چکيده
کند و کاو از قصه هاي قرآن، از بايسته ترين و کارآمدترين مباحث قرآن پژوهي است که نويسندگان و قرآن پژوهان بسياري را به خود جلب کرده است. استاد آيت الله معرفت در آثار گوناگون و به اقتضاي بحث به قصه هاي قرآن پرداخته اند که اوج آن در کتاب نقد شبهات نمود يافته است. مقاله حاضر، ضمن معرفي تلاش هاي استاد در عرصه ي قصص قرآن، به برخي مباحث حکمت تکرار در داستان هاي قرآن، واقع گرايي در داستان هاي قرآن و ديدگاه هاي نوانديشانه در اين باب و نقدي بر آن مي پردازد.كليدواژه ها: قرآن، قصه، قصه هاي قرآن، نقد شبهات قرآني، آيت الله محمدهادي معرفت.
نگاهي به قصه هاي قرآن و آثار سامان يافته درباره ي آن
شماره قابل توجهي از آيات کريمه ي قرآن، به بيان سرگذشت ما و ماجراهايي از گذشتگان اختصاص دارد که در آن داستان هايي از پيامبران و امت هاي پيشين و چهره هاي نيک و بد تاريخ بازگو شده است. حکايت گري قرآن، شامل حوادث و اتفاقات عصر نزول و حتي حوادثي از آينده و جهان آخرت نيز مي شود. فراواني قصه در قرآن، نشانگر اهميت اين شيوه از پيام رساني است و بخشي از معارف قرآن در داستان هاي آن نهفته است.شيريني و جذابيت اين قصه ها از يک سو و فايده ها و کارکردهاي آن از سوي ديگر، آثار فراواني را درباره ي قصه هاي قرآن به نگارش درآورده است. در يک تقسيم کلي، اين آثار را مي توان به دو دسته تقسيم کرد:
1. گزارش متن قصه هاي قرآن و شرح و تفصيل آن در قالب هاي روايي، داستاني، تاريخي و تفسيري. اين آثار گاه با تحليل قصه ها و برداشت از آن ها همراه بوده اند. براي نمونه ي اين قسم، افزون بر کتاب هاي حديثي، تاريخي، و تفاسير به آثار زير مي توان اشاره کرد:
قصص الانبياء قطب راوندي و با همين نام از سيد نعمت الله جزايري، قصص قرآن صدرالدين بلاغي، قصص قرآن يا تاريخ انبياء سيد هاشم رسولي محلاتي، قصص الانبياء و قصص القرآن علي محمد دخيل، قصص الانبياء ابن کثير، قصص الانبياء عبدالوهاب نجار، قصص القرآن جار الولي، ابوالفضل ابراهيم، بجاوي وشماته، مع الانبياء في القرآن طبّاره، القصص القرآني، عرض وقايع و تحليل احداث صلاح خالدي، القصة في القرآن الکريم سيد محمد طنطاوي، و بسياري ديگر از کتاب ها و تک نگاري هايي که درباره يکي از داستان هاي قرآن تدوين شده است.
2. آثاري که از زاويه علوم قرآن و زاويه هاي ادبي و هنري به قصه هاي قرآن پرداخته اند. از اين دسته است: الفن القصصي في القرآن الکريم محمد احمد خلف الله، القصص القرآني سيد محمدباقر حکيم، قصص القرآن الکريم سيد ابوالقاسم حسيني، ريخت شناسي قصه هاي قرآن محمد حسيني.
البته آنچه ياد به مفهوم انحصار تدوين شده درباره قصه هاي قرآن در دو گونه ياد شده نيست، بلکه اين دو گونه ي کلي است. آثار بسيار ديگري وجود دارند همانند سيکو و لوجية القصة القرآنية تهامي نقره در باب نگاه روان شناختي به قصه هاي قرآن، باستان شناسي و جغرافياي تاريخي قصص قرآن عبدالکريم بي آزار شيرازي، اسرائيليات و تأثير آن بر داستان هاي انبياء در تفاسير قرآن مجيد محمد قاسمي، مقايسه قصص در قرآن و عهدين عباس اشراقي، المرأة في القصص القرآني احمد شرقاوي و گونه هاي چندي ديگر که يا مي توان آن ها را به گونه اي در دو قسم ياد شده جاي داد يا نوعي مستقل براي آن در نظر گرفت.
گستره ي قصه هاي قرآن در آثار آيت الله معرفت
استاد ارجمند آيت الله معرفت (رحمه الله) که شناساندن قرآن و معارف ناب آن و دفاع از حريم قرآن و جلوگيري از انحراف ها در شناخت قرآن و برداشت از آن، در سر لوحه ي کارهايشان قرار داشت، اهتمام ويژه اي به قصه هاي قرآن داشتند و در چندين اثر خود از زاويه هاي گوناگون، مطالبي ارزشمند در اين باره به يادگار گذاشتند که گزارشي اجمالي از آن ارائه مي شود:1. در علوم قرآني چاپ سمت به عنوان يکي از سرفصل هاي علوم قرآن، بحث قصص قرآن در کنار امثال قرآن و سوگند هاي قرآن افزوده شده است. در اين بخش به تعريف و نقش قصه، ويژگي هاي قصص قرآني، اهداف قصه، واقعيت قصه هاي قرآني، راز تکرار در قصص قرآني و تفاوت قصه هاي قرآن و عهدين پرداخته شده است. (2)
2. در کتاب شبهات و ردود حول القرآن و ترجمه ي آن: نقد شبهات پيرامون قرآن کريم، فصل پنجم کتاب که نگارنده ترجمه ي آن را به عهده داشته است، درباره ي قصه هاي قرآن و نقد شبهات پيرامون آن سخن مي گويد. اين فصل گسترده ترين و تحقيقي ترين کار استاد درباره ي قصه هاي قرآن است. (3) در اين فصل پس از مقدماتي چند، بدين گونه مطرح مي شود: شيوه داستان سرايي قرآن، ويژگي هاي قصص قرآني، اهداف داستان در قرآن، حکمت تکرار در قصه هاي قرآن، آزادي هنري در داستان سرايي قرآن. پس از آن، سخن دگرانديشاني نوپيدا نقل مي شود که واقعيت تاريخي قصه هاي قرآن را مورد پرسش قرار داده و آن ها را داستان هاي ادبي مي دانند. استاد ضمن به چالش کشيدن اين ديدگاه، تک تک قصه هايي را که مورد ترديد قرار گرفته، تحليل و ريشه يابي مي کنند و حقانيت آن را توضيح مي دهند. گسترده ترين قصه در اين بيان، داستان ذوالقرنين است که استاد در آنجا اثبات مي کنند وي همان کورش هخامنشي است.
در بخش هاي ديگري از نقد شبهات نيز درباره ي داستان هاي انبيا مباحثي وجود دارد. در اثبات اينکه وحي يگانه منبع قرآن است، نه دست نوشته هاي پيشينيان و کتاب هاي تحريف شده اي همچون تورات و انجيل، استاد آيت الله معرفت (رحمه الله) مقايسه اي گذرا ميان قرآن و متون تحريف شده انجام مي دهند و در آنجا ياد مي کنند که قرآن کريم پاسدار شأن و منزلت پيامبران است و آنان را جز در هاله اي از تکريم و احترام ياد نکرده است و پاک از هرگونه پليدي معرفي کرده است؛ حال آنکه در تورات داستاني از داستان هاي پيامبران را نمي بينيم؛ مگر آنکه پر از اهانت و تحقير است که گاه به حد ابتذال مي رسد؛ همراه با نکوهش هايي که هرگز شايسته بندگان مخلص الهي نيست. (4)
در ادامه، داستان هاي بسياري را ميان قرآن و تورات مقايسه مي کنند؛ همانند: طوفان نوح، داستان ابراهيم، داستان لوط، گوساله ي سامري و داستان داود و اوريا (5) و همين طور درباره ي قرآن و اناجيل و سرگذشت مريم صديق (عليه السلام) و عيسي (عليه السلام) سخن مي گويند. (6) در بحث نقد پندار وجود اشتباهات تاريخي در قرآن نيز مطالبي مرتبط با قصص انبيا وجود دارد. (7)
3. در جلد سوم التمهيد في علوم القرآن که به بحث محکم و متشابه در قرآن اختصاص دارد، استاد در ادامه ي بررسي آيات متشابه، ذيل عنوان « تنزيه الانبياء » آيات متشابهي را که مربوط به داستان هاي انبيا است بررسي مي کنند. گروهي کوته بين و سطحي نگر و نيز بي دينان به چنين آيات متشابهي تمسک کرده و ارتکاب خطا و گناه را بر پيامبران پاک الهي روا دانسته اند. استاد اين آيات را به ترتيب پيامبران؛ از آدم (عليه السلام) تا پيامبر خاتم (صلي الله عليه و آله و سلم) آورده اند و با ارجاع آنان به محکمات و تأويلات درستي که از خاندان وحي (عليه السلام) رسيده است، تفسير صحيح مي کنند و به شبهاتي که درباره ي قداست و عصمت انبيا وجود دارد، پاسخ مي گويند. (8)
در کتاب تنزيه انبيا، از آدم تا خاتم که درس گفتارهاي استاد در اين باره است، به موضوع ياد شده پرداخته شده است.
4. اسرائيليات يکي از آفات مهم تفسير مأثور به شمار مي رود و نمونه هاي فراواني براي آن در کتاب هاي تفسيري و حديثي مي توان سراغ گرفت. استاد آيت الله معرفت در کتاب التفسير و المفسرون في ثوبه القشيب به نقد نمونه هايي از اسرائيليات که در کتب تفسير پراکنده است مي پردازند. بيشتر اين نمونه ها در ارتباط با قصه هاي قرآن است.
نمونه هاي اسرائيليات در چاپ نخست اين کتاب حجم بيشتري را فراگرفته (9) و در ويرايش دوم، از حجم آن کاسته و مواردي از آن گزينش شده است. (10) در ترجمه فارسي اين کتاب: تفيسر و مفسران، اين بخش حجم اندکي به خود اختصاص داده است. (11)
تعريف قصه قرآني
قِصَص جمع قصه و مصدر آن قَصص گزاره هايي از پيشينيان است که با زبان وحي بر پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) بازگو شده است تا براي بازماندگان مايه ي عبرت و پندآموزي باشد. (12)معناي اصلي اين ماده در لغت به معناي پي جويي کردن و دنبال کردن اثري يا چيزي است. (13) اين ماده در قرآن کريم در قالب مشتقات فعلي آن و به شکل اسمي و مصدري 26 بار به کار رفته است و جز معناي ياد شده، به معناي بازگو کردن و شرح دادن نيز آمده و به قصه و سرگذشت نيز اطلاق شده است. (14) تعريفي که از قصه ياد شد، تعريف قصه هاي قرآني است و با تعريف ادبي قصه در حقيقت داشتن و کارکرد تفاوت هايي دارد. در تعريف هنري امروز، قصه يعني:
" اثري ادبي که نتيجه ي تخيل قصه پرداز در باب اشخاص و حوادث بر پايه ي نظمي هنري و بلاغ است، خواه آن اشخاص و حوادث اساساً ساختگي باشند و خواه به وجود واقعي آن ها چيزي افزوده يا از آن ها چيزي کاسته شده باشد و يا در چينش و ترتيب طبيعي آن ها تصرفي صورت گرفته باشد. " (15)
ويژگي هاي قصه هاي قرآني
قصص قرآني دو ويژگي مهم دارد:1. حقيقت گويي و واقع گرايي، نه خيال پردازي؛
2. هدفمندي و همسويي با غرضي که قرآن در پي آن است.
قرآن به داستان تنها به عنوان يک کار هنري نپرداخته و نيز غرضش مانند تاريخ نگاران و قصه پردازان، شرح حال گذشتگان يا سرگرمي و لذت نبوده است، بلکه قصه در قرآن با ديگر شيوه هاي بياني آن همگام مي شود تا اهداف و خواسته هاي ديني و تربيتي قرآن را برآورده سازد و البته در اين ميان، قصه از مهم ترين اين شيوه ها است. (16)
براساس آنچه ياد شد، مي توان تفاوت داستان هاي قرآن با ديگر قصص را در چند خصوصيت کلي برشمرد. اين ويژگي ها را خود قرآن کريم نيز اشاره وار بيان کرده است:
لَقَدْ كَانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لاُِولِي الْأَلْبَابِ مَا كَانَ حَدِيثاً يُفْتَرَى وَلكِن تَصْدِيقَ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَتَفْصِيلَ كُلِّ شَيءٍ وَهُدىً وَرَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ؛ (17)
از آيه اين گونه برداشت مي شود که قصه هاي قرآن به چهار ويژگي متصف است:
1. واقع گرايي؛ 2. حقيقت گويي؛ 3. حکمت آموزي؛ 4. تربيت گري کارآمد و پرورش صفات والاي انساني. (18)
اهداف قصه در قرآن
آنچه از آيات به دست مي آيد نشان مي دهد که اهداف قصه هاي قرآن در محورهاي زير خلاصه مي شود:1. تربيت و آموزش از طريق القاي غير مستقيم؛
2. عبرت و تفکر؛
3. بيان حقايق و احياي تفکر ديني صحيح بر مبناي زدودن خرافات؛
4. شاهد صدق نبوت و زمينه براي گسترش دعوت؛
5. آرامش خاطر پيامبر و اميد آفريني در دل هاي مؤمنان با نويد موفقيت. (19)
بسياري از نويسندگاني که پس از سيد قطب درباره ي اهداف قصه هاي قرآني سخن گفته اند، از آنچه او در اين باره آورده است (20)، استفاده کرده اند و يا مطالب او را زيربناي کار خود قرار داده اند. (21) استاد آيت الله معرفت نيز پس از ياد کرد اهدافي که ذکر شد، اهدافي را که سيد قطب برشمرده است، مي آورند. (22) در نقد شبهات نيز بيشتر بر همين اساس، اهداف قصه هاي قرآني را با شواهد قرآني آن به تفصيل بازگو کرده اند. (23)
فشرده ي اين اهداف چنين است: اثبات نبوت، بيان يکپارچگي اديان آسماني، ترسيم ريشه ي تاريخي اسلام، بيان همسان بودن سيره ي پيامبران و واکنش امت ها، اميدآفريني در دل هاي مؤمنان، بازگويي الطاف حق بر پيامبران و گوشزد کردن دشمني شيطان با انسان.
حکمت تکرار در قصه هاي قرآن
تکرارهاي صورت گرفته در قرآن به گوناگوني هدف هايي برمي گردد که قرآن در پي آن است. يک قصه ممکن است داراي ابعادي چند باشد و با يک بار گفتن، پيام هاي هدايتي و تربيتي آن پايان نيابد؛ از اين رو در مناسبت هاي پيش آمده، هر بار به لحاظ بُعدي از آن تکرار مي شود و در نوبت ديگر، اين مناسبت تغيير مي کند و مناسبتي ديگر جايگزين آن مي شود.بيشترين تکرار در داستان موسي و فرعون و سرگذشت بني اسرائيل صورت گرفته است. سرّ اين مسأله از يک سو به همجواري و آشنايي عرب ها با يهود و منزلت يهود در نزد آنان برمي گردد و از سوي ديگر، سرگذشت بني اسرائيل و رفتار آنان با پيامبران به اوضاع و احوال مردمان معاصر ظهور اسلام بيشتر شباهت داشت؛ بنابراين رابطه ي نزديکي ميان تاريخ گذشته، يهود و رفتار عرب وجود داشته است.
از مکته هاي قابل توجه در تکرار داستان حضرت موسي (عليه السلام) تفاوت روح کلي آن در سوره هاي مکي با سوره هاي مدني است. در سوره هاي مکي، سمت و سوي داستان، مبارزه و گفت و گوهاي موسي (عليه السلام) با فرعون و اطرافيان او است و به رابطه ي بني اسرائيل با موسي (عليه السلام) پرداخته نمي شود، مگر در دو مورد که درباره ي انحراف هاي اعتقادي آنان است، اما در سوره هاي مدني بيشتر رابطه ي موسي (عليه السلام) و بني اسرائيل و مشکلات اجتماعي و سياسي آنان حکايت مي شود.
اين نکته ما را به اين مسأله رهنمون مي شود که تکرار داستان در سوره هاي مکي براي کمک به پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و مسلمانان در رويارويي با مشرکان و تقويت روحيه ي آنان بود. البته بر آورده شدن هدف قرآن، تنها به رابطه ي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و ستمگران زمان او محدود نمي شود، بلکه در هر دوره از تاريخ، ممکن است چنين وضعيتي وجود داشته باشد و مؤمنان با ستمگران و صاحبان زر و زور، در شرايط دشواري رويارو باشند و تاريخ، هميشه در حال تکرار است.
داستان ديگر پيامبران مانند نوح و ابراهيم (عليه السلام) نيز همين گونه است و سمت و سوي داستان با توجه به فضاي حاکم بر دعوت اسلامي و شرايط پيش روي مسلمانان در مکه و مدينه تفاوت دارد.
اگر از ديدگاه ادبي به اين تکرارها بنگريم، در مي يابيم که قرآن هرگاه قصه اي را تکرار مي کند، با نکته ها و ظرافت هايي همراه است که برحسب مناسبت ها لحاظ مي شود. اين مسأله نمودي از اعجاز بياني قرآن و بلاغت برتر آن است؛ زيرا نشان دهنده ي توان بالاي قرآن در گزارش يک داستان به گونه هاي مختلف است و هر بار نيز به شيوه اي شگفت حکايت مي شود؛ به طوري که شنونده از شنيدن دوباره و چند باره ي آن دل زده نمي شود و هر بار در آن، تازگي و طراوتي لذت بخش مي يابد. (24)
واقع گرايي در داستان هاي قرآن و ديدگاه هاي نوانديشانه در اين باب
داستان هاي قرآن، واقعيت ها و تجربه هايي تلخ و شيرين از زندگي بشر است که قرآن براي عبرت آموزي ياد کرده است. از انگاره هاي وهمي و خاطره هاي خيالي نمي توان پند آموخت. قرآن اين حوادث تاريخي را با بياني ادبي و هنري به زيباترين شکل به تصوير کشيده است تا جذابيت و تأثير آن بيشتر شود؛ پس داستان هاي قرآن آميزه اي از ادب و تاريخ است.قصه در قرآن آزموده هايي عيني و واقعي در زندگي بشر است که آيينه ي عبرتي فرا روي آينده قرار مي دهد و به دو دليل، فرض و خيال نيست:
1. با وجود فراواني تجربه ها و ماجراهاي پندآموز گذشته ي پُر پيچ و خَم زندگي انسان، نيازي به پناه بردن به داستان هاي تخيلي يا عاميانه نيست.
2. آييني نظام مند که براساس پندارها و انگاره ها پايه ريزي شود، در آستانه ي فروپاشي و نابودي قرار خواهد داشت و سيل واقعيات، آن را خواهد برد؛ به ويژه آنگاه که اين پندار تخيلي، آشکار و رسوا شود. (25)
اين سخن در مقابل ديدگاه دگرانديشانه اي است که از سوي کساني همچون محمد خلف الله طرح شده است. آنان بر آنند که در تمام يا بيشتر داستان هاي قرآني، از روش « فولکور » استفاده شده است که از مشهورات و داستان هاي شناخته شده ي عاميانه ي بهره گرفته است و قرآن کريم بدون آنکه بخواهد به مضمون آن پايبند باشد، به شيوه ي خطابي آن را پلي براي هدايت و ارشاد مردمان قرار داده است.
برخي نيز مجاز دانسته اند که اين داستان ها صرف تمثيلاتي باشد که براي نزديک ساختن حقايق به اذهان مردم به کار گرفته شده است. اين گونه نظريه ها نسبت به قرآن، پا را از حد خود فراتر نهاده اند.
خلف الله معتقد است قرآن در شيوه ي بياني خود براساس معتقدات و پندارهاي عرب پيش رفته است، نه بر اساس آنچه حقايق عقلي يا واقعيت هاي عيني و عملي است. بنابراين زماني که قرآن از جنّ و از عقيده ي مشرکان درباره ي آن ها سخن مي گويد و اين که آنان به آسمان رفته و به خبرهاي غيبي گوش مي دهند و سپس به زمين آمده و اين خبرها را براي کاهنان بازگو مي کنند و کاهنان نيز ادعا مي کنند که از خبرهاي غيبي و امور جهان آگاهند. (26)
اين شيوه ي گفتمان قرآن برخي مفسران را دچار مشکلاتي کرده است؛ زيرا اين مسائل را جدي گرفته اند و به بحث درباره ي اجرام آسماني پرداخته اند که آيا پيش از محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) وجود داشته اند يا خير؟ و اگر در گذشته بوده اند، چگونه ناگهان دفع کننده ي شيطان شده اند؟ و بدين منوال با پيش آوردن مسائلي از اين دست، عرصه را خود تنگ کرده اند. (27)
به نظر خلف الله، قرآن با مردم مطابق ذهنيت ها و آداب و رسوم خودشان رفتار مي کند و آنان را به همين وسيله رهنمون مي شود؛ درست همان کاري را که در امور تشريعي انجام مي دهد و با توجه به عادات و آداب و رسوم با آنان برخورد مي کند و سپس اين آيين ها را تغيير مي دهد و نسخ در احکام و قوانين از اينجا سرچشمه مي گيرد. اين نکته نيز روشن مي شود که قرآن در داستان هايي که براي آزمودن پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و شناخت درست نبوت وي مطرح مي شد، چيزي را بازگو مي کند که اهل کتاب از تاريخ مي شناختند، نه حقايق تاريخي را. از اينجا است که نبايد به پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و قرآن اعتراض کرد که چرا اين قصه ها با تاريخ سازگار نيست و داراي خطاهاي تاريخي است.
اگر بر اين مسأله اصرار شود که قصه هاي قرآن براي بيان تاريخ است و اين مطلب کاملاً مبرهن شود، به ناچار بايد پذيرفت که مسأله تاريخي بودن، تنها در جاهايي است که قضاياي تاريخي و به عنوان تاريخ آمده باشد؛ مانند گزارش ولادت عيسي (عليه السلام) و قضيه ي ابراهيم (عليه السلام) و اين که نه يهودي و نه نصراني؛ اما داستان هايي که مقصود از آن، تنها موعظه و ارشاد است، ضرورتي ندارد که هر آنچه مطرح مي کند، تاريخي باشد. (28)
خليل عبدالکريم در شرح و تعليقه اي که بر کتاب الفن القصصي في القرآن نگاشته است، از خلف الله نيز پا را فراتر نهاده و به او اشکال مي کند که معياري را که براساس آن تاريخي بودن قصه را مشخص مي کند، بيان نکرده است. آيا اين معيار ثبت قصه در يکي از منابع تاريخي معتبر است يا ملاک چيزي است که در خاطره ي ملت ها به عنوان وقايع تاريخ به يادگار مانده است؟ اين ناديده انگاشتن ملاک سبب شده او برخي وقايع را که تاريخي نبوده است، تاريخي قلمداد کند.
برخي حوادثي که در قرآن ياد شده است، تاريخي نيست، بلکه با اسطوره شناسي مناسبت بيشتري دارد، از نمونه هاي آن است: جريان درگيري پسران آدم و کشته شدن يکي به دست ديگري در حالي که قاتل نمي دانست جسد را چگونه دفن کند؛ داستان طوفان و کشتي شگفت انگيزي که نسل بشر را از انقراض رهايي بخشيد؛ حکايت عاد و پيامبرشان هود و هلاکت قوم او با بادي که حامل غذايي دردناک بودغ قصه صالح و ثمود و ناقه ي حيرت آوري که يک روز او آب مي نوشيد و يک روز ساکنان آبادي؛ داستان شهرهاي قوم لوط که با زمين لرزه اي که به سبب انحرافات جنسي گريبان گير آنان شد، ويران گشت، نيز ماجراي اصحاب کهف که بيش از سه قرن در نمازي به خواب عميق فرو رفتند. همين طور داستان ذوالقرنين، مردي که سرزمين هاي گوناگون را فتح و سران و سلاطين را مطيع خود کرد، در برابر يأجوج و مأجوج سدي ساخت و خورشيد را ديد که در چشمه اي گل آلود غروب مي کند.
خلف الله چگونه اين حکايت هاي خوشايند و ناخوشايند را تاريخ به شمار مي آورد؟ ناهنجارتر آن که وي حکايت موسي و فرعون و خروج بني اسرائيل از مصر و دچار ملخ، قورباغه، شپش و خون شدن فرعونيان، تبديل عصا به مار و اژدها و مانند آن را تاريخ مي پندارد و حال آن که هيچ ملتي از مصريان بر تدوين تاريخشان حريص تر نبودند، اما در تاريخ مصر هيچ اثري از اين حوادث نيست. (29)
نقدي بر انکار واقع گرايي در داستان هاي قرآن
اگر به ديده ي تحقيق به ماجراهايي که تاريخي بودن و واقعيت داشتن شان زير سؤال برده شده، بنگريم و آن ها را ژرف کاوي کنيم، خواهيم ديد که انعکاس واقع است، نه خيالي و تمثيلي. امروزه نشانه ها و آثار بيشتر قضايايي که قرآن داستان آن را بازگفته است، کشف شده و درستي آن آشکار گشته است. پيش از اثبات اين امر با نگاهي به آنچه نويسنده ياد شده بر آن تأکيد دارد، دو مطلب را مي توان تذکر داد:1. چگونه وي اين قصه ها را برگرفته از فرهنگ مردم آن روزگار مي داند که پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و هم عصران او آن را مي شناختند و حال آن که قرآن تأکيد دارد آن حضرت و قومش پيش از اين از آن ها آگاه نبودند و قرآن با اين اخبار عيني آنان را به هماوردي مي طلبد؟ در پي داستان نوح و طوفان و کشتي و درباره ي مريم و بشارت فرشتگان به وي، خداوند آگاه نبودن پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و قومش را از آن گوشزد مي کند. آيا معقول است که محمد (صلي الله عليه و آله و سلم)، اين قصه ها را از زبان عرب و اهل کتاب گرفته باشد و سپس به خودشان تحويل دهد و آنان را بر سرآگاهي به اين سرگذشت ها به مبارزه طلبد و آنان نيز همگي سکوت کنند و پاسخ تندي ندهند؟
2. چرا بايد به اين حوادثي که قرآن بازگو کرده است، ناباورانه نگريست و درستي آن را انکار کرد؟ چه شده است که دين گريزان، آن ها را نمايشنامه هايي نمادين و دين باوران دگراندش، آن ها را از فرهنگ و ادب رايج مردم مي دانند؟ آيا واقعاً نمي شود بپذيريم که اين حوادث رويدادهايي تاريخي بوده که در گوشه هاي تاريک تاريخ نهان مانده و قرآن کريم از روي آن ها پرده برداشته است؟ (30)
براي بررسي نمونه هايي که خليل عبدالکريم آورده بود، آخرين بخش سخن او را درباره ي بني اسرائيل در مصر در نظر مي گيريم که در تاريخ مصر به آن حوادث اشاره اي شده است.
در پاسخ مي گوييم: بسياري از حوادث مصر باستان در تاريخ ثبت نشده است؛ زيرا آنچه در تاريخ نگاري هاي به جاي مانده اهميت داشته، توصيف دربار و شکوه و جلال و افتخارات حکمرانان و خوش گذراني هاي آنان بوده است. تاريخ به اوضاع و احوال اجتماعي مردم توجهي ندارد، مگر آنجا که با احوال پادشاهي مرتبط، و در حاشيه ي کار آنان باشد. بنابراين تاريخ قديم، تاريخ شاهان است، نه مردمان.
مثلاً کوچ عبرانيان ( بني اسرائيل ) به مصر مسأله اي غير قابل انکار است؛ حال آن که در تاريخ مصر باستان به آن اشاره اي نشده است. همچنين شخص موسي و هارون و پيش از آن، يوسف و برادرانش و يعقوب، چيزي نيست که بتوان از آن در تاريخ مصر چشم پوشي کرد؛ با وجود اين در نوشته هاي قديمي مصر هيچ سخني از آن به ميان نيامده است، آيا چون در کتيبه هاي اهرام مصر از اين امور سخني به ميان نيامده است، مي توان بر بسياري از اين حقايق ترديدناپذير خط بطلان کشيد و آن ها را ناديده گرفت؟ (31)
نمونه ديگر، ذوالقرنين است. به تازگي پي برده اند که وي همان کورش، پادشاه بزرگ ايران است. نام او در کتاب هاي عهد قديم آمده و او همان کسي است که بابل را در سال 538 پيش از ميلاد فتح کرد و قوم يهود را از اسارت رهانيد و بخشي از آنان را در شهر « شوش » تحت رهبري دانيال نبي ساکن کرد و گروهي ديگر را به رهبري عذرا به سوي سرزمين فلسطين راهي کرد تا ساختمان معبد را برپا کنند و آثار بني اسرائيل را زنده کرده و بيت المقدس را بازسازي کنند. او هزينه هاي آباد کردن اين شهرها را به عهده گرفت و کارهاي نيک ديگري را به همراه گسترش عدالت در زمين به انجام رساند. از جمله کارهاي نيک وي، سدّي بود که براي حمايت از اقوام ضعيف در برابر يورش هاي قبايل درنده خو ساخت. اين چيزي بود که گذشتگان آن را مي شناختند و در عصر حاضر، برخي پژوهندگان به آن دست يافته اند. (32) همچنين پيوسته کشفيات باستان شناسي، ما را بر اسرارهاي نهاني قصه هاي قرآن آگاه مي سازد که در تاريخ به ثبت نرسيده است. (33)
استاد در ادامه ي کتاب نقد شبهات خود، تک تک داستان هايي را که مورد انکار قرار گرفته است پي مي گيرند که خواندني است.
پينوشتها:
1. عضو هيأت علمي دانشگاه علوم اسلامي رضوي.
2. ر.ک: محمدهادي معرفت، علوم قرآني، ص 271-274.
3. ر.ک: شبهات و ردود حول القرآن، صص 561-418؛ نقد شبهات پيرامون قرآن کريم، صص 674-514.
4. ر.ک: نقد شبهات پيرامون قرآن کريم، صص 45-44؛ در اين باره نيز ر.ک: محمدهادي معرفت، علوم قرآني، صص 294-289.
5. نقد شبهات، صص 108-46.
6. همان، صص 144-109.
7. همان، صص 447-425.
8. ر.ک: محمدهادي معرفت، التمهيد في علوم القرآن، ج 3، صص 461-418.
9. ر.ک: التفسير و المفسرون، ج 2، صص 311-141.
10. همان، صص 730-644.
11. التفسير و المفسرون، چاپ 2، صص 138-128.
12. نقد شبهات پيرامون قرآن کريم، ص 514.
13. ر.ک: محمد بن حسين راغب اصفهاني، المفردات في غريب القرآن، ص 404.
14. ر.ک: محمدتقي ملبوبي، تحليلي نو از قصص قرآن، صص 83-76.
15. سيد ابوالقاسم حسيني ( ژرفا )، مباني هنري قصه هاي قرآن، ص 29.
16. نقد شبهات پيرامون قرآن کريم، ص 517.
17. يوسف، آيه 111. به راستي در سرگذشت آنان براي خردمندان عبرتي است. سخني نيست که به دروغ ساخته شده باشد، بلکه تصديق چيزي است که پيش از آن بوده و روشنگر هر چيز است و براي مردمي که ايمان مي آورند، رهنمود و رحمتي است.
18. ر.ک: همان، صص 521-517.
19. محمدهادي معرفت، علوم قرآني، ص 276.
20. ر.ک: التصوير الفني في القرآن، صص 155-144.
21. به عنوان نمونه رک: سيد محمدباقر حکيم، القصص القرآني، صص 56-33.
22. ر.ک: محمدهادي معرفت، علوم قرآني، صص 281-276.
23. ر.ک: نقد شبهات پيرامون قرآن کريم، صص 529-522.
24. همان، صص 530-529.
25. همان، صص 540-539.
26. همان، صص 540-529.
27. همان، ص 543.
28. همان، ص 545؛ نيز ر.ک: شرح و تعليق خليل عبدالکريم، الفن القصصي في القرآن الکريم، صص 91-87.
29. ر.ک: نقد شبهات پيرامون قرآن، صص 548-546؛ الفن القصصي في القرآن، صص 416-414.
30. ر.ک: نقد شبهات پيرامون قرآن کريم، صص 530-552.
31. همان، صص 551-550؛ نيز ر.ک: عبدالوهاب نجار، قصص الانبياء، ص 203.
32. ر.ک: ابوالکلام آزاد، کورش کبير ( ذوالقرنين )، ص 167؛ و پس از آن: علامه طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج 13، صص 393-386.
33. نقد شبهات پيرامون قرآن کريم، صص 552-551.
نصيري، علي؛ (1387)، معرفت قرآني ( يادنگار آيت الله محمدهادي معرفت (ره)) جلد سوم، تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، چاپ اول