این دوره از لحاظ فراوانی مدارس و مراکز تعلیم از باقی ادوار در تمدن اسلامی ممتاز است. اقدام مهمّ خواجه نظام الملک حسن طوسی وزیر و نویسندهی نامآور ایرانی در ساختن مدارس نظامیه در شهرهای بغداد، بصره، موصل، مرو، بلخ، هرات، نیشابور، طوس، اصفهان، آمل و طبرستان و ایجاد موقوفاتی برای حق التدریس مدرّسان و راتبهی محصلان و خادمان و مخارج مریضخانه (دارالشّفاء) و کتابخانه، نه تنها به خودی خود موجب رواج و رونق بازار علم شد بلکه نهضتی بزرگ در کشورهای اسلامی برای احداث مدارس ایجاد کرد چنان که تنها در بغداد پس از بنای نظامیه در حدود سی مدرسهی بزرگ و کوچک به سبک و تقلید از آن بنا شد که از آن میان مدرسهی مستنصریه از همه مشهورتر است. در باقی شهرهای بزرگ مانند شیراز، یزد، کرمان، همدان، کاشان، گرگان و همهی شهرهایی که دارای نظامیه بودند مدارس متعدد دیگری ساخته شد.
همه این مدارس معمولاً از درآمد موقوفاتی که بر آنها معیّن میشد اداره میگردید و حقوق معلّمان و متعلّمان و کتابداران و متصدیان مریضخانه و خادمان پرداخته میشد. عادتاً مدرّس (= استاد) درس خود را میداد سپس مُعید (= دستیار استاد، استادیار) آن درس را برای دانشجویان تکرار و با آنها تمرین میکرد. طالبان علم (= دانشجویان) هر یک حُجره و غرفهای مخصوص داشتند و موادّ درسی عبارت بود از علوم لغت و ادب، حساب، طب، فقه، حدیث و تفسیر قرآن. بنا بر اختلاف روش تدریس فقه و کلام در مذاهب مختلف اسلامی، هر یک از مدارس به یکی از مذاهب اختصاص داشت و کمتر مدرسهای مانند مستنصریه برای هر چهار مذهب اهل سنّت جایگاهی خاص و جداگانه داشت. از علوم عقلی تنها تدریس حساب و طب آزاد بود آن هم غالباً در حوزههای درس خصوصی و یا در بیمارستانها و رصدخانهها تدریس میشد. علاوه بر مدارس، خانقاهها و کتابخانهها را هم باید در شمار مرکزهای تعلیم به حساب آوریم زیرا در اوّلی صوفیان و سالکان طریقت تربیت میشدند و در دومی طالب علمان. کتابخانهها عادتاً جزئی از مدارس و مساجد بود امّا گاهی در برخی از شهرها کتابخانههای مستقل هم وجود داشت. یاقوت حموی از وجود ده کتابخانهی معتبر در شهر مروِ پیش از حملهی مغول خبر میدهد و استفاده از آنها بسیار آسان بوده و میگوید که او خود هیچگاه کمتر از دویست جلد از کتابهای آن کتابخانه را در خانه نداشته است بی آن که برای آنها ودیعهای بسپارد. بسیاریِ مدارس و مراکز تعلیم و کتابخانهها و تشویقی که از عالمان میشد سبب گردید که بیشتر شهرها از وجود حوزههای متعدد تعلیم و از استادان و مدرّسان و ادیبان و مفسّران برخوردار بود.
علوم شرعی رواج داشت و در هر یک از شعبههای آن یعنی قرائت قرآن، تفسیر قرآن، حدیث، فقه، و کلام عالمان برجسته و کتابهای ارزشمند قابل شمارشند. در قرائت قرآن سجاوندی غزنوی، ابوالفضل محمد (م 560 هـ)، در تفسیر امام فخر رازی (م 606 هـ) صاحب تفسیر کبیر که بسیار مفصل بود و ناتمام گذاشت و عالمان پس از او تمام کردند، جارالله زمخشری معتزلی (م 538 هـ) صاحب تفسیر کشّاف، طَبِرسی (= تفرشی)، ابوعلی فضل بن حسن (م 548 هـ) مفسّر شیعی، صاحب مجمع البیان (که در قرن سیزدهم به فارسی ترجمه شد و مفصل البیان فی علم القرآن نام گرفت)، و فَرّاءِ بَغَوی (م 516 هـ) مفسّر شافعی صاحب معالم التنزیل، را میتوان نام برد. همچنین مفسّرانی که به زبان فارسی تفسیر نوشتند مثل هروی سورآبادی، ابوبکر عتیق بن محمد، که تفسیرش را در میانه قرن پنجم نوشته و از نمونههای خوب نثر فارسی است، و، میبدی، ابوالفضل رشیدالدین، صاحب تفسیر مشهور کشف الاسرار و عدّة الابرار که به سال 520 آن را براساس تفسیری از پیر و مرادش خواجه عبدالله انصاری (م 481 هـ) نوشت. روش کار میبدی این بود که هر آیه را ابتدا ترجمه میکرد سپس وجوه معانی و قرائتهای مشهور و شأن نزول آیات و اخبار و احادیث مربوط به آن را توضیح میداد و در نوبت سوم (النوبة الثالثة) همان آیه را به روش عارفان و بر مذاق اهل تصوف شرح و تفسیر میکرد. تفسیر میبدی مخصوصاً در نوبت سوم آن حاوی بسیاری از لطائف گوناگون ذوقی و ادبی و مشحون از امثال و اشعار فراوان و تأویلها و توجیههای صوفیانهی زیباست و به خصوص در این بخش، از متنهای دل انگیز فارسی شناخته شده است. آخرین مفسّر این عهد ابوالفتوح رازی، جمال الدین حسین بن علی، است صاحب تفسیر روضالجنان که به نثری ساده و مشتمل بر فواید لغوی و دستوری است.
در علم حدیث و فقه، هم در میان اهل سنت و هم شیعه عالمان برجستهای وجود داشتند. در کلام هم همین طور بود. در کلامِ اسماعیلی، بزرگترین متکلم ناصرخسرو شاعر و نویسندهی نامآور و صاحب جامع الحکمتین، زادالمسافرین و وجه دین بود. در کلام شیعهی امامیّه (دوازده امامی) شیخ الطائفه ابوجعفر طوسی (م 490 هـ) صاحب اثبات الواجب، راغب اصفهانی، ابوالقاسم حسین بن محمّد، (م 502 هـ) صاحب الذریعه الی مکارم الشیعه، عبدالجلیل رازی، نصیرالدین بن ابوالحسین، صاحب کتاب النقض از باقی مشهورترند. در کلام اهل سنت هم نامآورانی بودند چون: امام الحرمین جوینی، عبدالملک بن عبدالله، (م 478 هـ) صاحب کتابهای ارشاد و شامل، و شاگرد نامآورش یعنی امام محمّد غزّالی طوسی (م 505 هـ) بزرگترین متکلم اشعری و از پیشوایان صاحب نام مذهب شافعی و از نویسندگان خوب به زبان فارسی صاحب آثار کلامی متعدد چون: الاقتصاد فی الاعتقاد، الاربعین فی اصول الدین و بسیاری دیگر، و بالاخره متکلّم مشهور عبدالکریم شهرستانی (م 548 هـ) صاحب کتاب معروف الملل و النحل (که در قرن نهم به فارسی ترجمه شد) و چند اثر معروف دیگر و مخصوصاً کتابی دربارهی علم واجب الوجود که در آن کوشیده است تا ثابت کند که علم واجب الوجود علم بر کلیات نیست بلکه علم علی الاطلاق است، را نام میبریم.علوم عقلی در این عهد تقریباً ممنوع بود و با مقاومت شدید فقیهان و متکلمان بزرگ عهد روبرو میشد. غزالی در برخی از آثار خود مانند تهافت الفلاسفه و مقاصد الفلاسفه به ابطال شیوهی حکما و عقاید آنان پرداخت. او از ریاضیات فقط آن چه در محاسبهی ارث ضرور بود و از منطق تا آن حدّ را مجاز میدانست که در استدلالهای کلامی بدان حاجت میافتاد، و باقی را مایهی ضلالت میشمرد. این طرز تفکر که مدافعان دیگر هم داشت به ادیبان و شاعران هم سرایت کرده بود. سنایی غزنوی و خاقانی شروانی در دیوان اشعار خود حملههای شدید نسبت به حکما و فیلسوفان دارند. سنایی میگفت:
عقل نبود فلسفه خواندن ز بهر کاملی *** عقل چِبوَد جان نُبی خواه و نُبی خوان داشتن
و خاقانی میگفت:
فلسفه در سخن میامیزید *** وانگهی نام آن جدل منهید
قفل اسطورهی ارسطو را *** بر در احسن الملل منهید
با این همه چند حکیم مشهور را میشناسیم که تربیت یافتهی شاگردان ابن سینا بودند مانند: ابوالعباس لوکری صاحب کتاب بیان الحق در حکمت؛ خیام (یا: خیامی) نیشابوری، ابوالفتح عمربن ابراهیم، فیلسوف و ریاضیدان و سُرایندهی رباعیات فلسفی زیبا؛ و شهاب الدین سهروردی، ابوالفتوح یحیی بن حبش (مقتول به سال 587 هـ) مشهور به شیخ اشراق. سهروردی که به فرمان صلاح الدین ایّوبی در جوانی به شهادت رسید بزرگترین مدافع حکمت خسروانی ایران در تماس با شیوهی نوافلاطونیان، و بنیانگذار حکمت اشراق بود. از طرفی چون بر بسیاری از حقایق راه جُسته بود «المؤید بالملکوت» لقب یافته بود و از سوی دیگر چون اصطلاحات و الفاظ دینی زرتشتیان را زیاد به کار میبرد به الحاد متّهم گردیده بود. سرانجام عالمان دین در شهر حلب خونش را مباح شمردند و او در 38 سالگی شهید گردید. کتاب حکمة الاشراق او به عربی معروف است. به فارسی نیز چندین رساله به نثر شیوا نوشت. رسالة العشق و آواز پر جبرئیل و رسالهی عقل سرخ از آنهاست. شیوهی شیخ در نوشتن آنها بسیار ساده و نزدیک به لهجهی فارسی تخاطب و محاورهی فارسی زبانان عهد خود است. باید یادآور شویم که منشأ حکمت اشراق فلسفهی افلاطون است که به وسیلهی نوافلاطونیان اسکندریه و آتن تکامل یافته و در عهد خسرو انوشیروان ساسانی (531 - 579 میلادی) بر اثر مهاجرت چند تن از فیلسوفانِ ناراضی یونان به ایران و دربار شاه، به زبان پهلوی ساسانی ترجمه و در ایران منتشر شده بود. سپس در دورهی اسلامی آن آثار از پهلوی به عربی برگشت و موجبِ رواج فلسفهی افلاطون و نوافلاطونی در حوزههای علمی ایران گردید. سهروردی از شمار فیلسوفانی بود که از این میراث بهرهمند شد و آن را با فلسفهی متداول در ایران خاصه فلسفهی متمایل به عرفان که در طریقت زرتشت دیده میشود و سهروردی آن را حکمت خسروانی خوانده است در آمیخت و از آن آمیزه حکمت اشراق را بنیان نهاد.
آخرین حکمی که متعلق به این دوره و در خور ذکر است امام فخر رازی، فخرالدین ابوعبدالله محمد بن عمر، (م 606 هـ) مشهور به «ابن خطیب» و ملقّب به «امام المشککین» است. او قدرت عجیبی در تشکیک و وارد کردن ایراد بر عقاید فلاسفهی مقدّم بر خود داشت و در بیشتر اصول مسلّم فلسفی شک کرد چنان که فیلسوفان بزرگ بعد از او از خواجه نصیر تا ملاصدرا مدتها سرگرم پاسخ دادن به شبهات او بودند. امام فخر در طب و کلام و حکمت سرآمد بود و تألیفات متعدد داشت. مهمترین اثر فلسفی او شرح اشارات ابوعلی سیناست. کتابی هم به زبان فارسی دارد که جامع العلوم یا ستّینی خوانده میشود و در آن از شصت علم سخن گفته شده است.
در طب نام سید اسمعیل جرجانی، زین الدین اسمعیل بن حسن، (434 - 531) از همه درخشانتر است. او نه تنها همهی تألیفاتش را در علم طب به زبان فارسی نوشت، بلکه مفصّلترین و معتبرترین اثر را در این زمینه بعد از قانون ابن سینا به وجود آورد و آن کتاب ذخیرهی خوارزمشاهی است. این کتاب گذشته از اهمیتش در دانش پزشکی تا زمان مؤلف، مشتمل است بر تعداد معتنابهی از اصطلاحات و واژههای فارسی در طب و داروشناسی.
در دانش ریاضی، علیرغم ممنوعیتی که متکلمان اشعری به ویژه غزالی ایجاد کرده بودند، چه شخصیّت برجسته در این عهد در خور ذکرند. بزرگترین آنان حکیم عمر خیام نیشابوری است که پیش از این هم نام او را بردیم. او و ریاضیدان برجستهی هم عصرش عبدالرحمن خازنی و چند تن دیگر در ایجاد رصدی به فرمان ملکشاه سلجوقی به سال 467 هـ همکاری کردند. از خیّام کتاب جبر و مقابله و از خازنی کتابهای زیج سنجری و میزان الحکمه از باقی آثارشان مشهورتر است. از این دو که بگذریم باید نام قطّان مروزی (م 548 هـ) صاحب کتاب کیهان شناخت، و مسعودی غزنوی مؤلّف کفایة التعلیم و جهان دانش را یاد کنیم. این هر سه کتاب به زبان فارسی و در علم هیئت است.
دانشهای ادبی هم در این عهد با ترقی و رواج همراه بود. علّت عمدهی رواج این دانشها وجود مدارس و مراکز تعلیم در شهرهای مختلف و اهمیتی بود که علوم ادبی به ویژه ادب عربی در تعلیم دانشهای دینی داشت. در علم لغت شیوهی لغویان دورهی قبل که مبتنی بر تنظیم واژهها بنا بر قاعدهی اشتقاق بود دنبال میشد. بعضی از کتابهای لغت در این دوره واژههای عربی را به فارسی ترجمه و تفسیر کردهاند مانند دستوراللغة بدیع الزمان نطنزی (م 499 هـ)، و قانون الادبِ حُبَیش تفلیسی، و کتاب المصادرِ ابوعبدالله زوزنی (م 486 هـ). در علم بلاغت عبدالقاهر جرجانی (م 474 هـ) دو کتاب معتبر اسرار البلاغه و دلائل الاعجاز را نوشت و با تألیف آنها علوم معانی و بیان را مدوّن کرد و سبب شد تا امام فخر رازی در کتاب بیانش به نام نهایة الاعجاز کوششهای او را مورد تمجید قرار دهد. سپس جارالله زمخشری کتابهای اساس البلاغه و قسطاس را در مسائل بلاغی نوشت. و بالاخره سکاکی خوارزمی، سراج الدین ابویعقوب (م 626 هـ) کتاب معتبر و مشهور مفتاح العلوم را در دوازده علم از علوم ادبی و از جمله در معانی و بیان نوشت امّا تا این جا همهی این آثار به زبان عربی بود. نخستین کتاب فارسی در علوم بلاغی را محمد بن عمر رادویانی در اواخر قرن پنجم نوشت و آن ترجمان البلاغه بود که در عین حال نام و اشعار عدّهای از شاعران قرن چهارم و آغاز قرن پنجم را هم در بر دارد. این کتاب در قرن ششم مورد استفاده رشیدالدین وطواط (م 578 هـ) در تألیف کتاب حدائق السحر فی دقایق الشعر قرار گرفت.
منبع مقاله :
ترابی، سیّدمحمد؛ (1392)، نگاهی به تاریخ و ادبیات ایران (جلد اول) (از روزگار پیش از اسلام تا پایان قرن هشتم)، تهران، انتشارات ققنوس، چاپ اول