پیش‏نیازهای بهداشت روانی در سوره مباركه یوسف (رویكردی تربیتی و روان‏شناختی)

مرور بر سوره مباركه یوسف و بررسی دیدگاه‏های تفسیری ذیل آن، به برداشت‏هایی (1) در این مقاله، نویسنده كوشیده است‏با به كارگیری شیوه تحلیل محتوا×( روان‏شناسانه دست‏یابد.این برداشت‏ها در راستای كشف و اصطیاد پیام‏های مربوط به بهداشت روانی خانواده، با پیگیری روابط و رفتارهای اجتماعی حضرت‏یعقوب‏علیه السلام و فرزندان، حضرت یوسف و پدرعلیه السلام و حضرت یوسف‏علیه السلام و برادران پردازش شده‏اند.نگارنده به عنوان یك پژوهشگر مسلمان، بر این باور است كه گذشته از خطاناپذیر بودن محتوای قرآن، حضور دو پیامبر می داده‏ها و اطلاعات ارائه شده در این داستان قرآنی معتبر و بی‏خطا هستند.
يکشنبه، 12 اسفند 1386
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
پیش‏نیازهای بهداشت روانی در سوره مباركه یوسف (رویكردی تربیتی و روان‏شناختی)
پیش‏نیازهای بهداشت روانی در سوره مباركه یوسف (رویكردی تربیتی و روان‏شناختی
پیش‏نیازهای بهداشت روانی در سوره مباركه یوسف (رویكردی تربیتی و روان‏شناختی)
نويسنده:حجة الاسلام دكتر عباسعلى شاملى
منبع:فصلنامه معرفت
چكیده:
مرور بر سوره مباركه یوسف و بررسی دیدگاه‏های تفسیری ذیل آن، به برداشت‏هایی (1) در این مقاله، نویسنده كوشیده است‏با به كارگیری شیوه تحلیل محتوا×( روان‏شناسانه دست‏یابد.این برداشت‏ها در راستای كشف و اصطیاد پیام‏های مربوط به بهداشت روانی خانواده، با پیگیری روابط و رفتارهای اجتماعی حضرت‏یعقوب‏علیه السلام و فرزندان، حضرت یوسف و پدرعلیه السلام و حضرت یوسف‏علیه السلام و برادران پردازش شده‏اند.نگارنده به عنوان یك پژوهشگر مسلمان، بر این باور است كه گذشته از خطاناپذیر بودن محتوای قرآن، حضور دو پیامبر می داده‏ها و اطلاعات ارائه شده در این داستان قرآنی معتبر و بی‏خطا هستند.با معصوم و تشابه وقوع حوادث داستان به پژوهش‏های دراز مدت، (2) این پیش فرض، هرگونه خطاپذیری به پردازش و تفسیر نویسنده باز می‏گردد.پس از مرور داستان، برخی از حوادث كه حاوی پیامی روان‏شناختی، به ویژه در ارتباط با پیش‏گیری از آسیب‏های مربوط به رفتار و روابط خانوادگی بوده‏اند، جمع‏آوری و سامان‏دهی شده‏اند.چه بسا توجه به یافته‏های این پژوهش، راه را برای پژوهش‏های كامل‏تر در آینده هموارتر و امید به دستیابی به موضع‏گیری‏های وحیانی به شكلی مطلوب و درخور را پابرجاتر كند.

پیش درآمد

از نگاه تمامی مسلمانان، قرآن كریم هماره بی‏بدیل‏ترین و محوری‏ترین منبع شناخت، دانش و معارف اسلامی بوده است.با به‏كارگیری رویكردهای گوناگون می‏توان به دل این اقیانوس بیكران زد و به استنطاق، پردازش و سامان‏دهی موضع‏گیری‏ها، دیدگاه‏ها، مدل‏ها و نظریه‏های وحیانی، كه ناظر به جهت‏دهی و هدایت رفتارهای اختیاری و آگاهانه انسان است، نائل آمد.از میان رویكردهای موضوعی در مطالعات قرآنی، رویكرد داستان‏شناختی (4) از چشمگیرترین رویكردها در قلمرو تعلیم و تربیت و روان‏شناسی تربیتی است.جالب توجه است كه در سراسر قرآن، تنها این سوره یوسف است كه تمامیت منسجم و درهم تنیده یك داستان را با جزئیات و ریزه‏كاری‏های آن (5) دربرگرفته است.دیگر داستان‏های قرآنی به گونه چشمگیری كوتاه‏تر و مشتمل بر محورها و پیام‏های گوناگون است.مهم‏تر آن‏كه محتوای داستانی این سوره توسط خود قرآن به عنوان بهترین داستان (احسن القصص) (یوسف: 3) شناسانده شده است.از این‏رو، اولین سؤالی كه ذهن هر جست‏وجوگری را به خود مشغول می‏دارد این است كه چه شاخصی در این داستان وجود دارد كه آن را به عنوان بهترین داستان‏ها مطرح می‏كند؟ مفسران به فراخور دیدگاه‏های خود، پاسخ‏های گوناگونی به این سؤال داده‏اند كه به برخی اشاره خواهیم داشت:
از بین شخصیت‏های این داستان قرآنی، حضرت یوسف‏علیه السلام برجسته‏ترین نقش را ایفا می‏كند.این نقش برجسته، در عهد باستان، سفر تكوین، (6) و آیات 37 - 50 نیز تقریبا به همین صورت توصیف شده است. (7) با این تفاوت كه سفر تكوین، داستان یوسف را در چارچوب داستان‏های مربوط به خاندان حضرت ابراهیم و حضرت اسحاق‏علیهما السلام و در آغاز داستان حضرت یعقوب‏علیه السلام قرار می‏دهد، در حالی كه، در قرآن كریم این داستان به عنوان بخشی از یك تاریخ مستمر مطرح نشده است.داستان یوسف‏علیه السلام پیش از آن‏كه تمامی سوره دوازده به پایان برسد، تمام می‏شود و از نقطه نظر محتوا به ظاهر ارتباطی با سوره‏های پیش و پس از خود ندارد. (8)
سوره مباركه یوسف 111 آیه دارد.دو آیه اول این سوره، مربوط به وحیانی بودن قرآن و اهمیت فهم عقلانی آن است.سومین آیه بر نقش خداوند در وحی قرآن و آسمانی بودن داستان و چه بسا راز بهترین بودن آن تاكید می‏ورزد.این سه كریمه، كه به ظاهر از كلیت داستان جدا و بیرون به نظر می‏آید، از نقطه نظر روش‏شناسی به كلیت اطلاعات مطرح شده در داستان اعتبار وحیانی می‏بخشد.ضریب اعتبار داده‏ها در هر مورد بسته به اتقان منابع اطلاعات یا روش جمع‏آوری داده‏هاست.از منظر یك پژوهشگر مسلمان، بالاترین ضریب اعتبار به داده‏هایی مربوط می‏شود كه از منبع وحی سرچشمه گرفته باشد.
سوره یوسف همانند سایر سوره‏های قرآنی، دارای پیام‏های متعددی است كه همگی گرد یك محور دور می‏زند.این پیام‏ها در جای جای داستان و در گذر حوادث آن عرضه می‏شوند.به گمان نویسنده، مهم‏ترین پیام در این سوره، پیام توحید و تربیت توحیدی است كه به گونه‏ای جالب و در اوج داستان هنگامی كه حضرت یوسف در زندان به سر می‏برد، از زبان خود او بیان شده است:
بر ما (خاندان ابراهیم) روا نبوده است كه هرگز چیزی را با خدا شریك گردانیم.ای هم بندان! آیا خدایان متعدد و پراكنده بهتر است‏یا خداوند یكتا، قاهر و قدرتمند؟ ! (آیه 38 - 39)
تاكید این دو آیه بر محوریت توحید در اوج داستان، هنگامی كه شخصیت اصلی به سنگین‏ترین آزمایش‏ها دچار شده است، حكایت از این دارد كه در نظام تربیتی قرآن هماره جهت‏دهی تربیتی به سوی توحید و خدامحوری است.از این‏رو، اگر در قلمرو بهداشت روانی خانواده هم، از این سوره مجموعه اصول و هنجارهایی به دست آید، نوعی مجموعه بهداشت روانی توحید محور خواهد بود; چرا كه توحید محوری مرز اولیه تفكیك یك نظام تربیتی قرآنی از نظام غیرقرآنی است.
سایر محورهای مهم‏تر سوره عبارت است از: رؤیاها، طبقه‏بندی رؤیاها، تحلیل و تعبیر آن‏ها، اهمیت و ویژگی پیراهن حضرت یوسف در بازگرداندن بینایی به حضرت یعقوب‏علیه السلام، روابط و رفتارهای اجتماعی شخصیت‏های داستان، كه دارای پیام‏های تربیتی، بهداشت روانی و روان‏شناختی است، استمرار و تداوم نبوت در میان نیاكان حضرت یوسف‏علیه السلام، راز بهترین داستان بودن و رابطه بین پیامبر اكرم‏صلی الله علیه وآله و حضرت یوسف‏علیه السلام در این داستان.هر یك از این محورها و سایر موضوعات مطرح در این آیه، نیازمند پژوهش مستقل است. شخصیت‏خود حضرت یوسف به عنوان برترین چهره‏ی داستان، موضوع بسیاری از متون دینی مسیحی و یهودی بوده است.برخی از پژوهشگران علاقمند به پژوهش‏های تطبیقی مایلند این شخصیت را در متون گوناگون دینی ردیابی و شناسایی كنند تا از این رهگذر، به نقاط مشترك و جدایی در این متون دست‏یابند.در این پژوهش، نویسنده كوشیده است‏با تكیه بر داده‏های قرآنی روابط بین حضرت یوسف‏علیه السلام و سایر شخصیت‏های داستان را با رویكردی تربیتی و روان‏شناختی مطالعه و تحلیل كند.روش اصلی در این مطالعه، روش تحلیل محتوا در بستر قرآن‏پژوهی همراه با استفاده از داده‏ها و مفاد احادیثی است كه پیرامون آیات مورد بحث، از امامان معصوم‏علیهم السلام رسیده است.در این رهگذر دیدگاه‏های برخی از مفسران مسلمان نیز، مورد توجه قرار گرفته است.به هدف آشنایی با برخی از یافته‏های مطالعات برون دینی مستشرقین و نقد آن‏ها، به برخی از دیدگاه‏های این پژوهشگران نیز اشارت رفته است.

داستان‏شناسی در قرآن

داستان‏های قرآن كریم را می‏توان از منظرهای گوناگون مورد مطالعه قرار داد. برخی با هدف كشف سنن و قوانین الهی حاكم بر تاریخ و جامعه این داستان‏ها را مرور و مطالعه كرده‏اند (9) و برخی نیز ممكن است‏با رویكردهای تربیتی و روان‏شناختی این داستان‏ها را مرور كنند.روان‏شناسان یادگیری، داستان را یكی از ابزارهای مناسب برای تحقق و تثبیت فرایندهای یادگیری و همانندسازی با شخصیت‏های برتر داستان دانسته‏اند.برخی، از داستان به عنوان ابزاری برای روان‏درمانی در كودكان و نوجوانان بهره جسته‏اند.در این موارد، روان‏شناس درمانگر، با دادن زمینه‏های ایفای نقش به درمان‏جو، می‏كوشد تا ناكامی‏های وی و نیز ریشه‏هایی را كه به آسیب‏روانی خاصی منجر شده‏اند، شناسایی و درمان كند.این روش، به ویژه در مورد كودكانی كه در یك بازی قصه‏گویی، ایفای نقش و ابراز آرزو و یا حكایت ناكامی‏ها می‏كنند، كارآیی چشمگیری دارد.
كارشناسان در روان‏شناسی تربیتی ممكن است از داستان برای ارائه آموزه‏های اخلاقی، تربیتی و یا عرضه مدل و الگویی كه نقش‏های رفتاری متربی و فراگیر را تصحیح یا تعدیل می‏كند، استفاده كنند.گاهی مربی ترجیح می‏دهد راه‏های صحیح و مؤثر مقابله با یك بحران یا ناهنجاری را در قالب ایفای نقش شخصیت‏ها و چهره‏های موفق یك داستان به فراگیر آموزش دهد.در این موارد، فراگیر داستانی را مرور می‏كند كه نقش‏های مورد نظر در آن برجسته و مورد توجه قرار گرفته‏اند.
داستان‏ها همچنین می‏توانند دارای كاربرد مؤثری در آموزش و پرورش باشند.گاهی مربیان می‏كوشند در چارچوب مواجه ساختن فراگیران با داستان‏ها، ارزش‏های (1995) و تاپان و برون (11) (1991) در مقالات خود به نمونه‏هایی از این كاربردهای داستان اشاره داشته‏اند. تاپان و برون همچنین افزوده‏اند كه بازگویی و مطالعه داستان‏ها می‏تواند فرایند رشد اخلاقی و تربیت اخلاقی كودك و نوجوان را تسهیل و هموار كند.بهره‏گیری از داستان برای مواجه‏سازی فراگیر با یك بحران تنش‏زای اخلاقی روشی بود كه لورنس كلبرگ از آن كمك‏می‏گرفت‏تافرایندومقطع‏رشداخلاقی نوجوانان را توصیف و اندازه‏گیری كند. (12)

بهترین داستان‏ها

چنانچه گذشت، اولین سؤالی كه ذهن هر تلاوتگر سوره مباركه یوسف را به خود مشغول می‏دارد این است كه چه شاخص و معیاری، داستان این سوره را به عنوان بهترین داستان‏ها مطرح كرده است؟ در سومین كریمه این سوره می‏خوانیم: «با وحی این قرآن، ما بهترین داستان‏ها را بر تو (ای محمد) باز می‏گوییم‏».سؤال این‏جا است كه چه ویژگی از این داستان بهترین‏ها را ساخته است؟ پی‏گیری پاسخ این سؤال در خود قرآن، نشانگر این است كه چه بسا "احسن القصص" (بهترین داستان‏ها) ، نقطه مقابل "اساطیر الاولین" (افسانه‏های پیشینیان) باشد.واژه دوم، نه بار در قرآن تكرار شده است.برای نمونه، در آیه 95 سوره انعام آمده است: «كسانی كه كفر ورزیده‏اند می‏گویند این قرآن چیزی بیش از افسانه پیشینیان نیست‏».
امروزه در برخی از رشته‏های علوم تربیتی (آموزش و پرورش ارزش‏ها) مطالعه اسطوره‏ها و افسانه‏ها از جایگاه ویژه‏ای برخوردار است.برخی از مربیان اسطوره‏شناسی را نقطه مقابل رویكرد مطالعه داستان (14) تلقی می‏كنند.از این منظر، ممكن است اسطوره‏ها، تنها ارزش سرگرم‏كنندگی برای كسانی داشته باشد كه به ایده‏آل و آرمان مستحكمی در زندگی دست نیافته‏اند.در مقابل، یك اسطوره نیز به ایده‏آل و آرمانی اشاره دارد كه فرد به طور اختیاری برای رسیدن به آن تلاش می‏كند.تلقی این آرمان‏ها به عنوان اسطوره، تنها به این دلیل است كه نقش اهداف دست‏نایافته برای فرد را بازی می‏كند. (15) پیش از این یادآور شدیم كه، به رغم صراحت قرآن بر "احسن القصص" بودن سوره یوسف، دو گروه از خوارج، كه دارای افكار و گرایشات افراطی بوده‏اند، این سوره مباركه را اسطوره‏وار و رمان‏گونه تلقی‏كرده‏اند. (16) اسطوره‏انگاری یا احسن القصص بودن داستان، به نوع تلقی و برداشت از پیام‏های داستان باز می‏گردد.داستان‏های‏قرآنی‏جملگی در بافت كلی هدایتی و تربیتی انسان معنا می‏یابند و با افسانه‏هایی، كه صرفا بار ارزشی سرگرم‏كنندگی دارند، قابل مقایسه نیستند.
اولین نشانه بهترین داستان بودن، مفاد كریمه سوم این سوره است كه صراحتا داستان را به خداوند نسبت می‏دهد، به ویژه وجود ضمایر جمع (نحن، نا) و فعل حاكی از مشاركت جمع (نقص) دخالت عناصر غیبی و در راس آنان خداوند را برجسته‏ترمی‏كند.چنین سرنخ‏هایی، كلیت داستان را از ابتدا به برجسته‏سازی پیام تربیتی‏وخدامحوری‏داستان‏متوجه‏می‏سازد.
گروهی، معیار بهترین بودن این داستان قرآنی را در سبك و روش بیان آن می‏دانند. از این منظر، داستان حضرت یوسف‏علیه السلام به دلیل فشردگی و اشاره‏ای بودن، اقتصاد قصه‏گویی (17) را به اوج خود رسانده است.بسیار مهم است كه داستان در قالبی كوتاه اما جذاب، مخاطب را به سرعت و با اطمینان به اهداف اصلی مورد نظر منتهی كند.در داستان حضرت یوسف‏علیه السلام، با آن كه بسیاری از جزئیات با ابهام مطرح شده است، خواننده بدون سردرگمی و خستگی، حوادث را ردیابی و سرانجام به فرودگاه‏های تربیتی و جهت‏دهنده، كه همه چیز بر محور تقوا و توحید تمام می‏شود، فرود می‏آید.این قلم بر این باور است كه ویژگی ایجاز در داستان‏های قرآنی همانند ایجاز در سایر موارد، یك ویژگی ممتاز قرآنی است كه می‏تواند حكایت از ضرورت وجود ترجمان مطمئن و بدون خطا (معصوم‏علیه السلام) برای تفسیر و تبیین نقاط كور، مبهم و ناگفته باشد.
البته، تذكر این نكته نیز مهم است كه چه بسا ابعاد فروگذار شده در توصیف حوادث داستان راهی برای جلب توجه به ابعاد مهم‏تر و كلیدی داستان است.برای نمونه، بسیاری از مكان‏ها، توقف‏گاه‏ها، هنگامه‏ها و نام شخصیت‏ها و حتی نام كاروان و كاروانیانی كه یوسف را از چاه نجات دادند به ابهام گذاشته شده تا توجهات و حساسیت‏های مخاطبان به موضوعات محوری و كلیدی كشانده شود.این ایجاز، در كریمه 94 نیز به گونه‏ای دیگر رخ نموده است و مخاطب نمی‏داند كه در این مقطع داستانی، طرف گفت‏وگوی حضرت یعقوب‏علیه السلام، آن‏گاه كه برادران یوسف همراه با كاروان راهی مصر بودند، چه كسانی هستند؟ ! این شیوه ابهام‏گذاری در موارد دیگری مثل بیان نام و ویژگی‏های برادر بزرگ‏تر یوسف‏علیه السلام، پادشاه مصر، عزیز و همسرش، شاهد ماجرای اتهام بزهكاری یوسف، و دراهمی چند كه بهای خرید یوسف بود، قابل بررسی است. (18) اقتصاد قصه‏گویی و ایجازگویی در این داستان چنان چشمگیر است كه برخی از مفسران همانند زمخشری در تفسیر خود بیش‏تربه‏برجسته‏سازی و توضیح احتمالی نكات به ظاهر فروگذار شده داستان پرداخته‏اند تا تفسیر محتوای خود سوره!
به گمان نویسنده، به اقتضای شیوه تربیتی قرآن، به جز مواردی كه حاوی پیامی اخلاقی است، قرآن، به تشریح و تفصیل ریز برجستگی‏ها و صفاتی كه شیوه معمول داستان‏سرایی‏ها، به ویژه رمان‏پردازی‏هاست، نپرداخته است.یك چشم‏انداز كلی بر این سوره، حاكی از آن است كه تاكید قرآن كریم هماره بر نكات اخلاقی و هدایت‏گر است.مثلا در این داستان، قرآن به جای تصویرسازی و پردازش زیبایی‏های ظاهری یوسف‏علیه السلام همانند آنچه در سفر تكوین (6: 39) آمده است، به برجسته‏سازی ویژگی‏های نبوی وی، همانند حكم و علم، پرداخته است.جالب این كه حتی آن‏گاه نیز كه قرآن درصدد تصویرپردازی جذابیت‏خیره‏كننده حضرت یوسف برمی‏آید، در فرازی شگفت‏انگیز اما اخلاقی می‏فرماید: «این (موجود) آدم نیست، این یك فرشته بزرگوار است.» (آیه 31)
برخی نیز بر این باورند كه این داستان بخشی از قرآن یعنی فرازی از كلام خدای متعال است و در این صورت، ممكن نیست كه در میان آدمیان كسی از این بهتر حرف بزند.بنابراین، راز بهترین بودن این داستان كلام خدا بودن است. (19) ناگفته نماند كه توجیه فوق، در حقیقت توجیه بهترین بودن خود قرآن و به یك واسطه، توجیه بهترین بودن داستان حضرت یوسف است.برخی دیگر از مفسران، بهترین بودن این داستان را در واقعی بودن (ساختگی و خیالی نبودن) و جهت‏گیری چشمگیر اخلاقی آن می‏دانند.بیضاوی، زمخشری، ابن كثیر و به ویژه غزالی در كتاب بحرالمحبه فی تفسیر سوره یوسف، از این گروه‏اند.اهمیت و برجستگی این نكته زمانی آشكار می‏شود كه كسی موضع‏گیری تند و طردكننده قرآن كریم را در موردافسانه‏ها و اسطوره‏های خیال‏انگیز مورد توجه و بررسی قرار دهد. (20)
ثعلبی ویژگی و راز برجستگی این داستان را در این می‏داند كه در پیوند حوادث داستان، پیامبران، فرشتگان، شیاطین، جنیان، آدمیان، حیوانات، پرندگان، حكمرانان، كارگزاران و شهروندان هر یك در گوشه‏ای به ایفای نقش پرداخته‏اند. (21) سورآبادی از دیگر مفسران ، معتقد است‏بهترین بودن این داستان به این دلیل است كه حوادث ناهمگون و متعارض، به طرز جالب توجهی، در یك بافت داستانی به هم پیوند می‏خورند.داستان به شیوه‏ای بسیار حیرت‏انگیز زندانیان را در كنار پادشاهان، دانشمندان را در برابر نادانان، عشق را در كنار نفرت، عصمت رامشرف بر بزهكاری، ثروت را در حاشیه فقر، امید را در بستر ناامیدی، وحدت رادر زمینه از هم پاشیدگی و بالاخره آزادی را در ردیف بندگی، اسارت و بردگی مطرح می‏كند! این تنوع و پیچیدگی خیره‏كننده كه با تنوع، پیچیدگی و در هم تنیدگی فضای روانی انسان همگون است، خواننده را به دنبال كردن و پی‏گیری كلیت داستان ترغیب می‏كند. (22)

رابطه یوسف با پدر

در نگرش قرآنی، از آن‏جا كه حضرت یعقوب و یوسف‏علیهما السلام هر دو پیامبر معصومند، بازتاب گفتار، كردار و روابط آن دو در این سوره الگو و معیار رفتار درست است.هم از این‏رو است كه در این سوره، داستان به این پیام ختم شده است كه در قصه زندگی این پیامبران برای اهل اندیشه و خردپندگیری و درس‏آموزی است. (آیه‏111)
حكایت داستان‏های هر یك از انبیا در قرآن كریم، گذشته از ارتباط آنان با قوم و ملت‏خاصی، می‏تواند برای تمامی صاحبان خرد و اندیشه در طول عصرها و نسل‏ها درس‏آموز و پندگیر باشد.داستان حضرت یوسف‏علیه السلام در این سوره، با یك رؤیا و پیش‏گویی آغاز می‏شود كه ایشان در گفت‏وگو با پدر خود به شیوه رمزگونه به موقعیت و منزلت‏برتر و نهایی خود اشاره می‏كند.در این زمان حضرت یعقوب‏علیه السلام، كه از موهبت غیبی تعبیر رؤیا برخوردار است، یوسف را از درستی و واقعیت این رؤیا با خبر كرده و از وی می‏خواهد كه این ماجرا را با برادران خود در میان نگذارد! نكته جالب توجه این‏كه، اگر چه یوسف در سنین كودكی، رؤیای خود را با پدر در میان می‏گذارد و از وی می‏خواهد كه او را در فهم محتوای آن یاری دهد، اما بعدها موهبت تعبیر رؤیا از جانب خدای متعال به خود وی اعطا می‏شود و این هدیه، نشانه‏ای از رحمت‏خاص خداوند بر نبوت و پیامبری وی می‏باشد: «و تعبیر رؤیای تو این است كه پروردگارت تو را برمی‏گزیند و دانش تاویل رؤیاها را به تو می‏آموزد». (23)

كتمان، اولین شیوه مؤثر در بهداشت روانی خانواده

دنباله ماجرا حاكی از این است كه برادران یوسف، تحمل پذیرش برجستگی وی را نداشته و از این‏كه یوسف از سهم بیش‏تری از محبت پدری برخوردار بود، رنج می‏بردند.پس از آن‏كه تلاش خود در دست‏یابی به عواطف ویژه پدری و یا تساوی تقسیم توجه و حمایت وی را ناكام می‏یابند، می‏كوشند بحران احساس ناكامی و نابرابری را از راهی دیگر فرو نشانند.از نخستین محرك‏های بروز رفتار نفرت‏آمیز و كینه‏توزانه در بین اعضای یك خانواده احساس نابرابری و ناكامی است. برادران و خواهران در یك خانواده دوست دارند كه از توانایی‏ها و امكانات یكسان و مساوی برخوردار باشند.خواهران و برادران متمایلند تا والدین احساسات عاطفی خود را به صورت مساوی بین فرزندان خود تقسیم كنند.اگر احساس نابرابری فرزندان با رفتار تبعیض‏آمیز یكی از والدین تایید شود، بحران، تنش‏آمیزتر خواهد شد.در این داستان، حضرت یعقوب‏علیه السلام، به یوسف ابراز محبت‏بیش‏تری می‏نمود و وی را بر دیگر پسرانش ترجیح می‏داد.
برخی از مفسران در توجیه این رفتار حضرت یعقوب معتقدند كه در این زمان یوسف و برادر تنی وی از سایر پسران یعقوب خردسال‏تر و نیازمند عواطف بیش‏تر و مایت‏بیش‏تری بودند. (24) چه بسا این ابراز عاطفه بیش‏تر، نه برخاسته از صرف عاطفه پدر - فرزند، كه به دلیل ویژگی‏هایی بود كه حضرت یعقوب‏علیه السلام در یوسف سراغ داشت; زیرا پس از آن‏كه حضرت یعقوب‏علیه السلام از رؤیای یوسف باخبر می‏شود، با مهربانی از وی می‏خواهد كه رؤیایش را با برادران در میان نگذارد.آن‏گاه می‏افزاید كه بازگویی رؤیا، كینه و نیرنگ آنان را بر خواهد انگیخت: «پس (برادران) درصدد كید و نیرنگ تو بر خواهند آمد».(آیه 5) مفاد این آیه، نشانگر این است كه كتمان، می‏تواند شیوه‏ای برای دست‏یابی به بهداشت روانی در تنظیم روابط اجتماعی، حفظ نعمت‏های الهی و تسهیل رسیدن به منزلت‏ها باشد و چه بسا به همین دلیل بود كه حضرت یعقوب‏علیه السلام از یوسف چنین درخواست كرد: «پسرم! از رؤیای خود با برادران چیزی در میان مگذار، نكند در اندیشه نیرنگی برآیند.» (همان)
اهمیت توجه به شیوه كتمان ویژگی‏ها، نعمت‏ها و حتی برنامه‏ها در پاره‏ای از روایات معصومین‏علیهم السلام نیز مورد توجه و گوشزد قرار گرفته است.برای نمونه، پیامبر بزرگ اسلام‏صلی الله علیه وآله در روایتی فرمودند: «برای دست‏یابی به نیازمندی‏ها، بر شما باد به مكتوم داشتن آن‏ها، به درستی كه هر صاحب نعمتی مورد رشك دیگران قرار می‏گیرد.» (25)
حضرت یعقوب‏علیه السلام به روشنی از حسد و احساسات منفی برادران نسبت‏به یوسف خبر داشت.وی بسیار خشنود بود كه می‏دید خط نبوت و رسالت در خاندان او از طریق فرزندش یوسف تداوم می‏یابد.از این‏روی، احساسات و عواطف خود را بر این مبنا شكل و جهت می‏داد.حتی وقتی می‏شنود فرزند دیگرش بنیامین، كه برادر تنی یوسف بود، در مصر از كاروان بازمانده و به فلسطین باز نخواهد گشت، احساس اندوه و رنج كنونی را هم با یاد یوسف ابراز می‏نماید: «و از آنان روی برگردانید و گفت افسوس بر یوسف‏» (آیه 84).وابستگی و عشق یعقوب به یوسف به اندازه‏ای شدید بود كه در فراق او بینایی خود را از دست داد (آیه‏های 84 و 85).یعقوب‏علیه السلام زمانی از فرزندش بنیامین یاد می‏كند كه از پسران می‏خواهد به مصر رفته و در جست‏وجوی برادران گمشده‏شان برآیند (آیه 87).

نقش والدین در ابراز عواطف

پیام اصلی این بخش از داستان قرآنی، ضرورت توجه والدین به تقسیم درست و عادلانه عواطف در بین اعضای خانواده است.بسیاری از اختلالات در رفتار اعضای یك خانواده، ناشی از برخورد و رفتار نادرست والدین است.
حضرت یعقوب‏علیه السلام، علاوه بر ایفای نقش و تربیت نبوی، یك پدر هم هست و باید عواطف پدری خود را به فراخور شایستگی‏ها و نیز با توجه به اقتضای فرایند رشد فرزندان ابراز كند.در تصویر قرآنی رفتارهای احساسی و عاطفی حضرت یعقوب‏علیه السلام به گونه‏ای است كه از او یك پدر نگران به وجود آورده است.این نگرانی و اضطراب وقتی آشكار می‏شود كه وی می‏ترسد از یوسف جدا شود و یا گرگ‏ها فرزندش را بدرند (آیه 13) ، بنابراین، در پاسخ درخواست‏برادران مایل نیست‏یوسف با آنان همراه شود.نكته جالب توجه این است كه اگرچه حضرت یعقوب‏علیه السلام به شدت به یوسف وابسته است و وی را به دلیل ویژگی‏ها یا قابلیت‏های نبوی‏اش احترام می‏گذارد، در عین حال می‏كوشد تا با تحمل بحران‏های روحی در هنگامه فراق و جدایی به تدریج فرزندان را به آگاهی و شناخت لازم برای درك بهتر یوسف كمك كند.این رفتار حضرت یعقوب‏علیه السلام، حاكی از آن است كه تنها راه تضمین بهداشت روابط خانواده این نیست كه والدین، فرزندان را در هر شرایط و با هر ویژگی به یك چشم بنگرند.در عین حال، مهم این است كه فرزندان راز تفاوت‏واكنش‏والدین را به درستی دریابند.دراین‏داستان‏زمانی كه حضرت یعقوب‏علیه السلام متوجه بروز رفتار خصمانه برادران نسبت‏به یوسف می‏شود، بار دیگر آنان را هشدار می‏دهد كه رفتارشان نابهنجار و به گونه چشمگیری متاثر از انگیزه‏های شیطانی است: «این امر زشت را نفس‏های شما برایتان زیبا جلوه داده، پس در برابر آن به نیكویی‏شكیبایی‏می‏ورزم‏» (آیه‏های‏18و83)
به هر حال حضرت یعقوب‏علیه السلام فرزندان و رفتار تنش‏زای آنان را تحمل می‏كند و در برابر این رفتارهای خصمانه آنان می‏فرماید: «فصبر جمیل‏».بیضاوی در تفسیر «صبر جمیل‏» از مفاد روایتی كمك می‏گیرد و می‏گوید زیبایی این صبر به این است كه فرد درگیر با بحران، مشكل و ناكامی خود را به هیچ مخلوقی بازنگرداند و او را مقصر نداند. (26) با این تلقی، حضرت یعقوب‏علیه السلام هیچ‏یك از فرزندان را سرزنش نكرد و خود را به خدا سپرد.این برخورد متین و سازنده، سرانجام برادران یوسف را به خطای خود متوجه كرد، به
گونه‏ای كه از پدر درخواست نمودند كه برایشان از خداوند درخواست مغفرت كند (آیه 97).شیوه شناخت درمانی و رفتار درمانی حضرت یعقوب‏علیه السلام در برابر رفتار نابهنجار فرزندان به گونه‏ای بود كه آنان سرانجام به خود آمده و دو بار به خطا و اشتباه خود آشكارا اعتراف كردند: «به درستی‏كه مادراشتباه‏بودیم‏».(آیه‏های 91 و 97) پس از دور شدن یوسف، یعقوب همچنان برای برادر تنی یوسف - بنیامین - نگران بوده و به فرزندان خود نمی‏تواند اعتماد كند (آیه 66).

روش قرآنی بهداشت روانی در برخورد با بحران‏ها

حضرت یعقوب‏علیه السلام هنگام مواجهه با بحران، فرزندان را سرزنش و محكوم نكرد و با شیوه‏ای مؤثر و از طریق شناخت درمانی، آنان را به درك خطای خود هدایت نمود.برخورد اول حضرت زمانی رخ داد كه برادران، یوسف را در چاه انداخته و شب هنگام، كار خود را در برابر پدر وارونه جلوه دادند.این رفتار كینه‏توزانه موجب شدكه‏حضرت‏یعقوب‏علیه السلام‏برای‏سالیان‏درازی از فرزندش یوسف دور بماند و بالاخره به آنچه از آن می‏ترسید، گرفتار آید.برخورد دوم نیز زمانی رخ نمود كه بنیامین در مصر گروگان بود و اطرافیان در توجیه این گروگان‏گیری به یعقوب گفتند كه پسرت در مصر به اموال مردم دست‏یازید، و به همین دلیل او را گرو گرفته‏اند.در این دو موقعیت تنها واكنش حضرت یعقوب این بود: «بلكه نفس‏های شما این كار را برای شما زیبا جلوه نمود و من در برابرآن به نیكویی شكیبایی می‏ورزم‏». (آیه‏18و 83)

واكنش‏های افراد در هنگامه بحران

برخی هنگام برخورد با یك بحران، به ویژه در بحران‏های سنگین، به سادگی خود را تسلیم كرده و به طور طبیعی توانایی‏های خود را نیز معطل می‏گذارند.واكنش این افراد، انفعالی و تسلیم شونده است و معمولا بحران‏زده قربانی فشارها و خطرات برخاسته از بحران می‏شود.گروه دیگری در چنین موقعیت‏هایی، با بحران درگیر شده و خود را در یك دایره معیوب فكری و رفتاری قرار می‏دهند.ناكامی‏ها و شكست‏های ناشی از بحران فرد را نسبت‏به توانایی‏ها و قابلیت‏هایش مشكوك و به وی‏ذهنیتی شكست‏پذیرمی‏دهد.دسته‏سوم نیز، با مهارت و زبردستی خاصی بحران را كنترل نموده و با قدرت یا بر آن سوار می‏شوند و یا از كنار آن با شكیبایی می‏گذرند.
به شهادت دو آیه فوق حضرت یعقوب‏علیه السلام در برخورد با این بحران‏های شكننده، راه سوم را برمی‏گزیند و بدون این‏كه هیچ‏یك از فرزندان خود را متهم كند یا اشتباه آنان را به رخ آنان بكشد، ایشان را متوجه‏نقش ناخودآگاه انگیزه‏ها و گرایشات منفی درونی‏شان نموده و در واكنش به آنان می‏گوید: «شما درگیر انگیزه‏های شیطانی‏نفس‏های خود هستید.» جالب این‏جاست كه حضرت، نابهنجاری رفتاری و انگیزشی فرزندان را با رفتار نابهنجار دیگری پاسخ‏نمی‏دهد، بلكه به آنان فرصت می‏دهد كه به اشتباه و انحراف خود پی ببرند و خود به آن اعتراف كنند.از این‏رو، فقط به آنان می‏گوید: «فصبر جمیل‏».
این‏برخورد، شبیه برخوردی است كه تاریخ‏از پیامبر بزرگوار اسلام‏صلی الله علیه وآله در ارتباط با آزاردهندگان مكی در اولین روزهای معرفی اسلام به دست می‏دهد.حضرت در برابر آزارها، شكنجه‏ها و بی‏حرمتی‏ها مكرر می‏فرمود: «خداوندا! قوم مرا بیامرز و از آنان درگذر; چه، آنان هنوزبه‏شناخت و معرفت لازم دست نیافته‏اند.» (27) وقتی پیامبرصلی الله علیه وآله ریشه كجروی‏های قوم خود را جهل و نادانی آنان می‏بیند، می‏كوشد ریشه این نابهنجاری رفتاری را بخشكاند و آنان را در راه رسیدن معرفت لازم برای درك پیامبر و راه و پیام او یاری دهد.

نمودهای تعامل روانتنایی (28) در داستان

عشق عمیق حضرت یعقوب‏علیه السلام به یوسف در دو جای سوره به خوبی ابراز شده است: مورد اول جایی است كه یوسف در اوان كودكی به سر می‏برد و به شدت نیازمند حمایت و عشق پدری است (آیه 13).مورد دوم هنگامی است كه برادران از مصر باز می‏گردند و بنیامین را در مصر باز می‏گذارند (آیه 84 - 85).فراق یوسف، آثار شكننده و مهیبی بر تن و روان حضرت یعقوب‏علیه السلام بر جای گذارد تا سرانجام‏به اختلالات روانتنایی می‏انجامد! حضرت یعقوب علیه السلام هماره از یوسف می‏گوید و آه می‏كشد. این فرایند سوختن و ساختن تا آن‏جا پیش می‏رود كه پیامبر پیر داستان ما، چشمان خود را از دست می‏دهد! (آیه‏های‏84-86).نكته‏كلیدی روان‏شناختی و درمان‏گرایانه كه منشا خاص فیزیولوژیك (30) نداشته باشد، پس از شناخت دقیق و درست علت روانی و معكوس كردن آن، می‏تواند به راحتی و گاهی به سرعت درمان‏پذیر باشد.عشق و اشتیاق دو سویه و بی‏نظیر پدر و پسر به یكدیگر چنان عمیق و نافذ است كه این دو می‏توانند آن‏راهر طور و هر جا كه بخواهند به كار گیرند، اگرچه اطرافیان نتوانند آن را باور كنند.از این‏رو، یوسف به طور شگفت‏انگیزی از برادران می‏خواهد كه پیراهنش را با خود ببرند و بر چهره پدر بیفكنند تا او بینایی‏اش را باز یابد (آیه 93).دلبستگی دو سویه یوسف و پدر چنان محكم و قابل اعتماد است كه یوسف تنها از بوی پیراهن خود برای بازگرداندن بینایی به پدر بهره می‏گیرد و بی‏درنگ به برادران می‏گوید: شما پیراهن مرا بر چهره پدر بیفكنید، خواهید دید كه او از آن پس بینایی خود را باز می‏یابد! حكایت همین طور هم می‏شود! با آن كه یوسف در مصر به سر می‏برد، همین كه كاروان از مصر بیرون می‏زند، یعقوب در فلسطین بوی پیراهن فرزند را استشمام می‏كند (آیه 94).اطرافیان یعقوب با شنیدن كلام وی، او را به كودنی و از كارافتادگی ذهنی متهم می‏كنند.آنان می‏پنداشتند كه یعقوب در اثر كهولت‏سن
توانایی‏های شناختی خود را از دست داده است.تا این‏كه فردی از راه می‏رسد و پیراهن یوسف رابر چهره یعقوب می‏افكند و ناگهان چشمان پیامبر پیر به راحتی بینایی خود را مجددا باز می‏یابد.عشق پدر و فرزند چنان صمیمی و عمیق است كه كوری یعقوب را از بین می‏برد.این كار یوسف نشانگر این است كه عواطف و احساسات دوسویه‏ای همانند عشق و شیدایی‏ممكن است‏برای درمان اختلالات تنی كه ریشه روان‏شناختی دارد، به كار آید.
بی‏تردید، این تاكید نویسنده به معنی نفی این احتمال نیست كه چه بسا این بازیابی در داستان ما نتیجه اعجازآمیز بودن پیراهن یوسف باشد.مرحوم طبرسی‏رحمه الله با استناد به روایتی شیعی ابراز می‏دارد كه این پیراهن توسط جبرئیل از بهشت‏آورده شده‏بودوحضرت یعقوب‏علیه السلام بوی یوسف را از این پیراهن بهشتی شنید! (31) .با این احتمال، برداشت روان‏شناختی و درمان‏گرایانه ما به دلیل اعجازآمیز بودن پیراهن قوت خود را از دست می‏دهد.این برداشت‏یك مؤید درون قرآنی هم به همراه دارد و آن این‏كه در آیه 93، پیراهن با واژه «هذا» همراه شده است; یعنی یوسف از برادران خواست كه پیراهن خاصی از پیراهن‏های وی را با خود به فلسطین ببرند.
سورآبادی نیز خاطرنشان می‏سازد كه پیراهنی كه یوسف برای پدر فرستاد، پیراهنی بود كه وی از حضرت ابراهیم به ارث برده بود و پیش از این ابراهیم را از آتش نمرود رهانیده بود! به اعتقاد این مفسر نیز پیراهن از بهشت آورده شد و رازشفابخش بودنش، بهشتی بودن آن بود. (32) بر خلاف دیدگاه این مفسران، مرحوم علامه طباطبایی‏رحمه الله بر این باور است كه اعتبار روایاتی كه بر بهشتی و آسمانی بودن این پیراهن تاكید می‏ورزند، به شدت زیر سؤال است.ایشان با بیان فرازی از كتاب تفسیر عیاشی با وی همراه شده و گویی در این صددند كه ثابت كنند كه پیراهن فرستاده شده معمولی بوده است.تنها می‏افزایند كه ویژگی این پیراهن این بود كه یوسف با آن پیراهن اشك چشمان‏خودپاك‏می‏كرد!. (33) به‏نظرمی‏رسد، تنها با تكیه بر این برداشت می‏توان تحلیل روان‏شناختی و درمان‏گرایانه‏ای را كه پیش از این یادآور شدیم پذیرفت.

روابط یوسف با برادران

مرحله‏بندی روابط

یك نگاه اجمالی بر كلیت داستان حضرت یوسف‏علیه السلام در قرآن كریم، خواننده را به این باور می‏رساند كه پس از بررسی روابط یوسف با پدر، روابط دیگری كه در بحث پیش‏نیازهای بهداشت روانی قابل استفاده است، وجود دارد و آن ارتباطی است كه حضرت یوسف با برادران خود داشته است.با مرور بر آیات مربوط، روابط حضرت یوسف با برادران خود را به دو دسته می‏توان تقسیم كرد: در مرحله اول، ایفای نقش حضرت بیش‏تر انفعالی است.اما در مرحله دوم و به موازات آن‏كه حضرت‏به‏قدرت‏آسمانی و زمینی (معنوی و مادی) دست می‏یابد، نقش‏ها فعالانه و تاثیرگذار می‏گردند.از این پس می‏كوشیم این‏دونوع‏نقش را بازنگری و تحلیل نماییم.

روابط انفعالی یوسف با برادران

به شهادت آیات داستان سوره یوسف، در نخستین مرحله برادران در نقش دشمنانی كینه‏توز و توطئه‏گر بازی می‏كنند.با آن‏كه بر اساس اطلاعات قرآنی معلوم نیست كه آیا بالاخره یوسف رؤیای خود را با برادران در میان گذاشته یا نه، اما آیه‏های 8 - 9 حاكی از این است كه وقتی برادران دریافتند كه پدرشان به یوسف محبت‏بیش‏تر می‏ورزد، درصدد توطئه و انتقام برآمدند.آنان تصمیم گرفتند كه برای جلب توجه پدر به خود، مانع خیالی را برداشته و یوسف را به هر قیمتی كه شده از پدر جدا كنند.این احساس و تصمیم خصمانه، ناشی از آن بود كه برادران باورشان نمی‏شد یا نمی‏دانستند چرا، به رغم آن‏كه تعداد آنان بیش‏تر بود، پدر به یوسف و برادر تنی‏اش بنیامین عشق بیش‏تری می‏ورزد! به استناد مفاد ضمنی این دو آیه، رفتار حضرت یعقوب‏علیه السلام با یوسف و برادر تنی، متفاوت با سایر فرزندانش بوده است.چه بسا آن حضرت به كمك امدادهای غیبی دریافته بود كه یوسف بر سایر فرزندانش برتری دارد یا می‏دید كه یوسف و برادر تنی‏اش به دلیل كوچكی سن نیازمند محبت و عاطفه بیش‏تری هستند.با این حال، همواره تلاش می‏كرد كه این موضوع حساسیت و خشم برادران را نسبت‏به برتری یوسف برنینگیزد.هم از این روی بود كه پس از شنیدن ماجرای رؤیای یوسف، از وی خواست‏به هیچ وجه برادران را از راز رؤیای خود باخبر نكند.وقتی یعقوب - به شهادت قرآن - فرزند را به مكتوم داشتن رؤیا توصیه می‏كند، خود نیز می‏بایست در برخورد با فرزندان و پرهیز از رفتار تبعیض‏آمیز به شدت محتاط باشد.با این حال، برادران یا از فقدان محبت پدر و یا از تبعیض در تقسیم محبت وی رنج می‏بردند.
مرحوم طبرسی‏رحمه الله ذیل آیه «ان ابانا لفی ضلال مبین‏» (آیه 8) ، می‏گوید: برادران یوسف، پدر خود را به این خاطر بریده از واقعیت‏ها و گمراه می‏پنداشتند كه با آنان به طور نابرابر رفتار می‏كرد. (34) این احساس تبعیض، آنان را به آنجا كشاند كه كوشیدند محبت و علاقه پدر را دربست در اختیار خود قرار دهند: «تا این‏كه محبت پدر تماما به شما اختصاص یابد» (آیه 9) وقتی ذهنیت دور ساختن یوسف از پدر به منظور جلب انحصاری محبت او در آنان تثبیت‏شد، نزد پدر آمده و از وی خواستند كه یوسف را برای هواخوری و تفریح در حومه شهر با آنان همراه سازد.حضرت یعقوب‏علیه السلام در پاسخ آنان فرمود: «به درستی كه من آزرده و اندوهگین می‏شوم كه او را با خود ببرید و از من جدایش كنید» (آیه 13) بنابراین، یعقوب چنان به یوسف دلبسته بود كه‏حتی‏نمی‏توانست‏برای یك نیمروز هم او را نبیند!
مرور بر آیات قرآن و دقت در چگونگی وقوع حوادث این قسمت از داستان نشانگر این پیام است كه بهداشت روانی روابط فرزندان در درون یك خانواده به طور چشمگیری بسته به نوع روابط والدین است.آنان باید به دقت مراقب رفتار و نقش‏هایی باشند كه در معرض دید فرزندان قرار دارد.هر رفتار تبعیض‏آمیز یا هر نقشی كه تبعیض‏آمیز تلقی شود، انسجام خانواده را از بین می‏برد و موجب بروز احساسات كینه‏توزانه و نفرت‏انگیز در بین فرزندان می‏شود.وقتی فرزندان نتوانند از راه بهنجار و معمولی حمایت و توجه والدین را جلب كنند، به طور ناخودآگاه ست‏به رفتارهای جایگزین نابهنجار و غیرطبیعی می‏زنند.نمود این اصل بهداشت روانی در این داستان، هنگامی است كه برادران تصمیم می‏گیرند یا یوسف را بكشند و یا او را به جایی ببرند كه برای همیشه از پدر دور باشد.قرآن از زبان آنان می‏گوید: «یا یوسف را بكشید و یا او را به سرزمینی دور دست‏ببرید تا این‏كه توجه و محبت پدر دربست در اختیار شما باشد.» (آیه 9)

پی‏جویی از عوامل دخیل در ایجاد جو ناامنی در درون خانواده

پیام دیگر نهفته در این بخش داستان قرآنی این است كه والدین باید بدانند رفتار تبعیض‏آمیز آنان در برابر فرزندان سرانجام به ایجاد یك فضای ناامن و غیرقابل اعتماد در خانواده خواهد انجامید.شاهد این مدعا، دقت در نحوه درخواست‏برادران از حضرت یعقوب‏علیه السلام است.برادران از پدر پرسیدند: چرا به آنان اعتماد نمی‏كند و یوسف‏راباآنان همراه نمی‏سازد؟ آیه یازده از زبان برادران می‏گوید: «گفتند: ای پدر! چه فكر می‏كنید كه در رابطه با یوسف به ما اعتماد نمی‏كنید، در حالی كه ما خیرخواه او هستیم؟ » این درخواست و بالاخره برخورد نابهنجار برادران با یوسف از رابطه خاص عاطفی حضرت یعقوب‏علیه السلام با یوسف ناشی می‏شود.
به رغم تاكید بر پرهیز از داشتن رفتار تبعیض‏آمیز، تذكر این نكته ضروری است كه اگر والدین، هر نوع برتری یا قابلیت ویژه‏ای در یك یا برخی از فرزندان ببینند، باید از راه‏های مناسب و احتیاط‏آمیز كه به انگیختن حساسیت دیگران نینجامد آن را تقویت نمایند; چرا كه هر حالت مطلوب و یا هرگونه رفتار درست و دلخواه از طریق به كارگیری اصل تقویت، (35) تثبیت و توسعه می‏یابد و متقابلا در اثر نادیده‏انگاری یا بی‏تفاوتی مربی یا والدین افول كرده و خاموش می‏شود.از این روی، چنین نیست كه بهترین شكل رفتار منطبق با اصول بهداشت روانی والدین در خانواده، رفتاری باشد كه طی آن تمامی فرزندان به یك چشم نگریسته شوند.با توجه به این نكته، به نظر می‏رسد كه چه بساتوجه عاطفی و محبت‏بیش‏تر حضرت یعقوب‏علیه السلام نسبت‏به یوسف به این انگیزه بوده كه سایر برادران را سبت‏به بازشناسی و به رسمیت‏شناختن ویژگی‏های آسمانی یوسف متوجه و به آن ترغیب نماید.

روش آگاهی‏بخشی و شناخت درمانی

اما نكته روش‏شناختی مربوط به بهداشت روانی خانواده در چنین مواردی اين است كه والدين بايد به فرزندان خود، كه شاهد تفاوت واكنش و برخورد آنان هستند، اطلاعات و آگاهى لازم و كافى را كه توجيه‏گر تفاوت رفتارى آنان باشد، بدهند. از سويى، فرزندان و اعضاى خانواده حق دارند علت واقعى رفتار متفاوت والدين را به درستى بدانند و از ديگر سوى، اين مسؤوليت والدين است كه تفاوت‏هاى رفتارى خود را براى فرزندان توجيه و آنان را نسبت‏به منشا تفاوت در برخورد با فرزندان آگاه سازند.
لازم است در تاكيد بر اين اصل در فرايند بهداشت روانى يا شيوه نافذ
شناخت درمانى، به سخن در خور و قابل توجه فيلسوف برزيلى معاصر در تعليم و تربيت آقاى پولو فرير (36) اشاره شود.از جمله دستاوردهاى مهم وى در حوزه جامعه‏شناسى تعليم و تربيت‏يا آسيب‏شناسى آموزش ستمديدگان، (37) تاكيد وى بر اصل آگاهى بخشى (38) ستمديدگان است.وى، كه اين سخن را در توجيه تحول مفهوم نوين اهداف در هضت‏سوادآموزى بيان مى‏كند، مدعى است‏بر خلاف آنچه تاكنون تصور مى‏شده، هدف نهايى در نهضت‏سوادآموزى آگاهى بخشى فراگيران به منظور كمك به آنان براى باور خويشتن و شناخت امكانات و محدوديت‏هاى محيط سياسى و اجتماعى اطراف خود است. وى با ارائه اين ديدگاه، تاكيد مى‏كرد كه ديگر نمى‏توان مثل گذشته آرمان نهايى در نهضت‏سوادآموزى را فقط پيدا كردن توانايى خواندن و نوشتن دانست. (39) به نظر نويسنده، اصل يا روش آگاهى بخشى چنان فراگير و گسترده است كه در قلمرو بهداشت روانى و شناخت درمانى نيز كاربرد دارد.از جمله كابردهاى تعليم و تربيت در شكوفاسازى قابليت‏ها و كارآمد ساختن (40) فراگيران، استفاده از اصل يا شيوه آگاهى بخشى است.آگاهى بخشى يكى از عواملى است كه فراگيران را از درگيرى به ظنين شدن، توهمات وسواسى - اجبارى (41) و عواطف و احساسات منفى نسبت‏به اطرافيان باز مى‏دارد.
دقت در معناى هشتاد و نهمين آيه از سوره يوسف، نشانگر اين است كه عامل اصلى رفتار خصومت‏آميز برادران نسبت‏به يوسف اين بود كه برادران از ويژگى‏هاى برتر يوسف نسبت‏به خود غافل بودند و او را برادرى همانند و در سطح خود مى‏پنداشتند. از اين روى، وقتى به قابليت‏هاى ويژه يوسف پى بردند كه در برابر او ايستاده بودند.يوسف از آنان پرسيد: آيا فهميديد كه در زمان جهالت‏خودبايوسف وبرادرش چه‏كرديد؟ (آيه‏89)
اين سؤال يوسف حاكى از اين است كه رفتار نابهنجار برادران با وى، به ناآگاهى آنان باز مى‏گشته است.اما بين كسانى كه به تفسير آيات مربوط به اين قسمت داستان پرداخته‏اند، اختلاف نظر جدى وجود دارد.اين اختلاف نظر حاكى از اين است كه چه بساواكنش‏برادران‏نسبت‏به‏يوسف، پيش و پس از آگاهى از رؤياى او و منزلت ويژه‏اش نزد حضرت يعقوب‏عليه السلام فرقى نكرده است.
برخى از مفسران بر اين باورند كه برادران يوسف پيش از پى بردن به رؤياى يوسف، واقعا به وى مهر مى‏ورزيدند و او را احترام مى‏كردند.اين رفتار و واكنش، درست همانند رفتار و واكنشى بود كه مكيان و به ويژه خويشان و نزديكان پيامبر بزرگوار اسلام‏صلى الله عليه وآله پيش از ماموريت آسمانى با ايشان داشتند.مشكلات از زمانى شروع شد كه برادران يوسف با شنيدن خبر رؤيا به ويژگى و برترى آسمانى يا زمينى وى پى بردند.برخى ديگر ادعا كرده‏اند كه حتى پيش از پى بردن به رؤيا هم برادران از يوسف نفرت داشتند و در انديشه كشتن او بودند. (42)

راهكار استفاده از مكانيزم دفاعى

فرايند روابط نفرت‏آميز و نابهنجار اين‏گونه تداوم مى‏يابد كه به هر حال، برادران يوسف موفق مى‏شوند پدر را راضى كنند كه يوسف را به همراه آنان به دشت و صحرا بفرستد.برادران در برابر پدر چنان وانمود كردند كه به شدت مراقب يوسف بوده و او را از جان خود عزيزتر دارند.اما همين كه از شهر دور شدند، همه چيز عوض شد. نمى‏دانستند عقده خود را چگونه خالى كنند و چه بلايى بر سر او بياورند.هر كسى چيزى مى‏گفت.تا اين‏كه همگى توافق كردند يوسف را به قعر چاهى كه در سر راه خود ديدند، بيندازند.شب همان روز وقتى نزد پدر بازگشتند، در جست‏وجوى عذرى (تلاش براى پيدا كردن مكانيزم دفاعى) بودند كه با آن رفتار خود را توجيه كنند.از گفته‏هاى صبح هنگام خود پدر كمك گرفتند.درست همان‏طور كه پدر گفته بود: «مى‏ترسم در حالى كه شما از يوسف غافليد، گرگ او را بخورد! » ، (آيه 13) ، عذر تراشيدند! شب‏هنگام، وقتى پسران از دشت‏بازگشتند، اشك در چشمانشان حلقه زده بود و آه و ناله كنان گفتند: پدر از همان كه مى‏ترسيدى بر سرمان آمد، يوسف را گرگ دريد; ما مشغول بازى و دويدن بوديم كه ناگه در يك گوشه دشت‏با پيراهن خونين يوسف مواجه شديم.چشمان پر اشكشان خبر از دريده شدن و از بين رفتن يوسف مى‏داد، اما پدر آنان را باور نمى‏كرد.براى اين گفته خود در جست‏وجوى شاهد صدقى بودند.پيراهن يوسف را در راه به خونى آغشته نموده بودند كه بگويند يوسف واقعا به وسيله گرگى دريده شده است.چون پيراهن پاره نشده و تنها خونين شده بود، پدر نمى‏توانست آنان را باور كند.در برابر اين شاهد ساختگى پيامبر پير ما فرمود: «نفس‏هاى شما اين كار را به دروغ برايتان‏آراسته‏است‏» گويى پدر مى‏خواست‏به آن‏ها بگويد كه راست نمى‏گويند.
اين آيات نشانگر اين است كه برادران يوسف براى توجيه رفتار نابهنجار خود نيازمند نوعى مكانيزم دفاعى بودند.كشيدن آه عميق به نشانه تاسف و اندوه جانكاه، بى‏تقصير جلوه دادن خود از اين راه كه يوسف در زمانى طعمه گرگ شد كه آنان به مسابقه‏اى پر شور و رقابت‏انگيز مشغول بوده‏اند، و آوردن پيراهن خونين (البته آلايش ساختگى) مكانيزم‏هايى بوده‏اند كه برادران براى خود دست و پا كرده بودند. از يك چشم‏انداز روان‏تحليلى، آدمى هنگامى دست‏به تدارك و ارائه اين مكانيزم‏ها مى‏زند كه رفتار و واكنش‏هايش خالى از حقيقت‏باشد.البته، سوره مباركه اين جلوه از رفتار را در چارچوب آسيب‏شناسى روابط بين اعضاى خانواده مطرح نموده است.

والدين به عنوان الگوى همانندسازى فرزندان

نكته ديگر روان‏شناختى و در ارتباط با بهداشت روانى خانواده از آيه 13 قابل اصطياد است.در اين آيه آمده است كه حضرت يعقوب‏عليه السلام درپاسخ‏به درخواست فرزندان براى همراه ساختن يوسف فرمود: «مى‏ترسم گرگ او را بخورد».بايد توجه داشت كه فرزندان هميشه والدين را در تمام جهات الگوى رفتار خود قرار مى‏دهند; چرا كه آنان بهترين مدل رفتارى در دسترس فرزندان هستند.شيوه رفتارى والدين، نوع برخوردها و واكنش‏ها، نوع توجيهات عرضه شده براى هر رفتار و حتى نحوه ابراز احساسات و عواطف آگاهانه يا ناخودآگاه، توسط فرزندان جذب و دنبال مى‏شود. در آيه مزبور مكانيزم دفاعى به كار گرفته شده نزد حضرت يعقوب‏عليه السلام توسط برادران يوسف، شب هنگام، همانى بود كه هنگام صبح پدر، خود در پاسخ به درخواست فرزندان به كار گرفته بود.مرحوم طبرسى‏رحمه الله با تكيه بر روايتى از پيامبر بزرگ اسلام‏صلى الله عليه وآله مى‏گويد: «فرزندان يعقوب نمى‏دانستند گرگ ممكن است انسان را بدرد مگر وقتى كه پدرشان (در لابه‏لاى توجيه واكنش خود) به آنان چنان پيشنهاد نمود» آن‏گاه پيامبرصلى الله عليه وآله چنين نتيجه مى‏گيرند كه فرزندان، دروغ‏گويى را از لابه‏لاى چنين رفتارهايى برگرفته و دنبال مى‏كنند. از اين‏رو است كه والدين بايد به شدت مراقب باشند كه با گفتن چنين توجيهاتى، فرزندان را در معرض آموزش و جذب دروغ‏هاى پيشنهادى قرار ندهند.بسيار اتفاق مى‏افتد كه والدين با يك توجيه ساختگى، راه دست‏يازى به رفتار يا گفتارى نابهنجار براى كودكان خود باز مى‏گشايند.
از ديگر نكات كليدى مربوط به بهداشت روانى روابط درون خانواده، سرنخ‏هايى است كه آيه در ارتباط با چگونگى پيدايش جو عدم اعتماد به دست مى‏دهد.بر اساس مفاد آيه‏هاى 11 و 27 برادران يوسف دو بار از پدر پرسيدند كه چرا پدر در فرستادن يوسف، به آنان اعتماد نمى‏كند.اين بى‏اعتمادى پدر مى‏بايست ريشه در رفتار مشكوك برادران داشته باشد.اين آيات نشانگر اين است كه چگونه فضاى اعتماد درون خانواده به سادگى با رفتار مشكوك و نامطمئن برخى از اعضا درهم مى‏ريزد.مرور و بازنگرى آيه‏هاى چهارم تا هفدهم بيانگر اين حقيقت است كه ريشه موقعيت‏بحرانى عدم اعتماد اين بود كه برادران يوسف واقعا نمى‏دانستند چرا پدرشان به يوسف ابراز محبت‏بيش‏ترى مى‏كند.البته، پدر پيش از اين تلاش خود را براى پيشگيرى از ايجاد جو عدم اعتماد نموده بود، اما اقدام او مؤثر نيفتاد.هنگامى كه يوسف از رؤياى خود نزد پدر سخن مى‏گفت و پدر به نشانه‏هاى برترى يوسف پى برده از او خواست كه از اين راز با برادران چيزى نگويد.اين درخواست و توصيه پدر به اين دليل بود كه نمى‏خواست‏بدين وسيله خشم و نفرت برادران برانگيخته شود.ممكن است پرسيده شود كه چرا پدر با پاسخ منفى به درخواست‏برادران (آيه 13) ، آنان را حساس نموده و به فضاى بى‏اعتمادى دامن زد؟ يكى از پاسخ‏ها اين است كه چه بسا پدر، يوسف را بسيار كوچك‏تر مى‏دانسته كه بتواند همراه برادران راهى دشت و دمن شود و از خود در برابر خطرات احتمالى دفاع كند.وقتى بالاخره برادران، يوسف را از پدر جدا كرده و او را در اندوه فراق طولانى فرو گذاردند، باز پدر رفتارى سازنده و جهت‏دهنده داشت.تنها پاسخ پدر در برابر اين رفتار چاره‏سوز اين بود: «در برابر اين اندوه به نيكويى شكيبايى خواهم ورزيد.» بدين ترتيب، پدر از تثبيت احساس حسادت و واكنش نفرت‏بار آنان جلوگيرى كرده و اندوه فراق بر دل خود ريخت. توجه به اين نكات ضمنى، تاييدكننده اين برداشت است كه رفتار نابهنجار برادران ريشه در كج فهمى يا ناآگاهى خود آنان داشت نه در نوع رفتار و واكنش پدر.

روابط مسلط و فعال يوسف با برادران

چنانچه خاطرنشان شد، رفتار و واكنش يوسف در برابر برادران در مرحله اول داستان، بيش‏تر انفعالى و اجتناب‏ناپذير بود.مشابه همين حالت در سال‏هاى بعد و تا هنگامى كه يوسف به شكوفايى و قدرت نرسيده است تكرار مى‏شود.يوسف حتى وقتى در خانه ذليخا گرفتار مى‏آيد نمى‏تواند چنانچه بايد به تاثيرگذارى و ايفاى نقش فعال بپردازد.و شاهد اين رفتار انفعالى اين بود كه به رغم اثبات بى‏گناهى، به زندان كشيده شد.يوسف در مرحله دوم زندگى خود، به تدريج قابليت‏ها و توانش‏هاى آسمانى و زمينى‏اش را بروز مى‏دهد.آغاز اين روابط فعال و تاثيرگذار از هنگامى است كه يوسف موفق مى‏شود توجه و نظر فرعون مصر را به خود جلب نمايد.آيه 54 به دست دهنده اين آغاز مبارك است: «همين كه پادشاه با او سر سخن باز كرد، به وى گفت كه از اين پس تو در نزد ما امين و داراى منزلت‏خاصى هستى.» مفاد آيه 56 اين اقتدار و تحول در نقش را آسمانى و برخاسته از تاييد غيبى مى‏داند: «و اين چنين ما امكانات را در زمين براى يوسف فراهم آورديم و وى را به منزلت و اقتدار رسانديم.» تاكيد بر اين نكته توحيدى در اين فراز از داستان يا همانند هميشه، اقتضاى روش ويژه قرآن در تربيت توحيد محور است; به اين معنا كه فرد در وراى همه تحولات كه با پاى اختيار خود در آن قدم مى‏نهد، دست تربيت و تاثيرالهى را ببيند.احتمال ديگر هم اين است كه اين فراز ايفاى نقش جديد يوسف را اقتضاى فرايند عمومى رشد وى (همانند هر فرد ديگر) ندانسته و مستقيما آن را به تقدير خداوند نسبت مى‏دهد.در هر دو صورت، ويژگى‏خاص‏تربيت قرآنى كه همان تقويت روح توحيد افعالى و ديدن دست‏خدا در سراسر زندگى است، برجسته شده است.
از اين پس يوسف بايد چنان چاره‏انديشى كند كه انسجام از دست رفته خاندان يعقوب را ترميم و بازسازى كند.مفاد آيه 62 حاكى از اين است كه يوسف با به‏كارگيرى يك شيوه الهام شده و آسمانى تلاش مى‏كند انسجام از دست رفته خاندان يعقوب را بازگرداند و آنان را در مصر گرد هم آورد: «چه بسا خاندان يعقوب (به مصر) باز گردند.»
بى‏هيچ زمينه آگاهانه قبلى، برادران به هدف جمع‏آورى گندم با يوسف در مصر ملاقات مى‏كنند.برادران، يوسف را به جا نمى‏آورند، اما يوسف از آنان مى‏خواهد كه اگر بار ديگر به اين سرزمين آمدند، بهتر است‏برادر ناتنى كوچك‏ترى (بنيامين) را هم كه دارند با خود بياورند تا با ضميمه سهم او به ميزان بيش‏ترى از گندم دست‏يابند (آيه 59).
بنا به مفاد كريمه 69 روابط يوسف و برادران هنوز خصمانه و نفرت‏آلود است; برادران، با بنيامين همان مى‏كنند كه با يوسف كردند.شاهد اين فضاى تنش‏زا پاسخ منفى پدر به درخواست‏برادران براى به همراه داشتن بنيامين است.آيه‏هاى 63 - 64 حاكى از اين است كه حضرت يعقوب‏عليه السلام به برادران اجازه نمى‏داد كه بنيامين را به همراه داشته باشند.براى پيشگيرى از ارائه مجدد توجيه و استفاده از مكانيزم دفاعى، پدر، از فرزندان خواست كه اگر مى‏خواهند بنيامين را به همراه ببرند، بايد وثيقه‏اى الهى نزد پدر بسپارند و متعهدشوندكه‏بى‏ترديد وى را بازگردانند: «هرگز او را با شما نمى‏فرستم تا اين كه به خداوند عهد و قسم ياد كنيد (وثيقه‏اى بياوريد) كه وى را بازخواهيد گرداند.»
به رغم تدارك عهد و قسم، احساس و گرايش درونى برادران همچنان خصمانه و نفرت‏آلود است.آيه 77 از اين احساس مكتوم چنين پرده برمى‏دارد كه وقتى برادران در مصر مواجه با اتهام دزدى بنيامين شدند با استفاده از مكانيزم دفاعى فرافكنى به بازرسان مصرى گفتند: «اگر اين پسرك چيزى دزديده است همان كرده كه برادر ديگرش پيش از اين مى‏كرد! »
البته شيوه رفتار و واكنش فعال و تاثيرگذار يوسف، بازخورد ناخودآگاه رفتارهاى نابهنجار برادران به هدف انتقام يا مقابله به مثل نبود.يوسف در اين انديشه بود كه با استفاده از قدرت خود به برادران تلنگرى بزند و آنان را به شناخت لازم براى رفتار بهنجار برساند.رفتار يوسف و يعقوب‏عليه السلام چنان هدايت‏گر و حساب شده بودكه پيش ازاين‏بزرگ‏ترين‏برادررابه‏خطاى رفتارى خود متوجه كرده بود.به شهادت كريمه 80، بزرگ‏ترين برادر به سايرين گفت: «مى‏دانيد كه پيش از اين با يوسف چه كرديد؟ ! »
بالاخره برادران به خود مى‏آيند و ابراز مى‏كنند كه اگر چه پيش از اين به راز برترى يوسف پى برده بوده‏اند، اما گويى نمى‏توانسته‏اند اين برترى را به خود بقبولانند، از اين روى، به بيراهه و خطا رفته‏اند.پيام آيه 91 مؤيد اين برداشت است; چه، برادران گفتند: «به خدا سوگند! كه خداوند تو را بر ما برگزيد اگرچه ما در خطا و اشتباه بوده‏ايم.» جالب اين‏كه وقتى برادران به راه آمدند و به خطاى خود پى بردند، يوسف از موقعيت‏خاص تربيت پذيرى برادران بهره گرفته و آنان را مخاطب ساخت و گفت: «امروز هيچ جرم و گناهى بر شما نيست (من از شما گذشته‏ام) و خداوند شما را مى‏بخشد.» (آيه 92) با اين سخن يوسف، هر نوع ذهنيت منفى و پيشينه شرم‏آلود برادران ناديده انگاشته مى‏شود و راه براى تربيت‏پذيرى و دايت‏برادران گشوده مى‏شود.

پايان داستان

بالاخره داستان با همه فراز و نشيب‏ها و چالش‏ها و تنش‏هايش به پايان مى‏رسد، اما قرآن همانند ساير موارد غيرداستانى، ماجرا را به پيام‏هاى تربيتى ويژه خود ختم مى‏كند.مثلا اين داستان قرآن، به اين پيام منتهى مى‏شود كه در همه حوادث سرانجام نيك، با شكيبايى تقوا محور است (آيه 90) و جالب‏تر اين‏كه يوسف در وراى نقش‏هاى فعال و در بلنداى موفقيت‏خود در بازگرداندن انسجام خاندان يعقوب به نقش بى‏بديل تقدير اختيارساز الهى اشاره كرده و مى‏گويد: «همانا خداوند به من نيكى كرد كه مرا از زندان رهانيد و شما را از بيابان به شهر كشاند و گرد هم جمع نمود.» (آيه 100)

جمع‏بندى و نتايج پيشنهادى

از نخستين نكات قابل توجه در داستان حضرت يوسف‏عليه السلام اين است كه بر خلاف ساير داستان‏هاى قرآنى، اين داستان، تنها داستان قرآنى است كه تك تك ماجراهاى آن تماما در يك سوره گرد هم آمده است.به شهادت كتب آسمانى و از جمله قرآن كريم، اين داستان واقعى است و وقوع آن سال‏ها به درازا كشيده است.شخصيت‏هاى فراوانى در مقاطع و به صورت‏هاى گوناگون در داستان به تعامل، ترابط و ايفاى نقش پرداخته‏اند.هر تلاوت‏گرى به فراخور علايق، زمينه‏هاى علمى و چشم‏اندازها مى‏تواند اين داستان را به گونه‏هاى متفاوتى مطالعه كند.اين‏گونه‏ها بر نگرش‏ها و رويكردهاى گوناگونى متكى است.در اين تحقيق، تلاش نويسنده اين بوده كه داستان را با رويكردى روان‏شناختى، داستان‏شناختى (تعليم و تربيتى) و يا بهداشت روانى تحقيق كند.
گذشته از وحيانى بودن تماميت‏سوره و قرآنى بودن كليت داستان، از آن‏جا كه دو تن از شخصيت‏هاى داستان از جمله پيامبران معصوم هستند، رفتارها و روابط دو سويه آنان از هر جهت، به ويژه از نقطه نظر بهداشت روانى، در چارچوب روابط درون خانواده و ساير تعاملات اجتماعى مى‏تواند الگوبخش و جهت‏دهنده باشد.نويسنده كوشيده است‏به سرنخ‏ها و تناسباتى در اين زمينه دست‏يابد.علاوه بر ويژگى وحيانى داده‏هاى داستان كه راز خطاناپذيرى آن است، زمان‏مند بودن روابط و رفتارهاى شخصيت‏هاى درگير در داستان، اعتبار يافته‏ها را همانند يافته‏هاى به دست آمده از پژوهش‏هاى بلند مدت بالا مى‏برد.گويى قرآن همانند يك شاهد همراه كه تفاصيل حوادث را مشاهده و ثبت مى‏كند، از آغاز تا انجام، ماجراها را رديابى و توصيف نموده است.
تاكيد بر تربيت توحيد محور در جاى جاى حوادث داستان، نقش داستان در فرايند رشدشناختى، آسيب‏شناسى و روان‏درمانى از طريق تعاملات روانتنايى، راز بهترين داستان بودن، رفتار اجتماعى كه در قالب روابط خانوادگى در آيه مطرح شده و جنبه بهداشت روانى، آسيب‏شناسى و روان‏درمانى پيدا نموده، تصاوير متنوعى از جلوه‏هاى گوناگون رفتار اجتماعى است كه در داستان برجسته شده است.روابط بين پدر و فرزندان، روابط بين خود فرزندان، رفتار يك فرزند خوانده در خانواده ميزبان، اتهام بزهكارى، شيوه‏هاى اثبات بزهكارى يا بى‏گناهى، توصيف و ارزيابى رفتار نابهنجار همانند رفتار در بحران اجتماعى (مثل خشكسالى و قحطى) ، جنبه‏هاى روان‏تحليلى در داستان (تحليل رؤياهاى صادق) ، چگونگى استفاده از مكانيزم‏هاى دفاعى و دريافت امدادهاى غيبى از طريق رؤياها، موضوعاتى هستند كه ممكن است از يك چشم‏انداز روان‏شناختى، بهداشت روانى و تعليم و تربيتى مطالعه شوند.
در خصوص تحليل رؤيا، تذكر اين نكته ضرورى است كه در قرآن رؤياها به صادق و كاذب (اصغاث احلام) تقسيم شده‏اند.رؤياهاى كاذب ممكن است‏بروز محتواى ناخودآگاه، ناكامى‏ها، خواسته‏هاى سركوب شده يا تراوش توهمات مرضى و آسيب‏شناختى باشند. اما رؤياهاى صادق وسيله و ابزار الهام‏ها و انتقال اطلاعات غيبى به فرد صاحب رؤيا است.نكته قابل توجه در باب رؤياهاى صادق، تفسير و تعبير درست آن‏ها است كه يا بايد وحيانى (تاويل الاحاديث) و يا متكى بر اصول قطعى روان‏شناختى و روان‏كاوى باشد.

پى‏نوشت‏ها:

× دكتراى علوم تربيتى و فلسفه تعليم و تربيت از دانشگاه مك‏گيل كانادا، دپارتمان علوم تربيتى، سال 1999/1378
×× مقاله ارائه شده در دومين همايش مشاوره از ديدگاه اسلامى، دانشگاه آزاد اسلامى ميبد - يزد، 11 - 12 آبان ماه 1379.از محورهاى اين همايش شيوه‏ها و اصول دخيل در بهداشت روانى بود كه اين مقاله به آن پرداخته بود.
1- Storiological or narrative approach
2- توجه به اين نكته ضرورى است كه هيچ‏يك از داستان‏هاى قرآنى به شيوه معمول داستان‏نويسان و با توجه به ارائه تمامى جزئيات و تفاصيل حوادث عرضه نشده است. اگر چه داستان‏نويسان با تكيه بر اهداف و رويكرد خاص خود به توصيف و برجسته‏سازى بخش‏هاى خاصى از يك داستان مى‏پردازند، اما داستان‏هاى قرآنى تفصيل حوادث را تا آن‏جا دنبال نموده است كه در راستاى هدايت و تربيت قرآنى ضرورى باشند.
3- Genesis
4- تفاوت‏هاى بين نگرش قرآنى و نگرش موجود در دو عهد باستان و جديد، به طور شيوايى در مقاله يوسف‏عليه السلام در دائرة المعارف اسلام، The Encyclopedia of Islam گزارش و توصيف شده است.شگفت آن‏كه نويسنده اين مقاله بدون ارائه هيچ نوع مدركى ادعا مى‏كند كه شيعه، دوازدهمين سوره (سوره يوسف) را از قرآن نمى‏داند! در حالى كه به شهادت اسناد تاريخى در دست، تنها دو گروه از خوارج يعنى اجارده و ميمونيه، به اين دليل كه اين سوره، داستان‏وار و رمان‏گونه است، آن را از جمله سوره‏هاى قرآن به حساب نمى‏آورند! (ر.ك.به:
(Hameen-Anttila 1991,vol., 68, p. 8, Footnotes No.10
يك مطالعه تطبيقى جامع‏تر كه نگرش‏هاى سه‏گانه برآمده از قرآن و متون دينى مسيحى و يهودى را در مورد داستان حضرت يوسف به دست مى‏دهد، مقاله آقاى مك دونالد است.(ر. ك.به:
(Macdonald, John, (1956) "joseph." in the Quran and Muslim Commentary: A comparative Study. The Muslim World. Vol. 46. Pp. 113-131 & 207-224.
5- Abdel Hateem, M.A.S. (1990). "The Story of Joseph in the Quran and the ldTestament."Islam and Christian Muslim Relations. Vol. 1. No. 2. Pp. 171-191.
6- محمدتقى مصباح، جامعه و تاريخ از ديدگاه قرآن، تهران، مركز چاپ و نشر سازمان تبليغات اسلامى، ص 149 و 425.
7- Witherell, C. (1995). :Narrative landscape and the moral imagination. Taking the story to heart." In: K. Egan & H. McEwon (Eds.). Narrative in teaching, learning and research. Toronto: Teachers College Press, Pp 39-49.
8- Tappan, M. & Brown, L. M. (1991). "Storise told & lesson learned: Toward a
narrative approach to moral education." In: C. Witherell & N. Noddings (Eds.) Stories
lives tell: Narrative & dialogue. in education, New York: Teachers College Press.
171-92.
9- Morris, R. M. (1994), "Lawrence Kohlberg|s theory of moraldevelopment." V
Sexuality Education. Lanham, Maryland: The University of America, Pp. 31-35, 39-43.
10- Values education
11- Narrative Approach
12- Keen, S. (1989). "Preface." In: S. Keen, & Valley-Fox. eds. Your mythic
Los Angeles: Jeremy P. Tarcher. ix-xix.
13- Hameen-Anyyila, Jakko. (1991). "We Will Tel You the Besrt of Stories: A
Sura XII" Studia Orientalia. Vol. 67.Pp. 7-33.
14- Economy of the narratione
15- Heller, Bernard. (1987). "Joseph." First Encyclopedia of Islam.
16&17- Hameen Anttila, Jakko, Ibid, P. 28-29.
Baidawis Commentary on Surah 12 of theQUran. (1978). Trans. Beeston, A.F.L.
At the Clarendon Press.
23- Baidawi|s, Ibid. P. 10.
25- Psychosomatic interrelationships
26- Psychosomatic symptoms
27- Physiological causes
32- Reinforcement
33- Paulo Freire
34- Pedagogy of the oppressed
35- Conscientization
36- Freire . P. (1996). Pedagogy of the Oppressed: New Revised 20th Annivers
Edition. New York: The Continuum Publishing company. Greenspahn, F.E. (1987). "
Joseph". The Encyclopedia of Religions.
37- Empowerment
38- Obssesive-compulsive illusions
39- Hameen Anttila, Jakko, Ibid, P.23.
41- Atkinson, R. L., et al. (1983). Intruduction to Psychology. New York: HB





نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط