خداوند سبحان در قرآن کریم مؤمنان را به پرهیزکاری فرمان داده و از آنان خواسته است که با «صادقین» همراه و هم آهنگ باشند؛ چنان که فرموده است:
(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ)؛ (1)
ای کسانی که به آیین اسلام ایمان آورده اید! از مخالفت با احکام الهی بپرهیزید و با صادقین همراه و هماهنگ شوید.
صدق در برابر کذب، در اصل، وصف سخن است؛ خواه آن سخن مربوط به گذشته باشد یا آینده؛ به صورت وعده باشد یا به گونهای دیگر. در گفتار نیز در اصل، وصف خبر است و انواع دیگر سخن هم چون امر و نهی و استفهام اگر به صدق یا کذب توصیف شوند به لحاظ خبری است که مدلول ضمنی یا التزامی آنها است؛ مثلاً کسی که میپرسد آیا زید در خانه است یا نه، مدلول ضمنی یا التزامی کلام او این است که او از جهل خود نسبت به بودن زید در خانه خبر میدهد.
در توصیف خبر به صدق، دو مطلب را میتوان مقیاس گرفت: یکی واقعیت خارجی و دیگری اعتقاد گوینده.
بر این اساس اگر فرد مسلمان بگوید: «محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) آخرین پیامبر الهی است»، سخن او از هر دو جهت صادق است، ولی اگر فرد کافر این سخن را بگوید، تنها از نظر مطابقت سخن او با علام واقع و نفس الامر صادق است؛ نه از نظر اعتقاد درونی. از این رو خداوند، منافقان را در این گفتار که: (نَشْهَدُ إِنَّکَ لَرَسُولُ اللَّهِ) تکذیب کرده است: (وَ اللَّهُ یَشْهَدُ إِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَکَاذِبُونَ)(2).
صدق و کذب، وصف اعتقاد نیز واقع میشوند و گفته میشود فلان فرد در اعتقاداتش صادق یا کاذب است. افعال نیز به صدق و کذب توصیف میشوند: چنان که فرموده است: (رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ).(3)
یعنی افعال آنان گواه بر صدق عهد و پیمان آنان است و نیز فرموده است: (لِیَسْأَلَ الصَّادِقِینَ عَنْ صِدْقِهِمْ).(4)
یعنی کسانی که در زبان راست گفتند، از راستی فعل آنان سؤال خواهد شد.
به عبارت دیگر، گفتار منهای کردار ارزشی ندارد و نیز در آیهی: (لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْیَا بِالْحَقِّ).(5) مقصود این است که درستی رؤیای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) درعمل تحقق یافت.(6)
جرجانی گفته است: «صدق در لغت عبارت است از مطابقت حکم با واقع و در اصطلاح اهل حقیقت، گفتار حق است در جایگاه خطر. قشیری گفته است: صدق آن است که در احوال تو ناخالصی و در اعتقاد تو تردید و در اعمال تو عیبی راه نیابد.»(7)
حاصل آن که «صدق» در اصل، وصف گفتاری است که با واقعیت خارجی مطابقت دارد، ولی از آن جا که بر عقیده، نیت و عزم و اراده نیز قول اطلاق میگردد، آنها نیز به صفت صدق و راستی توصیف میشوند و گفته میشود عقیده یا نیت یا ارادهی راست. بر این اساس، کسی که عقیدهاش با نفس الامر مطابقت داشته باشد یا ظاهر و باطنش هماهنگ باشد یا به ارادهی خویش جامهی عمل بپوشاند، صادق در عقیده و نیت و اراده نامیده میشود.(8)
به عبارت دیگر، صادق بودن انسان در سه حوزهی عقیده، قول و عمل تجلّی مییابد:
هر گاه عقیده، قول و عمل انسان با معیارهای حق هم آهنگ باشد، او صادق است. زمخشری در تبیین صادقین در آیهی مورد بحث گفته است:
هم الّذین صدقوا فی دین الله نیة و قولا وعملا؛(9)
صادقین کسانیاند که در دین خدا از نظر عقیده، گفتار و رفتار صادق بودهاند.
عصمت صادقین.
دربارهی دلالت آیه بر عصمت صادقین دو تقریر ارائه شده است:1. تقریر علامه حلّی
علامهی حلّی در شرح کلام محقق طوسی که آیهی (کُونُوا مَعَ الصّادِقِینَ) را از دلایل امامت امام علی (علیه السلام) دانسته، گفته است: «خداوند متعال به بودن با صادقین (پیروی از آنان و همراهی با آنان) امر کرده است و مقصود از «صادقین» کسانیاند که صادق بودن آنها معلوم است و این ویژگی جز در مورد معصوم تحقق نمییابد، زیرا نمیتوان از صادق بودن غیر معصوم آگاه شد و به اجماع مسلمانان، از اصحاب پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) غیر از علی (علیه السلام)، کسی معصوم نیست. بنابراین، علی (علیه السلام) معصوم است، پس باید از او پیروی کرد.(10)فاضل قوشجی نیز در شرح کلام محقق طوسی گفته است: «مضمون آیهی کریمه امر به پیروی از معصومین است، زیرا «صادقین» همان معصوماناند و به اتفاق مسلمانان، از صحابهی پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)غیر علی (علیه السلام)، کسی معصوم نیست. پس علی (علیه السلام) کسی است که به پیروی از او امر شده است».
وی آن گاه مقدمات این استدلال را نپذیرفته و گفته است: «واجیب بمنع المقدمات»(11) وی مقدمات استدلال و مناقشه در آنها را باز نگفته است، ولی مناقشههای او، چنان که مقدس اردبیلی (12) گفته است، به مطالب زیر باز میگردد:
1. غیر از علی (علیه السلام) از صحابهی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرد یا افراد دیگری معصوم بودند. این احتمال قطعاً مردود است، زیرا برای کسی جز علی (علیه السلام) ادعای عصمت نشده است.
2. لازم نیست که صادق بودن کسی که باید از او پیروی شود، به صورت یقینی معلوم گردد. بلکه ظن به صادق بودن او نیز کافی است. این احتمال نیز نادرست است، زیرا قرآن کریم آشکارا فرموده است:
(وَ لاَ تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤَادَ کُلُّ أُولئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْئُولاً)؛
از آنچه به آن علم نداری پیروی مکن، زیرا انسان در مورد گوش و چشم و دل خویش مورد سؤال واقع خواهد شد.
3. در این جا گزینهی دیگری مطرح است و آن این است که هیچ یک از افراد امّت معصوم نیستند، ولی اجماع امت، معصوم است و مسلمانان باید از اجماع پیروی کنند. این همان نظریهای است که فخرالدین رازی برگزیده است.
2. تقریر فخر الدین رازی
فخرالدین رازی در تقریر استدلال به این آیه برای عصمت صادقین گفته است: «جملهی (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَقُوا اللهَ) مومنان را به رعایت تقوای الهی دستور داده است و از آنان خواسته است که با صادقین باشند؛ یعنی از آنان الگو بگیرند و پیروی نمایند. از این جا روشن میشود که مؤمنان معصوم نیستند و احتمال خطا در آنان میرود. بدین جهت برای آن که از خطا مصون بمانند باید از کسانی پیروی کنند که از خطا مصون باشند و آنان همان صادقین هستند و چون این مطلب (مؤمنان خطا پذیر) درهمهی زمانها هستند پس در همهی زمانها نیز باید معصوم وجود داشته باشد تا مؤمنان از او پیروی کنند.آن گاه گفته است: پیروی از معصوم در صورتی ممکن است که انسان به او عالم باشد و او را بشناسد. اما اگر راهی برای شناخت او وجود نداشته باشد، دستور به پیروی از او، تکلیف به مالایطاق خواهد بود و چون ما انسان معینی را به عنوان معصوم نمیشناسیم، بنابراین، آیه ما را به پیروی از فردی خاص دستور نمیدهد. در این جا فرض دیگری جز مجموع امت باقی نمیماند. بر این اساس، مجموع امت مصداق صادقین و معصوم است و مؤمنان باید پیرو آن باشند».(13)
سخم فخرالدین رازی در این که مقصود از صادقین در آیه، افراد معصوم است، استوار است، ولی این گفتار وی که ما فرد یا افراد معینی را نمیشناسیم که از ویژگی عصمت برخوردار باشند و بدین دلیل باید مصداق آن را اجماع امت یا اجماع اهل حلّ و عقد بدانیم، نادرست میباشد، زیرا:
اولاً: مسائل مورد اجماع امّت، اندک است و نمیتواند راه گشای مسلمانان در احکام دینی باشد.
ثانیاً: اجماع امّت اگر مشتمل بر فرد معصوم نباشد، به عصمت نمیانجامد و هم چنان احتمال خطا در مورد آن وجود دارد.
و ثالثاً: با رجوع به قرآن و سنت نبوی میتوان معصومان را شناخت. از آیهی تطهیر، حدیث ثقلین، حدیث سفینه و نظائر آنها به روشنی معصوم بودن اهل بیت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) به دست میآید و در نتیجه آنان همان صادقینی هستند که خداوند، مسلمانان را به پیروی از آنان دستور داده و فرموده است: (کُونُو مَعَ الصّادِقِینَ) چنان که در برخی روایات، صادقین در این آیه به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیت او، به ویژه علی (علیه السلام) تفسیر شده است.(14)
در احادیثی که محدثان شیعه و اهل سنت روایت کردهاند: «صادقین» بر علی بن ابی طالب(علیه السلام) تطبیق شده است. ابن عباس گفته است: علی بن ابی طالب، بزرگ صادقین است. در برخی از این روایات کلمه «اصحابه» و در برخی دیگر کلمه «اهل بیت» بر علی (علیه السلام) عطف شده است؛ یعنی با علی و اصحاب او یا با علی و اهل بیت او باشید.(15)
در برخی از روایات، «صادقین» بر محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیت او تطبیق شده است. این مطلب را حاکم حسکانی از عبدالله بن عمر روایت کرده است.(16)
در احادیث بسیاری که در مجامع حدیثی شیعه روایت شده «صادقین» در آیه بر ائمه اهل بیت (علیه السلام) تطبیق شده است؛ چنان که امام باقر(علیه السلام) فرموده است: «ایانا عنی»؛ خداوند ما را قصد کرده است،(17) از امام رضا(علیه السلام) نیز نقل شده است که فرمود: «الصادقون هم الائمة الصدّیقون بطاعتهم؛(18) صادقان امامانی هستند که در اطاعت از خداوند، صداقت را به کمال رساندند.»
کمال در صداقت از کلمه صدّیق که مبالغه در صدق و راستی است به دست میآید. شیخ صدوق از امیرالمؤمنین (علیه السلام) روایت کرده است که در میان گروهی از مهاجرین و انصار فرمود: «شما را به خدا سوگند میدهم آیا میدانید که وقتی این آیه نازل شد، مسلمانی از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پرسید: آیا «صادقین» عام است یا خاص؟ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پاسخ داد، مأموران عاماند و همه مؤمنان را شامل میشود ولی صادقون خاص است و به برادر و دیگر جانشینان من تا روز قیامت اختصاص دارد»؟ آنان در جواب گفتند: «آری این مطلب را از پیامبر شنیدیم».(19)
پژوهش پایانی
از دو تقریری که از علامهی حلّی و فخر الدّین رازی در دلالت آیه عصمت صادقین بیان گردید، تقریر دوم کامل تر است. برای روشن شدن مطلب، مقدمات استدلال را یادآور میشویم:1. خداوند در آیهی صادقین، پس از امر به پرهیزکاری، به همراهی و هم آهنگی با صادقین دستور داده است.
2. خداوند به جای آن که بفرماید: « کونوا من الصادقین»، فرموده است: (کُونُوا مَعَ الصّادِقِینَ). از این استفاده میشود که مقصود، پیروی از صادقین و اقتدا به آنان است.
3. در امر خداوند به پیروی از صادقین، هیچ گونه قید و شرطی وجود ندارد. از این اطلاق، سه نکته به دست میآید:
الف) «صادقین» کسانیاند که در همهی زمینههای حیات ارادی اعم از عقیده، اخلاق، گفتار و رفتار خویش، صادقاند. (اطلاق موردی).
ب) «صادقین»، کسانیاند که در زمینههای مزبور درتمام حالات صادقاند. (اطلاق احوالی).
ج) صادق بودن آنان در همهی زمینهها و تمام حالات برای ما معلوم است.
در حقیقت نکتهی الف و ب ناظر به مقام ثبوت، و نکتهی ج ناظر به مقام اثبات است.
در تقریر فخرالدین رازی هر دو مطلب مورد توجه قرار گرفته است. وی نخست، مقام ثبوت را بیان کرده است. آن گاه مقام اثبات را یادآور شده است. اما در کلام علامه حلی فقط مقام اثبات مورد توجه قرار گرفته است. با تأمل روشن میشود که آنچه در این استدلال، نقش کلیدی دارد همان نکتهای است که مربوط به مقام ثبوت است؛ یعنی بی قید و شرط بودن امر الهی به پیروی از صادقین که مستلزم صادق بودن صادقین در همهی زمینهها و در تمام شرایط و حالات است و آن، جز با عصمت حاصل نمیشود.
در پایان این نکته را نیز یادآور میشویم که «صادقین» در آیه مورد بحث، در حقیقت، همان صدیقین در آیهی دیگر قرآن است:
(وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَدَاءِ وَ الصَّالِحِینَ وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفِیقاً)؛(20)
هر کس از خدا و رسول خدا اطاعت کند با کسانی خواهد بود که خداوند نعمت خویش را به آنان ارزانی داشته است که عبارتاند از پیامبران، راست گویان، شاهدان و صالحان و آنان نیکو رفیقانی هستند.
اطاعت از خدا و رسول خدا به این است که انسان از قرآن و سنت پیروی کند و پیروی از قرآن و سنت در گرو این است که از پیشوایان معصوم اطاعت نماید؛ کسانی که قرآن و سنت را به خوبی میشناسند و در رعایت آن، کم ترین لغزشی ندارند و آنان همان پیشوایان معصوماند که در آیهی مورد بحث از آنان به عنوان «صادقین» و در آیهی 59 سوره نساء با عنوان «اولی الامر» یاد شده است.
بدیهی است هر کسی در دنیا پیرو پیامبر و پیشوایان معصوم باشد، در آخرت نیز با آنان محشور خواهد بود. بنابراین نتیجهی عمل به آیهی: (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ) همان است که در آیهی (وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَدَاءِ وَ الصَّالِحِینَ وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفِیقاً)
بیان شده است و دست آورد «مع الصادقین» در دنیا، «مع الصدقین» در قیامت است.
گواه بر این مطلب این است که در روایات اهل بیت(علیه السلام)، همان گونه که «صادقین» در آیهی 119 سورهی توبه بر امامان معصوم (علیه السلام) تطبیق شده است، «صدیقین» در آیهی 69 سورهی نساء نیز بر آنان تطبیق گردیده است، چنان که ابوبصیر از امام صادق(علیه السلام) روایت کرده است که پس از تلاوت آیهی یاد شده فرمود:
رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) فی هذا الموضع النبی، و نحن الصدّیقون و الشّهداء و أنتم الصالحون، فتّسموا بالصّلاح کما سمّاکم الله؛(21)
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مصداق نبییّن است و ما مصداق صدّیقین و شهداء هستیم و شما مصداق صالحان هستید. پس همان گونه که خداوند شما را صالح نامیده است، به نشانههای صلاح آراسته گردید.
پینوشتها:
1. توبه، آیهی119.
2. منافقون، آیهی 1.
3. احزاب،آیهی 23.
4. همان، آیهی 8.
5. فتح،آیهی27.
6. المفردات فی غریب القرآن، ص 277، کلمه صدق.
7. التعریفات، ص 95.
8. الصدق بحسب الأصل مطابقة القول و الخیر الخارج، و یوصف به الإنسان اذا طابق خبره الخارج، ثمّ لما عدّ کل من الإعتقاد و الغرم - الإرادة - قولا توسّع فی معنی الصدق فعدّ الإنسان صادقاً اذا طابق خبره الخارج وصادقا اذا عمل بما اعتقده، و صادقا اذا أتی بما یریده و یعزم علیه علی الجدّ (المیزان، ج9، ص 402).
9. الکشاف، ج2، ص 320.
10. کشف المراد، ص 503.
11. شرح تجرید قوشجی، ص 371.
12. الحاشیة علی إلهیّات الشرح الجدید علی التجرید، ص 243.
13. مفاتیح الغیب، ج16، ص 221.
14. الدرالمنثور، ج4، ص 286.
15. غایة المرام، ج3، ص 50-51 والغدیر، ج2، ص 306.
16. شواهد التنزیل، ج1، ص 262، حدیث 357.
17. اصول کافی، ج1، ص 208، حدیث 1و 2 و غایة المرام، ص 52.
18. همان.
19. کمال الدین، ص262؛ بحار الانوار، ج33، ج 33، ص 149، ینابیع الموده، ص 115 و غایة المرام، ج3، ص 53. برای آگاهی از دیگر احادیثی که صادقین را بر امامان اهل بیت (علیه السلام) تفسیرکرده است. ر. ک: البرهان فی تفسیر القرآن، ج2، ص 169- 170.
20. نساء، آیهی 69.
21. تفسیر عیاشی، ج1، ص 256.
منبع: ربانی، گلپایگانی، (1392)، امامت در بینش اسلامی، قم: مؤسسه بوستان کتاب، چاپ چهارم
منبع مقاله :
ربانی، گلپایگانی، (1392)، امامت در بینش اسلامی، قم: مؤسسه بوستان کتاب، چاپ چهارم