها بر جاي مانده است؟ ابوشامه ي مقدسي در اين خصوص مي نويسد:
" پس از يکسان شدن مصاحف توسط عثمان، از حروف هفت گانه اي که قرائت قرآن با آن مباح بود، آن مقداري که با مصحف عثمان مخالف نبود باقي ماند. " (82)
ابن عبدالبر به نقل از علماي اهل سنت مي گويد:
" از حروف هفت گانه اي که قرآن طبق آن نازل شد به جز يک حرف در دست مردم نيست و آن شکل کلمات و عبارات در مصحف عثمان است همراه با آنچه از اختلافِ حرکات و نقطه ها حاصل مي شود و موافق با رسم الخط مصحف مزبور است. " (83)
از طحاوي نقل شده که جواز قرائت با حروف هفت گانه، بدان سبب بود که مردم بي سواد بودند و جز اندکي از آنان نمي نوشتند و براي اهل هر زباني به کارگيري غير آن زبان مشقت دارد، لذا تبديل الفاظ در صورت هم معني بودن براي آنان مجاز بود؛ اما هنگامي که با سواد در بين مردم زياد شد و با زبان رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) هماهنگي يافتند، به شيوه ي آن حضرت قرائت کردند. بنابراين جواز قرائت با حروف هفت گانه، به اقتضاي ضرورت تنها در يک برهه ي خاص بود و با برداشته شدن ضرورت برداشته شد. (84)
طبري مي نويسد:
" عثمان مردم را به قرائت حرف واحد واداشت و امت از او اطاعت نمود و رستگاري و هدايت خود را در اين کار ديد و قرائت به شش حرفِ ديگر را ترک کرد، تا آنکه مهجور شد و آثار آن ناپديد گشت، لذا اکنون راهي به قرائت آن نيست. و مسلمين بدون اينکه صحتِ قرائت به حروف ديگر را انکار کنند، آن را کنار گذاشتند. " (85)
طبري به صراحت مي گويد هر يک از حروف هفت گانه، قرآن بوده و کسي حق انکار آن را نداشته است؛ کلام جمعي از بزرگانِ اهل سنت نيز بازگشت به سخن طبري بازگشت دارد، زيرا آنان نيز طبق روايات ياد شده، هر يک از حروف هفت گانه را قرآن مي پندارند. پذيرش چنين مطلبي مستلزم متهم کردنِ خداي سبحان به خلف وعده درباره ي حفظ قرآن است؛
إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ (86)
چون براساس نظر بسياري از بزرگانِ اهل سنت، پس از يکسان شدن مصاحف، از حروف هفت گانه قرآن کريم تنها يک حرف باقي ماند و شش حرف ديگرِ آن، اکنون در دست نيست.
اشکال ديگري که بر اين ديدگاه وارد مي شود اين است که عثمان چگونه به خود اجازه داد ساير حروف هفت گانه را که به نظر آنان بخشي از قرآن به شمار مي رفت بسوزاند و محو کند؟ چرا ساير صحابه او را از اين کار منع نکردند؟ در حالي که تاريخ گواه است که صحابه اجازه نمي دادند حتي يک « واو » از قرآن کم شود. (87)
شماري از روايات سبعة أحرف چنانکه ديديد، حاکي از جواز تبديل نص قرآن بود به شرط اينکه آيه ي عذاب به رحمت و آيه رحمت به عذاب مبدّل نشود و مي توان مثلاً به جاي سميعاً عليماً، عزيراً حکيماً گفت؛ به راستي اين روايات، در حدي از سخافت است که با هيچ تأويل و توجيهي نمي توان آن ها را موجّه جلوه داد. سخن شناسان به خوبي مي دانند که هر واژه و تعبير جايگاه ويژه ي خود را دارد و زيبايي و فصاحت کلام، مرهون کاربرد دقيقِ کلمات و تعابير است. بلاغت و زيبايي بي مانند قرآن کريم و اعجاز آنکه در شماري از آيات مطرح است و جن و انس را به رقابت و هماوردي مي طلبد، عمدتاً حاصل کاربرد بسيار دقيق واژه ها و عبارات است. (88) اصمعي گويد:
" آيه را اين گونه مي خواندم: « و السارق و السارقة فاقطعوا أيدهما جزاءً بما کسبا نکالاً من الله و الله غفور رحيم » عربي بياباني که در کنارم بود پرسيد: اين سخن کيست؟ گفتم کلام خدا است. گفت دوباره بخوان، دوباره خواندم، گفت اين کلام خدا نيست! پس به اشتباه خود پي برده آخرِ آيه را به طور صحيح اين گونه قرائت کردم: « والله عزيز حکيم ». اعرابي گفت اکنون درست خواندي، اين کلام خدا است؛ پرسيدم: قرآن مي خواني؟ گفت: نه! گفتم پس نادرستي قرائت اول و درستي قرائت دوم را از کجا دانستي؟ گفت: اي مرد! از آن رو که خداوند عزيز است، حکم به قطع دست دزد داده است، اگر مي آمرزيد و رحم مي کرد که فرمان قطع نمي داد. " (89)
اگر مضمون رواياتي را که مي گويد: مي توان به جاي سميعاً عليماً، عزيزاً حکيماً گفت و به جاي تعالَ مي توان هلمَّ، عجّل و أسرع گذاشت صحيح باشد، معناي آن اين است که در تعبيرات قرآن هيچ دقت، ظرافت و حسابي وجود ندارد؛ در اين صورت چنين قرآني نه تنها داراي اعجاز نخواهد بود بلکه از سخنان بليغان عرب نيز پست تر مي شود؛ زيرا کلامِ سخن دانان عرب حساب شده و سنجيده است در حالي که طبق روايات مزبور در تعبيرات قرآني حسابي در کار نيست.
