مترجم: علیرضا ذکاوتی قراگزلو
از مهمترین عشایر و طوایف ذبیان، بنوفزارة و بنومرة و بنوسعداند؛ از جملهی خاندانهای فزارة، بنی مازن و بنی بدر است که ریاست فزارة در جاهلیت با اینان بود. از خاندانهای مرة، بنی غیظ و بنی سهم و بنی خصیلة و بنی نشبة و بنی یربوع است که نابغه از اینان بود. دو رئیس و سید بی رقیب بنی مرة عبارت بودند از هرم بن سنان و حارث بن عوف که زهیربن ابی سلمی مدحشان کردهاست.
قبیلهی ذبیان در جریان جنگهای داحس و غبراء روی صحنهی تاریخ جاهلی ظاهر میشود. این جنگ بین ذبیان و عبس درگیر بود و به گفتهی روات حدود چهل سال (608-568 میلادی) ادامه داشت و چنانکه پیشتر گفتهایم انگیزهی آن یک مسابقه بود بین دو اسب: داحس از آن قیس بن زهیر رئیس بنی عبس، و غبراء از آن حمل بن بدر رئیس بنی فزارة. در این مسابقه داحس جلو زد اما فزاریان در آخر دور، کمینی در راهش گذاشته از هدف منحرفش ساختند و غبراء پیش افتاد، و قیس خواستار گرویی موضوع شرط بندی شد، از این سو نیز حمل (رئیس فزارة) پسرش را برای گرفتن گرویی از قیس (رئیس عبس) فرستاد و قیس او را کشت و آتش جنگ بین دو قبیله شعلهور گردید. همپیمانان دو طرف نیز در این درگیری شرکت جستند: بنی عامر به طرفداری عبس و بنی تمیم و بنی اسد به طرفداری ذبیان؛ و یک رشته برخوردهای فرساینده جریان یافت. از مهمترین آنها «یوم مریقب» است که پیروزی با عبس بود و در آن عنتره، ابوحصین مری و حارث بن بدر را کشت. در این جنگ عوف بن بدر نیز به قتل رسید. دیگر «یوم ذی حسی» است که پیروزی با ذبیان بود. دیگر «یوم جفرالهباءة» که ذبیان از عبس شکست خورد و حذیفة بن بدر و حمل بن بدر در آن کشته شدند. قیس برای کشته شدن این دو دشمن مرثیهی داغی سروده که از آن جمله است:
با کشته شدن بدر دلم خنک شد،
و به آب شمشیر عطش کین حذیفة را فرونشاندم.
آری با این کشتار سوز سینه ام فرونشست
اما در واقع انگشتان خود را زدم. (1)
ذبیان انتقام این خونها را در معرکهی ذات الجراجر گرفت. سپس دو قبیله تمیم و اسد را با خود همراه کرد، از آن عبس نیز قبیلهی عامر را آورد و دو لشکر در «یوم شعب جبله» به هم درآویختند اما بخت ذبیان و همپیمانان برگشت و عبس و عامر در ایشان تیغ نهادند. در این جنگ لقیط بن زرارة تمیمی کشته شد و حاجب بن زرارة اسیر گردید. دیری نگذشت که ذبیان در «یوم شعواء» ضربت سختی بر عبس و عامر زد و عبسیان صلاح در آن دیدند جنگی که داشت به نابودی همهی گردان و مردان منجر میشد موقوف شود. پس یک هیأت صلح به قبیلهی ذبیان گسیل نمودند. هیأت با حارث بن عوف و هرم بن سنان دو رئیس بنی مرة ملاقات کرد و آنان قوم خود را به آشتی خواندند و خود، خون بهای کشتگان را که گفته میشود به سه هزار شتر میرسید، برعهده گرفتند و بدین گونه جنگ خوابید، ولی ظاهراً مقدر نبود که نابغه پایان این جنگ را ببیند چه کمی پیش از صلح درگذشته بود.
در همین حال که ذبیان درگیر نبردهای مذکور بود، آسیای جنگ بین ذبیان و غسانیان هم گردش است. در این درگیریها همپیمان ذبیان، بنی اسد، نیز شرکت جست و همین نشان میدهد که هر دو قبیله، وابسته به منذریان، خصم غسانیان بودهاند و با هم علیه دشمن شمشیر میکشیدند و گاه پیروز و گاه منهزم میشدند و بسیاریشان اسیر غسانیان میگردیدند. و چنانکه کمی بعد خواهیم دید نابغه به همین سبب ناچار شد رخت سفر بندد و نزد غسانیان رود و با ستایش و مهرانگیزی، آزادی اسیران را به دست آرد.دلایل مختلفی در دست است که عشایر ذبیانی همیشه با هم متحد و متفق نبودند، البته در برابر عبس و غسانیان گرد میآمدند و مجتمع میشدند اما پس از جنگ، به خونریزی یکدیگر دست میگشادند. در اشعار بشامة بن غدیر و حصین بن حمام مری و زبان بن سیار فرازی و نابغه، بعضی از این منازعات درون عشیره ها تصویر شده است. از آن جمله شعر حصین بن حمام (از بنی سهم) پس از جنگ بین عشیرهاش با بنی صرمة است که بر اینان پیروز شدند:
پای فشردیم - که پایداری عادت ما بوده است -
و با شمشیرهامان مچها و دستها پراندیم،
و از مردانی عزیز سرها شکافتیم.
اما جفا و بیوفایی از سوی آنان بود. (2)
و باز میبینیم یزیدبن سنان - برادر هرم پیشگفته - زنش را که دختر نابغه بود اطلاق میدهد، و دو عشیرهی خصیله و نشبة را در پیمانی به نام «محاش» علیه عشیرهی زنش بنی یربوع متحد میسازد و آن قدر بر اینان فشار میآورد که ناچار به ترک دیار و کوچیدن به سرزمین بنی عذرة میشوند. نابغه در این باب گوید:
ای یزید همپیمانان «محاش» را گردآور،
که من هم یربوع و تمیم را بسیج کردهام،
و طوایف ضنة [ از بنی عذرة ] نیز با من مهربانند
چه ظالم باشیم و چه مظلوم. (3)
پس عشایر ذبیان همیشه با هم در صفا نبودند بلکه بیشتر اوقات به برخورد و ناورد یا قهر و کناره گیری میگذراندند و عشیرهای ناچار به ترک سرزمین و مهاجرت به دیار بنی عذرة یا غیر آن میشد.
قبیلهی ذبیان هم مثل دیگر غطفانیان در جاهلیت عزی را میپرستیدند که کعبهی خاصی داشت و به حجش رفته نذر و قربانی میکردند، تا خالد به امر رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) آن را ویران ساخت. یعنی ذبیان تا آن موقع بر بتپرستی باقی بودند.
پینوشتها:
1- عیون الاخبار، ج3، ص 88؛ شرح مرزوقی بر حماسهی ابوتمام، ج1، ص 203؛ سمط اللآلی بکری؛ ص 305:
شفیت النفس من حمل بن بدر *** و سیفی من حذیفة قد شفانی
شفیت بقتلهم لغلیل صدری *** ولکنی قطعت بهم بنانی (نویسنده)
2- المفضلیات، چاپ دارالمعارف، ص 65:
صبرنا و کان الصبر فینا سبجیة *** بأسیافنا یقطعن کفا و معصما
یفلقن هاماً من رجال أعزة *** علینا و هم کانوا أعق و أظلما (نویسنده)
3- جمع محاشک یا یزید فاننی *** أعددت یربوعاً لکم و تمیما
حدبت علی بطون ضنة کلها *** ان ظالما فیهم و ان مظلوماً (نویسنده)
ضیف، شوقی؛ (1393)، تاریخ ادبی عرب (العصر الجاهلی)، ترجمه ی علیرضا ذکاوتی قراگزلو، تهران: انتشارات امیرکبیر، چاپ چهارم.