بررسي نظرگاه آيت الله معرفت (ره)
توجيه مقبول درباره ي روايت « سبعة أحرف »
چنانکه بيان شد، مفاد شماري از روايات « سبعة احرف » نامعقول و غيرقابل پذيرش است؛ اما آنچه علماي اهل سنت را به پذيرش و توجيه تمامي روايات مزبور واداشته، متواتر پنداشتن آن ها است؛ (2) ولي همانطور که علامه استاد معرفت رحمة الله عليه نگاشته اند، روايات مزبور متواتر نيست؛ زيرا در تواتر، وحدت مضمون، شرط است. روايات ياد شده، داراي وحدت مضمون نمي باشند، بلکه به لحاظ تفاوت معني، در چهار دسته ي متفاوتِ زير قرار مي گيرند: (3)1. رواياتي که قابل حمل بر جواز قرائتِ قرآن با لهجه هاي مختلف است، مانند روايت: 1، 2، 3 و 4 از يازده روايتي که قبلاً ذکر شد.
2. رواياتي که حاکي از جواز تبديل عبارات قرآنيِ به مشابه آن است، مانند روايت: 5، 6 و 7.
3. رواياتي که ناظر به بطون و لايه هاي معنايي گوناگون قرآن است، مانند روايت: 8 و 9.
4. رواياتي که ناظر به تقسيم موضوعات و مفاهيم قرآني است، مانند روايت: 10 و 11.
روايات دسته دوم که حاکي از جواز تبديل نص قرآن به مرادف و مشابه مي باشد، پيش از اين اشکال آن بيان و نادرستي آن کاملاً آشکار شد. اما روايات دسته ي سوم و چهارم از حيث مضمون، قابل قبول و بي اشکال به نظر مي رسد؛ ولي به مسأله قرائات ربطي ندارند؛ زيرا مفاد رواياتِ دسته سوم، به بطون و لايه هاي معنايي عبارات قرآن ناظر است و روايات دسته ي چهارم به تقسيم موضوعات قرآني ناظر مي باشد.
اما آنچه ممکن است به عنوان دليل بر اعتبار قرائات گوناگون مورد استناد قرار گيرد، رواياتِ دسته ي اول مي باشد که مفاد آن جواز قرائتِ قرآن به چند وجه است. در معناي اين روايات دو احتمال، در خور بحث و بررسي است:
1. روايات ياد شده را به قرائاتِ هفت گانه يا همه قرائاتِ مشهوري که به نظر اهل فن داراي ضوابط قبول هستند ناظر بدانيم.
2. روايات مزبور را به لهجه هاي گوناگوني ناظر بدانيم که ناخودآگاه و ناخواسته در کيفيت قرائت اشخاص تأثير مي گذارد و رهايي از آن دشوار است.
اما راجع به بخش نخست از احتمال اول بايد گفت، چنانکه محققان و اهل فن نوشته اند، هيچ گونه رابطه اي بين حديث أنزل القرآن علي سبعة أحرف با قرائات هفت گانه وجود ندارد؛ زيرا قاريانِ اين قرائات، در زمان نزول و عصر صحابه وجود نداشتند و انحصار قرائت هاي گوناگون در هفت قرائت، در آغاز سده ي چهارم هجري توسط ابي بکر بن مجاهد صورت گرفت. (4)
ابوشامه مي نويسد:
" گروهي که تخصص در اصول علم قرائت ندارند، گمان برده اند که قرائت هر يک از قراء هفت گانه همان است که پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) در حديث أنزلَ القرآن علي سبعة أحرف از آن ياد کرده و هر يک از اين قرائات حرفي از حرف هاي هفت گانه است. کسي که اين مطلب را به ابن مجاهد نسبت داده به خطا رفته است. " (5)
ابومحمد مکي، گويد:
" کسي که گمان کند قرائت هر يک از اين قراء يکي از حرف هاي هفت گانه اي است که پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) بدان تصريح نموده، در اشتباهي بزرگ است. " (6)
ابن تيميه مي گويد:
" عالمان مورد اعتنا، اتفاق رأي دارند که مقصود از حروف هفت گانه اي که پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) از آن ياد کرده، قرائات سبع نيست؛ بلکه نخستين کسي که اين قرائات را گرد آورد، ابن مجاهد بود... و منظور او اين بود که قرائات مزبور با عدد حروف هفت گانه قرآن [ که در حديث آمده ] موافق و برابر شود، نه اينکه اعتقاد وي و ساير علما اين باشد که اين قرائات همان حروف هفت گانه است. " (7)
اما بخش دوم از احتمال اول در معناي احاديث مورد بحث اين است که بگوييم احاديث مزبور حاکي از قرآن بودنِ همه ي قرائات مشهور و داراي ضوابط قبول مي باشد و عدد « سبع » براي بيان کثرت است؛ لذا افاده حصر نمي کند. بر اين اساس، هر يک از قرائات غير شاذ که تحت ضوابط ارائه شده از سوي بزرگان فنّ قرائت قرار گيرد، معتبر و صحيح بوده و قرآن شمرده مي شود.
احتمال ياد شده در معناي رواياتِ مورد بحث نيز قابل قبول نيست؛ زيرا دلايل استواري که براي وحدتِ قرائت صحيح خواهيم آورد آن را نفي مي کند. افزون بر اين، اگر به حکم رواياتِ « سبعة احرف » قرائت هاي مختلفي که در هر آيه وجود دارد، همه ي آن ها از نزد خدا نازل شده باشد، در اين صورت اختيار قرائت و ترجيح برخي از قرائات بر برخي ديگر نادرست خواهد بود؛ زيرا معني ندارد که يک وجه از کلام خدا را بپذيريم و يک وجه آن را ردّ کنيم. اگر روايات « سبعة احرف » چنان معنايي مي داشت، طبعاً استادان بزرگ فنّ قرائت در قرن اول و دوم که به عصر پيامبر نزديک تر بودند، براساس آن عمل مي کردند و به انتخاب و ترجيح يک قرائت بر ديگري نمي پرداختند و براي برتري قرائت خود بر ديگر قرائات، به استدلال هاي ادبي و مانند آن تمسک نمي کردند؛ زيرا با فرض اينکه دو يا سه قرائت در يک آيه از سوي خدا نازل شده باشد، جايي براي ترجيح يک قرائت بر ديگري وجود ندارد.
به نظر مي رسد چنانکه استاد معرفت رحمة الله عليه بيان کرده اند، استوارترين رأي در معناي روايات دسته ي اول اين است که بگوييم مقصود از روايات ياد شده، آسان گرفتن بر قبايل و اقوام گوناگوني است که داراي لهجه هاي ويژه هستند و براي برخي از آنان، تلاوت قرآن کريم به لهجه ي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نامقدور يا بسيار دشوار بوده است؛ لذا خداي متعال به ايشان اجازه داده که همان نص واحد قرآن کريم را به لهجه خود بخوانند؛ (8) دو حديث ذيل به مطلب ياد شده اشاره دارد:
1. عن أبي بن کعب، أن النبي (صلي الله عليه و آله و سلم) قال له: يا أبي! إن ربي أرسل إلي أن إقرأ القرآن علي حرف، فرددت إليه أن هوِّن علي أمتي، فرد إلي أن إقرأ القرآن علي سبعة أحرف... (9)
2. عن أبي بن کعب قال: لقي رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) جبرئيل، فقال: يا جبرئيل! إني بعثت إلي أمة أميين، منهم العجوز و الشيخ الکبير و الغلام و الجارية و الرجل الذي لم يقرأ کتاباً قطُّ، قال: يا محمد! إن القرآن نزل علي سبعة أحرف. (10)
درخواست آسان گرفتن بر امت در حديث اول، و سخن از کهنسالان و بچه ها که واداشتن آنان بر قرائت واحد دشوار مي باشد در حديث دوم، قرينه اي است بر اينکه رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) براي آسان شدن تلاوت قرآن براي مردم از خداي متعال اذن گرفته تا افراد مجاز باشند با لهجه ي خود قرآن را تلاوت کنند و براي يادگيري آن به مشقت نيفتند.
علامه استاد معرفت رحمة الله عليه در تبيين ديدگاه مزبور مي نويسد:
" اين احاديث در واقع توسعه و تسهيلي است بر امت در مورد قرائت قرآن؛ زيرا مردم بدوي نمي توانند مانند مردم شهري قرآن را تلفظ کنند. تعبير و اداي کلمات به وسيله مردم بي سواد غير از تعبير و اداي آن به وسيله مردم با سواد و درس خوانده است، همچنين در اين زمينه بين کوچک و بزرگ، پير و جوان تفاوت است. علاوه بر وجود اختلاف لهجه بين قبايل در تعبير و تلفظ يک کلمه، به نحوي که هر قبيله اي از تلفظ به غير آن چه عادت کرده عاجز است. همچنين اقوام غير عرب از امت اسلامي که نمي توانند کلمات عربي را به درستي ادا کنند و تلفظ بسياري از کلمات عربي براي آنان مشکل است و چون قرائت قرآن بر وفق يک لهجه تکليفي است که از حد توانايي افراد خارج است، لذا هر کس مُجاز است بر وفق لهجه اي که مي تواند، آن را قرائت کند. " (11)
ابن قتيبه مي گويد:
" از تسهيلات خداوندي يکي اين است که امر فرمود به پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) تا قرآن را به هر قومي به لغت خودشان و بر حسب عادت خودشان تعليم دهد. في المثل طايفه هذيل به جاي « حَتّي حين » (12) « عَتّي حين » مي خواندند، طايفه اسد نيز « تعلمون » و « تعلم » و تَسْوَدُّ وُجُوهٌ ( آل عمران: 106 ). را به کسر « تاء » تلفظ مي نمايند و أَلَمْ أَعْهَدْ إلَيْکُم ( يس: 60 ) را به کسر همزه « اعهد » مي خوانند. طايفه تميم همزه را اظهار مي کردند و قريش اظهار نمي کردند. برخي کلمه « قيلَ » ( بقره: 11 ) و « غيضَ » ( هود: 44) را به اِشمام ضمّه با کسره و برخي « رُدَّتْ » ( يوسف: 65 ) را به اشمام کسره و با ضمه و برخي ديگر وَ مالَکَ لا تَاْمَنّا ( يوسف: 11 ) را به اشمام ضمه و با ادغام تلفظ و قرائت مي کردند. اين از آن جهت است که هر زباني به نحوي عادت کرده و قدرت تلفظ به غير آنچه عادت کرده ندارد. اگر قرار بود که هر گروه از اين اقوام مکلف باشند، اعم از کودک و نوجوان و پير، لغت خود را تغيير دهند و عادت خود را ترک کنند، کاري بس مشکل و مشقّت بار بود و اين امر ميسّر نمي شد مگر پس از تحمّل مشقّت هاي طولاني تا اينکه اين عادت عوض شود و زبان به غير آنچه عادت داشته عادت کند. لذا خداوند اراده فرموده تا از روي رحمت و لطف، تسهيلاتي در اين باره براي امت روا دارد، چنان که در اصل دين چنين تسهيلاتي را روا داشته است. " (13)
ابن يزداد اهوازي گويد:
" از علي بن ابي طالب (عليه السلام) و ابن عباس روايت شده گفته اند: قرآن به لغت هر قبيله اي از قبايل عرب، نازل شده است. در روايتي از ابن عباس آمده است که پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) قرآن را به لغت ( لهجه ) واحدي بر مردم قرائت مي کرد و اين بر مردم دشوار بود، لذا جبرئيل نازل شد و گفت: « اي محمد! قرآن را براي هر قومي به لغت خود ايشان قرائت کن ». (14) "
ابوشامه مي گويد:
" حق همين است، زيرا وقتي از نظر ايجاد تسهيلات براي مردم عرب، قرائت قرآن به غير زبان قريش مجاز باشد، شايسته نيست که اقوام ديگر مجاز نباشند که قرآن را به لهجه خود بخوانند و اين تسهيلات براي گروهي باشد و براي گروه ديگر نباشد، زيرا هيچ کس جز در حدّ توانايي خود تکليفي ندارد. وقتي کساني مجازند تا کلمات قرآن را برحسب لغت خود با تخفيف همزه يا ادغام و يا ضم ميم جمع و يا وصل « ها » کنايه و امثال اين ها تلفظ کنند، چه طور مي توان ديگران را محروم کرد و آن ها را مکلف دانست که فقط به يک نحو قرائت کنند. از همين قبيلند کساني که « شين » را مانند « جيم » و « صاد » را مانند « زاء » و « کاف » را مانند « جيم و « جيم » را مانند « کاف » تلفظ مي کنند. اينان به منزله کساني هستند که مخرج برخي از حروف را ندارند و در زبان آنان لکنتي وجود دارد و هيچ کس به بيش از آنچه در امکان او است مکلف نيست، ولي بر او است که اگر مي تواند کوشش کند و آنچه را صحيح است بياموزد. " (15)
استاد معرفت رحمة الله عليه پس از بيان مطالب و آراي ياد شده مي نويسد:
" اين، همان است که ما در تفسير « أحرف سبعه » يعني اختلاف لغات عرب ( لهجه ها ) در تعبير و ادا و تلفظ کلمات، پذيرفته ايم و قبلاً نيز از سيوطي نقل شد که « لغت » به کيفيت نطق، اعم از اظهار و ادغام و تفخيم و ترقيق و اماله و اشباع و مدّ و قصر و تشديد و تليين و امثال اين ها تفسير و اطلاق مي شود. " (16)
از آنچه بيان شد آشکار شد که از نگاه استاد معرفت رحمة الله عليه، قرائت هاي گوناگوني که منشأ آن اجتهاد يا اشتباه قرّا باشد، اعتباري ندارد، اما قرائت هايي که منشأ آن اختلاف لهجه هاي قبائل مختلف عرب بوده و به کيفيت نطق، مانند: اظهار، ادغام، تفخيم، ترقيق، اماله، اشباع، مدّ، قصر، تشديد، تليين و امثال اين ها برگردد، ظاهر عبارات استاد معرفت گوياي صحت آن ها است؛ ولي سخن ايشان در بيان ضابطه ي قرائت صحيح که مألاً آن را در قرائت واحدي منحصر مي سازد « قرائتِ منطبق با قرائت حفص از عاصم » دست کم با مواردي که اختلاف لهجه سبب تغيير حروف کلمه مي شود سازگار نيست؛ زيرا اگر به طور کلي همه ي قرائت هايي را که منشأ آن اختلاف لهجه است بپذيريم، از باب مثال قرائت « عتي حين » را بايد صحيح بدانيم، با اينکه استاد معرفت تنها قرائتي را صحيح مي شمارد که در بستر جماهيري به ما رسيده است. بنابراين بايد بگوييم قرائت صاحبان لهجه ها در صورتي که خارج از قرائت جمهور باشد، تنها براي صاحبان آن ها صحيح است، مثلاً شخص تُرک زباني که نمي تواند حرف « ق » را تلفظ کند و به جاي « قل » « گل » تلفظ مي کند، قرائت او تنها براي خودش پذيرفته است و او با حرف « گ » در حقيقت از « ق » حکايت مي کند.
از آنچه بيان شد درمي يابيم که چند قرائتِ صحيح و معتبر وجود ندارد که افراد بتوانند هر کدام را خواستند اختيار کنند، بلکه اگر اشخاصي به علت داشتن لهجه ي خاص و مانند آن نتوانند به قرائتي که بر پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نازل شده، قرآن را تلاوت کنند، خداوند قرائتي را که براي آنان ميسّر است و با کوشش آن را آموخته اند از ايشان مي پذيرد. امام صادق (عليه السلام) از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) روايت مي کند که فرمود:
" إن الرجل الاعجمي من أمتي ليقرأ القرآن بعجميته فترفعه الملائکة علي عربيته. (17)
شخص غير عرب از امت من قرآن را با لهجه خود قرائت مي کند، پس فرشتگان آن را طبق لهجه ي عربي بالا مي برند. "
بر اهل تحقيق پوشيده نيست که جواز و صحت قرائات مبتني بر لهجه ها، براي اهل آن لهجه ها يک مطلب فقهي است و نمي تواند مدرکي براي حجيت قرائات باشد که يک مسأله ي اصولي است؛ زيرا قرائات برخاسته از لهجه ها، به قرائت واحدي بازگشت دارند و همگي از نصِّ واحدي که بر پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نازل شده حکايت مي کنند؛ لذا مستلزم اختلاف معني نيستند.
دلايل يگانگي قرائت صحيح
چنانکه بيان شد، استاد معرفت رحمة الله عليه معتقد است که قرآن کريم فقط با يک قرائت نازل شده و تنها يک قرائت از حجيت و اعتبار برخوردار است و آن قرائتِ جمهور مسلمين مي باشد که به تواتر از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) گرفته شده و در بستري جدا از قرائت هاي اجتهادي قراء، در طول تاريخ از نسلي به نسل ديگر انتقال يافته است. (18) قرائن و شواهد عقلي و نقلي فراواني اين ديدگاه را تأييد مي کند.شواهد عقلي
الف. اثبات نشدن تعدد قرائات
وجود يک قرائت و يک قالب لفظيِ مشخص براي قرآن، مانند هر سخن ديگر ثابت و معلوم است؛ زيرا تحققِ سخن، بدون آن امکان پذير نمي باشد؛ ولي وجودش بيش از يک قرائت و بيش از يک قالب لفظي براي قرآن معلوم نيست و اثبات آن نيازمند دليلِ علم آور است؛ لکن همان گونه که در بررسيِ دلايلِ نظريه ي تعددِ قرائات بيان شد، چنين دليلي ارائه نشده است، بلکه دلايلي بر رد آن وجود دارد. بنابراين آنچه اکنون ثابت است، وحدت قرائت است و بر اين مبنا قرآن کريم فقط داراي قرائتِ واحدي است. اما اينکه آن قرائت، کدام قرائت مي باشد؟ پرسشي است که در بخش پاياني اين مبحث بدان خواهيم پرداخت.ب. پيراستگي قرآن از تضاد و اختلاف
پذيرشِ قرائات متعدد به عنوان قرآن، مستلزم وجود تضاد و اختلاف در قرآن کريم و حکم خدا است که خداوند آن را نفي کرده است؛ زيرا در برخي از مواردِ اختلافِ قرائاتِ مشهور، احکام متقاوت و گاه متضاد از آيات برداشت مي شود که نمي تواند تماماً صحيح باشد و حکم خداوند به شمار آيد. مثلاً در آيه شريفه ي:فَاعْتَزِلُوا النِّسَاءَ فِي الْمَحِيضِ وَلاَ تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّى يَطْهُرْنَ (19)
حمزه، کسائي، خلف بن هشام و ابي بکر بن عياش « يطّهرن » با تشديد « طاء » خوانده اند و ساير قراء با تخفيف « طاء » خوانده اند. (20)
حکمي که طبق هر يک از دو قرائت ياد شده از آيه مزبور استفاده مي شود، مخالف با حکمي است که براساس قرائت ديگر از آن استفاده مي شود؛ زيرا طبق قرائت تخفيف، حکمِ مستفاد از آيه، جواز آميزش با حائض پس از پايان حيض و پيش از غسل مي باشد و طبق قرائت تشديد، از ظاهر آيه حرمتِ آميزش پيش از غسل استفاده مي شود. (21)
در آيه ي:
وَإِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثَابَةً لِلنَّاسِ وَأَمْناً وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِيمَ مُصَلًّى... (22)
« اتخذوا » را بيشتر قرّاء به صيغه ي امر خوانده اند، ولي ابن عامر و نافع به صيغه ي ماضي خوانده اند. ترديدي نيست که طبق قرائت نخست، کلمه ي مورد اختلاف، امر است و ظهور در وجوب دارد؛ ولي طبق قرائت دوم، جمله ي خبريه است و صرفاً از گذشته حکايت مي کند و ساختار آن به گونه اي نيست که قابل حمل بر انشاء و امر باشد. علماي اماميه طبق احاديث، با انتخاب قرائتِ امر که در مصاحف مرسوم ثبت شده است، از آن وجوبِ نمازِ طواف نزد مقام ابراهيم را استنباط کرده اند. (23)
نيز در آيه ي:
إِنَّ ابْنَكَ سَرَقَ وَمَا شَهِدْنَا إِلَّا بِمَا عَلِمْنَا (24)
قرائت مشهور « سَرَقَ » است، ولي از کسايي « سُرِّق » ( يعني متهم به سرقت شده ) روايت شده است. روشن است که دو معناي ياد شده با يکديگر مخالفت دارد. (25)
استاد معرفت رحمة الله عليه نمونه هاي بيشتري ارائه داده است که براي پرهيز از تطويل از ذکر آن صرف نظر مي کنيم. (26)
با اينکه به هيچ وجه در کلام خدا اختلاف راه ندارد، چگونه مي توان اين نوع قرائات را که با يکديگر قابل جمع نيستند، قرآن به شمار آورد و صحيح و معتبر دانست؟
وَلَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَيْرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلاَفاً كَثِيراً. (27)
شواهد نقلي
الف. احاديث
1. عن فضيل بن يسار قال: قلت لابي عبدالله (عليه السلام): إنّ الناس يقولون: إنّ القرآن نزل علي سبعة أحرف، فقال: کذبوا أعداءالله ولکنه نزل علي حرف واحد من عند الواحد. (28)فضيل بن يسار گويد به امام صادق (عليه السلام) عرض کردم: مردم مي گويند: قرآن به هفت حرف نازل گرديده است؟ امام (عليه السلام) فرمود: دشمنان خدا دروغ گفته اند، قرآن به حرف واحد و از نزد خداي واحد نازل گرديده است.
2. عن زرارة عن أبي جعفر (عليه السلام) قال: إنّ القرآن واحد نزل من عند واحد ولکن الاختلاف يجيء من قِبَلِ الرواة. (29)
زراره از امام باقر (عليه السلام) نقل مي کند که فرمود: قرآن يکي است و از نزد خداي يکتا نازل گرديده است و منشأ اختلاف ( در قرائت ) راويان مي باشند.
اين دو حديث به وضوح بر وحدت قرائتِ صحيح دلالت دارند؛ زيرا در حديثِ نخست که از حيث سند نيز معتبر است، نزول قرآن به هفت حرف، به شدت انکار شده است. با توجه به اينکه « سبعة احرف » به معناي بطون و لايه هاي معنايي قرآن و نيز اقسام گوناگون معارف آن طبق احاديث اهل بيت (عليهم السلام) صحيح و پذيرفته است، بنابراين انکار امام (عليه السلام) نسبت به نزول قرآن بر هفت حرف، بايد ناظر به قرائاتِ مختلف از نص قرآن باشد. در اين صورت « نزول قرآن بر حرف واحد » در کلام امام (عليه السلام) به معناي يکي بودن قرائت صحيح خواهد بود. در حديث دوم نيز امام باقر (عليه السلام) به صراحت قرآن را يکي مي داند و منشأ اختلاف قرائات را اختلافِ راويانِ قرائت مي داند، نه تعدد قرائتِ واقعيِ قرآن.
3. عن أبي عبدالله (عليه السلام)، قال رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم): لو أنّ الناس قرؤا القرآن کما أنزل ما اختلف اثنان. (30)
رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: اگر همه ي مردم قرآن را آن گونه که نازل شده قرائت مي نمودند، دو نفر با يکديگر اختلاف نمي کردند.
ظاهر اين حديثِ نبوي گوياي آن است که قرائتِ صحيحي که قرآن طبق آن نازل شده، يکي بيش نيست، لذا منشأ اختلاف قرائت بين قراء آن است که قراء، به قرائت واحدي که قرآن طبق آن نازل شده، قرائت نمي کنند.
4. عن أبي عبدالله (عليه السلام): « إن کان ابن مسعود لايقرأ علي قراءتنا فهو ضال ». فقال ربيعة ضال؟ فقال (عليه السلام): « نعم ضال ». ثم قال أبوعبدالله (عليه السلام): « أما نحن فنقرأ علي قراءة أبي. »
" امام صادق (عليه السلام) فرمود: اگر ابن مسعود قرآن را طبق قرائت ما نمي خوانده، گمراه بوده است. ربيعه گفت: گمراه؟ امام (عليه السلام) فرمود: آري! گمراه. پس از آن امام (عليه السلام) اضافه کرد: ما قرآن را طبق قرائت ابي مي خوانيم. "
علامه استاد معرفت رحمة الله عليه درباره ي اين حديث مي نويسد:
" شايد در آن مجلس درباره قرائت هاي غير متعارف ابن مسعود بحث مي شده و امام (عليه السلام) به آنان تذکر داده که اين قرائت ها جايز نيست و قرائت صحيح، همان قرائت عامه ي مسلمانان است و کسي که از اين روشِ متداول عامه، تخطي کند گمراه است، زيرا چنين کسي از روش مسلمانان که نسلاً بعد نسل از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فراگرفته اند، عدول و تخطي کرده است. و اگر ابن مسعود قرآن را برخلاف روش مسلمانان قرائت مي کرده است ( به فرض صحت نسبت ) گمراه است؛ زيرا طريق ميانه، طريقي است که جامعه مسلمان در آن مشي مي کنند و کسي که از اين راه ميانه گام بيرون نهد، هر کس باشد گمراه خواهد بود. اما اين گفته ي امام که ما قرآن را طبق قرائت ابي (31) مي خوانيم، اشاره است به دوران يکسان شدن مصحف ها در عهد عثمان که اُبي بن کعب املا مي کرد و گروهي آن را بر طبق املاي او مي نوشتند و هرگاه در مورد نص اصلي، اختلاف داشتند براي رفع اختلاف به وي مراجعه مي کردند و مصحف موجود که مورد قبول عامه مسلمانان است، بر طبق املاي اُبي بن کعب است و قرائت منطبق بر قرائت اُبي بن کعب، کنايه از التزام به چيزي است که هم اکنون عامه مسلمانان برآنند. (32)
5. عن عاصم عن زر عن عبدالله، قال: اختصم رجلان في سورة فقال: هذا أقرأني رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) و قال هذا أقرأني رسول الله فأتيا النبي (صلي الله عليه و آله و سلم) فأخبر بذلک فتغير وجهه فقال: « اقرؤا کما عُلمتم فذکر فيه کلاماً » ثم قال: « فإنّما هلک من کان قبلکم باختلافهم علي أنبيائهم. » (33)
"عاصم از زر بن حبيش و او از عبدالله بن مسعود روايت مي کند که گفت: دو نفر در قرائت سوره اي با يکديگر اختلاف نمودند و هر يک مدعي بود که قرائتش را از رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) آموخته است، پس نزد پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) آمدند. وقتي آن حضرت از اختلاف آن دو آگاه شد، چهره اش متغير گرديد و فرمود: چنانکه آموخته ايد بخوانيد؛... سپس فرمود: همانا کساني که پيش از شما بودند به سبب اختلاف در مورد پيامبرانشان هلاک شدند. "
از اين روايت استفاده مي شود که رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) اهتمام فراواني به وحدت مسلمين داشته و اختلاف آنان برايش بسيار ناگوار بوده است. با توجه به اينکه قرائات مختلف خود عامل اختلاف و پراکندگي مي باشد، چگونه ممکن است رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) آن را تأييد و ترويج کند؟ جمله ي اقرؤا کما عُلّمتم پس از ابراز ناراحتي از اختلاف، حاکي از آن است که پيامبر قرائت هاي گوناگون را تأييد نکرده است؛ بلکه همه را به قرائت واحدي که با نظارت حضرتش به مردم تعليم داده مي شد، واداشته است. (34)
ب. روايات تابعان
1. ابوعبدالرحمن سلمي گويد:" قرائت ابي بکر، عمر، عثمان، زيد بن ثابت، مهاجران و انصار يکي بود؛ همگي بر قرائت عامه مسلمين بودند و آن قرائتي است که رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) در سال وفاتش دو بار بر جبرئيل خواند. (35)
2. محمد بن سيرين از عبيدة سلماني ( م 73 ه ) روايت مي کند که گفت:
قرائتي که در سال وفات پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) بر آن حضرت عرضه شد، قرائتي است که اکنون مردم برآنند. (36)
3. انس گويد:
با رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) و ابوبکر و عمر و عثمان و علي نماز خواندم، آنان همگي مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ قرائت مي کردند. (37)
4. زهري گويد:
" رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) و ابوبکر و عمر و عثمان ( مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ ) قرائت مي کردند. نخستين کسي که « ملک » قرائت کرد، مروان بود. (38) "
هنگامي که به کهن ترين تفسير موجود، تفسير مقاتل بن سليمان م 150 ه مراجعه مي کنيم، مي بينيم موارد بسيار اندکي از اختلاف قرائت ( حدود ده مورد در کل قرآن ) در اين کتاب مطرح شده است و نيز در کتاب مشتبهات القرآن از علي بن حمزه ي کسائي ( م 189 ه ) با اينکه آيات فراواني آورده شده است؛ ولي هيچ سخني از اختلاف قرائت مطرح نيست. به نظر مي رسد در بين مسلمانان قرائتي که مقبول عمومِ مردم بوده وجود داشته است و قرائت هاي ديگر که انتخاب و رأي قرّا و شخصيت ها بوده، در حاشيه ي آن مطرح مي شده است. البته چنانکه در ادامه ي بحث خواهيد ديد، در کتاب هاي مربوط به اواخر قرن دوم و پس از آن اختلاف قرائت، بيشتر مطرح شده است.
