انسان شاید تنها موجود زنده ای است که از لحظه ی تولد- به عقیده ی بعضیها حتی پیش از تولد- یادگیری یا آموختن را آغاز می کند؛ عمدتاً یادگیری چگونه خوب زیستن، و تا پایان حیاتش ادامه دارد. همین استعداد وسیع یادگیری و کاربرد مداوم آموخته هاست که زندگی آدمی را کاملاً مشخص و ممتاز کرده است و او دارای تمدن و فرهنگ پیوسته در تحول و گسترش شده است، به طوری که می توان از روی فرهنگ حاکم بر یک ملت، به میزان و چگونگی یادگیری افراد آن و برعکس، پی برد. به این معنا، که یادگیری یا افزایش و گسترش تجارب و معارف خود را از ضروریات زندگی روزانه خود، ساخته است، و روزی را که چیز تازه ای نیاموزد، از زندگی خویش نمی شمارد. طبعاً از فرهنگ پیشرفته ای برخوردار خواهد بود و مؤسسات آموزشی آن نیز تحریک مداوم یادگیری محصلان را، در همه ی مقاطع آموزشی، محور اساسی فعالیتهایشان قرار خواهند داد. به عبارت دیگر، بهترین و مطمئن ترین معیار ارزیابی فرهنگ یک جامعه، میزان یادگیری اعضای آن است. فرهنگ ملتی که آموختن مداوم را از مؤلفه های اساسی زندگی و بقای خود می داند، بدون هرگونه خودباختگی و فراموش کردن هویت خویش، پیوسته حالت پویا و زایا (زاینده) خواهد داشت؛ و به سهولت، فرهنگهای دیگر را تحت تأثیر خودش قرار خواهد داد از این رو، رفتار یادگیری، مخصوصاً در سالهای اخیر، مورد توجه خاص دانشمندان علوم انسانی (روان شناسی، جامعه شناسی، انسان شناسی) قرار گرفته است و مطالعات و تحقیقات فراوان و ارزنده ای درباره ی چگونگی و شرایط یادگیری مؤثری به عمل آورده اند. و یادگیری را هنگامی مؤثر خوانند که تغییر لازم یا مورد نظر، در هر بُعد از ابعاد رفتار، در رفتار فرد یادگیرنده به عمل آید. یعنی آنچه نمی دانست بداند، و آنچه نمی توانست بتواند، درست جای نادرست، و مهارت جای بی مهارتی را بگیرد، ضعف به قوت تبدیل شود و به طور کلی، وضع موجود به صورت وضع مطلوب درآید. بدیهی است این موفقیت زمانی امکان پذیر خواهد شد که مسئولان یادگیری (معلمان) به خوبی بدانند آدمیان در سنین و شرایط متفاوت، چگونه یاد می گیرند.
برای مطالعه و شناخت شرایط و قوانین یادگیری انسان باید به کتابهای «روان شناسی یادگیری» یا «روان شناسی تربیتی» و یا «روان شناسی آموزش» مراجعه کرد و ما در این کتاب، تنها به بیان اصول مهم یادگیری می پردازیم که هر شخص مشتاق به آموزشِ مستقیم یا غیرمستقیمِ کودکان باید با آنها آشنا باشد و نیز مربیان و معلمان را در طرح و تنظیم تجربه های آموزشی (در همه انواع) برای کودکان و دانش آموزان یاری می کنند.
* یادگیری، رفتاری است معلول
انسان زمانی به یادگیری یا آموختن می پردازد که با مسأله یا مانعی مواجه شود و ناگزیر یا مشتاق باشد که آن مسأله را حل کند یا آن مانع را برطرف کند. در این هنگام گوییم: او برای یادگرفتن برانگیخته شده است. به عبارت دیگر، تا محرک (عامل خارجی) یا انگیزه ای (عامل درونی) نباشد انسان به یادگیری نمی پردازد. در واقع، استعداد یادگیری هر کس وقتی شکوفا خواهد شد و به کار خواهد افتاد و چیزی یا مهارتی را خواهد آموخت که مورد نیازش باشد. به همین سبب، آموزش، زمانی موفق خواهد شد که موضوع آن، مورد نیاز یادگیرندگان باشد به گفته ی روان شناسان تربیتی معاصر، یادگیری و آموزش وقتی معنادار خواهند شد که:الف. یادگیرنده معانی مفاهیم به کار رفته را دریابد،
ب. به موضوع یادگیری یا آموزش نیازمند باشد،
پ. موضوع یادگیری با تجربه های پیشین یادگیرنده ارتباط داشته باشد.
بدون تردید، کلید یا رمز توفیق مربیان و معلمان در آموزش و تدریس، به طور کلی، کشف رابطه یا روابط بین نیازهای دانش آموزان و مواد و موضوعات درسی است و مهارت و آزمودگی هر معلم را در امر آموزش و پرورش باید در توانایی او به کشف روابط مذکور و تحریک و هدایت یادگیری محصلان جست و جو کرد.
* یادگیری برای رسیدن به هدف معین انجام می گیرد.
تجربه های روان شناسی یادگیری ثابت کرده و نشان داده اند که عمل و فرایند یادگیری برای دست یافتن به هدف معین انجام می گیرد که آن هدف، در واقع، حل یک مسأله یا مشکل است که یادگیرنده با آن مواجه شده است؛ مثلاً کودک تا گرسنه نباشد برای آموختنِ محل خوراکی، فعالیت نمی کند.* شخص به صورت واحد و کل، واکنش نشان می دهد.
از جمله ی ویژگیهای عمده و بسیار مؤثر روان شناسی جدید، خصوصاً در میدان آموزش- پرورش، واحد و کل انگاشتن فرد است. به این معنا که فرد انسان، برخلاف تصور گذشتگان و برخی از معاصران، از دو پدیده ی تن و روان مستقل و جدا از هم و گاهی مخالف هم، ترکیب نیافته است تا به دو نوع تربیت: تربیت بدنی و تربیت روانی یا عقلی (یا روحی) نیاز داشته باشد، بلکه او کل یا سیستمی است واحد؛ و هر عامل خارجی در کل وجود یا سیستم او اثر می گذارد و او نه با تن و نه با روان، واکنش نشان می دهد، بلکه هر رفتار و یا واکنش از کل وجود او سر می زند؛ و این تقسیم جز در نظر و احیاناً نوشته ها عملاً غیرممکن است. در واقع، هیچ کدام از رفتارهای انسان را نمی توان روانی (روحی) یا بدنی (جسمی) نامید و چنین پنداشت که هر ماده یا موضوعی به ترتیب جنبه خاصی (روحی یا جسمی) از کودک منجر می شود. مثلاً کودک وقتی شعر یا داستان شیرینی را می شنود یا می خواند، در کل وجودش، آرامش و خوشی احساس می کند و این احساس خود را با حرکات مختلف بدنی و عاطفی، آشکار می سازد: می پرد، دست می زند، می خندد، و ... (1)* یادگیری عملاً حل مسأله است.
چنانکه قبلاً گفته شد تا شخص به مسأله یا مشکلی برخورد نکند که به حل آن نیاز دارد به یادگیری نخواهد پرداخت. به همین سبب گفته اند: وظیفه ی مربی یا معلم، حل مسأله نیست، بلکه ایجاد و طرح مسأله است. مدرسه خوب و مؤثر می کوشد محصلانش را مرتباً با مسائل گوناگون مواجه کند و ایشان را به حل آنها برانگیزد و هدایت کند.* یادگیری مستلزم فعالیت شخصی است.
شخص وقتی یاد خواهد گرفت، یعنی مسأله یا مشکل موجودش را حل خواهد کرد و رفتار موجودش تغییر خواهد یافت یا رفتار تازه ای پیدا خواهد کرد که شخصاً فعالیت کند. مثلاً وقتی رانندگی را خواهد آموخت که شخصاً پشت فرمان اتومبیل بنشیند و رانندگی کند. یا زمانی شنا کردن را خواهد آموخت که شخصاً داخل استخر شود و شنا کند. کودک یا دانش آموز نیز وقتی راه حل یک مسأله را خواهد آموخت که شخصاً فعالیت کند، یعنی راه حلهای مختلف را دریابد، درباره ی هر کدام از آنها بیندیشد، آنها را بیازماید، و سرانجام، به راه حل اصلی و مطلوب دست یابد و مسأله اش را حل کند. در غیر این صورت، یادگیری مطلوب انجام نخواهد گرفت. مثلاً در آموزش علوم باید به دانش آموزان فرصت داد که شخصاً بیندیشند، آزمایشهای لازم را انجام دهند، و یافته های خود را در دفترچه مخصوص یادداشت کنند وگرنه تنها تماشاگر آزمایشهای معلم در کلاس یا آزمایشگاه بودن چیزی به ایشان نخواهد آموخت و اگر به اصرار معلم یا ترس از کیفر، مطلابی را در آن مورد حفظ کنند به زودی- البته بعد از رفع نیاز ساختگی و موقت (گرفتن نمره قبولی یا پاداش وعده داده شده)- آنها را فراموش خواهند کرد.* یادگیری ضمن تعامل با محیط انجام می گیرد.
محیط، متغیر یا مجموعه ی ترکیبی عواملی که شخص را تحت تأثیر قرار می دهد در واقع، عامل عمده ی انگیزش یادگیری است و بدون شک، اگر این محیط (طبیعی و اجتماعی) وجود نداشت یا انسان نبود، یا اگر هم بود، مسأله و مشکلی نداشت. مثلاً اگر گرما یا سرما نبود انسان نیاز نداشت که وسایل دفاعی از گرما و سرما را ابداع کند و ... بنابراین، یادگیری مؤثر و موفق به وجود محیط مساعد یا موقعیت واجد شرایط و عوامل محرک یادگیری نیاز دارد، و فراهم آوردن این چنین محیط در خانه و مدرسه از جمله ی وظایف مهم و دشوار مربی و معلم است.* آمادگی، عامل اساسی و پایه یادگیری است.
کودک همانند بزرگسالان برای آموختن هر رفتار باید از لحاظ بدنی، ذهنی، عاطفی، و اجتماعی آماده باشد. مثلاً هرگاه ذهن و دست و پای طفل به اندازه ی لازم برای درک و دست یافتن به خوراکی رشد و نمو نکرده باشند او از آموختن محل خوراکی و کشف آن، محروم خواهد شد؛ زیرا هنوز آمادگی (2) لازم را ندارد. همچنین، بدون رشد و نمو انگشتان دست، یادگیری مهارت نوشتن ممکن نخواهد شد. و نیز کودکی که آمادگی عاطفی ندارد، مثلاً مطرود یا از محبت متقابل، محروم است، از یادگیری موفق، محروم خواهد شد.* یک تجربه ممکن است از یادگیریهای متعدد به دست آید و ارزشها، گرایشها، و دیدگاههای مختلف را شامل باشد.
کودک، همان طوری که راههای رفع گرسنگی را می آموزد خوش بینی و بدبینی را نیز یاد می گیرد و هر کدام از آنها (خوش بینیها و بدبینیها) نتیجه ی یادگیریهای گوناگون در سراسر زندگی است.* یادگیری وقتی به سهولت و سرعت انجام می گیرد که موضوع آن برای یادگیرنده معنادار باشد.
قبلاً خصایص معنادار بودن را برشمردیم و مطرح کردن مجدد آن عمدتاً به سبب اهمیت خاص آن در یادگیری است. کودک آنچه را که نیاز دارد یاد می گیرد، آنچه را که معنایش را می فهمد یاد می گیرد، و آنچه را که به تجاربش بستگی دارد یاد می گیرد (تقریباً بزرگ سالان هم این چنین اند). همچنین، کودک به شعری یا داستانی گوش خواهد داد که معنایش را بفهمد، مورد علاقه اش باشد، و از آن لذت ببرد. بنابراین، اشعار سعدی و حافظ و ... هرچند هم برای بزرگسالان معنادار و لذت بخش باشند مورد علاقه ی کودکان نخواهند بود، زیرا برای آنها معنادار نیستند. خطای محض است که کودک خردسالی را، به بهانه اینکه نابغه است! به حفظ کردن اشعار مذکور تشویق کنیم.بر اساس همین اصل یادگیری، آموزش مطالب و موضوعات، هرچند بسیار ارزنده، که کودک به آنها احساس نیاز نمی کند بسیار دشوار خواهد بود و دادن امتیازهای تصنعی از قبیل بالابردن حد نصاب نمره قبولی یا سختگیری در امتحان و سایر محرکهای خارجی اثر موقت دارند و دانش آموزان را به آن موضوع یا مطلب علاقه مند نخواهند کرد. به طور کلی، کودکان تجربه های مورد نیاز ذهنی و بدنی خود را جست و جو می کنند.
* تجارب نتیجه بخش و موفقیت آمیز، سطح یادگیری را بالا می برند.
موفقیت یا رسیدن به هدف، موجب سهولت و سرعت یادگیری می شود، زیرا پاسخهای یادگیرنده را تقویت می کند. به عبارت دیگر، تجربه های موفق به سطوح عالی تر یادگیری هدایت می کنند.* پذیرش شخص، او را در یادگیری موفق یاری می کند.
شخص مطرود، به ویژه در دوران خردسالی، همواره بیمناک است که مورد تحقیر و توهین قرار گیرد و این نیز او را مضطرب می کند و همین اضطراب، در صورتی که شدید باشد، او را از آموختن و به کار بردن پاسخهای مطلوب، بازخواهد داشت.تا یاد می گیریم زنده ایم؛ تا زنده ایم یاد می گیریم؛ و محرومیت از نعمت پر ارزش یادگیری، نشانه ی مرگ است.
علاوه بر اصول مهم مذکور در یادگیری، روان شناسان فرضهای زیر را نیز درباره ی یادگیری کودکان مطرح می کنند:
1. کودک ذاتاً کنجکاو است و رفتار کاوشی خود را کاملاً مستقل از دخالت بزرگسالان آشکار می سازد.
2. رفتار کاوشی، خود جاودان سازی است.
3. کودک رفتار کاوشی طبیعی را آشکار خواهد ساخت، به شرط اینکه مورد تهدید قرار نگیرد.
4. اطمینان و اعتماد به خویشتن، بیشتر به استعداد و توانش یادگیری بستگی دارد و اینکه کودک بتواند انتخاب کند که چه چیز را یاد بگیرد.
5. کاوش فعال در محیط غنی و آراسته از وسایل و مواد گوناگون، یادگیری کودک را آسان می کند.
6. در دوران کودکی اولیه نمی توان بازی را از کار تشخیص داد.
7. کودکان هم صلاحیت دارند و هم حقشان است که تصمیمات مهمی در چند و چون یادگیری خود بگیرند.
8. کودکان وقتی به انتخاب مواد و موضوعاتی، ملزم شوند بعید است که بخواهند یاد بگیرند. همچنین، اگر مقید باشند که به پرسشهای معینی پاسخ دهند.
9. به شرط دادن فرصت، کودکان به فعالیتهای مورد علاقه شان خواهند پرداخت.
10. هرگاه کودک به فعالیت لذت بخش بپردازد و درگیرش شود، یادگیری انجام خواهد گرفت.
11. وقتی دو یا چند کودک علاقه مند باشند درباره ی مسأله ی همانندی کنجکاوی کنند، یا به موضوعات همانندی بپردازند غالباً به همکاری علاقه مند خواهند شد و از آن لذت خواهند برد.
12. وقتی که کودک چیزی را، که برایش مهم است، یاد بگیرد مایل خواهد شد که دیگران را در آن شرکت دهد. (3)
پینوشتها:
1. این مطلب مهم و اساسی در کتابهای روان شناسی عمومی، مبانی روان شناختی تربیت، فلسفه آموزش- پرورش و روان شناسی تربیت و تدریس، از همین مؤلف، به تفصیل مورد بحث قرار گرفته است.
2. آمادگی را می توان در دو فرایند: خواستن و توانستن خلاصه کرد.
3. Cohen, Louis and Manion, Lawrence (1981) Perspectives on Classrooms and Schools. Great Britain.
شعاری نژاد، علی اکبر؛ (1390)، ادبیات کودکان، تهران: انتشارات اطلاعات، چاپ بیست و هفتم