|جابجایی در قدرت از دیدگاه تافلر - قسمت دوم
نويسنده:یاسر رضاپور
نظریه های قدرت از نگاه تاریخی
در زمینه قدرت نظریه های گوناگونی وجود دارد.با دسته بندی که می توان انجام داد این نظریه ها به سه گروه ذیل تقسیم می شوند.1. نظریه پردازان کلاسیک که از نظر تاریخی از اندیشه های یونانی باستان، مثل سقراط و افلاطون ، شروع می شود و تا شروع رنسانس ادامه می یابد. وجهه مشخصه این نظریه ها دیدگاه متافیزیکی آن ها درباره پدیده قدرت است. این گروه از نظریه پردازان نیز در رابطه با نگاه بدبینانه یا آرمانی که نسبت به پدیده قدرت دارند، خود به دو گروه آرمان گرا و واقع گرا تقسیم می شوند.
2. نظریه پردازان مدرن: وجه تمایز این دیدگاه از دیدگاه کلاسیک، نگرش مادی آن ها درباره پدیده قدرت است. این دیدگاه به دو بخش تبدیل می شود، دیدگاه فلسفی و دیدگاه و دیدگاه علمی. در گروه اول، ماکیاولی ، بدن و هابز قرار دارند که جزو واقع گرایان شمرده می شوند و در همین گروه عده ای چون سوسو، کانت و هگل با دید آرمانگرایانه به پدیده قدرت می نگرند.دردیدگاه علمی که به صورت تجربی به بررسی مسأله قدرت می پردازد نیز با دو گروه اندیشه وران مواجه هستیم.واقع گرایان عبارتند از مارکس وبر، مورگنتا، رابرت دال ، سی رایت میلز و آرمان گرایان که شامل نظریه پردازانی چون هاناآرنت و یورگن هابرمارس می شوند.نظریه پردازان مدرن بر این باورند که ماهیت قدرت، سلطه است.آنچه در دوران مدرن بر تفکر سیاسی حاکم است توجیه اقتدار سیاسی است. این گروه از اندیشه وران برخلاف اندیشه وران کلاسیک قدرت را نه به عنوان یک پدیده متافیزیکی ، بلکه به عنوان پدیده ای مادی می انگارند به فضائل و الهه های قدرت توجه می کند و آن را در خدمت منافع عمومی تفسیر می کنند.
3. نظریه پردازان پست مدرن: نقد قدرت از مباحث پست مدرن می باشد.اگر در نظریه های کلاسیک و مدرن، قدرت خصلتی سیاسی دارد و دارای مرکزی به نام حاکمیت است.در نظریه های پست مدرن قدرت پراکنده است و دارای مرکزیتی نیست. در این گروه صاحب نظرانی چون نیچه، هایدگر،میشل فوکو وژان فرانسوالیوتار وجود دارند.در واقع می توان می گفت بحث تافلر دربارۀ تحول ماهیت قدرت در جامعه فراصنعتی تا حدودی به بحث های این گروه نزدیک می شود.
تعریف قدرت
برای قدرت تعاریف زیادی نقل شده که می توان آن ها را به صورت مبسوط مورد نقد قرار داد ولی در مقاله مجال این کار نیست لذا فقط چند تعریف از قدرت نقل می شود.یکی از مشهورترین تعاریف قدرت، متعلق به برتراند راسل است که می گوید: «قدرت را می توان ایجاد تأثیر مورد نظر تعریف کرد».وال در مقاله خود تحت عنوان «مفهوم قدرت» این گونه قدرت را توصیف می کند:« الف تا آن جا بر ب قدرت دارد که بتواند ب را وادار به کاری کند که در غیر این صورت انجام نمی داد». تالکوت پارسونز قدرت را چنین تعریف می کند: « قدرت، ظرفیت تعمیم یافته برای تضمین اجرای تعهدات الزام آور واحدهای گوناگون یک نظام با سازمان جمعی است در زمانی که تعهدات به دلیل تأثیرشان بر اهداف جمعی، مشروعیت یافته است؛ یعنی جایی که در صورت تمرد ، فرض اجرای تعهدات از طریق ضمانت های اجرایی منفی مربوط به موقعیت، وجود داشته باشد ، قطع نظر از این که بازیگر بالفعل این اجرا چه کسی باشد». به نظر تافلر قدرت به « تولید تأثیری مطلوب با حداقل عوارض جانبی (قابل شناسایی) » تعریف می شود و در عریان ترین شکل خود، قدرت عبارت است از استفاده از خشونت، ثروت و دانایی (در معنای وسیع آن) برای واداشتن مردم به انجام کاری خاص.معنای جدید قدرت
قدرت به خودی خود نه خوب است و نه بد. قدرت وجه اجتناب پذیر هر رابطه انسانی است و بر هر چیزی اثر می گذارد. بیش از آنچه اغلب تصور می کنند، ما محصول قدرت هستیم.قدرت به خصوص برای نسل ما اهمیت زیادی دارد.ما در عصری زندگی می کنیم که کل ساختار قدرتی که جهان را یکپارچه نگاه می داشت، اکنون در حال فروپاشی است. ساختاری از بنیان متفاوت در حال شکل گیری است.و این در هر سطحی از جامعه بشری دارد اتفاق می افتد.این فروپاشی شیوۀ قدیمی اقتدار و قدرت در کسب و کار و زندگی روزمره، درست در لحظه ای دارد شتاب می گیرد که ساختارهای قدرت جهانی نیز در حال فروپاشی است.«جابجایی قدرت» صرفاً قدرت را انتقال نمی دهد.بلکه شکل آن را دگرگون می سازد.امروز دیگر در علوم به روی مردم بسته نیست و آن ها به راحتی از طریق رسانه ها و اینترنت به اطلاعات تخصصی دسترسی دارند.دیگر پزشک به صورت خدای سفیدپوش چون قبل اعتباری ندارد و مردم کم و بیش دارای اطلاعاتی در این زمینه اند و نگران نحوه درمان و عوارض جانبی داروها هستند.پزشک تاج از کف داده فقط نمونه کوچکی است از فرایندی عمومی تر که کل رابطۀ دانایی را با قدرت در کشورهای دارای تکنولوژی پیشرفته تغییر می دهد. در بسیاری زمینه های دیگر نیز دانشی که به شدت تحت انحصار متخصّصان قرار داشت، رفته رفته از کنترل آن ها خارج می شود و به شهروندان معمولی می رسد.به طور مشابه، درداخل شرکت های عمده ، کارکنان به اطلاعاتی دسترسی می یابند که روزگاری در انحصار مدیریت بود. به محض آن که دانایی از نو توزیع شد ، قدرت مبتنی بر آن نیز پخش می شود. به هر حال معنای به مراتب وسیع تری وجود دارد که در آن تغییرات در دانایی باعث جابجایی گسترده قدرت می شود یا به آن کمک می کند.مهم ترین پیشرفت اقتصادی طول زندگی ما، ظهور نظام نوین تولید ثروت بوده که بنیان آن دیگر عضله نیست بلکه مغز است .مارک پوستر مورخ دانشگاه کالیفرنیا می نویسد: « در اقتصاد پیشرفته دیگر نیروی کار با اشیاء کار نمی کند بلکه از مردان و زنانی ترکیب یافته که با مردان و زنان دیگر سرو کار دارند یا... سرو کار کارکنان با اطلاعات است و سرو کار اطلاعات با مردم». زمانی وینستون چرچیل در گفتاری که به او الهام شده بود چنین گفت: « امپراتوری های آینده ، امپراتورهای مغز خواهند بود».امروزه این گفتار واقعیت یافته است.آنچه هنوز درک نشده میزان قدرت خام و بسیطی است که در دهه های آینده در اثر نقش تازۀ «مغز» هم در سطح زندگی خصوصی و هم در سطح امپراتوری دگرگون می شود.اهمیت قدرت
قدرت در تمام عرصه های زندگی فردی و جهانی اهمیت به سزایی دارد.شخصی که در زندگی شخص خود قدرت نداشته باشد در اداره آن به مشکل خواهد رسید و نظام خانواده متزلزل و از هم خواهد پاشید.در عرصه جهانی نیز با در دست داشتن قدرت می توان در زمینه های سیاسی و اقتصادی پیش رو بود که این خود باعث رشد فزاینده ، توسعه یافتگی ، رفاه و آسایش ، نفوذ کلام و امنیت می شود و با داشتن قدرت، جامعه از تجاوزات سیاسی ، اقتصادی، نظامی و فرهنگی در امان خواهد بود و امکان نشر و تحمیل فرهنگی خودی است. به طور کلی دستیابی به قدرت بزرگترین آرزوی بشر در تمام ادوار بوده است.ابزار های رسیدن به قدرت
به عقیده تافلر قدرت از طریق سه ابزار عضله، پول و مغز قابل دسترسی است. هر کدام از این مفاهیم در بازی قدرت اشکال گوناگونی به خود می گیرند.برای مثال، خشونت لازم نیست واقعی باشد، اغلب تهدید به استفاده از آن برای جلب موافقت طرف و در هم شکستن مقاومت او کافی است.تهدید خشونت در پشت قانون نیز مخفی شده است.درواقع، اسطوره های قدیمی نیز طرفدار این نظرند که خشونت، و ثروت و دانایی منابع غایی قدرت اجتماعی می باشند. افسانه ژاپنی دربارۀ سانشونو جینگی در این مورد بسیار گویا است. سانشونو جینگی سه چیز مقدسی است که به الهۀ بزرگ آفتاب آماتراسو- دامی- کامی تقدیم شد و هنوز تا به امروز نماد قدرت امپراتوری به شمار می آیند.این سه چیز شمشیر ، جواهر و آینه است.در شرایطی هر کدام از این سه ابزار می تواند به دیگری تبدیل شود.تفنگ می تواند پول به دست آورد یا به زور از دهان قربانی خود اطلاعات سری را بیرون بکشد. با پول می توان اطلاعات یا تفنگ خرید.از اطلاعات می توانیم برای افزایش پولی که داریم استفاده کنیم یا با آن می توانیم نیرویی را که تحت فرمان داریم، چند برابر کنیم. مهم تر این که ، از هر سه در سطحی از زندگی اجتماعی ، از روابط نزدیک زندگی خانوادگی تا عرصه سیاسی می توان بهره گرفت در حوزه زندگی خصوصی ، پدر می تواند فرزندش را کتک بزند (استفاده از زور)، پول تو جیبی او را قطع کند یا مقداری پول به او بدهد(استفاده از پول یا معادل آن) یا از همه مؤثرتر ، آن چنان ارزش های کودک را شکل دهد که کودک خودش بخواهد از او اطاعت کند.در عرصه سیاست ، دولت می تواند ، ناراضی سیاسی را به زندان بیندازد یا شکنجه کند ، با قطع پول ،مخالفین خود را تنبیه کند و به حامیان خود پول بدهد و البته می تواند برای ایجاد رضایت ها و واقعیت ها را تحریف کند.البته همه جابجایی های قدرت نتیجه استفاده از این ابزار نیست عواملی چون رخدادهای طبیعی ، شانس و تصادف در تغییر قدرت مؤثرند.تمرکز بر روی این مثلث و تعریف قدرت در این قالب ، امکان می دهد تا قدرت را به شیوه ای به طور کامل تازه تحلیل کنیم و شاید روشن تر از گذشته نشان دهیم که چگونه قدرت برای کنترل رفتارهای ما از گهواره تا گور به کار می رود. تا این مطلب درک نشود، نخواهیم توانست ساختارهای منسوخ قدرتی که آیندۀ ما را تهدید می کنند، شناسایی و دگرگون سازیم.برتری دانایی بر دیگر ابزارها
استفاده از زور و خشونت عوارض وحشتناکی را به دنبال دارد و به طور کلی خشونت نارسایی های مهمّی را به دنبال دارد و ما را مجبور می سازد جهت استفاده از آن ابزار زور را به همراه داشته باشیم و این کار باعث ایجاد نارضایتی و مقاومت در طرف مقابل می شود و بازماندگان در پی فرصتی برای انتقام هستند. بهترین نوع قدرت، از کاربرد دانایی حاصل می شود و به سادگی از بین نمی رود. با این قدرت نه تنها می توان راه خود را در پیش گرفت، بلکه می توان دیگران را واداشت آنچه را می خواهیم انجام دهند هر چند هم که باب میلشان نباشد.کیفیت بالای قدرت ،معانی به مراتب بیشتری در بردارد. به معنای کارآیی است یعنی بهره گیری از کم ترین منابع قدرت برای دستیابی به هدف؛ اغلب می توان دانایی و اطلاعات را طوری به کار گرفت که طرف مقابل از برنامۀ کار ما برای اجرای نقشه رضایت داشته باشد.حتی می توان به وی القاء کرد که در اصل این فکر از خود او بوده است نه از ما.ویژگی های دانایی
دانایی دارای سه ویژگی است که آن را از دیگر ابزارهای قدرت متمایز می سازد و همین ویژگی ها است که دانایی را در این قرن به صورت بهترین و کاراترین ابزار قدرت درآورده است.انعطاف پذیری
از میان سه ابزار قدرت ، دانایی بیشترین انعطاف پذیری را دارد.از دانایی می توان برای تنبیه ، پاداش و ترغیب و حتی دگرگون سازی استفاده، و دشمن را به دوست تبدیل کرد. بهتر از همه با دانایی درست، فرد می تواند در موقعیت های نامناسب پیش دستی کرده و وضعیت را تحت کنترل خود درآورد و از هدر رفتن نیرو و پول جلوگیری کند. هم چنین دانایی ثروت و زور را چند برابر می کند.می توان از آن برای افزایش زور یا ثروت موجود استفاده کرد یا به عنوان راهی دیگر، میزان زور و پول مورد نیاز برای دستیابی به هر مقصودی را، کاهش داد.درهر مورد، دانایی کارایی را افزایش می بخشد و به فرد اجازه می دهد تا در هر زورآزمایی قدرت کمتری مصرف کند. ضعف اساسی زور بی رحمانه و خشونت، انعطاف ناپذیری محض آن است. به سخن کوتاه ، خشونت بدترین نوع قدرت است. به عکس، ثروت به مراتب ابزاری بهتری برای قدرت است.پول انعطاف بیشتری دارد. به جای تهدید حرف یا تنبیه ، با پول می توان پاداش هایی داد که با ظرافت تعیین شده است، اعم از پرداخت های جنسی یا نقدی. از ثروت می توان به شیوه ای مثبت یا منفی استفاده کرد بنابراین از زور قبلی انعطاف پذیرتر است.ثروت قدرتی از نوع متوسط است. اعمال هر یک از خشونت و ثروت در جامعه عوارضی گاهاً خطرناکی را به دنبال دارند و استفاده از آن باعث هزینه های زیادی است و انعطاف کمتری دارند ولی دانایی انعطاف بسیار بالایی داشته و در جنگ و صلح، تنبیه و پاداش و بایکوت و فعالیت سیاسی و در دیگر موارد کاربرد دارد و نقش خود را انجام می دهد.پایداری دانایی
پایداری ویژگی خاص دانایی است. زور، به خاطر همۀ نگرانی ها عملی ، فناپذیر و محدود است. میزان زوری که می توانیم پیش از ویران کردن آن چه می خواهیم به چنگ بیاوریم یا از آن دفاع کنیم ، به کار ببریم بسیار محدود است.ثروت نیز چنین است.هر چیزی را نمی توان با پول خرید و حتی پرترین کیف ها نیز سرانجام خالی می شوند.به عکس دانایی چنین نیست. ما همیشه می توانیم دانایی بیشتری تولید کنیم.مردمی بودن دانایی
دانایی مردمی ترین منبع قدرت است.خشونت و ثروت در مالکیت افراد قوی و دارا است ولی دانایی در دسترس افراد ضعیف و نادان نیز وجود دارد. استفاده از یک سلاح برای اعمال زور در زمان واحد برای دو یا چند نفر امکان پذیر نیست و یا خرج کردن یک اسکناس از طرف چند نفر در یک زمان امکان ندارد.برعکس، چند نفر می توانند از همان دانش یا اطلاعات خواه به سود یا به زیان دیگری استفاده کنند و در همین فرایند دانایی بیشتری تولید می شود.برخلاف گلوله ها یا بودجه ها، دانایی خودش تمام نمی شود.