قلمرو عرب های مسلمان برای مدت زیادی محدود به شبه جزیره باقی نماند. آن ها در طول چند دهه اکثر نقاط خاورمیانه را به تصرف خود درآوردند و بدینوسیله عرصهی لازم برای ساختن تمدنی اسلا میرا فراهم کردند؛ نه تنها در منطقهی حاشیهای شبه جزیرهی عربستان بلکه همچنین در مناطق مه میکه مرکز تمدن خاورمیانه ای بودند. به دنبال پیروزیهای اعراب مرحلهی تاریخی دراز مدتی آغاز شد که طی آن امپراتوری ساسانیان و مناطق شرقی امپراتوری بیزانس وارد قلمرو امپراتوری اسلا میگردیدند، و اکثریت یهودیان، مسیحیان، و زردشتیان این مناطق به اسلام گرویدند. پیروزی های عربها در آغاز این مرحله تشکیل رژی میجدید، مهاجرت و اسکان تعداد انبوهی از عرب ها در شهرها و روستاهای خاورمیانه، توسعهی شهرنشینی و همچنین توسعهی اقتصادی را به دنبال داشتند. ساکن شدن عرب ها در خاورمیانه به تحقق تحولات اجتماعی، یکپارچگی تدریجی اما جزئی گروه های عرب و غیرعرب و در نتیجه تشکیل جوامع جهانی جدید کمک کرد. توسعهی شهرنشینی، تحولات اقتصادی، و تشکیل جوامع جدید، به نوبهی خود راه را برای تشکیل یک امپراتوری قدرتمند هموار کردند. نخبگان این امپراتوری اشکال تازه ای از فرهنگ اسلا میرا به وجود آوردند. اساساً تمدن اسلا میتقریر فرهنگی نخبگانی بود که در اثر تحولات اجتماعی و اقتصادی حاصل از فتوحات نیروهای عرب به این سطح رسیده بودند.
فتوحات و امپراتوری
پیروزی های عرب ها عموخاً در نتیجهی وجود میل زیاد آن ها به کسب غنایم جنگی و تمایل به گسترش اسلام در سطح جهان حاصل میشدند. این پیروزی ها همچنین تا حدودی نتیجهی سیاست حساب شدهی حکومت بودند. به دنبال رحلت محمد (صلی الله و علیه و آله وسلم) در سال 632 تمام حاصل زندگی او مورد تهدید واقع شد. در نبود توافق بر سر جانشینی محمد (صلی الله و علیه و آله وسلم)، جامعه اسلا میکه آمیزهای از گروه های جمعیتی مختلف بود در معرض تجزیه قرار گرفت. قبیله خزرج تصمیم گرفت برای خود رئیسی داشته باشد. دیگر مسلمانان به ویژه مهاجران و قبایل ضعیفتر مدینه از آن بیم داشتند که این عدم توافق به از سرگیری دشمنی ها منجر شود. آن ها کوشیدند تا خزرجیان را از انجام این کار بازدارند. در طی یک شب مذاکره بالأخره تصمیم گرفته شد که تنها یک جانشین برای محمد تعیین شود و آن کسی نبود بجز اوبکر، یکی از نزدیکترین دستیاران محمد (صلی الله و علیه و آله وسلم). ابوبکر که پدر زن محمد (صلی الله و علیه و آله وسلم) نیز بود به عنوان «خلیفه» انتخاب شد. او جانشین محمد (صلی الله و علیه و آله وسلم) بود نه پیامبری جدید. او در واقع «شیخ» یا رئیسی بود که رهبری مردم را برعهده داشت، در خصوص منازعات و دعاوی به قضاوت میپرداخت، و سنت های برقرار شده توسط محمد (صلی الله و علیه و آله وسلم) را دنبال میکرد. ابوبکر که توسط عدهی قلیلی انتخاب شده بود و از هیچ توانایی و شایستگی ویژه ای برخوردار نبود، در روز بعد مورد قبول کل جامعه قرار گرفت. وی در مسجد گفت که من از سنت پیامبر پیروی خواهم کرد و مادا میکه من از آن پیروی میکنم شما نیز باید از من اطاعت کنید.جامعهی اسلا میکه توانسته بود وجود خود را حفظ کند به دفاع از حاکمیت خود بر دیگر مناطق شبه جزیره پرداخت. با رحلت محمد (صلی الله و علیه و آله وسلم) بسیاری از قبایل شبه جزیره که اجباراً به اتحادیهی وی پیوسته بودند در پی کسب استقلال مجدد خود برآمدند. بعضی از آن ها پیامبران و ادیان جدیدی را برای خود علم کردند. لذا این ادعا که اسلام تنها دین راستین عرب ها میباشد در مخاطره قرار گرفت. ابوبکر از پذیرفتن هرگونه امتیازی در قبال معاف کردن این قبایل از پرداخت مالیات - از جمله زکات - خودداری کرد، علیه آن ها وارد جنگ شد، آن ها را به اطاعت وادار نمود، و حتی حوزهی نفوذ حاکمیت اسلا میرا توسعه داد. مسلمانان در جنگ العقربه (633) یک اتحادیهی قبیله ای را شکست دادند و حوزهی نفوذ خود در بخش شرقی شبه جزیره را توسعه دادند.
نتیجهی اولیه پیروزی های مسلمانان آشفتگی و ناآرا میشبه جزیره بود. پیروزیهای مدینه منجر به این شد که قبایل متحد (1) جهت جبران زیانهای خود به قبایل غیر متحد (2) حمله کنند. لذا بعضی از قبایل غیرمتحد در اثر فشارهای وارده مجبور شدند تا حضر موت و یمن در جنوب، تا بحرین و عمان در شرق، و تا کنار مرزهای امپراتوری ایران عقب نشینی کنند.
مسلمانان پس از آرام کردن اوضاع داخلی شبه جزیره متوجه نقاط مرزی شدند. آن ها با جلب حمایت قبیلهی بکر که در سال 606 گروهی از نظامیان ایرانی را شکست داده بود حمله ای را علیه اُبُلّه و الحیره آغاز نمودند (حمله ای علیه امپراتوری ساسانیان). جریان مشابهی نیز در مرزهای سوریه رخ داد (حمله ای علیه بیزانس). ابوبکر این حرکات را که بدون شک در جهت اهداف محمد (صلی الله و علیه و آله وسلم) بودند مورد تشویق قرار داد و به جذب نیروهایی از بادیه نشینان برای انجام جنگ هایی در شمال (علیه دو امپراتوری ساسانیان و بیزانس) پرداخت. گروه های قبیله ای عرب ها در ابتدا برای کسب غنایم به این دو امپراتوری حمله میکردند. حملات آن ها به امپراتوری بیزانس، این امپراتوری را مجبور کرد که نیروی زیادی را به فلسطین جنوبی ارسال کند. عرب های مهاجم در شرق غزه تجمع کردند و از آن جا تحت رهبری خالد بن ولید (که به عنوان فرماندهی گروه های قبیله ای مختلف از سوی ابوبکر فرستاده شده بود) در جنگ اجنادین (3) (634) نیروهای بیزانس را شکست دادند. این جنگ اولین جنگی بود که عرب ها در آن به صورت یک ارتش واحد ظاهر شدند، نه در قالب گروه هایی جدا از هم. با این پیروزی عرب ها آرزوهای بزرگی را در سر پروراندند، آنها دیگر مهاجمانی نبودند که برای کسب غنایم به خاک سوریه حمله میکردند، بلکه در فکر تصرف دو امپراتوری همسایهی خود بودند. خلاصه این که درگیریهای داخلی عرب ها جای خود را به جنگی تمام عیار علیه این دو امپراتوری داد.
مسلمانان عرب پس از جنگ اجنادین به سمت ایالت سوریه، یکی از ایالات متعلق به امپراتوری بیزانس، حرکت کردند. در سال 636 دمشق به تصرف آن ها درآمد و بلافاصله بعلبک، حمص (4) و حما (5) نیز به آن ها واگذار شد، ما مابقی مناطق سوریه به مقاومت خود ادامه دادند تا این که در سال 638 بیت المقدس به تصرف آن ها درآمد، در سال 640 قیصریه فتح شد، و بالأخره در سال 641 مناطق شمالی سوریه و مناطق حران (6)، ادسا (7)، و تصیبین (8) (واقع در بین النهرین) توسط آن ها تصرف گردیدند. تصرف کامل سوریه در مدت زمان زیادی طول کشید زیرا پیروزی عرب ها بر ارتش بیزانس لزوماً به معنای فتح شهرهای مختلف این امپراتوری که دارای استحکامات نظا میبودند نبود.
ایالت دو میکه به تصرف عرب ها درآمد مصر بود. این ایالت به دلیل این که انبار غله قسطنطنیه به شمار میآمد، به دلیل نزدیکی به حجاز، و به دلیل این که برای انجام فتوحات بیشتر در آفریقا اهمیتی استراتژیک داشت مورد توجه عرب ها واقع شد. عمروعاص در سال 641 بدون این که دستوری از سوی خلیفه داشته باشد به طرف مصر حرکته کرد. وی در طول این سال توانست بابلیون (9)، هلیوپولیس (10) و کلیه نقاط این ایالت بجز اسکندریه را تصرف کند. اسکندریه نیز در سال 643 به تصرف قوای اسلام درآمد. مصر به دلیل این که دارای نظام سیاسی متمرکزی بود و شهرنشینی در آن به میزان ک میتوسعه یافته بود در مدت کوتاهی به تصرف مسلمانان درآمد. هدف بعدی عرب ها شمال آفریقا بود. آن ها در سال 643 تریپولی (11) را به تصرف خود درآوردند اما فتح کامل آفریقا 75 سال به طول انجامید.
خلاصه این که در طول یک دهه عرب ها توانستند سوریه و مصر را به تصرف خود درآورند اما پرجمعیت ترین و غنی ترین ایالات امپراتوری بیزانس یعنی آناتولی و بالکان در دست این امپراتوری باقی ماندند. این امپراتوری به طور مداوم از طریق مرزهای دریایی و زمینی عربها را مورد هجوم قرار میداد تا سرزمین های از دست رفته ای که به مدت 600 سال تحت تصرف روم بوده و به مدت 300 سال جزئی از جهان مسیحیت به حساب میآمدند را دوباره متصرف شود. پیروزیهای عرب ها بر امپراتوری بیزانس آنها را با مرزی پرخطر و سدی دائ میدر برابر پیشروی مواجه ساخت. آن ها نتوانستند کل این امپراتوری را به تصرف خود درآورند و در نقطهای متوقف شدند.
در مقابل، امپراتوری ساسانیان به طور کامل به تصرف قوای اسلام درآمد. عرب ها قوای ایران را در جنگ قادسیه شکست دادند (637) و پایتخت این کشور، تیسفون، را محاصره نمودند. لذا یزدگرد سوم، آخرین امپراتور ایران به سمت مناطق تحت تسلط شاهزاده های ترک، واقع در آسیای میانه، فرار کرد. با سقوط امپراتوری ساسانیان عربها با تعدادی امیرنشینهای کوچک و ضعیف که در حفاظ کوهها و بیابانها قرار داشتند مواجه گردیدند. مشکلی که عربها در فتح ایران با آن مواجه بودند وجود یک حکومت قوی در این کشور نبود بلکه مشکل وجود مناطق دور دست متعددی بود که باید مورد حمله واقع میشدند و به اشغال در میآمدند. تحت کنترل درآوردن کلیه امیرنشینهای نیمه مستقلی که امپراتوری ساسانیان را تشکیل میدادند چندین دهه طول کشید. نیروهایی که از منطقه پادگانی کوفه به سمت شمال حرکت کردند در سال 641 موصل را متصرف شدند و در سال 644 نهاوند، همدان، ری، اصفهان، و تمام شهرهای مهم غرب ایران را به تصرف خود درآوردند، این نیروها همچنین در سال 644 آذربایجان را تا غرب دریای خزر فتح نمودند. نیروهای دیگری که از بصره به سمت ایران حرکت کردند در سال 640 اهواز (خوزستان)
نقشه 2: امپراطوری غربی- اسلامی تا سال 750 میلادی
را به تصرف خود در آوردند. فتح کامل منطقه فارس توسط عرب ها به مدت 9 سال یعنی تا 649 طول کشید. تنها بعد از تصرف منطقهی فارس بود که فتح مناطق دوردست از جمله ارمنستان و خراسان آغاز شد. خراسان در سال 654 به تصرف نیروهای اسلام درآمد.این پیروزی ها در چند دهه بعد با نبردهای جدیدی در سطح جهانی دنبال شدند. در سمت غرب، آفریقای شمالی پس از نبردهایی (بین سالهای 643 و 711) به تصرف مسلمانان درآمد؛ اسپانیا در سال 711 مورد هجوم واقع شد و در سال 759 توسط مسلمانان فتح گردید. در شمال، عرب ها به آناتولی حمله کردند و در سالهای 660، 668، 717 سه لشکرکشی بزرگ برای فتح قسطنطنیه انجام دادند که در هر سه مورد ناکام ماندند. آن ها همچنین حملاتی را علیه خزرها در قفقاز انجام دادند. دو شهر مهم ماوراءالنهر (سمرقند و بخارا) نیز در سالهای 712 و 713 فتح گردیدند. به هرحال عرب ها برای اولین بار در طول تاریخ توانستند کل خاورمیانه را تصرف کنند و شمال آفریقا، اسپانیا و ماوراءالنهر را تحت حاکمیت خود درآورند. آنها بدین ترتیب سرزمین های زیادی را تحت سلطهی خود درآوردند و لذا عرصهی جغرافیایی لازم را برای ایجاد فرهنگ و هویت اجتماعی - سیاسی مشترکی بدست آوردند.
موفقیت های نسبتاً سریع عرب ها در فتح مناطق مختلف دو امپراتوری ساسانیان و بیزانس چندان تعجب برانگیز نمیباشد. ارتش های این دو امپراتوری به دلیل چندین دهه جنگ و درگیری با هم فرسوده شده بودند لذا نمیتوانستند در برابر تهاجم های مسلمانان مقاومت کنند. جوامع مسیحی در این دو امپراتوری نیز نارضایتی شدیدی از حکومتهای خود داشتند و لذا نیروهای داخلی را در برابر عرب ها مورد حمایت قرار ندادند. قبطیهای مصر، مونوفیزیتهای (12) سوریه، و نسطوری های عراق دارای روابط منتشنجی با حکام منصوب از سوی حکومت مرکزی بودند؛ از اینرو بود که قبایل مرزنشین عرب - مسیحی به عرب های فاتح پیوستند. تسلیم شدن شهرهایی که دارای استحکامات نظا میبودند نیز تا حدودی درنتیجهی وجود مسیحیان ناراضی در آنها بود. خلاصه این که فتوحات عرب ها درنتیجهی پیروزیهای نظا میبر نیروهای ضعیف این دو امپراتوری به وقوع پیوست و به دلیل پذیرفتن رژیم جدید توسط مردم مناطق فتح شده سلطهی عرب ها بر این مناطق به سرعت یعنی در طی چند دهه تثبیت یافت.
به علاوه مهاجرت گستردهی عرب ها به داخل مناطق فتح شده باعث تحکیم هرچه بیشتر سلطهی حکومت اسلا میبر این مناطق شد. مهاجرت های اولیه عربها به داخل مناطق فتح شده نقطهی اوج روند چند قرنهی مهاجرت به این مناطق بود. بادیه نشینانی که به خاورمیانه مهاجرته میکردند یا به تدریج جذب محیط جدید میگردیدند و با آن هماهنگ میشدند و یا این که در کنار مرزها برای خود حکومتهای پادشاهی تشکیل میدادند (نبطیان، غسانیان و لخمیان از این دسته بودند).
مسؤولیت کنترل عربهای مهاجر و همچنین مسؤولیت تحت کنترل درآوردن مردمان سرزمین های فتح شده و استثمار آنها برعهدهی خلیفه های بعدی، بازرگانان برجستهی اهل مکه و مدینه، و نظامیان که تکیه گاه اصلی رژیم اسلا میبودند قرار گرفت. رهبران حکومت اسلا میاز همان آغاز سعی کردند مهاجرت بادیه نشینان را در جهت منافع خود هدایت کنند. آنها دو اصل را در سرلوحهی کار خود قرار دادند. یکی این که بادیه نشینان به جامعهی کشاورزی آسیبی نرسانند و دیگر این که حکام تعیین شده برای مناطق فتح شده با رؤسا و اشراف این مناطق همکاری داشته باشند. در دوران عمر خلیفه دوم (44-634) بین فاتحان و مردم سرزمین های فتح شده توافق هایی حاصل شد.
عمر در نظر داشت که از فاتحان عرب یک طبقهی نظا میبسازد تا هم برای کسب فتوحات بیشتری به نبرد بپردازند و هم از مناطق فتح شده دفاع کنند. لذا فاتحان حق نداشتند مشاغل مردم سرزمین های فتح شده را فراگرفته و مشغول این کارها شوند. آن ها همچنین حق کشاورزی و زمین داری نیز نداشتند. در زمان عمر با هدف جلوگیری از تهاجمهای بی هدف و کور عرب ها، جلوگیری از تخریب زمین های مولد کشاورزی، و جداکردن فاتحان از مردم سرزمین های فتح شده، شهرهایی ساخته شده، نظامیان عرب در آن ها استقرار یافتند. این شهرهای پادگانی را میسر (13) مینامیدند. بصره، کوفه و فسطاط (14) از مهمترین این شهرها بودند. بصره که در رأس خلیج فارس ساخته شد ارتباط با مدینه را تسهیل میکرد و برای لشکرکشی به مناطق جنوبی ایران در موقعیت خوب و استراتژیکی قرار داشت. کوفه که در کنار رود فرات تا شمال باتلاق های نزدیک الحیره قرار داشت مرکز اداره و کنترل قسمت های شمالی عراق، بین النهرین و بخش های شمالی و شرقی ایران بود. فسطاط، پایتخت جدید مصر، دقزقاً در زیر دلتای رود نیل واقع بود و تا قبل از تأسیس تونس در سال 670، به عنوان پایگاهی برای پیشروی در داخل آفریقای شمالی عمل میکرد. در برخی از مناطق دیگر، عرب ها شهرهای جدیدی نساختند بلکه در شهرها و روستاهای اطراف شهرهای موجود ساکن شدند؛ محلهای مهم استقرار عرب ها در ایران عبارت بودند از همدان، اصفهان و ری. شهرهای پادگانی که توسط عرب ها ساخته میشدند نه تنها سرپناهی برای جنگجویان مهاجر بودند و باعث متشکل و سازمان یافته شدن آن ها میشدند بلکه محلی بودند برای تقسیم و توزیع غنایم جنگی.
از محل مالیاتهایی که از کشاورزان دریافت میشد و خراج هایی که از مردم شهرها گرفته میشد مبلغی به عنوان حقوق در اختیار جنگجویان عرب قرار میگرفت. هیچ یک از سربازان با طوایف عرب حق نداشتند که زمینی را به عنوان غنیمت جزو اموال خود به حساب بیاورند. زمین های فتح شده (فی) متعلق به کل جامعه محسوب میشدند اما تقسیم عایدی های این زمین ها بین فاتحان اشکالی نداشت. این ترتیبات از چپاول و غارت زمینهای حاصلخیز ممانعت به عمل میآورد. اسلام در تشکیل لشکرهای بزرگی از عرب ها عامل مهمی بود؛ نه به این دلیل که مردم را به تهاجم تشویق میکرد بلکه به این دلیل که ایمان مشترک، افراد مختلف را برای رسیدن به هدفی مشترک در کنار هم قرار میداد. اسلام پذیرفتن خلافت از سوی مردم را تسهیل نمود و به حاکمیت خلیفه مشروعیت بخشید.
عمر هنگامیکه به خلافت رسید اعلان کرد تا حد ممکن باید از آزار دادن به مردم سرزمینهای فتح شده خودداری شود. این به این معنا بود که مسلمانان عرب برخلاف آوازهی خود نباید سعی کنند به زور مردم مناطق مختلف را مسلمان کنند. محمد (صلی الله و علیه و آله وسلم) به یهودیان و مسیحیان شبهجزیره اجازه داده بود که در صورت پرداخت خراج به دین خود عمل کنند. عمر نیز با یهودیان، مسیحیان، و زردشتیان خاورمیانه که از سوی اسلام عرب ها «اهل کتاب» خوانده میشدند چنین برخوردی را انجام داد. اسلام در این دوره فقط دین عرب ها بود و نشانی از اتحاد آن ها به شمار میرفت. آن ها شور و شوق کمینسبت به تبلیغ دین خود داشتند.
عربها همچنان که مایل به تغییر وضعیت دینی مناطق فتح شده نبودند تمایلی به تغییر نظام اجتماعی و اداری آن ها نیز نداشتند. عمر اشخاصی را به عنوان فرماندار برای مناطق فتح شده میفرستاد تا بر جمع آوری خراج ها و مالیاتها نظارت داشته باشند، بر تقسیم درآمدهای حاصل از مالیات ها بین سربازان سرپرستی داشته باشند و عرب ها را در جنگ و برگزاری نماز رهبری کنند. به غیر از این موارد مابقی امور در دست افراد محلی قرار داده میشد. لذا نخبگان پیشین دستگاه اداری دو امپراتوری ساسانیان و بیزانس جذب رژیم جدید شدند، کاتبان و حسابداران ایرانی، آرامی، قبطی و یونانی برای اربابان جدید خود مشغول کار شدند و زمینداران و کدخداهای روستاها قدرت خود را حفظ کردند. خلاصه این که نظام اجتماعی و دینی مناطق فتح شده کاملاً دست نخورده باقی ماند.
در عمل، نوع رابطهی بین عرب ها و نخبگان محلی از منطقه ای به منطقه ای دیگر متفاوت بود. این امر به چگونگی تصرف آن منطقه و نوع نظام اجتماعی و اداری آن بستگی داشت. عرب ها برای جلب رضایت مناطقی که سرسختانه در برابرشان مقاومت کرده بودند امتیازهای خوبی به این مناطق دادند و پیمانهای زیادی را با اشراف بر مناطق مذکور منعقد کردند. فاتحان عرب در این پیمنان ها متعهد میشدند که حکام محلی پیشین را در رأس قدرت باقی بگذارند، به مردم منطقه در ادارهی امور خود، خودمختاری بدهند، اموال آن ها را مصادره ننمایند، و به ادیان آن ها احترام بگذارند. در مقابل مردم این مناطق نیز متعهد میشدند که مبلغی را به عنوان خراج بپردازند. این مبلغ که معمولاً مقدار ثابتی بود توسط اشراف محلی جمع آوری میشد. اکثر مناطق خراسان، مناطق شهری بین النهرین و سوریه و بعضی قسمت های دیگر بدین گونه اداره میشدند.
مسلماً چنین ترتیباتی دائمی نبودند. عربها هنگا میکه تسلط خود را بر مناطق فتح شده تثبیت کردند درصدد برآمدند تا کنترل خود بر امور محلی را افزایش دهند. آن ها در بین النهرین و سوریه ابتدا مذاکره در خصوص خراج را رد کردند و سپس حکومت یکپارچه و واحدی را جانشین پیمان های ویژه کردند. در این منطقه ادارهی شهرها از ادارهی روستاها جدا گردید و ضربهی نهایی بر دولت شهرهای قدیمی وارد شد. در زمان باستان شهرهای بین النهرین همه خودمختار و خودگردان بودند. اما امپراتوری روم شیوهی حکومتی جدیدی را در این منطقه پیاده کرد که براساس آن شهرهای این منطقه در امور محلی مستقل باقی ماندند و نیروهای نظامیمنطقه در اختیار روم قرار گرفت. بدین ترتیب امپراتوری روم و سپس بیزانس کار تبدل دولت شهرهای مستقل بین النهرین را به عنوان واحدهای نیمه مستقل آغاز کردند و عربها وظیفهی برچیدن این دولتها را انجام دادند. آن ها بین النهرین و سوریه را تحت ادارهی یک بوروکراسی منظم منطقه ای قرار دادند.
مصر و عراق در قبل از هجوم اعراب به وسیلهی بوروکراسی های متمرکز اداره میشدند. عرب ها نیز هنگا میکه این دو منطقه را تصرف کردند نظام های بوروکراتیک حاکم بر آن را به خدمت خود درآوردند. عمر زمینهایی در عراق را که متعلق به امپراتور ساسانیان بود به علاوه زمین هایی متعلق به اشرافی که همراه امپراتور مغلوب ساسانیان فرار کرده بودند مصادره نمود و آنها را جزئی از املاک خلیفه به حساب آورد. در مصر عرب ها با از میان برداشتن دولتها و فرمانداری هایی که از نظر مالی مستقل بودند و به عنوان واحدهای اداری مستقل عمل میکردند نظام اداری این ایالت را به صورت سادهتری درآوردند.
عربها در هر منطقه سیستم مالیاتی مرسوم در آن منطقه را پیاده میکردند. آن ها در عراق سیستم مالیاتی ساسانیان را که شامل مالیات بر زمین (خراج) و مالیات سرانه (جزیه) بود اختیار نمودند. در این سیستم مالیاتی، به ازاء هر جریب زمین (2400 مترمربع) مقدار ثابتی به عنوان خراج از صاحب زمین گرفته میشد. میزان مالیات دریافتی از هر جریب زمین با توجه به کیفیت زمین، نوع محصول، میزان تولید پیش بینی شده، و ارزش تخمینی محصول تفاوت میکرد. همچنین مقدار فاصله با بازار، میزان دسترسی به آب، نوع آبیاری، حمل و نقل و غیره نیز در میزان مالیات دریافتی از هر جریب تأثیر داشتند. علاوه بر دریافت خراج به ازاء هر فرد تعدادی سکهی طلا به عنوان مالیات سرانه دریافت میشد. در سوریه و بین النهرین مالیات بر زمین بر پایه یوگوم (15) وصول میشد. هر یوگوم عبارت بود از مقدار زمینی که توسط یک نفر به همراه تعدادی حیوان در یک روز قابل کشت بود. همچنین در این دو منطقه از افراد شهری که شغل کشاورزی نداشتند مالیات سرانهی ویژه ای دریافت میشد. در مصر نیز هم مالیات بر زمین گرفته میشد و هم مالیات سرانه. در این منطقه مالیات سرانهی هر روستا به طور یکجا تعیین میشد، سپس اعضای روستا گرد هم جمع میشدند و سهم هر نفر را مشخص میکردند. در رابطه با مناطقی مثل خراسان که به طور متمرکز اداره نمیشدند و اشراف محلی مسئولیت جمع آوری مالیات را برعهده داشتند قابل ذکر است که هیچ اطلاعات موثقی در خصوص نوع نظام های مالیاتی این مناطق نداریم.
اخذ مالیات های بیش از اندازه پیامدهای اقتصادی منفی را برای مناطق فتح شده بدنبال داشت. مالیات هایی که از کشاورزان گرفته میشدند گاهی برابر با 50 درصد ارزش محصولشان بودند. مقدار مالیات دریافتی بر میزان توجه به حفظ خاک و میزان سرمایه گذاری جهت کشت و تولید تأثیر داشت، در انتخاب نوع محصول مؤثر بود، و همچنین تعیین کنندهی این امر بود که آیا کشاورزان در روستاهای خود میمانند و به کار در روی زمینهای خود ادامه میدهند یا این که فرار میکنند و خانه و زمین خود را در معرض خرابی قرار میدهند. پرداخت مالیات وظیفهای بود که بعضی از طبقات در قبال طبقاتی دیگر برعهده داشتند. کشاورزان، کارگران و بازرگانان باید مالیات میپرداختند. زمینداران، مأموران حکومتی، روحانیان، سربازان و امپراتورها از مالیات های پرداختی استفاده میکردند. پرداخت مالیات تنها یک بار اقتصادی نبود، بلکه نشانی بود از دون پایگی اجتماعی طبقات مالیات دهنده.
عرب ها در متصرفات خود همان الگویی را دنبال کردند که فاتحان بادیهنشین در مناطق یکجانشینی که متصرف میشدند دنبال میکردند. براساس این الگو فاتحان که قدرت غالب نظا میبودند دست به استثمار جوامع یکجانشین مغلوب میزدند. توافقهایی نیز که بین طرفین منعقد میشد در حقیقت مصالحه ای بود بین نخبگان فاتح و نخبگان مردم یکجانشینی که سرزمین شان اشغال شده بود. براساس این توافق ها فاتحان در مقابل تأمین منافع نظامی و اقتصادی خود توسط ساکنان این مناطق استقلال سیاسی، مذهبی و مالی آن ها را در سطح محلی به رسمیت میشناختند. هم فاتحان بادیهنشین و هم فاتحان عرب به دریافت مالیات از کشاورزان توجه داشتند.
تحولات اقتصادی و جوامع شهری جدید
پیروزی های عرب ها، اسکان گستردهی آنها در مناطق پادگانی متعدد، و ایجاد یک رژیم امپراتوری جدید باعث تحولات گستردهای در بخش تجارت بین الملل، تجارت بین شهری، و کشاورزی گردیدند. با به هم پیوستگی مناطقی از خاورمیانه که تحت حاکمیت امپراتوری ساسانیان و امپراتوری بیزانس بودند و قرار گرفتن آن ها تحت سلطهی حکومتی واحد حصارهای سیاسی و استراتژیکی که مانع تجارت بین این مناطق بودند برداشته شد و پایه های یک خیزش گسترده تجاری در منطقه برقرار گردید. در نتیجهی فتوحات عرب ها مرز فرات که بین دو امپراتوری ساسانیان و بیزانس قرار داشت برداشته شد برای اولین بار در طول تاریخ ماوراءالنهر به یک امپراتوری خاورمیانه ای ضمیمه گردید. ملاحظات تجاری عربها را به تصرف هرچه بیشتر مناطق آسیای میانه و هند متمایل کرد و باعث توسعهی شهرنشینی در ایران، عراق، ماوراءالنهر، و مناطق شمالی سوریه گردید. در دوران اسلامی بصره و سپس بغداد به مهمترین شهرهای تجاری در جهان تبدیل شدند و سمرقند، بخارا و نیشابور نیز رونق یافتند.به هرحال پیروزی های عرب ها اثرات چشمگیری در توسعهی منطقه ای و رشد کشاورزی داشتند. عراق تا قبل از ورود عرب ها به این منطقه از بی توجهی به سیستم آبیاری، دریافت مالیاتهای سنگین، و جنگ های سخت ساسانیان با امپراتوری بیزانس رنج میبرد. در اواخر حکومت ساسانیان تجهیزات سیستم آبیاری قسمت های جنوبی عراق در اثر بی توجهی در حال از بین رفتن بود و در سال 28-627 یعنی کمی قبل از ورود عربها فاجعهی کشاورزی بزرگی در این منطقه روی داد. در این سال که سطح آب در رود دجله بالا بود دیوارههای سیستم کانالیزهی این رود شکسته د و در نتیجه مسیر رود تا حد زیادی دچار تغییر شد. این رود از طریق کانال های خود به سمت غرب جریان پیدا کرده، در نقطه ای واقع در شمال و غرب مسیر قبلی خود به رود فرات سرازیر شد. در اثر این حادثه بیابانی در شرق دجله پدید آمد و بخش جنوبی فرات طغیان کرد. در نتیجهی طغیان فرات باتلاق هایی به وجود آمد که تا حال حاضر نیز وجود دارند. کاهش شدید تولیدات کشاورزی منطقه دیاله که نیازمند آبیاری دائمی بود نیز از نتایج این حادثه بود.
عرب ها حکومت با ثباتی را در عراق به وجود آوردند و احیای مجدد کشاورزی را در این منطقه مورد تشویق قرار دادند. آن در هر جایی از عراق که دست به احداث پایتخت های اداری و شهرهای پادگانی زدند (بصره، کوفه، موصل، واسط و...) تلاش هایی نیز انجام دادند تا تولیدات کشاورزی آن مناطق افزایش یابد و منابع غذایی جدیدی برای شهرهای جدیداً احداث شده فراهم گردند. لذا مرداب های اطراف کوفه خشکانده شده و به زیر کشت برده شدند. در اوایل قرن هشتم نیز مناطقی واقع در قسمت های بالایی فرات تحت پوشش سیستم آبیاری قرار داده شدند و در بصره انبوهی از درخت های خرما غرس گردیدند. همچنین باتلاق های نمکی واقع در مناطق شرقی بصره توسط خلفا، فرمانداران عرب و شیخ های قبایل ثروتمند آمادهی کشاورزی گردیدند؛ برای تشویق به انجام این کار امتیازهایی از سوی حکومت در نظر گرفته شد. خلفا و فرمانداران عرب به ویژه از پرداخت مالیات درآمدهای شخصی خود شانه خالی میکردند. آن ها برای کار بر روی زمین های جدید بردگان زیادی را از آفریقای شرقی به عراق آوردند و لذا برای اولین بار اقتصاد کشاورزی مبتنی بر ملاکی و بردگی را در خاورمیانه به وجود آوردند. این سرمایهگذاری ها که در اطراف شهرهای تازه تأسیس انجام میشد به زیان مناطق قدیمی بود که درآمدها و عواید آن ها به کشاورزان، مالکان محلی و نیروهای ساکن پادگان ها تعلّق داشت. رونق بخشیدن به اقتصاد مناطقی از عراق که ساکنان آن عرب بودند و رو به زوال نهادن اقتصاد مناطق دیگر عراق حاصل ویژهی تلاش عرب ها در این منطقه بود.
تصرف ایران توسط عرب ها و مهاجرت آنها به این منطقه توسعهی شهری و کشاورزی آن را به دنبال داشت. برقراری امنیت و توسعهی فعالیت های تجاری در این منطقه، به علاوهی سیاست گذاریهای عربها در خصوص اسکان، شهرسازی و آبیاری باعث رشد اقتصادی ایران گردیدند. عرب ها در ایران شهرهای جدیدی به وجود نیاوردند بلکه در مناطق مسکونی که وجود داشتند سکنی گزیدند. مناطق مهمی از جمله همدان، اصفهان، قزوین، نیشابور و ری محل سکونت سربازان عرب بودند. این سربازان معمولاً در محلههای شهری جدید و یا در روستاهای اطراف شهرها ساکن شدند.
ساختمانسازی و سکونت گزیدن عرب ها در ایران تا مدت ها بعد از تصرف این کشور ادامه داشت. خلفا و فرمانداران عرب در سراسر دو قرن هفتم و هشتم محلههای جدیدی را در شهرهای ایران به وجود آوردند. هر شخص مهمیکه فرماندار ایران میشد محافظات شخصی، سربازان و مأموران خود را نیز به ایران میآورد و محله های شهری، کاخ ها، مساجد، پادگانها، باغ ها و کانال های زراعی جدیدی را در این منطقه احداث میکرد. همچنین در طی این دو قرن بعضی از زمین های قابل کشت این منطقه به زیر کشت رفتند. خلفای بعدی حصارهایی را برای بعضی از شهرهای ایران ساختند، حوزهی امتیازات فرماندارها را مشخص نمودند، و گروههایی از روستاها را به شهر تبدیل کردند. از جمله اصفهان، ری و قزوین به شهرهای بزرگی تبدیل شدند. قم نیز که مجموعه ای از روستاهای کشاورزی بود به شهرک مهمیتبدیل گردید. مناطقی از جمله سمرقند و بخارا نیز از تجهیزات آبیاری و حصارهای محافظ در برابر حملهی چادرنشینان ترک برخوردار شدند و در نتیجه رونق یافتند. در خوارزم، دلتای رود جیحون هم که قبل از تصرف عرب ها فقط متشکل از آبادیها و دهکدههای کوچک بود قلعه های ملوکالطوایفی زیادی ساخته شدند. این منطقه به منطقه ای شهرنشین تبدیل شده و جمعیت آن نیز شدیداً افزایش یافت.
با این وجود همهی ایالات تصرف شده توسط اعراب از رونق برخوردار نشدند. تصرف سوریه، بین النهرین و مصر بر توسعهی اقتصادی این مناطق در دراز مدت تأثیر منفی داشت. قرار گرفتن مقر خلافت در دمشق، برای مدتی باعث رونق سوریه شد اما ایجاد مرزی بین آناتولی و این منطقه توقف رشد اقتصادی آن را به دنبال داشت. منطقهی شمال حلب که مرکز کشت زیتون و تولید روغن زیتون بود به دلیل قطع ارتباط سوریه با بازارهای زیتون در آناتولی رها گردید و کشت زیتون در آن متوقف شد. ناحیهی واقع در شرق خط فرضی رقه - دمشق - عقبه نیز که کشت انگور و تولید شراب در آن معمول بود به دلیل از دست دادن بازارهای صادراتی خود در آناتولی و همچنین به علت توقف سفرهای زیارتی مسیحیان به فلسطین رو به زوال نهاد. مهاجرت عرب های بادیهنشین نیز به اقتصاد سوریهی شمالی و بین النهرین زیانهایی را وارد آورد. در اکثر ایالات فتح شده مهاجران عرب به زندگی در شهرها، و یا روستاها وادار میشدند اما در سوریهی شمالی و بین النهرین بادیهنشینان اجازه یافتند زمینهای استپی بلاصاحب را به تصرف خود درآورند و در آن جا ساکن شدند. آن ها بلافاصله تهاجماتی را علیه شهرهای کوچک و روستاها آغاز کردند و ضربهی شدیدی به تجارت و کشاورزی این دو منطقه زدند. در مصر وضع مالیات های سنگین شورشهای دهقانی شدیدی را در سال های 697، 712 و 26-725 در پی داشت. این شورش ها در حقیقت هم به نوعی تظاهرات اقتصادی بود و هم به نوعی ابراز مخالفت قبطی ها با حاکمان مسلمان بود. خلاصه این که رونق اقتصادی ایران، تعدیل الگوی توسعه در عراق، و زوال اقتصادی بین النهرین، سوریه و مصر از نتایج تصرف این مناطق توسط عربها بودند.
مهاجرت، تحولات شدید اقتصادی و پرمشقت بودن جنگ از جمله عواملی بودند که باعث گردیدند خلاف پیشفرض کلان امپراتوری مبنی بر این که گروههای عرب و غیرعرب از هم منفک باقی خواهند ماند - عربها به عنوان نیروهای نظامی عمل خواهند کرد و عجمها به عنوان نیروهای تولیدکننده و مالیات دهنده - ثابت شود. برخلاف تصور امپراتوری گروههای فاتح و مغلوب بهیکدیگر پیوسته، جوامع و هویتهای جدیدی را بوجود آوردند. یکجانشین کردن عربها خود از جمله عوامل پیوستگی آنها به جوامع مجاور شان بود. عدهای از سربازان عرب در روستاهای اصفهان، مرو، نیشابور و برخی سکنی گزیدند و به سرعت به عنوان زمیندار یا کشاورز مشغول فعالیت شدند. از 50000 خانوادهای که در سال 670 در مرو سکنی گزیدند، تا سال 730 فقط 15000 خانوار به فعالیتهای نظامی خود ادامه دادند. تا پایان سال بیشتر نیروهای عرب به فعالیتهای نظامی را رها کرده به مشاغل غیر نظامی روی آوردند. در آذربایجان گروههایی از عربهای بصری و کوفی زمینهایی را تصرف نمودند و بدین ترتیب به اشرافی زمیندار تبدیل شدند. مهاجران عرب در کرمان زمینهای متروک را آباد کردند، روستاهایی که جدیدی را به وجود آوردند و به عنوان کشاورز در آنها ساکن شدند. در عراق نیز فرماندهانی که از کوفه و بصره آمده بودند صاحب زمینهایی شدند. در تمام این ایالات ما شاهد بوجود آمدن یک طبقه زمیندار عقب هستیم. عربهای ساکن در این ایالات از ادامه دادن فعالیتهای نظامی و به طور جداگانه زندگی کردن امتناع کردند. آنها اگر چه در اصل، خود یک طبقهی اجتماعی را تشکیل میدادند اما در حقیقت جذب مشاغل و حِرَف مردمان تحت سلطه خود شدند. در ایران عربها همچنان که مشاغل و حِرَف ایرانیها را فرا گرفتند از نظر اجتماعی نیز خود را با آنها هماهنگ کردند. در حالی که بعضی از ایرانیها و اسلامی میگرویدند عربها سعی میکردند خود را با محیط فرهنگی و اجتماعی ایران سازگار و همساز نمایند. آنها به زبان فارسی صحبت میکردند، همان ایرانیها لباس میپوشیدند، روزهای مقدس ایرانیها را جشن میگرفتند، و بازنان ایرانی ازدواج میکردند.
شهرهای پادگانی، خود کانون تحولات اجتماعی بودند. از میان چهارچوب جوامع خویشاوندی و عشیرهای شبهجزیره یک جامعه شهری عربی به وجود آمد. این جامعه که نسبت به جوامع عشیرهای و خویشاوندی از نظر اجتماعی قشربندی بیشتری داشت، تعدد مشاغل در آن زیادتر بود، و از سازمانیافتگی گروهی بیشتری برخوردار بوده و جذب جوامع غیر عرب شد و بدین گونه به جامعهای جهانشمول تبدیل شد. برای مثال در بصره ساخته شد تا سربازان بادیهنشین در آنجا اقامت کنند اما این محل پس از مدتی به محل سکونت گروهها و نژادهای مختلف تبدیل شد. در ابتدا هر گروه محیط طایفهای یا قبیله ای در بصره، محلی، مسجد، گلستان، و محل گردهم آیی خاصی برای خود داشت. اما به تدریج این شهر چهره یکپارچه و یکدستی پیدا کرده. همچنین در این شهر با گذشت زمان چادرها جای خود را به کلبههای ساخته شده است میدادند. سپس دیوارهای این کلبه ها با گل ساخته شدند و پس از مدتی خانههای خشتی جایگزین کلبه ها شدند. بدین ترتیب بادیهنشینانی که عادت داشتند با نامساعد شدن آب و هوا تغییر مکان دهند اسیر دست خشت گردیدند.
سیستمهای نظامی و اداری عرب ها نیز نقش مهمی در بروز تحولات گوناگون در مناطق فتح شده داشتند. این سیستمها ایجاب میکردند که واحدهای اجتماعی موجود در شبه جزیره از میان برداشته شود و واحدهای جدیدی جایگزین آنها گردند. به منظور تشکیل فوجهای یک یکپارچه و واحدهای 1000 نفره نیروهای طوایف بزرگ در گروههایی که کوچکتری تقسیم و تجزیه شدن و نیروهای طوایف کوچک نیز با هم جمع شده و گروههای بزرگتری را تشکیل دادند. در سال 670 دهها هزار خانواده از بصره و کوفه به منطقهی پادگانی مرو، واقع در خراسان کوچ داده شدند و لذا گروههایی که باقیمانده میبایست مجدداً سازمانی شوند. علاوه بر این تمام کسانی که میخواستند وارد فعالیتهای نظامی شوند میبایست در واحدهای موجود جای بگیرند؛ از این رو اگر چه واحدهای نظامی نام قبیله یا طایفه ی خود را حفظ کردند ولی دیگر نمایانگر ساختار اجتماعی شبهجزیره پیش از اسلام نبودند. بروز اختلافات طبقاتی بین رؤسای قبایل و اعضای عادی آنها از دیگر عوامل بروز تحولات مهم در عصر فتوحات بودند. مناصب نظامی و اداری که رؤسای قبایل عرب داشتند مسبب عمیقتر شدن این شکاف بین آنها و اعضای عادی قبایل بودند. با توجه به اینکه کاخها و زمینهایی در تملک شخصی این رؤسا قرار داشتند میتوان نتیجه گرفت که آنها دارایی مال و ثروت زیادی بوده، از امتیازات خاصی برخوردار بود، و جدا از تودهی قبیلة خود میزیستهاند. نخبگان نظامی عرب، خود طبقه یجدیدی را تشکیل دادند و از طریق پیوندهای ازدواج آنها تقویت نمودند. لازم به ذکر است که اختلافات طبقاتی در بین گروههایی به وجود آمد که زمانی با هم همسان و متحد بودند. خلاصه اینکه جامعه ی قبیلهای اعراب در حال از هم پاشیدن بود و جامعهای طبقهبندی شده بر اساس ثروت و قدرت در حال شکلگیری بود.
سربازان و بادیهنشین آن با اسکان در مناطق اشغالی به مشاغل جدیدی روی آورده، از طریق آنها به امرارمعاش پرداختند. برای مثال در زمانی که شهر بصره به عنوان یک پایتخت مهم اداری و مرکز تولید پارچه شناخته میشد و به شهری تجاری تبدیل شده بود ساکنان عرب آن در زمینههای بازرگانی، تجارت، صنعتگری و یا کارگری فعالیت داشتند و بدین ترتیب کمی مقرریهای نظا میخود را جبران میکردند. با کنارهگیری سربازان عرب از فعالیتهای نظامی در اواخر قرن هفتم جمعیت کارگر و تاجر شهرهای پادگانی افزایش یافت. همچنین تیم جدید اسلام فرصتهایی را برای راهیابی به طبقات بالاتر از طریق مشاغل آموزشی، دانشپژوهی، و قضاوت فراهم آورد.
به علاوه اسکان سربازان عرب با شکستن حصارهای موجود بین جوامع عرب و غیرعرب کمک کرده است. شهر بصره به عنوان شهری مهم و مرکزی تجاری گروههای غیر عرب را به سمت خود کشاند. سربازان و مأموران رژیم پیشین (منظور امپراتوری ساسانیان) در جستوجوی مال و ثروت به این منطقه آمدند و جذب رژیم جدید شدند. فرمانداران عرب هم سربازانی را از شرق برای خدمت کردن در لباس پلیس و محافظ شخصی به دست آوردند. روحانیان، مأموران وصول مالیات و حتی رؤسای روستاها و زمینداران مناطق فتح شده نیز به این شهر مهاجرت نمودند. همچنین بازرگانان تجارتهای راه دور و صاحبان مشاغل پَست از جمله خدمتکاران حمامها، بافنده ها و ریسندهها نیز جزو مهاجران غیرعرب این منطقه بودند. بردگان، کارگران سیار ساختمانی، و کشاورزان نیز با هدف جستجوی کار و رهایی از سختی زندگی به این شهر هجوم آوردند. مهاجران غیرعرب این منطقه از گروهها و نژادهای مختلفی بودند اما اکثر آنها ایرانی و آرا می- از مردمان عرب - بودند. از نظر مذهب میتوان گفت بیشتر آنها مسیحیان نسطوری بوده و بسیاری نیز به دین یهود اعتقاد داشتند. همچنین گروههایی از هندیها، مالهها، کولیها، زنگیها و ترکها نیز به این شهر مهاجرت کردند.
جذب این گروهها که در چند پیامدهای مهمی برای جامعه عرب در پی داشت. عربها سعی میکردند که این تازه واردان را به عنوان یک «مولی» وارد به طایفهی خود کنند. مفهوم مولی (جمعیت موالی است) از دورهی پیش از اسلام به یادگار مانده بود. مولی در حقیقت عضو وابسته و دون رتبهی طایفه بود و اغلب بنده ای بود که آزاد شده و با این عنوان در طایفه عضویت یافته بود. مولی تقریباً عضوی از طایفه بود و وارثان وی نیز مولی محسوب میشدند. موالی از سوی طایفه مورد حمایت و پشتیبانی قرار میگرفتند و در زمینهی ازدواج نیز یاری میشدند. آنها در مقابل این حمایتها میبایست به طایفه وفادار میماندند. به هر حال طوایف عرب با جذب مهاجران عجم و قراردادن آنها به عنوان موالی خود به تدریج از حالت واحدهای خویشاوندی خارج شده و به گروههای سیاسی و اقتصادی قشربندی شده تبدیل شدند. جذب موالی همچنین باعث عمیقتر شدن فاصله بین طوایف اشرافی و طوایف غیراشرافی شد. این بدان علت بود که طوایف اشرافی آنهایی را که منفعت بیشتری داشتند به عنوان موالی خود درمیآوردند - برای مثال در قبیلهی بنی تمیم طوایف اشرافی، واحدهای سواره نظام ایرانی را به عنوان موالی طایفهی خود درآورده بودند - در حالی که طوایف غیراشرافی دارای موالی کارگر و بافنده بودند. به دنبال جذب موالی کشمکشها و اختلافاتی بین آنها و اربابان آغاز شد حتی موالی که در زمینهی جنگ، مدیریت، تجارت و پزشکی تخصص داشتند نیز به عنوان اعضای دون رتبهی طایفه تلقی میشدند. آنها از نظر اقتصادی مورد استثمار قرار میگرفتند و از حق ازدواج با عربها یا حق ارث بردن به اندازهی مساوی با آنها برخوردار نبودند. سربازان فعال غیرعرب از اینکه اسامیشان در لیست حقوق بگیران نظامی (دیوان) نبود ناراضی بودند زیرا که ثبت اسامیشان در لیستها نه تنها عواید مالی برای آنها داشت بلکه نوعی امتیاز اجتماعی نیز به حساب میآمد. موالی متخصص میخواستند که جزء نخبگان طایفه شناخته شوند. اما این امر برای عربها ناممکن و غیرقابل قبول بود. عربها امتیازهای خود را سخت حفظ نمودند. اهمیت داشتن موالی در دو بخش جنگ را به ادارهی حکومت، توسعهیافتگی دینی آنها و مهارت داشتن آنها در تجارت خویشاوند عربها نبود. عربها از تحتالشعاع قرار گرفتن برتری و تفوق شان در مقابل فرهنگ و تمدن موالی سخت نگران بودند.
به هر ترتیب در اثر تأسیس شهرهای جدید به انتقال فرصتهای اقتصادی و سیاسی به مردمان و مکانهای جدید که در طی یک دورهی پنجاه ساله اتفاق افتاد مردمان عرب و غیرعرب جذب یکدیگر شدند و جوامع مختلطی را پدید آوردند. عجمها به عنوان تازه مسلمان و همکار وارد طبقهی نظامیان عرب شدند و عربها نیز به سرزمینهای فتح شده مهاجرت کرده، به مشاغل زمین داری و یا بازرگانی روی آوردند. گسترش یک جانشینی و شهرنشینی، تعالیم اسلام، و تماس عربها با دیگر مردمان خاورمیانهی از جمله عواملی بودند که باعث تضعیف جامعه قبیلهای، ترویج و گسترش ساختارهای گروهی جدید، تشدید ماهیت طبقاتی جامعه، گسترش تقسیم کار در جامعه، و بالاخره تشکیل جوامع مختلط عرب و عجم گردیدند.
با گرویدن مردمان خاورمیانه به اسلام و پذیرش زبان عربی یا فارسی، به عنوان زبان مشترک، تحولات اجتماعی در منطقه چهره فرهنگی به خود گرفت. با این وجود گرویدن به اسلام روند بسیار کُندی داشت. اگر چه تصور اولیه نویسندگان مسلمان و غربی این بود که خاورمیانه به سرعت و به صورت گستردهای به اسلام گروید در منابع عربی هیچ اطلاعات صریحی در خصوص مسلمان شدن کلیه روستاها و شهرهای خاورمیانه و حتی مسلمان شدن تعداد بیشماری از افراد این منطقه وجود ندارد. شواهد موجود به روند کُند و نامنظم تحول مذهبی و اجتماعی در خاورمیانه اشاره دارد.
قبایل مسیحی-بادیهنشین این که در حاشیهی هلال حاصلخیز (16) زندگی میکردند اولین کسانی از مردم خاورمیانه بودند که به اسلام گرویدند. سپس در اولین قرن از دوران حکومت اسلامی دیگر قبایل عرب ساکن در بینالنهرین نیز اسلام آوردند؛ البته بسیاری از آنها مسیحی باقیماندند. در سالهای جنگ با امپراتوری ساسانیان نیز زمانی که پیروزی عربها مسلم و قطعی میشد نخبگان این امپراتوری-سربازان، فرمانروایان، و زمینداران-به سپاه اسلام میپیوستند و اسلام میآوردند. تا جایی که سیاست عربها باقی گذاردن مسئولان قدیمی بر قدرت بود افراد مذکور مسلمان باقی میماندند. پذیرش اسلام به معنای باقی ماندن امتیازهای قدیمی بود. لذا اسلام در بین نخبگان حاکم گسترش یافت؛ در اینگونه موارد این اشخاص بودند که مسلمان میشدند و طبقات و یا کل اعضای جوامع. همچنین گروههایی از سربازان و کاتبان عجم و غیرمسلمان که در خدمت نخبگان عرب بودند و گروههایی از دیگر افرادی که به مناطق مهاجرت کرده بودند نیز به اسلام گرویدند. نخبگان عرب از همان اوایل دوران اسلامی تصمیم گرفته بودند جامعهی دوگانه را تشکیل دهند که در آن فاتحان بتوانند یک حکومت اشرافی را تشکیل دهند و در این حکومت بر جوامع مغلوب حکمرانی کنند؛ آنها دین خود را داشته باشند و مردمان مغلوب نیز دین خود را. از این رو حکومت اسلامی در دوران اولیه نه تنها با جوامع غیرمسلمان از روی اعتدال و میانهروی رفتار میکرد بلکه در حقیقت مسیحیان را در تجدید سازمان کلیساهای خود نیز یاری مینمود. با کمک این حکومت کلیسای نسطوری عراق نقش مهم خود را در ادارهی امور آموزشی، قضایی، و سیاسی مسیحیان بازیافت. در مصر نیز مسئولان مسلمان موضعی پدرمآبانه نسبت به کلیسای قبطی داشتند. همچنین کاتبان مسیحی چه در عراق و چه در مصر به سمت حکومت اسلامی درآمدند. امپراتوری اسلامی برای بوجود آوردن حکومتی فراگیر و کارآمد با نخبگان غیرمسلمان همکاری میکرد، قدرت کمی را در دست آنها میگذاشت، از آنها در مقابل تحولات زیانآور اجتماعی و اقتصادی حمایت مینمود.
بعد از یک قرن مشی حکومت امپراتوری تغییر کرد. در آن هنگام در هم تنیدگی گستردهی عربها با عجم ها منجر به این شده بود که بسیاری از عربها معتقد به تساوی حقوق بین عربها و غیر عربها شوند، و برای هویت اسلامی خود همانند هویت عربیشان ارزش قایل شوند. لذا عمر دوم (20-717) سیاست جاری حکومت را تغییر داد و تلاش نمود امپراتوری را که صرفاً بر پایه عربی قرار داشت بر روی پایهای اسلامی قرار دهد. او وجود برابری بین تمام مسلمانان، اعم از عرب و غیرعرب را پذیرفت و دستورات جدیدی را ارائه داد که بر مبنای آنها کلیهی مسلمانان، بدون در نظر گرفتن خاستگاهشان در پرداخت مالیات برابری داشتند. جنگهای ماوراءالنهر این خط مشی اصلاحی را تقویت کردند. کشمکشهای طولانی حکومت با شاهزادههای ماوراءالنهر جهت کنترل بر این منطقه خلیفه را واداشت تا برای کسانی که در این منطقه به اسلام میگروند امتیازات مالیاتی خاصی را در نظر بگیرد. به طور کلی تا اواسط قرن هشتم در عراق، مصر، سوریه، خراسان، و ماوراءالنهر ما شاهد وجود روند منظم گرایش به اسلام هستیم. تعداد زیادی از کسانی که تا این زمان مسلمان شدند افرادی بودند که در داخل و یا اطراف مراکز پادگانی زندگی میکردند. بنابراین تودهی مردم خاورمیانه که در خارج از شهرهای پادگانی زندگی میکردند همچنان غیرمسلمان باقی ماندند.به دنبال پیوستن گروههای مختلف به اسلام و دیگر زبانها در خاورمیانه جنبهی عمومی و همگانی پیدا کردند. به طور کلی زبان عربی به زبان نوشتاری حکومت، ادبیات، و دین تبدیل شد. زبان گفتاری که در بخشهای غربی و خاورمیانه-مصر، سوریه، بینالنهرین، و عراق-یعنی جاهایی که زبانهایی نزدیک به زبان عربی داشتند نیز عربی گردید. گسترش زبان عربی از توسعه و گسترش اسلام قویتر بود اما به این معنا نیست که روند گسترش این زبان سریع و کامل بود. برای مثال در قرن هشتم زبان قبطی هنوز در فسطاط تکلم میشد و در سوریه و عراق نیز مردمانی همچنان به زبان آرامیتکلم میکردند.
در ایران وضعیت فرق میکرد. در غرب ایران عرب های مهاجر در جوامع محلی مستحیل شدند و زبان فارسی را به خوبی زبان عربی قرار گرفتند و آن را به عنوان زبان تکلم خود برگزیدند. در خراسان نیز عربهای مهاجر رفتار ایرانیها را به خود گرفتند، خود را با آداب و رسوم و طرز لباس پوشیدن آنها هماهنگ کردند و لهجه های فارسی محلی را به عنوان زبان تکلمی خود انتخاب کردند. نه تنها عربها زبان فارسی را فرا گرفتند بلکه پیروزیهای آنها وسیله ای شد برای تبدیل شدن زبان فارسی به زبان میانجی (17) مردمان شرق رود جیحون. در ماوراءالنهر زبان فارسی که زبان گفتاری عربهای ساکن شرق ایران بود جایگزین زبان سغدی شد و بدین گونه به زبانمشترک عربها، ایرانیان و سغدیان تبدیل شد.
به هر ترتیب بعد از گذشت یک قرن عربهای فاتح اصول اساسی که امپراتوری اسلامی بر پایهی آنها عمل میکرد را کنار گذاشتند. در این دورهی صد ساله فاتحان تصور میکردند که بهتر است عربها و عجم ها، مسلمانان و غیرمسلمانان، از یکدیگر جدا باشند و مسلمانان عرب بر مردمان شکست خورده سلطه داشته باشند. در این دوره سعی بر این بود که یک ملت نظامی پیشه به وجود آورده شود. ملتی که در مراکز پادگانی سکونت داشته باشد، از مردمان تحت سلطه جدا باشد، فعالیتهای آن به فعالیتهای نظامی محدود باشد، و در تجارت و کشاورزی فعالیت نداشته باشد. در این دوره عضویت در اسلام حق انحصاری این ملت بود. همچنین به مردمان غیرعرب اجازه داده شد که ادیان و روابط گروهی خود را حفظ کنند و به کار در مشاغل مولدی که منافع نخبگان حاکم را تأمین میکند ادامهدهند.
با این وجود در جریان اولین قرن اسلامی عربها از مردمان طایفهای و قبیلهای به مردمان شهرنشین تبدیل شدند، با مردمان غیرعرب در هم آمیختهاند، از فعالیت در بخش نظامی دست کشیدند و به مشاغل غیر نظامی روی آوردند. به همین نسبت مردمان غیرعرب به خدمت حکومت و ارتش درآمدند، اسلام آوردند، زبان عربی را به عنوان زبان کلام خود برگزیدند، و خواستار داشتن جایگاهی در حکومت امپراتوری شدند. بنابراین وقوع تحولات اقتصادی و اجتماعی در مراکز پادگانی، روی آوردن غیرمسلمانان به اسلام، و بوجود آمدن زبانهای مشترک راه را برای تشکیل جوامع جدید و سپس از تشکیل جامعهای واحد هموار نمودند. البته لازم به ذکر است که یکپارچگی بین مردمان عرب و عجم و ظهور جوامع اسلامی خاورمیانهای فقط در تعداد معدودی از مراکز پادگانی متحقق شد. دیگر مردمان خاورمیانهای در بیرون از دایرهی جوامع جدید باقی ماندند و میراث قدیمی خود را حفظ نمودند.
این جوامع جدید که ماهیتی جهان شمول داشتند قالب و الگوی سیاست و فرهنگ خاورمیانهای را برای قرنهای بعدی تعیین نمودند. در پایان به عنوان حسن ختام این فصل میتوان گفت که تحولات اقتصادی و اجتماعی تشکیل امپراتوری عربی را امکانپذیر ساختند. این تحولات از یک سو منابع اقتصادی اساسی لازم برای ادامه حیات امپراتوری را فراهم کردند و از سوی دیگر باعث بوجود آمدن کشمکشهایی بین عربها و موالی، رؤسای قبایل و مقامات اداری، نخبگان دینی و سیاسی، و کشاورزان و زمینداران گردیدند؛ بدین وسیله در امپراتوری اسلامی دچارمشکل گردید و در نهایت از میان رفت.
پینوشتها:
1- قبایلی که مسلمان شده بودند و عضو اتحادیه محمد (ص) بودند.
2- قبایلی که به اسلام نگرویده بودند و لذا عضوی از اتحادیه محمد (ص) نیز نبودند.
3- Ajnadain؛ منطقه ای واقع در فلسطین
4- Homs
5- Hama
6- Harran
7- Edesse
8- Nasibin
9- Babylon
10- عین الشمس؛ Heliopolis
11- Tripoli
12- Monophysite؛ کسی که عقیده دارد به این که مسیح دارای یک ذات است (معمولاً مسیحیان معتقدند که عیسی دارای جنبهی الوهیت و جنبهی بشریت است).
13- Misr
14- Fustat
15- Iugum
16- هلال خصیب
17- Lingua Franca: زبان میانجی زبانی است که بین مردمانی با زبانهای اصلی متفاوت تکلم میشود.
ایرا ماروین. لاپیدوس؛ (1381)، تاریخ جوامع اسلامی، ترجمه علی بختیاری زاده، تهران: انتشارات اطلاعات. چاپ اول