درباره واژه نوروز

آنگاه که در پگاه نخستین بامداد از نخستین روز سال نو نقاب شب از پرده آسمان فرو می افتد و خورشید درخشان رخساره دلربای خود را برگیتی و باشندگان آن می نمایاند و آنگاه که نخستین نسیم بامداد بهاری با بوی خوش نو گلان نو شکفته
دوشنبه، 17 تير 1387
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: حجت اله مومنی
موارد بیشتر برای شما
درباره واژه نوروز
در باره واژه نوروز
 
 
نویسنده:عبدالرحیم بهروزیان

اساس اشتقاق نوروز یا نو و روز

آنگاه که در پگاه نخستین بامداد از نخستین روز سال نو نقاب شب از پرده آسمان فرو می افتد و خورشید درخشان رخساره دلربای خود را برگیتی و باشندگان آن می نمایاند و آنگاه که نخستین نسیم بامداد بهاری با بوی خوش نو گلان نو شکفته آذین بخش گستره سبز چمنزارها و مرغزارهاست و غنچه های به ناز آرمیده در پرنیان سبز نو برگ ها به بانگ و ترانه مرغان به بزم رفته در اوج آبی آسمان نرم نرمک دیده می گشایند، نوروز، روز نو، روز تازگی و طراوت، روز تولد دوباره گیتی اغاز می شود، روزی که تعلق خاطر طبیعت با رنگ سبز است و هستی مفهومی از میلاد
آیین و جشن دیرپای نوروز به عنوان بزرگترین جشن ملی ایرانیان در اصل یکی از دو جشن بزرگ آریاییان باستان - در کنار جشن مهرگان است. پیرامون این آیین کهن و دیرینه تا کنون بسیار گفته و نوشته شده و از دیدگاههای گوناگون به ماهیت، اصل و اساس و منشا آن پرداخته شده و در حوزه های گوناگونی از قبیل داستان های ملی و مردمی،دینی اسطوره شناختی ( و تاریخی ) ، فرهنگ عامه و ... توصیف و تفسیر گردیده است. در واقع نوروز فراتر از هر گونه وابستگی دینی و اعتقادی، طبقاتی و فردی و .. متعلق به هر فرد دست کم ایرانی در هر لباس و مقامی است و بی تردید راز پایداری آن هم در همین است.
در این مقاله قصد بر آن است تا از نگاه زبان‌شناسی- یا بهتر است گفته شود واژه شناسی تطبیقی دو واژه نو و روز که ساختار نوروز است در زبان ها و گویش های مختلف بیان و بررسی شود. باتوجه به اینکه فارسی شاخه ای از زبان های ایرانی و ان هم شعبه ای از ایرانی کهن و خود شاخه ای از هند و آریائی و این هم به نوبه خود از شعبه های مهم هند و اروپایی مادر است، در ذکر و بیان شواهد، این سلسله و ترتیب رعایت می شود.
1- نو :
پهلوی زردشتی ( CPD.61) nog نو تازه جدید ، nog-roz نوروز ، (ag) nog=zad نوزاد، فارسی میانه مانوی (WMP.63) nwg نو ، nwg-mh ماه نو پارتی میانه مانوی (ib.63) nwg نو سغدی مانوی( قریب 6188) nwyyبودایی ( 6115)nwyمانوی، مسیحی ( 6018) ( h) nwy نو مسیحی (6125) nwc( 6172) nwy نو ، نوین ( 6187) ( nwy(t) نو مذهبان، غسل تعمیدشدگان، نوشدگان، مانوی( 6130) nwgrwc نوروز( 5825) nwsrdyc ماه اول سال ( بیرونی: نوسرد)، ( 6183) nwym( 5828) my nwy( 5830) nwyswncmy ماه نو ختنی س( DKS.176) - navaka نو آموز، نوچه ، ( 189) nuvaraنو ( 193)nauha نو nauha-salye سالنو سغدی مانوی ( 7788) ptnwk(w)ptnwy(y) دوباره از نو مسیحی ( 6108) nwqrqy نوآوری، تجدید نظر اوستایی ( AIW.1044) nava نو ، تازه ، جدید nava.mahya-(1046) ماه نو ، پشتو nawai نو شغنی naw,nuیزغلامیnugسریکلی nujارموری nyow,nuwپراچی no نو یدغه ای nowoyoسنگیچی nuwok نو nauroz(a) نوروز آسی دیگوری، ایرونی nog,nuog,nauag نو ارمنی عاریتی nauasard نخستین ماه سریانی عاریتی nausard-a انگور زودرس nausarder نخستین یکشنبه سال نو ، آرامی عاریتی nwsrdy سال نو ایغوری عاریتی nwsroyc ماه اول سال .
هند و آریایی nava- ( Turner,6983) } نو، جوان برنا navaka نو پالی navanavaka- نو اشوکن nava نو پراکریت na(v)a نو دماکی nama نو اشکون nunaویگالی nugeدمکی nu(w)aپشه ، دره ای نو نو لوروانی ( پشه ای ) nungaو گلی noga نو آرتی ( پشه ای ) nago و تپوری nunga نو خوری Noy نو نخستین روز هر ماه قمری ، گلشه ای رمبوری nhok نو بشکریم nim , nam ( مونث ) توروالی ( دردی ) nam نو nem( مونث ) ماه نو فلوره ای( دردی ) nawnو nao نو شینایی( دردی) گلگتیnaii,nauwo,navu( مونث) نو کوهستانی ، گوریسی na نو کشمیری novسندی nao( مذکر ) نخستین خورش غلبه جدید ( اولین برداشت فصل) لهندایی nava نو آوانکاری ( لهندایی) navva نو lava جوان پنجابی nava نو بهاری غربی جونساریno نو بنگالی na جوان nal گوساله ماده آریایی lua,nua نو، جوان اودهی nava نو لخیمپوری nai نو هندی nai, nawa( مونث) ماروانی navo نو گجراتی navuمراتی navaکنکنی nave نو سنهالی navaنو جوان
هند و اروپایی مادر ( pok.ii.324) neuios,neuos نو ، تازه جدید سنسکریت nava نو ( = اوستایی - nava) نو یونانی neos، لاتین novusنو لیتوانی کهن navasپروسی کهن یونانی nelosگالی ( اسپانیانی کهن ) novio,dunum, nevio شهر نو شهر جدید ، ( معادل: فارسی: نوشهر ، انگلیسی، new- cityآلمانی ، neuen-burg) ایرلندی کهن ، کیمری newyddگتیniujis نو ایسلندی کهن nyrژرمنی علیای کهن، سکسونی کهن niuwiانگلوسکسونی nlweو novare نو لیتوانی naujasنو ، یونانی nearosارمنی norنو یونانی neaoلاتین novare نو،نوار کردن ، تازه کردن آلمانی erneuenدر فارسی نوار ( navar) در ترکیب: نو نوار ) ، یونانی neoter= لاتین novitas تازگی، طراوت، جوانی، سنسمریت - navina نو یونانی ، لاتین novicius نو،نو آموز، روسی novikz نو آموز.
در برخی زبان های زنده: انگلیسی new( انگوسکسونی neowe) فرانسه nouveau، neuf نو آلمانی neu نو انگلیسی neoفرانسه neoآلمانی neo نو ( در ترکیب )، انگلیسی neonآلمانی neuenانگلیسی neotericو misoneismانگلیسی aneroid بی آب، خشک بنابر این neronآب فرانسه aneroideانگلیسی novaفرانسه nouveauانگلیسی novelفرانسه nouveleآلمانی novelleانگلیسی novellynoviceفرانسه noviceانگلیسی novercal, renovate, innovate نامادری ( لاتین noverca زن پدر، نا مادری، در اصل به معنی زن نو، مادر نو ).
درفارسی نو با ترکیب های گوناگون آن و ریشه neuios, neuesدر هند و اروپایی مادر) با واژه نون و جزء دوم واژه اکنون و نیز جزء دوم در واژه هنوز ( ha-nu-zپهلوی زردشتی ahanuzهنوز ) و در هند و اروپایی ریشه با یکدیگر خویشاوند و از یک خانواده اند از نظر معنی شناختی) نیز نو نو صفت ذاتی زمان حال است به عبارتی هر زمان حال و کنونی ویژگی نوین بودن رادرون خود دارد. به دیگر سخن ماهیت نو بودن تنها رد چار چوب زمان حال است که مفهوم پیدا می کند و بنابر این نو و زمان حال دو تعبیر از یک کالبد و پیکر است برای درک این موضوع به نقل تفضیلی چند واژه پرداخته می شود فارسی : نون ( nunاکنون حالا، الان ) اکنون ( جزء دوم) هنوز ( جزء دوم ) و پهلوی زردشتی ( Mpii143CPD61) اکنون ، نوین، CPD6ahanuzهنوز ( Npii10) ahanun-icاکنون هنوز فارسی میانه مانوی ( WMP63) اکنون hnwn0cهنوز hnwnاکنون یهودیی فارسیnwnسغدی بودایی مانوی ( قریب 6135) مسیحی ( 6136) nwqrبوداییnwrcyq(6143) اکنون اوستایی nu( Aiw.1088Sq) بودایی پارسی باستان nuran( kent194) اکنون خورزمی nwrاکنون یغنابی nur، اشکون napocere پسین پریروز، چهار روز پیش هندو واروپایی مادر ( pokii340) اکنون سنسکریت nu,nu اکنون ( = اوستایی nuیونانی nu) nutana کنونی، حال نو، نوجوان، برنا ، nunamآکنون از حالا، از این به بعد ، لیتوانی nunai اکنون اسلاوی کهن nyneژرمنی کهن neujaانگلوسکسونی nuانگلیسی nowالمانیnun اکنون.
2. روز
پهلوی زردشتی ( CPD.72) roz روز مشتقات rozag روزه rozgar زمانه، روزگار. روزی roz-saban روز و شب شبانه روی ، rozwarag روزانه فارسی و پارتی میانه مانوی روز فارسی میانه مانوی rwzروز rwcyst, rwcدرخشیدن ، rwcgدرخشان، rwcgروزه پارتی میانه مانوی، درخشیدن، روشن شدن، از دیگر مشتقات این ریشه ، واژه روشن با مشتقات و ترکیبات آن در فارسی است:
پهلوی زردشتی ( CPD.72) روشن : روشنی ، مشتقات دیگر rosn,rosnagآشکار rosngar روشنگر پازند روشن پارتی کتیبه ای (GIPP.63) Rwsn اسم خاص فارسی و پارتی میانه مانوی ( WMp.79) روشن درخشان rwsn نور پارتی میانه مانوی rwsngr روشنگر rwsnxw جهان روشنی روشنی ، روشنایی ، فارسی میانه مانوی ( rwsnygr(80)) rwsnyh روشنی فارسی و پارتی میانه مانوی rwsnshr ایزد روشن هر سومین فرستاده ، سغدی بودایی ( قریب، rwysn(8571)rywsn-( 8598)بودایی روشنی ، درخشش، مانویrwxsnyromn(8605)بودایی rywsny( 8484 روشنگر - ( = ژرمنی علیا کهن lougانگوسکسونی lieg، ایسلندی کهن leygrاسلاوی loka,lucz جا، مکان ( = لاتین lucusلیتوانی laukas میدان ، حوزه، ژرمنی علیای کهن loh حوزه،میدان rocaدرخشان ( یونانی leukos) لیتوانی laukas) ruca روشن ( = یونانی amfi-luke, luko- fosکیمری am- lwgایسلندی کهن شعله نور روشنی، درخشش ( = پروسی کهن luckis) افروختن روشن کردن کیمری llug درخشش، درخشندگی ایرلندی کهن luchair در خشش ، برق ، luaichtide درخشان، locharn, luacharn چراغ، فانوس،، کیمری ایرلندی کهن locheکرنوالی lugarn برق درخشش گالی loucetius ,leucetius لقب مارس ایرلندی کهن loche آذرخش کیمری lluched ، کرنوالی golowنور کمیری lleuad ماه گالی luguدر lugoues- lugudunumگتی ، liuhap نور ، ژدمنی علیای کهن ، سکسونی کهن، liohtآلمانی نو lichtروشن روشنی ، انگوسکسونی leoht نور، روشنی ، گتی lauhatjanآلمانی نو درخشیدن ژرمنی علیای کهن lohazzen lougazzen شعله ور شدن انگلوسکسونیliegetu برق آذرخش ژرمنی علیای کهن loug,laucانگلوسکسونی liegایسلندی کهن leygr شعله آتش logiفریسی کهنloga شعله ایسلندی کهن lokiخدای آتش ، ژرمنی علیای میانه hohe شعله ایسلندی کهن ljomi، سکسونی کهن liomoانگلوسکسونی leoma درخشش، گتیlauhmuni شعله آذرخش انگلیسی نو Levin آذرخش ، ایسلندی کهن logn سکوت، ljori نور، لوله دودکش پشت بام، نروژی ljor شکاف ابر ، ljora صاف شدن ایسلندی کهن ljos نور lysa درخشیدن، روشن شدن انگلوسکسونی lioxan,lixan درخشیدن لیتوانی laukas,luckis فضای باز، اسلوونی lucنور روسی lucz شعاع، پرتوه، luca تراشه چوب کاج ، چچنی louc درخت کاج اسلاوی lunaماه، ایرلندی میانه loch سیاه کیمری llwg زرد تیره، llug سیاه ( بی درخشش، بی نور ) ، ایرلندی کهن lon طرقه، چکاوک، ژرمنی علیای کهن listera چکاوک، طرقه تخاری(ب) نگریستن، دیدن، یونانی leussoدیدن کیمری go-lwgدیدن لیتوانی laukti, laukia زیر نظر داشتن، مواظب کسی بودن، lukestis انتظار داشتن، لتونی lukut تماشا کردن، پروسی کهن laukit کاویدن، جستجوکردن، اسلوونی lukati جاسوسی کردم، سنسکریت rusant روشن، سفید، روسی lysyj گل کچل انگلیسی کهن liht,leohtروشنایی، نور، انگلیسی light: لاتین lux روشنی، انگلیسی lux,lucy,lucina,Luciferفرانسهlucie,Luciferلاتین lumen روشنایی، نور، انگلیسی luminos, lumen,limnفرانسه، luminaire,lumiereلاتینlustrumغسل،تطهیر، انگلیسی lustrum,lusterلاتین lucubrare زیر نور چراغ کار کردن، انگلیسی lucubrateلاتین luna ماه، انگلیسی lune,lunar,luna,lunaفرانسه lunaireیونانی lussa دیوانگی، هاری، (ماخوذ از روشنی، سرخی و گشادی چشمها در این حالت)، انگلیسی lytta,alyssumیونانی lukhnos چراغ، فانوس، انگلیسیlinkو lychnis: ژرمنی lugonدر نروژی کهن logi شعله ، آتش، انگلیسی lokiلاتین lucernaچراغ ، انگلیسی Lucerneفرانسه luzerneهندوآریایی ( Turner,10755) روشن محبوب، rukti(10756) روشنی ruc درخشیدن، ruci-(10762) روشنی زیبایی، حسن، پالی ruci روشنی پراکریت ruiزیبایی (10763)rucita روشنی خوری rost نور ، درخشش rosti روشنی روز، روز روشن توروالی ( دردی) zut صبح بشکریت ret,red فردا، roca-(10831) درخشش، rocate(10832)درخشیدن، پالی rocati درخشیدنrocls-(10833)نور، درخشش، rocasپراکریت roi نور گوربتی ruc صبح ، پشه ای zoi-zalدرخت کاج، rocya-(10835) درخشان گوربتی rucو roc پگاه.

 


نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما