نویسنده: ایرا ماروین لاپیدوس
برگردان: علی بختیاری زاده
برگردان: علی بختیاری زاده
در سواحل دریای سرخ و اقیانوس هند برخورد بازرگانان، معلمان و مهاجران مسلمان با مردمان بومی، پدید آورندهی تمدن اسلامی بود. در گذشته دانشمندان تاریخ، جامعهی اسلامی سواحلی (مستقر در سواحل آفریقای شرقی) را جامعهای متشکل از عربها و ایرانیهای مهاجر و یک گروه بدون آفریقایی تلقی میکردند. آنان عقیده داشتند که مهاجرت مسلمانان به سواحل آفریقای شرقی و احداث شهرهای جدید توسط آنها در این منطقه نقش مهمی در ظهور تمدن «سواحلی» داشته است. بنابراین به نظر آنها زبان و فرهنگ «سواحلی» حامل جذب بومیان در جامعهی اسلامی مسلمانان مهاجر تلقی میشد. اما دانشمندان متأخر تمدن سواحلی را از اساس و بنیان آفریقایی و بومی میدانند. بررسیهای باستان شناسی که اخیراً انجام گرفته است از وجود یک جامعهی شهری بومی در دوران حضور اسلام در این منطقه خبرمی دهد. براساس این تحقیقات در این دوران بیشتر شهرهای ساحلی آفریقای شرقی کشاورزی (تولیدکنندهی میوه، برنج، ارزن، کتان) و پرورش دهندهی دام بوده اند. تعداد کمی از آنها نیز که در جزایر قرار داشتهاند مناطقی تجاری بوده اند. برخی از شهرهای جنوبی مثل کیلوا نیز تحت ادارهی رهبران بومی قرارداشتهاند و از طریق اقیانوس هند تجارت میکرده اند. بنابراین ظهور تمدنی اسلامی در سواحل آفریقای شرقی عمدتاً ناشی از تماس بازرگانان با یکدیگر و انتقال افکار و عقاید، بازرگانان مسلمان و نهایتاً اسکان آنها در این منطقه بوده است. لذا دو پدیدهی مهاجرت و احداث شهرهای جدید نقش چندانی در ظهور تمدن سواحلی نداشته اند.
مسلمانان برای نخستین بار در سواحل شمالی آفریقای شرقی سکنی گزیدند. آنان در جریان دو قرن نهم و دهم به سواحل شمالی این منطقه آمدند و در شهرهایی مثل موگادیشو، مرکا، و براوا جمعیتهایی را تشکیل دادند. با این حال تا سال 1100 هیچ جمعیتی از مسلمانان در سواحل جنوبی آفریقای شرقی تشکیل نشده بود و تنها بعد از این سال بود که در نتیجهی گسترش تجارت در آفریقای شرقی و افزایش حضور مسلمانان در هند و اقیانوس هند جمعیتهای مسلمانی در این منطقه پدید آمدند. در قرن دوازدهم اولین مساجد در سواحل جنوبی احداث گردیدند و دو شهر زنگبار و پمبا به مهمترین مراکز اسکان مسلمانان در آفریقای شرقی تبدیل شدند. در جریان این قرن همچنین مسلمانان بسیاری از سواحل شمالی، عمان، و ایران به سواحل جنوبی مهاجرت کردند. در اوایل قرن سیزدهم نیز مهاجرانی از یمن و حضر موت به این منطقه آمدند. مهاجرانی که به سواحل جنوبی قدم گذاشتند اسلامهای مختلف و دو فرهنگ عربی و ایرانی را با خود به همراه آوردند.
در قرن سیزدهم در سواحل جنوبی آفریقای شرقی حدود سی و شش شهر وجود داشتند که مهمترین آنها موگادیشو، کیلوا، مالیندی، مومباسا، زنگبار و سوفالا بودند. این شهرها باعربستان، مناطق واقع در حوزهی خلیج فارس، و چین (با واسطهی اندونزی) دارای روابط تجاری بودند. کیلوا صادرکنندهی مس، مالیندی و مومباسا صادر کنندهی آهن موگادیشو صادر کنندهی پارچه بودند. لاک پشت، شاخ کرگدن، کهربا، پوست پلنگ، برده، عاج، طلا، و تولیدات کشاورزی مثل نارگیل، پرتقال، شکر، برنج، و کنجد نیز از دیگر کالاهای صادراتی این مناطق بودند. در قرن سیزدهم کیلوا به عنوان مهمترین شهر تجاری سواحل جنوبی جایگزین موگادیشو شد. با رونق گرفتن تجارت در کیلوا کاخهای سنگی باشکوهی در این شهر ساخته شدند، دیواری برگرد شهر احداث گردید، یک مسجد جامع در داخل شهر بنیان نهاده شد، و برای اولین بار ضرب سکههای مسی در این شهر آغاز گردید. همچنین تاپایان این قرن مسجد سنگی باشکوهی در کیلوا احداث شد؛ این مسجد دارای گنبدهایی بود که به سبک معماری هندی ساخته شده بودند.
از نظام سیاسی این شهرها اطلاعات چندانی در دسترس نیست اما میتوان حدس زد که این نظام نظامی «خان خانی» بوده است. به نظر میرسد که هر یک از این شهرها توسط شورای متشکل از سران خاندانهای مختلف اداره میشده اند. البته مثل این که گاهی نیز خانواده یا فردی در این شهرها به قدرت غالب تبدیل میشده و دولتی را برای خود تشکیل میداده است.
اسلام در این شهرها به خوبی گسترش یافت. ازدواج مهاجران عرب و ایرانی با دختران محلی و همچنین ظهور یک فرهنگ عربی - آفریقایی از جمله عوامل گسترش و تثبیت موقعیت اسلام در این مناطق بودند. ابن بطوطه که در سال 1332 از این شهرها دیدن کرده است از فرهنگ بالای آنها و رونق اقتصادیشان در آن زمان خبر میدهد. او موگادیشو را جامعهای اسلامی معرفی میکند و از وجود علمای فقه شافعی، گروهی از اخلاف پیامبر، و یک مدرسه در این شهر سخن به میان میآورد. این شهر توسط دولتی متشکل از چند وزیر و امیر اداره میگردیده است. کیلوا نیز مانند موگادیشو منطقهای شافعی نشین بوده است.
مناطق ساحلی آفریقای شرقی نهایتاً به تصرف پرتغالیها درآمدند. «واسکوداگاما» در سال 1498 این مناطق را کشف کرد که به دنبال آن مبارزه شدیدی بین قدرتهای مختلف برای تصرف این مناطق آغاز گردید. پرتغالیها تا سال 1530 توانستند کلیهی این مناطق را به تصرف خود درآورند و پایگاههای مستحکمی را در زنگبار، پمبا، و دیگر مناطق برای خود بوجود بیاورند. با این وجود سلطهی پرتغال بر مناطق ساحلی آفریقای شرقی تا سال 1650 بیشتر دوام نیاورد. در این سال نیروهای عمانی پرتغالیها را از خلیج فارس بیرون راندند، درسال 1652 زنگبار و پمبارا از تصرف آنها خارج کردند، و نهایتاً در سال 1696 مومباسا را متصرف شدند. به دنبال این پیروزیها موج مهاجرت جدیدی از عمان و حضرموت به مناطق ساحلی آفریقای شرقی آغاز شد و سلطه عربها بر این مناطق مجدداً برقرارگردید. با تسلط یافتن عمان بر سواحل آفریقای شرقی تجارت پارچه، عاج و برده بین این مناطق، عمان، و هند از رونق خوبی برخوردار شد. در عین حال سلطهی عمانیها نیز براین مناطق دوام چندانی نیاورد. در جریان قرن هیجدهم بسیاری از شهرهای ساحلی آفریقای شرقی استقلال خود را از عمان باز یافتند و در این میان تنها زنگبار وفاداری خود را به دولت عمان حفظ کرد.
در قرن نوزدهم توسط امام سیدسعید بن سلطان (56-1804 ) مجدداً سلطهی عمان بر منطقه برقرار شد؛ در ابتدا زنگبار و کیلوا و سپس لامو، پاته، و مومباسا سلطهی این حکومت را بر خود به رسمیت شناختند. سیدسعید برای ادارهی هر یک از این شهرها فردی را به عنوان «لوالی» منصوب کرد. پس از مرگ سیدسعید پسران وی قلمرو حکومتی پدر خود را به دو پادشاهی عمان و زنگبار تقسیم کردند.
پادشاهی زنگبار به مرکز تجارت پررونق برده در آفریقای شرقی و مرکز مبادلهی عاج، میخک، و صمغ در مقابل پارچه، ابزارآلات، و سلاح تبدیل شد. به علاوه با ایجاد مسیرها و شهرهای تجاری جدید در مناطق داخلی آفریقای شرقی تجارت زنگبار با این مناطق بیش از پیش گسترش یافت. پادشاه زنگبار تجارت عاج و صمغ در محدودهی قلمرو خود را به انحصار خویش درآورد، بازرگانان مهاجر هندی را به سرمایه گذاری در زنگبار تشویق کرد، و با استفاده از نیروی کار بردگان کشتزارهای میخک در این منطقه را گسترس داد.اسلام از زنگبار وارد مناطق داخلی آفریقای شرقی شد (از طریق تجارت). قرنها بود که حضور اسلام در آفریقای شرقی تنها محدود به بنادر ساحلی بود و در نواحی داخلی این منطقه که مردمان آن کشاورز پیشه بودند آئین بت پرستی رواج داشت. اما در قرن هیجدهم با رشد جمعیت نواحی داخلی و تشکیل دولتهای کوچک در آنها امکان برقراری رابطهی تجاری بین این نواحی و شهرهای ساحلی فراهم آمد و در نتیجه اسلام به وسیلهی تجار ساحل نشین وارد نواحی داخلی گردید. سلطان سعید، یکی از پادشاهان زنگبار، تلاشهای بسیاری را برای گسترش تجارت بین نواحی ساحلی و نواحی داخلی انجام داد. در اثر همین تلاشها بود که در طی دو دههی 1820 و 1830 تجار و ماجراجویان عرب و «سواحلی» بسیاری در زمینهی تجارت با نواحی داخلی مشغول فعالیت شدند و باعث گسترش هر چه بیشتر اسلام در این مناطق گردیدند.
دین اسلام در امتداد دو مسیرمهم تجاری در نواحی داخلی آفریقای شرقی گسترش یافت. مسیر جنوبی شهرهای ساحلی کیلوا و مالیندی را به مناطق کنار دریاچهی مالاوی متصل میکرد. تجارت از این مسیر تحت کنترل عبدالله بن سلیم قرار داشت. او حاکم منطقه «نخوتا کوتا» بود. جانشینان وی تلاشیهایی را برای تبلیغ اسلام و آموزش زبان عربی در بین مردم مناطق داخلی انجام دادند، در نتیجه تلاشهای آنان مردمان یائو، ساکن در بخش شرقی دریاچهی مالاوی، به اسلام گرویدند. در سال 1870 برای اولین بار یکی از رهبران محلی این قوم مسلمان شد و در سال 1885 نیز در اثر فعالیتهای مبلّغان مسلمان به طور کلی قوم یائوبه اسلام گروید. اسلام به دلیل این که باعث رشد تجارت، افزایش ارتباطهای اجتماعی، و گسترش باسوادی میشد در بین مردمان یائو به عنوان ابزاری برای نیل به مدرنیزاسیون تلقی میشد.
مسپردوم زنگبار و شهرساحل دارالسلام را به مانیما و بوگاندا متصل میکرد. شهر تابورا مهمترین شهر واقع در این مسیر بود. برخی از تجار عربی که در تابورا اقامت گزیده بودند به سمت دریاچهی تانگانیکا مهاجرت کردند و در کنار این دریاچه شهری را به نام «اوجی جی» بوجود آوردند که به پایگاهی برای گسترش هر چه بیشتر اسلام در زئیر، بوروندی، و رواندا تبدیل شد. تجار عرب و سواحلی فعال در این مسیر در مقابل دریافت برده از رهبران محلی به آنها سلاح میدادند و لذا باعث تشدید کشمکشهای قدرت در شهرهای واقع بر سر راه این مسیر میشدند. گاهی ماجراجویانی با استفاده از این کشمکشها در صحنه ظاهر میشدند و میتوانستند پادشاهیهای کوچکی را بوجود بیاورند. از این جمله «تیپوتیپ» و«موتسا» را میتوان نام برد. تیپوتیپ یک تاجر و جنگجوی «سواحلی» بود که دولت اسلامی کوچکی را بنیاد نهاد. موتسا نیز یکی از رهبران محلی اوگاندا بود که حکومتی را در این منطقه بوجود آورد و با احداث مساجد، برگزاری مراسم ویژهی ماه رمضان، و گرامی داشت روزهای مهم اسلامی به رژیم خود رنگ و بویی اسلامی داد.
مردمان ساکن در مناطق داخلی آفریقای شرقی نه به صورت طایفهای و خانوادگی بلکه به صورت منفرد به اسلام گرویدند. به طور کلی تنها سه گروه از ساکنان این مناطق اسلام را پذیرفتند: 1- رهبران محلی که در زمینه تجارت با عربهای مسلمان همکاری میکردند، 2- بردگان، و 3- باربرانی که از گروههای طایفهای خود دور افتاده بودند. اسلام در این مناطق به عنوان یک دین پذیرفته شد نه به عنوان یک هویت سیاسی و گروهی خاص. از همین رو بود که مسلمانان، مسیحیان، و بت پرستان این مناطق اغلب در روستاها و حتی خانوادههای واحدی زندگی میکردند. به هرحال تا اواخر قرن نوزدهم هنوز دین اسلام حضور کمرنگی در نواحی داخلی آفریقای شرقی داشت.
منبع مقاله :
ایرا ماروین، لاپیدوس؛ (1381)، تاریخ جوامع اسلامی، ترجمه علی بختیاری زاده، تهران: انتشارات اطلاعات. چاپ دوم