در زادگاه نور

در سفر حج، عبادت، هجرت، سياست، ولايت، برائت، اخوّت، قدرت و... نهفته است. امام رضاـ ع ـ مى فرمايد: در حج، علوم اهل بيت تعليم داده شده و به سراسر دنيا پخش مى شود. درحج، انسان مهمان خداست. در اولين نقطه زمين قرار مى گيرد (والارض بعد ذلك دَحاها).
چهارشنبه، 6 آذر 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
در زادگاه نور
در زادگاه نور
در زادگاه نور

نويسنده:حجت الاسلام محسن قرائتى
در سفر حج، عبادت، هجرت، سياست، ولايت، برائت، اخوّت، قدرت و... نهفته است.
امام رضاـ ع ـ مى فرمايد: در حج، علوم اهل بيت تعليم داده شده و به سراسر دنيا پخش مى شود.
درحج، انسان مهمان خداست. در اولين نقطه زمين قرار مى گيرد (والارض بعد ذلك دَحاها).
خانه خدا همراه با مردم، با ياد ابراهيم و محمد، با دست خدا ـ حجرالاسود) بيعت مى كند و به ياد مى آورد كه نماز جماعتِ سه نفرى (محمد ـ ص ـ و خديجّه ـ ع ـ و على ـ ع ـ) به نماز ميليونى تبديل شده است.
انسان در حج با خيال راحت و در منطقه امن، به فكر خدا و قيامت مى افتد. راه رفتن در حال طواف، قيام و سكون در نماز، تماشاى كعبه هر كدام آثارى دارد.
خانه خدا جايى است كه مشركان نجس حق ورود ندارند.
نا اهلان، حقِ سرپرستى ندارند.
ملك هيچ كس نيست، همه مردم در آنجا يكسانند و گويا به منزل خود آمده اند و از اين رو نمازشان را مى توانند چهار ركعتى بخوانند و گويا مسافر نيستند. آرى در چهار مركز انسان مسافر مى تواند نمازش را تمام بخواند:
مركز الوهيّت (مكّه)
مركز نبوّت (حرم پيامبرـ ص ـ)
مركز ولايت (مسجد كوفه)
مركز شهادت (حرم امام حسين ـ ع ـ)
در اين چهار مركز، انسانها همه خودى هستند، نيازى به نماز شكسته نيست. اين مراكز خانه همه است. نمازشان را مى توانند تمام بخوانند. در آنجا قبله ما قبله دقيق و واقعى است.
صدها پيامبر آنجا نماز خوانده اند. در آنجا يك نماز قبول سبب قبول شدن تمام نمازهاى عمر مى شود (وافى).
به گفته قرآن، مكّه جايى است كه هر كس اراده سوئى نسبت به آنجا كند، با عذاب دردناك الهى تنبيه مى شود.
آنجا را ابراهيم و اسماعيل به فرمان خداوند، براى شما از آلودگيها پاك كرده اند.
در آنجا مظهر «ولايت» و «برائت» نمودار است; حتّى سنگهاى آنجا با همه جا فرق دارد. يك سنگ را (سنگ كعبه) مى بوسيم و دورش طواف مى كنيم ولى به سنگى ديگر، سنگ ريزه پرتاب مى كنيم. آرى يكى «سنگ ولايت» است و ديگرى «سنگ برائت»!
مسجدالحرام; مسجدى كه احترام مخصوص دارد. مهندس آن خدا، معمارش آن ابراهيمـ ع ـ ، كارگرش اسماعيل ـ ع ـ ،بت شكنش على ـ ع ـ، و امام جماعتش محمّد ـ ص ـ ، اقتدا كننده اش خديجه ـ س ـ ، مؤذنش بلال و آبش زمزم است. در كنارش صفا، برگردش مردم، مدفن انبيا، معراج رسول خدا ـ ص ـ و توبه گاه گناهكاران است!
براى ورود به آنجا چهار بار غسل مى كنيم:
يك بار براى احرام بستن از بيرون منطقه.
بار دوّم براى ورود به منطقه امن.
بار سوّم براى ورود به مكّه.
چهارم براى ورود به مسجدالحرام.
خدايا! اينجا كجاست كه بايد چهار بار خودم را بشويم و آيا اين همه ويژگى براى چيست؟
مكّه «جغرافى» نيست، «تاريخ» است. «زمين» نيست، «زمان» است.
راه ورودى آن بسته و محدود نيست، از هر طرف مى توان وارد شد، چند ميقات داريم.
اگر عمرى به هركس لبيك گفته ايم، الآن تنها به خدا لبيك مى گوئيم يعنى اى خدا آمدم! به كسى مربوط نيست كه خوب يا بدم، صاحب خانه مرا آورده است. اگر او دوستم نداشت نمى آوردم. من مهمان او هستم.
آن قدر لبيك را تكرار مى كنم تا در عمق جانم لذّت بندگى را درك كنم. بلند مى گويم، از كسى خجالت نمى كشم، به كاروانها كه رسيدم صدايم را بلند مى كنم، فضا را از فريادم پرمى كنم، با اشك و ناله مى گويم، درست و صحيح مى گويم من مى خواهم از حالا بنده او باشم، لبّيك اللهم لبّيك!
خدايا! چه توفيقى به زائر خانه خود داده اى، او را به حج دعوت كرده اى! بناى اسلام بر حج است، تو با دعوت به حج و طواف دور كعبه هم آزمايش مى كنى و هم مدال مى دهى.
همه را در يك لباس مى برى، لباس سفيد كه نشانه بهداشت، صفا، تواضع، روشنى و نور، فرهنگ و ادب است. و نيز رنگِ لباسِ ايّامِ نوزادى و ايّام مرگ است.
لباسى كه توجهى به سرما و گرما و خودنمائى در آن نيست. نه بلند، نه كوتاه. نشانه اى از كشور و سنّ و صنف و مقام ندارد. لباس مساوات و بندگى، لباس حيا و اخلاص، لباس تواضع و يكرنگى است!
مراسم حج بايد هر سال تكرار شود تا مردم روحيه بگيرند، در جريان آخرين تحوّلات جهان اسلام باشند، تا دشمن بداند هستيم و بيداريم. مانور و ميتينگ ما بايد در منطقه باشد با اين خصوصيّات:
خانه خدا (خداوند به ابراهيم ـ ع ـ دستور مى دهد كه كعبه و مسجدالحرام را كه خانه امن من است، پاك كن).
خانه پدرمان (ملّة ابيكم ابراهيم).
خانه امن (من دَخَلَهُ كان امناً).
خانه آزاد (بيت عتيق).
خانه مبارك (ببكّة مباركاً).
خانه هر روز ما (قبله ما) خانه اى كه اگر حيوانى به سوى آن ذبح نشود گوشتش را مصرف نمى كنيم و حتى مرده خود را در قبر، به سوى آن مى گذاريم.
ما كه حقيقت حج را درك نمى كنيم ولى همين قدر مى دانيم كه امامان معصوم ما پياده به سوى آن مى شتافتند و از ماهها قبل خود را آماده اين سفر مى كردند و در دعاهاى ماه رمضان هر صبح و شام با ناله، «اللهم ارزقنى حج بيتك الحرام» مى گفتند و همين كه به مكّه مى رسيدند، كفش خود را در مى آوردند و گريه مى كردند. براى حج بودجه صرف مى كردند و حتى ناشناس در كاروانها به ساير زائران خانه خدمت مى نمودند.
بنابراين، حسابِ اين سفر، از همه سفرها جدا است. حاجى در اين سفر سه نوع وظيفه دارد:
1 ـ وظيفه اى نسبت به مال خود: كه خمس و زكات مالش را بدهد بطورى كه حق مردم در مال او نباشد و بهترين مال خود را صرف كند.
2 ـ وظيفه اى نسبت به خودش: توبه و شكر نمايد. قصد و نيّت خود را اصلاح كند.
3 ـ وظيفه اى نسبت به مردم: از مردم عذرخواهى كند. به محرومان و مستضعفان و بستگان رسيدگى نمايد. دوستان را از رفتن خود با خبر كند.
اين سفر به قدرى ارزش داشت كه اگر شترى لب به نجاست مى زد براى سفر حج سوار آن نمى شدند، راستى مگر مى شود با هر بنزينى هواپيما پرواز كند؟ مگر بدون داشتن آمادگى و اطلاعات لازم مى توان پرواز معنوى داشت؟
به هر حال، حج يك سفر ساده و عادّى نيست، مظهر اسلام است. اسلام سه قالب دارد:
ــ اسلام در قالب كلمات، «قرآن» است.
ــ اسلام در قالب انسان، «امام» است.
ــ اسلام در قالب عمل، «حج» است.
هر چه اين سفر تكرار شود و هرچه فكر كنيم، به مطلب و نكته تازه اى مى رسيم.
كعبه يك پرچم است كه بايد زير آن جمع شويم و سرود توحيد سردهيم، هم قيامت را ياد كنيم، هم تاريخ را.