چگونه ممکن است رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) با آن اهتمام بسيار زياد که به حفظ و حراست نص قرآن کريم داشت به افراد اجازه دهد با تعبيراتِ گوناگون، نصِ قرآن را تحريف کنند و آن را در لا به لايِ عباراتِ نامناسب، نارسا و بي ربط تباه سازند، در حالي که آن حضرت طبق روايتي از تغيير دادن تعبير دعايي که به يکي از صحابه تعليم داد منع فرمود. روايت شده که رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) در مورد دعاي هنگام خوابيدن، به براء بن عازب فرمود: بگو... و بنبيک الذي أرسلتَ براء مي گويد چنانکه پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرموده بود گفتم جز اينکه به جاي و بنبيک الذي أرسلت گفتم: و برسولک الذي أرسلت، حضرت دستش را بر سينه ام نهاد و فرمود: بگو و بنبيک الذي أرسلت. (90) بي ترديد اين نوع روايات، محرَّف يا مجعول بوده و بطلان آن براي اهل انديشه و خرد کاملاً آشکار است. (91)

پي‌نوشت‌ها:

1. عضو هيأت علمي جامعة المصطفي العالمية.
2. زيرعنوان « حجيت قراءات » نوشته يا سخني از مرحوم استاد معرفت به دست نياورديم؛ لذا آنچه در اينجا مي آوريم، بازسازي، تکميل و تحليلِ مطالبي است که ايشان در لا به لاي مبحث قرائات آورده اند.
3. ر.ک: محمد بن جرير طبري، جامع البيان في تفسير القرآن، ج 1، ص 27؛ علي بن حسام الدين عبدالملک المتقي الهندي، منتخب کنز العمال، 2، ص 347، حديث شماره 4213 و 4215. دو روايتِ کنز العمال، شيوه ي مزبور را به صراحت به رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) نسبت داده است.
4. مائده، آيه 67.
5. حاکم حسکاني، شواهد التنزيل، ج 1، ص 257؛ جلال الدين سيوطي، الدر المنثور، ج 2، ص 298.
6. نساء، آيه 24.
7. محمد بن جرير طبري، جامع البيان في تفسير القرآن، ج 5، صص 19-18.
8. توبه، آيه 34.
9. جلال الدين سيوطي، الدر المنثور، ج 4، ص 179، ذيل آيه 34 از سوره توبه.
10. در اين باره ر.ک: سيد مرتضي عسکري، القرآن الکريم و روايات المدرستين، ج 1، صص 298-286.
11. محمدهادي معرفت، التمهيد، ص 182.
12. براي آگاهي از آراي گوناگون در تفسير « سبعة احرف » رجوع کنيد به: عبدالرحمن بن اسماعيل شهاب الدين ( ابوشامه مقدسي )، المرشد الوجيز، صص 145-91؛ بدرالدين زرکشي، البرهان في علوم القرآن، ج 1، صص 319-303.
13. ر.ک: محمد بن جرير طبري، جامع البيان في تفسير القرآن، ج 1، ص 22.
14. ر.ک: عبدالرحمن بن اسماعيل شهاب الدين ( ابوشامه مقدسي )، المرشد الوجيز، صص 140-89؛ محمد بن محمد دمشقي ( ابن جزري)، النشر في القراءات العشر، ص 9.
15. عبدالرحمن بن اسماعيل شهاب الدين ( ابوشامه مقدسي )، المرشد الوجيز، صص 172-171.
16. محمد بن محمد دمشقي، النشر في القراءات العشر، ج 1، ص 9.
17. کهف، آيه 81.
18. محمد بن جرير طبري، جامع البيان عن تأويل آي القرآن، ج 16، ص 6.
19. کهف، آيه 86.
20. محمد بن جرير طبري، جامع البيان، عن تأويل آي القرآن، ج 16، ص 15.
21. همان، ج 16، صص 17-16.
22. حسن بن يوسف بن مطهر حلي علامه حلي، تحرير الاحکام، ج 1، ص 245.
23. ر.ک: علامه حلي، تحرير الاحکام، ج 1، ص 245؛ علي بن حسين کرکي، جامع المقاصد، ج 2، ص 245؛ ابن فهد حلي، الموجز الحاوي، ضمن سلسلة الينابيع الفقهيه، ج 28، ص 866؛ محمدهادي معرفت، التمهيد في علوم القرآن، ج 2، صص 58-57.
24. ر.ک: محمدهادي معرفت، التمهيد في علوم القرآن، ج 2، صص 166-161.
25. محمد بن يعقوب کليني، الکافي، ج 2، ص 630.
26. ر.ک: محمدهادي معرفت، التمهيد في علوم القرآن، ج 2، صص 58-57 و 162-161.
27. محمد بن حسن طوسي، التبيان في تفسير القرآن، ج 1، ص 7.
28. ر.ک: محمدهادي معرفت، التمهيد في علوم القرآن، ج 2، ص 161؛ تلخيص التمهيد، صص 399-366؛ محمدهادي معرفت، علوم قرآني، صص 219-218.
29. محمدجواد بلاغي، آلاء الرحمن، صص 32-29.
30. سيد مرتضي عسکري، القرآن الکريم و روايات المدرستين، ج 2، صص 260-187.
31. حسن بن يوسف بن مطهر حلي ( علامه حلي )، تحرير الاحکام، ج 1، ص 245.
32. ر.ک: محمدهادي معرفت، التمهيد في علوم القرآن، ج 2، صص 48-42.
33. ر.ک: همان، ج 2، ص 59.
34. ر.ک: شيخ مرتضي انصاري، کتاب الصلوة، ص 209.
35. ر.ک: شيخ عبدالکريم حائري، کتاب الصلوة، ص 204.
36. ر.ک: سيد ابوالقاسم خوئي، البيان في تفسير القرآن، صص 123، 151 و 166.
37. ابراهيم بن اسماعيل بن عبدالرحمن ( ابوشامه مقدسي - 655 م )، الوجيز المرشد، ص 174.
38. همان، صص 179-177.
39. محمد بن محمد دمشقي ( ابن جزري )، القراءات في النشر العشر، ج 1، ص 90.
40. همان، ج 1، ص 30.
41. محمدهادي معرفت، علوم قرآني، ص 192.
42. زين الدين بن علي عاملي ( شهيد ثاني )، الرعاية في علم الدراية، ص 62؛ محمدهادي معرفت، علوم قرآني، ص 193.
43. محمدهادي معرفت، تلخيص التمهيد، ص 254-255، به نقل از طبقات القراء، ج 1، ص 404.
44. ر.ک: محمدهادي معرفت، علوم قرآني، ص 194.
45. ر.ک: احمد سعد محمد، التوجيه البلاغي للقراءات، ص 507.
46. احمد بن علي بن حجر عسقلاني ( م 582 )، تهذيب التهذيب، ج 3، صص 25-24؛ محمدهادي معرفت، علوم قرآني، ص 197.
47. سيد محمدجواد عاملي، مفتاح الکرامة، ج 4، ص 698.
48. ر.ک: سيد علي سجادي زاده، جواز قرائات در نماز، نشريه داخلي دانشگاه علوم اسلامي رضوي، شماره اول، 1375 ه‍ـ. ش، ص 86.
49. محمدهادي معرفت، التمهيد في علوم القرآن، ج 2، ص 164. سبب بي اعتباري چنين اجماعي اين است که اين اجماع خود دليل مستقلي نيست؛ بلکه به روايات بازگشت دارد و بايد ارزش و دلالت روايات، مورد بررسي قرار گيرد.
50. سيد محمدجواد عاملي، مفتاح الکرامة، ج 4، ص 697.
51. سيد تقي طباطبائي قمي، مباني منهاج الصالحين، ج 4، ص 459.
52. محمد بن يعقوب کليني، الکافي، ج 2، ( کتاب فضل القرآن، باب نوادر، حديث 23 ) ص 633.
53. همان، ص 631، حديث 15.
54. سيد محمدجواد عاملي مطلبي قريب به استدلال ياد شده را در اعتبار قرائات سبع بيان کرده است ر.ک: سيد محمدجواد عاملي، مفتاح الکرامة، ج 4، ص 697.
55. ر.ک: ابوشامه مقدسي، المرشد الوجيز، ص 87؛ محمد بن محمد دمشقي، النشر في القراءات العشر، ج 1، ص 21.
56. محمد بن علي بن حسين ( شيخ صدوق )، الخصال، ص 358، حديث 43.
57. محمد بن علي اردبيلي غروي حائري، جامع الرواة، ج 2، ص 217.
58. محمدهادي معرفت، التمهيد في علوم القرآن، ج 2، ص 86؛ محمدهادي معرفت، علوم قرآني، ص 202.
59. محمد بن علي بن حسين قمي ( شيخ صدوق )، الخصال، ( باب سبعه ) ص 358، حديث 44.
60. ابن داود حلي، رجال ابن داود، ص 203؛ محمد بن علي اردبيلي، جامع الرواة، ج 1، ص 74.
61. محمدهادي معرفت، التمهيد في علوم القرآن، ج 2، ص 86؛ محمدهادي معرفت، علوم قرآني، ص 202.
62. محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص 216.
63. ر.ک: همان، پانوشت مصحح؛ محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 89، ص 98.
64. ر.ک: همان.
65. محمد بن اسماعيل بخاري، صحيح بخاري، ج 6-5، ( کتاب فضائل القرآن ) ص 582، حديث 1416.
66. همان، حديث 1417.
67. ابن ابي شيبة کوفي، المصنف، ج 7، ص 432، حديث 105.
68. محمد بن عيسي بن سوره ترمذي، سنن ترمذي، ج 4، ص 263، حديث 4013.
69. ابي داود سليمان بن اشعث سجستاني، سنن ابي داود، ج 2، ص 76، حديث 1477.
70. محمد بن جرير طبري، جامع البيان، ج 1، ص 15.
71. همان، ج 1، ص 14.
72. احمد بن علي بن المثني التميمي، مسند أبي يعلي، ج 9، ص 278؛ محمد بن جرير طبري، جامع البيان في تفسير القرآن، ج 1، ص 9.
73. براساس آنچه ابن اثير نگاشته است « حدّ » در اين حديث به معناي نهايت و پايان است و لکل حدّ مُطَّلع يعني هر حدّي داراي اوجي است که در آگاهي از دانش آن، بدان صعود مي شود. ر.ک: ابي السعادات مبارک بن محمد جزري ( ابن اثير )، النهاية في غريب الحديث و الاثر، ج 1، ص 353؛ ج 2، ص 132. در روايتي از اميرالمؤمنين (عليه السلام) راجع به معناي ظاهر، باطن و حد و مُطَّلع چنين آمده است: « ظاهر » تلاوت قرآن است و « باطن » فهم آن و « حدّ » احکام حلال و حرام و « مُطَّلع » چيزي است که خداوند به وسيله آيه از بنده مي خواهد، محمد محسن بن مرتضي ( فيض کاشاني )، تفسير الصافي، ج 1، ( مقدمه چهارم ).
74. احمد بن حنبل، المسند، ج 2، ص 300؛ محمد بن جرير طبري، جامع البيان في تفسير القرآن، ج 1، ص 9؛ احمد بن علي بن المثني التميمي، مسند أبي يعلي، ج 10، ص 410.
75. سليمان بن احمد طبراني، المعجم الکبير، ج 9، ص 26، حديث 8296؛ علاء الدين علي بن بلبان ( محمد بن حبان بن احمد )، صحيح ابن حبان، ج 3، ص 18.
76. علي بن حسام الدين عبدالملک المتقي الهندي، کنزالعمال، ج 2، ص 55.
77. درباره ي اين احاديث ر.ک: محمدهادي معرفت، التمهيد في علوم القرآن، ج 2، صص 98-89.
78. جهت آگاهي از کل روايات « سبعة أحرف »، ر.ک: محمد بن جرير طبري، جامع البيان في تفسير القرآن، ج 1، ص 189؛ علي بن حسام الدين عبدالملک المتقي الهندي، منتخب کنزالعمال، ج 2، صص 57-49؛ ابوشامه مقدسي، المرشد الوجيز، صص 87-77؛ احمد بن علي بن حجر عسقلاني، فتح الباري، ج 9، صص 22-19.
