جواهری كه باید آنرا برق انداخت
منبع:مجله پرسمان6
یكی از مسائلی كه در آسیبشناسی دانشگاهها از آن یاد میشود، عدم آشنایی دانشجویان با فرهنگ ملی و اسلامی است . میخواستم قدری درباره آشنایی آقای دكتر با فرهنگ ملی و اسلامی اشاره كنید و برای ما بگویید آقای دكتر آشنایی با فرهنگ و هویتخودی را دارای چه ارزش و كاركردی میدانست .
ببینید آقای دكتر معتقد بودند ملتی كه تاریخ خودش را بشناسد و با هویت ملی و دینیاش خوب آشنا باشد، بچههایش رفتارهای بزرگی انجام خواهند داد و در آینده انسانهای بزرگی خواهند شد و در مقابل ملتی كه با تاریخ و فرهنگ خودش آشنا نباشد، آدمهای بزرگش رفتارهای كودكانه انجام میدهند . به همین دلیل به فرهنگ ایرانی توجه بسیار داشت . حال خوب استشما بررسی كنید چه تعداد از دانشجویان ما از تاریخ ایران، از تخت جمشید و نحوه ساختنش و قوانین مدنی برجسته و چشمگیر آن دوران، مطلع هستند؟ وقتی شما وارد دفتر اصلی سازمان ملل میشوید، در ورودی آن جا منشور كوروش ثبتشده است . به دفتر سازمان ملل در ژنو میروید، باز در ورودی ساختمان عكس تخت جمشید و حقوق و قوانین ایرانی را میبینید . خوب آشنایی با اینها میتواند در هویتبخشی به یك جوان نقش اساسی داشته باشد . به این نكته هم اشاره كنم یكی از احادیث نبوی بسیار مورد توجه آقای دكتر بود . این نشان میدهد كه ایشان به طور همزمان علاقه زیادی به فرهنگ و هویت ایرانی و اسلامیداشتند . حدیث این است: اگر علم در آسمانها باشد یقینا از ما ایرانیان كسانی در آن جا هستند . این ظرایف همه نشان دهنده توجه جدی آقای دكتر به فرهنگ و هویت اسلامی و ایرانی به طور همزمان است .با توجه به این كه آقای دكتر از 4 تا 24 سالگی در لبنان و فرانسه و در محیطی مسیحی و غیر ایرانی زندگی كرد، آشنایی وی با فرهنگ اسلامی و رسوم ایرانی چگونه بود؟ آقای دكتر فرهنگ و هویت ملی و دینی را از چه طریقی فرا گرفت؟
آقای دكتر با رسوم اسلامی و ایرانی كاملا آشنا و به شدت به آن پایبند بودند و به نكات دقیقی اشاره میكردند كه شاید برای بسیاری جای تعجب داشت; برای مثال مرسوم است در جشن تولد یا برخی از اعیاد شمع روشن میكنند و بعد آن را فوت میكنند تا خاموش شود . آقای دكتر هیچ گاه اجازه نمیدادند كسی شمعها را فوت كند . ایشان میگفتند در تفكر ایرانی نور همیشه واجد جنبه تقدس و سمبل هدایت و پاكی بوده و خاموش كردن آن یك كار منفی قلمداد شده است . ایشان میگفتند اگر میبینید غربیها این كار را میكنند، شاید دلیلی برای خودشان دارند; ولی این كار با فرهنگ ما ایرانیها سازگار نیست . عمده اطلاعات آقای دكتر در زمینه مسائل فرهنگی و اجتماعی از طریق مطالعه و جلسات علمی با بزرگان به دست آمده بود; برای مثال به این نكته خوب است اشاره كنم كه آقای دكتر روزهای جمعه جلسهای در منزلشان برپا میكردند و در آن از بزرگوارانی همچون علامه جعفری، شهید مطهری، مرحوم فروزانفر، ابولقاسم حالت و . . . دعوت به عمل میآوردند . در این جلسات آقای دكتر با حضار در جلسه در مورد مسائل مختلف علمی، دینی، فرهنگی و اجتماعی بحث و تبادل نظر میكردند .آقای دكتر این آشنایی و به خصوص این دغدغه فرهنگ و هویت ایرانی - اسلامی را در چه قالبی به مرحله اجرا درآوردند؟
یك نمونه آن را برای شما نقل كنم . آقای دكتر عضو كمیته نام گذاری فضا بودند . وقتی كهكشانی یا ستارهای كشف میشود، آن را به كمیسیون نامگذاری میآورند تا نامی برای آن انتخاب شود . آقای دكتر بیش از سی و چهار مورد اسم از اسامی اصیل فرهنگ ایرانی انتخاب كردند و در دفاعیهای رسمی مجوز مربوط برای آنها را دریافت داشتند كه اگر صدها سال بعد منجمی نشست و ستاره مثلا سعدی را رصد كرد، به دائرةالمعارف نگاه كند و بفهمد كه ایران در دنیا وجود دارد و از فرهنگ و تمدنی كهن برخوردار است . در مورد دغدغه دینی ایشان هم به این مورد اشاره كنم كه وقتی ایشان بیمارستان گوهرشاد (اسم مادرشان) را تاسیس كردند، تمام پرستاران آن بیمارستان را موظف كرده بودند در محیط بیمارستان با حجاب اسلامی حاضر شوند; یعنی در سالهایی كه رضا شاه كشف حجاب را الزامی كرده بود، آقای دكتر این طوری روی عقاید و ارزشهای دینی خودشان پابرجا بودند . یكی از روزنامههای وابسته به شاه وقتی میخواست آقای دكتر را معرفی كند نوشت پروفسور حسابی با این كه استاد فیزیك است . . . هیچ گاه نمازش را ترك نمیكند .از بحث واژه گزینی آقای دكتر یاد كردید . شنیدهایم كه برخی واژهها مثل دانشكده و دانشگاه از ابداعات ایشان بوده است؟ آیا این مطلب واقعیت دارد؟ نكته دیگر این كه آقای دكتر از پرداختن به این امر چه هدفی را دنبال میكرد؟
آقای دكتر غیر از زبان فارسی با زبانهای عربی، فرانسه، انگلیسی، آلمانی و زبانهای باستانی مثل سانسكریت و . . . آشنا بودند; ولی درباره زبان فارسی تعصب زیادی داشتند و از این آشنایی با زبانهای مختلف، در واژه سازی در زبان فارسی بسیار بهره میبرد . جملهای از ایشان در مورد ارتباط زبان و فرهنگ نقل شده كه خیلی جالب است . ایشان، با این كه در وهله اول یك فیزیكدان برجسته بودند، مرتب میگفتند ادبا نقش منحصر به فردی در فرهنگ یك جامعه ایفا میكنند . آقای دكتر به استفاده از واژگان خارجی در متون علمی به شدت اعتراض داشتند . همین رویكرد خاص به رابطه فرهنگ و زبان باعثشد در زمانی كه ما هنوز فرهنگستان رسمی زبان فارسی نداشتیم، آقای دكتر مجمعی را درست كنند كه امثال بدیع الزمان فروزانفر در آن حضور داشتند و در مورد معادل سازی واژگان علمی كار میكردند; برای مثال كلماتی مثل دانشكده و دانشگاه از كارهای آقای دكتر در این زمینه است . این قدر این دو كلمه زیبا انتخاب شده است كه آدم فكر میكند قدمت زیاد دارند . در این جا به یاد جملهای از آیت الله خامنهای افتادم كه شناخت دقیق ایشان را از شخص آقای دكتر نشان میدهد . ایشان در پیامشان در مورد آقای دكتر حسابی چنین گفتند: خدمتی كه دكتر حسابی به فرهنگ فارسی كرده است كمتر از خدمتی نیست كه به علم ایران و جهان كرده است .در مورد آشنایی با فرهنگ سایر ملل چطور؟ آیا در این زمینه هم آقای دكتر رویكرد خاصی داشت؟
آقای دكتر معتقد بودند آشنایی با فرهنگهای دیگر كمك بزرگی به فراگیری فرهنگ ایرانی خواهد كرد و ارزش و اعتبار بالای فرهنگ ایرانی را برای انسان روشن میكند . آقای دكتر به ما سفارش میكردند حتما دو كشور هند و مصر را از نزدیك ببینیم و با فرهنگ و تمدن آن آشنا شویم . در زمینه آشنایی ایشان با فرهنگ و تمدن سایر ملل یك نمونه برای شما بیان كنم . در سفری همراه پدر وارد موزه لوور فرانسه شدیم . خانمی كه بلیت میفروخت، از آقای دكتر پرسید میخواهید راهنما هم برای توضیح دنبالتان بیاید؟ آقای دكتر گفتند نه . خانم بلیت فروش كه فكر میكرد آقای دكتر به علت گران بودن هزینه راهنما جواب منفی دادهاند، گفت: اگر بخواهید در گروههای پنج نفری، ده نفری با بیست نفری هم میتوانید شركت كنید . آقای دكتر باز گفتند نه . از آقای دكتر خواست كتاب راهنما به ایشان بدهد، باز ایشان نپذیرفتند . پس از آن ما همراه پدر راه افتادیم . چند روز با آقای دكتر موزه لوور را بازدید كردیم . آقای دكتر درباره تك تك مجسمهها و تابلوها برایمان توضیح میدادند كه برای مثال چه سالی رستشده، اثر كی بوده، سازنده آن چی میخواسته بگوید و . . . . از آقای دكتر پرسیدیم شما چه طور تمام این آثار را میشناسید؟ گفتند این دو تا كتاب موزه لوور را خواندهام و بعد با این كتابها آمدهام توی موزه لوور و تمرین كردهام .یكی دیگر از جلوههای آشنایی با فرهنگ و هویت ایرانی و اسلامی ساده زیستی است . از آقای دكتر در این زمینه چه خاطراتی در ذهن دارید؟
نمونهای از ساده زیستی آقای دكتر این كه ایشان یك تخته رسم داشتند كه مال دوران جوانیاش بود . پس از این كه در دانشگاه موقعیتی پیدا كردند و از لحاظ مالی آن مشكلات حاد را پشتسر گذاشتند، به ایشان گفتیم یك تخته رسم جدید تهیه كنید; ولی ایشان استدلال میكردند كه این تخته رسم كار مرا راه میاندازد، با آن هیچ مشكلی ندارم و به تخته رسم جدید نیاز نیست . مورد دیگر آن كه وقتی كفشهای آقای دكتر كهنه و فرسوده میشد، خودشان آن را پاشنه میزدند، و برای كار در باغچه از آن استفاده میكردند . آقای دكتر اصرار داشتند ما مدادهای كوچكمان را دور نریزیم . خود ایشان هم هیچ گاه مدادهای كوچك را دور نمیریختند . یك نی داشتند كه هر گاه مدادشان كوچك میشد از آن استفاده میكردند . تمام این كارها موقعی انجام میشد كه ایشان هیچ مشكل مالی نداشتند . اندیشه ایشان، اندیشه استفاده بهینه از همه چیز بود و این یك اصل نهادینه شده در وجود ایشان به شمار میآمد .یكی از مشكلات اجتماعی امروز ما بحث گسست نسلها است . این مشكل در محیطهای دانشگاهی به شكل خاصی جلوه دارد . خوب استبحث را به اخلاق و سلوك پروفسور حسابی در خانه منتقل كنیم و به اهمیتی كه آقای دكتر برای خانواده و ربیتخانوادگی قائل بود، بپردازیم . از شما میخواهم از خاطرات آقای دكتر در این زمینه قدری برای ما صحبت كنید . ایشان برای خانواده چه ارزشی قائل بود؟ روابطش با همسرش چگونه بود؟ و در امر تربیت فرزندان از چه الگوهایی استفاده میكرد؟
آقای دكتر میگفتند من مرتب میشنوم كه جوانهای امروزی میگویند پدر و مادرمان شرایط ما را درك نمیكنند و طرف مقابل هم میگویند بچهها ما را درك نمیكنند . این گسست نسلها و عدم تفاهم میان اعضای یك خانواده تقصیر بچهها نیست . عیب را باید در نحوه تربیت پدر و مادرها جست و جو كرد . روزی كه پدر و مادرها باید وقت میگذاشتند و فرزندان خودشان را درست تربیت میكردند، این كار را نكردند و وقتی فرزندان به سن جوانی رسیدند، دیگر نمیتوان كاری كرد و نتیجه مطلوبی گرفت .میتوانید نمونههایی از الگوهای تربیتی ایشان را برای ما نقل كنید؟
آقای دكتر روزها سر ساعت مقرر سر سفره حاضر میشدند و با آرامش تمام غذا میخوردند . موقع غذا خوردن همه ما به مدت یك ساعت تمام دور سفره جمع بودیم . این كار دكتر دو دلیل داشت: یكی آن كه از خداوند عالم به خاطر بركتسفره تشكر میكردند و دیگر آن كه از خانم خانه به خاطر چند ساعت وقتی كه صرف حاضر كردن غذا كردهاند، تشكر میكردند . آقای دكتر معتقد بودند غذا خوردن دسته جمعی بهانه خوبی برای این است كه اعضای خانواده دور هم جمع شوند، از مشكلات همدیگر آگاه شوند، به دنبال راه حل بگردند و احیانا با همدیگر درد دل كنند . همین یك كار ساده پس از مدتی خانواده را چنان به هم پیوند میدهد و متحد میسازد كه به این سادگی نمیتوان وحدتش را از هم گسست . دیگر یك فیلم ماهوارهای، یك سفر خارجی، یك دوست ناباب و . . . نمیتواند این انسجام خانوادگی را از بین ببرد .یكی دیگر از خاطراتی كه در این زمینه میتوانم برای شما نقل كنم آن است كه وقتی برای صرف غذا به آشپزخانه میرفتیم، اگر بحثی را با ایشان شروع كرده بودیم یا در آن جا سؤالی علمی از میپرسیدیم، بحث را قطع میكردند و به سؤال پاسخ نمیدادند . آقای دكتر با این كارشان میخواستند به ما بگویند محیط آشپزخانه محیطی نیست كه شما بخواهید بحث علمی بكنید . آقای دكتر میخواستند به ما بگویند در چنین جمعی كه تمام اعضای خانواده جمع هستند، باید از موضوعی صحبت كنید كه تمام افراد حاضر در مجلس آن را بفهمند و دوست داشته باشند .در مورد الگوهایی كه آقای دكتر برای آموزش شما استفاده میكرد چه مورد جالبی را میتوانید نقل كنید؟
آقای دكتر، اگر میدیدند ما مطلبی را حفظ میكنیم، خیلی عصبانی میشدند . ایشان معتقد بودند حفظ كردن مغز را پر میكند و جایی برای استفاده درست از آن باقی نمیگذارد و خلاقیت را از فرد سلب میكند . آقای دكتر میگفتند علم امروز به قدری توسعه پیدا كرده و زیاد شده است كه شما نمیتوانید همه آن را حفظ كنید . حرف ایشان این بود كه شما باید یاد بگیرید چگونه جواب سؤالهایتان را پیدا كنید . به عقیده دكتر، وادار كردن كودك و نوجوان به حفظ كردن خیانتی بزرگ در حق آنها است .در مورد برنامه آموزشی آقای دكتر باید بگویم، در برنامه آقای دكتر ساعت 10- 12 شب به درس دادن به من و خواهرم اختصاص پیدا كرده بود . این برنامه از بچگی تا روزی كه ایشان زنده بودند، ادامه داشت . آقای دكتر هر شب مطالب جدیدی را در حوزههای مختلف فیزیك و ریاضیات، ادبیات، مهندسیهای مختلف، اصول نقشه برداری، ستارهشناسی و رصد آسمان با تلسكوپ، آناتومی و . . . با ما در میان میگذاشتند و بدین ترتیب، سطح علمی و آگاهیهای عمومی خانواده را بالا میبردند . یادم میآید یك مرتبه در بحث آناتومی یكی از همین گربههای خانه را گرفتند و آن را بیهوش كردند و جراحیهای مختلف روی بدن آن انجام دادند . همه این كارها، به نظر من، یك نوع تربیت علمی بود . آقای دكتر سعی داشتند به روشهای بسیار ساده و دوست داشتنی ما را به علم و دانش و فن علاقهمند كنند .
آیا این شیوه تربیت علمی و بالا بردن آگاهیهای عمومی تنها در مورد فرزندان اعمال میشد یا این كه آقای دكتر درباره همسرش هم چنین حساسیتی داشت؟
سؤال خیلی خوبی است . اتفاقا آقای دكتر به این مساله هم خیلی حساس بودند . در سنین كودكی ما به این مساله حساسیتی نداشتیم; اما بعدها من فهمیدم آقای دكتر هر درسی را كه میخواستند شب برای ما بگویند، قبلا كلیات آن را با مادر در میان میگذاشتند . فلسفه چنین كاری این بود كه مبادا خدای نكرده آقای دكتر مطالب علمیای برای ما تعریف كنند كه مادر نشنیده باشند و بعد جلوی ما خجالتبكشند .در پایان خوب است اشارهای هم به رابطه عاطفی پروفسور حسابی با امام خمینی داشته باشید .
همان طور كه میدانید، پس از پیروزی انقلاب اسلامی، مدت كوتاهی امام در قم ساكن بودند . روزی استادان دانشگاهی دور هم جمع شدند و از آقای دكتر حسابی خواستند آنها را پیش امام ببرند . آقای دكتر به شهید دكتر چمران گفتند; آیت الله شهید مطهری اقدام كردند; برای دیدار استادان دانشگاه با امام روز و وقتخاصی مقرر گردید و من هم همراه پدر به ملاقات امام رفتم . وقتی امام از در وارد اتاق شدند، همه به احترام ایشان از جای برخواستند . امام به آقای دكتر و سایر استادان گفتند بفرمایید بنشینید . آقای دكتر به امام گفتند شما ابتدا بفرمایید . دوباره امام به آقای دكتر گفتند و آقای دكتر به امام تعارف كردند; و این امر ادامه یافت تا این كه امام از جلوی تمام استادان رد شدند و آمدند جلوی آقای دكتر و ایشان را وادار كردند كه بنشینند . بعد هم خودشان رفتند و در جای مخصوصشان نشستند . ببینید چگونه چنین شخصیتی از معلم برجسته مملكت ایران تجلیل میكند . آقای دكتر هفت نسل استاد دانشگاه تربیت كرده است . امام به خاطر احترام به چنین معلمی چنین رفتاری را انجام میدهند .از آن طرف آقای دكتر هم عنایت ویژهای به امام داشتند . آقای دكتر میگفتند این جوانهایی كه به خاطر امام خمینی در دوران انقلاب به خیابان و در دوران جنگ به جبهه میرفتند و تیرهای دشمن را بر جسم خود میخریدند، به خاطر این بود كه محبت و احترام و راستگویی را در شخصیت امام خمینی به وضوح میدیدند . آقای دكتر معتقد بودند انقلاب اسلامی ایران همچون یك جواهر است كه باید آن را برق انداخت و به درستی به دیگران نشان داد .