فرهنگ عامه‌ی ایرانیان در سفرنامه‌ی مارکوپولو

فرهنگ عامه به عنوان فرهنگ غیررسمی در یک سرزمین، مجموعه ای از باورها و ارزش های مادی و معنوی مردم را شامل می شود که دستاوردهای شفاهی یا کتبی آن به صورت نسل به نسل و خودآگاه یا ناخودآگاه در طول زمان به
شنبه، 2 خرداد 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
فرهنگ عامه‌ی ایرانیان در سفرنامه‌ی مارکوپولو
فرهنگ عامه‌ی ایرانیان در سفرنامه‌ی مارکوپولو
 

نویسنده: رضا بیطرفان*
منبع:راسخون




 

چکیده

فرهنگ عامه به عنوان فرهنگ غیررسمی در یک سرزمین، مجموعه ای از باورها و ارزش های مادی و معنوی مردم را شامل می شود که دستاوردهای شفاهی یا کتبی آن به صورت نسل به نسل و خودآگاه یا ناخودآگاه در طول زمان به حیات خود ادامه می دهند. در این بین، سفرنامه ها به دلایل گوناگون از جمله برخورداری از انبوهی از اطلاعات عینی و تجربی، جایگاه ممتازی در شناخت ابعاد گوناگون فرهنگ مردم دارند. یکی از آثار ماندگار در این عرصه، سفرنامه‌ی مارکوپولو است که حاصل مشاهدات این جهانگرد ونیزی از بخشی از سرزمین‌های اسلامی در قرن هفنم هجری قمری مقارن با قرن سیزدهم میلادی می باشد.
پرسش های اصلی این است که کدامیک از عناصر فرهنگ عامه‌ی ایرانیان در این دوره مورد توجه مارکو بوده است؟ همچنین نگاه مارکوپولو به عنوان سیاحی مسیحی به باورها و ارزش های طبقات پایین جامعه‌ی ایرانی چگونه بوده است؟ باید گفت نگاه مارکوپولو در جایگاه یک اروپایی به فرهنگ عوامانه‌ی مسلمانان از جمله ایرانیان و ارزشهای این جامعه، نگاهی از درون نبوده است. وی با نگاه اقتصادی کمترین اطلاعات از فرهنگ غیررسمی را ارائه می کند که آنهم با توجه به نوع روایت ها اغلب براساس منابع مسیحی بوده است.
این مقاله بنا دارد با توجه به فقدان پیشینه این نوع نگاه به سفرنامه‌ی مارکوپولو،در ابتدا به بازیابی عناصر فرهنگ عامه‌ی ایرانیان در این سفرنامه پرداخته، سپس با استفاده از منابع جنبی، میزان عمق و گسترش این آداب و باورها در ایران و همچنین نگاه این سیاح ونیزی به فرهنگ عامه‌ی ایشان را آشکار سازد.
کلیدواژه ها: فرهنگ عامه، ایرانیان، سفرنامه‌ی مارکوپولو.

مقدمه

فرهنگ عوام بخشی مهم از دستاوردهای مادی، اعتقادی و رفتاری مردم را در بر می گیرد که ریشه در گذشته های دور داشته و به موازات فرهنگ رسمی جامعه به حیات خود ادامه می دهد. برای تولید این فرهنگ، برنامه ریزی قبلی و مدیریت اجتماعی وجود ندارد زیرا عناصر آن در طول زمان به صورت خودآگاه یا ناخودآگاه منتقل می گردد و سازندگان آن به لحاظ اقتصادی و علمی، سطح متوسط به پایین جامعه را شامل می شوند.
از ارزشمندترین منابع شناخت فرهنگ عامه در هرجامعه ای سفرنامه ها هستند زیرا نویسندگان آن به دلیل بیگانه بودن و دوری از خشم و غضب سلاطین،در شرح احوال مردم جامعه‌ی مورد بازدید آزاد بودند و از سویی مسائل عادی و طبیعی یک سرزمین برای آنها قابل ذکر و حیرت آور می نمود. اگرچه عواملی چون اقامت کوتاه در یک سرزمین، ناآشنایی با زبان مردم، نداشتن اطلاعات کافی و همچنین پیشداوریهای سفرنامه نویسان را می توان از آسیبهای موجود در این کتب دانست که لزوم بررسی و نگاه نقادانه به آنها را ایجاب می نماید.
یکی از این سفرنامه ها سفرنامه‌ی مارکوپولوست. وی که در خانواده ای اهل تجارت به دنیا آمده بود، حاصل مشاهداتش از حضور طولانی در شرق و از جمله سرزمین های اسلامی را در زندان برای هم بندی اش روستیکلو املا کرد و این اثر ماندگار را برجا گذاشت. او در سال 670ه ق(1271م) به همراه پدر و عمویش از ایران و سایر سرزمین ها به چین رفت و پس از 17 سال حضور در دربار مغولان به ونیز بازگشت. باوجود اینکه تردیدهایی در مورد کتاب او وجود دارد اما نوشته های او موارد قابل توجهی از وضعیت سرزمین های مختلف ارائه می کند که بررسی آنچه وی از باورها و ارزشهای جوامع مسلمان بیان نموده از اهمیت زیادی در ریشه یابی بسیاری از معتقدات مردم مسلمان به ویژه ایرانیان برخوردار است. یکی از مشکلات پیش روی این تحقیق، مواجه شدن نگارنده با گزارشاتی از مارکوپولو در مورد ایرانیان بود که در سایر منابع به آن اشاره ای نشده و محدود به همین سفرنامه بوده است و به همین دلیل تعیین میزان عمق وگسترش آن فرهنگ در میان ایشان، آسان نبوده و در نتیجه به ذکر آن عنصر فرهنگی در میان توده های ایرانی اکتفا گردیده است.
این مقاله در سه بخش تقسیم گردیده است: بخش نخست به تعریف فرهنگ عامه و سفرنامه نویسی پرداخته و بخش دوم درباره‌ی مارکوپولو و سفرنامه اش نگاشته شده است و سرانجام در بخش پایانی به بررسی فرهنگ عامه‌ی ایرانیان در این کتاب پرداخته می شود.

فرهنگ عامه

یک قسم اساسی فرهنگ، فرهنگ توده‏ی مردم است که بر معتقدات، آداب و رسوم، سنن، عادات، افسانه‏ها، ادبیات، هنرها، معارف و معلومات ملی و قومی و اجدادی مردم عامی دلالت می¬کند و نشانگر تفکرات، آرمان‏ها، ارزش‏های فرهنگی و موازین‏ اخلاقی آنها، در نقاط مختلف دنیا است. موضوع آن پرداختن به جنبه های سنّتی جامعه، یعنی شیوه های اعمال، رفتار، عادات و باورهای سنّتی یک قوم است که در حقیقت میراث مشترک زندگی اجتماعی یک گروه از نسل های گذشته است.
به درستی نمی‏توان تاریخ دقیقی برای پیدایش فرهنگ عامیانه وآداب و رسوم، آیین‏ها و مراسم ملّی، مذهبی، اجتماعی هر قومی در نظر گرفت و ادوار تغییر و تحوّل آن را طبقه‏بندی نمود. دلیل آن شاید به این موضوع برگردد که هیچ قومی بدون عناصری از فرهنگ توده های مردم نبوده است. نبود کتاب و آثار مکتوب در آن گذشته‏های دور، نمی‏تواند دلیلی باشد که ادبیات شفاهی دیرینه، تاریخ نباشد و ما امروزه حال و هوای دوران پیشین را پیش ‏رو نداشته باشیم.
رواج فرهنگ عامه در میان ملت‏هایی که از پیشینه تاریخی طولانی‏تری برخوردارند، به مراتب بیشتر و کامل‏تر از ملّت‏هایی است که سابقه‏ای اندک دارند. در این راستا بسیاری از پدیده ها و رویدادهای اجتماعی و فرهنگی را می توان از خزانه¬ی گسترده¬ی ادبیات ( آثار شعر و نثر ) به دست آورد، سفرنامه ها که بخش بزرگی از ادبیات منثور را تشکیل داده اند، یکی از منابعی است که اطلاعات ارزشمندی از فرهنگ و عادات یک جامعه به دست می دهد.
در یک تعریف کلی می توان گفت: «فرهنگ عامه یا فولکلور، عنوان مشترکی است که موضوعات مختلفی از ادبیات شفاهی و مکتوب ملل جهان را همچون داستان های عامیانه، افسانه های پریان، حکایات جانوران، شعرها و ترانه های عامیانه، ضرب المثل ها، چیستان ها، هنرهای نمایشی مانند نقالی و نظایر آن، در بر می گیرد» (حمیدی و شامیان، 1384: 91).
به نظر می‏رسد «پیشینه¬ی فرهنگ عامّه با تاریخ اجتماعی بشر بر روی کره¬ی خاکی ملازمت دارد؛ چرا که انسان از آغاز حیات تاریخی خود، اسیر غم‏ها، شادی‏ها، خوشی‏ها و ناملایمات و فراز و نشیب‏های مختلف زندگی بوده است و هست. با ملاحظه¬ی باور داشت‏ها و آیین‏هایی که سینه ‏به سینه و از نسلی به نسل دیگر یا از ناحیه‏ای به ناحیه¬ی دیگر انتقال یافته است، به این نتیجه می‏رسیم که ریشه و هویت تاریخی و اصالت، درگرو شناخت هر چه بیشتر این اعتقادها و باورداشت‏ها است» (رادفر، 1384: 70). «البته این پندار که افسانه های عامیانه پدید آورده عامه و توده مردم باشد، خطاست، یا لااقل مبهم و نارساست؛ زیرا آنچه عامه و توده¬ی مردم گفته می شود، وجود انتزاعی دارد و موجود مستقل و متمایز و مجزایی نیست و ناچار از عهده خلق و ابداع هم بر نمی آید. این هنرمندان و شاعران بی نام و نشان و خوش قریحه اند که در بین عامه و توده¬ی مردم زندگی می کنند، به زبان آنها سخن می گویند و به شیوه آنها می اندیشند و ناچار، ترانه ها و افسانه ها و اندرزها و پندارهای آنها است که در بین عامه انتشار و رواج می یابد و بر زبان ها می افتد» (زرین کوب، 1382: 76).
«معمولا در کتاب‏های مردم‏شناسی، هرودوت-مورخ یونانی-را نخستین فردی‏ می‏شناسند که در کتاب تاریخ خود درباره¬ی آداب و رسوم ملت‏ها مطالبی نوشته‏ است. در قرون وسطی، مورخان، سیاحان و جغرافی‏دان‏ها در کتاب‏های خود به‏ مسائل فرهنگ عامه توجه داشتند و برخی واژه‏ها، رسوم و آیین‏های مردمی را ثبت‏ و ضبط می‏کردند. در بین مسلمانان نیز عده¬ی‏ زیادی از نویسندگان به برخی‏ مسائل و موضوع‏های فرهنگ عامه پرداخته‏اند و برخی از آنها مانند ابوریحان‏ بیرونی و ابن خلدون مطابق روش‏ها و اصول خاصی که از نظر علم مردم‏شناسی‏ امروزی هم معتبر است، درباره¬ی این امور بررسی و تحلیل نموده‏اند» (فاضلی، 1381: 83).
واژه فولکلور (folklore) که مرکب از دو بخش (folk) به معنی توده و مردم و (lore) به معنی دانش است. «در قرون جدید و به شکل علمی و اساسی، این اصطلاح را به صورت جدی نخست یکی از پژوهندگان ادبیات توده با نام آمبروز مورتن «amobrose morton» به سال 1885 میلادی برای این بخش عظیم ادبیات به کار برد» (محجوب، 1382: 35).وی، فولکلور را به‏عنوان جانشینی برای اصطلاح نادرست‏ «عتیقات عامیانه» پیشنهاد کرد که عتیقه‏شناسان انگلیسی و زبان‏شناسان‏ آلمانی در نیمه¬ی نخست سده¬ی نوزدهم میلادی برای مطالعه¬ی راه‏ و رسم‏ زندگی طبقات پایین اجتماع ساخته بودند (پراپ، 1371: 6). بعد از مورتن توجه به این رشته در تحقیقات دانشمندانی همچون برادران گریم، ماکس مولر و آندرو لنگ آغاز شد و با تتبعات کسانی چون کارل کروهن، ولادیمیر پراپ، جرج فریزر و دیگران، به سرعت رشد و توسعه یافت.
همان گونه که ذکر شد فرهنگ عامه از بهترین منابع شناخت جوامع انسانی و مهم‏ترین وسیله برای پی‏بردن به روحیه ملّت‏ها است. ویژگی های فرهنگ عامه را نمی توان در یک چارچوب و قالب مشخص، طبقه بندی کرد. با این حال برخی پژوهشگران حوزه مردم شناسی به جهت نظم و انسجام بیشتر، موضوعات و ویژگی های فرهنگ عامه را به شیوه ای خاص طبقه بندی کرده اند. از آن جمله می توان به سی. اس. برن اشاره کرد که موضوعات فرهنگ عامه را در سه مقوله¬ی اصلی و چند مقوله¬ی فرعی به طریق زیر قرار داده است:
الف- باورها و عرف و عادات مربوط به زمین و آسمان، دنیای گیاهان و روییدنی، دنیای حیوانات، دنیای انسانی، اشیاء مخلوق و مصنوع بشر، روح و نفس و دنیای دیگر، موجودات مافوق بشر، غیبگویی، معجزات و کرامات، سحر و ساحری، طب و طبابت.
ب-آداب و رسوم مربوط به نهادهای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی، شعائر و مناسک زندگی انسان، مشاغل و پیشه¬ها، گاهشماری و تقویم و جشن ها، بازی ها و سرگرمی ها یا اوقات فراغت.
ج-داستانها، ترانه ها، ضرب المثل ها، تصنیف ها، مثل ها، چیستان ها.(بیهقی، 1365: 21)
بنابراین با مطالعه تطبیقی آداب و رسوم ملّت‌های گوناگون به این نتیجه می‌رسیم که بسیاری از این باورداشت‌ها و نکات و لطایف، ریشه‌ واحدی دارند یا بهتر است گفته شود بیشتر آن‌ها از مقوله توارد است که به ذهن افراد مختلف از ملّیت‌های گوناگون آن موضوعی خطور کرده است و فقط از لحاظ زبان و نوع برداشت با توجه به ویژگی‌های محیط بین آن‌ها تفاوت وجود دارد. صحت این مدّعا، به عنوان نمونه، با مقایسه ضرب‌المثل‌های ملّت‌های مختلف،که منابع بسیاری هم در این باره می‌توان ذکر کرد، تأیید می‌شود.

سفرنامه و سفرنامه‌نویسی

سفرنامه به طور کلی گزارشی است که در آن شخصی به مناطق و سرزمین‌های مختلف سفر کرده و دیده‌ها، گفته‌ها، شنیده‌ها، پندارها، تجربه‌ها، رخدادها، عواطف و احساسات دریافت‌شده را بر اساس عقاید، اهداف و چشم‌اندازهای شخصی خود در آن بازتاب می‌دهد. به لحاظ ادبی چنانکه پژوهشگران نوشته‌اند: «سفرنامه یا سیاحت‌نامه از انواع فرعی ادبی و نوعی از‌خود‌نوشتن و آن نگاشتن گزارش سفر یا گشت‌و‌گذار است. از آنجا که سفر به انگیزه‌های گوناگونی چون تجارت یا سیاحت یا سفارت یا تحقیق یا جنگ یا جز این‌ها صورت می‌گیرد، سفرنامه‌ها نیز به تبع انگیزه نویسنده از سفر تنوعی چشمگیر دارند و اطلاعات گوناگونی در اختیار خواننده قرار می‌دهند» (شریفی، 1388: ذیل سفرنامه).
این نوع ادبی به عنوان متون فرهنگی برجسته در حوزه ارتباطات میان‌فرهنگی به مثابه رسانه‌ای در نظر گرفته شده‌اند که در زمان خود تصاویری از ابعاد گوناگون جامعه را پیش چشم دیگران گذاشتند، جهت‌گیری خاصی را بر اساس مبانی فکری، فرهنگی و ایدئولوژیک نگارندگان آن اعمال نموده‌اند. بنابراین از نظر ارتباطات بین‌تمدنی و میان‌فرهنگی می‌توان از سفرنامه‌ها به عنوان نخستین عوامل ارتباط و گفتگوی تمدن‌های اقوام مختلف و وسیله نزدیک‌شدن فرهنگ‌ها و کاستن عیوب آن‌ها و افزودن محاسن آن‌ها یاد کرد؛ «چرا که مردمان عادی هر کشور با مسافران و سیاحان عادی و عام تماس مستقیم دارند، نه با فرستادگان رسمی که وظیفه و رفتاری دیگر دارند. از این رو انتقال عادات و آداب و رسوم و عقاید و بینش‌ها، از قومی به قوم دیگر که می‌توان آن را انتقال یا تبادل فرهنگ‌ها و تمدن‌ها شمرد، از طریق مسافران و سیاحان صورت می‌گیرد» (دانش‌پژوه، 1380، ج 1: 14 و 15).
به لحاظ نثر «در سفرنامه‌ها چون شرح وقایع و حوادث و مشاهده مقصود بوده و اغلب در طی مسافرت و به تعجیل ثبت می‌شده است، مجال عبارت‌پردازی نمی‌مانده است. به این سبب اکثر سفرنامه‌ها به اسلوب و انشایی ساده و روان نوشته شده و جز مواردی معدود، از تکلفات منشیانه عاری بوده است. البته چون این سفرنامه‌ها جالب بوده و عموم مردم، آن‌ها را می‌خوانده و از آن‌ها لذت می‌برده‌اند، همیشه بعد از کتاب‌های تاریخ و تذکره و آلام شخصی، از جالب‌ترین موضوعات نثر در زمینه معلومات تاریخی به شمار می‌آمده‌اند» (رستگار‌فسایی، 1380: 414).
سفرنامه‌ها بیشتر از این جهت که بر «دیده‌های» سیاحان استوار است حائز اهمیت است، زیرا دیده‌ها، بارها ارزشمندتر از شنیده‌هاست و هر انسان شایسته است بداند گذشته‌اش چه بوده و یا درگذشته چه داشته است. این گونه کتاب‌ها تأثیر فراوانی در بالا‌بردن اندیشه های ملت‌ها داشته است؛ زیرا تعامل فرهنگ‌ها، راه را برای تفاهم میان فرهنگ‌های بشری فراهم می‌آورده است.