نگاه به صحنه هاى مكّه، قرآن را براى ما تفسير مى كند. مگر قرآن نفرموده كه ما حق را پيروز مى كنيم؟ كجايند ابوجهل هايى كه تصميم گرفتند رســول خـــدا ـ ص ـ را كه به تنهائى مشغول نماز بود با زدن سنگ ـ در حال سجده ـ به مغز مباركش شهيد نمايند.
در حج، نظم عجيبى به چشم مى خورد: در مدار معين، در تعداد معين، در وقت معين، در جهت معين، با هدف معين.
حج با تاريخ قمرى است، تا گاهى انجام آن در زمستان باشد و گاهى در تابستان، تا حاجى از سرما و گرما باكى نداشته باشد.
حج، مصداق آيه «ففرّوا الى الله» است، كه:
«به سوى خداوند كوچ كنيد»!
در نماز چند «لحظه» از مادّيات جدا مى شويم،
در روزه چند «ساعت».
و در حج چند «شبانه روز» بايد در حال احرام باشيم.
حج مصداق آيه «انّى ذاهب الى ربّى سيهدين» است; «يعنى من به سوى پروردگارم حركت مى كنم او مرا هدايت خواهد كرد».
حركت در مسير الهى و انجام مناسك حج، حتماً بايد زير نظر عالم و طبق فتواى مرجع تقليد باشد. بنابراين مسأله را از غير عالم سؤال نكنيم و نماز خودمان را قبل از حركت درست كنيم و مرجع تقليدمان رامشخص سازيم و حقوق مالى واجب را بپردازيم تا در اين سفر آسمانى مشكلى نداشته باشيم. ارزش اين سفر به قدرى است كه سزاوار نيست بخاطر مسأله غذا و مكان حرفى بزنيم، يا گلايه اى كنيم، يا عيب همسفران را بازگو نماييم. در اين سفر ربّانى، سادگى، ايثار، اخلاق، فكر و مناجات، شركت در نماز اهل سنّت و توجه به آداب ضرورى است.
حج سفرى عاشقانه است كه اولياى خدا با شوق و پياده به سوى آن مى رفتند. امام كاظم ـ ع ـ يك بار بيست و پنج روز و سفر ديگر بيست و چهار و سفر سوّمش بيست و شش روز پياده مسافت هشتاد فرسخى ميان مدينه و مكّه را طى كرد.
سفر حج مبدأ تاريخ بوده است تا آنجا كه قرنها قبل از اسلام و مسيحيت و حتى قبل از حضرت موسى. حضرت شعيب به موسى گفت: من يكى از دخترانم را به ازدواج تو درمى آورم مشروط به آنكه هشت حج يا ده حج يار من باشى. قرآن به جاى «هشت سال»، «هشت حج» مطرح كرده است.
سفر حج مثل تدبّر در قرآن است كه انسان هر بار به نكات تازه اى برمى خورد. خوشا به حال كسانى كه با شناخت لازم مى روند و آنجا آهى و اشكى و ناله اى و نعره اى دارند.
در سفرى شاعرى را ديدم كه با گريه چنين مى خواند:
اومدم تا دل آلودمو شستشو بدى *** من بى آبرو رو بلكه تو آبرو بدى
من فرارى بودم و كشونديم *** با بديهام تو خونت نشونديم
آخه من كجا طواف اين خونه؟! *** قربون لطف تو اى صاحبخونه
شعرها را ادامه مى داد و اشك مى ريخت.
و از همان شاعر كاشانى شنيدم كه مى گفت:
اى مُجرم مُحْرم شده در كنج حَرَم *** مُحرم كه شدى بكوش مَحْرَم گردى
حج سفرى نيست كه با شعر و مقاله و كتاب بتوان به عمق آن رسيد. شخصى از امام ـ ع ـ سئوال كرد كه من سالهاست از شما راجع به حج مطالب جديدى مى شنوم، امام فرمود: آيا توقع دارى احكام و اسرار حج پايان داشته باشد؟!
هيچ دولتى با هيچ بودجه اى در هيچ زمانى نمى تواند طرحى دهد كه از تمام دنيا مردم عاشقانه كفن پوش و گريان و يك صدا در بيابانها و خيمه ها و خانه ها فرياد واحدى سردهند.
علاوه بر حج رفتن، به فرستادن مردم به حج نيز سفارش شده است. افرادى كه تمكّن دارند و مى توانند ديگران رابه حج بفرستند از اين همه پاداشى كه در روايات آمده است خود را محروم ننمايند.
در عزّت و قداست كعبه همين بس كه بايد از ذبح گوسفند گرفته تا خوابيدن در قبر، رو به سوى آن باشد،
چقدر عزيز است كه جنگ در كنار آن ممنوع است.
چقدر عزيز است كه ابراهيم و اسماعيل بايد خادم آن باشند، جز افراد متقى حق توليت آن را ندارد.
چقدر عزيز است كه امام صادق ـ عليه السلام ـ نزديك مكّه از شتر پياده مى شد و گريه مى كرد و با پاى برهنه وارد حرم مى شد.
چقدر عزيز است كه به احترام اين سفر الهى هر كس به ديدن زائر رود مأجور است و هركس زائر خانه خدا را يارى كند مورد لطف خاص خداوند قرار مى گيرد.
كعبه با اينكه در گودى و درّه قرار گرفته ولى چون نظر خدا با او است، والا و عزيز است، امّا برجها و كاخها با اينكه در دامنه كوهها و در جاى خوش آب و هوا قرار دارند مورد توجه قرار نمى گيرند. كدام مسجد است كه چهارده بار نامش در قرآن برده شده باشد جز مسجدالحرام؟!
بعد از نماز و زكات، شايد بيشترين آيه پيرامون مسائل و توصيه هاى مربوط به حج است. اين سفر نبايد به سادگى انجام گيرد.
در روايات سفارش شده است كه قبل از سفر، ديگران را از رفتن خود به مكه آگاه كنيد و چون برگشتيد سوغات بياوريد و مردم به ديدار شما بيايند.
حيف است كه اين سفر الهى آلوده به اغراض فاسد يا كم فايده شود. در روايات مى خوانيم در آخرالزمان سلاطين براى تفريح و تجّار براى درآمد و فقرا براى گدائى و قاريان قرآن براى تظاهر به مكّه مى روند.
وسائل الشيعه ـ جلد 8 ، ص 41
در اين سفر بايد هدف اصلى كسب رضاى خداوند باشد. در اين راه هر چه بتوانيم از زرق و برق دورى كنيم به كمال نزديك تر مى شويم. خداوند مى توانست سنگهاى كعبه را از سنگهاى پرجاذبه قرار دهد ولى هر چه ساده تر باشد به صفا نزديك تر است. كعبه پرچم اسلام است. پرچم پارچه اى بيش نيست ولى يك ارتش قوى به آن افتخار مى كند و براى برفرازى آن جانها فدا مى شود، در باره حج چه مى توان نوشت؟ كه اسرار و احكامش مرز و حدّ ندارد. هنگام نوشتن اين سطرها بايد اين شعر را بخوانم:
يوسفى را به كلامى نتوانند خريد *** اينقدر هست كه ما هم ز خريدارانيم
مگر مى شود اسرار حج را فهميد يا نوشت؟!
معانى هرگز اندر حرف نايد *** كه بحر بيكران در ظرف نايد
مكّه مكانى است كه خوابيدن در آن مثل تلاش در ساير مناطق است.
سجده در آن همچون شهادت در راه خدا است و به سادگى قابل درك نيست. حيف كه از اين سفر بهره هايى كه بايد برده نمى شود.
از كنار اين سفرى كه تاريخ مجسّم اسلام است به سادگى رد مى شويم.
مكّه «ام القرى» است، يعنى مادر مناطق است. منطقه وحى و امن است و همانگونه كه مادر فرزندان خود را تغذيه مى كند بايد مكّه امنيّت و رسالت را به تمام فرزندان خود و مناطق دنيا برساند.
همانگونه كه در ايّام حج به مورى آزار نمى رسد و آشيانه مرغى ويران نمى شود، بايد اين امنيّت به همه زمانها و مكانها سرايت كند. حمل اسلحه در آنجا ممنوع است يعنى در آنجا نبايد تهديد باشد. شكار در آنجا در امان است، حتى نشان دادن شكار به شكارچى جايز نيست.
جمع شدن خداپرستان در مكه كه محل فروپاشى بتهاست به ما درس بت شكنى مى دهد. ابوذرها و امام حسين ها فرياد خود را از كنار كعبه سردادند و امام زمان ـ عجل الله تعالى فرجه ـ نيز قيام خود را از آنجا شروع خواهد كرد.
آنچه در حج و طواف است:
سادگى است، نه تشريفات
حركت است، نه ركود
ياد است، نه غفلت
دنباله روى از احكام خدا است،نه شرق و غرب
منبع: www.hadj.ir


نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط