استعاذه در آموزه هاي قرآن

در تحليل قرآني انسان موجودي تبعيدي است. هبوط هر چند به مفهوم اصطلاحي اش همان تبعيد نيست؛ ولي شباهت هايي با آن دارد كه تبعيدي بودن نوع بشر را تقويت مي كند.آدم(ع) و همسرش پس از ارتكاب عمل خوردن از درخت ممنوع به زمين هبوط كردند. مساله تنها در هبوط وي خلاصه نمي شود. (
چهارشنبه، 1 اسفند 1386
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
استعاذه در آموزه هاي قرآن
استعاذه در آموزه هاي قرآن
استعاذه در آموزه هاي قرآن
نويسنده:علي پوريا
منبع:روزنامه کیهان
در تحليل قرآني انسان موجودي تبعيدي است. هبوط هر چند به مفهوم اصطلاحي اش همان تبعيد نيست؛ ولي شباهت هايي با آن دارد كه تبعيدي بودن نوع بشر را تقويت مي كند.آدم(ع) و همسرش پس از ارتكاب عمل خوردن از درخت ممنوع به زمين هبوط كردند. مساله تنها در هبوط وي خلاصه نمي شود. (بقره آيه 38) بلكه در اين ميان ابليس وسوسه گر كه آنان را به عمل ممنوع كشانده بود پس از رانده شدن از درگاه الهي به همراه آدم و همسرش به حكم هبوط بر زمين جاي گرفت و زمين براي آن سه تن به عنوان مستقر و پايگاهي تا زماني مشخص (بقره آيه 36) تبديل شد. تفاوت اين سه تبعيدي با يك ديگر در آن است كه آدم و همسرش مي بايست همراه فرزندان شان تا زمان مشخص و محدودي در زمين مستقر شوند و در اين جا زاده شوند و بميرند و در روز رستاخيز نيز از همين زمين برانگيخته شوند؛ اما ابليس با وعده اي كه از خداوند گرفت مي تواند تا روز رستاخيز در زمين زنده باشد و ميان فرزندان آن دو تبعيدي به سر برد و بتواند آن دو و نيز فرزندانشان را وسوسه كرده و از راه به در برد. (اعراف آيه 15 و نيز حجر آيه 37) اين گونه است كه ابليس دشمن قسم خورده آدم و فرزندانش با آنان به زمين آمد تا به هر راه و روشي شده است آنان را گمراه و از خدا و رحمت او دور سازد چنان كه پيش از اين در بهشت پيشين و آغازين آدم و همسرش چنين كرد. اين، دشمن آشكاري است كه انسان مي بايست همواره نسبت به او حساس باشد و دمي از وسوسه هاي او غفلت نكند. قرآن ابليس را به عنوان دشمن آشكار ياد مي كند و ضمن تبيين خطرات پنهان و آشكار او براي انسان يادآور مي شود كه براي در امان ماندن از خطرات و دسيسه ها و وسوسه هاي او مي بايست در پناهگاه امنيت بخش الهي درآيد.
مشكل آدمي زماني دو چندان مي گردد كه از نظر طبيعت بشري چنان ساخته و پرداخته شده است كه از درون نيز آمادگي براي خطر كردن در وي وجود دارد و خود او به نوعي به سمت وسوسه هاي ابليسي تمايل غريزي و طبيعي دارد. از اين روست كه نقش استعاذه و پناهجويي به خدا به عنوان قدرت برتر و حاكم بر همه هستي و پروردگار و رب العالمين از اهميت دوچنداني برخوردار مي شود. قرآن از مساله پناهجويي و وجوب آن براي انسان به عنوان استعاذه ياد مي كند. اما پرسش اين است كه استعاذه چيست و چگونه انجام مي شود؟ مقاله حاضر درصدد تبيين اين موضوع است.

معناي استعاذه و پناهجويي

استعاذه مصدر باب استفعال به معناي پناه بردن و درخواست كمك و ياري و چنگ انداختن است؛ از اين رو عوذه به چيزي گفته مي شود كه به وسيله آن از چيزي پناه برده شود. مفسران اين اصطلاح قرآني را به معناي پناه جويي به خدا از شر دشمنان دانسته اند. اتصال به حضرت حق براي حفظ از شر هر اهل شري و پناه بردن به خدا و توجه به او و درخواست دفع شر به وسيله او همراه با خضوع و خشوع و حرز گرفتن و خود را در حيازت او براي حفظ از بدي قرار دادن از جمله توضيحاتي است كه مفسران براي اين اصطلاح قرآني بيان كرده اند. (نگاه كنيد: مجمع البيان ج 6 ص 593 و روح المعاني مج 16 ج 30 ص 499 و تفسير قرطبي ج 1 ص 6 و غير آن)

مراتب استعاذه

برخي براي استعاذه دو مرتبه استعاذه زباني و استعاذه قلبي بيان مي كنند؛ به اين معنا كه انسان با گفتن الفاظي خاص با زبان به خدا پناه برد. به عنوان نمونه از واژگاني كه خداوند در قرآن از زبان پيامبران و اولياي الهي بيان كرده به عنوان الفاظ خاص استعاذه ياد مي كنند. از آن جمله مي توان به اعوذ بالله (بقره آيه 67) و هم چنين رب اني اعوذبك (هود آيه 37) و اني اعوذ بالرحمن (مريم آيه 18) و معاذالله (يوسف آيه 23) اشاره كرد. برخي ديگر اعوذبالله من الشيطان الرجيم و يا استعيذ بالله من الشيطان الرجيم و يا اعوذ بالله السميع العليم و معاذالله را بيان مي كنند.
مرتبه دوم را استعاذه قلبي دانسته اند كه مرتبه بالاتر استعاذه است و آن پناه بردن به خدا همراه با معرفت و اذعان قلبي مي باشد و تنها لقلقه زبان و يا گفتار صرف زباني نيست. از اين رو گفته اند كه استعاذه قلبي تنها داروي شفابخش و نجات بخش است نه گفتار زباني. آيه 36 سوره فصلت اشاره به اين معنا دارد كه استعاذه زباني به تنهايي فايده نداشته و آن چه موثر است درحقيقت استعاذه قلبي مي باشد.
برخي استعاذه را تنها همان مرتبه قلبي دانسته اند و گفته اند استعاذه كيفيتي نفساني و حالتي روحاني است كه از علم كامل برهاني و ايمان به مقام توحيد فعلي حق حاصل مي شود. استعاذه يادآوري نعمت هاي بزرگ خداوند و ياد كرد شدت كيفر و عذاب اوست و اين دو است كه بنده را از هواهاي نفساني دور مي سازد و موجب مي شود تا به شريعت عمل كرده و از نافرماني پرهيز كند. براين اساس استعاذه زباني تنها نشانه اي از استعاذه حقيقي است و اشاره به حالتي است كه انسان در مقابله با شرها مي يابد و در مقام گفتار و عمل و عقيده از آنها مي گريزد.
برخي اين مراتب را سه گانه دانسته و برپايه مقامات توحيد سه گانه سه مرتبه را براي استعاذه بيان مي كنند. بنابراين استعاذه مي بايست هم در مقام فعل و هم در مقام صفات و هم در مقام ذات، صورت تحقق يابد. پس در مقام فعل كارهايش را چنان انجام مي دهد كه بيانگر توحيد فعل و پناهجويي به مقام توحيد فعل باشد و در دل چنان كند و صفت نفساني خود را به حالتي درآورد كه بيانگر توحيد صفات و استعاذه به اين مقام باشد و ذاتش را چنان بپروراند كه جز توحيد حق نبيند و در مقام ذات خويش به مقام ذات الهي پناه جويد. برخي احتمال داده اند كه پيامبر اين گونه بوده است و اين مطلب را مي توان از دعاي منسوب به ايشان به خوبي به دست آورد آن جايي كه مي فرمايد: اعوذبعفوك من عقابك و اعوذ برضاك من سخطك و اعوذ بك منك؛ خدايا از عقاب تو به عفو تو و از سخط تو به رضايت و از خودت به خودت پناه مي جويم. ( سر الصلاه، امام خميني، ص 84)
همان گونه كه عارفان و اهل دل استعاذه را در سه مرتبه مي بينند و راه هايي را براي رسيدن به اين سه مرتبه در سير و سلوك بيان مي كنند اهل شريعت نيز براي رسيدن به مقام استعاذه واقعي بر اين باورند كه استعاذه به زبان آن است كه انسان واژگان خاصي را به كار برد و در مقام عمل و نماز آن را مراعات كند و در عمل جز خدا را در نظر نياورد و در دل و قلبش جز خدا نرود و همواره قدرت وي را درنظر آورد.

خداوند، تنها پناهگاه

از ديدگاه قرآن تنها خداوند است كه بايد به او پناه برد: و لن تجد من دونه ملتحدا (كهف آيه 27) و يا مي فرمايد: لن يجدوا من دونه موئلا (همان) البته در آيات قرآني بر روي برخي از اسماي الهي مانند رب و ملك و اله تأكيد شده است. برخي گفته اند علت آن است كه انسان به طور طبيعي براي دفع شر از خود به كسي پناه مي برد كه توانايي دفع آن را داشته باشد و آن كس يا مربي و مدبر انسان است يا صاحب قدرت فائقي كه حكمي نافذ دارد؛ مانند پادشاهي از پادشاهان، يا اله و معبود وي است و خداوند هر سه صفت را داراست و راز اين كه صفت رب بر آن دو در سوره ناس مقدم شده نزديك تر بودن مربي به انسان است و ولايت پادشاه اعم از ولايت مربي است و اله ولي اي است كه انسان از روي اخلاص به او توجه مي كند؛ نه به لحاظ طبع مادي. عطف نشدن و مستقل ذكر گرديدن هر يك از اين صفات، براي بيان استقلال عليت هر كدام از آن هاست. (الميزان ج 20 ص 395)
در بينش قرآني، استعاذه به غير خدا جايز نيست و اما دستور به پناهجويي به كهف و غار (كهف آيه 10) به معناي پناه جويي به كس و يا چيزي به معناي واقعي آن نيست بلكه در طول پناه جويي به معناي ابزاري آن، مراد است. بنابراين تنها خداوند مي بايست به عنوان پناهگاه در نظر آيد و به او پناه جست.

موارد پناهجويي به خدا

از چه چيز هايي مي بايست به خدا پناه برد؟ قرآن مواردي را به عنوان چيزهايي كه مي بايست از آن ها به خدا پناه برد بيان داشته كه از همه مهم تر ابليس است كه در آغاز اين نوشتار بدان اشاره شد. آيات قرآني در اين باره به دو دسته تقسيم مي شود؛ آياتي كه از شيطان بدون اشاره به اعمال وي سخن گفته است. (آل عمران آيه 36 و نحل آيه 98) در اين گونه آيات روشن بودن شر و وسوسه گري ابليس علت مطرح نشدن آن و عدم ذكر كارهاي زشت براي عموميت بخشيدن به آنهاست، به گونه اي كه شامل همه شرها بشود چنان كه در آيه 1 و 2 سوره فلق سفارش شده كه از شر همه مخلوقات به خدا پناه برده شود. با اين حال در آياتي ديگر به پناه بردن از ابليس امر شده كه بيانگر اهميت توجه به خطر وسوسه هاي اوست.
دسته دوم آياتي است كه در آن ها شررساني ابليس بازگو و از آن استعاذه شده و يا به استعاذه سفارش شده است. از اين دست آيات مي توان به سفارش به پيامبر(ص) اشاره كرد كه مي بايست از شر وسوسه هاي ابليس به خدا پناه برد. (مومنون آيه 97) و يا به انسان دستور داده شده كه از نزغ شيطان به خدا پناه برد (فصلت آيه 36) نزغ عبارت از داخل شدن در چيزي براي فاسد كردن آن است. از اين رو به غضب انداختن و تحريك قلب و وسوسه و گمراهي ابليس در هنگام خشم و انتقام از مواردي است كه مي بايست به عنوان نزغ ابليس به خدا پناه برد.
گاه شيطان با مس و دست گذاشتن بر چيزي قلب انساني را به وسوسه گمراه مي كند و او را از راه حق باز مي دارد. (اعراف آيه 102)
از ديگر اموري كه مي بايست از آن به خدا پناه برد مي توان از متكبراني چون فرعونيان ياد كرد. پيامبران كساني اند كه به عنوان سرمشق زندگي مي بايست از رفتار آنان درس بياموزيم. حضرت موسي از شر متكبراني چون فرعون به خدا پناه مي برد. متكبر كسي است كه نسبت به اقرار به الوهيت خدا و اطاعت از او تكبر مي ورزد و حاضر نمي شود تا اطاعت از حق كند. (غافر آيه 27)
در هنگام خطر نيز مي بايست به خداوند پناه برد. (دخان آيه 20) هم چنان كه از شر جهل و ناداني بايد چنين كرد؛ زيرا هيچ خطري بالاتر از جهل، انسان را به هلاكت نمي اندازد. (هود آيه 45 تا 47 و نيز بقره آيه 67) رهايي از آلودگي دامن و خطر عفت و حيازدايي از ديگر مواردي است كه پناه جويي به صراحت امري پسنديده شمرده شده است و حضرت مريم(س) به عنوان مصداق و الگوي قرآني اين كار را هنگام چنين خطري انجام داده است. (مريم آيه 18) البته اين اختصاص به زنان ندارد و قرآن اين مسئله را درباره يوسف(ع) نيز بيان مي كند كه چه سان از شر آلودگي دامن و اتهام به گناه به خدايش پناه مي برد. (يوسف آيه 23)
ظلم و ستم نيز از ديگر مواردي است كه قرآن پناه جويي به خدا را در آن پسنديده معرفي مي كند و از زبان يوسف مي فرمايد: معاذالله ان ناخذ الا من وجدنا متاعنا عنده انا اذا الظالمون؛ پناه مي برم به خدا كه جز كسي كه متاع خود را در نزدش يافتيم بازداشت كنيم وگرنه در غير اين صورت ما از ستمگران خواهيم بود.
پناه جويي از هر نوع بدي و شر از ديگر موارد مورد سفارش قرآن است. اين شرها مي تواند از جن و انس و آتش و توفان و باران و قحطي و بيماري و مانند آن باشد.
شر حسوداني كه حسد مي ورزند و حسادت باطن خود را آشكار مي سازند و در مقام عمل كارهاي زيانباري انجام مي دهند از ديگر مواردي است كه پناه جويي در آن مطرح است. دشمني دشمنان و كافران نيز از همين قسم به شمار مي آيد كه قرآن از آن ياد كرده و مردمان را سفارش به پناه جويي به خدا مي كند. (فلق و نيز غافر آيه 56)
اين ها نمونه هايي است كه قرآن بر پناه جويي به خدا در آن ها تأكيد و سفارش مي كند تا نشان دهد جز قدرت و احاطه كامل ربوبي او چيزي ديگر نمي تواند بازدارنده از شرور باشد و انسان همواره نه تنها مي بايست خود را در محضر خدا بداند بلكه براي رهاي از شرور ظاهري و باطني به او پناه برد كه او بهترين ملجا و ماوي است و پناهگاهي بهتر از او نمي توان يافت.




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط