صفات همسران در خـانـواده فـاطمه زهـرا(علیهاسلام) و اميـر مـومنـان(علیه السلام)-بخش اول
منبع:ماهنامه پيام زن
خانه و خانواده
نخستين مجمـوعه و نهادى كه با كمترين افراد و بيشتـريـن ارزشها در جامعه تشكيل مى شـود, خانـواده است. محفلـى كه در آن شالـوده شخصيت انسانها و بنيان باورهاى آنان پـى ريزى مـى شـود و از چنان عظمتـى بـرخـوردار است كه گـاه پـرورش يافته هاى آن مسيـر تـاريخ انسـانيت را تغييـر داده, چـراغ مصطفـوى يـا شـرار بـولهبــــى مـى افروزند.(1) از آغاز آفـرينـش و شـروع زنـدگانـى آدم و حـوا تاكنـون, دوره هاى گوناگـون تاريخـى پـديد آمـده و آداب و رسـوم مختلفى بر نظام خانـوادگى حكمفرما بـوده است(2) برخى از صاحبان فكر و انديشه با تـوجه به قداست خانواده, رهنمـودهاى هدايت بخشى ارائه داده انـد و پـاره اى از دولتها و سـران استكبـارى بـــراى دست يابـى به اهـداف شـوم خود, بيشتريـن تلاش خـود را صرف فساد و تبـاهـى ايـن كـانـون ارزشمنـد نمـوده انـد.آيين آسمانـى اسلام, مجموعه اى از كاملترين و ناب تريـن آمـوزه هاى سعادتآفريـن و جاودانه براى خانـواده ارائه داده است; با نگرشى جامع و بـى نظير, به تمامى ابعاد جسمانى و روحانى انسانها تـوجه داشته و جلوه هاى گوناگـون فرهنگى, اجتماعى و اقتصادى ايـن نهاد مقدس را مـورد نظر قرار داده است. از ايـن رو, گاه در آيات قرآن و زمانـى در سخنان پيشـوايان و يا سيره معصـومان عليهم السلام به اين مهم پرداخته شده است.
با نگاهـى به مجموعه آيات قـرآن, نخست خانـواده هاى نمـونه اى را مى بينيـم كه خداوند متعال برخى از آنان همچـون خانـواده ايـوب, زكريا, صالح, مـوسـى, يـوسف و حضـرت محمـد(ص) را مثال زده و با گشـودن دفتر زندگانـى آنان, همگان را به درسآمـوزى و عبرت پذيرى دعوت نموده است.(3) سپـس با پرداختـن به ارزش خانواده, آسايـش, هدايت و احسان در ايـن كانـون مـورد بحث قرار گرفته است.(4) در ديگر آيات, ابعاد اجتماعى خانـواده و صفات همسران را مـى نگريـم كه بـا اشـاره به روابط خـانـوادگـى, جلـوه هــاى عدالت, امنيت, محروميت, صلح و تبعيض بيان شده است.(5) سلسله سخنان معصـومان ـ درود خـداونـدى بـر آنـان ـ و سيـره زنـدگـانـى آنها, راهنمـاى اطمينان بخـش ديگرى است كه شيـوه هاى شروع زندگـى شيريـن را مطرح نموده و ابعاد گوناگـون محفلى پر نشاط و جمعى باصفا را در محيط خانه ترسيـم مـى كند تا بدون آشفتگـى خاطر, يكايك سخنان و رفتار آنان را دستـورالعملهايى مقدس و شيـوه هايـى رشـدآفريـن و پـويا بـدانيـم و در مـراحل مختلف زنـدگـى بـدانها عمل كنيـم.
((صفات همسـران در خـانـواده فاطمه زهـرا و اميـر مـومنان(ع))) نخستيـن بخش از سلسله آموزه هاى زندگانى حضرت زهرا(ع) است كه در گفتار و رفتار آن پاك بانو تجلـى يافته است. در ايـن نـوشتار به دوازده صفت از صفات ارزنـده و حيات بخـش مـى پردازيـم و همراه با برخى از سخنان ديگر معصـومان(ع), ابعاد ديگرى از بحث را ترسيـم مـى نماييـم. با هـم اوليـن صحيفه صفات حضرت زهرا(ع) را در محيط خانه و خانـواده مـى گشاييـم و با عشق و انـديشه بيشتـر به صيـد گـوهـرهـاى معرفت و دانـايـى مـى پـردازيـم:
1. بصيرت و بينش نسبت به زندگى
نخستيـن گام مـوفقيت انسان در گستره حيات, بهره منـدى از بينشـى روشـن و بصيرتـى آسمانـى است; ديدگاهـى كه آفرينـش را در آيينه نگاه آدمى به صورتـى زيبا و حقيقـى به تصـوير مى كشاند. آنان كه از ايـن مائده الهى بى بهره اند, زندگى خـويـش را ((ساحل تفريح و خـوشگذرانـى)) و يا ((ميدان بازى و سرگرمى)) مـى داننـد و دامنه تلاش خـود را در روزهايـى زودگذر, به دست فرامـوشـى مـى سپـرنـد.فاطمه زهـرا(ع) با نگاهـى از آن سـوى ديـده ظاهـرى به آفـرينـش مـى نگريست. نورى برخاسته از خـودسازى, معنـويت و تهذيب نفـس از عمق جـان او نمايان بـود كه بـا آن تمـامـى ظلمتها و تيـرگيهاى باطنـى حيات كنار زده مـى شـد و حقيقت هستـى در بـرابـر نگاه او نمايان مى گرديد.(6) از ايـن رو, هيچ گاه زر و زيور زندگى از او دلربايـى نكرد و لذات و خـوشيهاى زودگذر, فريباى دل و ديـده او نگرديد. هنگـامـى كه سخـن از دنيـا و آنچه كه او دل در گــرو آن دارد و شيفته آن است مطرح مى شد, با روشـن بينى مهربانانه اى مى فرمود: از دنيـاى شمـا سه چيز را بسيـار دوست دارم :
1. تلاوت قرآن
2. نگاه به چهره رسول خدا(ص)
3. انفاق در راه خـدا.(7) و چـون رسـول اكرم(ص) به او فـرمـود: دخترم! آيا دوست دارى دعايـى به تـو بيامـوزم كه هيچ كـس آن را نمى خوانـد مگر آنكه خـواسته هاى او تحقق مـى پذيرد؟ در پاسخ پـدر بيان كرد:
((پـدر جـان! چنيـن دعايـى از دنيـا و آنچه در آن است نزد مــن محبـوب تر است.))(8) و با فرا گرفتـن آن دعا, هيچ گاه رسالت خود را در عرصه انسانيت و عبـوديت فـرامـوش نكرد و جلـوه هاى رفاه و خـوشـى او را از فكـر ديگـران غافل ننمـود.
