پرسمان قرآنی
نويسنده:علامه جوادى آملى
منبع:روزنامه رسالت
منبع:روزنامه رسالت
آيا تلاوت قرآن در صورتى که انسان معناى آيات را نفهمد اثر و فايدهاى دارد؟
اگر اهميت و فضيلت تلاوت قرآن براى ما روشن شود و بدانيم که قرآن تکلم و سخن گفتن خداوند با ما است، و با طهارت باطن و انس با قرآن لذت تلاوت را بچشيم، هيچ گاه حاضر نمىشويم بين خود و قرآن فاصله بيندازيم و هرگز از فيض عظيم آن، حداقل با تلاوت پنجاه آيه در شبانهروز، محروم نمىگرديم. خداى سبحان، رسول الله (صلىاللهعليهوآله) را مستقيما تحت ولايت خود معرفى کرده، مىفرمايد: «ان وليى الله الذى نزل الکتاب و هو يتولى الصالحين» اين آيه کريمه حاوى چند مطلب است: اول آن که مىفرمايد خدا ولى رسول الله است «ان وليى الله» دوم آن که همان خدايى ولى رسول الله است که قرآن را نازل فرموده «الذى نزل الکتاب» و سوم آن که خداوند متولى صالحين است «و هو يتولى الصالحين.» با توجه به اين سه نکته مىفهميم راه اين که خدا ولى انسان باشد، آن است که انسان، صالح بشود و تا صالح نگردد تحت ولايت الله نخواهد بود و خدا هم تولى او را نخواهد پذيرفت و بهترين راه صلاح هم انس با قرآن است. اين جمله که مىفرمايد ولى رسول الله (صلىاللهعليهوآله)، خدايى است که قرآن را نازل کرده از باب تعليق حکم بر وصف مىباشد که مشعر به عليت است؛ يعنى اگر کسى به قرآن عمل کند صالح مىشود و اگر خداوند بخواهد ولى کسى بشود، از راه قرآن، ولايت و تدبير او را اعمال مىکند. به همين دليل مىفرمايد: «فاقرءوا ما تيسر من القرآن» آن مقدارى که براى شما ميسر است قرآن تلاوت کنيد و با اين کتاب الهى مانوس باشيد. حتى اگر معناى بعضى از آيات و سور براى شما روشن نشد، نگوييد خواندن بدون ادراک چه اثرى دارد. چون قرآن، کلام آدمى نيست که اگر کسى معنايش را نداند خواندنش بىثمر باشد؛ بلکه نورى الهى است که خواندن آن به تنهايى عبادت است گرچه به معنايش آگاهى نداشته باشد.
بهترين راه قرائت و فهم قرآن کريم چيست؟
بهترين راه براى قرائت همراه با ادراک و فهم قرآن اين است که انسان همراه با قرائت سور قرآني، معانى آن را در ذهن و نظر قرار دهد، و با هر آيه در درون و نهاد خود گفتگو نمايد، در آيه عذاب از خداوند طلب مغفرت و در آيه رحمت از خداى سبحان طلب گذشت کند و بشير بودن و نذير بودن خداوند در آيات را مشاهده نمايد و از هر مطلبى که قرآن افاده مىنمايد نکته علمى مربوط به آن را برداشت نمايد. در هنگام تلاوت قرآن با زبان، کلمات از راه گوش به سمع انسان مىرسد که معناى آن نيز بايد به دل و جان نفوذ کند و اگر دل بسته باشد، معنا به آن نفوذ نمىنمايد. قرآن کريم در اين مورد مىفرمايد: «افلا يتدبرون القرآن ام على قلوب اقفالها»آيا در قرآن تدبر نمىکنند يا بر دلها قفلهايى نهاده شده است؟ و در آيه ديگر مىفرمايد: «کلا بل ران على قلوبهم ما کانوا يکسبون» يعني؛ بر قلبهاى آنها با آنچه کسب کردهاند زنگار نشسته است. گناه، غفلت و علائق به دنيا، دل را قفل مىکند و مىبندد و معارف قرآنى در اين قلبها نفوذ نمىکند و انسان بايد از راه باز کردن دل و زدودن «چرک» از آن، زمينهنفوذ معنا را به جان خود فراهم آورد. چون اين زمينه فراهم شود تلاوت آيات قرآن موجب لذت مىشود. فرد با ورود به هر آيهاى اگر مشتمل بر خيرات، معرفت، علم و مانند آن باشد، مضمون آن را مسئلت مىکند و اگر ناظر به عذاب و مانند آن باشد نجات از آن را از خداوند طلب مىنمايد.
هدايت و اضلال در قرآن چگونه به خداوند نسبت داده مىشود؟
قرآن کريم هدايت و اضلال را به خداوند نسبت داده و مىفرمايد: «يضل الله من يشاء و يهدى من يشاء»خداوند هر کسى را بخواهد گمراه و هر که را بخواهد هدايت مىکند. با رجوع به قرآن و ارجاع آيات به يکديگر دو نوع هدايت به خداوند نسبت داده مىشود اول: هدايت عمومى و دوم: هدايت پاداشي. هدايت عمومي، هدايت فراگير و همگانى است که شامل همه انسانها مىشود مانند قرآن که در وصف آن آمده است «هدى للناس» هدايت براى مردم است. هدايت عمومي، هدايتى ابتدايى است؛ کسى که به هدايت ابتدايى پاسخ مثبت بدهد و به دنبال آن حرکت نمايد و کسى که به قرآن معتقد شده و به حکم آن آشنا گردد و در خدمت قرآن قرار گيرد از هدايت پاداشى بهره مىبرد.
هدايت تشريعي، هدايتى عمومى است و بدون استثنا همه انسانها را در بر مىگيرد، ليکن هدايت پاداشى هدايت تکوينى است و کسى که از آن بهرهمند شود وسايل رسيدن به مقصد به او اعطا مىشود. قلب او به طرف کارهاى خير نرم و ملايم مىشود و نسبت به شر تنفر پيدا مىکند و به آن گرايش پيدا نمىکند. هدايت پاداشى در تعابير قرآنى مختص کسانى است که به هدايتهاى تشريعى پاسخ مثبت مىدهند، مانند: «يهدى اليه من اناب» کسى که به سوى خداوند بازگردد و انابه نمايد به سوى او هدايت مىشود و يا «ان تطيعوه تهتدوا» اگر او را اطاعت نماييد، هدايت مىشويد و همچنين: «من يومن بالله يهد قلبه» کسى که ايمان به خداوند بياورد دل او را هدايت مىنمايد. آيات بسيارى از قرآن کريم ناظر به اين مطلب است که اگر کسى ايمان بياورد و مقدارى بر آنچه ايمان آورد، عمل نمايد قلب او به آسانى به طرف خير حرکت مىکند و معارف دينى را نيک مىفهمد.
هدايت پاداشى ايجاد علاقه و گرايش و تهيه توفيق و وسايل و مانند آن است. اضلال و گمراه کردن خداوند برخلاف هدايت نمودن او به دو قسم تقسيم نمىشود بلکه براى اضلال بيش از يک قسم نيست، زيرا خداوند - معاذ الله - اضلال ابتدايى ندارد و کسى را در ابتدا گمراه نکرده و فريب نمىدهد، اضلال خداوند همواره کيفرى است و اضلال کيفرى شامل کسانى مىشود که علىرغم هدايت ابتدايي، که شامل عقل، فطرت و الهام فجور و تقوا از درون و وحى تشريعى و کتابهاى آسماني، رسالت و امامت از بيرون، دين را پشت سر گذارده و از نداى فطرت اعراض نموده و به طرف گناه حرکت مىنمايد. خداوند سبحان به انسان خاطى و گناهکار ابتدا فرصت توبه و انابه و بازگشت را اعطا مىکند و او اگر از اين مهلت نيز استفاده نکند به اضلال الهى گرفتار مىگردد.
قرآن کريم که اضلال را به مشيت الهى نسبت مىدهد در برخى از آيات مشيت خداوند را توضيح داده و مىفرمايد: «و ما يضل به الا الفاسقين»يعني؛ او با آن جز فاسقان را گمراه نمىکند. اضلال خداوند بر خلاف هدايت امرى وجودى نيست، چه اين که ضلالت نيز در قبال هدايت عدم ملکه است، ضلالت يک امر وجودى نيست تا خداوند به کسى اعطا نمايد بلکه بهره نداشتن از الطاف الهى است. خداوند، گرايش، علاقه، انس، اسباب و وسايل، دوست خوب، استاد خوب، شاگرد خوب و شرايط مناسب را به فاسق اعطا نمىکند و امکان بهرهورى از اين امور را از او سلب مىنمايد و او را به حال خود رها مىکند و به اين ترتيب هواهاى نفسانى بر او چيره شده و زمام زندگانى او را به دست گرفته و در اختيار شيطان قرار مىدهد. او در رحمت خود را بر انسان گمراه مىبندد. و در سوره مبارکه فاطر به اين حقيقت اشاره شده است که: «ما يفتح الله للناس من رحمه فلا ممسک لها و ما يمسک فلا مرسل له من بعده و هو العزيز الحکيم.» آنچه را که خداوند از رحمت بر بندگان خود بگشايد بازدارندهاى براى آن نيست و آنچه را او باز دارد، گشايندهاى ندارد و خداوند شکستناپذير و حکيم است.
چرا خطابهاى قرآنى همه جا با مردان است؟
در فرهنگ محاوره، کلمه مردم اختصاص به مردان ندارد، گاه مىگويند مردان، گاه مىگويند زنان، گاه مىگويند مردم. مردم يعنى همه افراد جامعه، اعم از زن و مرد. اگر گفتند مردان، اين در مقابل زنان است و اگر گفتند زنان، اين در مقابل مردان است. در فرهنگ محاوره در غرب و شرق عالم مىگويند مردم اين چنيناند، مردم انقلاب کردند، مبارزه کردند و وقتى مىگويند مردم، اختصاص به مردان ندارد. قرآن کريم هم سه گونه سخن مىگويد، گاهى که خطاب به عموم جامعه است به مذکر اشاره دارد مثل «الذين» و «المومنون» گاهى که تعبير به «رجال» دارد وظيفه اختصاصى مردان را ذکر مىکند، گاهى هم تعبير به «نساء» دارد که وظيفه اختصاصى زنها را بيان مىکند. فرهنگ محاوره، فرهنگ مردم است نه مردان و قرآن کريم هم بر اساس همين فرهنگ محاوره سخن مىگويد. گاهى ذات اقدساله مىفرمايد: مريم عليها السلام نمونه مردم خوب است، يا آسيه نمونه مردم خوب است ”وضرب الله مثلا للذين آمنوا امراه فرعون“در مورد زن نوح و لوط هم فرمود اينها نمونه مردم بد هستند. ”ضرب الله مثلا للذين کفروا امراه نوح وامراه لوط“ائمه(عليهم السلام) نمونه مردم خوبندو همه افراد جامعه، چه زن و چه مرد بايد به آنها اقتدا کنند، فاطمه زهرا (سلام الله عليها) هم اينچنين است، نمونه مردم خوب است، نه نمونه زنان خوب. ذات اقدس اله در آيهاى که تلاوت شد نفرمود نمونه زنان خوب زن فرعون است، نفرمود نمونه زنان خوب مريم است بلکه فرمود مريم و آسيه نمونه مردم خوب هستند.
خلاصه انسان خوب، نمونه انسانهاى ديگر است چه مرد باشد چه زن. خداوند متعال در سوره مبارکه نحل مىفرمايد: ”من عمل صالحا من ذکر او انثى وهو مومن فلنحيينه حيوه طيبه“ اگر کسى داراى جان و عقيده سالم بود و کارهاى صالح انجام داد، زن باشد يا مرد، ما به او حيات طيبه مىدهيم. در اواخر سوره آلعمران (که مستحب است انسان موقعى که براى نماز شب بر مىخيزد آن جملات را قرائت کند) آنجا آمده است ”فاستجاب لهم ربهم انى لا اضيع عمل عامل منکم من ذکر او انثى بعضکم من بعض“اگر کسى مومن باشد و عمل خير انجام دهد چه زن و چه مرد، اجر او را ضايع نمىکنيم. در سوره مبارکه احزاب هم مفصلا مردان و زنان را کنار هم ذکر مىکند. ”ان المسلمين والمسلمات والمومنين والمومنات والقانتين والقانتاتا“ بنابراين هرگز خطابهاى قرآنى به مردان نيست، خطاب به مردم است.
اخيرا برخى مىگويند قرآن تحريف شده است. در مورد عدم تحريف قرآن صحبت نمائيد .
قرآن کريم عين آن قرآنى است که از لبهاى مطهر رسول گرامى اسلام(صلى الله عليه و آله و سلم) رسيده است و آنچه که از لبهاى مطهر آن حضرت شنيده شده عين چيزى است که خداوند بر قلب پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله و سلم) نازل کرده است و آنچه که بر قلب او نازل شده عين آن چيزى است که از ذات اقدس اله تنزل پيدا کرده است. دلايل عقلى و نقلى متعددى بر اين موضوع دلالت دارند. دليل عقلى مسئله اين است که خداوند هرگز بندگان خود را بدون هادى و راهنما رها نمىکند ”کفى بربک هاديا و نصيرا“اگر دينى خاتم اديان و پيامبر اين دين، خاتم انبيا باشد و دين قابل تحريف باشد، معنايش اين است که ذات اقدس اله از هدايت بشر صرف نظر کرده است. براى اين که کتاب و دينى فرستاده که اين دين در دسترس حوادث کم و زياد گرديده و از سلامت و صحت آن کاسته شده است. پس دينى باطل است يعنى خداوند بشر را به حال خود رها کرده است و اين باحکمت او سازگار نيست. دليل نقلى خود قرآن کريم است. در سوره مبارکه حجر فرمود: ”انا نحن نزلنا الذکر وانا له لحافظون“ما اين قرآن را نازل کرديم و خود ما حافظ آن هستيم. در سوره فصلت هم فرمود: ”وانه لکتاب عزيز لا ياتيه الباطل من بين يديه ولا من خلفه تنزيل من حکيم حميد“اين کتاب آسمانى از عزت الهى برخوردار است، هيچ بطلانى در آن راه ندارد. اگر قرار باشد قرآن تحريف شود، بيگانه به اين قرآن راه يابد و چيزى از آن کم کند يا بر آن بيفزايد، اين قرآن بطلانپذير مىشود؛ در حالى که خدا درباره قرآن فرمود: ”لاياتيه الباطل من بين يديه ولا من خلفه“ نه در زمان نزول خود قرآن، نه بعد از نزول قرآن و نه بعد از رحلت رسول اکرم(ص) چيزى او را باطل نمىکند.
اگر اهميت و فضيلت تلاوت قرآن براى ما روشن شود و بدانيم که قرآن تکلم و سخن گفتن خداوند با ما است، و با طهارت باطن و انس با قرآن لذت تلاوت را بچشيم، هيچ گاه حاضر نمىشويم بين خود و قرآن فاصله بيندازيم و هرگز از فيض عظيم آن، حداقل با تلاوت پنجاه آيه در شبانهروز، محروم نمىگرديم. خداى سبحان، رسول الله (صلىاللهعليهوآله) را مستقيما تحت ولايت خود معرفى کرده، مىفرمايد: «ان وليى الله الذى نزل الکتاب و هو يتولى الصالحين» اين آيه کريمه حاوى چند مطلب است: اول آن که مىفرمايد خدا ولى رسول الله است «ان وليى الله» دوم آن که همان خدايى ولى رسول الله است که قرآن را نازل فرموده «الذى نزل الکتاب» و سوم آن که خداوند متولى صالحين است «و هو يتولى الصالحين.» با توجه به اين سه نکته مىفهميم راه اين که خدا ولى انسان باشد، آن است که انسان، صالح بشود و تا صالح نگردد تحت ولايت الله نخواهد بود و خدا هم تولى او را نخواهد پذيرفت و بهترين راه صلاح هم انس با قرآن است. اين جمله که مىفرمايد ولى رسول الله (صلىاللهعليهوآله)، خدايى است که قرآن را نازل کرده از باب تعليق حکم بر وصف مىباشد که مشعر به عليت است؛ يعنى اگر کسى به قرآن عمل کند صالح مىشود و اگر خداوند بخواهد ولى کسى بشود، از راه قرآن، ولايت و تدبير او را اعمال مىکند. به همين دليل مىفرمايد: «فاقرءوا ما تيسر من القرآن» آن مقدارى که براى شما ميسر است قرآن تلاوت کنيد و با اين کتاب الهى مانوس باشيد. حتى اگر معناى بعضى از آيات و سور براى شما روشن نشد، نگوييد خواندن بدون ادراک چه اثرى دارد. چون قرآن، کلام آدمى نيست که اگر کسى معنايش را نداند خواندنش بىثمر باشد؛ بلکه نورى الهى است که خواندن آن به تنهايى عبادت است گرچه به معنايش آگاهى نداشته باشد.
بهترين راه قرائت و فهم قرآن کريم چيست؟
بهترين راه براى قرائت همراه با ادراک و فهم قرآن اين است که انسان همراه با قرائت سور قرآني، معانى آن را در ذهن و نظر قرار دهد، و با هر آيه در درون و نهاد خود گفتگو نمايد، در آيه عذاب از خداوند طلب مغفرت و در آيه رحمت از خداى سبحان طلب گذشت کند و بشير بودن و نذير بودن خداوند در آيات را مشاهده نمايد و از هر مطلبى که قرآن افاده مىنمايد نکته علمى مربوط به آن را برداشت نمايد. در هنگام تلاوت قرآن با زبان، کلمات از راه گوش به سمع انسان مىرسد که معناى آن نيز بايد به دل و جان نفوذ کند و اگر دل بسته باشد، معنا به آن نفوذ نمىنمايد. قرآن کريم در اين مورد مىفرمايد: «افلا يتدبرون القرآن ام على قلوب اقفالها»آيا در قرآن تدبر نمىکنند يا بر دلها قفلهايى نهاده شده است؟ و در آيه ديگر مىفرمايد: «کلا بل ران على قلوبهم ما کانوا يکسبون» يعني؛ بر قلبهاى آنها با آنچه کسب کردهاند زنگار نشسته است. گناه، غفلت و علائق به دنيا، دل را قفل مىکند و مىبندد و معارف قرآنى در اين قلبها نفوذ نمىکند و انسان بايد از راه باز کردن دل و زدودن «چرک» از آن، زمينهنفوذ معنا را به جان خود فراهم آورد. چون اين زمينه فراهم شود تلاوت آيات قرآن موجب لذت مىشود. فرد با ورود به هر آيهاى اگر مشتمل بر خيرات، معرفت، علم و مانند آن باشد، مضمون آن را مسئلت مىکند و اگر ناظر به عذاب و مانند آن باشد نجات از آن را از خداوند طلب مىنمايد.
هدايت و اضلال در قرآن چگونه به خداوند نسبت داده مىشود؟
قرآن کريم هدايت و اضلال را به خداوند نسبت داده و مىفرمايد: «يضل الله من يشاء و يهدى من يشاء»خداوند هر کسى را بخواهد گمراه و هر که را بخواهد هدايت مىکند. با رجوع به قرآن و ارجاع آيات به يکديگر دو نوع هدايت به خداوند نسبت داده مىشود اول: هدايت عمومى و دوم: هدايت پاداشي. هدايت عمومي، هدايت فراگير و همگانى است که شامل همه انسانها مىشود مانند قرآن که در وصف آن آمده است «هدى للناس» هدايت براى مردم است. هدايت عمومي، هدايتى ابتدايى است؛ کسى که به هدايت ابتدايى پاسخ مثبت بدهد و به دنبال آن حرکت نمايد و کسى که به قرآن معتقد شده و به حکم آن آشنا گردد و در خدمت قرآن قرار گيرد از هدايت پاداشى بهره مىبرد.
هدايت تشريعي، هدايتى عمومى است و بدون استثنا همه انسانها را در بر مىگيرد، ليکن هدايت پاداشى هدايت تکوينى است و کسى که از آن بهرهمند شود وسايل رسيدن به مقصد به او اعطا مىشود. قلب او به طرف کارهاى خير نرم و ملايم مىشود و نسبت به شر تنفر پيدا مىکند و به آن گرايش پيدا نمىکند. هدايت پاداشى در تعابير قرآنى مختص کسانى است که به هدايتهاى تشريعى پاسخ مثبت مىدهند، مانند: «يهدى اليه من اناب» کسى که به سوى خداوند بازگردد و انابه نمايد به سوى او هدايت مىشود و يا «ان تطيعوه تهتدوا» اگر او را اطاعت نماييد، هدايت مىشويد و همچنين: «من يومن بالله يهد قلبه» کسى که ايمان به خداوند بياورد دل او را هدايت مىنمايد. آيات بسيارى از قرآن کريم ناظر به اين مطلب است که اگر کسى ايمان بياورد و مقدارى بر آنچه ايمان آورد، عمل نمايد قلب او به آسانى به طرف خير حرکت مىکند و معارف دينى را نيک مىفهمد.
هدايت پاداشى ايجاد علاقه و گرايش و تهيه توفيق و وسايل و مانند آن است. اضلال و گمراه کردن خداوند برخلاف هدايت نمودن او به دو قسم تقسيم نمىشود بلکه براى اضلال بيش از يک قسم نيست، زيرا خداوند - معاذ الله - اضلال ابتدايى ندارد و کسى را در ابتدا گمراه نکرده و فريب نمىدهد، اضلال خداوند همواره کيفرى است و اضلال کيفرى شامل کسانى مىشود که علىرغم هدايت ابتدايي، که شامل عقل، فطرت و الهام فجور و تقوا از درون و وحى تشريعى و کتابهاى آسماني، رسالت و امامت از بيرون، دين را پشت سر گذارده و از نداى فطرت اعراض نموده و به طرف گناه حرکت مىنمايد. خداوند سبحان به انسان خاطى و گناهکار ابتدا فرصت توبه و انابه و بازگشت را اعطا مىکند و او اگر از اين مهلت نيز استفاده نکند به اضلال الهى گرفتار مىگردد.
قرآن کريم که اضلال را به مشيت الهى نسبت مىدهد در برخى از آيات مشيت خداوند را توضيح داده و مىفرمايد: «و ما يضل به الا الفاسقين»يعني؛ او با آن جز فاسقان را گمراه نمىکند. اضلال خداوند بر خلاف هدايت امرى وجودى نيست، چه اين که ضلالت نيز در قبال هدايت عدم ملکه است، ضلالت يک امر وجودى نيست تا خداوند به کسى اعطا نمايد بلکه بهره نداشتن از الطاف الهى است. خداوند، گرايش، علاقه، انس، اسباب و وسايل، دوست خوب، استاد خوب، شاگرد خوب و شرايط مناسب را به فاسق اعطا نمىکند و امکان بهرهورى از اين امور را از او سلب مىنمايد و او را به حال خود رها مىکند و به اين ترتيب هواهاى نفسانى بر او چيره شده و زمام زندگانى او را به دست گرفته و در اختيار شيطان قرار مىدهد. او در رحمت خود را بر انسان گمراه مىبندد. و در سوره مبارکه فاطر به اين حقيقت اشاره شده است که: «ما يفتح الله للناس من رحمه فلا ممسک لها و ما يمسک فلا مرسل له من بعده و هو العزيز الحکيم.» آنچه را که خداوند از رحمت بر بندگان خود بگشايد بازدارندهاى براى آن نيست و آنچه را او باز دارد، گشايندهاى ندارد و خداوند شکستناپذير و حکيم است.
چرا خطابهاى قرآنى همه جا با مردان است؟
در فرهنگ محاوره، کلمه مردم اختصاص به مردان ندارد، گاه مىگويند مردان، گاه مىگويند زنان، گاه مىگويند مردم. مردم يعنى همه افراد جامعه، اعم از زن و مرد. اگر گفتند مردان، اين در مقابل زنان است و اگر گفتند زنان، اين در مقابل مردان است. در فرهنگ محاوره در غرب و شرق عالم مىگويند مردم اين چنيناند، مردم انقلاب کردند، مبارزه کردند و وقتى مىگويند مردم، اختصاص به مردان ندارد. قرآن کريم هم سه گونه سخن مىگويد، گاهى که خطاب به عموم جامعه است به مذکر اشاره دارد مثل «الذين» و «المومنون» گاهى که تعبير به «رجال» دارد وظيفه اختصاصى مردان را ذکر مىکند، گاهى هم تعبير به «نساء» دارد که وظيفه اختصاصى زنها را بيان مىکند. فرهنگ محاوره، فرهنگ مردم است نه مردان و قرآن کريم هم بر اساس همين فرهنگ محاوره سخن مىگويد. گاهى ذات اقدساله مىفرمايد: مريم عليها السلام نمونه مردم خوب است، يا آسيه نمونه مردم خوب است ”وضرب الله مثلا للذين آمنوا امراه فرعون“در مورد زن نوح و لوط هم فرمود اينها نمونه مردم بد هستند. ”ضرب الله مثلا للذين کفروا امراه نوح وامراه لوط“ائمه(عليهم السلام) نمونه مردم خوبندو همه افراد جامعه، چه زن و چه مرد بايد به آنها اقتدا کنند، فاطمه زهرا (سلام الله عليها) هم اينچنين است، نمونه مردم خوب است، نه نمونه زنان خوب. ذات اقدس اله در آيهاى که تلاوت شد نفرمود نمونه زنان خوب زن فرعون است، نفرمود نمونه زنان خوب مريم است بلکه فرمود مريم و آسيه نمونه مردم خوب هستند.
خلاصه انسان خوب، نمونه انسانهاى ديگر است چه مرد باشد چه زن. خداوند متعال در سوره مبارکه نحل مىفرمايد: ”من عمل صالحا من ذکر او انثى وهو مومن فلنحيينه حيوه طيبه“ اگر کسى داراى جان و عقيده سالم بود و کارهاى صالح انجام داد، زن باشد يا مرد، ما به او حيات طيبه مىدهيم. در اواخر سوره آلعمران (که مستحب است انسان موقعى که براى نماز شب بر مىخيزد آن جملات را قرائت کند) آنجا آمده است ”فاستجاب لهم ربهم انى لا اضيع عمل عامل منکم من ذکر او انثى بعضکم من بعض“اگر کسى مومن باشد و عمل خير انجام دهد چه زن و چه مرد، اجر او را ضايع نمىکنيم. در سوره مبارکه احزاب هم مفصلا مردان و زنان را کنار هم ذکر مىکند. ”ان المسلمين والمسلمات والمومنين والمومنات والقانتين والقانتاتا“ بنابراين هرگز خطابهاى قرآنى به مردان نيست، خطاب به مردم است.
اخيرا برخى مىگويند قرآن تحريف شده است. در مورد عدم تحريف قرآن صحبت نمائيد .
قرآن کريم عين آن قرآنى است که از لبهاى مطهر رسول گرامى اسلام(صلى الله عليه و آله و سلم) رسيده است و آنچه که از لبهاى مطهر آن حضرت شنيده شده عين چيزى است که خداوند بر قلب پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله و سلم) نازل کرده است و آنچه که بر قلب او نازل شده عين آن چيزى است که از ذات اقدس اله تنزل پيدا کرده است. دلايل عقلى و نقلى متعددى بر اين موضوع دلالت دارند. دليل عقلى مسئله اين است که خداوند هرگز بندگان خود را بدون هادى و راهنما رها نمىکند ”کفى بربک هاديا و نصيرا“اگر دينى خاتم اديان و پيامبر اين دين، خاتم انبيا باشد و دين قابل تحريف باشد، معنايش اين است که ذات اقدس اله از هدايت بشر صرف نظر کرده است. براى اين که کتاب و دينى فرستاده که اين دين در دسترس حوادث کم و زياد گرديده و از سلامت و صحت آن کاسته شده است. پس دينى باطل است يعنى خداوند بشر را به حال خود رها کرده است و اين باحکمت او سازگار نيست. دليل نقلى خود قرآن کريم است. در سوره مبارکه حجر فرمود: ”انا نحن نزلنا الذکر وانا له لحافظون“ما اين قرآن را نازل کرديم و خود ما حافظ آن هستيم. در سوره فصلت هم فرمود: ”وانه لکتاب عزيز لا ياتيه الباطل من بين يديه ولا من خلفه تنزيل من حکيم حميد“اين کتاب آسمانى از عزت الهى برخوردار است، هيچ بطلانى در آن راه ندارد. اگر قرار باشد قرآن تحريف شود، بيگانه به اين قرآن راه يابد و چيزى از آن کم کند يا بر آن بيفزايد، اين قرآن بطلانپذير مىشود؛ در حالى که خدا درباره قرآن فرمود: ”لاياتيه الباطل من بين يديه ولا من خلفه“ نه در زمان نزول خود قرآن، نه بعد از نزول قرآن و نه بعد از رحلت رسول اکرم(ص) چيزى او را باطل نمىکند.