مسافر مشتاق
نويسنده:محمدحسن کرمى
منبع:روزنامه رسالت
منبع:روزنامه رسالت
حج، ميثاق بنده و پروردگار و بزرگترين فريضه الهى است. حج تجلى تکرار همه صحنههاى عشقآفرين در زندگى انسان است. حج را هديهاى الهى بدانيد که خداوند نصيبتان نموده است، اين هديه را پاس داريد و حفظش نماييد. حج را گنجى معنوى بدايند که بايد در مکانى امن نگاهش داريد. اين گنج آسان به دست نمىآيد، ارزان نفروشيدش. پيام حج، پيام آزادگى و رهايى است؛ قرآن کريم در دو جا از کعبه به عنوان بيت عتيق ياد کرده : و ليطوفوا بالبيت العتيق “حج 29”
ثم محلها الى البيت العتيق “حج 33” عتيق يعنى آزاد و عتق يعنى آزادي؛ اين خانهاى است که از رقيت، مالکيت و ملکيت غيرخدا آزاد است؛ اطراف خانه طواف کنيد تا درس آزادگى بياموزيد؛ ملک احدى نشويد، مملوک کسى نگرديد، زمام امورتان را به دست غير خدا نسپاريد. کعبه خانه است که لا يملکه احد و لا يملکها احدا “وسايل ج 9، ص 347” هيچکس مالک آن نبوده و نيست، طواف اطراف اين خانه انسان را آزاد مىکند، تا بنده کسى نگردد و ملک کسى نباشد.
پيام طواف کعبه، طواف دل است، به دنبال معبود گشتن است، رها شدن از غير اوست، با طواف کعبه خود را از هر بندگى غير از بندگى خدا برهانيد. در حج انسان مخاطب دعوت پروردگاراست؛ اگر گوش باز کند مىشنود، لبيک گفتن او، پاسخ دادن به اين دعوت است، اين مرتبه عالى اجابت دعوت است. پس بايد براى اين پاسخگويى مهيا شد؛ اين تهيا يکباره رخ نمى دهد، بايستى قبل از اين سير، سيرى را آغاز کرد، و الا لبيک حقيقى حاصل نمى شود. بايد قبل از اين سفر، مسافر شد، مسافر کوى دوست، مسافرى آشنا، مسافرى منتظر، مسافر ى که مشتاق هديهاى از جانب صاحبخانه است. او دعوت کرده است تا هديهاى به فراخور حال ميهمانش عطا کند. پس بايد سفرى کرد تا درک آن سفر ميسر شود.
اين چه سفرى است؟ چگونه مىتوان آن را آغاز کرد؟ وسايلش چيست؟ چند روزه است؟ مقصدش کجاست؟ و ...
اين سفر ، سفر دل است، سفر عبوديت است، عبوديت پروردگار، سفرى است براى رهايي(1) براى حريت، حريت از قيود شهوانى و قيود نفساني، حريت از خشم و غضب، اين سفر، مادامالعمر است، تا زندهاى مسافر اين کويي، اين کوي، کوى دوست است. کويى دير آشنا، کويى که راهنماى دوست، (فطرت) تو را به آن سو مىخواند، قلبت به آن سو دعوتت مىکند، تو قبلا هم مسافر اين کوى بودهاى اما فراموش کردهاى خداوند با اين دعوت مجددا به يادت آورده است که چه گنجى در درونت قرار داده و تو آن را گم کردهاي، اين سفر براى پيدا کردن اين گنج نهانى است.
طواف کعبه، طواف دل است، خرق حجبى است که اين گنج را پوشانيده، تو از اينجا آغاز کن، از شهر خودت، از اينجا طعم ارتباط با آن دوست ديرآشنا را بچش، از اينجا با او مناجات کن، از اينجا انتظار را آغاز کن، از اينجا براى پروانه شدن روزشمارى کن، از اينجا چشم به راه ميهمانى باش، چشم به راه هديهاى الهى که صاحبخانه برايت تدارک ديده است. خود را مهيا کن که هديه را دريافت کني، مبادا لحظه عنايت، خواب غفلت ربوده با شدت، مبادا در آن لحظه دلت را غصب کرده باشند، آنگاه هديه را نمىگيري، آنگاه محروم مىشوى و اين حرمان بسيار سوزناک ا ست.
پس اين حرکت را آغاز کن، بکوش و خسته نشو، سبقت بگير و پيشتاز باش، بجوش و بخروش و از غير او روى برتاب. زنگارها را بزداي، اين سفر پيش از سفر است، بگذار تا او بر تو بتابد، بگذار تا او رخ نشان دهد، اين هديه بسيار قيمتى است، پاسدارش باش.
حج موقعيتى است بىنظير که خداوند نصيب بندگانش مىکند، فراوان به ايشان بذل مىکند، فراوان مىبخشد و فراوان اجابت مىکند، حج، درس توحيد است.زمزمه حجاج بيتالله الحرام، زمزمه موحدان است. خداوند، حاجيان را درس توحيد مىآموزد. از خداوند کم نخواهيد، از عظيم، عظيم بخواهيد، از خدا خدا بخواهيد، هر لحظه به او ندارى و بيچارگيتان را عرضه کنيد، از او هر لحظه بخواهيد که کمکتان کند. او کمک مىکند. صدايش کنيد جواب مىشنويد، لحظهاى از ياد او غافل نشويد، حاجى بمانيد، يعنى همين. يعنى هر لحظه به ياد او باشيد و هر لحظه غير او را بر خود حرام کنيد و محرم باشيد. اين مرز حج است. اينگونه راز عالم را مىفهميد چون محرم مىشويد با عالم، اگر غير او را برخود حرام کنيد با عالم محرم مىشويد والا غريبهايد.
وسايل اين سفر، چمدانى پر از نياز است، پر از نداري، نيازت را نزد او ببر که او همه ناز است، او نياز ندارد و ناز تو را مىخرد، او ارائه اين ندارى را مىخرد، او مىپسندد که بگويي: البيت بيتک و الحرم حرمک و انا ضيفک، خانه خانه توست، حرم، حرم توست و من مهمان توام. او اين سفره را براى تو پهن کرده است، لباس مهمانى را هم بردار، لباسى سفيد، لباسى که بيانگر نيازت است. هيچ تعلقى را نشان نمىدهد. لباسى که يادآور رهايى روح از بدنت است. اين لباس تداعىگر لباس آخرتت است، رنگش مملو از بىرنگى است. هيچ لکهاى را بر خود نمىپسندد، نمىخواهد جلايش از بين برود، لکهها را زود نشان مىدهد تا ميهمان، آراستگىاش از ميان نرود و سريع آن را بزدايد. نياز و لباس نيازت را بردار و با خود نحوه ارائه کردنش را تمرين کن، چگونه بگويي؟
آيا شعر خاصى مىخواهد يا متنى ادبي؟ نه؛ آن گونه بگو که بندهترين بندگان خدا يادت دادند. راه را آن چنان برو که رهروان رفتهاند و واصل گشتهاند.
پس به آب توبه خالص از همه گناهانت غسل کن و پوشاک صداقت و صفا و فروتنى و تضرع در درگاه احديت را در بر کن و از هرچه تو را از ياد خدا باز مىدارد و از اطاعت او مانع مىگردد احرام ببند يعنى خود را به اجتناب از آنها ملزم کن و لبيک بگو به اين معنى که اجابت باشد نداى خداوند تو را اجابتى راست و پاک و صاف و نيالوده و چنگ به عروهالوثقى زن به قلبت، با فرشتگان حول عرش طواف کن چنان که به جسم و جانت با مسلمانان در دور خانه طواف مىنمايي.با وضو و طاهر باش، زرهى برتن کن تا در مقابل وسوسههاى دشمن کمالت ايمن شوي. او (شيطان) از کمال تو بر خود مىلرزد. نيت کن. قصد و آهنگ (ذکر) را در هيچ مرحلهاى فراموش نکن، هر لحظه يادت باشد که آمدهاى به سوى او، براى قرب او مىخواهى مناسک را انجام دهي.
به سمت حجر برو، از محاذى حجر حرکت آهنگين خود را آغاز کن. طواف دلت را بر حول عرش الهى شکل بده، دور او بچرخ، پروانهوار حرکت کن، غير او را در دايره حرکتت راه نده، تو از اويى و به سوى او باز مىگردى (انالله و انااليه راجعون.) در اين حرکت هرکس به غير او غريبه است. او را تسبيح و تمجيد کن، او را عظيم شمار و تکبير بگو.نماز بخوان، شکر خدا را کن که توفيق پيدا کردي، به دنبال امامت باش و به او اقتدا کن(2) و از و بياموز، آن گونه نماز بخوان که رسول خدا(ص) فرمود و اهلبيت(علیه السلام) هم همان را فرمودند، نمازت نماز وصل باشد. نماز طواف بگذار؛ به زمزم برو و از آن آب گوارايى که حاصل نياز بندهاى است که مصرانه او را طلبيد. نوش جان کن، سعى کن تا اين گوهر را حفظ کني، “سعي” کن؛ بجوش و بکوش، به هروله گريز از هوى و هوست را قصد نما و از توانايى و نيروى خود بيزار شو. از هر چه غير اوست ببر و “تقصير” کن و مجددا طواف کن و آنچه را يافتى تثبيت کن، حال نورانى گشتهاي، نگذار با گناه و معصيت اين نور خاموش شود(3) زنگارها را زدودهاي، نگذار مجددا تو را کدر کنند.
عرفات يعنى عرفان و شناخت. در عرفات به گناهانت اعتراف کن و پيمان خود را در درگاه احديت به يکتايى او تجديد نما و تقرب او را خواهان باش. (”اما در مراسم حج” وقتى که از عرفات سرازير شديد در کنار مشعر الحرام از خدا ياد کنيد و به ذکر خدا بپردازيد و به ياد خدا باشيد. همان طور که خدا شما را هدايت کرد با اينکه قبلا از گمراهان بوديد. “بقره - 198”) بدان که همزمان با تو ولىعصر(عج) نيز در عرفات حضور دارد و دعاى عرفه را زمزمه مىکند. پس حضورش را با چشم دل درک کن. خوشا به حال آنان که به زيارت حضرتش نائل مىآيند. آنجاست که يکرنگى همگان، صحنه قيامت را براى انسان تداعى مىکند.
در “مشعر” بايد به شعور و آگاهى برسي. آنجا به خدا نزديکتر مىشوي، و در بالا رفتن از کوه، روحت را به ملاءاعلا مىبري. به خداى خود تقرب جوى و از او بيمناک باش. هنگامى که دامنت را از سنگ پر نمودى بدان که به شيطان نفست سنگ مىزنى و از خودت دور مىسازي. هنگام افکندن سنگريزهها شهوات و فرو مايگى و پستى و ناکسى را بيفکن. بايد که نگذارى ديگر بار به تو نزديک شود. بدان که او تو را رها نمىکند. همواره جلوهگرى و دعوتت مىنمايد، مبادا که وسوسههايش در تو اثر کند. آن گونه باش که هر زمان به تو نزديک شد مايوس گردد. بدان که دائم بايد او را رجم نمايي، تا زمان لقاى الهي. با رمى جمرات، شهوتها و اعمال ناپسند و اخلاق رذيله را از خود دور نما و با تراشيدن سر، عيوب ظاهر و باطن را برطرف کن.وقتى به سوى منا مىروى از تمام لغزشها و غفلتهاى خود خارج شو و چيزى که شايسته و صلاح تو نيست درخواست مکن. منا محل نبرد با همه شياطين پليد است. رفتن به سوى “حسين” و درگيرى با “يزيد” است. هنگام قربانى گلوى آز و هواى نفس را از خود قطع نما. روز، روز عيد است، قربانگاه اسماعيلهاى زمانه. آگاه باش که امام باقر(علیه السلام) فرمود: احدى بر اين کوهها وقوف نمىکند مگر اينکه خدا دعاى او را مستجاب کند. (کافي، ج 4، کتاب الحج)آفرين بر تو که ميهمان خاص خدايي.
پس از بازگشت؛حال نورانى شدهاى و به شهر خود باز مىگردي، چمدانت پر از نور شده است. مواظب باش خاموش نشود. دشمنان اين نور بسيارند؛ آنها نمىخواهند آنچه را خود ندارند تو داشته باشي، آنها تاريکند و دزدان نور تو. مگذار اين رهزنان برتو بتازند، مگذار ماحصل سفرت را بدزدند و به غارت ببرند، پاسدارش باش؛ چگونه؟آن گونه که اعطا کننده نور گفته است، آنکه اين نور و اين آرامش را بر تو بخشيده است، راه حفظش را هم فرموده است. گناه نکن، گناه، دشمن نور است، گناه، تاريکى است، ظلمت است، تعفن است، و اينها با نور نمىسازد. پس اى عزيز که از مهمانى خدا برگشتهاي، برحذر باش از گناه.* پروردگارا مهاجران الىالله را از برکات حج ابراهيمى بهرهمند و ازکوثر زلال رسالت و ولايت سيراب نما.
ثم محلها الى البيت العتيق “حج 33” عتيق يعنى آزاد و عتق يعنى آزادي؛ اين خانهاى است که از رقيت، مالکيت و ملکيت غيرخدا آزاد است؛ اطراف خانه طواف کنيد تا درس آزادگى بياموزيد؛ ملک احدى نشويد، مملوک کسى نگرديد، زمام امورتان را به دست غير خدا نسپاريد. کعبه خانه است که لا يملکه احد و لا يملکها احدا “وسايل ج 9، ص 347” هيچکس مالک آن نبوده و نيست، طواف اطراف اين خانه انسان را آزاد مىکند، تا بنده کسى نگردد و ملک کسى نباشد.
پيام طواف کعبه، طواف دل است، به دنبال معبود گشتن است، رها شدن از غير اوست، با طواف کعبه خود را از هر بندگى غير از بندگى خدا برهانيد. در حج انسان مخاطب دعوت پروردگاراست؛ اگر گوش باز کند مىشنود، لبيک گفتن او، پاسخ دادن به اين دعوت است، اين مرتبه عالى اجابت دعوت است. پس بايد براى اين پاسخگويى مهيا شد؛ اين تهيا يکباره رخ نمى دهد، بايستى قبل از اين سير، سيرى را آغاز کرد، و الا لبيک حقيقى حاصل نمى شود. بايد قبل از اين سفر، مسافر شد، مسافر کوى دوست، مسافرى آشنا، مسافرى منتظر، مسافر ى که مشتاق هديهاى از جانب صاحبخانه است. او دعوت کرده است تا هديهاى به فراخور حال ميهمانش عطا کند. پس بايد سفرى کرد تا درک آن سفر ميسر شود.
اين چه سفرى است؟ چگونه مىتوان آن را آغاز کرد؟ وسايلش چيست؟ چند روزه است؟ مقصدش کجاست؟ و ...
اين سفر ، سفر دل است، سفر عبوديت است، عبوديت پروردگار، سفرى است براى رهايي(1) براى حريت، حريت از قيود شهوانى و قيود نفساني، حريت از خشم و غضب، اين سفر، مادامالعمر است، تا زندهاى مسافر اين کويي، اين کوي، کوى دوست است. کويى دير آشنا، کويى که راهنماى دوست، (فطرت) تو را به آن سو مىخواند، قلبت به آن سو دعوتت مىکند، تو قبلا هم مسافر اين کوى بودهاى اما فراموش کردهاى خداوند با اين دعوت مجددا به يادت آورده است که چه گنجى در درونت قرار داده و تو آن را گم کردهاي، اين سفر براى پيدا کردن اين گنج نهانى است.
طواف کعبه، طواف دل است، خرق حجبى است که اين گنج را پوشانيده، تو از اينجا آغاز کن، از شهر خودت، از اينجا طعم ارتباط با آن دوست ديرآشنا را بچش، از اينجا با او مناجات کن، از اينجا انتظار را آغاز کن، از اينجا براى پروانه شدن روزشمارى کن، از اينجا چشم به راه ميهمانى باش، چشم به راه هديهاى الهى که صاحبخانه برايت تدارک ديده است. خود را مهيا کن که هديه را دريافت کني، مبادا لحظه عنايت، خواب غفلت ربوده با شدت، مبادا در آن لحظه دلت را غصب کرده باشند، آنگاه هديه را نمىگيري، آنگاه محروم مىشوى و اين حرمان بسيار سوزناک ا ست.
پس اين حرکت را آغاز کن، بکوش و خسته نشو، سبقت بگير و پيشتاز باش، بجوش و بخروش و از غير او روى برتاب. زنگارها را بزداي، اين سفر پيش از سفر است، بگذار تا او بر تو بتابد، بگذار تا او رخ نشان دهد، اين هديه بسيار قيمتى است، پاسدارش باش.
حج موقعيتى است بىنظير که خداوند نصيب بندگانش مىکند، فراوان به ايشان بذل مىکند، فراوان مىبخشد و فراوان اجابت مىکند، حج، درس توحيد است.زمزمه حجاج بيتالله الحرام، زمزمه موحدان است. خداوند، حاجيان را درس توحيد مىآموزد. از خداوند کم نخواهيد، از عظيم، عظيم بخواهيد، از خدا خدا بخواهيد، هر لحظه به او ندارى و بيچارگيتان را عرضه کنيد، از او هر لحظه بخواهيد که کمکتان کند. او کمک مىکند. صدايش کنيد جواب مىشنويد، لحظهاى از ياد او غافل نشويد، حاجى بمانيد، يعنى همين. يعنى هر لحظه به ياد او باشيد و هر لحظه غير او را بر خود حرام کنيد و محرم باشيد. اين مرز حج است. اينگونه راز عالم را مىفهميد چون محرم مىشويد با عالم، اگر غير او را برخود حرام کنيد با عالم محرم مىشويد والا غريبهايد.
وسايل اين سفر، چمدانى پر از نياز است، پر از نداري، نيازت را نزد او ببر که او همه ناز است، او نياز ندارد و ناز تو را مىخرد، او ارائه اين ندارى را مىخرد، او مىپسندد که بگويي: البيت بيتک و الحرم حرمک و انا ضيفک، خانه خانه توست، حرم، حرم توست و من مهمان توام. او اين سفره را براى تو پهن کرده است، لباس مهمانى را هم بردار، لباسى سفيد، لباسى که بيانگر نيازت است. هيچ تعلقى را نشان نمىدهد. لباسى که يادآور رهايى روح از بدنت است. اين لباس تداعىگر لباس آخرتت است، رنگش مملو از بىرنگى است. هيچ لکهاى را بر خود نمىپسندد، نمىخواهد جلايش از بين برود، لکهها را زود نشان مىدهد تا ميهمان، آراستگىاش از ميان نرود و سريع آن را بزدايد. نياز و لباس نيازت را بردار و با خود نحوه ارائه کردنش را تمرين کن، چگونه بگويي؟
آيا شعر خاصى مىخواهد يا متنى ادبي؟ نه؛ آن گونه بگو که بندهترين بندگان خدا يادت دادند. راه را آن چنان برو که رهروان رفتهاند و واصل گشتهاند.
پس به آب توبه خالص از همه گناهانت غسل کن و پوشاک صداقت و صفا و فروتنى و تضرع در درگاه احديت را در بر کن و از هرچه تو را از ياد خدا باز مىدارد و از اطاعت او مانع مىگردد احرام ببند يعنى خود را به اجتناب از آنها ملزم کن و لبيک بگو به اين معنى که اجابت باشد نداى خداوند تو را اجابتى راست و پاک و صاف و نيالوده و چنگ به عروهالوثقى زن به قلبت، با فرشتگان حول عرش طواف کن چنان که به جسم و جانت با مسلمانان در دور خانه طواف مىنمايي.با وضو و طاهر باش، زرهى برتن کن تا در مقابل وسوسههاى دشمن کمالت ايمن شوي. او (شيطان) از کمال تو بر خود مىلرزد. نيت کن. قصد و آهنگ (ذکر) را در هيچ مرحلهاى فراموش نکن، هر لحظه يادت باشد که آمدهاى به سوى او، براى قرب او مىخواهى مناسک را انجام دهي.
به سمت حجر برو، از محاذى حجر حرکت آهنگين خود را آغاز کن. طواف دلت را بر حول عرش الهى شکل بده، دور او بچرخ، پروانهوار حرکت کن، غير او را در دايره حرکتت راه نده، تو از اويى و به سوى او باز مىگردى (انالله و انااليه راجعون.) در اين حرکت هرکس به غير او غريبه است. او را تسبيح و تمجيد کن، او را عظيم شمار و تکبير بگو.نماز بخوان، شکر خدا را کن که توفيق پيدا کردي، به دنبال امامت باش و به او اقتدا کن(2) و از و بياموز، آن گونه نماز بخوان که رسول خدا(ص) فرمود و اهلبيت(علیه السلام) هم همان را فرمودند، نمازت نماز وصل باشد. نماز طواف بگذار؛ به زمزم برو و از آن آب گوارايى که حاصل نياز بندهاى است که مصرانه او را طلبيد. نوش جان کن، سعى کن تا اين گوهر را حفظ کني، “سعي” کن؛ بجوش و بکوش، به هروله گريز از هوى و هوست را قصد نما و از توانايى و نيروى خود بيزار شو. از هر چه غير اوست ببر و “تقصير” کن و مجددا طواف کن و آنچه را يافتى تثبيت کن، حال نورانى گشتهاي، نگذار با گناه و معصيت اين نور خاموش شود(3) زنگارها را زدودهاي، نگذار مجددا تو را کدر کنند.
عرفات يعنى عرفان و شناخت. در عرفات به گناهانت اعتراف کن و پيمان خود را در درگاه احديت به يکتايى او تجديد نما و تقرب او را خواهان باش. (”اما در مراسم حج” وقتى که از عرفات سرازير شديد در کنار مشعر الحرام از خدا ياد کنيد و به ذکر خدا بپردازيد و به ياد خدا باشيد. همان طور که خدا شما را هدايت کرد با اينکه قبلا از گمراهان بوديد. “بقره - 198”) بدان که همزمان با تو ولىعصر(عج) نيز در عرفات حضور دارد و دعاى عرفه را زمزمه مىکند. پس حضورش را با چشم دل درک کن. خوشا به حال آنان که به زيارت حضرتش نائل مىآيند. آنجاست که يکرنگى همگان، صحنه قيامت را براى انسان تداعى مىکند.
در “مشعر” بايد به شعور و آگاهى برسي. آنجا به خدا نزديکتر مىشوي، و در بالا رفتن از کوه، روحت را به ملاءاعلا مىبري. به خداى خود تقرب جوى و از او بيمناک باش. هنگامى که دامنت را از سنگ پر نمودى بدان که به شيطان نفست سنگ مىزنى و از خودت دور مىسازي. هنگام افکندن سنگريزهها شهوات و فرو مايگى و پستى و ناکسى را بيفکن. بايد که نگذارى ديگر بار به تو نزديک شود. بدان که او تو را رها نمىکند. همواره جلوهگرى و دعوتت مىنمايد، مبادا که وسوسههايش در تو اثر کند. آن گونه باش که هر زمان به تو نزديک شد مايوس گردد. بدان که دائم بايد او را رجم نمايي، تا زمان لقاى الهي. با رمى جمرات، شهوتها و اعمال ناپسند و اخلاق رذيله را از خود دور نما و با تراشيدن سر، عيوب ظاهر و باطن را برطرف کن.وقتى به سوى منا مىروى از تمام لغزشها و غفلتهاى خود خارج شو و چيزى که شايسته و صلاح تو نيست درخواست مکن. منا محل نبرد با همه شياطين پليد است. رفتن به سوى “حسين” و درگيرى با “يزيد” است. هنگام قربانى گلوى آز و هواى نفس را از خود قطع نما. روز، روز عيد است، قربانگاه اسماعيلهاى زمانه. آگاه باش که امام باقر(علیه السلام) فرمود: احدى بر اين کوهها وقوف نمىکند مگر اينکه خدا دعاى او را مستجاب کند. (کافي، ج 4، کتاب الحج)آفرين بر تو که ميهمان خاص خدايي.
پس از بازگشت؛حال نورانى شدهاى و به شهر خود باز مىگردي، چمدانت پر از نور شده است. مواظب باش خاموش نشود. دشمنان اين نور بسيارند؛ آنها نمىخواهند آنچه را خود ندارند تو داشته باشي، آنها تاريکند و دزدان نور تو. مگذار اين رهزنان برتو بتازند، مگذار ماحصل سفرت را بدزدند و به غارت ببرند، پاسدارش باش؛ چگونه؟آن گونه که اعطا کننده نور گفته است، آنکه اين نور و اين آرامش را بر تو بخشيده است، راه حفظش را هم فرموده است. گناه نکن، گناه، دشمن نور است، گناه، تاريکى است، ظلمت است، تعفن است، و اينها با نور نمىسازد. پس اى عزيز که از مهمانى خدا برگشتهاي، برحذر باش از گناه.* پروردگارا مهاجران الىالله را از برکات حج ابراهيمى بهرهمند و ازکوثر زلال رسالت و ولايت سيراب نما.
پىنوشتها:
1. خداوند در قرآن مىفرمايد: ففروا الىالله “ذاريات 51” روايات، “فرار الىالله” را حج دانستهاند يعنى فرار کنيد به سوى خدا، يعنى غير او را ترک کنيد و او را طللب کنيد. اين از اسرار حج است، آزادگى و رهايى از غير او.
2. و اتخذوا من مقام ابراهيم مصلى- بقره 125 - حال که در مقام ابراهيم(علیه السلام) ايستادهاى و نماز گزاردي، درياب که او خليل خدا بود، به اين مقام توجه کن، به او اقتدا کن يعنى بياموز تو ماموم هستي، اين را درياب.
3. امام صادق(علیه السلام) فرمود: حاجى تا زمانى که آلوده به گناه نشود نور خدا در او هست و زايل نمىشود.