مترجمان: علی چراغی، محمد حسین احمدیار، محمد باقر محبوب القلوب
خداوند سبحان به ابراهیم رشد عطا فرمود و در سایهی همین رشد بود که او به قدرت آفرینندهی بزرگ عالم هستی پی برد و دریافت که این عالم بزرگ آیتی بر وجود ذات اقدس الهی است. آری، عنایت الهی بود که اراده فرمود تا اعماق پاک وجود ابراهیم، به دیدن حق رهنمون شود و به خدای یگانه ایمان آورد:
(و این گونه، ملکوت آسمان ها و زمین را به ابراهیم نمایاندیم تا از جملهی یقین کنندگان باشد.) (1)
پیوند ابراهیم با خدای خویش بر دانش، آگاهی و ادراک و ایمان متکی بود و این، مرحلهی پیش از رسیدن او به مقام پیامبری در آغاز جوانی بود.
به ابراهیم وحی شد که از جانب پروردگارش به پیامبری برگزیده شده است تا مردم را به ایمان و حقیقت وجود خدا و پرستش او دعوت کند و مشعل هدایت مردم را به دست بگیرد. بدین ترتیب، خداوند متعال ابراهیم (علیه السلام) را آماده کرد و او را از میان مردم برگزید تا ذریهی مبارکهی نبوت را در خاندان او قرار دهد. قرآن کریم میفرماید:
(به یقین خداوند، آدم، نوح، خاندان ابراهیم و خاندان عمران را بر مردم جهان برتری داده است. فرزندانی که بعضی از آنان از نسل بعضی دیگرند و خداوند شنوا و داناست.) (2)
همانطورکه از آیات قرآن بر می آید، حضرت ابراهیم(علیه السلام) پیش از تولد برای پیامبری برگزیده شده بود، زیرا از شیعیان و پیروان نوح (علیه السلام) بود:
(و بی گمان ابراهیم از پیروان اوست- نوح- آنگاه که با دلی پاک به پیشگاه پروردگارش آمد.) (3)
آری، امر تبلیغ به ابراهیم (علیه السلام) تکلیف شد و او میبایست دعوت را آغاز میکرد و با برخوردی منطقی به رویارویی با مردم زمانش میرفت؛ مردمی که باورهای جاهلیت، آنان را به بت پرستی و شرک کشانده بود. آن حضرت میبایست این کار را از خانوادهی خودش آغاز میکرد و مشخصاً از آزر که کارش بت تراشی بود و میبایست ابتدا ندای توحید به گوش او رسانده میشد.
قرآن کریم در سورهی مریم گفت و گوی ابراهیم و آزر را چنین بیان کرده است:(پدر جان!* چرا چیزی را که نمیشنود نمیبیند و از تو چیزی را دور نمیکند، میپرستی؟) (4)
حضرت ابراهیم (علیه السلام) پس از آن که آزر را در برابر این حقیقت عقلی قرار میدهد، به او خبر میدهد که به پیامبری مبعوث شده است و از وی میخواهد که دعوتش را بپذیرد تا به راه راست که راه حق، عدل، خیر و رستگاری است، هدایت شود:
(ای پدر! به راستی مرا دانشی دادهاند که به تو ندادهاند. پس، از من پیروی کن تا تو را به راه راست هدایت کنم.) (5)
سپس وی را از عبادت بتها نهی میکند و به او میفهماند که بت پرستی همان شیطانپرستی است و چنین عبادتی باطل و مردود است:
(پدر جان! شیطان را مپرست که شیطان خدای رحمان را نافرمان بود) (6)
آنگاه او را از زیان این عبادت بر حذر میدارد و متذکر میشود که این عبادت منجر به عذابی دردناک میشود و پیروی از شیطان را در بر دارد:
(پدر جان! میترسم از جانب خدای رحمان عذابی به تو رسد و تو یار شیطان باشی.) (7)
حضرت ابراهیم (علیه السلام) با صداقت پیامبرانه، راه خیر و حقیقت را برای آزر آشکار ساخت و به او نشان داد که بت پرستی پیروی از شیطان است و انسان را به گمراهی میکشاند و به عذاب دچار میکند. مگر انسان عاقل مخلوقی را نمیپرستد؟ و اگر آن مخلوق (شیطان) خودش خدا را نافرمانی کرده باشد چه؟ آیا به راستی استحقاق عذاب را نخواهد داشت؟
خداوند انسان را عاقل، متفکر، بینا و با بصیرت آفریده است، لذا او باید حق را از باطل تشخیص دهد و از عذاب خدا بترسد. عذاب الهی هنگامی بیشتر خواهد شد که کسی را به راه حق دعوت کنند، اما او نپذیرد و گمراهی را بر هدایت ترجیح دهد و ولایت شیطان را بر ولایت خداوند رحمان برتری نهد.
ابراهیم (علیه السلام) با چنین منطق روشن و آشکاری آزر را به حق دعوت کرد، اما او به دعوت حق توجهی نکرد، بلکه باورهای پدران و نیاکان خود را ترجیح داد و با عصبانیت به ابراهیم (علیه السلام) پرخاش کرد و وی را از توهین به بتها بر حذر داشت و تهدید کرد که او را از خود خواهد راند و سنگسارش خواهد کرد:
(ای ابراهیم! آیا تو از خدایان من متنفری؟ اگر باز نایستی تو را سنگسار خواهم کرد و برو برای مدتی طولانی از من دور شو.) (8)
ابراهیم (علیه السلام) با برخورداری از اخلاق پیامبرانه، باید نسبت به آزر نیکوکار باشد، لذا در مقابل اصرار بر کفر و گمراهی او چاره ای نیافت، جز اینکه از خداوند برای او سلامت و آمرزش طلب کند، شاید خداوند وی را هدایت نماید:
(درود بر تو باد! به زودی از پروردگارم برای تو آمرزش میخواهم، زیرا او همواره نسبت به من مهربان است.)(9)
اینجاست که ویژگیهای زیبای مؤمن و تفاوت آن با ویژگیهای کافر آشکار میشود.
ابراهیم (علیه السلام) مؤمنی است که آزر را به ایمان دعوت میکند تا در پناه آن قرار گیرد و به راه راست هدایت یابد و سعادت دنیا و آخرت را نصیب خود کند.
آزر نیز کافر است، زیرا ایمان به خدا را نمیپذیرد و بتپرستی را بر آن ترجیح میدهد و ابراهیم را به قتل و سنگسار شدن و اخراج از خانه تهدید میکند.
بلی، کار آزر به تهدید کشید، اما تهدید چه کسی؟ تهدید کسی که به طور طبیعی باید او را خیلی دوست داشته باشد.
این برخورد برای تمام نسلها درسی آموختنی است، یکی میخواهد به شما زیان برساند، اما شما رفتاری کاملاً متفاوت با او داری. آرزوی سلامت او را داری و برایش از خداوند امن و امان طلب میکنی تا از هر گزندی در امان بماند و بالاتر اینکه حقیقتاً آمرزش او را از خداوند خواستار میشوی، آن هم آمرزشی که نجات از عذاب آخرت را در پی دارد! آیا صحنهای زیباتر از این هم پیدا میشود؟ این تأثیر ایمان بر رفتار انسان و آن هم تأثیر کفر بر رفتار اوست. بازتاب ایمان همیشه خیر و بازتاب کفر همیشه شر است.
این تنها موردی نیست که قرآن کریم برای آیندگان بیان میکند، بلکه در بسیاری از قصص قرآن نمونههایی از آن ارائه میشود. یک نمونهی آن داستان نوح (علیه السلام) و پسرش است که در آن پدر مؤمن و پسر کافر است.نمونهی دیگر داستان حضرت ابراهیم (علیه السلام) است که قضیه برعکس میشود؛ یعنی، آزر کافر و ابراهیم (علیه السلام) مؤمن است.
دراین دو نمونه هدف واحدی دنبال میشود و آن تأکید این امر است که اساس حاکم بر روابط مردم باید همان چیزی باشد که خداوند متعال مقرر فرموده است؛ یعنی اعتقادات دینی و نه پیوندهای خویشاوندی و عاطفی. درست است که روابط عاطفی میان مردم آثار مهمی بر جای میگذارد، اما این آثار در مقابل پیوندهای عقیدتی، حاشیهای و جزئی است. هر چه مردم از وحدت عقیده دور باشند، بیشتر با هم بیگانه میشوند و روابط میان آنها گسستهتر می شود. از آنجا که ابراهیم و آزر از نظر اعتقادی با هم بیگانه بودند و نوح و پسرش نیز چنین بودهاند، در روابط زندگی از هم دور شدند و روابطی که باید میان پدر و فرزند باشد، میان آنها وجود نداشت. هرچه انسانها از یکدیگر بیشتر دور شوند، روابط بشری نیز با مشکلات بیشتری روبه رو میشود، انسانیت انسان بیشتر سقوط میکند و میان انسانها تفرقه به وجود میآید و همین باعث میشود تا مردم به بدبختی و شرّ گرفتار شوند و آثار گذشتگان و وضع فعلی جوامع بشری مؤید و ثابت کنندهی این امر است. بنابراین، لازم است در این نکته دقت و تأمل شود که اساس حاکم بر روابط انسانی چه چیزی باید باشد تا سعادت دنیا و آخرت را برای بشر تضمین کند. قرآن کریم میفرماید:
(پسی آنگاه که در صور دمیده شود، دیگر میانشان نسبت خویشاوندی وجود ندارد و از حال یکدیگر نمیپرسند.) (10)
پینوشتها:
* بنا به نظر اغلب علمای شیعه، آزر پدر واقعی حضرت ابراهیم (علیه السلام) نبوده است، بلکه پدر واقعی او که نامش تارح یا تارخ بوده، در کودکی آن حضرت از دنیا رفته است و سرپرستی او بر عهدهی آزر که جد مادری یا شوهر مادرش بوده است، واگذار شده است. در قرآن کریم هنگام نقل داستان مجادلات حضرت ابراهیم و آزر، به او با لفظ «أب» خطاب شده است که از نظر لغت دارای همهی معانی ذکر شده است.
1- قرآن، انعام/75.
2- قرآن، آل عمران/33-34.
3- قرآن، صافات/ 83-84.
4- قرآن، مریم/42.
5- قرآن، مریم/43.
6- قرآن، مریم/44.
7- قرآن، مریم/45.
8- قرآن، مریم/46.
9- قرآن، مریم/47.
10- قرآن، مؤمنون/101.
زین، سمیح عاطف؛(1393)، داستان پیامبران در قرآن، مترجمان: علی چراغی و [دیگران ...]، تهران: موسسه نشر و تحقیقات ذکر، چاپ سوم