دلايل گسترش تشيع در ايران
منبع:سايت انديشه قم
افزون بر فرار از ترس دستگيري و كشته شدن، از دلايل آمدن آنها، جذب نيرو براي قيام بوده است. مردم ايران كه يك بار به هنگام روي كار آمدن عباسيان، علاقه خود را جهت تغيير حاكميت عربها نشان داده و امتحان خوبي در اين باره داده بودند، ميتوانستند بار ديگر چنين كنند. همين تصور بود كه علويان را به سوي اين مناطق ميكشاند. آن زمان آگاهي عمومي مردم ايران نسبت به علويان و حتي فعاليت به نتيجه رسيدند. طبعا علويان با تحرك اندك خود نميتوانستند به چنين نتيجهاي برسند.[6] يحيي بن عبدالله بن الحسن بن حسن [7]از جمله كساني بود كه در قيام حسين بن علي (شهيد فخ) شركت كرد. او پس از شكست اين قيام به سوي مشرق گريخت و همراه با عدهاي از كوفيان به مناطق شمالي ايران (ديلم) رفت. هارون كه به شدت از اين حركتها هراس داشت؟ به فضل بن يحيي برمكي دستور داد، به هر صورتي شده او را دستگير كند.[8] به نظر ميرسد حركت يحيي، اولين قيام شيعي در ديلم بوده و سرآغاز مهاجرت سادات در اين ديار كه بعدها بيش از هفتصد سال بر آن حكمراني كردند، بوده است. رفتن علويان و ساير مخالفان دولت عباسي به اين منطقه، ميتوانست به نحوي به معناي استفاده از بهرهبرداري از اين اختلافات باشد. قيام يحيي نشان ميدهد كه منطقه ديلم از نظر جغرافيايي و سياسي ميتوانسته براي يك نهضت شيعي، آمادگي داشته باشد. كمتر از هشتاد سال پس از يحيي اين تجربه با موفقيت انجام گرفت. بيست و پنج سال پس از قيام يحيي، زماني كه امام رضا (ع)، به ايران آمدند گروههاي فراواني از سادات راهي ايران شدند. تسامح مأمون در برابر علويان در برابر سختگيري پدر و اجدادش نسبت به سادات، در رشد و سربلندي علويان، تأثير بسزايي داشت. او گرچه با قيامهاي آنها به شدت برخورد كرد، اما در حالت عادي به علت اعتقادي كه به برتري علي (ع) به ساير خلفا از خود نشان ميداد، نسبت به علويان احترام زيادي ميگذاشت. با اين حال در اين اواخر سياست او نيز نسبت به علويان كه به هر روي حكومت عباسيان را تهديد ميكردند، عوض شده بود. يكي از نمونههاي شاخص مهاجرت در اين دوره آمدن حضرت فاطمه معصومه (س) به ايران، رسيدن ايشان به قم و بيماري و مدفون شدن آن حضرت در اين شهر است. روشن است كه ايشان در پي آمدن امام رضا (ع)، راهي ايران شدهاند.[9] مولانا اولياء الله نوشته است: چون خبر غدري كه با رضا (ع) كرده به راه به سادات رسيد، هرجا كه بودند، پناه به كوهستان ديلمان و طبرستان و ري نهادند. بعضي را همين جا شهيد كردند و مزار ايشان باقي است و بعضي وطن ساخته همين جا مانده تا به عهد متوكل خليفه كه ظلم او بر سادات زياد از حد در گذشت، بگريختند و در كوهستان طبرستان و بيشه اين طرف جاي ساختند و بنابر آن كه اصفهبدان مازنداران و ملوك باوند از قديم الايام كه در اسلام در آمدند متشيع بودهاند و معتقد سادات و ايشان هيچ وقتي جز امامي المذهب نبودهاند، سادات را در اين ملك مقام بهتر از جايهاي ديگر بودي. [10] ظهير الدين مرعشي نيز مينويسد: .... سادات از آوازه ولايت و عهدنامه مأمون كه بر حضرت امامت پناهي داده بود، روي بدين طرف نهادند و او را بيست و يك برادر ديگر بودند. اين مجموع برادران و بنواعمام از سادات حسيني و حسني به ولايت ري و عراق رسيدند.[11] او پس از ذكر تغيير سياست مأمون در به شهادت رساندن امام رضا (ع) در مرد عكسالعمل سادات، مينويسد: چون سادات خبر غدر مأمون كه با حضرت رضا (ع) كرد، شنيدند، پناه به كوهستان ديلمستان و طبرستان بردند و بعضي بدانجا شهيد گشتند و مزار و مرقد ايشان، مشهور و معروف است. چون اصفهبدان مازندران در اوايل كه اسلام قبول كردند، شيعه بودند و با اولاد رسول (ص)، حسن اعتقاد داشتند، سادات را در اين ملك، مقام آسانتر بود.[12] پس از اين خواهيم ديد كه با پيدايش قيامهاي شيعي در مازندران و گيلان، اين مهاجرتها رو به گستردگي نهاد. در اين دوره عراق و كوفه ديگر منطقه امني نبود؛ گرچه شيعيان آن بسيار بودند. علويان نيز با توجه به پيشينه كوفه در قيام امام حسين (ع) و نيز قيام زيد، امكان پيروزي در عراق را براي خود نميديدند. موسي بن عبدالله بن حسن درباره عراق ميگفت:
لا تتركيني العراق فانها بلاد بها اس الخيانة و الغدر[13]
وي در اين شعر عراق را مركز خيانت و غدر معرفي ميكند. طبعا در امتداد عراق، ايران زمينه مناسبي براي قيام بود. براي شناخت نفوذ شيعه در ايران، ميتوان از محلهايي كه مهاجران علوي آنها را براي سكونت برميگزيدند بهره برد. تعيين اين مكانها به عنوان محلهاي صد در صد شيعي نادرست است، چرا كه به عنوان نمونه، اصفهان با تمام سني گري متعصبانه خود كه گاهي معاويه را تا حد پيامبري بالا ميبرده[14] و حتي درگيريهاي مكرري با قميها به عنوان شيعه داشته،[15]باز محلي براي مهاجرت سادات بوده است. در عين حال بايد توجه داشت كه مهاجرت سادات به تدريج بنيه شيعه را در اين شهر نيز قوي كرد. به طوري كه يكي دو سه قرن بعد از سفر مقدسي در قرن چهارم، نفوذ تشيع را در اين شهر نيز مشاهده ميكنيم. وجود مزار ساداتي كه در قرنها چهارم و پنجم به بعد در اين شهر مدفون شده و مزاشان شناخته شده باقي مانده و زائران را به خود جذب كرده، شاهد اين مسأله است. يك نمونه سنگي است كه نسب يكي از امامزادههاي مشهور اصفهان در آن آمده: بسم الله الرحمن الرحيم و الحمد لله رب العالمين و الصلوة والسلام علي محمد و اله اجمعين. فهذا النسب مقابل مطابق بالجامع المنسوب الي ابي الشيخ الحرب بن محمد الدينوري رحمه الله و النسب هذا: ابوالعباس محمد بن ابي عبدالله محمد بن عبدالله بن جعفر بن قاسم بن حسن بن عبيدالله بن عباس بن اميرالمؤمنين و امام المتقين و يعسوب الدين اسدالله الغالب علي بن ابي طالب عليه الصلوه والسلام.[16]
اين نسب كه در صورت صحت، شامل نام هفت نفر تا عباس فرزند اميرالمؤمنين (ع) است نشان از آن دارد كه امامزاده مذكور حداكثر در اواسط قرن سوم در اين شهر ميزيسته است. با توجه به حفظ مزار وي، ميتوان به موقعيت سادات در اين شهر كه آن زمان تحت سيطره حنابله متعصب بوده پي برد.
مزار امامزاده اسماعيل اصفهان نيز متعلق به اسماعيل بن زيدبن حسن بن حسن (ع)، دانسته شده و بنايي است كهن كه همچنان برجاي مانده است.[17] نسب امامزاده احمد اين شهر نيز كه از امامزادههاي معتبر دانسته شده چنين است: احمد بن علي بن امام محمد باقر (ع) كتيبهاي با تاريخ 563 در اين مزار وجود دارد.[18] از كهنترين امامزادههاي ايران، امامزاده علي بن امام باقر (ع) است كه به نام مشهد اردهال در نزديكي شهر كاشان قرار دارد. در نسب اين امامزاده نيز ترديدي وجود ندارد. در دوره سلجوقيان، زماني كه شمار فراواني از شيعيان به وزارت و دبيري رسيدند، مزار اين امامزاده در آبادي كامل بوده و شاعر بلندپايه شيعي در اين دوره، ابوالرضا راوندي، قصايد فراواني درباره اين بنا و بانيان آن سروده است.[19] بقعه امامزاده حبيب بن موسي بن جعفر با تاريخهاي 667 و 670 از امامزادههاي معتبر كاشان است.[20]نقل اين نمونهها، به دليل تعلق آنها به قرن دوم و اوائل قرن سوم هجري است. دورهاي كه سادات به طور دستجمعي به ايران، بويژه مناطق شيعه نشيني چون كاشان مهاجرت ميكردهاند. در كاشان شمار زيادي امامزاده منسوب به فرزندان امام كاظم (ع) وجود دارد كه گرچه بي واسطگي آنها با امام محل ترديد تواند بود، اما بي شبهه، نبايد نسبت آنها با امام فاصله چنداني داشته باشد. از جمله آنها بقعه عطابخش، كه از فرزندان امام كاظم (ع) دانسته شده، بقعه هارون بن موسي بن جعفر (ع) بقعه احمدبن موسي بن جعفر (ع) بقعه سليمان بن موسي بن جعفر (ع) بقعه طاهر و منصور و فرزندان موسي بن جعفر (ع)، بقعه حسن بن موسي بن جعفر (ع)، از جمله اين امامزادههاست.[21] ميدانيم كه كاشان و قم از مهمترين مراكز مهاجرت سادات به ايران بوده است.
در مورد تفرش نوشته شده: از وجود امامزادههاي متعدد در تفرش و نزديكي آن به قم و ري، برداشت ميشود كه مردم تفرش از صدر اسلام، پيرو مذهب تشيع بودهاند.[22]نويسنده ديگري مينويسد: آيين حقه تشيع در همان قرن نخستين هجري به ري و به تبع آن به قصران خارج راه يافت... ظاهرا رواج آيين تشيع در ري و قصران به وسيله آن دسته از سادات و فرنزدان علي (ع) صورت گرفت كه در خلافت جابرانه امويان از جور و ستم ايشان، بدين نواحي پناه آوردند.[23]در جاي ديگري، همان نويسنده وجود قبر امامزاده حمزه در اين شهر را به عنوان نشانه وجود تشيع در آن دانستهاند. [24] مهاجرت سادات به بيهق نيز يكي از همين نمونههاست.[25]وجود بقعه محمدبن الصادق (ع)، در سرخس[26]نيز نشانه حضور تمايلات شيعي در اين نواحي در همان قرون نخست است. بنابراين از مقابر سادات و امامزادهها، ميتوان تا حدودي خطوط گسترش تشيع را در ايران ترسيم كرد.
عبدالجليل درباره برخي مكانهايي كه فرزندان بلاواسطه ائمه اطهار (ع) در آنها مدفون بودهاند، مينويسد: «اهل ري به زيارت حضرت عبدالعظيم شوند و به زيارت ابوعبدالله الابيض و به زيارت السيد حمزه الموسوي... و اهل قم به زيارت فاطمه (س) بنت موسي بن جعفر (ع) كه ملوك و امراء عالم، حنيفي و شفعوي به زيارت آن تربت تقرب نمايند و اهل كاشان به زيارت علي بن محمد الباقر (ع) كه مدفون است به باركرسب[27] با چندان حجت و برهان كه آنجا ظاهر شده است و اهل آوه به زيارت فضل و سليمان شوند، فرزندان موسي بن جعفر الكاظم (ع)، و به زيارت اوجان كه عبدالله موسي (ع)، مدفون است. اهل قزوين، سني و شيعه به تقرب زيارت ابوعبدالله الحسين بن الرضا شوند.»[28]
نگرش اولياء الله آملي به تاريخ، نگرشي از روي عبرت است. وي در جاي جاي كتابش اين نگرش را نشان ميدهد. از جمله در جايي كه درباره آوارگي سادات سخن به ميان آورده، تحليل جالبي دارد كه نقل آن سودمند است: با وجود آن همه استيلا كه بني اميه و بنوالعباس را بود، امروز در همه جهان صد تن اموي و عباسي مشهورالنسب نيابند و اين دو خاندان به شومي ظلم چنان منقطع شد كه از ايشان اثري نماند كأن لم يغنوا بالامس. و بنوعلي و بنوفاطمه، با وجود آن كه مدت دويست سال يا بيشتر، ايشان را ميكشتند و ملوك ظلمه در پي استيصال ايشان بودهاند. امروز بحمدالله، در روي زمين از مشرق تا مغرب، هيچ بقعهاي و مقامي نيست الا در آنجا چند تن از مشاهير سادات موجود نيستند (كذا)، بلكه به عدد در هر اطراف عالم چون مور و ملخ هر يكي ميجوشند و آنها را شهيد كردهاند، ضريح هر يكي از ايشان مقبل شفاه و مسقط جباه سلاطين عالم است.[29]
در اينجا دو كار آماري مختصر درباره محل مهاجرت سادات در شهرهاي ايران داريم. يكي با استفاده از كتاب منتقله الطالبيه است كه در اصل درباره محلهاي مهاجرت سادات نگاشته شده و ديگري بر اساس الفهرست منتجب الدين كه فهرست علماي شيعه را در قرن پنجم و ششم بدست داده است.
كتاب مزبور در قرن پنجم هجري نگارش يافته است.[30] طبعا نتايجي كه از آن بدست ميآيد تا حوالي همين قرن است. مؤلف بر آن بوده تا محل مهاجرت سادات را در شهرها نشان دهد. وي نام شهرها را به ترتيب الفبايي ياد كرده و سپس ساداتي را كه در ان شهرت اقامت كردهاند ياد كرده است. در اينجا ما فهرست اسامي شهرها را با تعداد سادات علوي ساكن آنها مشخص ميكنيم.
آذربايجان 3 نفر، اردبيل 2 نفر، اهواز 35 نفر، ارجان 8 نفر، اصفهان 33 نفر، بروجرد 4 نفر، تستر 2 نفر، جندي شاپور 2 نفر، جيرفت 2 نفر، گيلان 4 نفر، جرجان 32 نفر، خراسان 15 نفر، ديلم 6 نفر، رامهرمز 3 نفر، راوند 3 نفر، ري 66 نفر، رويان 2 نفر، سابور 3 نفر، سيرجان 2 نفر، سجستان 3 نفر، سمرقند 15 نفر، شيراز 23 نفر، چالوس 14 نفر، طبرستان 76 نفر، طالقان 2 نفر، طبس 2 نفر، طوس 6 نفر، فارس 6 نفر، فسا 5 نفر، قزوين 27 نفر، قم 23 نفر، كازرون 2 نفر، كرمان 7 نفر، مرو 8 نفر، نيشابور 21 نفر، ورامين 3 نفر، همدان 11 نفر، يزد 2 نفر.
همان گونه كه گفتيم اين تعداد ميتواند درصد گسترش تشيع را نشان دهد و اين كه در طبرستان تعدا 76 نفر و در ري 66 نفر و در قم 23 نفر و ... (البته نسبت به اصل جمعيت) وجود دارد، ميتواند آنچه را كه ما در نظر داريم، يعني نشان دادن وسعت تشيع نشان دهد. البته بايد توجه داشت كه مؤلف كتاب منتقله الطالبيه تنها اسامي چهرهاي مشهور علوي را نگاشته است. هر كدام اينها اعقاب فراواني در دياري كه براي سكونت انتخاب كردهاند، از خود برجاي گذاشتهاند. از ميان پانصد و چهل و چهار شرح حال كه از مؤلفان شيعي در الفهرست منتجب الدين ـ تأليف شده در قرن ششم هجري ـ بدست داده شده و با تعبير الشيخ و السيد سيادت يا عدم سيادت آنها مشخص گرديده، تعداد 342 نفر با لقب الشيخ و 202 نفر با لقب السيد معرفي شدهاند.[31] چنين نسبت بالايي از مؤلفان شيعي سيد نسبت به غير سيدها بسيار بالاست. يعني قريب 37 درصد سيد و 63 درصد شيخ بودهاند.
به مرور زمان و در قرن چهارم و پنجم بر شوكت سادات افزوده گرديد. در بغداد گسترش خاندان طالبيها، ايجاب ميكرد تا از سوي خلفاي بغداد، نقبائي براي آنها قرار داده شود. در قرن چهارم، مدتي پدر شريف رضي و نيز خودش نقابت علويان را بر عهده داشتند. در حالي كه شيعه امامي بودند، در شهرهاي ايران نيز سادات، مقامي افزون از حد تصور داشتند. حتي در شهرهايي كه دارالسنه محسوب ميشود، باز همين شرافت براي آنها وجود داشته و سادات نقباي ويژه خود را داشتهاند.[32]
گزارش دقيقي از بزرگان سادات در شهرها از قرن ششم در اختيار داريم كه عبدالجليل رازي، آن را نقل كرده است. از جمله در شهرهاي اصفهان، قزوين، ري ، نيشابور و بعضي از شهرهاي ديگر. نكته جالب اين كه او اصرار دارد كه سادات، عموما شيعه بودهاند. او مينويسد: «و علوي اصلي، الا امامتي و شيعي نبود و نتواند بود وگرنه، باري زيدي كه در حكايت است كه علوي سني، اجازت دخول خواست و علوي شيعي با او از سلطان سعيد مسعود، سلطان گفت: بگوي از اين دوگانه، يكي باشد تا درآيد. علوي سني الا منافق نيايي! علوي سني را نگذاشتند و علوي خالص راه يافت و مقصود حاصل كرد تا بداني كه علوي، الا شيعي سره نباشد كه تبري كردن از پدر، عاقي باشد و مذهب بفروختن از پرنفاقي.»[33]نبايد انكار كرد كه سادات سني نيز فراوان بودهاند و گفتن اين كه آنها در حال تقيه بودهاند نياز به اثبات دارد.
پی نوشت ها:
[1] . عمدة الطالب، ص 253، 200، 71.
[2] . نقض، ص 226.
[3] . بحارالانوار، ج 50، ص 295. روايتي داريم كه نشان ميدهد يكي از علويان «طلبا للفضل» به ايران آمده است.
[4] . نورالابصار، ص 115. نقل شده است كه وقتي «يحيي بن عبدالله» نزد «مالك بن انس» ميآمد، او از جاي خود برميخاست و وي را جاي خود مينشاند. مقاتل الطالبيين، ص 309.
[5] . قصران، ج 1، صص 171، 172. در زينه المجالس، ص 810 اشاره به مهاجرت گروهي از سادات به چين شده است. كساني كه از ترس بني اميه ابتداء به تركستان و از آنجا به چين رفتند!
[6] . مقاتل الطالبيين، ص 311.
[7] . يحيي از راويان احاديث امام صادق (ع) بوده و از جمله اشخاصي بود كه امام به او وصيت كرد تا مشخصا معلوم نشود كه موسي بن جعفر (ع) جانشين اصلي امام است. در اين باره نك: شرح نهجالبلاغه، ج 15، ص 290.
[8] . مقاتل الطالبيين، ص 312.
[9] . قصران، ج 1، ص 172.
[10] . تاريخ رويان، ص 84.
[11] . تاريخ طبرستان و رويان و مازندران، ص 227.
[12] . همان، ص 278.
[13] . مقاتل الطالبيين، ص 262؛ انساب الاشراف، ج 2، ص 140.
[14] . احسن التقاسيم، ص 399.
[15] . البداية والنهاية، ج 11، ص 230. الكامل ابن اثير، ج 8، ص 518. و نك: نقض، ص 252.
[16] . اين سنگ در امامزاده مذكور كه در منطقه خوراسگان ـ محل تولد مؤلف اين سطور ـ در امتداد خيابان جي اصفهان واقع شده نگهداري ميشود. در سنگ ديگري در همان امامزاده كه تنها به نام صاحب مزار اشاره شده از وي با نام ابوالعباس علي ياده شده. در عين حال سنگ نخست، به لحاظ نقل منبع خود كه همانا جامع منسوب به ابوالشيخ دينوري است معتبرتر به نظر ميآيد.
[17] . گنجينه آثار تاريخي اصفهان، صص 522، 523.
[18] . گنجينه آثار تاريخي اصفهان، ص 668. (مؤلف نسب را از كتاب الميزان الانساب آيه الله ميرزا محمد هاشم چهار سوقي (صص 48، 74) نقل كردهاند.).
[19] . آثار تاريخي شهرستانهاي كاشان و نطنز، صص 90، 91.
[20] . همان، صص 90، 91.
[21] . آثار تاريخي شهرستانهاي كاشان و نطنز، صص 115، 118، 122، 125، 128 (به ترتيب).
[22] . جغرافياي تاريخي... تفرش، ص 29.
[23] . قصران، ج 2، ص 749.
[24] . ري باستان، ج 2، ص 51.
[25] . نك: تاريخ بيهقي، ص 60، 61، 63.
[26] . نك: تاريخ بيهقي، ص 60، 61، 63.
[27] . جايي كه اكنون مشهد اردهال است.
[28] . نقض، ص 558، 559.
[29] . تاريخ رويان، ص 86. همين مطالب را ظهيرالدين مرعشي به نقل از اولياء الله آورده است.
[30] . درباره آن نك: الذريعه، ج 23، ص 4. اين كتاب به چاپ رسيده است.
[31] . لازم به يادآوري است كه شمار اندكي از كساني كه شيخ به شمار آمدهاند، تعبير الشيخ درباره آنها نيامده اما كاملا روشن است كه سيد نيستند؛ زيرا كه سادات با دقت مشخص شدهاند.
[32] . فهرستي از نام نقبا را سيد عبدالرزاق كمونه در كتاب موارد الاتحاف في نقباء الاشراف آورده است. وي ايضا كتابي با نام منيه الراغبين في طبقات النسابين، در شرح حال نسب شناسان نوشته است. هر دو كتاب به چاپ رسيده است.
[33] . نقص، ص 224، 227.