79. ر.ک: ابوشامه مقدسي، المرشد الوجيز، ص 87؛ محمد بن محمد دمشقي ( ابن جزري )، النشر في القراءات العشر، ج 1، ص 21.
80. براي آگاهي از توجيهات ياد شده ر.ک: بدرالدين زرکشي، البرهان في علوم القرآن، ج 1، صص 319-303؛ ابوشامه مقدسي، المرشد الوجيز، صص 145-88؛ احمد بن علي بن حجر عسقلاني، فتح الباري، ج 9، صص 31-19.
81. جلال الدين سيوطي، الديباج علي صحيح مسلم، ج 2، ص 408.
82. ابوشامه مقدسي، المرشد الوجيز، ص 89.
83. همان، صص 115-114.
84. همان، ص 106.
85. محمد بن جرير طبري، جامع البيان في تفسير القرآن، ج 1، ص 22.
86. حجر، آيه 9.
87. توبه، آيه 34.
88. ر.ک: سيد مرتضي عسکري، القرآن الکريم و روايات المدرستين، ج 2، صص 181-153.
89. عبدالرحمن بن علي بن محمد الجوزي، زاد المسير في علم التفسير، ج 2، ص 354، ذيل آيه 38 از سوره مائده، شيخ عباس قمي، تحفة الاحباب، ص 293.
90. ابي عبدالرحمن بن شعيب نسائي، السنن الکبري، ج 6، صص 196-195، حديث 10619.
91. ر.ک: محمدهادي معرفت؛ التمهيد في علوم القرآن، ج 2، صص 97-95.

منبع مقاله :
نصيري، علي؛ (1387)، معرفت قرآني ( يادنگار آيت الله محمدهادي معرفت (ره)) جلد سوم، تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، چاپ اول



 

 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما
حکمت | وای از پدران و مادران آخرالزمان! / استاد رفیعی
music_note
حکمت | وای از پدران و مادران آخرالزمان! / استاد رفیعی
ادعای عجیب کارشناس شبکه اینترنشنال درباره دلیل عدم پاسخ اسرائیل به حمله ایران
play_arrow
ادعای عجیب کارشناس شبکه اینترنشنال درباره دلیل عدم پاسخ اسرائیل به حمله ایران
مولودی‌خوانی محمود کریمی بالهجه شیرازی در وصف حضرت شاهچراغ(ع)
music_note
مولودی‌خوانی محمود کریمی بالهجه شیرازی در وصف حضرت شاهچراغ(ع)
دور افتخار یزدانی و برخورداری با پرچم مقدس جمهوری اسلامی ایران
play_arrow
دور افتخار یزدانی و برخورداری با پرچم مقدس جمهوری اسلامی ایران
معرفی دو کتاب مهدی قزلی در تمایشگاه کتاب
play_arrow
معرفی دو کتاب مهدی قزلی در تمایشگاه کتاب
شور و شوق فراوان مردم برای حضور در جشن امام رضایی‌ها
play_arrow
شور و شوق فراوان مردم برای حضور در جشن امام رضایی‌ها
نجات پیرزن ۷۳ساله از دست گروگانگیر اصفهانی
play_arrow
نجات پیرزن ۷۳ساله از دست گروگانگیر اصفهانی
پاس گل رونالدو و گل اول النصر به الهلال
play_arrow
پاس گل رونالدو و گل اول النصر به الهلال
نقل خاطره‌ای تکان‌دهنده در جلسه دوازدهم دادگاه محاکمه منافقین
play_arrow
نقل خاطره‌ای تکان‌دهنده در جلسه دوازدهم دادگاه محاکمه منافقین
لحظه ترور یکی دیگر از رهبران حماس در البقاع لبنان
play_arrow
لحظه ترور یکی دیگر از رهبران حماس در البقاع لبنان
زندانی ایرانی در عراق کیست؟
play_arrow
زندانی ایرانی در عراق کیست؟
آمریکا درگیر انتخابات است و ما مشکل بزرگی به نام ایران داریم!
play_arrow
آمریکا درگیر انتخابات است و ما مشکل بزرگی به نام ایران داریم!
جزئیات جدید پرونده فساد در فدراسیون فوتبال
play_arrow
جزئیات جدید پرونده فساد در فدراسیون فوتبال
گل کرده بهار سبزِ تقدیر و قضا/حسن خلج
music_note
گل کرده بهار سبزِ تقدیر و قضا/حسن خلج
دعایی که آیت‌الله بهجت به رهبر انقلاب توصیه کردند
play_arrow
دعایی که آیت‌الله بهجت به رهبر انقلاب توصیه کردند