آیه‌ی ابتلای ابراهیم(علیه السلام) در اثبات عصمت امام

قرآن از امتحان حضرت ابراهیم (علیه السلام) سخن گفته است که ابراهیم آن را با موفقیت کامل پشت سر گذاشت. در این هنگام خداوند او را به مقام امامت نائل ساخت. ابراهیم(علیه السلام) درباره‌ی این مقام برای ذریه‌ی خویش سؤال کرد که آیا آنان نیز
جمعه، 12 تير 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
آیه‌ی ابتلای ابراهیم(علیه السلام) در اثبات عصمت امام
 آیه‌ی ابتلای ابراهیم(علیه السلام) در اثبات عصمت امام

 

نویسنده: علی ربانی گلپایگانی




 

 

قرآن از امتحان حضرت ابراهیم (علیه السلام) سخن گفته است که ابراهیم آن را با موفقیت کامل پشت سر گذاشت. در این هنگام خداوند او را به مقام امامت نائل ساخت. ابراهیم(علیه السلام) درباره‌ی این مقام برای ذریه‌ی خویش سؤال کرد که آیا آنان نیز از چنین مقامی برخوردار می‌شوند. خداوند در پاسخ او فرمود این عهد و پیمان الهی شامل ظالمان از ذریه او نمی‌شود. متن آیه چنین است:
(وَ إِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَاماً قَالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی قَالَ لاَ یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ‌)؛(1)
ای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) یاد آور آن گاه که پروردگار ابراهیم او را به آزمون‌هایی مبتلا ساخت و او آن آزمون‌ها را به اتمام رسانید. خداوند به او فرمود من تو را پیشوای مردم قرار دادم. ابراهیم گفت: از ذریه‌ی من نیز از امامت بهره‌ای خواهند داشت؟ خداوند به او فرمود: عهد من شامل حال ظالمان نمی‌شود.
دلالت آیه یاد شده بر عصمت امام، به دو گونه تقریر شده است:

تقریر اول

فخرالدین رازی از جمله‌ی (إنّی جاعِلُکَ لِلنّاسِ إماماً) بر معصوم بودن حضرت ابراهیم به عنوان امام استدلال کرده و گفته است: این جمله دلالت می‌کند که ابراهیم(علیه السلام) از همه‌ی گناهان معصوم بود، زیرا امام کسی است که به او اقتدا می‌شود. در این صورت اگر از او گناهی سر زند، پیروی از او در آن گناه واجب است و در نتیجه ما مرتکب گناه خواهیم شد و این باطل است، زیرا لازمه‌ی معصیت بودن هر کاری، ممنوع و حرام بودن انجام آن کار است. از طرفی، چون پیروی از امام واجب است، انجام آن کار واجب خواهد بود و جمع میان واجب و حرام در یک کار و در یک زمان محال است.(2)
توضیح: در آیه‌ی یاد شده، حضرت ابراهیم (علیه السلام) به عنوان پیشوای مردم از جانب خداوند معرفی شده است و از طرفی فلسفه‌ی امامت، هدایت انسان‌ها به طریق مستقیم الهی و رسیدن به کمال مطلوب است. این غرض، بدون وجوب اطاعت از امام حاصل نخواهد شد. از سوی دیگر، حق و باطل و طاعت و معصیت را باید از طریق گفتار و رفتار امام باز شناخت. در این صورت، اگر امام معصوم نباشد، به جای آن که بشر را هدایت کند، گمراه خواهد کرد و این خلاف فلسفه‎‌ی امامت است.
اگر چه فخرالدین رازی در علم کلام، معصوم بودن امام را لازم نمی‌داند، ولی مقتضای استدلال او در این تقریر این است که امام (جانشین پیامبر) هم معصوم است، زیرا امام هم چون پیامبر، مقتدای مردم در حلال و حرام و طاعت و معصیت و نیز هدایت گر مردم به راه سعادت و رستگاری است. بر این اساس، باید معصوم باشد. این دقیقاً با استدلال متکلمان شیعه بر لزوم عصمت امام هم آهنگ است. چنان که محقق طوسی گفته است: « یجب ان یکون الامام معصوما لئلا یضل الخلق»؛(3) امام باید معصوم باشد تا موجب گمراهی مردم نگردد.

تقریر مردم

متکلمان و مفسران امامیه با استناد به جمله‌ی :(لا یَنالُ عَهدِی الظّالِمِینَ). بر عصمت امام استدلال کرده‌‌اند.(4)
وجه استدلال این است که خداوند فرموده است عهد او یعنی امامت نصیب ظالم نمی‌شود و کسی که مرتکب گناه گردد، خواه در آشکار یا پنهان، ظلم کرده است، زیرا فرد گناه کار حدود الهی را نقض کرده است و کسی که حدود الهی را نقض کند، ظالم است: (وَ مَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ).‌ (5)
فاضل مقداد استدلال یاد شده را چنین تقریر کرده است:
1. غیر معصوم ظالم است؛
2. ظالم شایسته امامت نیست؛
3. غیر معصوم شایسته امامت نیست.
بیان صغرای استدلال این است که ظلم عبارت است از «نهادن چیزی در غیر جایگاه مناسب آن» و غیر معصوم چنین است.
و بیان کبرای استدلال این است که خداوند فرمود: (لایَنالُ عَهدِی اَلظّالِمِینَ). مقصود از «عهد»، امامت است، زیرا قبل از جمله یاد شده، جمله‌ی: (إنَّی جاعِلُکَ لِلنّاسِ إماماً) آمده است.(6) یعنی قرینه‌ی سیاق گویای این است که مقصود از «عهد»، امامت است، زیرا خداوند مقام امامت را به ابراهیم اعطا کرد و ابراهیم آن را برای ذریه‌ی خود درخواست کرد و خداوند در پاسخ فرمود: عهد من نصیب ظالمان نمی‌شود. اگر مقصود از «عهد» در جمله‌ی (لایَنالُ عَهدیِ الظّالِمِینَ) عهد امامت نباشد پاسخ با سؤال هم آهنگ نخواهد بود.
علاوه بر این، اگر عهد را بر معنای عام آن حمل کنیم شامل امامت نیز خواهد شد. و مفاد آیه این خواهد بود که عهد الهی، خواه نبوت باشد یا امامت، نصیب ظالمان نمی‌گردد.(7)

اشکال

ظالم کسی است که مرتکب گناه گردد و از گناه خود توبه نکند، اما گناه کاری که از گناه خود توبه نماید؛ عنوان ظالم بر او صدق نمی‌کند. آری، او در گذشته گناه کار و ظالم بوده است، نه در زمان حال؛ چنان که در آیه‌ی: (وَبَشّرِ المُؤمِنِینَ بِأَنَّ لَهُم مِنَ اللهِ فَضلاً کَبِیراً) مقصود، کسانی است که درحال حاضر عنوان ظالم بر آنها منطبق است و در آیه‌ی (ما عَلَی الُمحسِنِینَ مِن سَبِیلٍ)، مقصود، کسانی است که وصف احسان به آنان منطبق است، نه کسانی که در گذشته این وصف را داشته‌‌اند.
حاصل آن که ظالم کسی است که اولاً مرتکب گناه کبیره شود و ثانیاً از گناه خود توبه نکند.(8)

پاسخ

نفی موجود در آیه‌ی (لایَنالُ عَهدِی الظّالِمِینَ) مطلق است و مفادش این است که هر کس در لحظه‌ای از زندگی خود عنوان ظالم بر او منطبق گردد از عهد امامت بهره‌ای نخواهد داشت. تقیید این اطلاق، به دلیل نیاز دارد و فرض این است که چنین دلیلی در دست نیست.(9)
به عبارت دیگر، در این جا دلیل روشنی وجود دارد بر این که مقصود کسی است که در طول عمر خود مرتکب ظلم نگردد و اگر در مرحله‌ای مرتکب ظلم شود و سپس توبه کند نیز از عهد امامت نصیبی نخواهد داشت. توضیح این که: در یک تقسیم بندی کلّی، ذریه‌ی حضرت ابراهیم به چهار دسته تقسیم می‌شوند:
1. کسانی که پیوسته مرتکب گناه شده و عنوان ظالم نیز پیوسته به آنان منطبق می‌گردد؛
2. کسانی که در آغاز گناه شده و سپس توبه می‌کنند (افراد بدفرجام)؛
3. افرادی که در آغاز گناه نکرده و در پایان زندگی مرتکب گناه می‌شوند (افراد بد فرجام)؛
4. افرادی که هیچ گاه مرتکب گناه نگردیده و هرگز مصداق ظالم نمی‌باشند.
تردیدی نیست که ابراهیم خلیل الله (علیه السلام) برای دسته اول و سوم درخواست امامت نکرده است، زیرا یک انسان صالح هرگز از خداوند نمی‌خواهد که سرنوشت هدایت افراد را به کسانی بسپارد که یا در تمام دوران زندگی معصیت کارند یا در پایان راه، معصیت را بر می‌گزینند و بد فرجام از دنیا می‌روند. نتیجه‌ی امامت این دو دسته‌ی گمراهی افراد است؛ نه هدایت آنها. بنابراین، دسته دوم و چهارم، مورد درخواست حضرت ابراهیم (علیه السلام) هستند. مفاد آیه‌ی (لا یَنالُ عَهدِی اَلظّالِمِینَ) این است که دسته‌ی دوم نیز بهره‌ای از امامت ندارند. در نتیجه، امامت مخصوص کسانی است که هیچ گاه مرتکب گناه نشده و نشوند.

اشکال

استدلال مزبور در صورتی لزوم عصمت امام را اثبات می‌کند که «عصمت» را به ایجاد گناه در مکلف تفسیر کنیم؛ چنان که مورد قبول اشاعره است، ولی اگر عصمت را به ملکه‌ی ترک گناه تعریف کنیم، از استدلال یاد شده نمی‌توان عصمت امام را نتیجه گرفت، زیرا مرتکب گناه نشدن دلیل بر وجود چنین ملکه‌‌ای در انسان نیست، زیرا ممکن است به دلایل دیگری غیر از عصمت، از گناه دوری گزیند.(10)

پاسخ

اولاً: هر گاه فردی در طول زندگی خود، در آشکار و نهان از گناه دوری نماید، به طریق إنّی می‌توان کشف کرد که او دارای ملکه عصمت است.
ثانیاً: اشاعره که عصمت را به عدم خلق گناه در انسان تعریف کرده‌‌اند باید دلالت آیه بر عصمت امام را بپذیرند.
ثالثاً: حقیقت عصمت از نظر متکلمان عدلیه، لطف الهی در حق مکلف است که انگیزه‌ی گناه در او پدید نمی‌آید و در نتیجه صدور گناه از او ممتنع می‌گردد، زیرا صدور گناه با فرض نداشتن انگیزه‌ی گناه، به معنای تحقق معلول بدون علت تامه است که از محالات عقلی می‌باشد. از طرفی، تحقق نیافتن معلول، دلیل بر تحقق نیافتن علت تامه‌ی آن است و علت تامه‌ی گناه دو چیز است: یکی قدرت بر انجام گناه و دیگری، انگیزه‌ی انجام آن و در فرض مورد بحث، قدرت بر انجام گناه موجود است. پس عدم صدور گناه به خاطر عدم وجود داعی بر گناه است. در نتیجه او معصوم است.

پی‌نوشت‌ها:

1. بقره، آیه‌ی124.
2. مفاتیح الغیب، ج4، ص 40.
3.قواعد العقائد، ص 121.
4. التبیان فی تفسیر القرآن، ج1، ص 449؛ الشافی فی الإمامة، ج3، ص 139؛ مجمع البیان، ج1، ص 202؛ اللوامع الالهیه، ص 332 و دلایل الصدق، ج2، ص 16.
5. بقره، آیه‌ی 229.
6. اللوامع الإلهیه، ص 332- 333.
7. الشافی، ج3، ص 141.
8. شرح المواقف، ج8، ص 351.
9. التبیان، ج1، ص 449؛ الشافی، ج 3، ص 139 و مجمع البیان، ج1، ص 202.
10. شرح المقاصد، ج5، ص 251 و النبراس، ص 533.

منبع مقاله :
ربانی، گلپایگانی، (1392)، امامت در بینش اسلامی، قم: مؤسسه بوستان کتاب، چاپ چهارم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.