سفرنامه‌ی مارکوپولو

مارکوپولو«Marco polo» تاجرزاده‌ی ونیزی در 652 ه ق(1254م) در این شهر به دنیا آمد. در این برهه‌ی تاریخی رقابت شدید بازرگانی میان شهرهای ونیز و جنوا در عرصه‌ی تجارت با شرق وجود داشت. پدر و عموی مارکوپولو که اهل تجارت بودند برای رونق کار خود در 659 ه ق(1260م) به قسطنطنیه که برادر بزرگشان در آنجا بود رفتند و از آنجا به بخارا و سرانجام به خانبالغ(پکن) رسیدند. آنها توانستند اطمینان قوبیلای قاآن، خان مغول را به دست بیاورند و وی که همسری مسیحی نیز داشت، تحت تأثیر گفته های برادران پولو به فکر اتحاد با پاپ افتاد. او ضمن ارسال پیامی به پاپ از وی درخواست کرد که صد کشیش را برای گرایش مردم امپراتوری اش به مسیحیت به چین بفرستد. برادران پولو(نیکولو و ماتئو) در 668 ه ق(1269م) به عکا در فلسطین رسیدند و فهمیدند که پاپ مرده و پاپ جدید انتخاب نشده است. آنها از این فرصت بهره برده، به ونیز رفتند و متوجه شدند که همسر نیکولو از دنیا رفته است. آنها پس از دوسال اقامت در اروپا با مارکو به عکا بازگشتند و فهمیدند که پاپ جدید انتخاب شده است و در نتیجه درخواست خان را با او در میان گذاشتند و پاپ با ارسال پیامی، دو کشیش به همراهشان فرستاد که البته در راه مردند. مسافرت آنها به چین همراه مارکو در 670 ه ق(1271م) رخ داد. مارکو با جلب اطمینان خان مغول به مأموریتهای سیاسی فرستاده شد و 17 سال را در چین ماند. در 692 ه ق (1292م) با اجازه‌ی خان بعد از عبور از ایران و گذشت سه سال در 41سالگی به ونیز بازگشت و پس از سه سال اقامت به زندان افتاد و پس از آزادی، ازدواج کرد و سرانجام در 725ه ق(1324م) در سن 73 سالگی از دنیا رفت. مارکو در سال 698 ه ق(1298م) در نبرد دریایی ونیز و جنوا اسیر و به زندان جنوایی ها افتاد. هم بندی مارکو در جنوا، نویسنده ای اهل پیزا به نام « روستیکلو»«Rustichello» بود که مارکو خاطراتش را برای او دیکته کرد. روستیکلو کتاب را به زبان فرانسوی و آمیخته با لغات ونیزی و توسکانی نوشت و « شرح جهان» نام داد. نثر کتاب به گونه ای است که مشخص است که آن را یک نویسنده نگاشته است نه یک جهانگرد. نام دیگر کتاب« شگفتی های جهان» است و لی بیشتر به «ایل میلیونه» شناخته می شود.
اگرچه قبل از مارکو هم بسیاری در قالب مبشر کلیسا و سفیر و ... به شرق رفته بودند اما« بدون شک مارکوپولو نخستین کسی بود که با دقت نظر و هوشیاری کامل و تیزبینی یک جهان گرد، هیچ چیز را نادیده نشمرد»(پولو، 1369، مقدمه: 12-10).
نکته ای را که نباید از نظر دور داشت، اینست که در زمان حیات مارکوپولو، در حالیکه درشرق و به ویژه قلمروی مسلمانان، به دلیل تهاجم مغولان، ضعف و سستی فزونی یافته بود، اروپا باگذر از جنگهای صلیبی و بهره گیری از میراث علمی و اخلاقی شرق، قدم در راهی جدید گذاشت و نوزایی غرب در این زمان به وقوع پیوست. به گفته‌ی مورخان ، در قرن سیزدهم میلادی، « اروپا چنان تغییرات شگرفی را پشت سرگذاشت که تصور آن نزدیک به محال است»(گامبریج، 1389: 219). همین قرون به ویژه سالهای 1245 تا 1345م قرن مهمی در تاریخ سفرهای غربی ها به آسیا در قرون وسطی به شمار می رود. دل کارپینه«Piano del Carpine» در644ه ق( 1246م) اولین سفیر پاپ به دربار گویوک خان مغول در قراقوروم بود. چند سال بعد، آندریاس فُن لون ژومو«Andreas von Longjumeau »که از دومینیکان ها بود به شمال مغولستان رفت. شوالیه بالدوئین فُن هِنه گا «Von Hennegau» ، مانگو«Mangu »و فُن روبروک«Von Rubruck» نفرات بعدی از مسافران شرق بودند. هایتون«Hayton» شاه ارمنستان و دیوید اَشبی«David von Ashby » هم بلافاصله پس از آنها به شرق رفتند . علاوه بر اینها «الکی خوش های حرفه ای» نیز در قرن سیزدهم به سیاحت در آسیا پرداخته اند. آنها نه برای تبلیغ مذهبی و نه با عشق به جغرافیا و ... که برای تجربه ای ماجراجویانه رنج سفر را بر خود هموار می نمودند(گابریل، 1381: 50 و 51).
اما آنچه درباب کتاب مارکوپولو باید گفت اینست که صحت گفته های وی در شرق همواره با شک و تردید همراه بوده است. آنچه در مورد آن اتفاق نظر وجود دارد نگارش کتاب توسط روستیکلو، هم بندی مارکو است که نویسنده ای اهل پیزا بوده و گفته های مرد ونیزی را تقریر می کرده است و البته میزان دخل و تصرف وی در این نوشته ها، کاملا نامعلوم بوده است. اگرچه هم عصران مارکو با تردید و تحقیر در سفرنامه اش می نگریستند و آشفتگی های ونیز در این زمان نیز در این امر بی تأثیر نبوده است، اما عده ای معتقدند سفرنامه‌ی او را نباید نوشته ای سطحی و ساده انگاشت که به افسانه ها و خرافات می پردازد بلکه« کتاب مارکوپولو حقیقتی است که با مقداری تخیل و گزافه گویی همراه شده و این نیست مگر تأثیر دورنمائی که اروپائیان از شرق داشته اند»(پولو، 1369: مقدمه، 12 و 13). روستیکلو نیز در ابتدای سفرنامه، گزارش های آن را «حقیقت محض» می خواند که «دور از هر کژی و کاستی» نقل می شود و همچنین به این نکته نیز تأکید دارد که گفته های مارکو، مستند بوده و حوادث را یا خود به چشم دیده و یا از زبان« مردان مؤمن و مطمئن» گزارش کرده است(پولو، 1369: 20). به هرصورت دیدگاه غربیان پیش از آشنائی با نوشته های مارکوپولو از شرق دیدگاهی افسانه ای بود و تأثیر این نگاه غرب در نوشته های سفرنامه به وضوح دیده می شود. از نکات برجسته‌ی سفرنامه‌ی وی آنست که در هر نقطه از شرایط جغرافیائی، وضعیت و ثروتهای طبیعی، راهها، خلق و خوی مردم، آداب و سنن و غیره گفته است و با نگاهی حسابگر و جسور به شرح وقایع گوناگون پرداخته است، البته در مواردی با نگاه یک مسیحی متعصب که از اروپای گذر کرده از جنگهای صلیبی می آید.

فرهنگ عامه‌ی ایرانیان

به لحاظ جغرافیایی،مارکوپولو ایران را داری هشت ایالت می داند و منبع او در این تقسیم بندی چندان روشن نیست زیرا به عنوان مثال وی تبریز را خارج از ایران دانسته است.

تشییع جنازه

مارکوپولو گزارش های جالبی از وضعیت هرمز ارائه می کندکه یکی از این موارد مراسم تشییع جنازه در این شهر است. «در هرمز اگر کسی چه زن چه مرد فوت کند برای وی یک عزاداری مفصل و یزرگ انجام می دهند. بیوه گان تا چهارسال و حداقل روزی یکبار در مرگ شوهران خود نوحه سرایی می کنند. برای این کار تمام بستگان و همسایگان جمع می شوند و با صدای بلند و فریادگونه گریه می کنند و زار می زنند و به این ترتیب مرده را یاد می کنند و از آنجایی که مرگ و میرشان زیاد است از این محل صدای گریه هیچ وقت قطع نمی شود در هرمز زنان ماهری هستند که با پول و حقوقی که می گیرند در روی قبور مردگان گریه و زاری می کنند» (پولو، 1369: 50).
شرح مارکو درباره‌ی هرمز از مهمترین بخش های سفرنامه‌ی وی است. او به رونق تجاری آن شهر در ارتباط با تجار هندی و کشتی های بزرگ مملو از ادویه، مروارید و ... یاد می کند. هرمزی که مارکوپولو از آن یاد می کند، هرمز باستانی است و در نوار ساحلی خلیج فارس قرار داشت.« هرمز قدیم بندر اصلی بازرگانی در خلیج فارس و جانشین کیش بود و کیش، خود در سده‌ی یازدهم جانشین صیراف شده بود»(گابریل، 1381: 267). یکی از دلایل برجستگی هرمز در سفرنامه‌ی مارکوپولو، وضعیت این شهر درآن دوره بود. به گفته‌ی اشپولر، جزایر خلیج فارس به دلیل عدم پیشروی مغولان در آن خطه، به صورت آزادانه تکامل یافتند و هرمز نیز« بی تردید مقتدرترین حکومتهای خلیج فارس را تشکیل می داد»(اشپولر، 1386: 153).
با بررسی نگاه مارکوپولو به مراسمی مذهبی همچون تشییع جنازه توسط ایرانیان در هرمز متوجه می شویم که وی با نوعی حیرت از این مراسم یاد می کند و فریادها و گریه و زاری مردمان را به گونه ای روایت می کند که تصویری مبهم و شاید وهم انگیز در نگاه خوانندگان ناآشنا ایجاد می شود. این ویژگی مختص به مارکو نیست و در سایر سفرنامه نویسان غیرمسلمان نیز به چشم می خورد. آنها بدون توجه به علل شکل گیری این گونه آداب و عدم تلاش برای شناخت بیشتر آنها به قضاوتهایی قاطعانه در مورد آن پرداخته اند. به عنوان مثال باربارو«Barbaro » سفرنامه نویس ونیزی که در قرن نهم هجری قمری به ایران آمده، گزارشی از یادبود مردگان در ایران دارد و با اشاره به جمع شدن مردم در گورستانها ، روشن کردن شمع ها ، خواندن دعا توسط آخوندها ، صدقه به بینوایان و همچنین آنچه وی آوردن گوشت به قبرستانها ذکر می کند، روایتی خوف انگیز از مراسم مسلمانان می دهد که هر شنونده ای را به حیرت می آورد. او می گوید« بر گورها سنگهایی به طور قائم قرار داده و بر این الواح نام کسی را که در قبر مدفون است نوشته اند و پاره ای از این قبرها محصور به نمازخانه ای کوچک است». او بعد از ذکر این مطلب نتیجه می گیرد که « همین قدر برای اثبات موهوم پرستی ایشان کافی است» (سفرهای ونیزیان در ایران، 1381: 116)

شراب خوردن

ذکر این موضوع به دلیل ارتباط آن با باورهای مردم در مورد آن است که موجب رفتارهای متفاوتی در مورد مصرف آن می شود. مارکو در هنگام صحبت از ایران به شراب خوردن ایرانیان اشاره می کند و اینکه با وجود ممنوعیت شراب در اسلام، آن ها شراب را جوشانده و تا حدودی شیرین شده و می خورند و دیگر حتی شراب نیز خوانده نمی شود و مصرف آن در شرع نیز بدون مشکل خواهد بود(پولو، 1369: 44). وی در شهر هرمز نیز به شراب خرما و شراب ادویه اشاره دارد که اگر کسی به خوردن آن عادت نداشته باشد، دچار اسهال می شود(پولو، 1369: 48). به هرصورت در قرن هفتم ه ق ، شعرا و عرفا نیز هرچند با تعابیری متفاوت از شراب خوردن یاد می کردند و ازاین لفظ، معناهای متفاوتی را برگزیده اند، از جمله در نگاه مولانا :
«باده از ما مست شد نی ما ازو قالب از ما هست شد نی ما ازو»(دفتر اول، 1812)
و همچنین شجاع نویسنده‌ی کتاب اخلاقی انیس الناس در نیمه‌ی اول قرن نهم ه ق، فصلی را به مانند عنصرالمعالی به «آداب شراب خوردن و شرط آن» می پردازد (شجاع، 2536: 189) و پرداختن به این موضوع ، نمایانگر دغدغه ای است اخلاقی و شرعی برای عالمان دین و اخلاق در آن زمانه.

تاریکی شیطانی

در دشتی که در ابتدای آن شهر کامادی در نزدیکی جیرفت قرار دارد، راهزنانی هستند که قراوناس خوانده می شدند و هنگام غارت کار جادویی که ریشۀ شیطانی دارد انجام می دادند. آنها هوای روز را چنان تیره و تار می کنند که تنها از فاصلۀ بسیار نزدیک می توان کسی یا چیزی را دید و در تاریکی با شناختی که از سرزمین دارند می تازند و منطقه ای را غارت می کنند. خود مارکوپولو نیز در این تاریکی گرفتار شده ولی نجات یافته است (پولو، 1369: 47). اعتقاد به این قدرتهای خارق العاده در قدیم بسیار رواج داشت. حتی برخی از سفرنامه نویسان نیز از نزدیک شاهد این گونه صحنه ها بودند؛ صحنه هایی که به اعتقاد آنها به دلیل موقعیت جغرافیایی منطقه ای خاص اتفاق می افتد. آنها اراضی خشک و مسطح را مستعد این گونه پدیده ها می دانند(پولو، 1350، پاورقی ص42).

کشتی سازی

مردم هرمز کشتی های خود را قیر اندود نمی کنند بلکه برای احتراز از پوسیدگی چوب در آب دریا، آنها را با روغن ماهی روغن مالی می کنند . وی علاوه بر این می گوید که کشتی ها را در هرمز بد می سازند و همین باعث غرق شدن اغلب آنها می شود. او علت این امر را عدم استفاده از میخ های آهنی در کشتی عنوان می کند و اینکه آنها را با کلاف هایی از پوسته جوز هندی می سازند. آنها پوسته جوز هندی را در آب می خیسانند تا شبیه موی یال و دم اسب شود و در نتیجه بسیار مقاوم می شود. وی می گوید از آنجاییکه آنها آهن ندارند بجای لنگر از میخ های چوبی استفاده می کنند وکشتی های آنها را دارای یک بادبان، یک سکان و یک دکل می داند و در مجموع این نوع کشتی ها را خطرناک توصیف می کند(پولو، 1369: 49 و50). اما برخلاف گزارش مارکوپولو، دلیل استفاده نکردن از میخ آهنی در کشتی ها، نداشتن آهن نبوده است. کلاویخو«Clavijo» سفیرهانری سوم پادشاه کاستیل به دربار تیمور که در اوایل قرن نهم ه ق در ایران بسر می برد در توصیفی جالب توجه از کشتی سازی در خلیج فارس به این نکته می پردازد که در ساخت کشتی های خلیج فارس از الوار استفاده می شود و تخته ها را دم چلچله وار در هم می کنند تا محکم شود و از میخ چوبی به جای میخ آهنی استفاده می کنند زیرا معتقدند اگر میخ آهنی در کشتی به کار رود توسط سنگهای آهن ربایی کف در یا جدا و کشتی متلاشی می شود(کلاویخو، 1384: 169). این گزارش از سویی به جنبه ای دیگر از دانش مردم اشاره دارد که تأثیر گرفته از باورهای آنها بوده است و از سویی توجه سیاحان خارجی به این عرصه از فنون ایرانیان نشان می دهد تا جاییکه دو مشاهده گر اروپایی در فاصله‌ی کمتر از دو قرن به موضوعی یکسان یعنی کشتی سازی در سواحل خلیج فارس می پردازند.

جنگ تاریخی

در ایالت تون و قائن محلی است که به نظر مردم آن جنگی بین داریوش سوم و اسکندر مقدونی در آن جا در گرفته است (پولو، 1369: 52).

ازدواج تاریخی

در شهر بلخ به گفتۀ محلی ها، اسکندر با دختر داریوش ازدواج کرده است (پولو، 1369: 55).

خلقیات

مارکوپولو در کتابش به صورت مختصری به خصوصیات اخلاقی مردم سرزمین ها از جمله ایرانیان اشاره می کند. گزارشهای متناقض او از رفتار ایرانیان نشان می دهد که وی تجربیات متفاوتی را در نقاط مختلف پشت سر گذاشته است. در بخشی از این مطالب ، وی متأثر از ناامنی های مناطق کویری آن روزگار و سختی هایی که متحمل گردیده می گوید: « این سرزمین پر از مردمی است سنگدل و بی رحم که غالبا همدیگر را می کشند و اگر ترس از مقامات تاتار نداشته باشند هرنوع بدجنسی و آزاری را علیه تجار و مسافران انجام می دهند. آن طور که حتی تمام قوانین نیز نمی تواند از حمله و دزدی آن ها به تجار جلوگیری کند و اگر آن ها با اسلحه از خود دفاع نکنند به بدترین وجهی کشته و زخمی می شوند» (پولو، 1369: 44) اما همین مارکو هنگامی که از کرمانی ها سخن می گوید، برای اثبات «خوب، ساده و صلح دوست» بودنشان به ذکر حکایت و مقایسه با دیگر مناطق نیز متوسل می شود و این گونه نقل می کند که حاکم کرمان در مورد اخلاق کرمانیها و علت این خوبی در مقابل ظلم و ستم و بدجنسی سایر ایرانیان سؤال می کند و آنها پاسخ می دهند که این به خاطر خاصیت خاک اینجاست و حاکم نیز به اندازۀ هفت کشتی خاک از اصفهان که مردمی بدجنس دارد! می آورد و در کف برخی تالارها می ریزند و روی آن را فرش میکنند و افراد با گذر از آن تالارها شروع به ناسزاگفتن به مهمانان کردند و شاه پذیرفت که اختلاف خلقی میان مردم او و سایر مردمان در چه بوده است( پولو، 1369: 46). شاید یکی از دلایل نگاه مارکو در مورد کرمان این بود که وی سه بار از این شهر عبور کرد و «ظاهرا شهر واستان کرمان اثر خوبی روی مارکوپولو گذاشته است و قطعا در زمان او کرمان از رفاه چندی برخوردار بوده است»(گابریل،1381: 231). کرمان پس از حمله‌ی مغول از آسیب بر کنار ماند و حکومت قراختاییان در آنجا تحت نظر مغولان به حیاتش ادامه می داد. مارکو دوبار در زمان تَرکان خاتون(681-655ه ق) و یکبار در زمان پادشاه خاتون (694-691ه ق)به کرمان آمده بود و اگر گزارش مورخان از این دو دوره را قبول کنیم باید بگوییم که مارکو در زمانی به این شهر پاگذاشت که دولت قراختایی« دولتی بود قویم» و روزگار شاهان قراختایی« روزگاری بود مستقیم» و « بهار ایام پادشاهی پادشاهان قراختای» (منشی کرمانی،1362: 38) و درنهایت آخرین دیدار او از کرمان در زمان پادشاه خاتون که خود شاعر و اهل علم بود صورت پذیرفت(وزیری، 1375: 459).

نتیجه

آنچه از فرهنگ عامه‌ی ایرانیان در سفرنامه‌ی مارکوپولو بدان اشاره شده است را می توان به "باورها و رفتارهای سیاسی و اجتماعی" و همچنین "باورهای عامیانه" تقسیم نمود. او در اشاره به باورهای عامیانه، هنر و دانش عوامانه را نیز برشمرده و افسانه های محلی را نیز ذکر می کند. وی در مقایسه با سرزمین های غیر مسلمان به ویژه چین، موارد کمتری از فرهنگ توده ها را در قلمروی مسلمانان از جمله ایران به تصویر کشیده است و مواردی مانند باورهایی در مورد مکان ها و همچنین آداب و رسومی مانند تشییع جنازه را ذکر نموده است. در بخش اشاره به باورهای عامیانه، دانش عامه را تا حدودی ناخودآگاه به تصویر می کشد مانند گزارشش از کشتی سازی در هرمز؛ اما در این قسمت بیشتر به باورهای مردمان در مورد مکان زندگی خود اشاره می کند و روایت های افسانه ای و حتی دینی در این زمینه را نقل می کند. او نیز مانند اغلب سیاحان در مورد خلقیات افراد نیز نظر خود را بیان می کند که این بخش در سفرنامه‌ی مارکوپولو، تا حدود زیادی کم رنگ تر جلوه می کند و بیشتر به روش های چگونگی گذران زندگی در هر منطقه می پردازد.
می توان این گونه نتیجه گرفت که مارکوپولو در عبور از سرزمین های مختلف از جمله سرزمین های مسلمانان به وضعیت اقتصادی و شرایط جغرافیایی به خوبی پرداخته است اما نگاه وی به آداب و باورهای مسلمانان دارای عمق قابل توجهی نبوده و اگرچه در هرمنطقه به دین مسلمانان اشاره داشته و باوررهای مذهبی آنها را بیان کرده است، اما سعی در شناخت کافی را نداشته و با بهره گیری از کمترین منابع به قضاوت نشسته است. او که به نظر در این زمینه کم اطلاع بوده و این به دلیل اقامت کوتاهش در بین مسلمانان رخ داده، در گزارش های خود مسیحی متعصبی جلوه می کند که در برتری آیین خود بر سایر معتقدات شک ندارد؛ تا جاییکه با روایت از منابع مسیحی معدود در قلمرو اسلامی به تحریف وقایع تاریخی به سود مسیحیان نظر دارد. سفرنامه‌ی او که تنها منبعی است که به آزار مسیحیان توسط خلیفه‌ی مسلمانان اشاره دارد، حتی همین برداشت را از زاویه‌ی حکایتی معجزه گونه بیان می کند. او معدودی از اعتقادات و آداب و رسوم مسلمانان را قالب اسطوره ها و باورهای عامیانه و برخی را در چهارچوب رفتارهای سیاسی و اجتماعی آنها بر می شمرد. وی در مواردی به مشاهدات شخصی خود تکیه دارد و مواردی را نیز از مردم محلی نقل می کند و البته شماری را نیز به عنوان گزارش های متقن تاریخی ذکر می کند. اشاره‌ی او به خوی و خلق مسلمانان نیز همانند هر سفرنامه نویسی بسته به تجربیات فردی ، رنگ و بوی همدلانه یا خصمانه به خود می گیرد.

پی‌نوشت‌ها:

* دانشجوی تاریخ ایران اسلامی

کتابنامه :
- اشپولر، برتولد(1386). تاریخ مغول در ایران، ترجمه‌ی محمود میرآفتاب، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی.
- بیهقی، حسینعلی(1365). پژوهش و بررسی فرهنگ عامه مردم ایران، مشهد: انتشارات آستان قدس رضوی.
- پراپ، ولادیمیر(1371). ریشه‏های تاریخی قصه‏های پریان، ترجمه فریدون بدره‏ای، تهران: انتشارات توس.
- پولو، مارکو(1369). سفرنامه(ایل میلیونه)، مترجمان: س. منصور سجادی، آنجلا دی جوانی رومانو، تهران: انتشارات بوعلی.
- پولو، مارکو(1350). سفرنامه، ترجمه‌ی حبیب الله صحیحی، با مقدمه جان ماسفیلد، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
- حمیدی، سید جعفر و اکبر شامیان(1384)، «سرچشمه های تکوین و توسعه انواع تمثیل(اسطوره، رویا، فرهنگ عامه)»، نشریه دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تبریز، سال 48، ش 197.
-دانش پژوه، منوچهر (1380)، سفرنامه (تا پخته شود خامی)، تهران: ثالث، ج 1.
- رادفر، ابوالقاسم(1384)، پیشینه فرهنگ عامه در زبان فارسی و منابع آن در فارسی، کردی و ترکی، نشریه فرهنگ، ش 55.
_رستگارفسایی، منصور (1380)، انواع نثر فارسی، تهران: سمت.
- زری‍ن‌ک‍وب‌، ع‍ب‍دال‍ح‍س‍ی‍ن‌(1382). بحر در کوزه، ت‍ه‍ران‌: انتشارات ع‍ل‍م‍ی‌‏‫.‬‬‬‬‬‬‬
- زیاری، کیکاووس بن وشمگیر(1378). قابوسنامه، به اهتمام و تصحیح غلامحسین یوسفی، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی.
- سفرنامه های ونیزیان در ایران(1381). ترجمه‌ی منوچهر امیری، تهران: نشر خوارزمی.
- شجاع(2536). انیس الناس، به کوشش ایرج افشار، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
-شریفی، محمد (1388)، فرهنگ ادبیات فارسی، تهران: نو و معین.
- فاضلی، نعمت الله(1381). «فرهنگ عامه و ادبیات عامه فارسی»، نشریه کتاب ماه هنر، ش 43 و 44.
- کلاویخو، روی گونسالس(1384). سفرنامه‌ی کلاویخو، ترجمه‌ی مسعود رجب نیا، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی.
- گابریل، آلفونس(1381). مارکوپولو در ایران، ترجمه پرویز رجبی، تهران: انتشارات اساطیر.
- گامبریج، ارنست(1389). تاریخ مختصر جهان، ترجمه علی رامین، تهران: نشر نی.
- محجوب، محمد جعفر(1382). ادبیات عامیانه ایران (مجموعه مقالات درباره افسانه ها و آداب و رسوم مردم ایران)، به کوشش حسن ذوالفقاری، تهران: انتشارات چشمه.
- منشی کرمانی، ناصرالدین(1362). سمط العلی للحضره العلیا، به تصحیح و اهتمام عباس اقبال، تهران: نشر اساطیر.
- مولوی، جلال الدین محمد(1365). مثنوی معنوی، تصحیح نیکلسون، ج1، تهران: نشر مولی.
- وزیری، احمدعلی خان(1375). تاریخ کرمان، به تصحیح و تحشیه‌ی محمد ابراهیم باستانی پاریزی، تهران: چاپخانه‌ی بهمن.



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.