فـاطمه(ع) نمـونه كامل و تمام عيار سخـن پـدر بـود كه فـرمـود:
((مـن و هر كـس (پيروىام) مى كند با بينايى و بصيرت به سـوى خدا دعوت مى كنيم. ))(9)
زيـرا در لحظه هايـى كه وسـوسه هاى شيطانى و گـرد و غبار نفسانـى مقابل ديدگان انسان قرار گرفته او را به معصيت و نافرمانى سـوق مى دهد, او با بينشى روشـن و به دور از احساسات راه رشد و سعادت را فرامـوش نكرده, تنها يك هـدف را دنبال مـى كنـد و آن ((رضايت پروردگار بزرگ)) است و بس. شبـى كه آن حضـرت در سـن نه سالگـى به منزل شـوهـر پا نهاد, با چشمانـى اشكبار و حالتـى نگران رو به همسـر خـود كرد و فرمـود: ((در باره حال و رفتار خود فكر كردم و به ياد پايان عمر خـويـش و منزلگاه ديگـر به نام قبـر افتادم كه امـروز از خانه پـدر به خانه شـوهـر منتقل شـدم و روزى ديگـر از اينجـا به خانه قبـر و جايگاه ابدى خود خواهم رفت.
در اين آغازيـن لحظه هاى زندگى تو را به خدا سوگند مى دهم كه بيا به نماز بايستيم تا با هم در ايـن شب خدا را عبادت كنيم.))(10)
بالاى هفت پرده نيلى اســت جــاى مــا
پا چون حباب بـر ســر دنــيا گذاشتيم
ما را بــس اســت جلـوه گه شاهدان قدس
دنيـا بـراى مـردم دنيـا گذاشتيم(11)
شناخت بيكـران فاطمه(ع) و وسعت معرفت آن پاك بانـو چنان بـود كه هيچ گاه خـود را در برابر دستـورات خداوند و سخنان رسول الله(ص) صاحب نظر نمـى ديد, با عشقـى روزافزون سر بر آستان تقدير الهى و اراده خـداونـدى مـى نهاد و با قلبـى پرعطـوفت و نگاهـى پر شـوق مى فرمود:
رضيت بما رضـى الله لـى و رسـوله(12) خشنـودم به آنچه كه خـدا و پيامبر او براى من رضايت دادند.
و يا:
رضيت بالله ربا و بك يا ابتاه نبيا و بابـن عمى بعلا و وليا(13)
راضى ام كه خدا پروردگار من است و تو اى پدر! پيامبر مـن, و پسر عمـويـم علـى, شـوهـر و امام مـن است. از ايـن رو نشان از سخـن خـداونـدى در گفتار و رفتار او هميشه نمايان بـود كه در تـوصيف شايستگان و پاكان فرمود:
پـروردگـار از آنـان راضـى است و اينـان نيز از خـداى خـــــود راضى اند.(14) او با چنيـن صفات تابناكى در دامان قدسـى و آغوشى آسمانى خود دردانه هايى چون حسين بـن على(ع) تربيت مى نمايد كه در آخريـن لحظه هاى حيات خويش در عرصه كربلا با جمله اى كوتاه معرفتى بلنـد از عشق و دلـدادگـى تـرسيـم مـى كنـد و مـى فـرمـايـد:
الهى رضى بقضائك(15) پروردگارا! به قضا و اراده تو راضى هستـم.
و دخت والاگـوهـر فاطمه(ع) نيز در صحنه هاى گـوناگـون حادثه سـرخ نينوا, ضمن بيان رضايت خـويـش در جمله اى, تمامى مصايب را با رنگ اطاعت و بندگـى مى نگرد و مـى فرمايد: ما رإيت الا جميلا(16) هر چه ديدم زيبايى ـ و لطف و محبت ـ الهى بـود. آرى; آنـان كه همـاره جـامه جـان از كدورتهاى خودخواهى, كينه تـوزى, حسادت و هواپرستى دور نگه دارند و روح و روان خود را از هر آلايشى پالايـش كنند, بى پرده حقايق را مشاهـده نمـوده و از نـورى آسمانـى در خانه دل بهره مـى بـرنـد. حقيقتـى كه آيه قـرآن بـدان صـراحت نمود كه:
اگر پاك و پرهيزكار بوده باشيد, خداوند به شما روشـن بينى مى دهد و بر بصيرت شما مى افزايد.(17) قرآن كريـم بيـن تقوا وپرهيزكارى از يك طرف و روشـن بينى و افزايـش نـور بصيرت از طرف ديگر رابطه مستقيمى قايل است هر انـدازه آدمـى پاك تر, وارسته تر و در برابر حقايق تسليـم باشـد, نـورافشانـى عقل و فكر او, روشنايـى بيشتر ايجاد مى كند.
حقــيقت ســرايى اسـت آراســته
هــوا و هــوس گــرد برخــاسته
نبينى كه هر جــا برخــاست گرد
نبيند نظر گرچه بيناست مرد(18)
زهراى مرضيه(س) كه يگانه بانـوى هستـى بر بلنداى بندگـى خداوند است, با چنان باورى به چنيـن روشنگرى ارزشمندى دست يافته بـود, خود را با آموزه هاى تـوحيد تا عمق وجود آشنا كرده بـود و افزون بر آن در مسير پيروى از نبـوت و رسالت رسول الله(ص) رهروى شيفته ساخته بـود. او از پـدر آمـوخته بـود كه ساعات و لحظه هاى عمـر, سرمايه انسان است كه با آن تجارت بنـدگـى بايـد نمـود و در غير بندگى خدا و يا غير اصلاح خـود گام برنداشت, هرگز از امـور دنيا ترس و اضطراب نداشته باشد. در بين مردم سخـى تريـن افراد باشد و چون درهـم و دينارى نزد او است, به دنبال مستحق او بـوده تا او را شادمان و خرسند نمايد. از قوت و غذاى خـود در راه خدا ايثار كند, با فقرا نشيند و با آنان هـم غذا شـود, به اهل فضل و دانـش احتـرام گذارد و با آبـرومنـدان همـدلـى داشته باشـد. آنگاه كه انسان پيشمانـى از كرده خود پـوزش بخـواهد, عذر او را بپذيرد و در خوراك و پـوشاك بر خدمتگزار خود پيشى و برترى بجويد. فقير و غنـى را يكسان به تـوحيـد دعوت نمايـد و همگـان در نظرش مسـاوى باشند.(19)
2. شنـاخت همسـر و آشنـايـى بـا ابعاد روحـى روانى او
زندگـى چـون سفرى است كه گاه درازمدت و زمانـى كـوتاه مدت است و همسران, همسفرانى هستند كه از آغاز ازدواج, در مسير زندگـى پاى مـى نهند. آنگاه كه ايـن سفر با شناخت همسفران همراه باشـد و از آن شـور و عشق, نشاط و دلدادگـى و محبت و مهربانى پديد آيد, آن دو, دست در دست هـم راه زندگى را طى مى كنند, در ظلمت سختيها از هم جدا نشده و در پيچ و خـم حوادث يكديگر را گم نمى كنند. زمانى كه در بارش رحمت و نعمت الهى قرار گيرند با بصيرت و روشـن بينـى تصميـم مى گيرند و چـون با ريزش زحمت و آوار مشكلات روبه رو شدند, با تابناكـى شناخت خـويـش, يكايك مـوانع را كنار مـى نهند تا به راهـى روشـن و آرامـش و شادكامـى دست يافته, پايانـى ارزشمند و شايسته يابند.فاطمه زهرا(ع) و اميرمومنان(ع) همسرانى بـودند كه در كـوتاه مدت زندگانى خـود با روشناى شناخت و تابناكى انديشه, روزهايى همراه با تفاهـم و مهربانـى سپرى نمـودند. روزى حضرت علـى(ع) در باره همسر محبـوب خود فاطمه(ع) و دوران نوجوانى و جـوانى خـود را با او, شعرى محبتآميز سـرود و فـرمـود:
كنا كزوج حمـامه فـى ايكه متمتعيـن بصحه و شبـاب(20) مـن و تـو همانند دو كبوتر بـوديـم در يك آشيانه از نشاط و سلامتى و جوانى بهره مى برديـم و آنگاه كه پيامبر(ص) چندى پـس از ازدواج آن دو, نزد آنـان رفت و از علـى(ع) سـوال كـرد: كيف وجـدت اهلك؟
همسرت را چگونه يافتى؟
او بـا صـراحت و صميميت در پاسخ عرض كـرد: نعم العون علـى طاعه الله بهتـريـن يـاور بـراى اطـاعت خـداوند.
و چون رسول اكرم(ص) هميـن پرسـش را از دختر خود فاطمه(ع) نمود, آن بانـو عرض كـرد: خير بعل(21) او را بهتـريـن شـوهـر يافتـم.
دامنه شناخت حضرت زهرا(ع) نسبت به همسر خـود به جلـوه هاى ظاهرى زندگى محدود نمى شد, بلكه وى از گستره عظمت و ابهت معنـوى شـوهر خود آگاهى داشت و با چنيـن شناختى هميشه او را مى ستود. در سخنى از آن حضرت به خـوبـى مى تـوان به ايـن حقيقت روح بخـش پـى برد و ابعاد بينـش او را نسبت به همسر خود شناخت. فاطمه(ع) مى فرمايد: در دوران خلافت ابـوبكـر زلزله اى رخ داد.
مردم از ناراحتـى نزد ابـوبكر و عمر رفتند تا از آنان استمـداد جـويند. اما آنها را در حالتى ديدند كه به على بـن ابـى طالب(ع) پناهنده شـده, به طـرف خانه او رفته انـد. به دنبال آن دو تا در خانه حضرت رفتنـد. علـى(ع) با كمال خـونسـردى و آرامـش از منزل بيرون آمـده به بيرون شهر حـركت كرد و در آنجا بـر تپه اى نشست. مردم نيز به پيروى از آن حضـرت بـر روى آن تپه نشسته به تماشاى ديـواره هاى شهر مـدينه كه در حال تكان خـوردن بـود, پرداختند و علـى(ع) رو به آنـان كـرده, فـرمـود: گـويا شمـا از ايـن منظره ترسيده ايد؟ گفتند: چگـونه ترس نداشته باشيـم و حال آنكه تاكنون چنين حادثه اى نديده ايم.
فاطمه زهرا(ع) ادامه ماجرا را اين گونه مى فرمايد: در ايـن لحظه حضرت علـى(ع) لبهاى مبارك را تكان داد و بعد دست بـر زميـن زده فرمـود: تـو را چه شده است؟! آرام باش! بـى درنگ زميـن آرام شد. مـردم از ايـن عمل حضـرت و خـونسـردى امـام شگفت زده شـدند.
على(ع) فرمود: شما از اين كار مـن دچار شگقتى شديد؟ گفتند: آرى فرمود: مـن كسى هستـم كه خداوند متعال در باره او فرمـوده است:
اذا زلزلت الارض زلزالها و اخـرجت الارض اثقـالها و قـال الانسـان مالها(22) (هرگاه زميـن به واسطه لرزشهاى آن بلرزد و بار گـران درونـش را بيرون ريزد و انسان از آن پرسـش كند و بپرسـد ...) و مـن همان انسانى هستـم كه به زميـن مى گويد: هان! تـو را چه شده است؟ يومئذ تحدث اخبارها(23) (در چنان روزى اخبار و روايات خـودش را بيان مى كند) و زمين با مـن سخـن مى گويد.(24) در سخنى ديگر, چون يكـى از اصحـاب از زهـراى مـرضيه(س) در بـاره شـوهــــــــــرش اميرالمـومنيـن(ع) پـرسـش مى كنـد, حضـرت مـى فرمايـد: ((امام[ و على(ع]( چـون كعبه است كه به سوى او مى روند و او[ به سوى مردم] نمى رود. به خدا سوگند اگر مى گذاشتند كه حق بر محـور خـود بچرخد و آن را براى اهلـش باقـى مـى گذاشتنـد و از خانـدان پيامبـر(ص) پيروى مـى كردند, هيچ گاه دو نفر در باره خـدا با يكديگر مخالفت نمـى كـردنـد و آينـدگان از گذشتگـان آن را به ارث مـى بـردنـد و گذشتگان بـراى آينـدگان خـود مـى گذاشتنـد تـا اينكه قائم ما كه نهمين فرزند حسيـن است به پا خيزد...))(25) از آن سـو, علـى(ع) نيز نسبت به مقـام و منزلت همسـر خـود آگاهـى كـامل داشت و بـا عبارات مختلف در چهره نظم و نثر, فاطمه(ع) را مى ستـود. روزى كه سخـن از حضـرت زهـرا(ع) به ميان آمـد, امام با بيانـى شيريـن و الفاظى زمرديـن, احساس عشق و محبت قلبـى خـود را كه حاصل شناخت ارزشمنـد نسبت به فـاطمه(ع) بـود, بـديـن گـونه اظهار كرد:
و لى الفخر بفاطـم و ابيها ثـم فخرى برسول الله اذا زوجنيها(26) مـن به فاطمه و پدرش مباهات مى كنـم و آنگاه به رسول خدا افتخار مـى كنـم, آن هنگـام كه فـاطمه را به همسـرى من در آورد.
زمانـى كه امام(ع) در احتجاجات و مناظرات مختلفـى بـراى اثبـات حقانيت خـود در بيـن مردم سخـن مى گفت, بارها به وجـود فاطمه(ع) افتخار مـى كرد. روزى به ابـوبكر فرمـود: تـو را به خـدا سـوگند مى دهـم آيا كسى كه رسول خدا(ص) او را برگزيده و دخترش فاطمه را به همسرى او در آورد و فرمـود: خداوند او را در آسمان به همسرى تـو[ علـى] در آورد)) مـن هستـم يـا تـو هستى؟
پاسخ داد: بلكه تـو هستى.(27) و در جاى ديگر فرمـود: شما را به خدا سوگند مى دهم, آيا در بيـن شما غير از مـن كسى هست كه همسرش بـانـوى زنـان جهانيـان بـاشـد. گفتنـد: نه.(28)
3. همدلى و همراهى با همسر
در خلـوتـى ز پيـرم كـافزود بـاد نورشخـوش نكته اى شنيدم در وجد و در سـرورش
گفــتا حــضــور دلــبر, مـفتــاح مشكــلاتست
خـرم دلـى كه بـاشـد, پيـوسته در حضـورش(29)
زندگـى دنيا همانند حضـور بر اقيانـوسـى است كه در آن گردابهاى هلاكتآور, امواج سهمگيـن و تندبادهاى وحشت افروز وجـود دارد. گاه فقـر و نـادارى, درد و انـدوه, دلهره و آشفتگـى خـاطـر, پيكـره زندگانـى را لرزه اى سخت مى دهـد و آن را دگرگـون مـى كنـد. يگانه بادبانـى كه كشتـى زنـدگـى را از آينـده سختيها نجات مـى بخشـد, همكارى, همـدلـى و همراهـى همسـران است. صفاتـى كه عطر روح بخـش ايمان و اطمينان قلبى به همراه دارد و رنگى روشـن و چشم نواز از جلـوه هاى زندگانـى معصـومان ـ عليهم السلام ـ به خـود گرفته است.
دفتر زندگانى حضرت زهرا(ع) را كه مى گشاييـم, چنيـن ويژگى را در افقـى طلايـى و چشمگير مـى بينيـم, زندگـى نه ساله اى كه هماره با سنگلاخهاى سختى و آوارهاى بلا و مصيبت همراه بـود و ناموران عرصه بردبارى و شكيبايـى را بـى طاقت مـى نمـود اما فاطمه عزيز و همسر مهربانـش بـا روشناى دل و ديـده و همـدلـى, همـراهـى و همكـارى روزافزون يكايك مشكلات را پشت سر مـى گذارنـد و با طراوت روحـى و نشاط معنـوى به استقبال حـوادث مى رفتند. روزى كه صحابى وارسته; سلمان, با ديـدن لباس و شيـوه زنـدگـى حضرت شگفت زده شـده بـود, فاطمه(ع) به پدر گفت:
((يا رسـول الله! سلمان از لباس مـن تعجب كـرده است. سـوگنـد به خداوندى كه تـو را بر حق مبعوث كرد, مـن و علـى پنج سال است كه چيزى نداريـم به جز پـوست قـوچى كه روزها شترمان بر روى آن علف مى خورد و شب هنگام آن را فرش خود قرار مى دهيـم و نيز بالش (زير سـر) ما چـرمـى است كه اطـرافـش از ليف خـرما درست شـده است.)) پيامبر(ص) كه سخنان دختر دلبنـد خـود را شنيد, به پاس زحمات او در منزل و در كنار شـوهرش, رو به سلمان نمـوده, با جمله اى ارزش فاطمه را ايـن گـونه بيان فرمـود: ((اى سلمان! همانا دختـرم در گـروه پيشگامان و سابقيـن است)).(30) زهراى مرضيه(س) افزون بـر مهربانى و ملايمت با انـواع سختيهاى زندگـى, هميشه سعى مى كرد با چهره اى رضايتآميز, شـوهـر خـود را از غبار غم و انـدوه دور نگه دارد و ناملايمات زنـدگـى را بـا او در ميان نگذارد. در يكـى از روزها, صبحگاهان علـى(ع) فرمـود: فاطمه جان! آيا غذايى دارى, تا از گرسنگى بيرون آيم؟
حضرت پاسخ داد: نه, به خدايـى كه پدرم را به نبـوت و شما را به امامت برگزيد سوگند, دو روز است كه در منزل غذاى كافى نداريـم, آنچه بود به شما و فرزندانـم, حسـن و حسيـن دادم و خود از غذاى اندك موجود, استفاده نكردم.
امام با تإثر فرمـود: ((فاطمه جان! چرا مرا با خبـر نساختـى تا به دنبـال تهيه غذا بـروم.)) زهـراى مـرضيه(س) ادامه داد: ((اى اباالحسـن! مـن از پروردگار خـود حيا مـى كنـم چيزى را كه بر آن توان و قدرت ندارى از تـو درخواست نمايـم.))(31) فاطمه زهرا(س) بانـويى سختكـوش و همسرى همراه و همدل بـود. او از پدر آمـوخته بـود كه ((هر زنـى با شـوهر خـود مـدارا نكنـد و او را به چيزى بكشاند كه قدرت و تـوان آن را ندارد, هيچ كار نيكى از او قبـول نخواهد شد و در حالـى خدا را ملاقات خـواهد كرد كه خداوند بر او خشمناك است))(32) و ديگر سخـن رسـول الله(ص) را آويزه گـوش خـود كرده بود كه:
((فاطمه جان! هيچ گاه از پسر عمويت چيزى درخواست مكـن, اگر چيزى پيـش تـو آورد كه خـوب, فضل و بخششـى است و اگـر نياورد, از او سـوال و درخـواست نكـن.))(33) امروز تمامى زنان و مردان ما نيز بايـد خـود را در تمامـى ابعاد و بـويژه چنيـن صفات ارزشمنـد و نشاطآفريـن, پيـروى صادق و رهـروى مخلص بـراى آن فـرشته زمينـى نماينـد و از معارف ناب و اصيلـى كه اهل بيت ـ عليهم السلام ـ در ايـن بـاره به يادگار گذارده انـد, استفـاده هاى شـايان نمـوده و يكايك آنان را در صحنه هاى زندگـى به كار گيرند. معارفـى كه گاه اميـرمومنان بـراى آمـوزش همگان به فـرزنـد خـود, امام حسـن(ع) مى فرمودند: ((... زن را در كارهاى او, آنچه مربـوط به وى نيست, صاحب اختيار مگـردان, زيـرا زن هماننـد شـاخه گل است نه مسـوول كارهاى دشوار, احترامـش را به حدى نگه دار كه از آنچه مربـوط به او است تجـاوز نكنـد...))(34) و يا امام صـادق(ع) ارزش خـدمـات زنـان را در منزل با بيـانـى زيبـا و شيـوا ايـن گـونه تـرسيـم مى نمودند:
((هيچ زنى نيست كه جرعه اى آب به همسرش بنوشاند, مگر اينكه ايـن كار بـراى آن زن از عبادت يك سال كه روزهايـش را روزه بـاشـد و شبهايـش به عبادت بايستـد بهتر است و خـداوند به پاداش هر جرعه آبى كه به همسرش مى نـوشاند, براى او در بهشت شهرى مى سازد و شصت خطا از خطاهاى او را مى بخشد.))(35) شايسته است با هـم از شيـوه زندگى يكى از دانشآموختگان مكتب فاطمه(ع) آشنا شويم تا بدانيـم چنيـن آمـوزه ها را مى تـوان در لحظه هاى حيات خـود به كار گرفته; روزهايى روشـن از عشق معنوى و آينده اى پر نويد از پاداشى نيكـو بـراى خـود فـراهـم سـازيـم. يكـى از شـاگـردان و شيفتگان علامه طباطبايى, زندگى استاد فرزانه و مفسر كبير قرآن, را ايـن گـونه توصيف مى كنند: زندگى خانوادگى علامه بسيار باصفا و صميميت بـود. در فـوت همسرش اشك بسيارى مـى ريخت و محزون و متإثر بـود. روزى به ايشان عرض كردم ما صبر و بردبارى را بايد از شما بياموزيـم, چـرا اينچنيـن متـإثـر هستيـد؟ در جـواب فـرمود:
((... مرگ حق است. همه بايـد بميريـم. مـن براى مرگ همسرم گريه نمى كنم, گريه مـن از صفا و كدبانـوگرى و محبتهاى خانـم است. ما زنـدگـى پـر فراز و نشيبـى داشتيـم و در نجف اشرف با سختيهايـى مواجه مى شديـم كه مـن از حوايج زندگى و چگونگى اداره آن بى اطلاع بودم. اداره زندگى به عهده خانـم بود. در طول مدت زندگى ما هيچ گاه نشد كه خانـم كارى بكند كه مـن حداقل در دلـم بگويم اى كاش اين كار را نمى كرد, يا كارى را ترك كند كه مـن بگويـم كاش ايـن عمل را انجام داده بـود! در تمام دوران زنـدگـى هيچ گاه به مـن نگفت چرا فلان عمل را انجام دادى يا چرا ترك كردى! شما مـى دانيد كه كار مـن در منزل است و هميشه مشغول نوشتـن يا مطالعه هستـم. معلـوم است كه خسته مـى شـوم و احتياج به استراحت و تجـديد نيرو دارم. خانم به ايـن موضوع توجه داشت, سماور ما هميشه روشـن بود و چـاى درست. در عيـن حـال كه به كـارهاى منزل اشتغال داشت هـر ساعت يك فنجان چاى مـى ريخت, در اتاق كار مـن مـى گذاشت و دوباره دنبال كارش مى رفت تا ساعت ديگر... مـن اين محبت و صفا را چگونه مى توانم فراموش كنم!))(36)
4. احترام به شخصيت همسر
اصحاب همگـى پـروانه وار گـرداگـرد وجـود رسـول الله(ص) حلقه زده بـودند تا از سخنان زيبا و شيرين و دستـورالعملهاى معرفتآفريـن پيامبر در باره شيوه زندگى و روش برخـورد با همسر بهره جـويند. ناگاه چهره به نـور نشسته رسـول اكـرم(ص) نگاه اطـرافيان را به سوى خـود كشانيد و سخنان كوتاه و جامع او كه به طور شمرده و با آهنگـى زيبـا ادا مـى شـد, شـروع گـرديد:((بـرادرم جبـرئيل به مـن خبـر داد و همـواره سفـارش زنــان را مى نمـود, تا آنجا كه مـن گمان كردم براى شـوهر جايز نيست كه به زنـش اف بگـويد... شما ـ مردان ـ زنان را به عنوان امانت خدايى گرفته ايد.(37) بهتريـن شما مردى است كه با زنش خوشرفتار باشد و مـن از همه شما بيشتر به زنانـم احترام مى گذارم و خوش رفتارترم. مرد مسلمان بعد از اسلام, بهره اى بـرتر از همسرى مسلمان با ايـن صفات نبرده است; آنگاه كه به او مى نگرد مسرت بخـش او و در برابر امرش مطيع و در غيابـش حافظ ناموس خـود و مال شـوهرش باشد.(38) زنى كه به شـوهر خـود اذيت كند ـ و به او احترام نگذارد ـ نماز و هيچ يك از اعمال او به درگاه خدا قبـول نمى شـود, اگر چه شب و روز را بـا نماز و روزه بگذرانـد, بـرده آزاد كنـد, مال در راه خدا انفاق نمايد, تا آن كه شوهرش از دست او راضـى شـود.(39) هر مردى كه به صـورت همسرش يك سيلـى بزند, خـداونـد عزوجل به مالك دوزخ فرمان مى دهد او را در جهنـم هفتاد سيلى بزند.))(40) پس از پـايان سخنان رسـول الله(ص) مـردى خـدمت حضـرت آمـد و عرض كـرد:
همسرى دارم كه هر گاه وارد خانه مى شـوم به استقبالـم مـىآيـد و چون خارج مى شوم بدرقه ام مى كند. زمانى كه مرا اندوهگيـن مى بيند, مى گـويد: اگر براى روزى ـ و مخارج زندگىـ غصه مى خـورى, بدان كه ديگرى (خـداوند بزرگ) آن را به عهده گرفته است و اگر براى آخرت اندوهگينـى, خـداوند اندوهت را افزون كنـد ـ تا بيشتـر به آخرت خود بينديشى.
پيامبـر اكـرم(ص) فـرمـود: خـداونـد بـر روى زميـن عاملانـى ـ و كـارگزارانـى ـ دارد و ايـن زن يكـى از عاملان خــداست و او نصف پاداش شهيد را دارد.(41)
از خدا جــوييــم توفيــق ادب
بى ادب محــروم ماند از لطف رب
بى ادب تنها نه خود را داشت بد
بلكه آتش بر هـمه آفاق زد(42)
كتاب زندگانى و صحيفه صفات همسران اسـوه را كه مى نگريـم فاطمه زهرا(س) و امير مـومنان(ع) را در احتـرام به يكـديگر در مقامـى برتر و چشمگيرتر مى يابيم. زهراى مرضيه از آغازيـن روزهاى كودكى در كنار مادر تا واپسيـن روزهاى زندگـى در خانه پدر, احترام به يكـديگر را فـرا گرفته بـود و در گفتار و رفتار او, امـواج پـر عظمتى از ادب موج مى زد.
روزى كه على(ع) به خـواستگارى فاطمه(س) رفت, رسول الله(ص), بدون آنكه در تصميـم گيـرى شتاب كنـد و يا نظر دختـر خـود را ناديـده انگارد, نزد زهرا(س) رفته, ضمـن ارزش و احتـرام بـراى رإى او, در باره چنيـن پيـوند مقدسـى با وى به مشـورت پرداخت. فاطمه(س) نيز با شناختـى كه از على(ع) داشت, به پدر احترام شايانى كرده, رو به او نمـود و گفت: يا رسول الله انت اولـى بما ترى اى رسـول خدا! تـو از مـن سزاوارترى كه اظهارنظر كنى.(43) پـس از ازدواج نيز با هميـن شيـوه ارزشمند نسبت به همسرش زندگى مى كرد. هر گاه رسول الله(ص) از شوهر او پرسـش مى نمود, فاطمه(س) بدون آنكه شكوه و شكايتـى از علـى(ع) و زندگـى او داشته باشد, با رويى گشاده و روحـى پر نشاط عرض مى كرد: على(ع) بهتريـن شـوهر است.(44) هرگاه احتمال ناراحتى همسر خويـش را با سخنان خـود نسبت به تهى بـودن زندگى آنان از غذا, مى داد, بـى درنگ اندوهگيـن مى شد و مى فرمـود: ((مـن از خدا آمرزش مـى طلبـم و ديگر مرتكب ايـن رفتار نخـواهـم شد.))(45) در صحنه هاى مختلف زندگـى كه فاطمه(س) تصميـم قطعى بر انجام كارى داشت, چـون از ديدگاه همسر خود آگاه مى شد, آن را با كمال تواضع مى پذيرفت و ضمـن احترام به سخـن امام(ع) به گفته او عمل مى كرد.
پـس از ماجـراى تلخ سقيفه و انـدوه جـان فـرساى فاطمه(س), سـران سقيفه براى جلب افكار عمومى به فكر چاره افتادند تا به گـونه اى از حضرت زهرا(س) دلجـويى نمايند. اجازه ملاقات از حضرت خواسته و تظاهر به جبران اشتباهات خـود مى نمودند. اما فاطمه(س) در تداوم يك مبارزه منفى و همه جانبه, هر گونه پيشنهادى را ـ براى گفتگـو و يا مصالحه رد ـ مى نمود و موضع اعتراض, سكوت و بيزارى خـود را ادامه مى داد.
روزى علـى(ع) وارد منزل شده, رو به همسر رنجـديده خـود نمـود و فرمود:
فاطمه جان! خليفه و عمـر پشت در خانه منتظر اجـازه ورود هستنـد, نظر شما چيست؟ و حضـرت زهـرا(س) با احتـرام خاصـى نسبت به شـوى عزيزش عرض كرد:
((علـى جان! خانه خانه تـو است و مـن همسـر تـو هستـم, هـر آنچه مى خواهى انجام ده!))(46) اين سخـن را فاطمه زهرا(س) در حالى بر زبان آورد كه هنوز صوت سيلى در گوشهاى او و صـورت نيلى بر پيكر او وجود داشت. در برهه اى دشوارتر از زندگى كه مردان مرد, تـوان خـويشتـن دارى از دست داده, تنها به هـدف انـديشيده تا از چنگال مصيبت رهايـى يابنـد, فاطمه زهرا(س), خروش و تلاطـم درياى وجـود خـود را با عبارتـى كـوتاه از همسرش آرامـش بخشيد, چشـم ادب بر پيام شوهر گشود و دست احترام بر سينه خـود نهاد و به سـوى خانه حركت كرد.
ماجرا از آنجا آغاز شـد كه علـى(ع) را به سـوى مسجـد بردنـد تا بـراى خليفه از او بيعت گيرنـد. در ازدحام جمعيت, عمر, امام(ع) را با شمشيـر بـرهنه تهديـد كرد كه اگـر با ابابكـر بيعت نكنـى گردنت را مـى زنـم! در ايـن هنگام حضرت زهرا(س) بـرآشفت و رو به ابابكر نمود و فرمود:
((سـوگند به خـدا اگر دست از علـى برندارى, مـوى سرم را پريشان مى كنـم و گريبان چاك زده, كنار قبر پـدرم رسـول خـدا مـى روم[ و نفـريـن مـى كنـم].)) و به دنبـال سخـن خـود دست حسـن و حسيـــن عليهماالسلام را گرفته به سـوى تـربت پـدر حـركت كرد تا در آنجا نفريـن و ناله خود را سر دهد. ناگهان على(ع) رو به سلمان كرده, فرمـود: ((سلمان فاطمه را درياب, گـويى دو طرف مدينه را مى نگرم كه به لرزه در آمـد, سـوگند به خـدا اگر فاطمه(س) مـوى خـود را پـريشان كنـد, گريبان چاك نمايـد و در كنار قبـر رسـول الله(ص) ناله و نفـريـن سـر دهـد, ديگر مهلتـى بـراى مردم مـدينه باقـى نمى ماند و زميـن همه آنها را در كام مرگبار خـود فرو مـى برد.)) سلمان شتابان و هراسان خـود را به بى بـى رسانيد و گفت: خـداوند پـدرت را مايه رحمت جهانيان قرار داده است, خـواهـش مـى كنـم به خانه بـرگـرد و نفـريـن در حق مردم نادان مكـن... علـى(ع) مـرا فرستاد و فرمـود به شما بگـويـم به خانه بـرگرديـد و از ناله و نفرين خوددارى كنيد.
فاطمه(س) چـون پيام امام(ع) را شنيد فرمـود: ((اذا ارجع و اصبر و اسمع له و اطيع))(47) ((اكنـون[ كه شـوهرم و امام مـن, فرمان داده كه به خانه باز گردم] مى روم, صبر مى كنـم, سخـن آن بزرگوار را مى پذيرم و از او اطاعت مى كنـم.)) پـس از آن چـون شوهر مظلوم خود را نگريست فرمود:
((علـى جانم! جانـم فداى جان تـو و جان و روح مـن سپر بلاهاى جان تو. اى اباالحسـن! همواره با تو خـواهـم بـود اگر تـو در خير و نيكـى بسر مى برى با تـو خـواهـم زيست و يا اگر در سختـى و بلاها گرفتار شدى باز هم با تو خواهـم بود.))(48) چنيـن صفت شايسته و اخلاق الهى در تمـامـى زنـدگـى حضـرت زهـرا(س) وجــود داشت و در لحظه هاى آخر حيات كه واپسيـن سخنان خـود را براى همسر بزرگوارش بيان مى كرد, با هاله اى از ادب و احترام در آغاز كلام خـود, كنيه علـى(ع) را كه نشان از احتـرام است بـر زبـان جارى مـى كنـد (يا اباالحسـن) و يا در فراز ديگرى از سخنان خـويـش, بـدون آنكه به خـواسته هـاى خـود رنگ دستـور و امـر دهـد, ((سفـارش و تـوصيه)) مـى نمايد (اوصيك) و در جمله اى همراه با عشق و سـوز همسرش را به خـدا سپرده (استـودعك الله) و به تمامـى فرزندان خـود تا قيامت سلام مى رساند (و اقرإ على ولدى السلام الى يـوم القيامه).
ادامه دارد.
پىنوشتها:
1ـ نك: آيـات 128 و 129 از سـوره بقـره; 11, 14 و 35 از ســوره نسـإ; 43 از سـوره ص و 55 از سـوره مـريـم.
2ـ بـراى آگاهـى بيشتـر از نظام خـانـوادگـى در دوره ساسـانـى, هخـامنشـى, اشكـانـى و ايـران بـاستـان و اظهار نظرهاى هـرودت, استـرابـون, ژوستن و كريستـن سـن به كتاب خـدمات متقابل اسلام و ايـران, اثـر استاد شهيـد آيت الله مطهرى, ص288 تـا 297 مـراجعه كنيد.
3ـ نك: آيات 5 از سوره مريـم; 76 و 90 از سـوره انبيإ; 7, 48, 49 و 50 از سوره نمل; 10, 29, 30 و 31 از سوره طه; 29 از سـوره قصص; 90 و 102 از سـوره يـوسف و 28 و 34 از سـوره احزاب.
4ـ نك: آيات 229 از سوره بقره; 128 از سوره نسإ; 232 از سـوره بقـره; 55 از سـوره مـريـم و 132 از سـوره طه.
5ـ نك: آيات 129 و 128 از سوره نسإ; 235 از سـوره بقـره; 6 از سـوره تحـريـم; 35 از سـوره نسـإ و 6 از سوره الطلاق.
6ـ مجمع البحـريـن, محمـود عادل, ج1, ص206 (تفسير واژه بصيرت با تـوجه به آيـات متعدد قـرآن در ايـن باره).
7ـ وقايع الايام خيابانـى, جلد صيام, ص295 به نقل از نهج الحياه, ص271.
8ـ بحـارالانـوار, مـرحـوم علامه مجلسـى, ج92, ص404 و 405.
9ـ سـوره يـوسف, آيه 108. (ادعو الى الله علـى بصيـره انا و مـن اتبعنى).
10ـ نك: غايه المـرام فـى رجـال البخـارى, شيخ محمـد بـــن داود البـازلـى شـافعى, ص;295 ملحقـات احقــــــاق الحق, ج23, ص489. 11ـ رهى معيرى; پالايش نفس, ص30.
12ـ رك: منـاقب ابـن شهر آشـوب, ج3, ص;344 مختصـر تـاريخ دمشق, ج17, ص133.
13ـ بحارالانوار, ج43, ص149.
14ـ رضـى الله عنهم و رضـوا عنه (سـوره مـــــــائده, آيه 119).
15ـ لمعات الحسين, ص74.
16ـ بحـارالانـوار, ج45, ص323 (باب 47).
17ـ ان تتقـوا الله يجعل لكـم فـرقانا (سـوره انفـال, آيه 29).
18ـ حكمتها و انـدرزها, استاد شهيد آيت الله مطهرى, ص169 تا 171 (با تلخيص فراوان).
19ـ نك: احيإالعلـوم غزالـى, ج2, ص354 و ;360 منـاقب ابـن شهر آشـوب, ج1, ص;145 بحـارالانـوار, ج16, ص227.
20ـ فلسفه اخلاق, ص249.
21ـ بحاارالانوار, ج43, ص117.
22ـ سوره زلزال, آيه 1 تا 3.
23ـ همان, آيه 4.
24ـ بهجه قلب المصطفـى ((شادمانى دل پيامبر(ص))), احمـد رحمانـى همدانـى (ترجمه دكتر سيدحسـن افتخارزاده سبزوارى), ص398 و 399.
25ـ نك: عوالـم المعارف, ج11, ص228 (بـا تلخيص بسيـار).
26ـ شـادمـانـى دل پيـامبـر صلـى الله عليه و آله و سلـم, ص181.
27ـ رك: الاحتجـاج طبـرسى, ج1, ص171 و 195.
28ـ همان.
29ـ حضـرت آيت الله حسـن زاده آملـى (راه وصال, ص179).
30ـ نك: عوالم المعارف, ج11, ص130.
31ـ بحارالانـوار, ج37, ص103 و ج93, ص;147 مستـدرك الـوسايل, ج7, ص;219 فضائل الخمسه, ج2, ص147.
32ـ بحارالانوار, ج100, ص244.
33ـ ر.ك: تفسيـر عيـاشـى, ج1, ص171.
34ـ نهج البلاغه, نـامه 31, فـراز 118.
35ـ وسـائل الشيعه, شيخ حـر عاملى, ح14, ص123.
36ـ علامه طبـاطبـايـى; ميزان معرفت, احمـد لقمـانـى, ص67 و 68.
37ـ مستـدرك الـوسـائل, ميـرزا حسيـن نورى, ج2, ص551.
38ـ ر.ك: رافـى, فيض كاشانـى, ج3, ص;117 مستـدرك الـوسـائل, ج2, ص550.
39ـ وسـائل الشيعه, ج7, ص125 و 116.
40ـ مستدرك الوسائل, ج2, ص550.
41ـ همان, ج14, ص17.
42ـ عرفان اسلامـى, حسيـن انصاريان, بحث ادب (با تلخيص فراوان).
43ـ بحارالانوار, ج43, ص99.
44ـ بحارالانوار, ج43, ص132.
45ـ نهج الحيـاه, محمـد دشتـى, ص21 و 22.
46ـ بحـارالانـوار, ج28, ص;227 الاختصـاص, شيخ مفيـد, ص181.
47ـ نهج الحياه, ص147 و 148.
48ـ نك: زهره الـرياض, كـوكب الـدرى, ج1, ص;253 اعيان الشيعه, ج1, ص;266 دلائل الامـامه, ص;42 احقاق الحق, ج10, ص454.