ج. سيره ي قراء سبعه و عشره
گرچه قرّاء مشهور ( مانند: قرّاءِ هفت گانه و ده گانه )، در قرائتِ شماري از کلمات قرآن، با يکديگر اختلاف داشتند؛ ولي آنان در يک نقطه مشترک بودند و آن اين بود که هر يک از آنان يک قرائت را که به نظر خودش بر ساير قرائات ترجيح داشت انتخاب مي کرد و آن قرائت به او نسبت داده مي شد. اين شيوه حاکي از آن است که آنان همه ي قرائات مشهور را قرائت رسول خدا نمي دانستند. اگر آن ها به حکم روايات « سبعة احرف » قرائت هاي مختلف را ( که به قول جزري و امثال او داراي ملاک هاي قرائت صحيح مي باشد ) يکي از وجوه قرآن مي دانستند که از نزد خدا نازل شده است، در اين صورت اختيار قرائت و ترجيح برخي از قرائات بر برخي ديگر نادرست بود؛ زيرا معني ندارد که يک وجه از کلام خدا را بپذيريم و يک وجه آن را ردّ کنيم. اگر روايات « سبعة أحرف » چنان معنايي مي داشت، طبعاً آن ها که در قرن اول و دوم مي زيستند و به عصر پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نزديک تر بودند، براساس آن عمل مي کردند و به انتخاب و ترجيح يک قرائت بر ديگري نمي پرداختند و براي برتري قرائت خود بر ديگر قرائات به استدلال هاي ادبي و مانند آن تمسک نمي کردند؛ زيرا با فرض اينکه دو يا سه قرائت در يک آيه از سوي خدا نازل شده باشد، جايي براي ترجيح يک قرائت بر ديگري وجود ندارد. بنابراين سيره ي قرّاءِ ياد شده حاکي از وحدتِ قرائتِ صحيحِ قرآن است.اعراب گذاري و نقطه گذاري قرآن
اعراب گذاري و نقطه گذاري قرآنِ کريم توسط ابوالاسود دئلي و دو شاگردش يحيي بن يعمر و نصر بن عاصم در نيمه ي دوم از قرن اول، (39) حاکي از وحدت نص قرآن کريم است؛ زيرا اين کار طبعاً مي تواند در محدوده ي يک قرائت انجام شود و آنان در نقطه گذاري و اعراب گذاري قرآن ترديدي نداشتند؛ زيرا قرائت جمهور مسلمين براي آنان معلوم بود. (40) اگر قرآن به قرائت هاي مختلف نازل شده بود، ائمه (عليهم السلام) و ساير علماي اسلام براي جلوگيري از مهجور شدن ساير قرائات که قرآن به شمار مي رفت، به طور قاطع از علامت گذاريِ قرآن جلوگيري مي کردند؛ ولي نه تنها چنين کاري صورت نگرفت؛ بلکه اعراب گذاري و نقطه گذاري به تدريج عموميت و گسترش يافت.قرائتِ صحيح ويژگي ها و راه هاي شناخت آن
از شواهد عقلي و نقلي ياد شده، به خوبي روشن مي شود که قرائتِ صحيحِ قرآن که از حجيت و اعتبار برخوردار است، يکي بيش نيست؛ ولي پرسشِ مهمي که اکنون بايد به آن پاسخ دهيم، اين است که آن قرائتِ صحيح، کدام قرائت است و چه ويژگي هايي دارد؟استاد معرفت رحمة الله عليه در اين باره اين گونه نوشته اند:
" اما آنچه ما آن را ضابطه ي قبولي قرائت مي دانيم، عبارت است از: موافقت با قرائت جمهور مسلمين جدا از قرائت قراء؛ زيرا قرآن در دو مسير طي طريق نموده، نخست طريقه ي مردمي که مسلمانان سينه به سينه از پدران و اجداد خود، از شخص پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) تلقي نموده و به ما رسانده اند.
اين قرائت مردمي، موافق با ثبت ( نوشته ) تمامي مصحف هاي موجود (41) در تمامي قرون است و نمايان گر آن، قرائت حفص است، زيرا حفص همان قرائت جمهور را قرائت کرده زيرا حفص و استادش عاصم به روايتِ صحيح و متواتر که قرائت عامه ي مسلمين مي باشد شديداً پاي بند بودند. (42) "
علي (عليه السلام) نيز همان را قرائت کرده است که توده عظيم مردمي از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) شنيده اند. اين مسير، مسير تواتر است و قرآن به گونه تواتر به ما رسيده است. ولي مسير قرّاء و قرائات ( جز قرائت عاصم ) مسير اجتهاد است و اجتهاد در نصّ قرآن روان نباشد و فاقد حجيت شرعي است.
اينک براي تشخيص قرائت صحيح و متواتر که توسط جمهور، نقل و ضبط شده، سه شرط ارائه مي کنيم:
شرط اول:
توافق با ثبت مصحف هاي موجود، که در تمامي قرن ها بر دست تواناي مردمي ثبت و ضبط شده است. تمامي قرآن هاي خطي و چاپي، به خصوص در گستره شرق اسلام، بدون هيچ گونه اختلافي ارائه شده و مي شود.شرط دوم:
توافق با فصيح ترين و معروف ترين اصول و قواعد لغت عرب، زيرا قرآن با فصيح ترين لغت نازل شده و هرگز جنبه هاي شذوذ لُغَوي در آن يافت نمي شود.شرط سوم:
توافق با اصول ثابت شريعت و احکام قطعي عقلي، که قرآن پيوسته پايه گذار شريعت و روشن گر انديشه هاي صحيح عقلي است و نمي شود که با آن مخالف باشد. (43)قرائت صحيح قرائت جمهور مسلمانان
حديث زير و شواهد ديگري که خواهيم آورد، حاکي از آن است که قرائتِ صحيح، قرائت جمهور مسلمانان است:عن سالم بن [ أبي ] سلمة قال: قرأ رجل علي أبي عبدالله (عليه السلام) و أنا أسمع حروفاً من القرآن ليس علي ما يقرؤها الناس، فقال أبوعبدالله (عليه السلام): کف عن هذه القراءة اقرأ کما يقرأ الناس. (44)
" سالم بن ابي سلمه گويد: مردي نزد امام صادق (عليه السلام) قرآن را به گونه اي متفاوت با قرائت مردم خواند و من شنيدم، امام (عليه السلام) او را از آن قرائت منع کرد و فرمود: چنانکه مردم مي خوانند بخوان. "
از اين حديث دو نکته ي مهم استفاده مي شود:
1. توده و جمهور مسلمانان قرائت شناخته شده اي داشته اند، به دليل آنکه راوي مي گويد:
" مردي نزد امام صادق (عليه السلام) قرآن را به گونه اي متفاوت با قرائت مردم خواند. "
و نيز امام صادق (عليه السلام) به آن شخص فرمود:
" چنانکه مردم مي خوانند بخوان. "
اگر در بين توده ي مردم، قرائتِ خاصي رايج نبود، چنان دستوري لغو بود.
2. قرائت صحيح و معتبر همان قرائت جمهور و توده ي مسلمانان است، به دليل آنکه امام صادق (عليه السلام) آن شخص را به قرائت کردن به شيوه ي مردم فرمان داد و از غير آن منع فرمود.
بسياري از فقها چنين پنداشته اند که مقصود از « قرائت مردم » در کلام امام صادق (عليه السلام) قرائات سبع و مانند آن است و بر اين اساس به صحت و اعتبار اين قرائات فتوا داده اند؛ (45) ليکن اين پندار نادرست است؛ زيرا قرائة الناس، قرائة العامة، قرائة العوام و قرائة الجمهور که ناظر به قرائت جمهور مسلمانان مي باشد، عناويني است که در برابر قرائتِ قرا به کار رفته است و قسيم شيء نمي تواند مساوي آن باشد. چه اينکه قرائت قرا، نقل واحد از واحد است و به سبب نداشتن شرط تواتر، قرآنيت آن ثابت نيست، برخلاف قرائت عامه ي مسلمانان که امت اسلام در هر عصر آن را از نسل قبل از خود دريافت کرده اند و با چنين سلسله سندي به پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) مي رسد. خلاد بن يزيد باهلي ( م 220 ) گويد به يحيي بن عبدالله بن ابي مليکه ( م 137 ) گفتم نافع از پدرت از عايشه برايم نقل کرد که او اذ تَلِقُونه (46) ( به کسر لام و ضم قاف ) قرائت مي کرد (47) و مي گفت آن از ولق الکذب است. يحيي قرائت مزبور را نپذيرفت، به او گفتم با اينکه عايشه اين گونه قرائت کرده، چرا آن را نمي پذيري؟ وي گفت: زيرا آن، مخالف قرائت مردم است... ما از امت از پيامبر از جبرائيل از خداوند نقل مي کنيم، ولي شما مي گويد فلان شخص از فلاني نقل کرد. (48) چنانکه پيش از اين آورديم، از ابو عبدالرحمن سلمي روايت شده که قرائت ابي بکر، عمر، عثمان، زيد بن ثابت، مهاجران و انصار يکي بود؛ همگي بر قرائت عامه مسلمين بودند و آن قرائتي است که رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) در سال وفاتش دو بار بر جبرئيل خواند (49) اکنون شواهدي از منابع کهن را که نشان مي دهد قرائت جمهور مسلمانان در برابر قرائت قرا مطرح بوده است، مي آوريم.
قرائت جمهور مسلمانان و قرائت قرا
قرائتِ جمهور مسلمين برخلاف ساير قرائات که به اشخاص منتسب مي باشد به عموم مردم نسبت داده مي شود و با تعبيراتي مانند: قراءة العامة، قراءة الناس و قراءة الجمهور به آن اشاره مي شود و قرائتي مستقل از قرائات قراء است. به شواهد زير بنگريد:الف. در کتاب العين از خليل بن احمد ( م 175 ه ) آمده است:
و يُقرأ: « بديع السماوات و الأرض » (50) بالنصب [ بديعَ ] علي جهة التعجب... و قراءة العامة الرفع [ بديعُ ] و هو أولي بالصواب (51) »
ب. در کتاب معاني القرآن از فرّا ابو زکريا يحيي بن زياد ( م 204 ه ) در موارد فراواني از قرائت جمهور مسلمانان در برابر قرائات قرّا ياد شده که در اينجا چند نمونه از آن را ياد مي کنيم:
1.
قوله: « فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ » ( اسراء / 23 ) قرأها عاصم بن أبي النّجود و الأعمش ( أفّ ) خفضا بغير نون. و قرأ العوام ( أفٍّ ) فالذين خفضوا و نوّنوا ذهبوا إلي أنها صوت لا يعرف معناه إلا بالنطق به. (52)
2.
قوله: رجلا سالما لرجل » ( زمر / 29 ) هو المؤمن الموحد. و قد قرأ العوام ( سَلَماً ) و سلم و سالم متقاريان في المعني، و کأنّ ( سَلَماً ) مصدر لقولک: سلم له سلما و العرب تقول: ربح ربحا و ربحا... (53)
3.
قرأ حمزة: « و ما أنت تهدي العمي ». و قراءة العوام: « و ما أنت بِهادِي الْعُمْيِ » ( نمل / 81 ). » (54)
4. عن الشعبي عن مسروق أنه قرأ: « أ فتمرونه » و عن شريح أنه قرأ: « أَ فَتُمارُونَهُ ». ( نجم / 12 ) و هي قراءة العوام و أهل المدينة، و عاصم بن أبي النّجود و الحسن. (55)
5.
قوله: يُسَبِّحُ لَهُ فِيها بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ ( نور / 36 ) قرأ الناس بکسر الباء و قرأ عاصم ( يُسَبِّحُ ) بفتح الباء. فمن قال ( يُسَبِّحُ ) رفه الرجال بنية فعل مجدّد. کأنه قال يسبح له رجال لا تلهيهم تجارة. (56)
ج. در کتاب تأويل مشکل القرآن از ابن قتيبه، عبدالله بن مسلم ( م 276 ه ):
و قرأ بعض القراء: وَأَعْتَدَتْ لَهُنَّ مُتَّكَاً ( بغير همزة ) و قرأ الناس: وَأَعْتَدَتْ لَهُنَّ مُتَّكَأ ( يوسف / 31 ). » (57)
د. در کتاب اعراب القرآن از زجاج ( م قرن چهارم ه ) موارد زير آمده است:
1. قوله ( أَوَ لَمْ يَکُنْ لَهُمْ آيَةً أَنْ يَعْلَمَهُ ). فإن « يعلمه » اسم « يکن » و « آية » خبر مقدم علي الاسم، و هي قراءة الناس، سوي ابن عامر، فإنه قرأ « أو لم تکن » بالتاء، « و آية » رفعاً. (58)
2. فتراه رجح قراءة « ابن کثير » علي قراءة العامة،... (59)
ه در کتاب تفسير بحرالعلوم از سمرقندي نصر بن محمد بن احمد ( م قرن چهارم ه ):
1. « وَکَلِمَةُ اللهِ هِيَ العُلْيا » قرأ الأعمش و يعقوب الحضرمي وَ کَلِمَةَ اللهِ بالنصب، و قراءة العامة بالضم علي معني الاستئناف. (60)
2. « کَذلِکَ نَسْلُکُهُ فِي قُلُوبِ الْمُجْرِمِينَ » قرأ بعضهم « نُسْلِکُهُ » بضم النون و کسر اللام. و قراءة العامة: بنصب النون و ضم اللام و هما لغتان. (61)
چنانکه در نمونه هاي ياد شده (62) مي بينيد، قراءة العامة، قراءة العوام و قراءة الناس در برابر ساير قرائات قرار گرفته و اين حاکي از آن است که توده ي مردم، قرائت مشهوري را که در بين عموم مردم رايج بوده، در مکتب خانه ها مي آموخته و قرائت مي کرده اند و قرائت هاي مخالفِ آنکه در بين اهل فن مطرح بوده در بين عامه ي مردم مطرح نمي شده است؛ زيرا مطرح کردنِ قرائت هاي گوناگون در سطحِ عامه ي مردم، سببِ اختلاف، حيرت و سرگرداني آنان مي شد.
از آنجا که قرائتِ عامه در بين مردم شناخته شده بود و مورد تعليم و تعلم قرار مي گرفت، امام صادق (عليه السلام) در پاسخ سفيان بن سمط که از چگونگي تنزيل قرآن پرسيد، فرمود:
« اقرؤا کما عُلِّمتم. » (63)
و در حديث ديگر، به شخصي که برخلاف قرائت عمومي قرائت مي کرد، فرمود:
کف عن هذه القراءة، اقرأ کما يقراء الناس. (64)
به نظر مي رسد کار ابو الاسود دئلي و دو شاگردش ( در قرن اول ) در اعراب گذاري و نقطه گذاري مصاحف، (65) يکي از فوايدش مصون ماندن قرائتِ واقعي و مشهور قرآن در بسترِ جماهيري بود و موجب شد تا قرائاتِ مخالف، غالباً در حاشيه ي قرائتِ عامه و بيشتر در بين خواص مطرح شود؛ زيرا با اينکه در آغاز، اعراب گذاري و نقطه گذاري مصاحف نزد عده اي ناپسند شمرده مي شد؛ ولي در عين حال، آن را براي تعليم قرآن، بي اشکال مي دانستند. (66) و اين امر از راه يافتنِ قرائت هاي غير متواتر به حوزه ي قرائت جمهور جلوگيري کرد.
قرائتي که اکنون در اکثريتِ غالبِ قرآن ها مشاهده مي کنيم، همان قرائتِ عامه ي مردم است که در اکثر مصاحف قرن هاي گذشته وجود داشته و در بستر جماهيري به ما منتقل شده است. هماهنگي اين قرائت با قرائتِ عاصم به روايتِ حفص بن سليمان، به معناي آن نيست که در مصاحف کنوني از قرائت حفص پيروي شده؛ بلکه اين هماهنگي از آن جهت است که سند استوارِ قرائتِ حفص از عاصم به اميرمؤمنان علي بن ابي طالب (عليه السلام) مي رسد و قرائت آن حضرت قرائت عامه ي مسلمين بود. (67)
اجماعي بودن صحتِ قرائت جمهور
با توجه به اينکه اعتبار قرائت جمهور مسلمين، مورد قبول همه ي مسلمانان است، اعتبار آن اجماعي است و جايي براي ترديد در اعتبار آن وجود ندارد؛ ولي اعتبار ساير قرائت ها اختلافي است؛ لذا به سبب آنکه دليل قاطعي بر قرآنيت آن ها وجود ندارد، نمي توانيم به عنوان قرآن به آن ها استناد کنيم.آيه ي حفظ و ارزش قرائت جمهور
با نظر به اينکه يکي بودن نص قرآن کريم، اثبات شد و از سوي ديگر، خداي متعال به حفظ قرآن از تحريف وعده داده است، طبعاً بايد بگوييم آنچه اکنون در بين مسلمين به عنوان قرآن شناخته مي شود و اختلافي در قرآنيت آن نيست، همان قرآني است که خداي متعال، حفظ آن را ضمانت کرده است؛ زيرا اگر ساير قرائت هاي مخالف با مصحف کنوني را هم قرآن بدانيم، نص قرآن متعدد خواهد بود و اين خلاف آن چيزي است که قبلاً اثبات شد. ممکن است ادعا شود: نص متواتر قرآن که خداي متعالي آن را از تحريف حفظ کرده، کلماتي است که در مصاحف عثماني وجود داشته و اکنون نيز باقي است؛ ولي در کيفيت ادايِ آن کلمات بين مسلمين اختلاف است. (68) گوييم اين مطلب با وعده ي الهي سازگار نيست؛ زيرا کلام خدا در صورتي حفظ شده که قرائت و قالب لفظيِ ويژه ي آن معلوم باشد و معناي مشخصي را افاده کند؛ اما حفظ کلماتي که قالبِ لفظي آن معلوم نيست و بين احتمالات گوناگون مردد مي باشد، ارزشي ندارد و حفظ بر آن صدق نمي کند. بنابراين با توجه به واقعيت خارجي و وعده ي تخلف ناپذيرِ خداي قادر متعال، بايد گفت: همان گونه که خداي متعال، به حفظ قرآن وعده داده، آن را از زمان نزول تا عصر حاضر در قالب قرائتي که هم اکنون وجود دارد و مورد قبول همه ي مسلمانان مي باشد، در بستر جماهيري حفظ کرده است.پينوشتها:
1. عضو هيأت علمي جامعة المصطفي العالمية.
2. ر.ک: ابوشامه مقدسي، المرشد الوجيز، ص 87؛ محمد بن محمد دمشقي ( ابن جزري )، النشر في القراءات العشر، ج 1، ص 21.
3. ر.ک: محمدهادي معرفت، التمهيد في علوم القرآن، ج 2، صص 91-90؛ محمدهادي معرفت، علوم قرآني، صص 207-206.
4. بدرالدين زرکشي، البرهان في علوم القرآن، ج 1، ص 475؛ ر.ک: محمدهادي معرفت، التمهيد في علوم القرآن، ج 2، صص 83-81.
5. ابوشامه مقدسي، المرشد الوجيز، ص 146.
6. همان، ص 151.
7. تقي الدين ابن تيميه، التفسير الکبير، ج 2، ص 260؛ محمد بن محمد دمشقي ( ابن جزري )، النشر في القراءات العشر، ج 1، ص 39.
8. ر.ک: محمدهادي معرفت، التمهيد في علوم القرآن، ج 2، صص 94-91؛ محمدهادي معرفت، علوم قرآني، صص 210-207.
9. ابن ابي شيبه ي کوفي ( م 235 )، المصنف، ج 7، ص 432، حديث 105.
10. محمد بن عيسي بن سوره ترمذي، سنن ترمذي، ج 4، ص 263، حديث 4013.
11. محمدهادي معرفت، علوم قرآني، ص 207؛ محمدهادي معرفت، التمهيد في علوم القرآن، ج 2، ص 91.
12. مؤمنون، آيه 54.
13. محمدهادي معرفت، علوم قرآني، ص 208-209؛ محمدهادي معرفت، التمهيد في علوم القرآن، ج 2، صص 93-92، به نقل از ابن قتيبه ي، تأويل مشکل القرآن، صص 40-39.
14. محمدهادي معرفت، علوم قرآني، ص 209.
15. ابوشامه مقدسي، المرشد الوجيز، صص 97-96.
16. محمدهادي معرفت، علوم قرآني، صص 210-209؛ محمدهادي معرفت، التمهيد في علوم القرآن، ج 2، صص 94-93.
17. وسائل الشيعة، ج 4، ص 866.
18. ر.ک: محمدهادي معرفت، التمهيد في علوم القرآن، ج 2، ص 161؛ تلخيص التمهيد، صص 399-366؛ محمدهادي معرفت، علوم قرآني، صص 219-218.
19. بقره، آيه 222.
20. محمد بن محمد دمشقي ( ابن جزري )، النشر في القراءات العشر، ج 2، ص 227.
21. محمد بن حسن طوسي، التبيان في تفسير القرآن، ج 2، ص 221.
22. بقره، آيه 125.
23. ر.ک: محمد بن حسن طوسي، التبيان في تفسير القرآن، ج 1، صص 453-452.
24. يوسف، آيه 81.
25. غرناطي کلبي، التسهيل لعلوم التنزيل، ج 2، ص 125.
26. ر.ک: محمدهادي معرفت، التمهيد في علوم القرآن، ج 2، صص 76-73.
27. نساء، آيه 82.
28. محمد بن يعقوب کليني، الکافي، ج 2، ص 630.
29. همان.
30. محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 89، ص 48.
31. برخي در لفظ « ابي » احتمال داده اند که بدون تشديد ( به معناي پدرم ) باشد؛ ولي اين احتمال بعيد است؛ زيرا قرائت يک امام با قرائت ساير ائمه (عليهم السلام) تفاوتي ندارد.
32. محمدهادي معرفت، علوم قرآني، ص 222؛ محمدهادي معرفت، التمهيد في علوم القرآن، ج 2، صص 170-169.
33. احمد بن علي بن مثني التميمي، مسند ابويعلي الموصلي، ج 8، ص 470.
34. ر.ک: محمدهادي معرفت، التمهيد في علوم القرآن، ج 2، صص 170-168.
35. ابوشامه مقدسي، المرشد الوجيز، ص 68.
36. جلال الدين سيوطي، الاتقان في علوم القرآن، ج 1، ص 177.
37. علي بن حسام الدين عبدالملک المتقي الهندي، منتخب کنز العمال، ج 2، ص 609، حديث 4876.
38. جلال الدين سيوطي، الدرالمنثور، ج 1، ص 36.
39. ر.ک: ابن عطيه ي اندلسي، المحرر الوجيز في تفسير الکتاب العزيز، ج 1، صص 51-50؛ محمدهادي معرفت، تلخيص التمهيد، صص 187-185.
40. ر.ک: محمدهادي معرفت، التمهيد في علوم القرآن، ج 2، ص 145.
41. از آنجا که کليت سخن استاد ( بواسطه ي وجود برخي مصاحف با قرائت هايي متفاوت با مصحف کنوني، احياناً در گوشه و کنار کشورهاي اسلامي يافت مي شود) نقض مي گردد، ايشان براي رفع اشکال ياد شده قيد ذيل را براي سخن خود در پانوشت کتابشان آورده اند: « در مراکزي که نشر و پخش مصاحف و قرائات از آن جا نشأت گرفته؛ مانند کوفه و بصره و مناطق شرق بلاد اسلامي ». ر.ک: محمدهادي معرفت، علوم قرآني، ص 218.
42. استاد معرفت رحمت الله براي نشان دادن اهميت و دقت قرائت حفص، در شماري از آيات مقايسه اي بين قرائت حفص و ساير قرائات انجام داده که به طور آشکاري برتري آن را بر ساير قرائات نشان مي دهد. ر.ک: محمدهادي معرفت، التمهيد في علوم القرآن، ج 2، صص 260-241.
43. ر.ک: محمدهادي معرفت، علوم قرآني، صص 219-218؛ محمدهادي معرفت، التمهيد في علوم القرآن، ج 2، صص 154-143.
44. محمد بن يعقوب کليني، الکافي، ج 2، ص 633، حديث 23.
45. ر.ک: سيد محمدجواد عاملي، مفتاح الکرامة، ج 4، ص 697؛ سيد تقي طباطبائي قمي، مباني منهاج الصالحين، ج 4، ص 459.
46. نور، آيه 15.
47. قرائت مشهور به فتح لام و تشديد قاف است.
48. مقريزي، امتاع الاسماع، ج 4، ص 319؛ محمدهادي معرفت، التمهيد في علوم القرآن، ج 2، ص 136.
49. ابوشامه مقدسي، المرشد الوجيز، ص 68.
50. بقره، آيه 117.
51. خليل بن احمد، العين، ج 2، صص 55-54.
52. فرا ابو زکريا يحيي بن زياد، معاني القرآن، ج 2، ص 121.
53. همان، ج 2، ص 419.
54. همان، ج 3، ص 57.
55. همان، ج 3، ص 96.
56. همان، ج 2، ص 253.
57. ابن قتيبه ي محمد بن مسلم، تأويل مشکل القرآن، ص 24.
58.ابراهيم بن سري بن سهل معروف به زجاج، اعراب القرآن، ج 1، ص 280.
59. همان، ج 3، ص 908.
60. سمرقندي نصر بن محمد بن احمد، بحر العلوم، ج 2، ص 61.
61. همان، ج 2، ص 252.
62. مانند تعبيرات ياد شده در تفاسير قرن هاي بعدي مثل: تفسير ثعلبي، مجمع البيان، کشّاف، تفسير بغوي، قرطبي، زاد المسير ابن جوزي، بحر المحيط ابوحيان، تفسير کبير فخر رازي و التحرير و التنوير ابن عاشور کم و بيش ذکر شده است که براي پرهيز از تطويل از ذکر نمونه هاي آن ها صرف نظر شد.
63. محمد بن يعقوب کليني، الکافي، ج 2، ( کتاب فضل القرآن، باب نوادر ) ص 631، حديث 15.
64. همان، ج 2، ص 633، حديث 23؛ محمدهادي معرفت، التمهيد في علوم القرآن، ج 2، ص 169.
65. ر.ک: ابن عطيه ي اندلسي، المحرر الوجيز، ج 1، ص 50؛ قرطبي، تفسير القرطبي، ج 1، ص 63.
66. قرطبي، تفسير القرطبي، ج 1، ص 63.
67. ر.ک: محمدهادي معرفت، تلخيص، التمهيد، ص 375.
68. سيد ابوالقاسم خوئي، البيان في تفسير القرآن، ص 173.
نصيري، علي؛ (1387)، معرفت قرآني ( يادنگار آيت الله محمدهادي معرفت (ره)) جلد سوم، تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، چاپ اول