یكی از مراحل دشوار راه سلامتی احساسات ناخوشایندی است كه در این مسیر پیش میآیند. همهی انسانها در زندگی معمول خود احساسات ناخوشایندی مثل ترس، غم، دلسردی، كسالت، اضطراب و خشم را تجربه میكنند. بنابراین برای همه ضروری است كه روش مدارا با احساسات نامطبوعشان را بشناسند. اما این مهم برای افرادی كه در راه درمان وابستگی به مواد هستند اهمیت بیشتری دارد. زیرا آنها سالها عادت كرده بودند كه هر احساس نامطبوعی را با مصرف مواد فروبنشانند و اكنون نیز دچار هر هیجان منفی كه شوند فوراً به مصرف مواد نیاز پیدا میكنند. اگر احساس غم و دلتنگی كنند به یاد مواد میافتند، اگر عصبانی شوند به دنبال مواد میگردند و اگر مضطرب شوند یا بترسند هم نیازمند مصرف میشوند پس برای فردی كه راه سلامتی را میپیماید یاد گرفتن راههای مقابله با احساسات نامطبوع ضروری است.
یكی از احساسات نامطبوع شایع در روزها و ماههای اول سلامتی احساس كسالت است.
بیشتر بیماران در اوایل درمان كسل و بی حوصله هستند، از سویی علاقه و انرژی فعالیت را ندارند و از سوی دیگر از این وضعیت ناراضی هستند.چه راه حلهایی وجود دارد؟
1-تصور نكنید اگر مشغول كار دشوار و بزرگی نیستید وقتتان تلف میشود و فرد بی حاصل و بی ارزشی هستید. این طور نیست، همین كه در راه سلامتی حركت میكنید كار بزرگی انجام میدهید. كار بزرگ وظیفهای است كه كائنات در این لحظه برای شما در نظر گرفته است. به وظیفهی بزرگ خود عمل كنید و مطمئن باشید كه با این كار ارزشمند و پرحاصل هستید. شما خود را نجات میدهید، نگرانی و نفرت را از خاطر نزدیكانتان میزدایید و الگویی برای دیگر بیماران میشوید. هر روز كه به دوران سلامت شما اضافه میشود برای جمع بیشتری الگو میشوید و به آنها امید و اطمینان میبخشید كه بازگشت به زندگی ممكن است پس با افتخار به انجام كار بزرگ خود ادامه دهید.2-برای روزها و ساعات خود برنامهریزی كنید، كاملاً وقتتان را پر كنید، لازم نیست كارهای پیچیدهای را به عهده گیرید، كافی است آن كار وقت شما را پر كند و شما را برای بازگشت به زندگی بدون مواد آماده كند. روز بعد سعی كنید طبق برنامه رفتار كنید، هر قدر هم احساس كسالت و بی میلی میكنید خود را به كار وادار كنید و پس از انجار هر كار جلوی آن در فهرستی كه فراهم كردهاید علامت بزنید و میزان لذت یا رضایت خود را از انجام آن كار نمرهدهی كنید. در میان روز و انتهای روز به فهرست خود نگاه كنید؛ درمییابید كه آنقدرها هم كه فكر كردهاید ناتوان نبودهاید، شما كارهای زیادی انجام دادهاید و از انجام بسیاری از آنها راضی هستید.
نمونهی یك فهرست را در ادامه میبینید:
رضایت 80درصد |
نماز خواندن |
6 صبح |
3-فهرست كارهای مورد علاقهتان را كه در هر روز انجام دادهاید یادداشت كنید، این كار به شما احساس فعال بودن میدهد. در كنار آن فهرست كارهای موردعلاقهتان را كه انجام ندادهاید و دوست دارید انجام دهید یادداشت كنید. كارهایی كه توان انجامشان را دارید در برنامهی روز یا روزهای آیندهتان بگذارید. در مورد كارهایی كه توان انجامشان را ندارید فكر كنید چه راه حلهایی وجود دارد تا برای انجام آنها توانا شوید. برای نوشتن و فكر كردن چنین فهرستی از اعضای خانواده و دوستان خود در گروه درمانی یا گروه خودیاری و درمانگر خودیاری بخواهید. راه حلها را یكی یكی امتحان كنید. اگر موفق نبود نگران نشوید، شما سعی خودتان را كردهاید، روش حل مسأله را آموختهاید و تجربه اندوختهاید علاوه بر این از احساس كسالت و منفعل بودن رهایی یافتهاید.
این هم نمونهی چنین یادداشتی:
كارهای موردعلاقه كه انجام دادهام:
-نماز خواندن-شركت فعال در برنامههای درمانی
-پیاده روی
-تلفن به مادربزرگ بیمار
-مطالعه
-كمك در مشقهای بچهام
-كمك در خریدها
كارهای موردعلاقه و مورد توان كه هنوز انجام ندادهام:
-كمك در نظافت خانه-عوض كردن لامپهای سوختهی خانه
-عیادت از مادربزرگ بیمار
-مراجعه به ادارهی بیمه برای رو به راه كردن وضع بیمه
-مرتب كردن باغچه
-شركت در جلسهی «خانواده درمانی» كلینیك
-دوش گرفتن
«این كارها را به برنامهی فردا اضافه میكنم.»
كارهای موردعلاقه كه توانشان را ندارم:
-پیدا كردن شغل در محیطی كه افراد آلوده رفت و آمد نداشته باشند.-خرید یك كادو برای همسرم
-خرید كفش نو برای بچهام
«راه حل پیدا میكنم.»
این هم نمونهای از برگهی «مسأله گشایی»:
هدف چیست؟
پیدا كردن شغل در محیطی كه افراد آلوده به مواد رفت و آمد نداشته باشند.امكانات من:
گواهینامهی فنی حرفهای، گواهینامهی پایه 2 رانندگی، پنج سال سابقهی كار تأسیسات، ضامن معتبرراه حلها:
1-جستو جوی صفحهی آگهی روزنامههای محلی (این كار را شروع كردهام)2-مشاوره با «مددكار اجتماعی» كلینیك (این كار كاملاً عملی است در هفتهی آینده امتحانش میكنم)
3-مراجعه به بنگاه كاریابی
4-سپردن قضیه به دوستان و آشنایان (فردا فهرستی از دوستان و آشنایانی كه حاضرند به من كمك كنند یا ضامن من بشوند تهیه میكنم)
با این روش شما كارهای فراوانی دارید كه قادر به انجام آنها هستید، بی حوصلگی و كسالت شما تا حدی حاصل این وضعیت است كه كارها را خیلی بزرگ و كلی در نظر میگیرید و چون راه حلی برای خود ترسیم نكردهاید آن را «غیرممكن» و «نشدنی» مییابید. بنابراین دلسرد و كسل میشوید. وقتی برنامهی شما «پیدا كردن شغل» باشد، كار بزرگ و مشكلی را در پیش رو میبینید كه توان انجام آن را ندارید در نتیجه احساس كسالت میكنید. اما اگر برنامهی شما «تهیهی فهرستی از دوستان و آشنایانی كه حاضرند به شما كمك كنند» باشد، توان انجام آن را در خود خواهید یافت و این شما را از وضعیت سكون و كسالت خارج خواهد ساخت.
* یكی از احساسات نامطبوع دیگر در راه درمان احساس پوچی و سردرگمی است. شما سالها در یك وضعیت متفاوت به سر بردهاید، یا نشئه بودهاید و یا خمار و تمام رفتارهای شما تحت تأثیر این حالات بوده است. گاهی آدم پر حرف و خوش صحبتی نمودهاید و گاهی كم حرف و گوشه گیر، گاهی پربذل و بخشش و گاهی سخت گیر، گاهی شاد و خندان و گاهی عصبی و تحریك پذیر و... گرچه این حالات وضعیتهای بیمارگونهای بودهاند. اما شما به آنها عادت كرده بودید و اینها تبدیل به خصلتهای شما شده بودند و هویت شما را تشكیل میدادند.
اكنون متفاوت شدهاید، احساس میكنید با خودتان غریبهاید، نسبت به دیگران احساسات متفاوتی دارید، بنابراین تصور میكنید آنها هم نسبت به شما احساسات متفاوتی دارند. نسبت به رفتارها، نگاهها و صحبتهای آنها ممكن است احساس ناخوشایندی داشته باشید انگار گیج و سردرگم هستید. این وضعیت احساس پوچی ایجاد میكند یعنی این كه نمیدانم چه هستم، نه نشئه و سرحالم و نه خمار و عصبی، در یك وضعیت ناشناختهام.
برای این وضعیت چه كنیم:
1-نترسید. این وضعیت گذراست و پایدار نمیماند. اگر پاكی خود را حفظ كنید به سرعت هویت جدیدی پیدا میكنید، هویت یك فرد بهبود یافته. و به جرگهی كسانی خواهید پیوست كه دوباره متولد شدهاند.2-به خاطراتی كه قبل از آلوده شدن به مواد مخدر داشتهاید فكر كنید چه میكردید؟ وقتتان را چگونه پُر میكردید؟ اطرافیان شما را با چه خصوصیاتی میشناختند؟ چه نكات ضعف و قوتی داشتید؟ آیا دوستانی نداشتهاید كه مدتهاست به خاطر اعتیاد سراغشان نرفتهاید؟ ممكن است باز هم آنها را ملاقات كنید؟
با نزدیكانتان در مورد خاطرات قبل از اعتیادتان صحبت كنید. آلبومهای عكس را نگاه كنید و اگر فیلمی از گذشتهتان دارید ببینید. به زودی درخواهید یافت كه با خودتان غریبه نیستید.
3-به جلسات گروههای خودیاری- همچون انجمن معتادان گمنام و انجمن الكلیهای گمنام- بروید. احساسات خود را با دیگران در میان بگذارید و در احساسات آنها هم شریك شوید. خواهید دید كه این وضعیتی استثنایی برای شما نیست دورانِ گذاری است كه اگر شكیبا باشید به خوبی طی خواهد شد. شركت در جلسات گروه درمانی و گروههای خودیاری وضعیت جدید شما را تثبیت میكند؛ حداقل هویت عضو یك گروه بودن را دارید. علاوه بر این كار كردن روی برنامههای جلسات به شما كمك میكند كه خود را بازیابی و بازسازی كنید و این یك هویتِ در حال رشد برایتان ایجاد میكند. هویت قشنگی خواهد بود هم جدید است هم آشنا، امتحانش كنید!
4-به دنبال هویتهای كاذب نروید، آنها دردی دوا نمیكنند، به طور گذرا احساس پوچی را فراموش می كنید اما مدتی بعد این پوچی برمیگردد؛ چرا كه این هویت توخالی است و خود پوچ است. مثلاً برخی بیماران تا مدتی پس از سم زدایی به دنبال چاق شدن یا به اصطلاح خودشان «رو آمدن» هستند. آنها غذاهای خاص یا داروهای تقویتی را جست و جو می كنند و میخواهند بر مبنای تغییر هیكل و اضافه وزن به دیگران ثابت كنند كه تغییر كردهاند. متأسفانه گاهی خانوادهها هم در پی تغییرات در این ویژگیهای ظاهری هستند.
«چند ماهی از سم زدایی «پیمان» گذشته بود. در راه درمان قرار گرفته بود و به پیشرفت او امیدوار بودم. اما خانواده بهانهگیری را شروع بودند كه اگر واقعاً ترك كردهاید پس چرا چاق نمیشود؟ چرا هنوز لاغر و زرد است؟
بارها با آزمایشات مختلف به آنها ثابت كردیم كه «پیمان» در حال مصرف مواد نیست اما آنها او را با برادر بزرگترش كه چاقتر از او بود مقایسه میكردند و سلامتی در ذهن آنها چنین مفهومی داشت. این الگو مدتی بعد در ذهن «پیمان» هم جای گرفت و او در به در به دنبال چاق شدن بود. تا حدی كه علاقمند به مصرف داروهای هورمونی شده بود كه خود هم ایجاد وابستگی میكردند و هم عوارض طبی و روانی داشتند. آنها را از این كار بازداشتم، مدتی بعد فشار اطرافیان برای چاق شدن باعث شده بود كه «پیمان» شروع به رفتار عجیبی كند، او تكههای پنبه را گلوله میكرد و در گونههای خود جای می داد تا دیگران باور كنند كه رو آمده است. وقتی لبخند میزد تكههای پنبه در دهانش منظرهی زنندهای ایجاد میكردند و آن وقت خانواده به این نتیجه رسیدند كه حتماً پیمان معتاد است كه چنین رفتار زنندهای نشان میدهد!»
باور كنید كه تغییر وزن و شكل و قیافه هویت شما را عوض نمیكند. آنچه باید تغییر كند نحوهی تفكر شماست. وقتی تفكرتان رشد یابد، هیجانات و رفتارتان چنین خواهد شد كه مورد ستایش دیگران قرار میگیرید و بهتر از آن، از خود احساس رضایت میكنید. بدون این كه چاق و چلّه شده باشید یا لباسهای نو پوشیده باشید یا مدل مو و ریش خود را عوض كرده باشید.
* بعضی از بیماران دچار احساس دلتنگی عمیقی میشوند، آنها سالهای سال تنها با حضور مواد آرام گرفتهاند و لذت بردهاند، دوستان و آشنایان زیادی را ترك كردهاند و یا طرد شدهاند. چرا كه دوستی با مواد را برگزیدهاند، امكانات و فرصتهای زیادی را فدای او كردهاند به گونهای عاشق او شدهاند، گرچه این معشوق وجود واقعی نداشته و تنها تحریك بخشی از مغزشان این احساس خوشایند را ایجاد كرده است اما آنها آن چنان اغوا شدهاند كه او را عزیزترین یار خود قرار دادهاند و حالا، هنگامی كه قرار است نشئهی آن را كنار بگذارند احساس دلتنگی و غم میكنند. درست همانند احساس سوگواری كسی كه عزیزی را از دست داده باشد. گرچه این احساس غیرمنطقی است اما گاهی برهان و منطق برای تغییر احساسات كافی نیست.
اگر دچار چنین حالتی شدهاید نگران نباشید، تنها راه رفع این احساس دوری از مواد است. وقتی عزیزی را به خاك میسپارید تا مدتی احساس دلتنگی میكنید و سوگوار هستید اما با گذشت زمان به تدریج احساس غم و دلتنگی كم رنگ میشود. اشتغال ذهنی شما با عزیز از دست رفتهتان كمتر میشود و به زندگی بدون او خو میگیرید و زندگی باز هم جریان مییابد. اما اگر هر از چند گاهی آن عزیز درگذشته زنده شود و دوباره بمیرد این احساس دلتنگی و غم دوباره زنده میشود و سوگواری به پایان نخواهد رسید. اگر مواد هم برای شما چنین احساسی را برمی انگیزد به خاطر داشته باشید بهترین راه رفع این احساس نامطبوع دفن كردن آن است. تجربهی مكرر آن، احساس بهتری برای شما ایجاد نمیكند، بارها و بارها مجبور به تجربهی مكرر سوگواری و دلتنگی میشوید.
* بعضی از افراد در مقابل استرسها و اتفاقات زندگی از كوره درمی روند و عصبانی میشوند یا ناامید و افسرده میشوند. آنها استدلال میكنند كه با چنین موقعیتی چگونه میتوانیم احساس خوبی داشته باشم؟ آنها خود را قربانی زندگی میدانند غافل از اینكه این حوادث نیستند كه احساسات ما را تغییر میدهند، این نحوهی نگرش ما و چگونگی تفسیر آنهاست كه ما را ناراحت میكند.
محققان به این نتیجه رسیدهاند كه افرادی كه در مقابل حوادث آرامششان را از دست میدهند به شیوههای خاصی فكر میكنند. در واقع شیوهی خاص تفكرات آنها باعث میشود تا موقعیت پیش آمده بسیار دشوار و مصیبت بار تلقی شود.
آنها مشكلات را برای خودشان بزرگ و دائمی تفسیر میكنند و امكانات مقابلهی خودشان را اندك و بی اثر میبینند. به سرعت به خودشان و دیگران «برچسب هایی» میزنند كه باعث میشود احساس بدی نسبت به خودشان و دیگران پیدا كنند، در ذهنشان كلماتی را تكرار میكنند كه حادثه را یك فاجعه یا مصیبت و بدبختی تلقی میكنند و بالاخره این كه همهی وقایع را یا سیاه میبینند یا سفید، یا همه چیز رو به راه و كامل است یا وضع خراب است.
اگر احساس بدی میكنید، فكرهای خود را بنویسید و ببینید شبیه كدام الگو فكر میكنید. اگر الگوی تفكر ناكارآمد دارید آن را اصلاح كنید.
شیوههای تفکر ناکارآمد
احساس |
نحوهی تفكر |
حادثه |
خشم |
-باز هم یك بدشانسی دیگر... |
برای پیدا كردن كار مراجعه كردم صاحب شركت جواب منفی داد |
شیوهی تفكر كارآمد:
احساس |
نحوهی تفكر |
حادثه |
امیدواری به جست و جوی كار ادامه می دهم.
|
-گرچه حادثهی خوشایندی است اما مطمئن نیستم كه یك بدشانسی باشد. ممكن است شانس بزرگتری در انتظارم باشد. |
همان حادثه
|
اغلب اوقات شما توانایی تغییر دادن احساساتتان را دارید اما این كار نیاز به تلاش دارد. شما مدتها به این نحوهی تفكر عادت كردهاید بنابراین تنها خواندن این بخش تفكر شما را تغییر نخواهد داد. لازم است تمرین كنید. احساسات و فكرهای خود را بنویسید. خطاهای تفكر خود را بشناسید و نحوهی متفاوت فكر كردن را بازنویسی كنید، در ابتدا این كار برای شما سخت است از خود میپرسید مگر می شود در مقابل هر حادثه كاغذ و قلم بردارم و مشغول نوشتن شوم؟ لازم است بدانید كه این كار در اوایل ضروری است اما مثل بسیاری از مهارتهای دیگر كه در ابتدا برایمان سخت بودند و سپس آنچنان در آنها مهارت كسب كردیم كه به طور خودكار و بدون تلاش آنها را انجام میدهیم با ادامهی تمرین به وضعیتی خواهید رسید كه به طور خودكار تفكرتان كارآمد خواهد شد و شما در مقابل حوادث نامطبوع از كوره درنخواهید رفت. به یاد داشته باشید كه:
كار نیكو كردن از پُر كردن است.
- به چند نكتهی دیگر برای رفع احساسات نامطبوعتان توجه كنید:
1-خودتان را با دیگران مقایسه نكنید، قرار نیست شما شبیه دیگران باشید و كارهای مشابه آنها انجام دهید. شما منحصر به فرد هستید، هیچ همزادی در كائنات ندارید و قرار نیست جای كسی را بگیرید. پس خودتان باشید و خود را با خودتان مقایسه كنید. امروزتان از دیروزتان بهتر است؟ اگر نیست بهترش كنید. این ماه نسبت به ماه قبل رشدی داشتهاید؟ اگر نه از جا بلند شوید.2-از اشتباهات درس بگیرید و سپس خود را ببخشید. این كه مرتب خود را سرزنش كنید به جز احساسات نامطبوع ارمغان دیگری ندارد. شما انسان هستید و انسانها حق انتخاب دارند و حق انتخاب یعنی این كه میتوانند اشتباه هم بكنند. اگر قرار بود همیشه درست عمل كنیم انتخاب معنایی نداشت. ما خود را با تمام اشتباهاتمان میپذیریم، خود را به عنوان یك انسان دوست داریم اما از اشتباهاتمان عبرت می گیریم تا آنها را تكرار نكنیم.
3-در امروز زندگی كنید، گذشته چه تلخ و چه شیرین به پایان رسیده آنچه از گذشته برایمان مانده درس زندگی است. تأسف و حسرت چیزی را عوض نمیكند. برای آینده برنامهریزی كنید اما نگران آینده نباشید، چه كسی میداند كه آینده چه اتفاقی خواهد افتاد. اگر امروز مشكلات شدیدی وجود دارد دلیل نمیشود كه آینده فاجعه آمیز باشد. یك ضرب المثل اسپانیایی میگوید: همیشه تاریكترین لحظه، زمان قبل از طلوع است.
به هر حال آینده هرچه پیش آید از آن شماست. شما جز برنامهریزی كاری نمیتوانید داشته باشید، اهداف بزرگتان را مشخص نمایید و قدمی را كه باید فردا طی كنید تعیین كنید، این یعنی برنامهریزی. دیگر كاری به آینده نداشته باشید اگر آنچه پیش خواهد آمد دلپذیر باشد غیرمنتظره بودن قشنگترش میكند و اگر ناخوشایند باشد فكر كردن به آن و نگرانی برایش زمان بیشتری را ناخوشایند میسازد. ضمن این كه ناخوشایند بودن یك حادثه اسمی است كه قالب ذهنی ما برایش میگذارد. به راستی كدام یك از ما میدانیم چه واقعهای چه تغییراتی را در سرنوشت ما ایجاد خواهد كرد و این تغییرات ما را به كجا خواهند رساند؟
در هر شرایطی خداوند در كنار ما خواهد بود، او با ما مهربان است كافی است عطایایش را بپذیرید.
4-تمرین كنید كه از چیزهای ساده لذت ببرید، گاهی ما لذت بردن از چیزهای ساده را فراموش كردهایم. بنابراین در جست و جوی یك اتفاق استثنائی و پیچیده هستیم مثل برنده شدن یك اتومبیل در یك قرعه كشی! در غیر این صورت، لذت بردن از مصرف مواد.
اگر تمرین كنیم به یاد خواهیم آورد كه میتوان از چیزهای ساده هم لذت برد، چیزهای زیادی كه در اطرافمان هستند اما آن قدر به آنها عادت كردهایم كه آنها را حس نمیكنیم؛ مثل رنگ قشنگ آسمان هنگامی كه اشعههای خورشید از لابلای ابرها بیرون میآیند، خش خش برگهای خشك پاییزی زیر پاهایمان، آواز جیرجیرك در شبهای تابستان و بوی باران. برای لذت بردن از این چیزها لازم نیست كه حساب بانكیمان پر از پول باشد و همه كارها رو به راه شوند. به خاطر داشته باشید اگر لذت بردن را یاد نگیریم حتی از داشتن حساب بانكی پر از پول هم لذت نخواهیم برد. اگر جست و جوگرانه نگاه كنید ثروتمندانی را خواهید دید كه از زندگی لذت نمیبرند. آنها هم دست به دامان چند دود تریاك یا چند جرعه الكل میشوند، بیماران زیادی از این دسته هم داشتهام.
لذت بردن از چیزهای ساده ضرورت زندگی است.
حتماً تاكنون نام مراسم چای ژاپنی به گوشتان خورده است. ژاپنیها از نوشیدن چای مراسمی زیبا ساختهاند. آنها چای را با تشریفات خاصی دم میكنند، همه با احترام مینشینند، قوری را با احترام برمی دارند و چای را در پیالهها میریزند. كسی كه پیالهها را دریافت میكند تعظیمی میكند، پیاله را با دو دستش میگیرد، گرمای آن را احساس میكند و از گرمایش لذت میبرد. سپس پیاله را به دهان نزدیك می كند ابتدا عطر آن را میبوید و سپس چای را می نوشد. آن را یكباره بالا نمیكشد بلكه ذره ذرهی آن را میچشد و از آن لذت میبرد او چای را مثل یك هدیهی الهی دریافت میكند و تمام حواسش را از آن سیراب میكند.مراسم چای ژاپنی شبیه یك اتفاق مهم، یك جشن و یك مراسم شكرگزاری است. دقایق زیادی وجود دارند كه در آن زمان نمیتوانیم كاری برای حل مشكلاتمان انجام دهیم. پس بهتر است به جای این كه این دقایق را صرف رنج بردن كنید چیزی در زندگی پیدا كنید كه در چنین دقایقی میتوانید از آن لذت ببرید. این كار خیال بافی و بی خیالی نیست این كار خِرد است.
5-در انتظار روز بدون مشكل نباشید؛ چنین روزی نخواهد آمد. تمام انسانها در هر شرایطی مشكلاتی دارند، مشكلات درسهای زندگیاند همانند امكانات، و زندگی دست از درس دادن به ما برنخواهد داشت چرا كه ما فرزندان زندگی هستیم.
«احمد یكی از بیماران در حال بهبود بود كه در جلسات انجمن معتادان گمنام شركت میكرد. گرچه شركت در جلسات، سخن گفتن و شنیدن سخنان دیگران، همدلی كردن و حمایت شدن و پیدا كردن دوستانی كه هدفشان بهبودی و یافتن زندگی بدون مواد است فرآیند مفید و مؤثری است، اما آن چه اساس گروههای خودیاری را تشكیل میدهد طی كردن برنامهی 12 گام است كه باعث خودشناسی و بازیابی فرد میشود. اما احمد هم مثل برخی دیگر از بیماران تنها در جلسات شركت میكرد و برای طی كردن برنامه وقت نمیگذاشت.
از او پرسیدم چرا روی قدمهای 12 گانه كار نمیكنی؟ و او پاسخ داد كه گرفتاریها و مشكلات زندگی فرصتش را نمیدهد. به او گفتم طی كردن این گامها در متن زندگی معنا میدهد. هدف از برنامه، تغییر نگرش ما نسبت به همین گرفتاریها و مشكلات است. اگر تصور میكنی روزی میرسد كه هیچ كمبود و مشكلی نداشته باشی و همهی مسائل حل شده باشند آن روز چه نیازی به طی كردن این قدمها خواهی داشت؟»
منبع مقاله :
سرگلزایی، محمدرضا، (1390) ، راهی برای رهایی از اعتیاد، مشهد: انتشارات قدس رضوی، چاپ اول