مترجم: فرید احسانلو
منبع: راسخون
منبع: راسخون
آیزاک آسیموف از بزرگترین نویسندگان داستانهای علمی تخیلی بوده است. او میگوید: بعضی وقتها نامههایی به دفتر مجله میرسد و در آنها بر من خرده میگیرند که چرا اظهار نظرهای قاطعی میکنم که مثلاً: سفر کردن با سرعتی بیش از سرعت نور غیر ممکن است. در این نامهها شاید چنین جملاتی پیدا شود: هرگز نگویید غیر ممکن. چون گفتن اینکه چیزی غیر ممکن است، خود غیر ممکن است. هر چیزی که آدم بتواند در خیال مجسم کن، انجام پذیر است. حرف بزرگی نیست؟ و سرشار از روح سرسختی و تسلیم ناپذیری؟
نه، این طور نیست. این حرفها نا معقولاند. من به راحتی میتوانم تصور کنم که در هوا معلق ماندهام، بدون آنکه از نیرویی کمک بگیرم. آیا کسی شرط بندی میکند که من فقط به نیروی خیال و تجسم میتوانم چنین کنم؟ من به راحتی میتوانم تصور کنم که جاودانه خواهم زیست. اما تخیل هرگز جامهی عمل بدان نخواهد پوشاند. البته پاسخ من به این سوال این است که برخی از تخیلها اینجا و هم اینک و در خصوص فردی خاص لزوما به تحقق نخواهد پیوست، بلکه ممکن است روزی در سایهی کشف جدیدی به طور کلی برای بشریت به حقیقت بپیوندد. با این همه، شاید برخی چیزهایی که بهراحتی تصور کردنی هستند، هرگز صورت حقیقت به خود نگیرند. قوانین طبیعت مجموعهای از محدودیتها هستند قانون بقای انرژی به ما میگوید که به هیچ روی نمیتوانیم انرژی را از هیچ به وجود آوریم یا انرژی را نابود کنیم. قانون دوم ترمودینامیک تصریح میکند که نمیتوانیم آنتروپی یک سیستم بسته را کاهش دهیم. اصل عدم قطعیت به ما میگوید که ترکیبی از چند اندازهگیری را در آن واحد نمیتوانیم انجام دهیم. نظریهی کوانتومی میگوید که ما نمیتوانیم رفتار یک الکترون واحد را پیش بینی کنیم. نسبیت به ما میگوید که ما نمیتوانیم با سرعتی بیش از سرعت نور حرکت کنیم. میتوانم بگویم که جهان هستی تقریباً فقط در چارچوب این محدودیتهاست که وجود دارد. گاه میتوانیم نبود چنین محدودیتهایی را ثابت کنیم. همچنان که زمانی دریافتیم قانون بقای پاریته همواره لزوماً مراعات کردنی نیست، مگر اینکه قانونی عامتر و محدودیتی عام تر در نظر گرفته شود. وجود جهانی عاری از این گونه محدودیتها تصور ناپذیر و حتی نامطلوب است. خوب است این مسئله را با بررسی یک جهان بهمراتب کوچکتر، یعنی عرصهی شطرنج روشن کنیم. بازی شطرنج شامل مجموعهای از حرکتهای تکراری و در چارچوبی از محدودیتهاست. هیچ کس نمیتواند در هر نوبت دوباره حرکت کند. فیل فقط میتواند به طور افقی و عمودی جا به جا شود و سرباز فقط به سمت جلو حرکت میکند رخ مجاز است فقط به طور افقی و عمودی جا به جا شود و سرباز فقط به سمت جلو حرکت میکند (مگر آنکه بخواهد مهرهی دیگری را بزند و در آن صورت مورب هم میتواند حرکت کند) و همین طور در مورد سایر مهرهها. حال باید پرسید اگر دو بازی کن برای انجام یک بازی شتاب آمیز و سردستی شطرنج در مقابل هم بنشینند و یکی به دیگری بگوید: هیچ چیز غیر ممکن نیست. آن چه را که بتوانیم در خیال مجسم کنیم، میتوانیم انجام دهیم. هر وقت بخواهیم حرکت میکنیم و در هر جهتی که مایل باشیم، پیش میرویم چه خواهد شد؟ در این صورت هیچ بازیی صورت نخواهد گرفت. شطرنج غیر ممکن و بی معنا میشود. خوب، جهان یک بازی شطرنج بسیار بزرگ و پیچیده است و مغز آدمی این بازی را انجام میدهد و با توجه به سیر تحول آن میکوشد تا جهان را درک کند. با این حال، بدون محدودیتهای قوانین طبیعت، هیچ بازیی وجود ندارد و هرگز نمیتوان به درکی از آن دست یافت. البته، ما باید از درک اینکه قوانین طبیعت چیستند مطمئن شویم و گاه ناگزیریم درک خود را از جهان جرح و تعدیل کنیم. اما این تأثیری بر وضع کلی موجود نمیگذارد. با این حال ما در آثار علمی تخیلی این محدودیتها را آزادانه زیر پا میگذاریم. بر حسب معمول من در رمانهایم مسافرت با سرعت بیشتر از سرعت نور را میآورم، من در یکی از داستانهایم از قانون بقای انرژی تخطی کردهام. در داستان دیگری از ضد گرانش استفاده کردهام، گو اینکه نیک میدانم که چنین چیزی وجود ندارد و البته از ایدهی مینیاتور سازی در داستان سفر خیالی2، و نیز در داستان دیگری سود جستهام، هرچند که اطمینان دارم که این نیز غیر ممکن است. اما چرا چنین سبک و شیوهای به کار میگیرم؟ به این خاطر که داستانی بگویم و طرح آن را بریزم. برای مثال، به کارگیری ایدهی مینیاتور سازی در این داستانها صرفا ابزاری است برای اینکه به یک دانشمند متعهد نشان دهم که محصول فکر او ممکن است از زندگی او مهمتر باشد. اما در این مورد پاسخ من به کسانی که قلم به دست میگیرند و با ارسال نامهای انتقاد آمیز مینویسند: مگر نه این است که هر نویسندهی داستان علمی تخیلی باید علم بداند، چیست؟ آنان میگویند: این یک مجلهی علمی تخیلی است. اما خوب دقت کنید که تخیل داریم تا تخیل. بگذارید مثالی بزنم. پسر جوانی که در راه بازگشت از مدرسه به خانه است، در بین راه با دیگر بچهها بازی میکند و دیر به خانه میرسد. پدر که از تأخیر پسر عصبانی است از او توضیح میخواهد. خوب، پسر که شتابزده چیزی را در ذهن سرهم بندی کرده است، میگوید: داشتم به سرعت به خانه میآمدم که در چهارراه نزدیک خانه دو اتوموبیل با هم تصادف کردند. سرنشینان آنها بیرون آمدند، داد و فریاد کشیدند، جر و بحث کردند و گلاویز شدند که پلیس سر رسید و من که محو تماشای این صحنه بودم، متوجه گذشت زمان نشدم.
او ممکن است با این کار پدر را متقاعد کند و پدر هم از تقصیرش بگذرد. اما تصور کنید پسر بگوید: با عجله زیاد داشتم به خانه میآمدم که در چهارراه نزدیک خانه به یک اژدهای بزرگ ارغوانی با خالهای زرد برخوردم که از دهانش آتش بیرون میآمد .... یقیناً او هرگز مجال نخواهد یافت که داستان را به آخر برساند، زیرا پدر بیدرنگ گوشش را میگیرد و او را کشان کشان به منزل میبرد تا تنبیه کند.
حال ببینیم، تفاوت این دو مورد چیست؟ پسر در هر دو مورد دروغ میگوید. در هر دو مورد سعی بر این است که یک واقعهی کوتاه تخیلی ساخته شود. منتهی پسر در یک مورد دروغش را عملی جلوه میدهد و در دومی غیر عملی. تفاوت در این است که دروغ اول مقبول و پذیرفتنی است و دروغ دوم این طور نیست. کلید موفقیت هر داستان علمی، تخیلی، مقبولیت محتواست و نه لزوماً دقت و صحت علمی. وقتی که من از مسافرت با سرعتی بیشتر از سرعت نور یا مینیاتور سازی یا هر چیز غیر ممکن دیگر استفاده میکنم، با زحمت زیاد میکوشم آن را در لفافی از موضوعات فرعی بپوشانم تا مقبول و معقول جلوه کند. لازمهی انجام این کار آن است که نویسنده فهم و درک علمی داشته باشد و او چارهای جز این ندارد. برای مثال، میتوان با تمهیداتی قانون بقای انرژی را نقض کرد یا از جنی خواست که در یک چشم به هم زدن قصری برای ما بسازد. این کار خوبی به نظر میرسد، اما وهم و خیال است. از طرفی دیگر، میتوان با گفتگو کردن دربارهی جهانهای چندگانه با مجموعه متفاوتی از قوانین طبیعت، از قانون بقای انرژی تخطی کرد – همان گونه که من کردم. اگر شما نیز به خوبی چنین کنید، کاری علمی تخیلی کردهاید. نکتهی دیگری که باید بدان افزود اینکه تخیلی بودن یک چیز، هیچ مجوزی برای دروغ صریح و مطلق بودن آن چیز به دست نمیدهد. در فیلمهای بازاری وسترن گاهی قهرمان ماجرا تفنگ خود را سی و هفت بار شلیک میکند، بی آنکه آن را مسلح کند. کودکانی که فیلم را تماشا میکنند، هیچ اهمیت یا حساسیتی به آن نشان نمیدهند. چون فیلم صرفاً یک وسترن تخیلی است. اما من که در آنجا نشستهام و فیلم را تماشا میکنم، تعداد تیرهای شلیک شده را که توهینی آشکار به بیننده است، میشمارم. یا در صحنهای دیگر قهرمان ما از فراز صخرهای به ارتفاع 10 متر به پایین میپرد و در حالی که پاهایش از هم باز و گشاده است، درست بر پشت اسبش مینشیند و اسب به سرعت از آنجا میگریزد و او را از چنگ دنبال کنندگان میرهاند. من که ناظر این ماجرا هستم، متعجب میشوم که چرا به هنگام افتادن او بر اسب ، پشت حیوان نمیشکند یا استخوانهای نشیمنگاه قهرمان خرد نمیشود.
در نمایش نامهی ژول سزار، ویلیام شکسپیر میگوید که بروتوس صدای ضربهب ساعت را میشنود. حال آنکه میدانیم تا حدود یک هزار سال بعد از عهد بروتوس ساعتهایی که با نواختن ضربه زمان را اعلام میکنند، هنوز اختراع نشده بودند. در اثر دیگرش، ریچارد سوم فرمانروا اشاره به ماکیاول جنایتکار میکند. در صورتی که ماکیاولی در آن زمان در عنفوان جوانی بود و هنوز کتابهایی را که بعدها موجب شهرتش شد، ننوشته بود. ما شکسپیر را به خاطر این لغزشها میبخشیم، زیرا او شکسپیر بود. اما اگر یک نویسندهی جدید رمانسهای تاریخی مرتکب این گونه اشتباهات شود، حاضر نخواهیم بود بگوییم: اوه، خوب، این یک اثر تاریخی تخیلی است. بلکه برعکس به احتمال زیاد فکر خواهیم کرد که این کتاب از پشتوانهی تحقیقی خوبی برخوردار نیست و حتی اگر سبک و شیوهی نگارشش هم عالی باشد، احتمالاً آن را کنار خواهیم گذاشت. به همین قیاس، میتوان نویسندهی داستان علمی تخیلی را که از غیر ممکنها استفاده کرده و آنها را در زیر نقابی از مضامین فرعی با چیره دستی پوشانده است، بخشید. اما نمیتوان نویسندهی داستان علمی، تخیلی را به خاطر بیتوجهی مطلق به علم، بخشید. باور کنید که تشخیص و تمیز این قبیل نادانی علمی کار دشواری نیست. کسی که درک علمی نداشته باشد و بخواهد که یک اثر علمی تخیلی بنویسد، در هر صفحه ده دوازده بار خود را لو میدهد. برای حصول اطمینان بیشتر در این زمینه، اضافه میکنم که برخی کسان هستند که آموزشهای علمی ندارند و در عین حال داستانهای علمی تخیلی عالی مینویسند و به عنوان مثال میتوانم از ری برد بری، و هارلن الیسون، نام ببرم. اگر داستانهای این دو را بخوانید، ملاحظه میکنید که آنان خود را از نزدیک شدن کامل به علم دور نگه میدارند، بلکه با زبردستی میکوشند از علم فقط به عنوان زمینهی آنچه که میپندارند هدف واقعی آنان (هدف مطالعهی رفتار و واکنشهای آدمی) است، استفاده کنند. با وجود این، داستان علمی، تخیلی را با داستان فانتزی (وهمی و خیالی) یکی تلقی نکنید. فانتزی برای خود قلمرو دارد و نوشتن داستان فانتزی خوب دشواریهای خاص خود را در بر دارد. با این همه، این دو مختلفاند. اثر علمی، تخیلی باید معقول باشد ولی فانتزی لازم نیست چنین باشد. اثر علمی، تخیلی از جهانی بحث میکند که احتمال رسیدن به آن از طریق دگرگونیهای درست در علم و تکنولوژی میسر است. اثر فانتزی از جهانی بحث میکند که نباید بدین گونه به آن دست یافت. در یک اثر علمی، تخیلی علم به مثابهی ستون فقرات است و در یک اثر فانتزی، وهم و خیال.
/م